دربان در هفتم از سه دوست میخواهد، سلاح و لباس و کفش خود را تحویل دهند. و آنها را از دنیای مردگان می ترساند.
ولی دوستان از دادن وسایل خود امتناع میکنند.
دربان میگوید اینانا با خوشرویی آمد و با ناز و کرشمه نیز عریان شد، آنکه با قدرت و سلاح آمده باید با زور هم لخت شود.
اشاره است به سفر و دیدار ایناننا از خواهرش EREŞKİQAL که هنگام ورود کاملا عریان اش کرده بودند.
دربان به آنها امر میکند که سریع لخت شوند. در این میان NAMTAR آمده میگوید : بگذار بروند، وضعیت اینها به مادر و پدرم و من مربوط میشود.
نامتار پسر EREŞKİQAL و NERİGAL است. و مجری فرمانهای مادر. کار او گرفتن جان انسانهاست. در حقیقت او، از یک زاویه، خود مرگ است.
اما در نبرد جنگل دیدیم که او رابطه ی دوستانه ای با لاما و دیگران دارد.
اینجا نیز به مهمانها توصیه میکند که هنگام دیدار مادرش به چشمان کشنده ی او نگاه نکنند.
در فرهنگ سومر EREŞKİQAL با اشعه ی چشمهایش در اولین نگاه جان زندگان را میگیرد.
علت مهربانی نامتار نسبت به میهمانان در قسمت بعدی روشن خواهد شد.
سه دوست از در هفتم رد میشوند، از روی پلهای سه رود خانه ی « آتش و خون و آب» عبور میکنند؛ در حالیکه صدای مردگان بگوششان میرسد
که از تجارب خود سخن میگویند. با اشاره به « چرخه ی زندگی» بین « خاک و علف و گوشت ».
در فرهنگ سومر توجه به «چرخه ی زندگی» وجود داشت. و تصاویری نیز در این رابطه از خود باقی گذاشته اند.
نامتار آنها را در جلوی قصر به حضور مادرش راهنمایی میکند.
*
قصه های سومری مثل همه ی افسانه ها از یک «معصومیت کودکانه» برخوردار اند، سعی شده این خصوصیت تا حد ممکن اینجا نیزحفظ شود.
قسمتی از متن:
...
پری بودنت را اینجا کنار بگذار
انسان بودنت را اینجا کنار بگذار
و لباس و سلاح ات را
به دنیای مردگان خوش آمدید...
---
دربان !
"مرگ" را مدام تکرار نکن
ما را نترسان
مرگ دستش به ما نمیرسد
نمیتواند ما را بگیرد
وقتی ما هستیم -مرگ نیست
وقتی هم مرگ باشد- دیگر زندگی نیست
مرگ نمی تواند ما را بگیرد
دستش به ما نمیرسد...
----
مردگان
دسته ی اول:
اگر خدایی، نیا!
اگر پری یی، نیا!
بالهایت را به اینجا نیانداز!
اگر انسانی
اگر حیوانی، نیا!
موی خود را به اینجا نریز...
---
دسته ی دوم
...
بره شدم
شیر مادرم را خوردم
گرگ آمد و - مرا خورد!
گرگ بیماری شدم
عقاب آمد و- مرا خورد!
عقابی شدم بر آسمان
تیری آمد و - برمن نشست
آب آمد و
مرا در خود گرفت
باد آمد و خشکم کرد
من فروریختم
و بر صحراها
پاشیده شدم...
Qızlar:
-Ölüm-ölüm deyib
Qorxutma bizi
Qapıçı!
Ölüm bizi
Tuta bilməz
Əli bizə çata bilməz.
Biz var ikən
Ölüm olmaz.
Ölüm olsa
Yaşam olmaz
Ölüm bizi
Tuta bilməz
Əli bizə çata bilməz.
Sarılmışıq
Yarağa
Par-paltara
Çarığa
Xurma deyilik əzilək
Arpa deyilik səpılək
Ayrılmarıq yaraqdan
Par-paltar
Çarıqdan.
*
Çox özünü yorma
Qapıçı!
Boş-boşuna
Çox danışma
Qapıçı!
NAM:
-Ay-Günəş` ın otağı
Yaraqsız olmaz qonağı!
Qapıçı:
- INAN-NA
Naz ilə gəldi
Naz ilə soyundu.
Güc ilə gələn
Güc ilə soyunar.
Tez olun!
Soyunun!
Lüt olum!
NAMTAR:
-Burada
Nə hay-ha-haydı
Nə qalma-qaldı?
Qapıçı:
-Inan-na soyundu
Bunlar soyunmur!
NAMTAR
-Qoy getsinlər!
Anam bilər
Atam bilər
Mən bilərəm
Qoy getsinlər!
*
Xoş gəldiniz
Bizim ölkəyə...
Gedin anamın
Görüşünə
Amma
Baxmayın
Can alam gözünə!...
---
2. Dəstə:
- Quzu oldum
Anamı əmdim
Qurd gəlib yedi məni!
- Xəstə bir
Qurd oldum
Qartal gəlib yedi məni!
-Göydə bir
Qartal oldum
Ox gəlib tutdu məni!
-Su gəldi basdı məni
Yel gəldi asdı məni
Quruyub töküldüm
Çöllərə basdı məni!
----
Üç yoldaş
Üç çayın körpüsündən
Geçdilər.
*
Odlu çayın
Qanlı çayın
Və şirin suyun
Şaqqıltısı kəsildi.
*
UTU,
Qızıl tellərin hər yerə səribdi
Və o-o yuxarılardan
Qonaqlara şirin gülüş ilə
Xoş gəldin deyir.
Amma ölülər
Qaranlıqdan suvay
Başqa bir şey
Görmürlər.
EREŞ-KİGAL` lın qəsri
Gənc igid qızlar ilə qorunur.
Burda doğub çoxalma yoxdur.
Və zaman, elə bil ölübdür.
Dalısı var
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید