رفتن به محتوای اصلی

اروپا، اروآسیا و بازگشت سیاست جغرافیائی
25.08.2017 - 23:12
برگردان:
پیام دیرین و سینا نیاکان

اروپا، اروآسیا و بازگشت سیاست جغرافیائی
پرسیدنیست هنگامی که یک مشاور امنیتی آمریکا در مقابل نقشه جهان قرار میگیرد، در سر خود چه می پروراند؟ بنظر میرسید که بعد از فرو پاشی شوروی سران واشنگتن قدرت آن را در اختیار داشتند تا آنگونه که میخواستند در جهان حکمروائی کنند، امّا دیری نپائید که چالشهای جدید قد علم کردند، روسیه قدم در اوکراین و سوریه نهاد، در شرق، قدرت چین هر روز افزایش می یابد و در بین حلقه رهبری آمریکا و اروپای غربی اختلاف بر سر انتخاب راهکار بالا گرفته. اینبار، استراتژیستهای واشنگتن راه حل را درمیان افکار متفکرین زمان عظمت امپریالیسم جستجو میکنند. معمولاً مفسرین و نویسندگان چپ، گهگاهی بیش از هرچیز به گفتگوهائی چشم میدوزند که در میان سیاستمداران امورخارجه آمریکا جاریست و بندرت سعی در نگاهی وسیعتری دارند. برای نمونه نقل قولی از سرشناسی چون برژینسکی١ که در گزارشی از پنتاگون آمده است میآورند و یا از برنامه ای که توسط گروه جنگ طلب محافظه کاران نو نوشته شده، یاد میکنند. معمولاً کمتر فرصت آن را داریم تا مباحثات جاری میان مشاورین بیشمار، وسایل ارتباط جمعی که در رابطه با افکار عمومی فعالیّت میکنند و یا روزنامه ها و مجلات معتبر که به سیاست خارجی آمریکا میپردازند، توجه کنیم. امّا گاهی ضرورت ایجاب میکند تا قدری دقیقتر به الگوی افکار سخن پردازان، بویژه در دوران تغییر و تحولات کنونی، توجه شود. اکنون ما در دوران پر تلاطمی از بازی قدرتهای بین المللی قرار داریم. خاورمیانه درآتش میسوزد و اتحادیه اروپا از تنشهای داخلی خود می لرزد، تضاد اوِکراین مردم را وادار به صحبت از وقوع جنگ جهانی سرد و یا حتی گرم کرده است. سخن از تغییراتی در محور جغرافیای-سیاسی به این و یا آن سو در اروپا و آسیا میشود. بهرحال جای آنست که سعی کرده و درک کنیم که در واشنگتن چگونه این تضعیف امپراطوریشان مورد گفتگو قرار میگیرد. در حقیقت چگونه آینده این امپراطوری برنامه ریزی میشود.
بنابراین نگاهی داشته باشیم از آن اوجی دلپذیری که استراتژیستهای واشنگتن و قدرتهای غربی در آن بسر میبرند. نقشه جهان، محور ابزارشان و منافع امنیتی "روش ما از زندگی " موتور محرک آنهاست.
مردم روی زمین، فرسنگها دور از این جریان بسر می برند. امّا به هرروی آتشی میباید افروخته شود. سخن، یا بهتر گفته شود هیاهو در واشنگتن هماهنگ نیست. دخالتگری بیشتر جناحها در سیاست خارجی آمریکا غیرقابل پیش بینی اند. فالانژهای درون حاکمیت براساس منافع اقتصادیشان بسمت و سوی متفاوتی کشیده میشوند. دیپلماتها و سیاستمداران مختلف عمدتاً جهت پیشبرد سیاستهای خارجی خویش عمل میکنند( برای نمونه رفتار ویکتوریا نیولند و جان مکین٢ دراوکراین) بطوریکه اوباما٣ رئیس جمهور وقت آمریکا تلاش کرد تا عواقب آنرا ترمیم سازد. در بین و درون، کاخ سفید، پنتاگون، وزارت امور خارجه و سازمان سیا۴ نزاع همیشگی بر سر تعیین سمت و سو برقرار است. نمونه بارزی را که میتوان نام برد تلاش وزیر امورخارجه وقت هیلری کلینتون۵ در سال ٢٠۱۱ بود که با جعل گزارشهای جاسوسی و کنارزدن پنتاگون و دستگاههای امنیتی، جنگ دلخواه خود در لیبی را براه انداخت.
امّا اگر توجه کافی به بحثهای سیاست-جغرافیائی شود، قادر خواهیم بود تا خطوط اصلی الگوی تفکراتشان را نه تنها دریابیم بلکه گزینه نهائی را از سایر گزینه های موجود تشخیص دهیم. برژینسکی نقل قولی واضح و تاریخی دارد که براساس آن چگونگی عملکرد یک قدرت امپراطوری ترسیم میشود: " اهداف یک قدرت امپراطوری دربرگیرنده ی سه وجه مشخصه زیر میباشد:
١- از توطئه در میان هم پیمانان جلوگیری کند .
٢- آنها را وابسته به چتر دفاعی خویش گرداند و فرمانبرداران را حفظ نماید .
٣- از همکاری بین دست نشاندهگان جلوگیری کند."
نقطه نظراتی که همواره در میان گفتگوهای سیاست-جغرافیائی شنیده میشود، یک سنتر شناخته شده ایست که از تلفیق " تفرقه بینداز و حکومت کن" و " متحدان را باید قدری تکان داد هنگامی که آنان احساس امنیت میکنند" بدست میآید. یک روش دیگر نیز ایجاد توازون قدرت است. مفهوم آن ساده است. در نزاع بین دوکشور که هیچیک منافع آمریکا را برآورده نمیکنند، نقشی بینابینی را باید پیشه کرد. و سپس با یک مانور و طرفداری از طرف مقابل، زمانی که در ضعف بسرمیبرد، با هدف به چالش کشیدن هردو کشور، جنگ را طولانی کرد.
در رابطه با استراتژی و تاکتیک دلایل مشابهی را که در گفتگوهای کلاسیک منطقه الگو هستند، باید قرار داد. بنظر میرسد که آنها بسیار ساده باشند امّا نقش بزرگی را در واشنگتن، زمانی که در مقابل نقشه جهان استدلال میشود، بازی میکنند. واژه " قدرت منطقه"، که کارشناس امور منطقه، سیاستمدار انگلیسی هالفورد مکیندر۶ (۱٩۴٧ ۔۱٨۶۱) بکار می برد را حتی امروز همچنان استفاده میکنند. مکیندر اعتقاد داشت که اروآسیا، سرزمین پهناوریست که اکثریت جمعیّت جهان را شامل میشود، و تسلط بر آن کلید تسلط بر جهان است. مکیندر همزمان با ساختن راه آهن، در سال ۱٩٠٠ که اروپا را به آسیا متصل میساخت، بدین نتیجه رسید که برای حفظ سلطه انگلیس لازم است تا از نزدیک شدن کشورها بهم جلوگیری شود. انگلیسیها در صدد برآمدند تا با کنترل آسیای مرکزی از نزدیک شدن کشورهای قدیمی اروپا به روسیه جلوگیری کنند. اروپای شرقی بصورت یک منطقه حائل قلمداد میشد. مهمتر از همه، این سیاست باعث میشد تا روسیه و آلمان بهم نزدیک نشوند. این تفکر همچنان در افکار آمریکائیها دیده میشود. گاهی اروپای شرقی و آسیای میانه بعنوان یک منطقه حائل در مقابل روسیه، گاهی حتی بعنوان مناطق مساعد جهت گسترش نفوذ آمریکا و هم پیمانانش در اروپا محسوب میشود. اجرای این تفکر، بویژ از جانب برژینسکی و با اشاعه آن، در سال ۱٩٩٠ هنگامیکه روسیه در ضعف بسر میبرد چشمگیر بود. پیآمد این سیاست عضویت چندین کشور اروپائی به سازمان نظامی آتلانتیک شمالی " ناتو" بود، باوجود اینکه غرب تلویحاً عدم چنین امری را پذیرفته بود.
صحنه سازی دیگری که همواره تکرار میشود، مهار و یا محاصره روسیه است. این پدیده اولین بار در سال ١٩٠٠ توسط یک دریاسالارامریکائی بنام آلفرد تیلر مِهان٧ در کتابی مطرح شد، او کنترل کامل آمریکا بر آبهای جهان و مقابله عمده با روسیه/ شوروی، در خاک را یک شرط درنظر گرفته بود. براساس نظرات مِهان محاصره خاک روسیه/شوروی توسط نیروی دریائی و پایگاههای زمینی تحت اختیار آمریکا با هدف کارشکنی در امر دسترسی و استفاده روسیه از راههای آبی جهت بازرگانی آن کشور و فلج ساختن بازرگانی روسیه بود. برای محاصره روسیه نه تنها تحت کنترل گرفتن راههای دریائی که همکاری کشورهای مستعمره جنوب شرقی آسیا را طلب میکرد، بلکه دریاسالار مِهان پیوستن بخشی از کشورهای خاورمیانه همچون ترکیه و سوریه را نیز ضروری دانسته بود. این ایده با گسترش والحاق سرزمینهای جدید به شوروی آغاز گردید و امروزه همچنان بقّوت خود باقیست.
بعد از جنگ جهانی اوّل یک سیاستمدار فرانسوی طرحی مبنی بر ایجاد یک منطقه حائل در اروپا جهت مقابله با بلشویسم ارائه داد و مکین با علاقمندی به بازسازی و ترمیم نقشه هایش ادامه داد. سیاست و روش محاصره بلوک کمونیست، همچنان بعد از جنگ جهانی دوّم نیز با شدت بیشتر پابرجا ماند. یک مورد که در دکترین تُرومن٨ ریئس جمهور اسبق آمریکا دیده میشود مدل مرکزیت قرار دادن یونان بود که امریکا بدینسان از گسترش کمونیسم یا جنبشهای مترقی که عمدتاً در کشورهای مجاور شوروی و چین بودند، و در آنزمان رسماً استقلال یافته قلمداد میشدند، جلوگیری کنند. ایده ای که نزدیک به نیم قرن پیش توسط مِهان رایج بود.
مخارج سنگین براه انداختن جنگ در بعضی نقاط برای حفظ کشورهائی از قبیل ایران، هند، اندونزی، ژاپن، کره ( که بعدها به دو کشور تقسیم شد)، ویتنام و پاکستان، که معمولا از طریق حمایت گماشتگان حاکم که دستانی خون آلود داشتند، هدف فوق را تأمین میکرد. نظریه مهار و یا نظریه مشابهی همچون نظریه دومینو٩ ( نظریه دومینو را میتوان چنین خلاصه کرد که اگر آمریکا به کمک کشوری که باصطلاح دردام کمونیسم دچار شده نشتابد، کمونیسم کشورهای دیگر را نیز بسوی خود جذب خواهد کر- مترجم-) بسیار کارآرائی از خود نشان میداد. چرا که یکنوع مشروعیت جهت گسترش برنامه های امپریالیستی در قالب ارائه آنها بعنوان دفاع از تجاوز احتمالی شوروی و چین و نتیجاً وابستگی نوکران به اربابشان در واشنگتن را بدنبال داشت. ریگان۱٠ امکانات بیشماری که حتی تصورش را نمیکرد در رابطه با پرنسیپ مهار بدست آورد، و شروع به مجهز کردن نیروهای مرتجع و ضد کمونیست در چند کشور، منجمله افغانستان، آنگولا و نیکاراگوئه کرد. یکی از علائم مشخصه جنگ سرد وجود ثبات نسبی در جهان قلمداد میشد، اگرچه با تنشهائی درالگوی سیاست-جغرافیائی همراه بود. با فروپاشی بلوک شرق، جهان وارد فاز جدیدی همراه با تغییرات سریع، و سیاست-جغرافیائی مبهمتری گشت. این امر با فریادهائی در غرب در باره " نظم جدید جهانی"، "پایان تاریخ" و پیروزی " لیبرالیسم" ترسیم می گردید. این سیاست تمرکز کمتری به مسائل منطقه ای داشت. جوهر اساسی این فاز، در سالهای ۱٩٩٠ یعنی دوران طلائی تلاش جهت تثبیت نظم جدید بارزگانی جهان (سازمان بازرگانی جهانی) و موقعیّت دلار بمثابه ارز مسلط دراقتصاد جهانی بود. نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی ( ناتو)، که موقتاً بیکار شده بودند گام به گام سعی در ایفای نقش جدید خود که حاکی از جایگزین شدن بعنوان نیروهای کلاه آبی، گاهاً غیرقانونی-سازمان ملل، با حملات هوائی خود به سربستان و افغانستان، جایگاهی پیدا کرده بودند. همزمان و بیش از پیش صحبت از " قدرت نرم" میشد و با استفاده از عناوین لیبرالیي همچون حقوق بشر، استقلال ملّی که یکی از اساسی ترین حقوق شناخته شده است را نادیده میگرفتند. عجیب نیست وقتی در این زمان برخی از نیروهای چپ بجای امپریالیسم از لغت امپراطوری استفاده میکردند. اگرچه بودند کسانی که بگونه سابق میاندیشیدند. معروفترین آنها هوتینگتون۱١ بود که تفکراتی پیرامون جنگ میان تمدنهای منطقه ای در جهان و بطور ساده در معجون غرب مقابل سایرین ارائه می داد. برخی نیز چشمی به کشور مرکزی قدیم دوخته بودند و مشکلات پیش رو را حس میکردند. برژینسکی، کیسنیجر١٢ و چند تن دیگر معتقد بودند که با الحاق دو آلمان، این کشور بیش از پیش مستقل شده و این خود نزدیکی آلمان به روسیه را امکان پذیر خواهد ساخت. برژینسکی در سال ۱٩٩۶ با قدری محافظه کاری اظهار داشت که آمریکا همچنان موقعیّت خود را به عنوان ابرقدرت حفظ خواهد کرد بشرط آنکه از پیشروی چالشگران آینده جلوگیری کند. لازمه نیل به این هدف کنترل بر آسیا و تسط براروپای شرقی در الویت قرار داشت. در خلال دهه ۱٩٩٠ کارشناسان به آسیای مرکزی چشم دوخته بودند. با فروپاشی شوروی چشم انداز وسیعی در منطقه با مخازن عظیم نفت و گاز در کشورهای بی ثبات مهیّا شده بود. در کنترل داشتن این دارائیها توسط شرکتهای غربی و انتقال آن از طریق ایجاد خطوط عظیم لوله میتوانست از نیاز اروپا به روسیه بکاهد. با شروع جنگ افغانستان در سال ٢٠٠۱ و ایجاد پایگاههای نظامی در منطقه میتوانست استراتژی محاصره روسیه را عملی سازد. اوباما با ظاهرشدن مشکلات عظیم در افغانستان مجبور به انتخاب استراتژی دیگری شد، و در سال ٢٠١١ نغمه راه جدید ابریشم را سرداد. با اعمال سیاست فشار براساس حضور نظامی خود درافغانستان نخست قصد ساختن ارتباطات میان کشورهای آسیای مرکزی و جنوبی وسپس انتقال گاز از قزاقستان وترکمنستان و انرژی حاصل از سدهای تاجیکستان و قرقیزستان بسوی جنوب افغانستان، پاکستان و همچنین هند را تحت نام پروژه گاز تاپی مطرح ساخت . جداکردن کشورهای تولید کننده انرژی که سابقاً به شوروی تعلق داشتند از وابستگی آنان به تشکیلات نفتی روسیه و در عوض گسترش شبکه شمالی ـ جنوبی جهت رقابت با خطوط اتصالی غربی ـ شرقی که در حال ساختن از جانب چین بود، هدف نهائی این سیاست بشمار میرفت. واشنگتن امیدوار بود که با جهت دادن بسوی بارزگانی آزاد و همکاری میتواند در تسریع اینکار موثر باشد و در حالیکه نیاز واقعی، سرمایه گذاری در این بخش ضروری بنظرمیرسید، سرمایه داران غرب تمایلی به این امر نشان نمیداند. در اواخر سال ١٩٩٠سازمان جهانی بارزگانی دچار مشکلات متعددی شد. اعتراضات در غرب بالا گرفت و محافظه کاری در بین کشورهای جنوبی نمایان تر گردید. در واشنگتن چنین استنباط میشد که بازسازی پروسه میبایست دوباره شروع شود، استدلال میشد که بستن قراداد با کشورها بصورت جداگانه کار را آسانتر خواهد کرد همانگونه که قبلاً در قراردادهای نفتا انجام شده بود. با بکارگیری فشار و اعمال نفود بر کشورها میتواند نکات مورد اختلاف آسانتر حل شود. مسئولیت اینکار به روبرت زولیک١٣ داده شد که وی پیش نویس تعدادی قرارداد آزاد منطقه ای را ترسیم نمود. خاورمیانه با پیچیدگی خاص خود مشکل آفرین بود، بویژه که شامل بازرگانی میان چند کشور عربی که تمایلی به بستن قرارداد با اسرائیل نشان نمیدادند، بود. امّا این امر بشرط نفوذ در منطفه عملی بنظر میرسید. ظاهراً اقبال در آن بود که حمله به عراق طراحی شده بود و چنین بنظر میرسید که عراق حائلی کامل در خاورمیانه باشد. امّا نه تنها بارزگانی آزاد مشهور به نفتا حاصلی نداشت بلکه سرنوشت جنگ درعراق و عدم تشکیل بهشت آزاد عراق هم خواب خوش را از دیده آنان ربود. تنها تا حدی دسترسی به منابع نفت عراق مهیّا شده بود. تلاشهای مشابه در آمریکای لاتین با چالشهایی نظیر تلاش جهت بستن قرارداد نفتا، روبرو شد، چرا که یکسری همکاری بین چند کشور آمریکای لاتین که خودسرانه بسته بودند، درحال اجراء بود.
پرسش مطرح در واشنگتن آن بود که چگونه حمله بر نیمی ازجهان به فاجعه تبدیل شد؟ برای پاسخ دادن به این سئوال میبایست جستجو را از آغاز و در میان هم پیمانان در اروآسیا شروع میکردند، حداقّل پاسخ به این سئوال که چگونه حضور چین هرروز در سراسر قاره افزایش مییابد. به ابتکارات جدید جهت تحکیم روابط اقتصادی ایالات متحده با بستن قراردادهای معروف به "تی تی آی پی" و "تی پی پی " میان آمریکا و اروپا از یکسو و کشورهای جنوب شرقی آسیا، بخصوص ژاپن که آمریکا میکوشد تا بازار این کشور را جهت سرمایه های آمریکائی باز کند از سوی دیگر مبادرت ورزد. یکی از مهمترین نکاتی که در این قراردادها بچشم میخورد، تأمین امکانات ویژه برای شرکتهای بزرگ در مقابله با حمایتهای دولتی از بخشهای خصوصی و آزادی سرمایه گذاری در این بخش بود. این قراردادها و مخصوصآً "تی پی پی" در نظر داشت تا به تدریج این مُدل را به کشورهای بیشتری صادر کند. چندیست و بویژه درسالهای اخیر، تغییراتی در سیاست استعماری چندین قدرت جهانی ظاهر گشته که خود برآیند تغییراتی درمنافع اقتصادی آنهاست. درسطح جهانی سازمان- بریکس پا به عرصه وجود گذاشته و افزون برآن بانک توسعه که عمدتا با سرمایه های چینی اداره میشود، تأسیس گردیده تا بانک جهانی و صندوق بین المللی پول که امریکا همواره بر آن تسلط داشته، را به چالش بکشاند . در اروآسیا منشاء چالشها از جانب شرق است. در آنجا مدتیست که روسیه و چین با اجرائ سرمایه گذاری مشخص برای مناطق مختلف سعی در رونق بخشیدن به بازرگانی، ارتباطات و همکاری در زمینه امنیت اینگونه مناطق کرده اند. روسیه در درجه اوّل همه تلاش خودرا مبذول میدارد تا چند جمهوری سابق شوروی را در پیمان امنیتی " سی اس تی او" و از لحاظ اقتصادی در اتحادیه جدید التأسیس "ای آ ای یو" گردآورد. اتحادیه ای که تا کنون بیش از ٣٠ کشور تقاضای همکاری با آن را کرده اند. روسیه و چین سازمان امنیتی مشترکی بنام اسکو را در سال ۱٩٩۶ تأسیس کردند که در سالهای اخیر با پذیرش عضویت هند و پاکستان بر فعالیت این سازمان افزوده شده است. قدرت اقتصادی این دو کشور اخیراً رشد بسزائی داشته است. رشد اقتصادی غول آسای چین لازم به بازگوئی نیست و اقتصاد روسیه نیز در سالهای ٢٠٠٠ با بالا رفتن قیمت نفت افزایش قابل ملاحظه داشته است. از سال ٢٠٠٣ چین گام به گام و با شتاب روزافزون اقدام به یک سلسله سرمایه گذاری تجاری در کشورهای آسیائی کرده است که به احداث بزرگ راه های متعدد انجامیده است. که اصطلاحاً به آن جاده ابریشم نوین اطلاق میشود. این سرمایه گذاریهای کلان که در ایجاد راه آهن، جاده سازی، احداث بنادر باراندازی و خطوط لوله کشی جهت بهره برداری و انتقال نفت و گاز و همچنین ایجاد چشم اندازیهای متعدد اقتصادی از جمله طرح بزرگ گسترش سرمایه گذاری و تجارت از خاور دور تا اروپا، خاورمیانه تا جنوب آسیا، تایلند، سنگاپور، مالزی و همزمان امکان منتقل کردن نفت از طریق خطوط لوله کشی از ایران و کشورهای آسیای مرکزی (از اعضای سابق اتحاد شوروی) میباشد. بدین طریق چین در نظر دارد تا به رشد اقتصادی غرب کشور که تا کنون به پیشرفتهای چندانی نسبت به شرق کشور دست نیافته رونق بخشد. با اینکار چین از وابستگی خود به راههای آبی جنوب شرق آسیا، تنگه مالاکا و اقیانوس هند نیز که آمریکا بر آنها تسلط دارد میکاهد.
این پروژه ایست عظیم و تأثیر گذار با هزینه ای نزدیک به هزار میلیارد دلار. این پروژه از یکسو زمینه ساز شبکه اقتصادی میان هند، بنگلادش، چین و مالزی است و از سوی دیگر بین چین و پاکستان که در حال حاضر نیز مبالغ هنگفتی در بندر گوادر پاکستان سرمایه گذاری شده است را شامل میشود. علاوه بر آن چین قول گسترش ارتباط بین دو کشور را که با هزینه ای بالغ بر ۴۶ ملیارد دلار را به پاکستان داده است. خطوط ارتباطی دربرگیرنده بزرگ راهها، راه آهن، کشتیرانی و ساختمان بنادر جهت بهم پیوستن روسیه – ایران- آذربایجان، هند- ایران- روسیه، هند- چین همچنین چین- قزاقستان و احتمالاً در ادامه آن ایران و خلیج فارس میباشد . در بیشتر پروژه های یاد شده، هدف مرتبط کردن ایران وانتقال منابع گاز آن به شرق و شمال درنظراست. امری که مدتهاست با کارشکنی از سوی آمریکا مواجه شده است. پروژه های بسیاری نیز برای پیوستن چین و روسیه برنامه نویسی شده است. گاز روسیه در حال حاضر و با شتاب روزافزون از طریق خطوط لوله از سیبری به چین فروخته میشود. قرارداد ٣٠ ساله ایی به مبلغ ۴٠٠ ملیارد دلار جهت فروش گاز بین روسیه و چین بسته شده است و روسیه راه ارتباطی مهمی برای انتقال اجناس چین به اروپا گردیده است همچنین قطارهای مدرن با سرعتهای بالا بین چین و سنگاپور و پکن- مسکو نیز برنامه ریزی شده است. شرایط سرمایه گذاریهای فوق در بیشتر همکاریهائی نه براساس دلار بعنوان ارز بلکه ارز چین میباشد، که این خود نقش ارز چین را بسرعت افزایش داده است. چین و هند در مقابل ابتکار آمریکا در رابطه با بازار آزاد موسوم به "تی پی پی " ابتکاری مشابه ارائه داده اند که بنام "آر سی ئی پی " مشهور است. چندین کشور از جمله استرالیا به این بازار ملحق شده اند، بازاری که جمعاً نیمی از جمعیبت جهان و ۴٠٪ بازرگانی جهان را دربر میگیرد.
خلاصه اینکه چین در حال اتصال سرزمینهای اروآسیائی خارج از امپراطوری غرب میباشد، نکته ای که مکیندر مدتها پیش خطر آنرا پیشبینی کرده بود، همچنین کشورهائی که آمریکا با تمام قوا میکوشید تا جدا از یکدیگر باشند، یعنی چین، روسیه و ایران با سرعت بهم نزدیک میشوند. آمریکا و شرکتهای خصوصی بین المللی انرژی در جنوب و آسیای مرکزی در بخش سرمایه گذاری آنگونه که ضرورت ایجاب می کرد، عمل نکردند. شاید این امر بخاطر آن بود که یکی از سیاستگذاران عمده این اندیشه، الکساندروس پترسن١۴، در سال ٢٠۱۴ در جریان یک بمب گذاری در کُابل به قتل رسید.
برآیند پروژه های چین، عملاً روسیه را که با زیرساخت قدیمی خود قادر به صدور انرژی به سوی غرب نبود را وادار به از دست دادن نفوذ خود در آسیای مرکزی کرده است. بدین طریق کمپانی گازپروم بعنوان شرکتی معتبر، هژمونی خود را بسود شرکت چینی سی ان پی ـ سی در چندین کشور از دست داده است. بهر حال همکاری رو به افزایش چین و روسیه نسبتاً دلخواه پوتین است. درمسکو نیز برنامه های دیگری جهت جا به جایی در سیاست- جغرافیایی مورد نظر است، در این رابطه کوششهائی که بسمت ایجاد چندین شبکه ارتباطی بسوی جنوب آسیاست، در دست اقدام است. در آسیای مرکزی صحبت بر سر مسیر شمال- جنوب مابین روسیه-ایران و هند، و در سمت شرق با راههای ارتباطی و همکاری " ای اِ ای یو" روسیه را به مجموعه آسیان(بلوک آسیا) بطورعموم و خصوصاً ویتنام و تایلند متصل میکند. در سالهای گذشته چین در غرب به پیروزیهائی در زمینه فروش محصولات پیشرفته نظامی، تکنیکهای انرژی هسته ئی نایل آمده و موفق به بستن قرارداد با کشورهائی منجمله ایران از یکسو و از سوی دیگر ترکیه، ارُدون، عربستان سعودی و مصر که متحد آمریکا محسوب میشوند شده است. حتی تماسهائی نیز با اسرائیل گرفته شده. دعوت از مصر برای شرکت و بستن قرارداد با "اِ آ اِ یو" و همکاری مشترک بدون وجود دلار بعنوان ارز بعمل آمده است. پوتین نیزبا وجود تمام چالشهای موجود در سوریه، با تمرکز بیشتر بر سیاست امنیتی در صدد است تا فعالیتهای خود در زمینه انرژی به مرحله اجرا درآورد. این امر نه تنها جهت محکم کردن موقعیّت روسیه در منطقه است بلکه از جنبشهای اسلامی در جمهوریهای سابق شوروی که بیم اوجگیری آنها میرود جلوگیری خواهد کرد.
پاسخ آمریکا به این چالشها چیست؟
در حال حاضر مقامات وزارت امور خارجه آمریکا صحبت از "کاستن" نفوذ چین در آسیا میکنند، حال آنکه در گذشته سعی در یکپارچه سازی قوانین این کشور با قوانین لیبرالی جهانی میکردند. طبق یک استراتژی که طرح آن در بهار سال ٢٠۱۵ در کنسلگری روابط خارجه امریکا (مهمترین رسانه در امور سیاست خارجی)، ریخته شد، آمریکا امیدواربود با ابتکارات تجاری از نفوذ چین و در درجه نخست براساس "تی پی پی." جلوگیری کند. آمریکا امیدوار است که چند کشور آسیای جنوب شرقی بغیر از چین، و با دلالی ژاپن، وابستگی محکمتری به اقتصاد آمریکا پیدا کنند، و از لحاظ نظامی با فشار بر کشورهای اطراف چین وفاداری بیشتری از جانب آنها به آمریکا حاصل نماید. آنان درنظر دارند که با بستن گمرک بر اجناس چین، نفت و گاز آمریکا را بصورت امتیازی برای وابستگان خود اختصاص دهند .
گزارشهای متعددی در آمریکا به تنشهای درون پروژه همکاری اروآسیا متمرکز شده است. بنظر میرسد که روسیه با افت در روابط بارزگانیش، کنترل را در شرق بسود چین از دست بدهد. "ای ا ای یو" با موانعی روبروست که بیشتر بخاطر نا آرامی ها در قزاقستان است. روسیه تلاش دارد با استفاده از "اتحادیه" (اتحاد کشورهای متحده المنافع –مترجم)، نفوذ خود در منطقه را تقویت کند بویژه با محاصره اقتصادی روسیه از سوی غرب و کاهش قیمت نفت، "ای ا ای یو" غیر مستقیم و از طریق روسیه زیانهائی را متحمل میشود. بعلاوه از ورود اکُراین به " ای ا ای یو" برای مدّت نامعلوم ممانعت بعمل آمده. از آنجا که گفته میشود که چین فاقد "سنت" استعماری به آنصورت که آمریکا بدلیل پایه امپراطوریش هست، بنظر نمیرسد ورودش در آسیای جنوب شرقی"خوشآیند" باشد. همچنین گفته میشود که چین بدلیل افزایش جمعیّت با مشکلات اقتصادی مواجه خواهد شد. به باور استراتژیستها افزایش جمعیّت چین یک حربه رقابتی محسوب میشود." ای ا ای یو" و "اس سی او "مدتهاست که با مشکلات داخلی روبروشده اند و کشورهای عضو بر سر یک سلسله مسائل نیز به تفاهم نمیرسند. از اینکه هند و پاکستان به همکاری در سازمان "اس سی او" نزدیک میشوند بنحوی باعث رضایت غربی هاست. چراکه این امر در بطن همکاری بین این سازمانها تضاد ایجاد میکند. در حال حاضر آمریکا در پی گسترش روابط خود با هند است، امریکا میکوشد تا بدین طریق از دست رفتن پاکستان که در شرف انجام است را جبران کند. همچنین اعتراضات محلی در مناطقی که ناشی از پروژه های چین میباشد را با دقت تحت نظرداشته وپیگیری میکند، برای نمونه اعتراضات یانمار١۵ را میتوان نام برد. با توجه به اینکه پنتاگون مدتهاست صحبت از عدم داشتن توان و نیرو جهت براه اندازی جنگهای بزرگ زمینی در مناطق جدید را فاش ساخته، آمریکا میکوشد تا با ایجاد بی ثباتی در مناطق موردنظربه اهداف خویش نائل آید. اوضاع در همکاریهائی که آمریکا در آنها دخالت دارند نظیر" تی تی ای پی" و" تی پی پی" در حال حاضر مبهم است و مذاکرات مخفی تا آنجا پیش رفته که " تی پی پی" بتازگی صحبت بر سر تصمیمات گرفته شده، در بهار ٢٠۱۶ را ارائه داد. امّا مخالفتها حتی در درون جناحهای قدرت درداخل آمریکا نیز بالا گرفته. چنانچه قراردادها با مشکلات روبرو شود بکارگیری ایجاد بی ثباتی در مناطق بیش از پیش و با جذابیّت بیشتری اعمال میشود. امّا مشکلی وجود دارد. آمریکا تنها به از همپاشیدگی همکاری اروآسیا نمیتواند قناعت کند. این امریست که بسود روابط بازرگائی نیست وآمریکا به همکاری نزدیک با هم پیمانان اروپائیش نیازمند است. یکی از ارگانهای این همکاری قرارداد تی تی ای پی میباشد. اتحادیه اروپا نیز نیازمند منابع خام، منجمله انرژیست که میبایست از خارج وارد شود. با فعالیتهای جاری در لیبی و سوریه، امریکا موقتاً موفق به درهم شکستن تأمین نفت و گاز اروپا از جانب کشورهائی که منافع روسیه، ایران و چین نقشی دارند را با مشکل مواجه سازد. ولی نفت و گاز میبایست بنحوی تأمین شود اینکه آمریکا این نیاز را برطرف کند خیال باطلی بیش نیست و بزودی همچون دودی به آسمان خواهد رفت. روسیه، با دراختیار داشتن منابع عظیم انرژی، همواره آمادگی خود را برای ساختن خطوط انتقالی انرژی بسوی اتحادیه اروپا اعلام کرده، جدیداً با یک رشته ابتکار در جنوب دریای سیاه بسوی کشورهای یوگوسلاوی سابق و اخیراً با همکاری چند شرکت اروپای شمالی "نورد استریم ٢ " خط لوله جدیدی از طریق دریای بالتیک جهت ارسال گاز به اروپا بمورد اجرا درآورده است.
آمریکا پروژه اتحادیه اروپا را که در صدد تشکیل همکاری در زمنینه انرژیست را یاری میکند تا از گسترش ارسال انرژی از جانب روسیه به اروپا جلوگیری شود، امّا بنظر نمیرسد این امر قبل از سال ٢٠٣٠ عملی شود. قرار است گاز مورد نیاز از قطر تأمین شود، پرسیدنیست که از کدام راه؟ یا اینکه پروژه انگلیسی مبنی بر استخراج از منابع دریای مدیترانه که در شرق یونان ، قبرس، نوارغزه و مصر قرار دارد امکان پذیر گردد؟ اتحادیه اروپا و همچنین در بین بخشی از کارشناسان آمریکائی امید فراوانی به صدورگاز از ایران به اروپا میشود بشرط آنکه ایران به روسیه نزدیک نشود. امّا سرمایه گذاریهای عظیمی مورد نیاز است و رشد همکاریهای ایران و شرق، حاکی از عدم امتیاز برای اتحادیه اروپاست. در این زمینه نیز ما شاهد گفتگوهای پیچیده ائی خواهیم بود. در حقیقت سئوال تعین کننده، چگونگی رابطه بین اروپا و روسیه است. در این رابطه بحثهای فراوان و گوناگونی دربین مقامات آمریکائی جاریست. جرج فریدمن۱۶، مُوسس شرکت جاسوسی آمریکائی استراتفور۱٧ در کتابی که در سال ٢٠۱۱ منتشر شد میگوید که جای تأسف است که آمریکا کار گسترش پیمان ناتو در شرق اروپا و حتی قزاقستان را جهت خنثی کردن و محاصره روسیه ناتمام گذاشت. ماجراجوئی در خاورمیانه پروژه مذکور را به تأخیر انداخت و روسیه توانست با جنگ گرجستان در سال ٢٠٠٨ و اکُراین ٢٠۱٠ با پیروزی یانوکُویج ۱٨ از گسترش آن جلوگیری کند. بپایان رساندن "ای آ ای یو" و اتفاقات بعد از آن در اَوکراین، که بنحوی ناشی از تضاد بین متحدین اوکراینی اتحاد اروپا، با طرفداران انجمن "آی آ ای یو"، تضادها را افرایش داد. بسیاری معتقدند که روسیه نباید مشکل اصلی محسوب شود. زیرا که در دراز مدت، ادغام روسیه در سیستم لیبرالی اقتصاد دنیا مد نظر است ، و حتی برژینسکی گاهی به این نظریه ملحق میشود.
در خلال این مدت یک محاصره تثبت شده کافیست، اینجاست که باید طوری رفتار شود تا کشورهائی چون لهستان، رومانی و ترکیه بنحوی از وضع موجود راضی باشند. فریدمن حتی تا آنجا پیش میرود که اعتقاد به این دارد که غرب باید از دفاع کشورهای بالتیک در مقابل کشمشهای احتمالی بعلت مشکل بودن دفاع از آنها چشم پوشی کند.
اما حائل بودن این کشورها میان اتحادیه اروپا و روسیه میباید بنحوی حفظ شوند و تا آنجا که امکانپذیر است موقعیّت روسیه، و موقتاً اقتصاد آن تضعیف شود. اختلافات در اکراین حربه بسیار خوبی جهت افزایش تنش بین روسیه و اتحادیه اروپا شد، و روابط اقتصادی جاری را در اثر محاصره اقتصادی کاهش داد. مشاوران فکری در دولت اوباما قصد گسترش تضاد را داشتند، امّا عضویت اوکراین در سازمان ناتو و یا ای آ ای یو برای مدّت مدیدی غیرممکن شده است. بسیاری از وضعیبت سال ٢٠۱۵ راضی هستند، برای آنها حائل میان روسیه و اتحادیه اروپا قطعی است، در حالی که از همپاشی اوکراین محتمل است، این حائل میتواند از جهات مختلفی به چالش کشیده شود. یکی از این دلایل ناراضی بودن اروپا بخاطر زیانهای وارده به آن در اثر محاصره اقتصادی روسیه است، رشد نا مطمئن اوکراین و ابتکار جدید روسیه یکی دیگر از آن دلایل بشمار میرود. روسیه تمایل بیشتری به داشتن روابط با اروپا و عدم وابستگی به چین از خود نشان میدهد. تلاش شرکت گازپروم جهت احداث لوله گاز نوورد- استریم ٢ در دریای بالتیک تنها قدم اوّل بشمار میرود، این امر نشاندهنده آنست که موقعیّت سیاسی- امنیتی کشورسوئد میباید بازنگری شود. در حالی که عضویت سوئد در ناتو در این موقعیّت تصمیمی احمقانه و همراه با قبول مخاطرات بسیاری برای اوست. اظهار نظرات ضد روسی در آمریکا به درجه خطرناکی رسیده است، در حال حاضر میتوان آنها را از پنتاگون و ناتو هم شنید ، تا قبل از درگیری اوکراین چین بعنوان دشمن اصلی محسوب میشد و بدین ترتیب ناتو نیزدلایلی برای ادامه وجود خویش یافته بود. با توجه باینکه اوباما سعی در فرونشاندن این خطر میکند امّا او احتمالاً بزودی جانشینی با سیاستهای ستیزه جو تعویض خواهد شد. برداشت اینکه آمریکا در پی جنگی بزرگ با روسیه است را میباید به کنار گذاشت. استراتژیستها ی آمریکا تضعیف روسیه را تا حد معینی دلخواه و کافی میدانند. این حد تا آنجا که روسیه کنترل سلاحهای اتمی خود را از دست بدهد، کشیده میشود وکشمکشها تا حدی که خطر استفاده این سلاحها باشد پیش میرود. اگرچه میباید این نکته را در نظر داشته باشیم که پیآمدهای غیرپیش بینی شده همواره موجود میباشد زمانیکه قدرتهای اتمی دست به اینگونه بازیها در سطح بالا در مقابل هم میزنند. ما زمانی را شاهد هستیم که امپراطوری آمریکا در معرض چالشهای فراوان قرار گرفته است. چین و تا حدی روسیه احتمالاً آسیا را از قاره بهم پیوسته اروپا- آسیا جدا خواهند ساخت و آمریکا را مجبورمیسازند که دست ازمانورهای گاز انبری خود برداشته و به همکاری متعادل بکشانند. خطر آن میرود که آمریکا با بی ثبات کردن متفقین ضعیف آسیائی خود از گسترش آن جلوگیری کرده و آنرا با تأخیر مواج سازد. در این رابطه سعی برآنست که در صورت یافتن شکاف بین چین و روسیه از آن با تمام قوا استفاده شود. شاید از طریق نزدیک شد به یکی از آندو ولی احتمال این امربعید بنظرمی رسد. استراتژی در خاورمیانه بر اساس سیاست عدم ثبات همچنان پابرجا خواهد بود، آخرین بار در رابطه با مناقشات در سوریه اوباما چندین سال است که با تعویض سیاست کجدار و مریض خود سعی در راضی نگه داشتن متحدانش دارد. اهداف سیاسی آمریکا درمنطقه از پایه و اساس با ورود روسیه در صحنه جنگ سوریه متزلزل شده است، در میان استراتژیستهای منطقه، برای نمونه از جانب برژینسکی پیر و از کوره دررفته، اینجنین تعبیر میشود که با ورود نظامی روسیه خارج از مناطق محاصره شده قفقاز، شکست آمریکا مباید قطعی تلقی شود. روسیه به نقش خود در منطقه نیرو بخشیده، و دولت اسد جای پای روسیه را برای مدت مدیدی استوار ساخته است. تقویت همکاری با ایران ، با وجود عراق تضعیف شده، و تحولات درون اوپک میتواند در آینده موقعیّت جالبی برای روسیه باشد. همزمان برای روسیه امکان خطر از دست دادن هم پیمانانی که در سالهای اخیر کسب کرده وجود دارد. اتفاقات آتی بآسانی قابل تحلیل نمیباشند. ایران به احتمال قوی سعی در داشتن روابط با همگی خواهد کرد. آمریکا بنظر میرسد بهرحال با روسیه در منطقه کنار آید و امیدوار است همزمان، ترکیه و عربستان سعودی منافع آمریکا را تأمین سازند و به سوء استفاده خود از این بازی ادامه دهد. امّا این دولتها با سیاستهای خشن برای خود مسائلی را فراهم آورده اند، و ترکیه بنظر میرسد که در دراز مدّت به همکاری با روسیه نیازمند باشد. عربستان سعودی درحال یک فروپاشی که در اثر اختلافات داخلی، کاهش قیمت نفت، موقعیبت تضعیف شده در منطقه و جنگ یمن که کنترل آن از دستش خارج شده، بسر میبرد. دور از اینها و در یک گوشه اروپا، اتحادیه اروپا هنوز یک وفادار نسبت به آمریکا محسوب میشود، ولی اختلاف بر سر منافع میان آلمان و آمریکا بیشتر نمایان میشود. محاصره اقتصادی روسیه احتمالاً به نقطه تلاقی تضاد بین این دو کشور کشیده میشود. خطر نامطئن کردن مناطقی خارج از منطقه ناتو جهت مجبور کردن وفاداری همپیمانانش هدفیست که آمریکا به آن ادامه خواهد داد.
بازی سیاست- جغرافیایی همواره وجود داشته، امّا با به چالش کشیدن یک امپراطوری قدرتمند، تغییرنقشه جهان افزایش یافته است. در حقیقت هیچ چالشی در مورد سیستم موجود بچشم نمیخورد. پول وسودجوئی حتی در بانکهای جدید التأسیس توسعه همکاریهای ارزی و پروژه های سرمایه گذاری همچنان پابرجاست. قدرتهای بزرگ جدید و متحدانشان بر اساس منافع اقتصادی خود نمایان شده اند، احتیاج به انرژی و مواد خام، اتخاذ سیاستهای امنیتی، شاید بتوان اوضاع فعلی را بازگشت به جایگاه آغازین امپریالیستی رقابت نامگذاری کرد!
تا آن زمان که سوداگران جدید به سرمایه گذاری در کشورهای فقیر ادامه میدهند و آلترناتیو در سیستم بین المللی، توسعه بهرترتیب میتواند مثبت ارزیابی شود.
جالب اینجاست که درسیستم امریکا، شرکتهای بزرگ سرمایه داری خصوصی را قابل اعتماد میداند در حالی آنکه قدرتهای جدید عمدتاً از شرکتهای دولتی بعنوان رابط استفاده میکنند.
اگر واقعاً تسلط بر جهان از کنترل بر اروآسیا میگذرد باید گفت که قدرت در حال تغییر شکل و محتوا است و قدرتمندان قدیمی با چنگ و دندان برای حفظ خود مبازه خواهند کرد.

پایان مقاله
------------------------------------------------------------
نامهای آمده در متن به ترتیب شماره گذاری شده:

Zbigniew Brzezinski١-
Victoria Nulands٢-
John Mcain٣-
Obama۴-
CIA۵-
Hillary Clinton۶-
Halford Mackinder٧-
Alfred Thayer Mahan٨-
Trumandiktrin٩-
Dominoteorin١٠-
Reagan۱۱-
Huntington۱٢-
Kissinger۱٣-
Robert Zoellick۱۴-
Alexandros Petersen۱۵-
Myanmar۱۶-
Friedman۱٧-
Stratfor۱٨-
Janukovitjs۱٩-
////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

شرح قراردادهای یاد شده در متن مقاله
.1NAFTA North American Free Trade Agreement
۱- نفتا: توافق بازرگانی بین مکزیک، کانادا و آمریکاست که در سال ۱٩٩٣ بسته شد و در سال ۱٩٩۴ به اجراء درآمد.

.2TTIP Transatlantic Trade and Investment Partnership
٢- تی تی آی پی: قراداد بازرگانی عظیمیست که بین اروپا و آمریکا در تابستان ٢٠۱٣ بسته شد. با وجود اینکه این یک قرارداد بازرگانی آزاد محسوب میشود ولی شامل معافیت جهت پرداخت گمرک نمیشود و تنها به اچرای قوانین بازرگانی بین طرفین ختم میشود. تنها به اجرائ قوانین بارزگانی

3TPP Trans-Pacific Partnership
۳- تی پی پی: یک قراردادبازرگانی آزاد بین آمریکا و یازده کشور دیگر است:
استرالیا، برمه، کانادا، شیلی، ژاپن، مالزی، مکزیک، نبوزلند،پرو، ویتنام و سنگاپور
.
4CFR Council on Foreign Relations
۴- موسسه سنجش روابط خارجی در آمریکایست که در سال ۱٩٢۱ پایگذاری شد و بعد از تأسیس نفوذ قابل ملاحظه ای در توسعه و گسترش سیاست خارجه آمریکا بازی کرده است.

.5 SCO Shanghai Co-operation Organisation
۵- سازمان سیاسی امنیتی آسیای مرکزیست که قبلاً با نام شانگهای۵ متشکل از چین، روسیه، قزاقستان، قرقیزستان ، تاجیکستان و ازبکستان میباشد و در سال ۱٩٩۶پایگذاری شد.

.6ASEAN Free Trade Area
۶- در٢٨ ژانویه سال ١٩٩٢ قرارداد بازرگانی آزادی بین کشورهای آسیای جنوب شرقی در سنگاپور به امضاء رسید. در این قرارداد کشورهای ژاپن، چین و هند که دارای اقتصادی عظیم میباشند در آن عضویت نداشتند، اما چین ، ژاپن و کره جنوبی از اعضاء آسیان بعلاوه سه میباشند که ارگانیست جهت هماهنگ کردن فعالیتهای اقتصادی بین سه کشور نامبرده و آسیان.

.7Eurasia
٧-اصطلاحیست که برای تمامی دو قاره اروپا و آسیا بکار میرود.
.
8EaEU
٨- منطقه بازرگانی آزاد بین روسیه و چند کشور اروپائی و آسیائی بود که در اول ژانویه ٢٠٠٠ تشکیل شد و در اول ژانویه ٢٠۱۵ منحل گردید.
.
9CNPC: China National Petroleum Corporation.
٩- شرکت نفت چینی است که بخشی از شرکت سهامی ملی نفت چین میباشد که بزرگترین تولید کننده نفتیدر چین می باشد.
.
10CSTO :The Collective Security Treaty Organization
۱٠- سازمان همکاری امنیتی بین شش کشور از شوروی سابق یعنی روسیه، ارمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازیکستان میباشد که پیمان آن در ۱۵ مه ۱٩٩٢ بسته شد

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آتوسا نجف لوی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.