رفتن به محتوای اصلی

بازگشت فاشیسم و چالش آن با نئوکان ها
11.11.2016 - 11:53

"رودریگه دیترته" رئیس جمهور جدید فیلیپین می خواهد افتخار و حیثیت از دست رفته فیلیپین را برگرداند. وی به آمریکائیها گفته است که کاسه کوزه هایشان ( پایگاه های نظامی) را جمع کنند و از فیلیپین خارج شوند. وی میخواهد جسد "مارکوس" دیکتاتور سابق فیلیپین را که با حمایت غرب و در راس آن آمریکا دست به کشتار و قتل عام مخالفان سیاسی خود زده بود، به کشور باز گرداند. ایشان در عین حال برای سالمسازی کشور اجازه داده است تا مردم خودشان کسانی را که مواد مخدر می فروشند بکشند. وی از معتادها میخواهد تا خود بیایند و خودشان را معرفی کنند تا دولت آنها را "مداوا" بکند.  این نمونه بیشتر روزهای قبل از جنگ جهانی دوم آلمان را در خاطره ها زنده می کند. نمونه فیلیپین در خیلی نقاط دنیا تکرار می گردد.

دولت استرالیا در تلاش می باشد تا قانونی را از مجلس بگذراند که به موجب آن پناهجویانی که از این کشور اخراج میشوند، اگر توسط کشور دیگری هم پذیرفته شده و شهروند آن کشورها گردند، تا آخر عمرشان نتوانند بعنوان شهروند آن کشور سوم، وارد خاک استرالیا گردند.

دولت اردوغان در ترکیه تقریبا تمامی احزاب و جریان های سیاسی اپوزیسیون را یا منحل، یا دستگیر کرده و با اتهام های سنگینی مانند همکاری با تروریست ها، وابستگی به دولت های خارجی، همکاری در کودتای ساختگی و غیره جوّ رعب و وحشتی مشابه سال های اول دهه شصت ایران را در ترکیه برقرار کرده است. دولت ترکیه با اتکا به حمایت بخش های فرصت طلب، نان به نرخ روز خور و لمپنهای اسلامی ،خود را دموکرات ترین دولت منطقه معرفی کرده و بر سر احیاء عظمت امپراطوری ترکیه بر دنیای اسلام سابق،  با اروپا سرشاخ میشود. دیکتاتوری پاپیولیستی اسلامی در ترکیه دست کمی از ناسیونال سوسیالیسم هیتلری ندارد، با این تفاوت که اینجا عوض ناسیونال سوسیالیسم، با سرمایه داری عموتا تجاری سنتی و ایدئولوژی اسلامی افراطی طرف هستیم، از طرف دیگر دیکتاتوری اینها هم بر پان تورکیسم متکی می باشد، هم بر خفقان و سرکوب اسلامی.

 اجتماع بخشی از مردم ایران در پاسارگاد و دادن شعار کوروش پدر ماست، نشانه این می باشد که مردم به دنبال هویتی از خود میگردند که نه تنها اعتبار و حیثیت خدشه دار شده آنها را به خودشان باز گرداند، بلکه جایگزینی انسانی و شرافتمندانه نسبت به نظام حاکم باشد. مردمی که در این اجتماعات شرکت میکنند، رانده شدگانی میباشند که نه تنها صدایشان به گوش کسی نمیرسد، بلکه در تلاشند تا روزنه ای یافته و از طریق آن فریاد دادخواهی خویش را به نحوی به گوش همگان برسانند. آیا آنها در این جستار میتوانند به تله ناسیونالیسم افراطی دچار گردند، جواب به این سوال با صدای بلند، آری می باشد.

چندین سال پیش بین روشنفکران سیاسی مد شده بود که مخالفان خود را با این اتهام که آنها "ایدئولوژیک" فکر میکنند و یا وابستگی ایدئولوژیک دارند مارک دار می کردند و پایبندی به یک سیستم فکری منسجم در مقطع مشخصی از تاریخ را به وابستگی عقیدتی دگم دینی تشبیه کرده و آن را دگم، عقب مانده و خطرناک تصویر میکردند. چه اشکالی دارد اگر بخشی از سیستم های فکری بتوانند انسجامی از نظریه های اقتصادی، راه حل های سیاسی و طرح هایی از مدل های نهادی مدنی اجتماعی را بر پشتوانه یک نگرشی فلسفی بصورت یک سیستم فکری برنامه ای منسجم ارائه بدهند. اگر چنین انسجامی را میشود یک ایدئولوژی نامید، تا زمانی که این ایدئولوژی  قادر میباشد تا پاسخی درخور با معضلات اجتماعی روز را بدهد، چه مانعی دارد نیروهای چپ دموکرات آن را بصورت  ایدئولوژی آلترناتیوی منسجم جهت ایزوله کردن افراطی گری دینی، ناسیونالیسم افراطی و فاشیسم کور و غیرقابل پیش بینی ارائه دهند؟

اگر یک چنین ایدئولوژیی وقتی هم که از نظر تاریخی کهنه شده و قادر نباشد خود را همگام با پیشرفت های علمی و فرهنگی و اجتماعی با شرایط زمان رشد داده و تطبیق دهد، سیستم ها مدل های نوین مدنی اجتماعی جایگزین آن خواهند شد. خلاء وجودی و عرض اندام مستقل سیستم فکری برنامه ای آلترناتیو بالنده، متمدن، انسانی و مردمی، مثل ایدئولوژی چپ موجب میشود تا مردمی که به حاشیه های زندگی سیاسی رانده شده اند در مقیاس های دهها میلیونی در  کشورهای مختلف ، به همین ایدئولوژی های فاشیستی موجود، یا دین مداری افراطی روی بیاورند و از این طریق خشم و نفرت های خود را تخلیه نمایند. این در شرایطی میباشد که نیروهای بالنده اجتماعی که در این زمینه قبلا خلع سلاح شده اند، حاضر نیستند یک آلترناتیو ایدئولوژیک قدرتمندی را به عنوان نظام فکری اجتماعی آلترناتیومطرح نمایند. این دوستان در یافتن چیستی خویش سردرگم می باشند.

 انتخابات آمریکا بازتاب کلانی از این کشاکش نیروها بود که در مورد ما  بویژه  بازتاب های جهانی و بخصوص خاورمیانه ای آن توجه ما را به خود جلب میکند. آنچه که در آمریکا میگذرد، از یک طرف ورود به صحنه سیاسی دهها میلیون ها رانده شدگان اجتماعی سیاسی میباشد که همه آنها خواسته هایی طبیعی انسانی از قبیل داشتن کار و درآمد ثابت، بهداشت و درمان تحصیل تقریبا رایگان و یک زندگی شرافتمندانه را دارا می باشند. بموازات آن از یک طرف فردی فاشیست معاب مانند دانولد ترامپ با حمایت مسیحیت افراطی با شعار "بازگرداندن مجدد حیثیت آمریکا" به میدان آمده  و با این شعار که "من حیثیت، احترام و افتخار شما را برمیگردانم" به آوای گلوهای خفه شده آنها تبدیل میگردد. پدیده دانولد ترامپ عرصه میدان خیلی بازی را برای تخلیه عصیان های درونی قشرهای رانده شده اجتماعی  فراهم میکند.

از طرف دیگر هیلاری کلینتن نماینده و کاندیدای کدام باشگاه سیاسی اقتصادی  می باشد و چه اهداف و برنامه هایی را نمایندگی میکند؟  نقاب ظاهری هیلاری کلینتن چه تفاوتی با چهره واقعی وی خواهد داشت؟ آیا ایشان همان خانم با کلاس طرفدار حقوق زنان، مردم تحصیل کرده، مردم عادی بوده و در راه  درمان همگانی برای آمریکائیان و ایجاد رشد اقتصادی جهت  ایجاد کار برای همگان خود را کاندید کرده است، یا آنکه جهت ادامه استراتژی خاورمیانه ای و خاور دور و اروپای شرقی نئوکان ها، راکفلرها، راشچایلدها و بوش ها به گسترش جنگ آفرینی ادامه خواهد داد.  آیا  برنی سندرز برای مهار کردن عصیان حرکت های آزادیخواهانه و عدالت جویانه جوانان به میدان آمده است، یا اینکه واقعا خواهان تغییرهای بنیادین در رسیدن جوانان به خواسته ها و آرمان های خویش می باشد. آنچه که مسلم است، برنی سندرز کاروان خود را در آستانه کاروانسرای خانم کلینتون به اطراق نشانده اند.

