اکنون دیگر راز سر به مهری نیست که شیخ دیپلمات، در انتهای کوچه روحانی، بر سر دو راهه سلیمانی ایستاده است. در یک سو قاسم سلیمانی دست به تفنگ، منتظر است تا او را به قعر دره بقاع هدایت و با حماقت «مرگ بر اسرائیل» و ماجراجوئیهائی که آنرا «عمق استراتژیک» نامیدهاند، کشوری را به نابودی کامل بکشاند و در سوی دیگر غلامعلی سلیمانی با چراغی در دست و دعوتی ساده از رئیس دولت که به جای ویرانههای سوریه و یمن، عمق استراتژیک را در همینجا، در بیخ گوش تهران و در گود گورخوابها، جائی که بحران اقتصادی برای بلعیدن کشور دهن باز کرده است، ببیند.
قاسم سلیمانی را همه میشناسیم: سنبل ماجراجوئی و عظمتطلبی یک انقلاب پوسیده و مسموم که بقای خود را در صدور فساد و تباهی جستجو میکند. غلامعلی سلیمانی* اما نام چندان آشنائی نیست. مرد ایجادگری که از صفر آغاز کرد و در مقابل همه ناملایماتی که پشت هر سرمایهگذار سمجی را به خاک میآورد، ایستاد و ساخت تا امروز در مجموعه واحدهای شرکت کاله و هولدینگ سولیکو بیش از ۴۰ هزار نفر مستقیم و غیر مستقیم به کار شرافتمندانه مشغول شوند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید