رفتن به محتوای اصلی

انتخابات و دشمنانش
17.04.2017 - 21:35

برخلاف ادعای سران رژیم اسلامی حکومت و قدرت سیاسی امری عینی، زمینی و آدمی ست و نه الهی! و چالش برگزیدن، نوع سیاستورزی و کانون هدایت آن نیز، پدیده ای مرئی بوده و پیآمد انتخاب ها هم اهرمی مستقیم در خدمت به منافع طبقاتی این و یا آن طبقه است. خاستگاهی که مدعیان حکومت و برگزیدگان وابسته با تفاوت هائی پیوسته دشمنان اصلی گزینش مردمسالاری شایسته بوده و می باشد. از آغاز روند پیام رساندن، تبلیغ دیدگاه ها و انجام رأی گیری های هزارتوی، تا سرانجام، فرجام و انتخاب برگزیدگان، روند بلندی وجود دارد که بسیار آسان و توسط حاکمیت های مسلط شکننده است و یا توسط باند کاندیاها، و یاران خواهان برگزیدگی ها دچار دخل و تصرف های گردانندگان مافیائی ـ فرقه ای این یا آن می شود. بویژه، اگر انتخاب شدن در یک کشور استبدادی بسان ایران و ترکیه باشد، و روابط سرمایه سالاری وابسته و(مرکانتیلیسم ـ سوداگر بازاری)بر ساختار آن حکومت کند؛ آنگاه اغلب انتخابات، و بی کم و کاست برگزیدشدگان، جزو گروه حاکم، وابستگان به آن و یا در آینده ای نچندان دور، همان های برگزیده شده، جزو سرسپردگان دستگاه شده و در راستای بقای آن عموما محدود خواهندشد. و برآیند سازنده ای بسود توده ها نخواهندداشت.

 

با این شیوه رأی گیری های مرسوم جهانی، نبود اراده شورائی، خلاء حضور علنی و نداشتن دخالت کافی توده های بیرون از ساختارهای خودرأی بی گمان، نتایج انتخابی تحریف می شود و منتخب پایانی چه ترامپ، احمدی نژاد، اردوغان یا فردا مارینه لوپن باشد، همگی آنها محصول اینگونه ساختارهای مسدود و پهنانی هستند که دست دشمنان انتخاب واقعی مردم در آنها بازِ باز بوده و می باشند.

 

بنا برین با وجود حکومت های تکقطبی و یکه تاز، و در چنان شرایط خرد ستیزانه و نابرابرانه انتخاب کردن درست از مردم سلب می شود؛ و همزمان ارزش برگزاری رأی گیری های بی طرف هم از عهده نظام های قدر، و خصوصا حکومت های خودسر کاپیتالیستی، ایدئولوژیکی، ناسیونالیستی و مذهبی بیرون است. مثلا وابستگی به دین اگرچه آزاد و اختیاری ست لیک، در حکومت مذهبی اجباری ولی پوشیده است. و فقدان فرآیند توان انتقادی، و از سوی دیگر، نفوذ از خود بیگانگی انسان توسط تحدیدها و تعصب ها و تحریف های مذهبی بر روی معتقدان ساده دل بسیار کارساز هست. چراکه دولت دینی شعور پرسشگری را بتدریج به زنجیر کشیده و می کشد و در ضمیر ناخودآگاه "فرد مذهبی" آسیب پذیری را می راند و نادانی او را برحسب ضرورت و با "نام خدا" بالا می برد. رژیم های مذهبی بیش از همه ناتوانی شناخت نوع انسانی را به مریدان خود تحمیل و اطاعت و بردباری کورکورانه را در آنها مهیا و ایجاد می کند. همانگونه که در برابر متافیزیک(شأن الهی) در شعور و شناخت انسانی نیست و یا سست شده و تردیدپذیری به دانش تشدید می شود. و ناگزیر نفس آزادی در پرسشگرهای کیستی و چیستی و چرائی را" دین" از متدینان خود سلب می کند؛ و ذات پایندی باورمندانش را به مذهب که می توانند به نحوی از انحا با دانش فلسفی عقلی به اسارت خود پایان دهند، با طرح حکمت الهی، پویائی آنها را بسادگی برباید و اغلب می رباید. خلاء دانشِ خودباوری ایکه نبودش در جامعه ی طبقاتی فاجعه بوده و هست، آنهم با وجود ساختار مستبد دینی، بهتراست تشویق شود. زیرا ایمان به ادیان، پدیده ای فرانسانی و فراافکنانه است که برای خودکم بینی، خودفریبی و ناتوانی مرید در برابر مراد آفریده شده است. و همزمان اهرمی ست برای اعمال تسلط حکومت دینی آخوندها بر زمینیان. ابزار مقتدری که توسط پذیرش سرسپردگی، آن قدرت  به دکانداران مذهبی ناآگاهانه تفویض و واگذار می شود. انتخابات یا تفویض قدرت، به آنهائیکه نمی باید بیش از این در ایران و جهان تداوم حیات سیاسی بیابند و بر 99% چنین ظالمانه حکومت و سروری کنند. حکومت مذهبی بزرگترین تحدید و تهدیدی که واقعی ست و توسط سران مذهبی، در این 38 سال اراده ای مافوق عقلی یافته اند و توان نظامی هولناکی دارند. حکومت ولائی بیرون از قوانین شناخت موجود ما نبوده، و کاملا عقلی و انسانی برروی همین زمین خونین و فرش نقشین، عرش موعودشان را بر سر انسان ندار و نادان بنا نهاده اند.

 

آیا عملکرد خامنه ای و البغدادی و اردغان بیرون از قواعد بازی حاکم سیاسی و اقتصادی ترامپ و کیم جونگ اون و مارینه لوپن جهانی ست؟ نه هرگز! جنگ جنگ قدرت است و تمرکز همگی بر سر تسلط قدرت سیاسی آنهاست. همچنانکه از پاپ تا خام خام هاهم، همگی بدنبال کسب بیشتر قدرت و حفظ بی دردسر ثروت بیکران خوداند. اما هرکدام با راهکارها و بیاری راهبردهای کم هزینه تر. مثلا خمینی! آیا او، یاران و بازمانگانش می توانستند تنها با اهرم توانائی نداشته هرکولی خویش بتوانند صاحب آن گور چند هزارمیلیاردی، ثروت هنگفت کشور و سپس این پشتوانه سیاسی و دارندگی خانوادگی کنونی شوند؟ هرگز! نه او و نه هیچکدام از افراد متمول مذهبی در جایگاهی که امروز دارند نمی توانستند بدان سادگی که دین به آنها توانائی داده و هنوز می دهد، به چنین ثروت بادآورده و قدرت افسانه ای، و مهمتر از همه به"تسخیر شعور" انسانی دست برده و پیروزدرآیند! و گره کار ما نیز در همینجاست. در حالیکه انسان و اصالت او، پدیده ای تاریخی ست، که مدام در حال بودن و شدن است، و هستی کنونی اش تابع اصول حاکمیت دین ازلی و ابدی نبوده و نیست؛ بل می تواند دگرگون شود؛ و سران مذهبی بدان واقف می باشند، و آگاهانه مانع تحول زندگی او و یا انقلاب انسانی او می باشند. ساختار ملائی بخاطر سرکردگی خود بر انسان کار مانع تحول دینامیکی اوست. یک جابجائی لازم در روابطی که مستقیما محصول ساختار سیاسی ـ اقتصادی حاکم مذهبی بوده، و چنین مردم ستیزانه ( که اصلا مهم نیست اصول گرا و یا اصلاح پذیر باشد و تفاوتی ندارند) تکوین یافته است و از مسلمان ندار تا بی دینان گرفتار همگی ناگزیر به تبعیت از قوانین ساختاری آن می باید باشند که هستند. این رژیم بسان ساختارهای موجود قوانین خود را دارد و با همان ضوابط پیوسته زنجیرهای متعددی بر اراده و افکار انسان نوعی می پیچند که پاره کردن شان چندان ساده نیست. مگر با خیزش یکپارچه و انقلاب! انتخاب با هرشکل و شمایلی که داشته باشد، آن استعداد، مقابله و مقاومت هنجارشکنانه را ندارد. در صورتی که رژیم مذهبی تنبیه زمینی ( قضائی) را داراست و شکل آسمانی آن( جهنم) است که نادانی را می ترساند.

پس، انسان ابزار بهره وری دین و سرمایه شده است و دین و سرمایه به اسارت و بندگی انسان نیاز همیشگی دارند و مذهب بهترین وسیله برای تداوم این اسارت بوده و هست.

هیاهوی انتخاباتی برگزیدن این و آن کس در بساط" ولائی" جز خاک بر چشم پاشی هیچ معنی و نتیجه ای مفید بحال مردم بیکار، گرسنه و بجان آمده نداده و ندارد. تحریم مطلق انتخابات کوچکترین پاسخ است، همچنانکه سرنگونی کل رژیم. زیرا: 11 بار آن سپری شده و هرگز آنها بسود دگرگونی اندکی نبوده اند. حالا بگذریم که چه کسی بنام رئیس جمهوری دست بوس آقا بوده است، انتخاب او منشأ ایجاد تفاوت متحولانه نبوده و نمی توانست هم باشد. زیرا همه ساختارهای موجود جهانی نه این رژیم مرتجع و تبهکار و چپاولگر مذهبی، با انتخاب دگرگونی مردمی نمی یابند. از ایران تا سرکردگی امپریالیسم آمریکای تبهکار، حتی سرنگونی این حکومت ها دیگر کارائی برای جابجائی زندگی 99% ها ندارد. به باورمن تنها سازماندهی قطب بندی طبقاتی و شرایط وقوع انقلاب بسود حرکت تاریخی مردمان زمینگیرشده و بیدادرس ضروری است؛ که می باید در دستور نبرد 99% ها قرارگیرد و همو می تواند سازمانگر برپائی نوع دیگری از زندگی انسانی ـ اجتماعی برابر، آزاد و ضدطبقاتی شود. همین! آیا تنها با سرنگونی رژیم حاکم می توان با این پراکندگی کارگری، توده ای  پایان داد و نیروهای مردمی دمکرات، مترقی، چپ و کمونیست همسو ساخت و به خواسته ها و انتظار مردم گرسنه و بیکار و بی پناه را راهکار لازم داد؟ من می گویم نه! بدون قطب قدرت مردمی ـ کارگری سرنگونی استبداد مذهبی و... در عین لزوم حیاتی اش هم کافی نیست. باید به ایجاد بلوک طبقاتی و توده ای دست یازید. در عصر استبدادهای سرمایه و دین، انتخابات ترامپ و اردوغان، حقانیت انقلاب را برمی گزیند.

بهنام چنگائی 28 فروردین 1396

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.