چهره ظاهری و نقاب سرپوش هیلاری کلینتن، بیشترمتکی بر مسائل داخلی آمریکا بوده و مسائلی مانند درمان عمومی، برابری زن و مرد، حمایت از پناهجویان و مهاجرین به آمریکا و ایجاد اشتغال بیشتر برای آمریکائیان متکی می باشد. بخش دیگر چهره ظاهری ایشان بر مردم داری، حمایت از آمریکائیهای افریقایی نسب و شخصیت محترم ومدنی ایشان متکی میباشد. آن بخشی از شخصیت ایشان که برای مردم خاورمیانه و خاور دور مورد توجه ماها می باشد، سیاست های ایشان نسبت به صلح جهانی، کاهش تنش های بین المللی، پایان دادن به جنگ های راه انداخته شده توسط آمریکا و غرب در خاورمیانه می باشد. آیا خانم کلینتن جنگ سرد نوینی که توسط آمریکا بر علیه روسیه و چین آغاز شده است را میخواستند توسعه دهند، یا اینکه در راستار کاهش آن میخواستند قدم بردارند؟

جواب این سوال ها را اینطور میشود داد که به قول جان پیلگر ژورنالیست مشهور، ایشان نماینده کلیت نظامی سیاسی گروه بندی های حاکم بر آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم میباشند. با آمدن خانم کلینتون، سیاست جاری خارجی آمریکا ادامه خواهد یافت. سیاستی که یکی از ابعاد خاورمیانه ای آن اسلامیزه کردن خاورمیانه و آوردن حکومت های اسلامی به جای حکومت های سکولار در خاورمیانه بر سر کار می باشد. بخش دیگر این استراتژی بر این پایه استوار می باشد که آنها خواهان تجدید ساختار جغرافیای سیاسی خاورمیانه و منطقه می باشند. در این زمینه این ترکیب در مورد عراق الان شفافیت لازم را پیدا کرده و عملا عراق به سه بخش خودمختار شیعه نشین، سنی نشین و کرد نشین تقسیم گردیده است. بخاط همین است که آمریکا دیگر میخواهد تا داعش را از عراق خارج، و بصورت ستون پنجم خویش در سوریه بکار گیرد.

پولی که غرب و آمریکا از طریق خرید نفت و گاز به کشورهای خلیج و در راس آن عربستان پرداخت میکند، باید از طریق فروش سلاح به آنها باز گردانده شود. این سلاح ها باید در جنگ داعش، جبهه النصر در سوریه، لیبی و یمن و غیره مصرف شده و زمینه را برای بازخرید مجدد فراهم کند. مساله وابستگی اروپا به نفت وارداتی از روسیه از یک طرف و اهمیت کنترل آمریکا بر سوریه جهت فراهم شدن امکان صادرات گاز قطر از خاک سوریه به اروپا دلیل دیگری بر آوردن حکومتی متمایل به آمریکا و دوست عربستان و قطردر سوریه اهمیت شایانی می یابد.

گرچه دولت باراک اوباما از یک طرف ادامه دهنده جنگ هایی بود که جرج بوش پسر اغاز کرده بود، و بصورتی همزمان به اقدام مستقیم نظامی در سوریه اقدام نمود، آنچه که مسّلم می باشد خانم کلینتون نیز خواهان استمرار شدیدتر همین استراتژی میبودند، ولی به موازات آن خانم کلینتون نسبت به آقای اوباما شخصی کم حوصله تر و تند مزاج تر و سختگیر تری می باشند. این مساله نشان می دهد که اگر زمینه برای اقدامات سخت نظامی در منطقه فراهم گردد، خانم کلینتن به احتمال زیادتری دست به اقداماتی شدید امنیتی و بمراتب خطرناک تری می زدند.

این در شرایطی می باشد که خرس خفته فاشیسم در آمریکا با سر و صدای آقای ترامپ از خواب بیدار شده است. یکی از وجوه ویژه این فاشیسم، مبارزه آن با سران سرمایه داری کلان جهانی و بازار سهام آمریکا و آنهائی که طی دوران بعد از جنگ جهانی دوم برسرکار بودند، و حمایت آنها از هر دو حزب سیاسی آمریکا می باشد. به همین دلیل می باشد که در مقایسه با باشگاه حامیان خانم کلینتون، نسبت به صلح جهانی و تجارت آزاد جهانی خیلی از شخصیت های سیاسی اجتماعی، آقای ترامپ را کمتر از خانم کلینتون خطرناک می دانند. در مورد آقای ترمپ، اولا غیر قابل پیش بینی بودن کاراکتر ایشان میتواند خیلی خطرناک باشد، و مساله دوم این است که آیا دست اندرکاران نظام دو حزبی حاکم بر آمریکا طی چندین دهه گذشته قادر خواهند بود ایشان را مهار و کنترل نمایند. تا ببینیم از این کوزه چه خواهد تراوید.

دنیز ایشچی 09-11-2016

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

دنیز ایشچی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.