رفتن به محتوای اصلی

مصاحبه با دنیز ایشچى بمانسبت انتشار کتاب سولدوزون اولدوزلارى/ قهرمان قنبرى
29.04.2017 - 16:47

مصاحبه با دنیز ایشچى بمانسبت انتشار کتاب سولدوزون اولدوزلارى/ قهرمان قنبرى

 

 در آغاز کار دنیز ایشچی را از زبان معرفی کنید؛

اجازه بدهید؛  قبل از هر چیز بخاطر فرصتی که در اختیار من گذاشته اید از شما سپاسگزاری بکنم.

اسم قلمی “ادبی” من “دنیز ایشچی” میباشد. اگر اختیار دست خودم بود، اسم مادرزادی خودم را هم همین میگذاشتم. بگفته مادرم، من پانزدهم ماه سوم از بهار در سال ۱۳۳۵ شمسی در سولدوز ” نقده” متولد شده ام. آن موقع هر گاه مادری در حال وضع حمل بود، میرفتند و یک خانم پیری را که به وضع حمل خانم ها در به دنیا آوردن بچه هایشان کمک میکرد  می آوردند. خانه ما شامل دو اطاق بود که مابین آنها یک راهرو کوچکی بود که بعنوان آشپزخانه و انباری از آن استفاده میشد. یکی از دو اطاق, متعلق به مهمان ها بود و به همین خاطر همیشه تر و تمیز نگهداری میشد. اطاق دوم که به مراتب کوچکتر بود، اطاق زندگی و خواب همه ماها بود. من هم مثل خیلی از برادرها و خواهرانم، در آن خانه متولد شده و بزرگ شدم.

پدر من اول در مزارع کارگری میکرد. در زمان تولد من دیگر ترقّی کرده و برای خودش یک دکان بقالی باز کرده بود و بصورت پایاپای با روستائیان معامله میکرد. اما مادر من که از خانواده کشاورزی بود تقریبا همیشه به ماها میرسید بصورتی غیر مستقیم از طریق وابستگی های خانوادگی ما را هم تاحدودی به باغداری، کشاورزی و حیوانداری آشنا و درگیر میکرد.

پدر من با وجود اینکه یک بقال کم درآمدی بود، به شغل و کسب خود و موقعیت اجتماعی خویش خیلی فخر میکرد. با وجود اینکه سولدوز یک شهر عمدتا کشاورزی و دامداری بود، ما خودمان نه صاحب زمین بودیم و نه گاوداری می کردیم و از این بابت بی بهره بودیم.  طیف کوچکی از مردم در شهر بصورت کسبه و پیشه ور به کار اشتغال داشتند.

زندگی ما بخاطر کمبود امکانات و شرایط سخت کاری، سخت بود، ولی در عین حال مردم اکثرا همدیگر را میشناختند و با همدیگر ارتباط دور و نزدیک فامیلی داشتند و از این طریق با همدیگر با حرمت و احترام  زندگی کرده و از حال همدیگر با خبر بوده و هواى همدیگر را داشتند و از این نظر نمیگذاشتند به همدیگر خیلی سخت بگذرد. اکثرا مردم زندگی صاف و ساده ای داشتند و در درون سختی های زندگی تلاش میکردند از زندگی خویش حداکثر لذّت را ببرند. من در یک چنین محیطی به دنیا آمده و رشد کردم.

بعد اتمام دوره تحصیلات ابتدائی، بخاط اینکه در شهر ما امکان تحصیل دبیرستانی در رشته ریاضیات نبود، من هم از سال دوم دبیرستان به اورمیه پیش برادر بزرگترم که آنجا تحصیل میکرد رفتم. بعلت اینکه من در سن کودکی از شهر و دیار خود، خانواده خود دور شدم، بطور طبیعی درد فراق و دوری از دوستان، برادران، خواهران، پدر و مادر تاثیرات ویژه ای روی من گذاشت.

هنگام تحصیل در ارومیه، عملا بازگشت ما به سولدوز فقط در عید نوروز و اواخر بهار بعد از اتمام امتحانات و تعطیلی مدارس مقدور بود. به همین دلیل بازگشت ما به سولدوز از یک طرف با خوشحالی بخاطر دیدار با خانواده، فامیل و دوستان توام بود. از طرف دیگر من می دیدم که از خیلی از اتفاقاتی که در سولدوز افتاده بی خبر مانده و در حاشیه قرار گرفته ام. به این صورت بود که من دبیرستان را تمام کرده، یک سال در ارومیه در کالج راه و ساختمان خواندم، سپس در دانشگاه ملی تهران در رشته اقتصاد قبول شده و به تهران کوچ کردم. آغاز تحصیلات دانشگاهی من در تهران همزمان با آغاز و شدّت گیری خیزش های دموکراتیک مردمی بود. من هم از همان سال اول به خیزش های دانشجوئی پیوستم. الان هم که در خدمت شما هستم.

  کتاب سولدوزون اولدوزلاری به چهار جلد کتاب مجزا تقسیم میشود. میشود بطور اجمالی و کوتاه خود این کتابها را معرفی کنید؟

این رمان در چهار جلد نوشته شده است. جلد اول آن دوران کودکی من را در بر میگیرد. این دوران زمانی را در بر میگیرد که در آن تازه تازه اتوبوس، ماشین و تراکتور جای ارّابه های بارکش، درشکه اسبی، خویش شخم زنی با گاوها و غیره را میخواست بگیرد.  سولدوز که در آن زمان یک شهر عمدتا دامداری و کشاورزی بود و با ابزار آلات سنتی کشاورزی پیش برده میشد، مناسبات فرهنگی، مناسبات و اقتصاد خاصی داشت که در شرف تغییرات جدی قرار داشت. مردم از بافت گذشته اجتماعی فرهنگی زمان خویش خاطرات، داستان های غمگین، عاشقانه و ویژه ای را با خود حمل میکردند که فقط سینه به سینه نقل میشد. من وظیفه خود دانستم در حد توان خود آنها را به تصویر کشیده و به نسل های بعدی منتقل کرده باشم.

جلد دوم کتاب به دوران قبل از انقلاب مربوط میشود. نتیجه انقلاب هر چه شد، شهر ما سولدوز بیشتر از توان خویش در آن نقش ایفا کرد. این را من به این استناد میگویم که چون خودم در آن شرکت فعال داشتم. از طرف دیگر در کنار اینکه شهر ما نقش فعالی در آن داشت، از چندین نظر در این رابطه مظلوم قرا گرفت. به همین دلیل من اسم کتاب را “ستارگان سولدوز” گذاشته ام تا دوباره این ستارگان با درخشش خویش توانسته باشند نقش برجسته خویش را به نمایش گذاشته باشند.  این “ستارگان” اگر هم از نظر اجتماعی به جایگاه های قابل توجهی رسیده باشند، نه تنها وابستگی خویش را با سولدوز حفظ کرده اند، بلکه مثل درخت پرباری که همیشه سربه زیر می باشد، بصورتی بی ادعا و سر به زیر به زندگی خویش ادامه می دهند.

جلد سوم رمان به دوران بعد از انقلاب مربوط میگردد. دورانی که در آن جوانان آزاده به سازماندهی و متشکل کردن خویش می پردازند تا از ارزشهای آزادی و عدالت اجتماعی  پاسداری کنند.در این جلد مبارزات آنها و  تحت هجوم  قرار گرفتن آنها، خفقان، دستگیریها، زندانی شدن ها اعدام های ارتجاع حکومتی چگونه خود را با شرایط تطبیق داده و بصورت آشکار و مخفی به مبارزات خویش تا آخرین لحظات ادامه می دهند، به تصویر کشیده میشود.

جلد چهارم از آنجائی آغاز میگردد که یک شب قبل از اینکه تشکیلات فدائیان خلق در شهر مورد هجوم قرار بگیرد، کمیته شهر فدائیان خلق جلسه فوق العاده گذاشته و تصمیم میگیرد تا هر کدام از اعضا بدون اینکه بقیه بدانند به کجا میرود، به یکی از شهرهای ایران مسافرت کرده به زندگی مخفی بپردازد. این در شرایطی بود که کمیته شهر قبلا کمیته مخفی جایگزین خود را بعنوان پلان اظطراری در شهر تعیین کرده بود و نمیخواست الکی بدست مامورین امنیتی افتاده و در زندان ها تلف گردد. این مساله از این بابت که آنها یک قدم از دشمن خود جلوتر بودند نشانگر بلوغ سیاسی آنها بود. جلد چهارم، چهار سال زندگی مبارزات مخفی آنها را در این دوران به تصویر میکشد. یادمان نرود که این سالها مصادف با جنگ ایران و عراق از یک طرف و اعدام هزاران زندانی سیاسی دز زندانها از طرف دیگر بود.

  نوشتن متنی ششصد صفحه ای مستلزم صرف وقت و هزینه زیادی می باشد که خود مستلزم انگیزه قدرتمندی می باشد. میتوانید انگیزه خود را از نوشتن این کتاب بیان کنید و در ادامه آیا این انگیزه دارای پرسپکتیوی از آینده میباشد؟

مادر من از دوران کودکی به ما راجع با ظلم ها و فجایع اربابان نسبت به رعیت ها داستان هایی از واقعیت های اتفاق افتاده را تعریف میکرد که ذهن ظریف من را نسبت به هر نوع ظلم و استثماری متاثر میکرد. دوران بزرگ شدن ما همزمان بود با تبدیل همان اربابان به زمینداران و سرمایه داران بزرگ. استثمار و ظلم طبقاتی بصورت هجوم میلیون ها دهاتی از زمین کنده شده به حاشیه های شهرها و تبدیل شدن آنها به حاشیه نشین های حلبی آبادها خود را نشان می داد. فاصله طبقاتی بین فقیر و ثروتمند هر چه بیشتر عمیق تر می گردید.

از طرف دیگر نظام شاهنشاهی یک نظام تک حزبی دیکتاتوری بود که در آن آزادیهای سیاسی تشکیلاتی مفهومی نداشت. مخالفان سیاسی اکثرا دستگیر شده و سرکوب میشدند. سیاست سرکوب حکومت شاهی با این شعار آمریکائی که یک چپگرای خوب، یک چپ مرده می باشد، با اپوزیسیون چپگرای خود رفتار کرده و آنها را در زندانها اعدام و نابود میکرد. این دوران با دوران جنگ سرد بین شرق و غرب همزمان بود. در این زمان آنهائی که در ایران به دنبال آرمان های آزادی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر بودند را دور ایدئولوژی سوسیالیسم رمانتیسیستی جمع کرده بود. اکثر انهائی که خواهان آزادیهای سیاسی، سندکائی و حقوق بشری و عدالت اجتماعی بودند که بهمین خاطر ذیل ایدئولوژی سوسیالیستی جمع شده بودند و اکثر در شرایط سختی در زندانها و خارج از زندان به چالش ها و مبارزات خویش ادامه می دادند.

انقلابی که نسل ما آفرید فقط به نسل ما متعلق نبود. این انقلاب در ادامه انقلاب مشروطیت و جنبش های آزادیخواهانه بعد از آن قرار داشت. پیروزی ما در نبرد، نه فقط حاصل نبردهای ما ، که بلکه بیشتر حاصل نبردهای نسل های قبل از ما نیز بود. نسل های جوانان مبارزی که  در زندان ها و زیر شکنجه ها در شرایطی می پوسیدند که معشوقه های آنها بعد از ناامیدی از احتمال آزادی آنها ناچار مجبور به ازدواج با کسان دیگری می گردیدند.

از طرف دیگر در شرایط امروزین شاهد بودیم که کسانی که نسل ماها و نسل انقلاب آفرین را  در زندانها  و زیر شکنجه ها نابود کرده و یا مجبور به فرار از کشور نمودند، چگونه تاریخ مبارزاتی ما را دگرگونه لکه دار کرده و به نسل های بعدی بصورتی تحریف شده تحویل می دهند. در چنین شرایطی برای خود این وظیفه را واجب دانستم تا در حد توان خویش سرگذشت نسل خویش را آنگونه که بر ما گذشته است تصویر کرده و برای نسل های بعدی بازگو کرده باشم. به همین دلیل به این وظیفه شیرین و سنگین را به دست گرفتم. البته دلایل دیگری هم داشت از جمله اینکه قصه شهری کوچک مثل سولدوز، قصه اکثر شهرهای ایران و خصوصا آذربایجان بود که باید در مقابل داستان های شهرهای دیگر برجسته شده و بازگو میشد.

یکی از علتهای دیگر، همانطور که مشاهده میکنید نوشته شدن این رمان به زبان ترکی آذربایجانی می باشد. هدف از این کار آن بود تا جوابی داده باشم به آنهائی که زبان ما را تا حد یک زبان محاوره ای با شعار و قصه های کوتاه تقلیل می دهند. از این طریق خواستم به آنها گفته باشم که نه تنها زبان ما قادر می باشد در مقیاس رمان های مشهور بزرگ جهانی آثار بیافریند، بلکه این آفرینش زیبائی های گویشی زبان ما را آنقدر در مقیاس های بالاتری شکوفا میکند که شاید بیان آن در زبان های دیگر به این راحتی مقدور نمی بود. چه اندازه بیان احساسات و آمال ما در زبان مادری روانتر و زیباتر می باشد؟

 رمان شما با نام سولدوزون اولدوزلاری از زندگی در نقده آغاز میشود و به زندگی در دیگر شهرها و به تبعید در خارج از کشور منتهی میشود. آیا این تغییر مکانها و تاثیر این تغییر مکانها با فرهنگهای مختلف چه تاثیری در خود شما و چه تاثیری بر روی کتاب سولدوزون اولدوزلاری گذاشته است؟

سوال ظریفی را مطرح کردید. در زمان جوانی ما دانشجویان اهل سولدوز که در تهران، تبریز و حتی اورمیه که فاصله چندانی با نقده نداشت تحصیل و زندگی میکردند، دوستی های نزدیک دوران کودکی خویش را با خود همراه برده و در یک رابطه و مناسبت های خیلی نزدیک با هم زندگی و تحصیل می کردند. آنها تقریبا همگی به خانه همدیگر رفت و آمد نزدیک داشته و از وضع و حال همدیگر در خبر بودند. مناسبات نزدیک فامیلی، آشنائی، همکلاسی بودن، دوستی و همشهری بودن بصورتی قوی در میان ما عمل میکرد. نمیدانم نقش طبیعت زیبا و سحرانگیز رودخانه “گادار” و کوه “سلطان یعقوب” که مثل پدرى سالمند شهر ما را همیشه زیر آغوش خود گرفته است در این زمینه تا چه اندازه قدرتمند می باشد. هنوز که هنوز است بعد از گذشت دهها سال دوری از شهرمان، وقتی می شنوم که یکنفر از سولدوز به شهر اقامت من آمده، چنین احساسی به من دست می دهد که یکنفر از فامیل های نزدیک من به اینجا آمده است.

در دوران مهاجرت و اقامت کوتاه در ترکیه، موقع یادواره برادر کوچک و جوانمرگم احمد، با خودم عهد کردم که تلاش کنم همیشه مسائل را با دیدی تنقیدی، باز نگریسته و از دگماتیسم فاصله بگیرم. تا آنجائی که میتوانم در راه آزادی انسان و انسانیت تلاش کنم. با در نظر گرفتن این موضوع میتوانم بگویم که من یکنفر از اهالی سولدوز میباشم که تلاش میکند سرنوشت خود و نسل ماقبل خود را برای نسل های بعدی تا آنجائی که در توانش میباشد با قلم بازگو نماید.

من در دوران سی ساله اخیر مقالات و نوشته های زیادی را تالیف کرده ام و همیشه تلاش کرده ام تا خود و افکار خود را بیشتر از بقیه زیر ذره بین انتقادی قرار داده، از دگماتیسم فاصله گرفته و صیقل داده باشم. من با معیارهای اومانستی، سکولار و آزادیخواهانه و بصورتی آبژکتیو تلاش کرده ام به محیط اطراف خود نگریسته و بدور از دگماتیسم واقعیت های اطراف خود را تصویر و تحلیل کرده باشم. البته در نگارش تاریخی وقایعی که ما پشت سر گذاشتیم، اندیشه ها کارکردهای خودمان را بصورتی واقعی و آنطور که اتفاق افتاد و از دید  چپ تصویر کرده ام که ممکن است بعضی بگویند ایدئولوژیک می باشد. این دوستان در ابراز نظر خود آزاد می باشند، نوشته های من بازتان یک سری واقعیتهای تاریخی می باشد.

البته به خاطر اینکه من از سن کودکی مجبور به مهاجرت از سولدوز شده ام و رابطه من با زادگاهم همیشه بصورت های پراکنده ای بوده است، گاها دوستانى را می بینم که تا چه اندازه با جزئیات کامل سنگ فرش های خیابانی، درشکه ها و ارابه ها،  کوچه های پیچ در پیچ و باریک و یا اسامی همسایگان ره به خاطر می آورند، احساس میکنم که نکند در تصویر واقعیات آنطوری که باید موفق نبوده باشم. در عین حال من هر کجای دنیا هم زندگی کرده باشم، سولدوز زادگاه من بوده و شهر مادری من از نظر اقامت میباشد و تلاش کرده ام تا با نظری بی تعصب و آبژکتیو وقایع را به تصویر کشیده باشم.

 کتاب سولدوزون اولدوزلاری بیشتر بر روایت حقیقت تاریخی منتنی می باشد و وقایع اتفاق افتاده در آن واقعی می باشند. تا آنجائی که من برداشت کردم، البته بعضا از نام های مستعار استفاده شده است. روایت وقایعی که بعضی هایشان شیرین و بعضی هایش تلخ است هم مخالفان خاص خود را دارد و هم اینکه گاها روی نویسنده که شاهد عینی این سختی ها و شیرینی ها می باشد، تاثیرات ویژه ای میگذارد. میتوانید شیرین ترین و تلخ ترین ماجرائی را که مجبور به روایتش شده اید را بیان بکنید؟

به این مساله اشاره کردید که این رمان تا حدود زیادی از واقعیات زندگی دوران شما الهام گرفته است. به نظر من تمامی زمان ها از واقعیت ها الهام میگیرند. این رمان هم از این قاعده استثنا نیست. اگر گفته باشید که این رمان بیش از اندازه واقعی می باشد، با این قضیه هم مخالفتی ندارم، در عین حال این مساله چیزی از ارزش آن را کم نمیکند. مگر رمان “تبریز مه آلود” اثر محمد سعید اردوبادی از واقعیت های تاریخی الهام نگرفته است. اگر این رمان صحبت از “ستارگان سولدوز” میکند، ستارگان مشابهی در شهرهای دیگری مثل مراغه، اورمیه، تبریز، اردبیل، سراب و غیره وجود دارند و در  مقیاس مشابهی به آفرینش تاریخی خویش می پرداختند. این رمان، سرنوشت زندگانی آنها را نیز در همان روزهای به نوعی به تصویر میکشد.

خاطرات شیرین خیلی زیاد می باشند و انتخاب یکی از میان آنها خیلی سخت می باشد. شاید جمع شدن چندین جوان دانشجو در یک اطاق کوچک و درست کردن اولین دستگاه چاپ دستی و نوشتن اولین اعلامیه “کمیته انقلابی شهر نقده” و چسباندن آن اعلامیه در جاهای مختلف خیابان اصلی شهر و مشاهده اینکه چطور مردم شهر دور آنها جمع شده اند و اعلامیه های ما را مطالعه می کنند، چه هیجان شیرین و ترسناکی در در دل ما ها می آفرید. وقتی که کمیته انقلابی کوچک ما در شبی تاریک و در یک اطاق کوچک اجلاس خود را تشکیل می داد و تصمیم به اعلام اعتصاب عمومی در مدارس و ادرارت می گرفت و چندین روز بعد تمامی ادارات و مدارس به اعتصاب می پرداختند، نشان می داد که این کمیته کوچک و مخفی تا چه اندازه از قدرت و توان و اعتباری در میان طیف های روشنفکری سیاسی شهر برخوردار بود.

واقعیات کوچک و خرده مشابه آن روزانه در چالش های سیاسی ما روی میداد که نشان می داد تا چه اندازه ما جوانان با نسل خویش در ارتباط بوده، آمال و آرزوهای آنها را به تصویر میکشیدیم و در یک مناسبات احترام متقابل و در شرایطی که مردم هم ما را میشناختند، هم نمی شناختند با همدیگر به صورتی صمیمانه زندگی می کردیم. بصورتی روزمره مشاهده میکردیم  که چگونه مردم نسبت به موضع گیریهای سیاسی ما عکس العمل نشان می دادند. وقتی با ما در کوچه و خیابان رودررو می شدند، یک کلمه “خسته نباشید” آنها تمام خستگی ها را از کولمان برمیداشت و به ما انرژی بیشتری می داد.

شاید بگوئید که چرا لحظه پیروزی انقلاب را یکی از خوشحال ترین لحظات این دوران نام نبردم. گرچه در آن روزها من خیلی متمایل بودم که در تهران و درون نبض پر تب و تاب خیزش ها می بودم، ولی  به انتخاب خود و تصمیم خودم در سولدوز مانده بودم.  روز بیست و دوم بهمن سال پنجاه و هفت در سولدوز هم یک تظاهرات عمومی آغاز گردید که در آن مردم اول به سمت شهربانی که قبلا توسط رئیس شهربانی تخلیه شده بود رفته و آنچه مانده بود را تخلیه کردند. سپس تظاهرات به سمت ژاندارمری به حرکت در آمد. همین که به نزدیک ژاندارمری رسیدیم، از داخل به سمت مردم تیراندازی شد و در نتیجه این تیراندازه هفت هشت نفر کشته شدند. یکی از این کشته شدگان را من شخصا می شناختم. به همین دلیل آن لحظات خاطره شیرینی را در من تداعی نمیکند.

دردناک ترین خاطرات چه میتوانستند باشند. شاید بتوان گفت دردناک ترین خاطرات از دست دادن دوستان و رفیقانی بود که در راه آرمان های انسانی خویش بی شائبه رزمیدند و در این راه جان خویش را ازدست دادند. یکی از دردناک ترین خاطرات  وقتی بود که “رحمان” پیش من آمد و خبر کشته شدن زیر شکنجه “غلامحسین رستمی” را برایم آورد. اینطور صحنه ها را من به ندرت در زندگی خویش شاهد بوده ام.  او که تازه داخل دکان شده بود، مرتب اینور و آنور در حال حرکت بود و تند تند بصورتی که  ظاهراعادی به نظر می رسید حرف می زند، در حالی که بی اختیار اشک از چشمانش مثل سیل در جریان بود. او که کسی نبود که حرف رکیک از دهانش خارج شود، نتوانست جلو خویش را بگیرد و برای تخلیه کینه و نفرت درونی خویش از جلادان، چندین دشنام هم نثار آنها کرد.

این در حالی بود که من مثل کسی که آب سردی رویش پاشیده باشند، در گوشه ای بصورتی یخ زده و نیمه مرده ای افتاده بودم و غیر دشنام برای جلادان کاری از دستم بر نمی آمد. چطور امکان دارد؟ ” قلی” که در زمان شاه سالهای سال زندانی کشیده بود و بعد آز آزادی از زندان در تهران مرتب به خانه دانشجوئی ما می آمد و مثل معلمی دلسوز و مهربان ماه ها در کنار ما بود، به همین سادگی بعد از انقلاب توسط جلادان زندان زیر شکنجه کشته شده باشد. “غلامحسین رستمی” به این صورت به تاریخ پیوسته و جاودانه شد.

 

قهرمان قنبرى

 

پ، ن١: تا سال ١٣۴۵ در تقسیمات کشورى و نقشه رسمى نام سولدوز یا سلدوز بجاى شهرستان نقده کاربرد داشت و بعد از سال ١٣۴۵ نام نقده جایگزین سولدوز شد، هر چند که در زبان گفتارى مردم شهر نام سولدوز باز هم کاربرد دارد.

پ، ن ٢: متن تُرکى مصاحبه پیش از این در سایت انجمن قلم آذربایجان( ایران) منتشر شده بود.

 

لینک دانلود کتاب سولدوزون اولدوزلارى بترتیب جلد.

۱-      https://archive.org/details/SulduzunUlduzlar1Final

۲-      https://archive.org/details/SulduzunUlduzlar2Final

۳-      https://archive.org/details/SulduzunUlduzlar3Final

۴-      https://archive.org/details/SulduzunUlduzlar4Final

 

دنیز ایشچی له سولدوزون اولدوزلاری کیتابی ایچون دانیشیق

 
قهرمان قنبری
 
ايلك اول دنيز ايشچى نى اوز آغزينيزدان بيزه و اوخويانلارا تانديرين زحمت اولماسا؟

 
اجازه وئرسز؛ اولّجه سیزدن تشکز ایله یم بو فرصتی فراهم ایله دیغیز اوچون.منیم قلم آدیم "دنیز ایشچی" دیر و اگر اختیاریم اوز الیمده اولسایدی؛ دوغوم آدیمی دا دنیز ایشچی قویاردیم. آنامین دئدیغینه گوره من باهارین اوچونجو آینین اون بئشینده مین اوچ یوز اوتوز بئش ایلینده سولدوز محاليندا دا دنیایا گوز آچميشام.  بیزیم ائویمیز ایکی اطاق بیر قهوه خانایدی و بو ایکی اطاقین بیریسی قوناق اطاقی سایلاردی.
بیزیم هامیمیز نئچه قارداش و نئچه باجی بیر اطاقدا یاشیاردیخ. من اوبیری باجی و قارداش لاریم چوخو کمین او ائوده دوغولوب و دنیایا گلدیم.

منیم آتام، بیر ایشچی اولاراخ اونا بونا ایشله یردى، او وارلی اکینچی لره ايشچيليق ایله ردی. من دوغولدوغوم دان سونرا آتام داها ترقّی ائليب و  بیر باقّال توکانی آچاراخ، اکینچی كندلى لرله پایاپای معامله شکلینده بازارلیغا باشلامیشدی. اما آنام کی بيزلردن چوخ ايلگى لَنيردى، سولودوزون بیر تانینمیش اکینچی عائله سیندن اولدوغو اوچون، اکینچیلیخ و باغدارلیخ قونوسوندادا بیزیم ائوده  زنگین تجربه سی واریدی.
آتام یوخسول بیر باقالیّدی. اما بونا باخمایاراخ اوز ایشینه و کسبینه چوخ فخر ائلَردی، اما بیزیم عائله نین حیوانی و اکین –پیچینی اولماديغى ايچون اونون گليرى ده آز اولاردى. بونودا آرتيرماق اولار کی سولدوز اوزو بیرینجی بيچيمده بیر اکین پیچین و سونرا حیواندارلیغا باغلى اولان  بیر بویوک کند، یا کیچیح شهریدی که تازا تازا بیر عده توكانجى دا اوردا کاسيب چیلیخ ایشینه باخیردیلار. بئله بیر محیط ده دنیایا گلیب و یاشادیم کی چوخ آغیر و چتین اوشاقلیق دورانینا شامل اولوردو. اما بونا باخمایاراق، بو چتین لیخلر قيراغيندا بعضا حيات چوخ ساده و دولاشیق سیزیدیر. او زامان بیزیم محیط ده هامی هامینی تانیردی و هامی نین ایچینده بیر "ائلدارلیخ" رابطه سی واریدی کی هیچ کس اوبیریلرینين گوزوندن اوزاق اولمایاراخ، چوخ دارلیخ و چتینلیخ چکمیردی و هامی بیر بیرینین دالیسین ساخلایردی. هامی بیربیرلریله سلام علیکی و کیف احوالی واریدی.
من ابتدائی تحصیلاتیمی سولدوزدا اوخویاندان سونرا، چون سولدوزدا "ریاضیات" رشته سینده دبیرستان یوخویدو، قارداشیمین "اورمیه" ده ریاضی اوخوماسینا گوره ، دبیرستانین ایکینجی کلاسیندان اورمیه یه کوچدوم. کورپه یاشیمدا آنامدان، باجی،  قارداشلار، عزیز یولداشلاریمدن و دوغما دیاریمدان آیری دوشمك ایستر- ایسته مز منده "غریب" اولماق و دوغما دیاريمين حسرتین چکمك دردینی اورگيم ده یاراتدی.
بایرامدان- بایراما و یایدان- یایا سولدوزا دونوب و  بیر طرفدن منی عزیزلریم و دوغما دیاریمنان گئنه تازاشدان باغلاندیریردی، اما بیر طرفدن ده گوروردوم کی من چوخلو اولایلاردان اوزاق اولاراخ، بیر پارچا سولدوزون وارلیغ لاريندان و اولان لاريندان قیراخدا قالمیشام. دبیرستانی قورتاریب، بیر ایل اورمیه ده "راه و ساختمان" اوخویوب؛ سونرا تهرانين "ملّی یونیورسیته" سینده "اقتصاد" رشته سینده قبول اولاراخ تهرانا كوچدوم. منیم تهرانا گئتمگغیم، ملتین حرکتینین جوشقونلوغو و باشلانیشی لا عینى زامان دا اولدوغو اوچون، منده یونیورسیته نین بیرینجی ایلینده دئوریم حرکت لرینه قاریشدیم. قالانین دا حدس وورابیلرسیز. ایندی ده سیزین خدمتینیزده وارام.
 
 
سولدوزون اولدوزلارى كيتابى دورد اوزل قيسمت يا دورد جيلد كيتابا بولونوب، اونلارى تانديريب هر جلدين ندنلرين آچيقلايين لطفاً.
 
 بو رومان ناغيلينى دورد جیلد ده یازمیشام. بیرینجی جیلدی منیم اوشاق لیق زامانيما شامل اولور. زمانین دئيشمه سی، مثلاً داشقالار و آرابالارین  يئرين یئنی تکنولوژی ماشین لار و اتوبوس لارين  توتماسی،  سولدوزدا اسكى و يئنى توقوشماسى  و  اوشاقلیخ دورانی نین توخونتو  پوزماسی باعث اولدو تا من بیرینجی جیلدی او دورانا اختصاص وئره م. او دوران کی سولدوز:  باغدارلیخ، اکینچیلیخ، حیواندارلیق، اكونوميك و كولتور  توخونتولاریلا بير بيره گئچيب و حياتى  دولانیردی. بونلار پوزولماخدایدی و يئنى بير كورالار قورلماق داي دير. او دوره نین اوزنه گوره گوزللیخلری-چتینلیخلری؛ دردلری- سئوینج لری و گوزل رزمی و عاشقانه خاطره لری واریدی کی بو پوزلماى یلا آرادان گئتمه یه مجبور و محكوم قالمیشیدلار. اوزومه بورج بیلیردیم باجاردیغیم قدر او گونلری دوغرولدوب و گلن  نسیل لره او زمانه نى و باش وئرميش حاديثه لرى يئتيرم.
 
ایکنجی جیلد دئوریم و انقلاب دوره سینه مربوط اولور. منیم نظریمه دئوریم رابطه سینده سولدوز اوز گوجوندن داها چوخ یوک چکیب و نقش اوینادی. من بونو اوزوم ایچینده اولدوغوم اوچون دئیرم. او بیری طرفدن؛ بو دئوریمین نئتیجه سی هر نه اولورسادا؛ سولدوز نئچه باخیمدان مظلوم واقع اولدو. بو سببدن دولايى  "سولدوزون اولدوزلارین" بیر داها پارلادیب؛ دیکلدیب اوزه چکمه گين كوركلريمده بير يوك اولاراخ بونو اوزومه بیر وظیفه بیلدیم. او "اولدوزلار" دان کی من صحبت آپاریرام هله هیچ بیری باغلانتی لارین سولدوزدان کسمه یبلر، بویوک زیروه لره چاتسالاردا؛ گئنه ساده و باشی آشاغی یاشایّلار؛ نئجه کی دئمیشلر بارلی آغاج باشی آشاغی اولار.
اوچونجو جیلد، دئوریمدن سورنرا، سولدوزدا اوز وئرن اولای لاريلا ایلگیلی اولان حادثه لره ايختيصاص وئريب و اوردا گنج لرين نه طورلو تشکیلات قوروب، چالیشمالارينى تصويره چكميشم. نه جوره خفقان، باسقی، ارتجاع، توتولمالار، زندانلارا سالینمالار و گنج لرین اولدورولمه لری قارشیندا، سون آنلارا قدر ساواشیب و اوزلرین باسقی شرایطی له وفق وئریب ساواشا ادامه وئريب ادامه تاپیر، باشارديغيم قدر اونلارى تصويره چكميشم.
 
