رفتن به محتوای اصلی

تپش شعور یا احساس؟
30.10.2016 - 04:54

 

رهائی از استبدادها و پیدائی دمکراسی مردمی، جز با همبستگی همدردان و اندیشه ورزی نوع انسان بدست نمی آید و بود و نبود آن کاملا وابسته به چگونگی قطب بندی این هموندی های اجتماعی ـ طبقاتی ست. همانگونه که با گرایش احساسزدگی و اندیشه ستیزی جان دمکراسی به خطر می افتد و نمی تواند در درازای پرُ اوج و فرود مبارزه اجتماعی برابر دشمنان قدر خود پایداری انسانمدارانه اش را با سرسالم بدربرد. تناقض نظام های تاکنونی با حق زندگی آزاد عمومی ما در این گره گاه های کور تاریخی بوده است که نه در عصر پهلوی و نه در اینک ولائی حقوق بشر و قوانین انسان مدار، پیرامون چسانی گردش سیاست و اقتصاد را هیچگاه روشن نساخته و اصلا برای هیچکدام مطرح نبوده است. تضاد ریشه ای و پایه ای ما با این گروه ها و فرقه های برتریجو نیز پیوسته در همین نکته بوده و می باشد که یکسان و اراده گرایانه حول خودکامکی فردی این یا آن آویزان بوده و بی هوده چرخیده و همچنان با اندکی تفاوت در چهره همه جا پابرجا مانده است. هم ساختار شاه و هم ستمگری شیعه هردو در پیوند با سرمایه، مادر رودرروئی های بی حاصل، ولی برجسته در میان جامعه رنگین ماست. ساختار ولائی بسان حکومت پهلوی ها (و البته بسی هولناکتر) دشمن آشتی ناپذیرمنافع  مشترک کارگران و زحمتکشان و علیه همه وابستگی ها و دلبستگی های زندگی مادی و معنوی ملیت های ما در جامعه بشدت نابرابر است.

 

آیا وجود قوانین اسلام و خودکامگی مذهبی بمنزله تجاوز به روح و روان انسان نیست؟ آیا اسلام و فرقه شیعه مخالف برابری حقوق یکسان میان زن و مرد نیست و آنرا در سراسر جهان خردستیزانه تبلیغ نمی کند؟ آیا اسلام یک اعتقاد و باور فاشیستی نیست، که آشکارا بر ضد هر نوع تفکر و باور غیرخودی ایستاده و با خشونت به هرکدام دشمنی نمی ورزد؟ آیا حتی جنگ 1400 ساله سنی و شیعی جز بر این فاشیسم خودمحور ممکن و میسر می بوده است؟ کوتاه کنم پرونده ی 1400 ساله اسلامِ سنی و شیعه با شاخه های اخیر آدمخوار داعش ها، طالبان، القاعده ها، بوکوحرام ها و حزب الله اش و... تاکنون جز ضدیت عریان با هر ویژگی مستقل انسانی، باوری، جهان بینی، زبانی، ملی، اندیشه ای، دانش ورزی، فرهنگی، هنری نبوده و هر نوع دگراندیشی ناخوان با خود را در صورت توان قهرناک برنمی تابده است. بنا بر این امروز و آن گذشته خونبار اساس و حیات این دین در برابر منافع انسان های رنگین بوده و می باشد. با این همه اما، من به آزادی عقیده و وجدان پایبندم و هیچ دشمنی را با هیچیک از باورمندان با ادیان و مذاهب نمی پذیرم. زیراکه راه ما گذر از ساختار مذهبی، و جدائی دین از دولت است.

 

اما برگردم به چرائی کوتاه مقاله که به تپش شعور و یا گمراهی های ناسیونالیستی می پردازد! به دید من، بی گمان هفت آبان را فراز فسادها، تیغ زهرآگین هرزگی ها و دامنه سرکوب های خونین و چرکین رژیم شیعی، بخوبی گمراه کرده است. چراکه بازتاب های یکسویه و فرقه ای و ناسیونالیستی دارد و آنروز با همه همآوائی ها ستودنی و همگامی مردمی آن، تلخ و دردبار نیز بود. پگاهِ روزیکه می توانست توسط اراده آگاه و آشوبزده مردم، کثافت های فراوان برتریجوئی های فاشیسم مذهبی یک فرقه بشدت بی آبرو را با « نام و ندای هموندی انسانگرایانه » که در بساط این رژیم انگل وجودندارد بهتر در دیدگاه توده های ساده دل رسوا کند و سرخوردگی های بی پایان و مشترک آنان را پیرامون حقوق بشر دورهم گردآورد و همبسته بچرخاند و صدای سرخوردگان تاریخ باشد که ناتوانی‌هایشان را در بازگشت به توان و حقوق انسان می‌جویند باشد که به برداشت من نبود. هفت آبان شگفتا که فراموش کرد ایران کشوری رنگین است و مسلمانان و عرب هایش دشمن ما نیستند بلکه خود آنها هم قربانی این ساختار تمامیتگرای ولائی می باشند.

 

لازم می دانم یادآورشوم که من هیچگونه دلبستگی به ایجاد دشمنی، تحقیر و مهمتر از همه برآشفتن وابستگی های این و یا آن ملت و مذهب ندارم؛ چراکه اصولا هم این حق را ندارم و هم دستیابی به آنها را جزو حقوق ابتدائی نوع بشر دانسته و می دانم. با اینوجود و به سهم خودم بگویم آنچه که در پاسارگاد روی داد، چهره ی متفاوتی از آنچه که رژیم شیعی به روشنی و ترسناکی نشان داده است نبود. از آن نگاه ها و پیام ها هرگز نمی توان در راه پیشروان فردا گامی هدفمند بسود انسانگرائی برداشت که مسیر آتی را به یاری و همراهی خود آنها بگشاید. نشانه ی های آن خیزش در تپش بیداری طبقاتی و همبستگی فراملی نبود و عملا هم منادی نابرابری گشت و سهم خاص خود را در این بیدادزدگی مذهبی و سرمایه سالاری ملیتاریستی می جست. آیا در ساختار حکومت ولائی و شاهی جز این بوده است؟ آیا کوروش و باستان‌گرایی مسئله و مصیبت ایران ماست؟ آیا ما مجازیم و یا می‌شود با نام مخالفت با فاشیسم مذهبی عرب ستیزی و مسلمان گریزی کرد؟ با روشنی تمام بگویم که من شعارهای بسیار ترسناک و توهین آمیزی را شنیدم که با نفس آنها مخالف و ناسازگارم. آنهم در کشوری که از زبان و فرهنگ و هنر چند هزارساله خود با همسایگانش نشو و نما یافته است. ما هیچ چاره ای جز این نداریم که به رنگینی زبانی و ملی و مذهبی کشورمان باور بیاوریم و پرچم همبستگی انسانی طبقاتی آجتماعی نوع انسان را غرورانگیز بردوش کشیم. هرگونه نگاهی، حتی خیرخواهانه و مصلحتی برای تدارک بسیج توده ای علیه جنایتکاران ولائی مخاطره آمیز است و باید از این چاه توهم به باستانگرائی که در بیگانگی شفاف با عصر ماست بیرون آئیم و از دانش تاریخی برای گشودن زندان های فراوان بهره بریم و به یاری صف بندی مبارزه متحد همه کارگران و زحمتکشان و تهیدستان ملت ها جریان خون آلوده هستی امروزیمان را از وجود رژیم خودسر بزدائیم. فردای همه ما به خوشبختی تک تک ما و ملت ها و مذاهب و شکوفائی زبان ها و فرهنگ های آنها وابسته است و رنگ و بو و مزه ی ترقی‌خواهی و حقوق بشر هم از این اصول تغذیه می کند و محکم و همگانی جان و جوانه می‌زند و عکس آن آریائی گرائی، دگرستیزی و به ویژه عرب‌ستزی و مسلمان ستیزی ست که بی هر و امائی جز خودزنی نیست.

بهنام چنگائی 9 آبان 1395

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.