پاسخ مزدک بامدادن به نقد کیانوش توکلی
آقای توکلی گرامی، بزودی به نوشته شما و "نقدی" که (به گمان خود) نوشته اید، خواهم پرداخت. همین یک نکته را داشته باشید که یکی دو نکته آمده در نوشته شما، اگر براستی روی سخنتان با من بوده باشد، شما را مایه ریشخند خوانندگانتان خواهد کرد،یکی آنجا که می نویسید: «متاسفانه بسیاری به قول معروف سوراخ دعا را گم کرده اند و هر وقت در انحراف کنونی کم می آورند ، به چپ و اسلام حمله ور می شوند بدون اینکه اصولا تاریخ هخامنشی و کوروش را خوانده باشند» و دیگر آنجا که برای من آذربایجانی درباره "خلقهای ایران" سخن می رانید. من هنگامی به حقوق شهروندی و تنشهای قومی پرداختم، که ایران شما هنوز گلوبال نشده بود و اگر نگاهی حتا گذرا به بیش از 170 نوشته من، بویژه جستار بلند "زبان مادری و کیستی ملی" بیفکنید، خواهید دید چه کسی تاریخ را نخوانده است؛ مزدک بامدادان، یا چپ ایران ستیز پشیمان؟
کیانوش توکلی
حالا برو بنویس، بعد لاف بزن
حسن شیخانی گلیه مرد(از دوستان بامدادان)
نمونه اش همین آقای توکلی است که انگاری پای در میدان مسابقه بوکس گذاشته ومیخواهد طرف مقابل را سریعا ناک اوت کند.
خب پدر آمرزید ه! شما با سخنان آقای بامدادان مخالف هستی ؛ چه ضرورتی دارد بجای یک گفتگوی راهگشای مدارا جویانه عینهو گلادیاتور ها به میدان بیایی و هل من مبارز بطلبی !
بنا بر این عجبی نیست اگر در عرصه تفکر هنوز همانجایی هستیم که در عصر ملا محمد باقر مجلسی بوده ایم
کار برد جمله ای همچون '' حالا برو بنویس بعد لاف بزن '' در شان و منزلت کسی نیست که خود را چپ سابق میداند بلکه بر آمده از یک ذهن لومپنی است
من آقای توکلی را نمیشناسم اما معتقدم که ایشان یک پوزشخواهی به جناب بامدادان بدهکار است.
گیلهمرد گرامی، درود،
شما به خود نگیرید، بارها گفتهاند «از کوزه همان برون تراود که در اوست»
لمپنیزم یکی از ویژگیهای چریکها بود و اینان از اینکه دیگر "بورژوا" نیستند و "خلقی" سخن میگویند، بر خود میبالیدند. من خاستگاه خانوادگی آقای توکلی را نمیشناسم و نمیدانم کجا و با چه کسانی بزرگ شده است، ولی در خانواده من دستکم چنین بود که به کسی که از نزدیک نمیشناختیمش، "تو" نمیگفتیم.
آقای توکلی که میگوید چپ نیست، بیشتر از هر چپ دیگری از نوشته من برآشفته است و برای درست نشان دادن سخنش کسی را گواه گرفته که کارگزار رژیم است و همپا و همصدای حسن عباسی، که هر دو هم به دروغ خود را "دکتر" میدانند و مشتی انسان گیج و گول هم حرفشان را باور میکنند. ولی آنچه که مایه ریشخند ایشان شده است، این است که چریک نادم میخواهد برای من آذربایجانی کلاس درس "حقوق خلقها" بگذارد، برای منی که سالها پیش از اینکه این چریکهای شرمنده خوابنما شوند، در باره حقوق شهروندی و ناگزیری آزادی زبانهای مادری نوشتهام و حتا گفتهام، بیش از ده سال پیش گفتهام، اگر سربلندی و آسایش مردم ایران در تکهتکه شدن آن باشد، نباید آنی در آن درنگ کرد.
و دیگر اینکه چریک شرمنده به من برمیبندد که تاریخ هخامنشی را نخواندهام و با این کار ریش بلندش را از پنجره بیرون مینهد تا همه رهگذران بر آن بخندند.
با اینهمه شما به خود نگیرید، این دوستان اگرواژه "شرم" را میشناختند، نخست از مردم ایران برای همکاری با اسدالله لاجوردی و لو دادن فرزندان بیگناه این آبوخاک پوزش میطلبیدند و از اینکه سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مسلح کردند. البته ناگفته نماند که ایشان پیام مرا نخوانده و گمان کرده است که «من ایشان را مایه ریشخند خواهم کرد» در جایی که من نوشتهام ایشان با همین سخنانی که در نوشتهاش آورده (و نمونهاش را هم نشان دادم) «خود بدست خود دیگران را به خندیدن بر ریشش فراخوانده است».
چپ ایرانی نه تنها ایرانستیز است، که با دستور زبان پارسی نیز دشمنی دارد و نمی داند زمان گذشته چیست و زمان آینده کدام است
شاد و سرافراز باشی
سخن اخر: محقق و تحلیل گر سیاسی را زمانی می توانید بدرستی بشناسید که وقتی نقدشان می کنی؛ فروتنانه به حرف و سخن تان گوش فرا دهد و دقیقا به موضوع مورد اختلاف بپردازد، در حالی که مزدک بامدادان در مقابل انتقادات محترمانه من، دست به پرونده سازی علیه من زد؛ تهدیدم کرد؛ لمپن خواند و بی شرم نامید... مرا همدست لاجوردی خواند. بدون این که ابتدا پاسخ را بدهد و اصولا بداند که گذشته واقعی و شخصی من چه بود و... در زیر همین لینک زندگی سیاسی خود را می گذارم.
من برای آقای توکلی نوشتم آنچه که ایشان نوشته است، یعنی ناآگاهی من از تاریخ هخامنشی و زندگی کورش و همچنین تلاش ایشان برای آموختن حقوق شهروندی و حقوق قومی و اینکه ایران از قومهای گوناگون با فرهنگها و زبانهای گوناگون تشکیل شده است، مایه ریشخند ایشان خواهد شد، چرا که دستکم خوانندگان من میدانند که از سویی "تاریخ" گوهر بنیادین نزدیک به همه نوشتههای من است و از دیگر سو من یکی از نخستین کسانی بودم که به حقوق شهروندی و قومی و زبانی و فرهنگی از نگرگاه مدرن و امروزین نگاه کردم و در این باره نوشتم که چرا زبانهای مادری باید روشمند و اجباری آموزانده شوند و شهروندان از حق بکارگیری زبان مادری در همه زمینهها برخوردار باشند. آیا خندهدار نیست که آقای توکلی امروز مانند آموزگاران پیر دبیرستان انگشت سرزنش بسوی من دراز کند و به رُخم بکشد که چپ از "خلقهای ایران" سخن گفته است و بدتر از آن این را به چای هوشیاری چپ بنویسد؟ دیگر کسیت که نداند سخن گفتن از "خلقهای ایران" به دستور کرملین و برای تکهپاره کردن ایران بود؟ کیست که نداند چپ نه پروای برابری زبانی و فرهنگی در ایران را داشت و نه از تاریخ پدیداری کشور و ملت ایران چیزی میدانست و همچونان طوطی دستاموزی سخنان لنین درباره روسیه تزاری (زندان ملل، حق تعیین سرنوشت و . . .) را درباره ایران واگویی میکرد؟
به گمانم گفتگوی رودررو با ایشان راه بجایی نمیبرد و ایشان که امروز پاسخ مرا با «حالا برو بنویس، بعد لاف بزن» میدهد و پافشاری میکند که اینگونه سخن گفتن "لمپنی" نیست و آشکارا به دروغ میگوید من ایشان را تهدید کردهام، فردا واژگان دیگری برخواهد گزید، که من شرمگین دوستان فیسبوکی خواهم شد. دیگر سخنان ایشان نیز از این دست که من پانایرانیست باستانپرست هستم (همان دشنامهایی که من از قبیلهگرایان تُرک و عرب بارها و بارها شنیدهام) و جایی در آینده آذربایجان نخواهم داشت، ارزش پاسخ دادن ندارند.
این بگومگو ولی رویه نیکی هم داشت: آقای توکلی با این برخوردها نشان داد که اگر خمینی انقلاب شکوهمند را ندزدیده بود و آقای توکلی و هماندیشانش بر سرکار آمده بودند، امروز چه بر سر آزادی اندیشه در ایران آمده بود. تازه این یکی دیگر "چپ" نیست و از گذشته خویش نادم است، میتوان انگاشت که پیش از پشیمانی چگونه بوده است.
پاسخ کیانوش توکلی به مزدک
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید