نوروز و راه بهاران
با بزمِ شعله و دمِ دهل و سورِ سرنای چهارشنبه سوری
در دلِ زمستانِ سوگواران
موج گرما و شادی و امید برپاشد.
با شکستِ سوز و زورِ سرما
در کمرِ زمین و زمان و زندگان
شوقِ کرشمه و شفقِ نوا هویداشد.
دوباره با بوی بهار
اگرچه گرسنه و بیکار و تنگدست
لبخندِ زندگی بی قرار و امید، پایکوبان شد.
بر لبِ دل ها و گوشه چشم های حزین
خنده و شادمانی رقصان شد.
راز و رمز نوروز و بهار پیروزی
در جانِ چشمه و چمن و دشت پیچان شد.
در گپ و گذارِ پیشواز نوروزی
هستی شنگول، دست در دستِ بهاران شد.
در آن بالای منابر و سرای گریه و سوگ
خشم عجوزه ی ترسان، وه چه سخت رسوا شد.
شاه دیوان، مطرود به درگه بهار
نشسته روسیاه، و دم به هذیان شد.
بهار و نوروزستیزان
ای پاسداران غمگینی و افسردگی
نوروزستیزان، شادی گریزان
دزدان نان و آب و شادی سرای ما
پایداران عزا و مویه و خمودی،
جغدانِ جاربلندِ زمستانِ سرخوردگی بدانید!
گوش لطیفِ راه بهاران
دیگر از قساوت شمایان فرمان نمی برد، کوس ِپایان شبِ ستمِ سرماست.
کامِ نوروزِ رهائی، شیرین بارش را بسته
چهارنعل بسوی آرزوهای ماست.
و رویش سبزه و شکوفه های تازه،
آبستنِ پگاهِ پیدایش فرداهاست.
و عروس زندگی
مستانه می رقصد و سربه پاست.
اینک، این فصلِ خجسته مال ماست.
بهنام چنگائی 28 نوروز 1395
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید