يك صد و چهارده سال پيش در روستاى ييلاقى گزلاى زواره از توابع شهرستان اردستان اصفهان نوزادى پا به عرصه هستى نهاد، كه بعد ها با آنكه در پى تحصيلات منظم كلاسيك و آكادميك نرفت ، در پرتو جهد شخصى و مطالعات پراكنده اى كه داشت ، در رده دانشوران نام آور معاصر ايران جاى گرفت ! اشتهار و اعتبارى در خور يافت ، كه مُتَّكى به مقالات و كتابها و سخنرانى هاى جامع و آموزنده وى بود!
سخن در باره سيد محمّد محيط طباطبائى است . از سلسله سادات زواره ، فرزند سيد ابراهيم توحيدى كه سلسله نسب پدريش به سيد احمد بن محمد بن رستم ،جد اعلاى سلسله سادات زواره اى مى رسيد . زواره از موقوفات
او بود . فزونى بازماندگانش كه متشكل از خاندان هاى متعدد بودند ، به اندازه اى كثرت داشت كه زواره به
مدينه السادات موسوم شد . خاندان سادات طباطبائى دسته اى از فرزندان منشعب از سلسله نسب او بودند . نسب فاطمه بيگم مادر استاد محيط طباطبائى نيز به قاضى محمد طبا طبائى از علماى دوره صفوى مى رسيد
سيد ابراهيم ،پدر استاد محيط طباطبائى تحصيلات حوزوى داشت .شرح منظومه حاج ملاهادى سبزوارى وشرح اشارات ِخواجه نصيرالدين طوسى را نزد ميرزا جهانگير خان قشقائى خوانده بود . حكمت وعرفان را نزدآخوند ملا محمد كاشى ، اصول را نزد حاج هاشم آقا چهار سوقى فَقيه معروف و شيخ محمد على ثقه الاسلام نجفى و رياضيات را در محضر ميرزا عبد الجواد شهشهانى فرا گرفته بود . در زمينه ادبيات هم با جامعيت معلومات نقلى و دانستنى هاى ادبى و حافظه اى نيرومند ،اشعار فراوان از سروده هاى پيشينيان وهمزمانان در خاطر داشت . در موارد لزوم از بر مى خواند ومجلس آرائى وسخن گسترى مى كرد . برسَرى آن خود نيز صاحب طبع شاعرانه بود . اشعارى مى سرود و ( فنا ) تخلّص مى كرد . اين همه موجد شرايط مساعدى بود كه محيط طباطبائى بتواند در مجمعى مناسب كه سرشار از تمايلات دانش اندوزى است ، پرورش يابد. طبع خو گرش به تحصيل وتحقيق و تتبع متمايل شود ، در مسير تعالى علمى گام بگذارد.و اندك اندك به وادى مقصود رسد! بر خلاف تمايل مادرش كه مى خواست فرزندش با فرا گرفتن علوم تجربى در كسوت پزشكى كار آمد مصدر خدمتى سودمند براى عموم مردم باشد ، در زمينه دانستنى هاى ادبى و علوم نقلى شمع جمع خواص گردد و در عداد دانشمندى صاحب نظر معروفيت عام يابد !
محيط طبا طبائى نخست نزد پدر وبرخى از آموزگاران محلى به تحصيل مقدمات وخواندن برخى از كتب طب سنتى
پرداخت . سپس در سال هاى پس آيند جنگ جهانى اول در مدرسه لطفعلى خان تُرشيزى زواره نزد عالم مرتضوى كتاب هاى معالم وطهارت و شرح لمعه را فراگرفت . چندى بعد به قصد تحصيل طب به اصفهان رفت . در مدرسه كاسه گران مقيم شد. ولى مدت اقامت او بيش از چند ماه دوام نيافت . به زواره باز گشت . بار ديگر در سال ١٣٠٠ شمسى به اصفهان رفت . طى شش ماه اقامت به فراگيرى زبان فرانسه و دروس دوره اوّل متوسطه پرداخت . باز گشت وى به زواره مصادف بود با تأسيس مدرسه اى ابتدائى در آن شهر از اين رو در سال ١٣٠١ در مدرسه ابتدائى سادات زواره كه به مديريت اسد الله كاوه زاده داير شده بود ، مشغول به كار شد . طى مدتى كه در دبستان سادات بود . از يك سو به كار نظم ونسق مدرسه مى پرداخت . از سوى ديگر برخى از دروس را درس مى داد . شخصاً نيز نزد كاوه زاده انگليسى مى آموخت . در عين حال در امور كشاورزى به خانواده اش كمك مى كرد . از مطالعه شخصى و مباحثه ومذاكره وياد دادن وياد گرفتن نيز غافل نبود . كاستى هاى تحصيلى را به كمك پدر بر طرف مى كرد واشكالات متون مورد مطالعه اش از او مى پرسيد .
