رفتن به محتوای اصلی

گفتمان انسانی نه اسلامی
27.02.2017 - 15:03

با فرآیند گندیدگی سیاست تکقطبی 38 ساله، و پیآمد طبیعی کرم زدن های فسادشیعی بر "پیکر ایرانِ اسلامی" چکار بایدکرد؟ با تباه شدن روزانه ی فرصت ها و فروریزی بنیان های مهر، اخلاق و آرمان های نوعدوستانه، چاره ی ما چیست؟ کدامین راهبرد می تواند به ستمکاری، غارتزدگی، بیکاری، تنگدستی، گرسنگی و دلسردی مفرط از زندگی پایان دهد؟! 38 سال ضدبشری با نام خدا گذشت. موج دادخواهی های بی پاسخ همگانی ست. آیا اینک راه گذر از رژیم شیعی هموارتر از همیشه نشده است؟ بازتاب خوزستانی ها در این مقطع حساس، موج هوشیاری و ایستادگی بالای دارد. روند مقاومت و رودروئی هائی ایکه توانسته با گسترش روشنگری و بیداری مردمی سراسری شود. برآیندی که امروزه توسط نه تنها کار روشنگرانه مبارزان دمکرات و چپ ِکافر، بلکه بیشتر توسط درد و گلایه های روزانه ی خود توده هاست که روانه هستی رو به فردا می شود. و بسان نقل و نبات بر سر زبان ها و کام های خشک مردم ما می چرخد. این هوشیاری ناشی از دامنه واقعی نارسائی ها، شدت مظلومیت ها، سنگینی بار گزاف زندگی و هزینه های کمرشکن آنهاست. و بیانگر فوران ترفندِ ریاهای حاکمیت، و بازتاب سرخوردگی توده ای از کل رژیم می باشد. کنش و واکنشی که محصول تلنبار ستم های رفته بر کارگران، بیکاران و بی پناهان، و پیآمد خشم متراکم آنها می باشد که می رود یکبار برای همیشه خواست مبرم "جدائی دین از دولت" را به گفتمانِ انسانی و نه اسلامی همگانی بنشاند. خیزش اهوازی ها سهم زندگی آنها را بانگ برآورد؛ جرأت و چالش رهائی از بیدادمذهبی را مردمگراتر کرد؛ و در سراسر کشور، محرک ستیز توده های به ستوه آمده را علیه رژیم خودکامه دوباره برپاساخت.

 

با یک بررسی ساده می توان گفت که ضرورت اعتراض و دادخواهی اهوازی ها حیاتی، و توامان یک خیزش نوپای توده ای ست که طوفان بیداری خوزستان و مشوق برپاخیزی چشمگیری برای آینده ایران داشت و گشت؛ که این جنبش توده ای تنها بخاطر حق ابتدائی آزاد زندگی و شایسته انسانی بود که برپاشد. حقی که رژیم آخوندی پس از 38 سال آنرا هیچکجا برنمی تابد. دایره ی این خواسته ها باوجود تنوع آن در سطح کشور، پیرامون داشتن نان، یافتن کار و حفظ میحط زیست هست، که خوزستان و اهوازی های بجان آمده را ناگزیر به مبارزه مردمی با بساط بی مسئولیت ولائی کرد. چالش سراسری و سرنوشت سازی که همه ی ما به اشکال مختلف نیازمند و دچار آنیم و جز با یاری و خیزش های یکپارچه کشوری، هیچکدام از این جنبش های مردمی، همچون مبارزه"88" نمی تواند بتنهائی از کمین پاسداران و بسیجیان جان سالم بدرنمی برد. نبرد رهائی بخش و بحقی که در همه جای ایران رو بسوی انقلاب تمام عیار توده ای دارد؛ و این بار نیز بسان بهمن 57، علیه خودکامگی ست. و اهداف و منافع سراسری خود را در تغییر شرایط زندگی اجتماعی دیده، و آگاهانه می خواهد بسوی فردای آزاد و بدون تبعیض در کشور رنگین مان راه برد.

 

اوی"کلان" و سراسری بنام انسان، و با تجربه ی شکست خورده 57 باید بداند و می داند که در این مسیر پر اوج و فرود سیاسی می باید متحد و متکی به توده ها، و مستقل از جهان زورمداران باشد. از برتریجوئی ها، چنددستگی ها، دشمن تراشی ها، منافع حقیر ناسیونالیستی قومی فرهنگی مذهبی و اصولا تجزیه طلبی دست بشوید و آگاهانه فراتر از فرقه بازی های این و آن وابسته به امپریالیسم آمریکا و اسرائیل صهیونیست رود؛ و همزمان و مشترکا در پی ایجاد گفتمان آزاد به چگونگیهمکاری مشترک علیه خلافت خامنه ای بپردازد؛ در مسیر قوانین انسانمدار، فراعقیدتی و غیرمذهبی ـ ایدئولوژیک باشد؛ و بی دخالت قوانین فرانسانی و آخوندی، کانون حرکت رو به پیش او، جز حقوق بشر و منافع برابر نوع انسان نباشد؛ و کاملا با باور به آزادی عقیده و وجدان همگام شده؛ و در راه برابری سازی ِفرصت ها استوار گام بردارد. ما بخوبی می دانیم که از دیرباز و با شکست سه انقلاب دمکراتیک مان، ریشه کنی انگل خودکامگی و دفع تبعیض در ایران چالش پایه ای ما بوده و مانده، و ضرورت باورداشتن به توان آگاهی و راهکارهای انقلابی ـ توده ای همچنان جاری ست، امری که، گذر از بساط تحمیق و نیرنگ شیخ را حیاتی کرده و یگانه چاره و راهبرد رهائی و نهائی مستقل ما علیه ستمزدگی مذهبی ست. و جز به همتِ همگانی و سراسری هرگز میسرنیست.

 

اهرم این دگرگونی حیاتی، با بلایا و فجایع ساختار ولائی و ریزش ویرانه های او بر سر و کول مردم سر به شورش درآمده، امروزه بهتر و ساده تر می تواند توسط خودِ "سرخوردگان میلیونی" سازمان یابد که در اهواز یافت. همان فریبخوردگان و وابستگان دیروزی فراهم فراروئی شده اند. زیرا: به جز اقلیتی از سرسپردگان دستگاه و بخش متمولین آن، اکثریت مردم بجان آمده، برای رهائی از چنگال ستم مذهبی آماده می باشند. چالش سرنوشت ساز و خیزش اجتناب ناپذیر همگانی ایکه می بایست در ظرف مرتبط و بزرگی هدایت، و با هدف پکپارچگی ایران فدرال و غیرمتمرکز جاری شود؛ و بیش از همه بتواند برای تدارک و تأمین حقوق بشرِ شهروندان رنگین فرهنگ، مذهب و زبان ما کار اساسی کند و انگیزمند آنان باشد. و بر سر حق گویش و آموزش به زبان مادری متعهد و وفادار بماند؛ برابری انسان و سهم شکلگیری یکسان و حقوق اجتماعی ملت ها و اقوام را یکسان پاس بدارد. و حول خواست خودمدیریتی آنها قوانین اش بچرخاند. یادمان نرود سرکوب شده ها، و مصیبت های فراوان ساختار ولائی؛ بیش از همه قربانیان خود  را از مسلمانان شیعی، باورمند و فریبخوزده گرفته و بسیاری را له و لورده کرده است. بنا بر این دشمن اصلی و کلان این نظام دروغگو و جاعل خود شیعیان هستند که می خواهند این بساط را برچینند.

 

(( اینک تنیدگی دردها و نبود درمان در تارپود مردم سراسر کشور چنان درهم ریخته و انباشته شده که جز با گذر از بیدادمذهبی و فروریزی کل آن، چاره ای برجا نگذارده، و این الزام فراروئی از ستمگری مذهبی بیش از همیشه توسط خود مذهبی ها کار آسان تری شده است. زیرا: حالا همگان از ستم، سالوس و فسادهای بی پایان ولی فقیه و کل دستگاه مذهبی او یکدست و یکصدا می نالند و در خود می جوشند و می پیچند. ))

 

همزمان اما، رسوائی کل رژیم از قاچاق و دله دزدی های گردانندگان ادارات لشگری و کشوری گرفته، تا چپاول های میلیاردی شخص ولایت فقیه، برادران و فرزندانش، باجگیری ائمه جمعه، سران باندهای مالی بازاری کمپرادور، مافیاهای اقتصاد سپاه و بسیج که مشهور عام و خاص شده اند، کل نظام، چه موافقان حاکمیت یا مخالفان دولتی رانده شده از هردوسوی له و علیه رهبر که باشند در این 38 سال نبرد قدرت و ثروت، پیگیر رودرروی هم از بنی صدر تا روحانی بوده و همگی باهم و با نام خدا و پیامبر اعتماد توده ها را بتاراج کشیده، و مطلقا اراده سیاسی اقتصادی کشور را بی هیچگونه مزاحمتی در درون در دست داشته، و تا همینک دار و ندار مردم را غارت، ویران و تباه کرده اند. می توان گفت که از ریز تا درشت این تبهکاران کهنه و تازه در چشم دردمندان بیدادرس بی آبرو گشته و امید پاکباختگان از همه آنها برای همیشه سلب شده است.

 

راه فردای انسانی اجتماعی ما اگرچه با تاوان های سنگین جانی و مالی، و سوختن فرصت های گرانقدر و جبران ناپذیر سپری شده است؛ اما اینک مردم داغدیده ی ما برای گذر از کلیت نظام مذهبی که دیگر از سوی توده های متوهم نیز تحمل نمی شود، هموار و آماده گشته و آشکارا" امیدِ سرخورده مردمی" بر دور کانون شعارهای ریاکارانه هیچکدام از اصولی ها و اصلاحی ها نمی چرخد و کارگران و زحمتکشان و توده های فریبخورده بهتر و آگاهانه تر بسوی رهانی خود چهره رغبتگرایانه می نمایانند. چراکه بازگشت به عصر بیدادگری خمینی که نقطه آغاز این فاجعه اخلاقی بود، هیچگاه توسط مذهبی های افراطی هم امروز متصور نیست.

 

زیرا: اینک بیش از هرزمانی آشکار شده است که در کشور رنگین کمان ما بیش از این نمی توان یک بعدی حکومت کرد؛ واقعیت های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و طبقاتی را نادیده گرفت؛ با زور سرنیزه، و ریای مذهبی خواسته های حقوق بشری را سرکوب و خفه کرد. آخر مگر می شود با دلبستگی ها، وابستگی ها و تجربه های فراوان تاریخی و فرهنگی و مذهبی که ما داریم ستیزداشت، و ملت ها و اقوام را تابع یکی از ویژگی های دینی مذهبی و ملی ساخت؟ تازه اگر با زور هم ممکن شود، استبداد پایدار نمی ماند. ایران سرزمین ملی ملت های ماست و هیچ مذهب و قومی بر دیگری برتری ندارد. حق زندگی برابر، آزاد و مسالمتجویانه، هیچگونه تحکم، تحریک و تحریف ناسیونالیستی، شوینیستی، پانیستی و سکتاریستی این یا آن مذهب و ملت مدعی را برنمی تابد و در درازمدت نیز نمی تواند در برابر ایستادگی ها مخالفان ثبات یابد. همانگونه که شاه نتوانست! ساختار تمامیتگرا شیخ هم نمی تواند. نظامی که در لجن خودکامگی خویش از ابتدأ تاکنون گرفتار آمده و نمی تواند با داعیه های ناسیونالیسم ایرانی خود را نجات دهد.  

 

ژرفترین تضاد و خلاء ناسازگار نظام با خواست مردم نادیده انگاشتن باور به گفتمان آزاد و انسانمدار، اراده مستقل اجتماعی و در هم ریزی مرز منافع طبقات با نام خداست، که طمع و مدیریت ناکارآمد شیخ و تحجر قوانین فرسوده او بر کول زندگی همگانی، ویرانگرانه 38 ساله شده است. رژیمی که آشکارا و سازش ناپذیر دشمنی با اراده ی اندیشه ورز دارد و همه جا جز تأکید بر گفتمان یکسویه اسلامی نمی کند و آزادی بیان و وجدان را از فردای مشت زدن خمینی بردهان مردم مردانده است. جنگ بلند رؤسای دولت های دیروز و امروز با رهبر و باندهایش هیچ ربطی بسود مردم ما نداشته و ندارد ما در پی گفتمان انسانی و رنگین کمانی خود هستیم و نه بیش از این اسلامی. همه استعداد ها و ظرفیت های حکومت شیعی ولائی به پایان راه بی برگشت خود رسیده اند و در پی تبیین مبانیِ خود و ایجاد فردای انسانمداری ناتوانند و نمی باشند.تغییر رهبر و یا حکومت مذهبی بی ولایت چاره آینده ما نیست. مردم ما در سال 58 نادانسته با رأیِ آری به جمهوری اسلامی، امروز سیاه خود را رقم زدند. همین مردم امروز هم حق دارند در یک رأی گیری آزاد مشخص کنند که اینک چگونه حکومتی را می خواهند یا نمی خواهند. گفتمان امید به اصلاح رژیم، یا تلاش برای آشتی ملی فصل اش گذشته است. مگرنه دولت های هردوسو مجری قوانین فرانسانی و ولایتی بوده و در برابر منافع و اراده ی مردم قرارداشته اند؟ با تجربه تلخ و خونین حاکمیت شاهی و شیخی یکسویه و فردی، اینکک دیگر عصر مبارزه دمکرتیک ِسیاسی ـ اقتصادی توامان ماست تا که بتواند منافع و اراده ی 999% ها را نمایندگی کند!

بهنام چنگائی 9 اسفند 1395

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.