رفتن به محتوای اصلی

یادى از دکتر احمد على رجائى بخارائى
نماد شرف معلمى ،آزاد منشى انسانى ، فرزانگى ایرانى
18.12.2016 - 19:24

اشرف مخلوقات

اى خر که بسته اند به گردونه اى ترا

واندر بهاى مشت جویى بار مى کشى

نام منست اشرف مخلوق و تو زِ پِى

نام ِ حمار یَحْمِل ُ اسفار مى کشى

بهتان بس بزرگ که بر ما نهاده اند

دانم تو نیز زین سبب آزار مى کشى

اشرف تویى که در پِىِ رنج ِکسان نیى

گرچه ستم زِ خلق به خروار مى کشى

نشنیده ام که نوعِ تو ریزند خونِ هم

نشنیده ام که کینه به هر کار مى کشى

پشت از فشارریش و دِلَزْ خشم ِکین غمین

بارِبشر بدین تن ِ افگار مى کشى

ما وتو سخره ایم در این کارگاه ِ صنع

تنها نه بارِ دهر تو دشوار مى کشى

من رنج مى برم تو اگر بار مى برى

من خوار مى زیم تو اگر خار مى کشى

صد کوه ِ غم برین دل ِنازک نهاده اند

خرّم تویى که بار بهنجار مى کشى

تو نیک بخت تر که غم ِ حال مى خورى

نى رنج ِ نامده نه غم ِ پار مى کشى

آزاد تر ز من بزمین گام مى نهى

هر دم ملامتى نه ز اغیار مى کشى

من لب زبیم بر نتوانم گشاد و تو

فریاد ها به هر سر بازار مى کشى

جانت زدست ِمردم ِدون نیست درعذاب

هر رنج مى کشى به تن زار مى کشى

پایان کار اگر نگرى هم تو بهترى

زآن رو که بار ِعمر نه بسیار مى کشى

افزون زبیست سال نمانى و زآن سپس

نه انتظار ِ جنت و نه نار مى کشى

در ژرفناىِ ملک ِعدم فارغ از حساب

خوش مى چمى و خیمه بگلزار مى کشى

سراینده ى این قطعه ى نغز ، زنده یاد دکتر احمد على رجائى بخارایى است!

همو که حزن حیات بشرى را در سلک ابیاتى موزون باز گو مى کند! زندگى محتوم به رنج آدمى را که مُتَّکى به تحمیل و فریب وإجبار است به ریشخند مى گیرد ! فریفته ى زرق وبرق جهان مادى نمى شود! به نیکى درمى یابد این دنیاى دون معاشرى پاکباز نیست ! با زبان جاودانى شعر زندگى مقرون به اجبار را در بعد انسانى وحیوانى اش مى نماید . فروزه ى اشرف مخلوقاتى آدمى را نمى پذیرد ! از آلام خفته وخموش او سخن مى گوید و عواطف و تأثرات درونى اش رااز سوءالقضاء حیات ترجمانى مى کند !

دکتر احمد على رجائى بخارایى از پایبندان راستین به وظیفه ى عافیت سوز معلمى و از استادان ارجمند ادب فارسى دوران ما بود، که افزون بر دانش اکتسابى ،بر حسب فطرت ذاتى ، خلق وخوى نیکوى انسانى وانسان سازى داشت. دریغا که در سن شصت و دو سالگى در اثر ابتلاء به بیمارى درمان ناپذیر سرطان خون درگذشت، مرگ او ساحت ادب معاصر را از فیض و فروغ شمع وجود دانش گسترى کم مانند بى نصیب کرد .

او در جایگاه استادى دانشکده ى ادبیات دانشگاه مشهد، معلمى بود که سازندگى فکرى و تهذیب نفس وایجاد ذوق وشوق فرهنگى و تربیت شاگردان را وجهه ى همّت کار ساز ساخته بود. سازنده اى سزاوار و کارآمد باکارآیى فردى و کارسازى جمعى که به سربلندى فکرى و بار آورى فرهنگى فرزندان معنوى خودمیاندیشید !کسانیکه در نظرش سازندگان آتى ایران بودند ، و او مى خواست ،نگاهداران و نگهبانان آتش نامیراى وطن دوستى و انسان مداران ِایران ساز مردم خوى فردا باشند !

از این رو مرگ زود هنگام رجائى رخدادى جبران ناپذیر بود، که مایه ى خسران فرهنگى و وضعف و فتور وفترت در ترویج معنویت ملّى شد ! ولى افسوس که در همان ایام که برخى از همکاران وى در جهت نقل و نشر نا درست گویى هاى ایران ستیزانه جهدى وافر داشتند وزمینه سازى هاى ایران باد دهنده منافى منافع ملّى مى کردند، دستى در جهت حمایت رجایى و همگنان او نه از آستین دراز پایوران رسمى فرهنگى بیرون آمد! و نه ازآستین کوتاه مدعیان آزادیخواهى که به جاى آنکه حامى وى در مجاهدت فرهنگى اش باشند، به سحر ساحره ى سخن ،مسحور و مشعوف خیال پردازى هاى خامانه اى بودند،که با تجربه ى مندرج در حافظه ى تاریخى ما نا هماهنگى کامل داشت!

پس از نزدیک به پنجاه سال که از امرداد ماه سال هزار وسیصد وچهل وشش خورشیدى مى گذرد، هنوز بانگ رساى وى را در گوش دارم که ،در مجمعى فرمند از اهل ادب خراسان مى گفت :

((“امید وار بودن ،بر ضعیفان بخشایش آوردن ، تلخى ها ودشوارى هاى حیات را تحمل کردن ،براى وطن جان دادن ،براى شرف سر باختن ، گرسنگى کشیدن و از راه راست منحرف نشدن ،ایمان داشتن و به خدا و آینده امید وار بودن ، را ادبیات به ملّت ها مى آموزد ! و در وجود آنان از کودکى پى ریزى مى کند ! بنابراین ادبیات تنها آیینه ى

تمام نماى اندیشه و ذوق و عواطف یک ملت نیست ! بل که سازنده و دگر گون کننده انسان ها نیز هست ! وبه عبارت دیگر نقش خلاقه ى ادبیات از نقش انعکاسى وتوصیفى آن بیشتر و والا تر است ! به هرنسبت که این راهبرِ باذوق ومظهر عالم معنى ،در کشورى ضعیف شود ،ارزش هاى انسانى نیز ضعیف مى گردد وتنزّل مى کند !

از انجمن ها و هیأت هاى تسلیح اخلاقى کارى بر نخواهد آمد ! معلّم ادبیات است ،که سطح ارزش انسانى افراد آینده مملکت را تا حد زیادى تنظیم مى کند ! معلّم ادبیات است که با تعلیم مواد ادبى به اندیشه و عواطف و روح ایرانیان فردا شکل مى دهد ! کمتر یاد گرفتن چند لغت یا نام یا مطلبى ، امریست جبران پذیر ، اما اگر مبناى تربیتى و فکرى جوانى بد ساخته شد ، تا ثریا دیوار کج مى رود ! تنها لغت و دستور زبان دانستن وخوب نوشتن وشیوا سخن گفتن هدف ادبیات نیست ! این ها همه مقدمه ى ادبیات است !

استادى که خود را در برابر دانش جو مسئول نمى داند ، و مطالعه نمى کند ، کارمند و معلم و پزشک و داور و وکیل عدلیه و افسرى که به همه چیز جز خدمت به مردم توجّه دارند ، همه وهمه معلمان ادبیات خوبى نداشته اند! راست است ، که سایر عوامل نیز نفوذ وتأثیر دارند ، امّا تأثیر مجموع همه این ها ، به اندازه تربیت صحیح و مشفقانه که از دل بر آید ، وبا الفاظ زیبا ونرم بر جان کودک وجوان نشیند ، قابل قیاس نیست !

فراموش نکنیم که هنر در تربیت بدان است ! زیرا خوبان که خود خوبند ونیاز به پروردن و اصلاح ندارند . بد، را باید به راه راست آورد ، نه ، اینکه راند وبیرون کرد . چه به قول مولوى حلقه اگر چه کج باشد ،بر در بودنش بى سود نیست ! و در هر حال به از نبودن است و مدرسه چون آبى است که هر که در آن غوطه نزند وتن نشوید ، پاک نمى شود !

تو مرا گویى که از بهر ثواب غسل ناکرده مرو در حوض آب

از برون حوض غیر از خاک نیست هر که اندر حوض ناید پاک نیست

بى ادب حاضر زغایب خوشتر ست حلقه گر خود کج بُوَدْ ، نى بر درست

بنا براین ادبیات در تربیت افراد کشور نقش اوّل را بر عهده دارد ! به شرط آن که اولیاى امور نیز با عنایت بیشتر

مجریان شایسته ى این نقش را تأیید کنند واگر خداى ناکرده افراد نابابى در جمع آنان راه یافته است کناربگذارند!

هدف ادبیات تربیت انسان هاى متعالى است . یعنى انسان هایى داراى هدف ، هنر دوست ، استوار و درست و دوستدار حق وحقیقت و در یک عبارت داراى تربیت فلسفى که افراد عمیق و اصولى براى مملکت مى پرورد !

مقدمات فلسفه را در اروپا در سال هاى آخر متوسطه درس مى دهند. تا جزء ذات افراد شود و شاگردان آن را

مى آموزند ، وحفظ نمى کنند ! وقتى گفته مى شود ،تربیت فلسفى مراد این گونه تر بیت است ، که با عقیده قلبى واطمینان خاطر حقیقى پذیرفته مى شود و همواره استوار و بر قرار دردرون افراد مى ماند وپایه هاى اعمال ورفتار آنان را تشکیل مى دهد !

مراد از انسان با هدف کسى است ، که نه بخود بل که به خارج از خود مى اندیشد وچنین کسى است که میتواند هدف داشته باشد ! این مسأله نه تنها در مورد انسان بل که در باره هرچه با ارزش سرو کار دارد ، صادق است !

زیرا به یک تعبیر ارزش عبارتست از سودى که هر چیز براى خارج از خود دارد ! هواپیما براى خود هواپیما هیچ ارزشى ندارد ، هواپیما براى چیزى خارج از خود یعنى براى حمل بار ومسافر است که ارزش پیدا مى کند ! اگر چند صد کیلومتر راه آهن درجه اول با لکوموتیو ها و واگن هاى آخرین سیستم به شکل دایره یى ساکن ایجاد کنیم

چه ارزشى خواهد داشت ؟! قطعاً هیچ ، زیرا راه آهن فاقد معنى وارزش است ولى وقتى بار ومسافر را از نقطه یى به نقطه دیگر برد و به عبارت فلسفى براى چیزى خارج از خود مفید واقع شد ، ارزش پیدا مى کند ! انسان هم که مى گویند ( اشرف مخلوقات ) است ،وقتى ارزش خواهد داشت که وجودش براى خارج از خود سودى داشته باشد !

ک انسان وقتى شرط نخستین یک تربیت فلسفى را داشت ،که همانا هدف داشتن وبه خارج از خود اندیشیدن است ،بى گمان انسانى آزاده ، خدمتگزار ، با محبت ،باذوق واستوار خواهد بود ، که نمى تواند در برابر بى عدالتى ها و زشتى ها سر فرود بیاورد و دانش وآزادگى ودین ومروّت را بنده ى درم ومقام بسازد ! پرورش چنین انسانى هدف ادبیات است ! ادبیات وهنر وبشر دوستى ،تکیه گاه اصلى انسانى ومایه ى مباهات آدمى است ! نه ذخیره هاى بانکى و تهیه ى هاى جنگى وسلاح هاى هسته اى !

راست است که جهان ماده به سرعت در ترقى است ، وپیشرفت هاى صنعتى به نحوى شگرف بر غالب تجلیات حیات بشرى سایه افکنده است . اما این مسائل نباید سبب شود که ما وظیفه ى خود را در قبال مسئولیت سنگینى که در حفظ میراث ارزنده اجداد خود داریم فراموش کنیم !

برخى از کم مایگان کوته بین تا نامى از ادبیات برده مى شود ،دانسته یا نادانسته از شیوع تراخم و سل یا لزوم تربیت مهندس وطبیب وحفار وجوشکار سخن مى گویند !هیچ عاقلى منکر نیست ،که این کارها وکارگزارانش براى ایران لازم است ، اما لزوم این فنون ودانندگانش دلیل آن نیست که هیچ چیز دیگر لازم نیست ! وباید ادب وهنر را به یک سو نهاد. و چند سال دیگر براى خواندن کتب نیاکان خود از خارج مستشار آورد !

مگر آنان که موشک و راکت و قمر مصنوعى و سفینه فضائى دارند یا سد مى بندند و پنبه مى کارند و معدن استخراج مى کنند ، دانشکده هاى تاریخ و فلسفه و موسیقى و حقوق و بطور کلى هنرو ادب خود را بسته یا میراث ادبى خویش را به دور افکنده وبه سخره گرفته اند ؟!

کار ما که تنها سرمایه و افتخارمان ادبیات است ، شبیه تهى دست نادانى است ، که تنها یک گوهر گران بها در اختیار داشته باشد وآنرا به دست خود به دریا بیفکنند ویا در هاون بساید !

استقلال ایران در درجه اول مرهون ادب اوست ! زیرا عامل وحدت از شمال به جنوب واز مشرق به مغرب ، همین زبان شیرین و وحدت تفاهم وادبیاتش است که چون زنجیرى زرین دل هاى مردم را به هم پیوسته است ! تبریزى و سیستانى ، اهوازى و لاهیجانى، کرمانشاهى وخراسانى ، بالهجه ها وگاه بااعتقادات مختلف همه از خواندن شاهنامه غرق افتخار و دستخوش هیجان مى شوند ! تا آن جا که حاضرند جان بدهند وایران را ندهند !

ده وزارت تبلیغات نمى تواند کارى را بکند، که نظائر این سه بیت در طول قرون در دل هاى مردم ایران کرده است :

دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود

چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم وبر زنده یک تن مباد

چنین گفت مؤبد که مردن بنام به از زنده دشمن بر او شاد کام

ما نه تنها با همین ادبیات ، درنده خویانى چون سلجوقیان و غزان و مغولان و تیموریان وازبکان را رام کرده وبه جاى کین و کشتار ، محبت و خدمت به آنان آموخته ایم ، و قسمت زیادى از دنیا را از گزند وجودشان مصون ساخته ایم ، بل که با عرفان وادب وسیع خود همواره منادى و مشعل دار حق وحقیقت وانسانیت و عدالت بوده ایم !

سابقه خدمات درخشان ایران به جهان معنى وبشریت به روزگارى مى رسد ، که بسیارى از ممالک جهان ومردم آن شناخته نبودند ! بنابراین اگر دنیا آثار ادبى ما را به زبان هاى مختلف ترجمه مى کند وبه ما احترام مى گذارد، در واقع دینى است ،که شرافتمندانه مى پردازد !

اکنون این درفش پیروزى و افتخار به ما رسیده است . وظیفه ى ملى و وجدانى ماست ، که آنرا هم چنان سربلند وبر افراشته نگاه داریم . واز میان نسل کنونى کسانى را تربیت کنیم ، که زبان و آثار ذوقى وفکرى وطن خود را عمیق درک کنند ، ویاد بگیرند ! به آن عشق بورزند ، آنرا غنى تر سازند وبه نسل هاى بعدى بسپارند ! بى گمان ما در این راه دشوارى ها ونا هموارى ها داریم . امّا اراده وشور وعشق همه چیز را آسان مى سازد ! فراموش نکنیم که روان پاک نیاکان نگران و وطن چشم براه و خدا پشتیبان ماست ! ))”

این بود ، برگى از تقریرات آن استاد فرید عزیز که از دفتر خاطرات شخصى نقل شد ! تا خوانندگان ارجمندى که توفیق درک محضر او را نیافته اند ،با اندیشه انسان ساز استادى آشنا شوند ، که در دوران حیات زود گذرش شمع جمع اصحاب بود ! پیرامون خود آن چنان شراره هاى دم گرم مى پراکند ،که شائقى از اصفهان به خراسان مى شتافت، در صف نعالش مى نشست و با شیفتگى هر چه تمام تر به باز نویسى سخنانش مى پرداخت ، بیاض فراهم آمده از گفتارش را طى نیم قرن ، قرین و عزیز وارجمند و همدم و همراه مى داشت!

امید مى رود نقل سخنان عبرت آموز او ،در این روز ها که آواى شوم تجزیه طلبى به اغواى بیگانگان جمعى از ساده انگاران را بازیچه ى مقاصدایران ستیزانه ساخته ، موجب شود، تماشا چى ساده ى وقایع وشنونده بى تفاوت تبلیغات تفرقه افکنانه نباشیم ! به جاى نفى تاریخ و روایات غرض ورزانه یا فخر فروشى نا بخردانه نژادى و دشمن تراشى زیان بار ، که مایه ى کهترى وخانمان سوزی است ، با تفاهم فرهنگى دوست یابى کنیم !

و مهترى جوئیم ! تا گیاه هرز تفرقه وجدائى از ساحت ملک و ضمیر ملّت رخت بربندد ، پیروزى هم دلانه جمعى بار آور بهروزى ملّى شود !

زنده یاد احمد على رجایى بخارایى استاد شیرین زبان معنى پردازى بود، که افزون بر آنکه شرف معلمى داشت مزین به فروزه ى فروزان ایران مدارى موروثى بود ! از دلدادگان واقعى زبان وادب فارسى و دوستداران فرهنگ ورجاوند ایرانى به شمار مى آمد ، که تبار خاندانى اش به بزرگان بخارا مى رسید ، ایرانمدارانى که پس از حصول مقاصد استعمار تزارى روسیه در جدا کردن بخارا از ایران، بار حکمرانى بیگانگان را بر نتافتند ، و با سکونت در خراسان به قبله گاه آمال ملى خود ایران نقل مکان کردند !

او چهل و دو سال از عمر شصت و دو ساله اش را صرف خدمت فرهنگى کرد ، مشعل فروزان هدایت و روشنگرى به دست گرفت و در راه اعتلاى دانش و ادب کوشید ! مراحل آموزشى را با احراز دیپلم کشاورزى آغاز کرد ، و با پیمودن دوره ها ى کارشناسى ادبیات فارسى ، حقوق و علوم قضائى در مقطع دکترى ادبیات در دانشگاه تهران به انجام رساند . در عرصه ى معلمى نیز راه دراز تدریس را از آموزگارى کشاورزى در آموزش و پرورش خراسان تا استادى دوره ى دکتراى ادبیات در دانشگاه تهران پیمود . تا سرانجام در شمار استادان ِاثر گذار ِمطرح و مسلَّم فرهنگ وادب ایرانى جایگاهى در خور بزرگداشت و نام آورى یافت !

در خدمات ادارى و دانشگاهى نیز جلالت قدرش مانع شد، ناروایى هاى ادارى وسیاسى را برنتابد و با مواضع نا بخردانه مصادر امور سازش کند ! چنانکه در سال ١٣۴٧خورشیدى که رئیس و استاد دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى بود، به تبع برخى مشکلات ادارى و ملاحظات سیاسى مایل به استعفا و مجبور به باز نشستگى شد ! و چندى بعد نیز که در آستان قدس رضوى سرگرم جمع آورى قرآن هاى خطى بود و با تأسیس سازمان فرهنگنامه قرآنى ، تدوین فرهنگى عربى فارسى بر اساس برابرهاى فارسى قرآن هاى مُتَرْجَمْ را سر پرستى مى کرد، با حسن زاهدى وزیر کشور اسبق ونائب التولیه آستان قدس رضوى درسال ١٣۵٢ اختلاف نظر فرهنگى یافت! استعفا داد و به تهران رفت !

در زمینه ى پژوهش علمى و آثار مکتوب ،نیز افزون بر مقالات پر شمارى که در باره عرفان و حماسه و ادبیات و فرهنگ ایرانى نوشت ،علاقه ى ویژه اش به حافظ و مباحث عرفانى موجب شد ، رساله دکتراى خود را در شرح اصطلاحات عرفانى دیوان حافظ بنویسد . رساله اى که امروز به صورت کتابى ارجمند از امّهات منابع حافظ شناسى است ! ( احمد على رجائى بخارائى ،فرهنگ اشعار حافظ ،انتشارات علمى ،تهران زمستان ١٣۶۴)

از دیگر آثار پژوهشى او ، تحقیقى در باره لهجه بخارائى است ! ونیز برگزیده شاهنامه فردوسى که به کوشش کتایون مزدا پور توسط مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى در سال ١٣٧٢ خورشیدى در تهران منتشر شده از حیث ویژگیهاى ظاهرى مردى موقر و مهربان و تمیز بود . لحنى آرام و دلنشین داشت .تسلّط وشیوه خواندن اشعارش دل چسب و شوق انگیز و ذوق آور بود ! در سال ١٢٩۵ خورشیدى در باژ پا به عرصه ى هستى نهاد.

و در سال ١٣۵٧ خورشیدى در صحن عتیق حرم حضرت رضا (ع) بر خاک آرمید ! رحمت بى کران الهى

ارزانى او باد ! که خمیر مایه ى شرف و آزاد منشى و فرزانگى بود .

منوچهر برومند م ب سها

پاریس ١۵ دسامبر ٢٠١۶

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
امیل رسیده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.