محيط طباطبائى در همان روزگار نو جوانى كه در زواره به سر مى برد ،خويشاوندى داشت كه منشى سردار صولت بختيارى بود ، روزنامه هايى كه براى سردار صولت بختيارى مى آمد ، پس از خواندن او توسط منشى به دست محيط طباطبائى مى رسيد . با خواندن اين روزنامه ها با كم وكيف مطبوعات زمان و نقشى كه روزنامه در هدايت افكار عامه داشت ، آشنا مى شد ! تا اينكه در فروردين ماه سال ١٣٠٢ خورشيدى باطناً به قصد پيگيرى كارهاى مطبوعاتى كه مورد نظر و علاقه خودش بود و ظاهراً در اجابت توصيه پدرش كه مايل به ادامه تحصيل فرزند بود به تهران رفت . ولى اين ايام مقارن شد با دوران سردار سپهى رضا شاه ومميزى شديد نشريات وتهديد ارباب قلم در جهت تثبيت اقتدار سردار سپهى و فراهم ساختن مقدمات تغيير سلطنت ،از اين رو محيط طباطبائى از كار روزنامه نگارى چشم پوشى كرد . در صدد ادامه تحصيل برآمد . وارد مدرسه دارالفنون شد . دوره شش ساله متوسطه را طى سه سال تمام كرد . وارد مدرسه عالى حقوق شد . ولى به آن ادامه نداد. ترجيح داد، اوقات خود را به نحوى جدى مصروف آموختن زبان فرانسوى كند .
محيط طباطبائى در سال ١٣٠٥ به استخدام وزارت معارف در آمد . مامور خدمت در خوزستان شد . در سال ١٣٠٩به تهران بازگشت .در دارالفنون و مدرسه نظام ودانشسراى مقدماتى ،تدريس تاريخ و جغرافيا وادبيات را
بر عهده گرفت. توالى خدمات معلمى او در وزارت معارف وتسلّط وتجاربش بر مباحث ادبى و آموزشى موجب شد ،از سال ١٣٠٧ تا سال ١٣٢٨ پياپى براى اصلاح وتغيير برنامه هاى درسى از طرف وزارت فرهنگ دعوت به كار شود . هنگامى كه طرح اصلاح تاليف ونشر كتابهاى درسى وجلوگيرى از نابسامانى در اين زمينه به اجراء در آمد، وى به عضويت كمسيون انتخاب كتابهاى درسى ادبيات برگزيده شد .وبا شهامت در خور توجهى انجام وظيفه كرد.
زيرا نقّادى در باره تأليفات استادان نامور زمان كار آسانى نبود ، ايستادگى و مقاومتى مى طلبيد كه اعتراض ها و جنجال هاى پس آيندش را تحمّل كند ! همين ايستادگى محيط طباطبائى بود كه موجب شد ،كتابهاى درسى سامانى در خور يابد وبه نحو منسجَم همگونى منتشر گردد!
وى در فواصل سال هاى ١٣٤٨ تا ١٣٧١ وظيفه ارزيابى وبررسى كتابهاى خطى كتابخانه مجلس شوراى ملى را نيز برعهده داشت . در اين زمينه هم مصدر خدمات شايسته فرهنگى شد!علاوه بر آن در اكثر همايش هاى ادبى
وبرنامه هاى فرهنگى شركت مى كرد ! وبا نوشتن مقالات ونوشته ها وايراد سخنرانى ها وخطابه هاى غرّا كه بيشتر
انتقادى بود ،عيب ها وكاستى ها را باز مى نمود ! صريح وشجاعانه ودر عين حال مؤدبانه ومحترمانه بى آنكه پا از دايره انصاف وادب فراتر نهد . براى اثبات نظرات خود چنانكه شيوه ى برخى از معاصرانست ،راهى راه ناستوده
لجاج گردد . ودست به دامان مغلطه وسفسطه شود! نمونه آن مطلبى است كه در مورد دو واژه نابكار وقديمى نوشت
كه مدت سه سال در مجله ارمغان با سلسله مقالاتى به قلم شادروان دكتر على اصغر حريرى تبريزى دنبال مى شد ،و موضوع اختلاف بين مرحوم دكتر حريرى وبرخى ديگر از ادباى زمان مانند زنده يادان پژمان بختيارى و ذكائى بيضايى بود !
براى اين كه متانت قلم استاد محمد محيط طباطبائى براى خوانندگان از جنبه ذهنى تعريف وتمجيد صرف نويسنده
منتقل به جنبه عينى ملموس ومشهود خواننده گردد، چند خطى از آنرا كه در شماره هشتم از دوره چهل ويكم مجله ارمغان درج گرديده و مؤرِّخ آبان ماه ١٣٥١ است باز نويسى مى كنم .
"اختلاف نظر آقاى دكتر على اصغر حريرى تبريزى طبيب عاليقدر ونويسنده بنام وشاعر توانا با قاطبه ارباب قلم كشور در باره ى استعمال لفظ متداول قديمى از سه سال پيش بدين طرف سلسله جنبان بحثى ونقدى بسيار جالب
وشيرين در مجله ادبى كهنسال ارمغان شده وبا وجود تكرار سخن عرض ونقض هنوز به نتيجه ى قطعى نپيوسته است . آقاى دكتر حريرى كه به صحت بنيه ى زبان ملى خود علاقه قابل تحسين وتقديرى دارند به اعتبار اينكه كلمه قديم خود صفت است ونه موصوف ، الحاق ياى نسبت يا وصفى را بدان كارى بيهوده دانسته ودر نتيجه به كار بردن صفت قديمى را در مواردى از قبيل (نسخه قديمى )و( آثار قديمى )ونظائر آن از طرف نويسندگان وپژوهندگان كارى عبث بلكه غلط شمرده اند . فقدان آنرا در آثار متقدمان ، گواه ناروائى استعمال آن آورده اند ! علاوه بر اين موضوع
آقاى دكتر در سلسله مقالات شيوا ودلچسبى كه بطور مسلسل در ارمغان انتشار داده اند وبيست وچهارمين مقاله اش در شماره مهر ماه ١٣٥١به نظر خوانندگان مجله رسيده است ، اصرار نويسندگان معاصر را در ادامه استعمال لفظ (قديمى) از جمله نابكاريهاى نابكاران عصر محسوب داشته اند.
كلمه (نابكار) چنانكه ظاهر ساختمان لفظى آن نشان مى دهد صورت منفى (به كار) فارسى است . به شهادت فرهنگهاى فارسى مفهومى معلوم ومعين دارد .كه از افق مدلول (بيفايدگى وبيهودگى ونا مستعملى ونا مشغولى وبى عملى يا ناشيگرى وجهل به عمل )تجاوز نمى كند .ولى استعمال ناروا ونا محدود آن در مفهوم وسيع (بد كارى و تبه كارى و سيه كارى وبد كردارى) از طرف نويسندگان معاصر كلمه را چنان از مورد اصلى و مفهوم واقعى وقديمى خود دور كرده كه به صورت زننده ودشنامگونه اى در آورده است . با بصيرت كاملى كه آقاى دكتر حريرى به شهادت نوشته هاى خود در مورد استعمال الفاظ متداول زبان فارسى دارند ،مسلم است كه مقصود ايشان از لفظ نابكار در اين مورد معنى (بدكارى وبد كردارى وتبه كارى جديد )نبوده است . بلكه از اين لفظ همان معنى ساده متبادر به ذهنى را اراده كرده اند، كه هزار سال پيش از اين فردوسى طوسى ، ناشيگرى ونامرغوبى ونارسائى سخن گشتاسب نامه دقيقى همشهرى خود را بدان ستوده ونموده بود .
گرچه عليقلى ميرزا اعتضادالسلطنه نخسين وزير علوم كشور ايران در درك معنى اين نابكار پس از نهصد سال زير
نفوذ مدلول متبادر به ذهن روزگار خويش قرار گرفته ودستخوش اشتباه شده است . يقين دارم در توضيحى كه مرقوم خواهند داشت تكرار اين شبهه را در سخن خود از خاطر ها خواهند زدود وحقيقت مدلول كلمه نابكار را روشن خواهند كرد . تا كسانى كه در استعمال صفت قديمى به خود دغدغه اى راه نمى دهند وبه عادت قلم ، هرروزه آنرا به كار مى برند ، در مظنه نابكارى مفهوم حضرت والا اعتضادالسلطنه قرار نگيرند .........."
اين بود شمه اى ازنثر موجز سليس و شيوه ى نگارش استوار ومتين ومستدل واديبانه ومؤدبانه محيط طباطبائى كه جا دارد در موارد انتقادى وتوضيحى سرمشق نويسندگان معاصر قرار گيرد !
از ديگر وجوه خدمات فرهنگى مرحوم طباطبائى تلاش هاى مطبوعاتى اوست . وى علاوه بر آنكه خود مديريت چندين نشريه از جمله (مجله محيط) و (آموزش وپرورش )را بر عهده داشت . با اكثر مجله ها وروزنامه ها همكارى مى كرد . مقالات مفيد وارزنده مى نوشت .به گونه اى كه شاخصيت او در عرصه روزنامه نگارى نيز به چشم مى خورد . توان مندى قلم نكته گير وحس مسئوليت اجتماعى او در مقالات مطبوعاتى اش لايح بود . قلم مؤثر مثمر ثمرش كه از درد ها وگرفتاريها پرده بر مى گرفت و چگونگى خروج از بن بست مضايق اجتماعى فرهنگى را بر مى شمرد،جلوه اى ديگر ازاستعداد بارز وقريحه ى سرشار او بود ،كه در عرصه روزنامه نگارى نقش مى بست !
امرى كه مقرون به جرأت وجسارت ومعطوف به دقت وانصاف وبه دور از تملّق و مجيز گوئى و مداهنه وچاپلوسى بود! چنانكه هنگام بررسى معضلات و مشكلات اجتماعى فرهنگى از نقد صريح برخى از اقدامات كار گزاران فرهنگى كوتاهى نمى كرد . از موارد آن مقالاتى است كه در چند شماره از روزنامه ايران نوشت . ضمن بررسى سوابق اعزام محصلان به خارج كشور ، عدم نظارت دقيق بر كم وكيف تحصيلات محصلان را كه منتج به بى حاصلى يا زيان بارى فرهنگى بود ،ياد آور شد! پيشنهاد كرد مراكز علمى در خور استفاده در داخل كشور تأسيس شود .در واقع از زمره نخستين افرادى بود كه به لزوم تأسيس دانشگاه در ايران كه از آن با عنوان دارالعلم ياد مى كردند ،پى برده بود. گزافه نيست اگر بگوئيم همين مقالات وتذكرات محيط طباطبائى و همگنان او بود ،كه عاقبت به تأسيس دانشگاه تهران و مدارس عالى كشور انجاميد . جمع بسيارى از ايرانيان را از دانش اندوزى برون مرزى بى نياز كرد !
از موارد ديگر بروز و ظهور رشحات قلم مؤثر وى در قضاياى اجتماعى سياسى ، مصاف و مخالفت قلمى او با
قوام السلطنه بود . كه به سائقه احساسات وطن دوستانه وتصوّر احساس مسئوليتى كه وى را به مبارزه با عواقب
و عوارض چپ گرائى ملزم مى ساخت ، صورت گرفت . و آن هنگامى بود كه قوام السلطنه به قصد گول زدن استالين ضمن وعده ى امتياز نفت شمال به روس ها ، حزب توده را در امور ادارى و سياسى كشور شركت داد . محيط طباطبائى كه به اقتضاى درگيرى هاى فكرى فرهنگى از كنه وبنه قضاياى سياسى خبر نداشت و سوابق سياسى خاندان قوام وبرادرش وثوق الدوله ،اعم از حادثه آفرينى ايادى قوام براى كشتن كلنل محمد تقى خان پسيان و تمهيدات وثوق الدوله براى بستن قرداد استعمارى ١٩١٩ تا حدى عذر خواه وى بود ، مانور سياسى قوام راكه با طناً مبتنى بر مصالح ومنافع ملى بود حمل بر ظاهر كرد! در مجله اى كه خود مديريتش را بر عهده داشت . بر قوام خرده گرفت !اقدام مثبتش را منفى جلوه داد ! مقاله محيط طباطبائى ، بر دل برخى از جوانان إحساساتى ناوارد نشست ! آنان را بر عليه قوام بر انگيخت . موجب خدشه دارشدن وجهه ى قوام شد !
