رفتن به محتوای اصلی

خاطراتی از سفر به آنتالیا
21.10.2017 - 19:58

عصر دربهای رستوران پر است از صف مسافرانی که برای تعطیلات تابسانی از روسیه به ترکیه آمده اند، و منتظر باز شدن درب امامزاده غذا می باشند، آدمی تصور می کند که این همه جمیعت حتما برای راهپیمایی در اینجا جمع شده اند، لحظه گشایش درب فرا می رسد، عین شکسته شدن سد آب دو متری، روسها در یک آن اتوریته خود را برای انحصار غذاها اعمال می کنند. بشقابها تا جایی که جا دارد از غذا پر می شوند، مثل مور و ملخ به بهانه صف کشیدن کنترل همه غذاهای گوشتی را به انحصار خود در می آورند، ناسیونالیسم شکمی روسی در اینجا هم اعمال می شود، خلاصه بعد از اتمام برداشتن غذا توسط آنها، غیر روسها هم بتدریج جرعت می کنند که به دیسهای غذا نزدیک شوند و گر نه مردان و زنان ۱۵۰ و ۲۰۰ کیلویی روس همانند لوکموتیو بی ترمز، تو را همراه با بشقابت زیر می گیرند و زیر دست و پایشان پرس و به لواشک تبدیل می شوی، خلاصه بعد از خلوت شدن اطراف دیس غذا ها و دیگر خوراکیها و رفتن روسها، وقتی که به فرم تزیین غذا ها نگاه می کنی و مقایسه می کنی با حالت اولش، تصور می کنی که احتمالا گرازهای وحشی به این دیسهای غذا حمله ور شدند و یا شغالها این غذاها و شیرینی ها را لت و پار کردند، بعد از پایان هم که روی میزهای غذاحوری رستوران پر است از غذا و نوشیدنی له و لورد شده، که نتوانسته اند بلومبونند، شاید به اندازه سه برابر غذا، میوه، نوشیدنی و باقلوا که نتوانستند بخورند، روانه زباله دان می شود، و بعد از آن وقت ودکا خوری شروع می شود، البته در رستوران به حد کافی با آبجو و شراب، ته بندی لازم را کرده اند و تا آخر شب به خوردن و نوشیدن مشروبات الکی ادامه می دهند،
اول صبح یکی با ده بیست تا عینک ده قوروشی وارد رستوران شده و میزهای با موقعت دید خوب را، با گذاشتن عینک بر روی هر میزی، همه آنها را به رزرو خود در می آورند، یعنی تا ساعت نه تمام میزهای عینک گذاشته شده در انحصار روسها می باشد و دوباره یورش برای صبهانه شروع می شود، البته یک عده اشان هم که از اول صبح منتظر باز شدن بار می باشند، که در جلو در بار دخیل می بندند و بمحض باز شدن در یک لیوان پر از ودکا و یا ویسکی را با درجه بالا سفارش می دهند و کل لیوان را به یکباره بسر می کشند، با دیدن این موجودات، بعضی موقها ها در پیش خودم فکر می کردم به آنهایی که در راه کمونیسم، در کل دنیاو در ایران از جانشان گذشتند و اعدام شدند، و اگر هفتاد سال کمونیسم همچو موجوداتی را در آغوشش تربیت کرده، برای اعدام آنها بینهایت متاثر و متاسف می شوم، واقعا کمونیسم چه موجوداتی خلق کرده؟؟؟؟؟!!!!!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

سازاخ

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.