دوردونجو جیلدی اورادان باشلایر کی سولچو فدائی لر تشکیلاتی نین باش شهر کمیته سی بیر گئجه بوندان قاباخ کی اونلارا حمله اولونسون، اضطراری اوتوراغیندا تصمیم توتور تک به تک هامیسی شهر دن چیخیب، هر بیریسی ایری، ایرانین مختلف شهرلرینه كوچسونلر. بو مساله نین اونلارا کی ائو، ایش و عائله وارلاريدى نه قدر چتین اولماسینی حدس وُرا بیلرسیز. البته شهر کمیته سی اضطراری پلان لاری قاباخدان گوز اونونه آلميشدى، اوز یئرلرینه باشقا شهر کمیته سین تعیین ایله میشدی، و دایانیب اوزلرین دشمن توسطیله توتولوب و زنداندا چورودوب، اولدورولمه لرین بیر تدبيرسيزلیخ بیله رك، اوزون خصمدن بیر قدم قاباخ گوروب و بو طریقیله شهری ترک ائتمكلرى بویوک اولچوده اونلارین سیاسی ساواش رابطه سینده پیشمیش اولماخلارین گوستریردی. دوردونجو جیلد، بیزیم دورد ایل قاچاقاچ دا ساواش و مقاومت لری گوستریر کی بو رمان دا اوندان سونرا ایراندا گیزلی قاچاراخ چالیشمالاریمیزی تصویره چکیر. یادمیزدان چیخماسین کی بو دوران، ایران عراق ساواشی و مین لرله سیاسی زندانی لرین اعدام اولونماسیلا عین زمان دا اتفاق دوشوردو.
 بو كيتابى يازماق بير اينام دان قايناق لانمالى دير، بو اينامين نه اولدوغون و گلجك ايچون ده بير پرسپكتيو اولدوغون آچيقلارسينيز.
 اوشاق لیخ زامانیندان آنامین ارباب لارین ظلمیندن دانیشیب و رعیت لرین نه اندازه بو رابطه ده مظلوم قرار تاپمالاریندان دانیشمالاری، منیم صاف اورگیمی هر بیر طورلو ظلمه قارشی تاثیر بوراخ میشدی. بو ظلم و انسانین استثمار اولونماسى، ارباب رعیتی سیستمین گئدیب و تازا سرمایه دارلیخ نظامی نین گلمه سی، عينى ظلم و حاقسيزليق لار بو سرى بير آیری شکیلده توپلومدا اوزون گوستریردی. اسكى ارباب لار، عينى دولت له اوزل ايليشگى سى اولان يئنى سرمايه صاحيبلارينا چئوریلمیشدیلر. وارلى و يوخسول  فاصله سینین چوخالماسی، میلیونلارجا انسانلار کندلرین بیراخیب، شهرلرین كنارلارینا هجوم آپاریب و حلبی آباد لاری یاراتمالاری بو ظلمون آیدین  گوستریجى نشانه لريدير.
بونون قیراغیندا، پهلوى حكومتى نه فقط بیر دیکتاتور حكومتى دير، اونان زياده ده هیچ بیر دئيشیک دوشونجه نین آچیلیشماسینا امکان وئرمیردی و او دوشونجه لرین صاحاب لارين دوستاق لاردا اولدوروب آرادان آپاریردی. بو سیاست همان غرب و آمریکانین سیاستی کی" بیر یاخجی سولچو؛ بیر اؤلموش سولچو دور" بیرلیغی واریدی. کافی دیر، اندونزی، لاتین آمریکا و اونلارا تای اولکه لرده اولان قیرقین لاری یادیمیزا سالاق کی میلیون لار انسان اوز دوشونجه لرینه خاطر اولدورولوب، آرادان آپاريردیلار. ایران دا آپاریلان سیاست اپوزیسیون رابطه سینده دئدیغیم سیاست دن آیری دگیلدی.
او دورانین سویوخ ساواش لا بیر زمانه دوشمه سی، ظلمه قارشی عدالت سئورلیخ آلترناتیوین فقط سوسیالیستی نظام دا گوستریليردى. اونا خاطر بوتون عدالت و آزادلیخ سئور انسان لار، بیر رومانتیک سوسیالیستی نظام و سیستمی یارادماغی دوشونوردولر کی اوندا هم عدالت اولسون، هم آزادلیخ. هیچ بير انسانین او بیری انسانين استثماریندا اولماسین. بوتون سندیکالار، سیاسی حزب لر و فردی حق لر آزاد اولونسون. آزادلیخ یولوندا ساواشیب جانلارین الدن وئرنلر، یئر آلتی مخالفت دنیاسیندا بویوک احترام لا قارشیلانیب یادلاردا ساخلانیردیلار.
بیزیم نسل یاراتدیغی دئوریم، تنها بیزیم نسله عاید دئيلدى، بلکه مشروطه انقلابیندن باشلانان ساواشلارین دوامینده اولوب، نئچه نسل بیزدن قاباق دا کیلره عاید اولوب و اونلارین ساواش لارینین دوامی نین سونوجودور. بیزیم یاراتدیغیمیز دئوریمده بویوک فداکارلیخلار و قهرمانلیخلار آزادلیخ یولوندا اوز وئریلدی. جوانلار کی زنداندا چورودوخلری حالدا اوز سئوگی لي لرینین مجبور اولارق باشقاسیلا ائولنمه لرینه شاهد اولاراخ، بونون دردین دوستاقلاردا زندانچی لارین قيرباج لارى آلتیندا تحمل ائليرديلر،  بونلارین بیر دئیلمه میش نمونه لریندن سایلیر.
او بیری ياندان شاهدیخ که بیزیم نسلی قیریب، اولدوروب و آرادان آپاران لار نه چیرکینليكه بیزیم نسلی و بیزیم تاریخیمیزی یالانجا سینا تحریف ائديب و قارالار یاخيب و قارانليق يازيرلار.  بیزیم نسلین دستانین یازیب و گلن نسيللره يئتيرمك بیزیم ایچیمیزده ديرى قالان لارین وظیفه سی دير.  بونا خاطر بو آغیر، شیرین و گوزل وظیفه نی اوز بوینومدا احساس ایله یَرَك، بو ایشه باشلادیم. البته چوخلو آیری دلیل لری ده واریدی. بیریسی ده بویودو کی "سولدوز" شهری نین دَستانين یازماخ، بوتون ایران و خصوصا آذربایجان عرصه سینده بیر کیچیک شهرین سرنوشتین دیکلدیب و اونا عمومیت وئرمگى ده اوزومه بورج بيلرديم.
بیر آیری عيلته ده اشاره ایله مه لیم كى: اودا بودور کی بو رومانی من "آذربایجان تورکجه"سینده یازمیشام. منیم بيرينجى شخصى هدفیم بو ایشدن بویويدور کی آذربایجان ادبیاتین محاوره، خیردا شعرلر و قیسا نئغیل لر مقیاسیندان یوکسلدیب و بویوک دنیا عرصه سینده تانینمیش رومان لار عرصه سینه یوکسلده بیلم و اونلار کی بیزیم ادبیاتی قینایب و محاوره اندازه سینده کیچیلدیللر گوروسنلر کی آذربایجان دیلینین و ادبیاتی نین نه اندازه گوجو وار کی بئله بویوک رومان لار یازماغا باجاری سی وار. دوغرودان دا آنا دیلینده یازاندا نه اندازه بیزیم دویغولاریمیز گوزلجه سینه بیان اولونور.
 
سولدوزون اولدوزلارى كيتابيندا روايت سولدوزدان باشليب و هابئله آذربايجان و ايرانيين فرقلى شهرلرى و يورد ديشينا كيمى اوزانير. بو چكليش و بو فرقلى محيط لر سيزه و كيتابا ائتكى بوراخماسى اولدوغون دوشونورم. بو ائتكى لرى وارسا آچيقلايا بيلرسيز؟
 
چوخ بیر اینجه سورون سوروشدوز. ایران رابطه سینده بو قدر اشاره ایله یه بیله رم کی اشاره ایله یم، بیزیم زمانیمیزدا، تهرانداکی و تبریزده کی سولدوزلو اویرنجی لر هامیسی بیربیرلریله چوخ یاخین ایلیشگی لری وارید. بیر بیرلرینین ائولرینه گل گئت ائدیب و چوخ یاخین بیر مناسبت له بیر- بیرلریله یاشایردیلار. بو مساله حتی اورمیه ده کى سولدوزلا او قدر آراسى یوخویدودا، صدق ائليیردی. اونلار سولدوزداکی اوشاقلیخ یولداشلیخلارین و ائلدارلیخ فرهنگین و کولتورون اوزلریله هر یئره آپاریب بیر عائله کیمین یاخین یاشایردیلار. بیلمیرم سولدوزون توپراغیندا، گادار چایی نین آخاریندا، سلطان یعقوب داغی نین بو شهره بیر بویوک بابا کیمین باخماسیندا نه لر واردی كى بو اندازه ائلدارلیخ گوجون چوخالدیب. اوتوز بئش ایل سولدوزدان اوزاق اولاندان سونرا، او زامان كى من ائشیدیرم بیر نفر سولدوزدان بیزیم شهره گلیب، بئله بیر حيس منه ال وئریر کی بیر نفر مینم عائله منن بورا گلیبدیر.
تورکیه ده اولاندا، "احمد" قارداشیمین ایل دونومونده اوزومنن عهد ایله دیم کی همیشه ذهنیمی آچیخ ساخلایام و هیچ زامان اوزومو قورو دوشونجه لر زندانی سی ایله میيَم. بیرده عهد ایله دیم کی باجاردیغیم قدر عومرومون قالانین آزادلیخ و انسان سئورلیخ یولوندا گئچیردیم. بونا باخاراخ من بئله ايدعا ائده بيلرم کی من بیر آزاد و آنسانلیخ سئون سولدوزلویام کی دئوریم دورانین باشیندان گئچیردیب و اوز نسلی و باجاردیغی قدر اوزوندن قاباق نسلین باشه گلن اولایلارین قلمه چکمغه چالیشیر.
من بو گئچن اوتوز ایلده هر زامان مطالعه ایله یب، مقاله لر یازیب، دوشونوب و اوز دوشونجه لریمی سیناوا چکیب، تکمیل ایله یب و اصلاح ائتمكله مشغول اولموشام. بونو دئيرَك، من اومانیسم سکولار و آزادلیخ سئورلیخ دوشونجه سی له دنیایا باخاراخ، چالیشمیشام افراطی و ائدئولوژیک دوشونجه لریندن تاثیر آلمایاراخ "آبژکتیو" اولاراخ اوز نسلیمین اولایلارین یازام. البته سولچولار تشکیلاتین و چالیشمالارین یازاراخ، بو اولایلاری او طورلو کی بیزیم ذهنیمیزده واریدی و بیز دوشونوب و عمل ائليرديك قلمه چکمیشم. ممکن دیر بونو "ایدئولوژیک" آدلاندیرانلار اولسون. من او دوستلاری قینامیرام، اونلار اوز دوشنجه لرینده آزاد دیلار.
من چوخلو قدیم دورانین عزیز یولدواشلاری و تانیشلاری گورنده،  گوروره م کی اونلار کوچه به کوچه، قاپی قاپی، " داش دوزرلی "  (سنگ فرش) کوچه لری و آت  داشقالاری و سامان داشیان چتن لری و مال داشیان آرابالاری و زمی لرده کی جوت لری مندن داها یاخجی خاطيرله یللر. بونو دئيرَك، تاسفله من اوشاق اولدوغوم اوچون سولدوزدان چیخدیغیما خاطر گوروره م کی او دوست لارا نسبت، ظریف خاطره لر ذهنیمده قالمادیغی اوچون، احساس ایله یره م بلکه آز باجارمیش اولموشام او زامانین وارلیغین تصویر ایله میش اولام. بیر جمله ده منیم سولدوزدان اوزاق دوشوب اوزون ایللری قوربت ده یاشاماغیم بونو دئيشمه یب کی سولدوز منیم دوغما دیاریم دی. بلکه منیم ذهنیمین اوزون ایللردن برى اوز ایچینده داها آچیلدیغی سبب اولوب کی تعصّب سیز و دیدیغیم کیمین "آبژکتیو" اولایلارا باخیب و انسان سئورلیخ و آزادیخ آرزوسویلا اوز نسلیمین داستانین یازمیش اولام.
 من آنلاديغيم قدر سولدوزون اولدوزلارى كيتابى بير تاريخى واقعيته ائشاره ائديب و اونلارى روايت ائدير، اولسون آرادا مستعار آدلار دا ايشلنيرلر. دوشونورم كى آرادا چوخ شى لرى يادا ساليب يازماق هم شيرين اولار و هم ده آرادا آجى دا اولا بيلر. يعنى روايت لر هر زامان آجى و شيرين دير، ايندى بو روايت لردن اَن شيرين و اَن آجى سين تعريف آئده بيلرسيز؟     
اشاره ایله دیز بو مساله یه کی بو رومان چوخو واقعیت دیر. منجه بوتون رمان لار واقعیت لردن الهام الیب لار. من یازدیغیم رومان دا بو قاعده دن استثنا دگیل. بلکه من یازدیغیم سیز دیدیغیز کیمین، چوخ و اندازه دن آرتیخ واقعیت اساسیندا اولسون. بو سوز نن دن مخالفتیم یوخدور. اما بو مساله لرین هیچ بیری یازدیغیم رومانین ارزشین اشاغیا گئتیمیر. محمد سعید اردوبادی یازدیغی "دومانلی تبریز" ده خاطره لر و واقعیت لرین اساسیندا یازیلیب. اگر بو رومان سولدوزون اولدوزلاریندان صحبت آپارسا، بونا مشابه اولدوزلار اورمیه، تبریز، سراب، اردبیل و بوتون آذربایجان شهرلرینده آیاغا قالخیب و تازا و پارلاخ بیر صفحه انسانیت و آزادلیخ عرصه سینده تاریخ ده یازماق ایسته مك بلكه بير هوسى ياراتدى. بو رومان اونلارین هامیسینین خاطره لری دیر.
شیرین خاطره لر چوخدولار. البته هامیسیندان شیرین خاطره نی سئچيب دئمك چئتیندی. بیرینجی دفعه انقلاب دان قاباخ سولدوزدا نئچه گنج اویرنجی ، اوز اللریله چاپ دستگاهی دوزلدیب و یازدیخلاری اعلامیه نی "سولدوز انقلابی کمیته سی" آدیلا شهرده اصلی خیاباندا دیوارلارا ياپيشديرمالارى و جماعت یئغیشیب و اونلارین اعلامیه لرین اوخوماقلاری او قدر سئوینج و هیجان بیزیم ایچیمیزده یارادیردی بلكه آغيزا سيغينمايان دير. یا مثلاً بیزیم گیزلی و یئر آلتی تشکیلاتیمیز باجاراندا بوتون شهرده اوخول و اداره لرده عمومی اعتصاب یولا سالسیين گوستریردی کی گئجه قارانلیخدا بیر دامدا اوتوروب و اجلاس قورماغیمیزلا بیزیم نه اندازه گوجوموز واریدی و سونرا اوتوروب دالدان باخاندا بو بيزه چوخ شيرين گليردى. بونلارايا تای کیچیک- کیچیک خاطيره لر گوستریردی کی ملّت بیزی تانیردی، بیزیم سوزلریمیزی ائشیدیردیلر و اونلارا نسبت عکس العمل گوستریردیلر. بیزيله اوز به اوزه گلدیخلری زمان تازا و گنج نسله گووَنیب و اونلارین گلَجگی یارادماق داکی نقش لرینه گووَنیب و اونلارين اومودلو باخيشلارى بیزه یورولمیاسان دئمك آنلاميندا اولدوغو و بیزیم بوتون یورقونلوخلاریمیزی و اوزوموزو تهلكه يه  سالماخلاریمیزی یادیمیزدان چیخاردیردی.
شاید دیه سیز نه دن انقالابین قازانماخ لحظه سینی ان شاد لحظه لردن سایمادیم. او لحظه ده نه قدر کی منیم اورگیم ایستیردی کی تهران دا اولایلارین لاپ ایچینده اولام، اما من اوزوم ایسته یه رك سولدوزا گلمیشدیم. سولدوزدا بهمن آینین ایگیرمی ایکی سینده بیر تظاهرات اولوب و بیرینجی مرحله ده شهربانی بوشالیب و تسلیم اولوندو. سونرا تظاهرات ژاندارمری سمتینه گئدنده، اورادان قورشون آتيليب  و یئدی- سگیز نفر گولله له نیب و جانلارین الدن وئردیلر. اونلاردان بیرین من شخصا تانیردیم. بونا خاطر او لحظه بیر کدرلی خاطره یله بیر یئره گلیر.
ان کدرلی خاطره لردن نه اولا بیلر. کدرلی خاطره البته یولداش لارین ساواش دا و بیزیم یولدا جان لارین الدن وئرمخ لریدی. بلکه لاپ کدرلی خاطره لردن بیری "رحمان" منیم یانیما گلیب و منه "قولو" نون، ايشکنجه آلتیندا اولدورولمه سینین خبرین گئتیرمغى دير. بئله بیر صحنه لری من چوخ آز بوتون عومروم ده گورموشم. توکانین ایچینده اوطرف بو طرفه گئدَرك، تئز- تئز دانیشا- دانیشا، دانیشغیندا عادی و نورمال گوروشَرك، گوزلریندن گوز یاشی سئل کیمی آخیردی. او کی هیچ زامان یامان سوز آغزیندان چیخمازدی؛ اوزونو ساخلایا بیلمیه رك، نئچه کلمه یامان قولاندى "قولونو" اولدورن جلاد لارين علينه. من ده بیر گوشه دن دونوب، یاریمچیلیخ اؤلموش کیمین یامان دئمكدَدن سونرا هیچ بیر ایش الیمدن گلمه دير:  نه جوره اینانا بیله ریخ کی "قولو" کی ایللر بويو شاه زمانی  زندان چکديخدن سونرا، تهران دا بیزيله آیلار بیر یئرده قالیب و بیزلره بیر مهربان معلم کیمین اولوب، ايشکنجه آلتیندا بو رژیم توسطیله اولدورولموش اولار. بئله سیله "غلامرضا رستمی" تاریخ ده ابدیّته قاریشدی.
 
 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

دنیز ایشچی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.