محيط طباطبائى از حيث باورمندى مذهبى وجهت گيرى سياسى فرهنگى به سيادت خود افتخار مى كرد . بر حسب علائق همبستگى اسلامى از مدافعان سر سخت حق طلبى فلسطينيان ومبلّغان و مروّجان فرهنگ وتمدّن اسلامى بود . وجوه تمدن اسلامى را مى ستود . نقش پر رنگ آنرا در تمدّن جهانى ياد آور مى شد .به موارد تأثير ترجمه كتب دانشمندان مسلمان در دوره رنسانس اشارات بليغ داشت . براى سيد جمال الدين اسد آبادى ارج واحترامى خاص قائل بود . در مقالاتى كه مى نوشت فردوسى را مسلمانى شيعى مذهب معرفى مى كرد . نسبت دادن رياضى دانى وستاره شناسى به خيام شاعر را درست نمى دانست ، از وجوه تمايز و خلط تاريخى دو شخصيت ادبى وعلمى سخن مى گفت كه بزعم او ، يكى خيام شاعر وديگرى خيامى رياضى دان وستاره شناس بود .
محيط طباطبائى طى هفتاد سال كوشش علمى و پژوهش فرهنگى متجاوز از صد ها مقاله نوشت . ده ها خطابه ايراد كرد . به تدوين كتابهاى متعدد پرداخت ٠ با تخلص ( بقا) و ( محيط) بيست هزار بيت شعر سرود كه بيشتر جنبه سخن دانى و سخنورى دارد تا جنبه شور وشوق و سخن آفرينى شاعرانه ! بانى برنامه پر بار مرز هاى دانش در راديو ايران شد . كه ويژه ى فرهنگ وادب وتاريخ ايران زمين بود ٠در اغلب مجامع مهم ادبى همچون هزاره فردوسى ،بزرگداشت ِخواجه نصيرالدين طوسى ، ناصر خسرو ، دقيقى ، ِخواجه رشيدالدين فضل الله همدانى ،كنگره هاى ايران شناسى و تحقيقات ايرانى شركت مى جست ، علاوه بر گشودن باب فضل بر شنوندگان شركت كننده ، در عداد مشاوران كميته هاى مشورتى از ارشاد وراهنمايى دست اندركاران بر گذار كننده ، كوتاهى نمى كرد!
به پاس خدمات گرانبار محيط طبا طبائى به علم وادب وفرهنگ ايران زمين ، در سال ١٣٥٥ خورشيدى مجلس بزرگداشتى برگذار شد كه طى آن اعاظم ادباى معاصر از مقام علمى اش قدر دانى كردند . علاوه بر آنكه در تجليل از آن استاد نبيل سخن راندند . كتاب ( محيط ادب) كه مشتمل بر مقالاتى از مشاهير ادباى معاصر است ، وبه كوشش زنده يادان دكتر سيد جعفر شهيدى ، حبيب يغمائى ، باستانى پاريزى ، ايرج افشار مدوّن گشته بود به محضر افادت اثرش تقديم شد . شانزده سال پس از اين مراسم در روز سه شنبه بيست وهفتم امرداد ماه سال ١٣٧١ خورشيدى در سن نود سالگى لب دانش نثار فروبست . به سراى جاودان شتافت . پيكر وى در برج طغرل در مجاورت ابن بابويه شهر رى به خاك سپرده شد . روانش شاد باد و در جوار رحمت حق قرين آرامش ابدى
منوچهر برومند م ب سها
پاريس ٢٨ /١١/ ٢٠١٦
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید