رفتن به محتوای اصلی

آذربايجان، سرزمين ملكوت
17.12.2017 - 20:49

 

تو آذربايجان! اي مرزبان قبله زرتشت
تو را اي پاسدار ميهن از دشمن
تو را هم دوست مي دارم
نام هاي آتورپاتگان، آذرآبادگان، آذربايجان با آنكه شكل ظاهري شان در طول زمان عوض شده، اما معني و مفهوم آنها از سه هزار سال پيش هيچگونه تغييري نكرده است و در زمان حال از معني و مفهوم اين نام همان معنايي فهميده مي شود كه در سه هزار سال پيش فهميده مي شد.
قبل از اينكه به معني و تعبير و تفسير اين نام ها بپردازيم لازم است درباره كلمات آتور، آذر و آتش كه كلمات متصل به اين نام ها هستند توضيحي داده شود. در اوستا كتاب ديني ايرانيان آتش به صورت Atere و Athure آمده و در زبان پهلوي به صورت Ature و در پارسي آذر و آتش آمده است. آذر يا آتش يكي از عناصر چهارگانه كه نزد ايرانيان باستان محترم و مقدس شمرده مي شد، تا آنجا كه آذر را پسر اهورا مزدا، آناهيتا ايزد آب را دختر اهورامزدا خوانده اند و روزي پنج بار در مقابل آتش، نيايش (نماز) بپا مي كردند. آتش در واقع مظهر و آيتي از خدا در روي زمين است كه از خودش نور و روشنايي مي دهد. بيشتر عارفان ايراني نور و روشنايي را مظهر حق مي دانند.
جهان جمله فروغ نور حق دان حق اندر وي ز پيدائيست پنهان
چه نور حق ندارد نقل و تحويل نيايد اندر او تغيير و تحويل
عارفان و سخنوران، شاعران ايراني در عرفان و فرهنگ و ادبيات، از آتش و آذر تقديرها كردند و نمي توان آتش و آذر را در فرهنگ ايران از نام آذربايجان جدا يافت.
دقيقي در شاهنامه خود مي گويد:
يكي مجمر آتش بياورد باز بگفت از « بهشت آوردم فراز»
سپردم به تو كار هر آذري كجا زان ببيني بهر كشوري
نكوشند در كشتن آذران به آب لطيف و بخاك گران
ميان را ببندند و كوشش كنند همه آذران را پرستش كنند
كه آن نور از نورهاي خداست كزان گونه رخشان پيش شماست
فردوسي گويد:
به يك هفته در پيش يزدان بدند مپندار كاتش پرستان بدند
كه آتش بدانگاه محراب بود پرستنده را ديده برآب بود
نيارا همي بود آئين كيش پرستيدن ايزدي بود پيش
بدان گه بودي آتش خوبرنگ چو مرتازيان راست محراب سنگ
حافظ اين شوريد شيراز مي گويد:
از آن به دير مغانم عزيز مي دارند كه آتشي كه نميرد هميشه در دل ماست
به باغ تازه كن آيين دين زرتشتي كنون كه لاله برافروخت آتش نمرود
حافظ در ساقي نامه اش مي گويد:
بيا ساقي آن آتش تابناك كه زرتشت مي جويدش زير خاك
بمن ده كه در كيش رندان مست چه دنياپرست و چه آتش پرست
از سعدي:
بگفتا نگيرم طريقي به دست كه نشنيدم از پير آذرپرست
از خاقاني:
در آب خضر آتش زده خمخانه زو مريم كده
هم حامل روح آمده هم نفس عذرا داشته
نظامي در خسرو شيرين گويد:
همان گبران كه بر آتش پرستند ز عشق آفتاب آتش پرستند
جهان از آتش پرستي شد چنان گرم كه بادا زين مسلماني تو را شرم
در زبان پهلوي و بعدها در ادبيات پارسي آتش به صورتهاي آتشكده، آذركده و آتشگاه استعمال شده است.
مولانا گويد:
آن جنوداً لم تروها صف زده گشت جان او ز بيم آتشكده
باز نظامي گويد:
چنين بود رسم، اندر آن روزگار كه باشد در آتشگه آموزگار
اصطلاح آتورپاتگانAtur- pat – kan معمولي ترين صفتي است كه به كان (kan ) ختم مي شود و مشتق از كلمه آتورپات Atur- pat يك نام ايراني است و آن به معني حراست شده توسط آتش مقدس از كلمات خاص است كه تعاليم زرتشت مربوط به آن و تعلق به آذربايجان داشته است.
آذربايجان يكي از سرزمين مقدس ايرانيان باستان و نمادي از تماميت ارضي و همبستگي خلل ناپذير ايران در تمام ادوار تاريخي بوده است. آذربايجان نخستين گاهوار انسانهاي انديشمند، آبشخور دين فرهنگ، عرفان و فلسفه ايراني بوده است. جاي جاي عوامل انساني و طبيعي آذربايجان اعم از رودها، كوه ها، درياچه ها، از نمادها و سنبل هاي مذهبي، اسطوره اي و تاريخي خبر مي دهد.
« الفباي دين، فلسفه، عرفان، اخلاق و علوم ايراني از آذربايجان سرچشمه گرفته است. نخستين مدرك پرارج ترين يادگار و فضيلت معنوي و عظمت ذوق و انديشه ايراني كه شايد سومين سند كهن عالم و دومين سند تمدن ايراني محسوب شده در سرزمين آذربايجان در كنار درياچه چيچست ( اوروميه ) نشات گرفته است. اگر فعاليت معنوي و ابتكار انديشه و ذوق ايراني را در نظر بگيريم بدون اندك ترديدي فلسفه مزديسنا را شاخص ترين اثر ايراني قبل از اسلام و عالي ترين و بارزترين اثري كه به اجماع اهل تحقيق از پايه هاي تمدن معنوي و تجليات درخشان فرهنگ بشري است پيوند انكارناپذير با سرزمين آذربايجان دارد.»
طبق روايات اوستا و ادبيات پهلوي ايران ويج يا شهر آرماني ايرانيان يا به قول امروزي ها « ايرانشهر » را در آذربايجان دانسته اند. ايران ويج به ناحيت آذربايجان است. ( بند هش ۱۲۸) ايران ويج سرزمين ايرانيان در كنار رود دائي تيا (ارس) واقع شده است ( مينوي خرد ۴۳) وقتي زرتشت ياران خويش را ترك كمي كند به كنار رود دائي تيا (ارس) در ايران ويج كه خود در آنجا متولد شده مي رود ( زاد اسپرم جلد دوم ص ۶ ). نخستين كشور با نزهت كه من اهورامزدا آفريدم ايران ويج است كه از رود دائي تيا ( ارس ) مشروب مي شود ( ونديداد ص ۵۸۱). اهورامزدا در ايران ويج در كنار رود دائي تيا با هم آميخته به شير با زبان خرد، پندار، كردار، گفتار و ... ( يشت ها آبان يشت ص ۲۸۳/۳۸۵ ). درود بر فر كياني، درود به رود دائي تيا ( يشت ها جلد اول هرمز يشت ص ۵۶). در ايران ويج در آنجائي كه رود و نگوهي دائي تيا (ارس) مشهور است. اهورامزدا با ايزدان مينوي انجمني بياراست(يشت ها آبان يشت ص ۱۸۳). رود دائي تيا (ارس) از ايران ويج بيايد كه از همه رودها خرفستر (مار آبي ) در آن بيشتر است ( بند هش ص ۷۵). ايرانويج بهترين سرزمين آفريده شده است. كه ده ماه زمستان و دو ماه تابستان است (بند هش ص ۱۳۳). ايرانويج از رود دائي تيا مشروب مي شود، اهريمن پر مرگ برضد آن مار آبي و زمستان ديو آفريده پديد آورده است. در ايران ويج ده ماه زمستان و دو ماه تابستان، زمستان سرد است براي آب، سرد است براي زمين، سرد است براي گياه (ونديداد فصل اول ص ۵۷- ۵۸).
بنا به روايت ديني و پهلوي ايران ويج را در آذربايجان دانسته اند و بسياري از دانشمندان و مورخين و جغرافيا نويسان رود وانگوهي دائي تيا را همان رودخانه ارس شناسايي كردند. بنا به عقيده اشپيگل اوستاشناس، آلماني و دار مستتر، بار تولمه و جكسون با مشخصاتي كه از روايات اوستائي و پهلوي ذكر شده رودخانه دائي تيا (ارس) را در اران دانسته اند. بسياري از دانشمندان ديگر از قبيل يوستي، هرتسفيلد،گلدنر، رود دائي تيا را با رود كر يكي مي دانند. به موجب كتاب اوستا در يشت ها و گات ها و بندهش، ونديداد و تاكيد اشپيگل اوستا شناس ايرانويج را با اران فعلي يكي مي دانند و به موجب اسناد و مدارك بجا مانده از ادبيات پهلوي و پارسي، خانۀ زرتشت را در آذربايجان در كنار رود دائي تيا (ارس) معرفي مي كنند. علاوه بر مدارك و اسناد ذكر شده با توجه به اوضاع و احوال اقليمي و آب و هوايي ايرانويج كه در كتاب ها آمده و بنا به روايت جغرافيانويسان و مورخين، ايرانويج را همان اران مي دانند كه بين رود دائي تيا (ارس) و رود كر واقع شده است و امروز آن منطقه را به نام قره باغ (باغ بزرگ) مي شناسند.
پروفسور هانري كربن تعبير ديگري از آذربايجان دارد.
« جغرافياي اين سرزمين « سرزمين آتشكده ها » در نظر من همچون جغرافياي تمثيلي جلوه كرده است، يعني چشم اندازي كه معناي باطني آن را جز با چشم درون نمي توان دريافت. به خاطر اينكه مكان هاي زميني مقدس نيستند بلكه اين « نفس » است كه به مكان ها قداست مي بخشد و آنها را به مكان هاي مقدس تبديل مي كنند كه روياها و مكاشفات زمينه ي روايت هايي قرار مي گيرد كه نفس گذشته و آينده خود را در آن نمايان مي سازد.»
سرزمين آذربايجان در سنت هاي ديني و ملي و آنچه به عنوان عوامل انساني و طبيعي در طول تاريخ در اين سرزمين بود، آذربايجان را به يك مكان الوهي مقدس تبديل كرده است در اين مقال سعي مي شود به عوامل انساني و طبيعي كه به آذربايجان قداست بخشيده به طور خلاصه اشاره اي بشود.
اشو زرتشت
اشو زرتشت نخستين كسي بود كه به پرستش آفريدگار يگانه زبان گشود و مردم را به راستي و درستي رهنمون ساخت و او كسي بود كه هويت خاصي روي ايران گذاشت. پژوهش هايي كه در پديدار شناختي درباره حكمت ايراني و فلسفه ي نور و ظلمت انجام گرفته معلوم شده كه تعاليم زرتشت در آذربايجان ريشه دوانيده و بسط يافته است. زرتشت به سي سالگي همپرسي (ديدار) هرمز رسيد هفت بار دين پذيرفت در ايران ويج پذيرفت در آذربايجان پذيرفت و ده سال در همپرسي هرمز بود ( روايت پهلوي كرده ي۴۷ ص ۵۴). رود دائي تيا (ارس) در ايرانويج است كه خانه پور شسب پدر زرتشت بر بام آن كه زرتشت در آنجا زاده شده است. (بندهش ص۷۶)
در فصل ۲۲ زاد اسپرم از مكالمه ي هفت امشا سبند با زرتشت سخن رفته است كه هر يك به نوبه با پيغمبر ايراني گفتگو مي كنند. در فقره دوازده آمده از مكالمه امشا سبند امرداد در كنار رود دائي تيا (ارس) صحبت شده است كه بنا به سنت مزديسنا زرتشت را از آذربايجان دانسته كه خانه ي پدر زرتشت در جوار آن سامان است.
مورخين قديمي يونان و مورخين اسلامي متفق القول اند كه زرتشت از غرب ايران در آذربايجان متولد شده است. دارمستتر خاورشناس را عقيده بر اين است كه كيش زرتشت از آرتور پاتكان سير خود را شروع و به شرق رفته است. باز از مورخين اسلامي از جمله ابن خرداد به، حمزه اصفهاني، ابن فقيه، ابوالفدا، قزويني و ياقوت حموي پيغمبر باستاني ايران را آذربايجاني مي دانند. حمزه اصفهاني در تاريخ پادشاهان و پيغبران مي گويد: زرتشت از آذربايجان رو به تخت گاه گشتاسب نهاد. شهرستاني در ملل و نحل زرتشت را از آتورپاتگان مي شمارد. ثعالبي در كتاب معروف خود اخبار ملوك الفرس از قول ابن خرداد به زرتشت را از مغان آذربايجان ذكر مي كند.
كيخسرو ـ آذرگشسب ـ چيچست
در كتاب اوستا و كتب پهلوي و شاهنامه اين سه كلمه هميشه باهم آمده است. آذرگشسب در تاريخ ديني ايرانيان بسيار معروف است. آذرگشسب را از امكنه مقدس و متبركه نام مي برند. طبق مندرجات شاهنامه، بندهش، يشت ها، گات ها آتشكده ي آذرگشسب در كنار درياچه چيچست و او به كيخسرو منسوب است. كيخسرو پسر سياوش او بود كه بتكده ي كنار آذرگشسب را ويران كرد.
كيخسرو از جمله پادشاهان آرماني است كه فره ايزدي دارد. كساني كه پيرو طريقت كيخسرو هستند را خسروانيان ناميده اند. كيخسرو علاوه بر اينكه يك قهرمان حماسي است يك عارف و حكيم هم است. كيخسرو پسر سياوش نوه ي كاوس يكي از بي مرگان است. او به عنوان سازنده ي كشور و دليرمرد ممالك آريايي ايزد ناهيد را در كنار درياچه چيچست نياز مي آورد. او كشنده ي افراسياب توراني و خراب كننده ي بتكده در ساحل درياچه چيچست و سازنده آتشكده ي آذرگشسب در آذربايجان است.
« سوشيانس پرسد كه: تو كدام مردي كه برواي ديرنده خداي، كه آن را به شكل اشتر برگرداندي، حركت مي كني؟ كيخسرو پاسخ گويد كه: من كيخسرو هستم و سوشيانس گويد كه تو همان كيخسرو هستي كه با هوش دورياب و با دانايي دريافتي زماني بتكده را در درياي چيچست بكندي؟ كيخسرو گويد كه: من همان كيخسرو هستم، سوشيانس گويد كه: ايدون كار خوبي كردي چه اگر نمي كندي همه ي آن تغيير كه فر شگردسازي نيك است و ديگر پرسد كه تو افراسياب توراني تبهكار را كشتي؟ گويد كه من كشتم» ( روايت پهلوي كردۀ ۴۸ ـ ص ۶۰ )
آذرگشسب تا پادشاهي كيخسرو و آيين باستاني جهان مي كرد چون كيخسرو بتكده ي كنار درياچه چيچست را همي كند، آذرخش بر يال اسب كيخسرو نشست و تيره گي و تاريكي را از ميان برداشت و جهان را روشن كرد تا بتكده ويران شد و در همان جاي آتشكده ي ساخته شد بدان سبب آن را آتشكده ي آذرگشسب ناميدند. ( بندهش ص ۹۱ ) از براي او ممالك آريايي استواري زنده، كيخسرو در برابر درياچه ژرف و پهن چيچست صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند قرباني كرد او از اهورامزدا درخواست كرد كه اين كاميابي را به من ده اي نيك، تواناترين و بزرگترين شهريار گردم بر ستمكاران، جادوان، پري ها، وبكاري ها، كرپان هاي ستمكار دست يابم (يشت ها، آبان يشت كردۀ ۵۰/۴۹ ص ۲۵۵)
كيخسرو، آتشكده ي آذرگشسب در كتب پهلوي و اوستا و شاهنامه آغاز داستاني است. آتشكده ي آذرگشسب در ايران قديم جزء امكنه مقدس شمرده شده است. آذرگشسب در كتاب بندهش يكي از سه شراره ي مينوي شمرده شده است كه به جهان خاكي از براي كمك به جهانيان در اذربايجان فرود آمده در مقدمه ي كتاب دينكرد (زرتشت نامه) در فقره ۳۹ ساختن آذرگشسب را به كيخسرو نسبت مي دهد. « فر به كيخسرو پسر او سياوش رسيد از پرتو آن به افراسياب جادوي توراني و ياران بدكنش او چيره گشت بتكده كنار درياچه چيچست را كه آرامگاه دروغ سهمگين بود ويران كرد.»
در كتاب اوستا از درياچه چيچست بارها ياد شده است. وقايعي كه در اطراف اين درياچه اتفاق افتاده است با كيخسرو و آذرگشسب رابطه ي تنگاتنگي دارند. در شاهنامه در سخن از كيخسرو و آذرگشسب و چيچست بارها صحبت شده، داستان به شاهي رسيدن كيخسرو و خون خواهي و كشتن افراسياب توسط كيخسرو در حوالي درياچه چيچست اتفاق افتاده است.
چه گنجور كيخسرو آمد زر اسب ببخشيد گنجي به آذرگشسب
فرازنده ي نيزه و تيغ و اسب فروزنده ي فرخ آذرگشسب
بدل گفت كي مرد پرهيزگار ز درياي چيچست گيرد شكار
چه چشمش برآمد به آذرگشسب پياده شد از دور بگذاشت اسب
شاهنامه فردوسي
طبري كه در سال ۳۱۰ هجري در گذشته است مي نويسد: چون بهرام پنجم به جنگ تركان خزر كه در آن سوي كوههاي ققفقاز بود مي رفت از اذربايجان رفت تا در آتشكده ي آذرگشسب عبادت كند چون خاقان خزر را كشت و زنش را اسير كرد در بازگشت در آتشكده ي آذرگشسب فرود آمد و آنچه ياقوت و گوهر در تاج خاقان بود و شمشير گوهرنشان و زيورآلات فراوان به آن آتشكده پيش كش كرد و زن خاقان را به خدمت آن آتشكده گماشت.
خردادبه در كتاب خود المسالك الممالك كه در سال ۲۰۰ هجري نوشته است در صحبت از شهرهاي آذربايجان اوروميه را شهر زرتشت و شهر شيز را كه محل آتشكده آذرگشسب است شهر خسرو ناميده اين آتشكده در بين ايرانيان محترم و مقدس بوده پادشاهان ايران بعد از تاج گذاري پياده از مداين به زيارت اين آتشكده مي آمدند. ياقوت حموي از قول مسعر بن مهلهل هم عصر نصر ابن احمد ساماني (۳۳۱ ـ ۳۰۱ هجري)
نقل مي كند كه: در شهر شيز آتشكده است بسيار محترم و پر ارج در نزد آنان همه ي آتش هاي مجوس را از خاور با باختر از آن روشن مي كند و در بالاي آن هلال نقره اي است كه طلسم آن است و از عجايب اين كه آتش آن را هفتصد سال پيش افروختند لحظه اي خاموش نشده و خاكستري باقي نگذاشته است.
در اوائل حمله اعراب به ايران مغيرة بن شعبه در سال ۲۲ هجري در زمان خلافت عمر خليفه دوم به آذربايجان مسلط شد. مردم آذربايجان با فاتحان سازش كرده و قرار شد كه هشتصد هزار درهم بپردازند تا كسي آنها را نكشد و اسير نگيرد. آتشكده ي آذرگشسب را ويران نسازد و به ويژه مردم شيز را از انجام مراسم مذهبي و جشن ها باز ندارند.
هوم، بردعه، اردبيل، سبلان
يكي مرد نيك اندر روزگار ز تخم فريدون آموزگار
كجا نام آن نامور هوم بود پرستنده دور از بر و بوم بود
شاهنامه فردوسي
هوم مزدا آفريده را مي ستائيم كسي كه چهاپايان را سرور نيك با چشمان زرد رنگ در بلندترين قله ي كوه فديه آورد و از وي براي اين، كاميابي درخواست نمود: اي مزدا اين كاميابي را به من ده اي نيك اي تواناترين درواسب كه من افراسياب مجرم توراني را به زنجير بكشم و به زنجير بسته بكشم و بسته برانم و در بند به نزد كيخسرو برم تا او را روبروي درياچه چيچست عميق با سطح وسيع بكُشد.
هوم در اوستا هم به گياه معجزه آساي شفابخش ياد شده و هم به مرد پارسائي كه در بالاي كوهي در بردعه به غاري پناه برده خداي را پرستش مي كرد. در سخن از كيخسرو به مردي به نام هوم برخورد مي كنيم پس از آنكه افراسياب از كيخسرو شكست خورد از بيم جانش آواره و سرگردان بود تا اينكه در بالاي كوهي در بردعه به غاري پناه برد. در همان كوه مرد پارسائي به نام هوم از خاندان فريدون گوشه اي گزيده خداي را پرستش مي كرد. در صبح يكي از روزها ناله و فغان مردي را شنيد كه از بخت بد خويش گله مي كرد و از كارهاي گذشته اش پشيمان. هوم دانست كه او افراسياب است. به درون غار آمد با دستار خويش دست هاي افراسياب را بست و از غار بيرون آمد و خواست كه پيش كيخسرو برد، در راه افراسياب چندان ناله و زاري كرد كه هوم دل بر او سوخت و بند سست كرد.
به پيچيد زو خويشتن در كشيد به دريا درون جست شد ناپديد
افراسياب خود را به درياچه ي چيچست انداخت و از نظرها پنهان گشت. در آن موقع گودرز و گيو از آنجا مي گذشتند هوم را پريشان ديده بر دريا دوخته ديدند گودرز جوياي حال شد. هوم گفت:
دو دستش بزنار بستم چو سنگ بدان سان كه خون دير گشتش به چنگ
بر اين جايگاه بر زچنگم بجست دل و جانم از جستن او بجست
در اين آب چيچست پنهان شدست بگفتم تو را راز، چونان كه هست
شاهنامه
گودرز چون اين بشنيد به سوي آذرگشسب روانه شد. كيكاوس و كيخسرو در آن هنگام در پرستشگاه آذرگشسب مشغول عبادت بودند. كيخسرو پس از چندي جستجوي بيهوده از دست يافتن افراسياب نوميد شده بود. وقتي شنيد افراسياب در درياي چيچست پنهان شده رو به آذرگشسب نهاد و به نماز و ستايش پرداخت كه كين پدر خويش سياوش را از او بستاند وقتي گودرز به آذرگشسب رسيد:
نخستين بر آتش ستايش گرفت جهان آفرين را نيايش گرفت
سپر دوخت و بگشاد راز نهفت همه ديده با شهر ياران بگفت
همانگه نشستند شادان بر اسب برفتند از ايوان آذرگشسب
شاهنامه فردوسي
چون به كنار درياي چيچست رسيدند هوم را در آنجا ايستاده ديدند. براي بيرون آوردن افراسياب از دريا قرار بر اين گذاشتند كه گرسيوز برادر افراسياب را كه در بند ايرانيان بود به كنار دريا آوردند و يوغ به گردن اش افكندند. آزارش دهند تا از ناله و زاري وي افراسياب را مهر برادري به جوش آيد و از دريا بيرون آيد و اين چنين افراسياب پادشاه توران از درياي چيچست بيرون آمد و به دست كيخسرو كشته گرديد.
در روزگاران شهرياران آتورپاتگان، مرزهاي قفقاز كنوني هم جزء فرمانروايي آنان شمرده مي شد و اران جزء قفقاز بود كه پايتخت آن پرتو يا پرثو PARTAV معرب بردعه است ( جغرافياي تاريخي ايران بارتولمه ـ ص ۲۷۹ ) اصطخري در مسالك الممالك بردعه را جزء شهرهاي بزرگ اران شمرده و ياقوت حموي در معجم البلدان بردعه را به فاصله ۱۶ فرسنگ از گنجه نوشته است. از بردعه و اردبيل بارها در شاهنامه نام برده شده است.
بزرگان كه از بردع و اردبيل به پيش جهاندار بودند و خيل
كه دادي بدو بردع و اردبيل يكي نامور گشت با كوس و خيل
سپاهي كه از بردعه و اردبيل بيايد بفرموده تا خيل و خيل
شاهنامه فردوسي
در نامه ي پهلوي، شهرستانهاي ايران آمده كه آذربايجان داراي دو پايتخت تابستاني و زمستاني بوده است يكي از اين پايتخت ها گنجك و ديگري اردبيل كه توسط ايران گشسب سپهبد آذربايجان ساخته شده است. در سنت ايرانيان دژ بهمن در اردبيل بوده است.
كيكاوس به علت بي خردي فره ايزدي را از دست داد. براي جانشيني او بين همه سران ايران اتفاق نظر نبود. بعضي از سران ايران زمين ميل داشتند فريبرز پسر كيكاوس جانشين پدر گردد نه نوه او كيخسرو كه مادرش توراني است. پس از كشمكش ها و گفتگوهاي طولاني قرار بر اين شد كه فريبرز و كيخسرو را بيازمايند و براي آزمايش، فريبرز و كيخسرو را بگشودن دژ بهمن در اردبيل بفرستند و هر كدام كه آن دژ را كه بوم اهرمن بود نابود سازد پادشاهي از آن او باشد. اول فريبرز با پشتيباني طوس به سوي دژ بهمن رفته و ناكام برگشتند.
زمين سر به سر گفتي از آتش است هوا دام اهريمن سركش است
چو نزديك حصن بهمن رسيد زمين هم چو آتش همي بردميد
سرباره ي دژ بد اندر هوا نديدند جنگ هوا را روا
شمشيرهاي جنگاوران از گرمي هوا برافروخت و تن ها در زير زره بسوخت بناچار بعد از يك هفته برگشتند. بعد از آنها كيخسرو با گيو و گودرز با سپاهيان عازم اردبيل شدند.
به منزل رسيدند بفزود خيل گرفتند تا زان ره اردبيل
كيخسرو گفت نامه اي توام با درود و ستايش كردگار بنويسند و با نيزه به ديوار دژ فرو نهند. همان لحظه كه نامه به ديوار دژ برخورد كرد خروش از صحرا و كوه برخاست چنان تيره و تار شد، كه پهلوانان جايي را نمي ديدند. كيخسرو اسب سياه خود را سوار شد و به ياران خود گفت دژ را تيرباران كنيد. گروهي از نابكاران و ديوان كشته شدند.
در آنجا كه آن روشني بردميد شد آن تيره گي سر به سر ناپديد
بفرمود خسرو بدان جايگاه يكي گنبدي تا به ابر سياه
در آن شارسان كرد چندان درنگ كه آتشكده گشت بابوي رنگ
شاهنامه
كيخسرو پس از يكسال توقف در دژ بهمن و به شكرانه پيروزي بر اهرمن آتشكده اي به جاي دژ اهرمن در اردبيل ساخت و به نزد پدر بازگشت و با كسب فره ايزدي به پادشاهي برگزيده شد.
كوه سبلان مثل عوامل طبيعي ديگر آذربايجان در نزد ايرانيان از كوه هاي مقدس به شمار مي رود. بنا به روايت ها و اسناد پهلوي و كتاب ديني ايرانيان زرتشت پيغمبر ايراني در بالاي اين كوه به پيغمبري برگزيده شده است. سبلان روزي آتش فشان بود و ناگزير از اين آتش فشان ها و نمايش هاي زيباست كه اين كوه در بين ايرانيها تقدس يافته و در قديم پرستشگاه مردم آذربايجان بوده است. در سنت ديرين ايراني ها زرتشت در كوه سبلان باليده و به پيغمبري مبعوث شده است.
ابن حوقل و ابوالفدا در سخن از آذربايجان از كوه سبلان ياد كرده اند و آن را كوه بزرگ ناميدند ( صورت الارض ۳۳۵) محمد قزوين در كتاب آثار البلاد و اخبار العباد آورده است زرتشت از شيز آذربايجان است و چندي از مردم كناره گرفت و در كوه سبلان بسر برد و از آنجا كتابي آورد معروف به يسنا (آثار البلاد ص۲۷۸). ميرخوانده در روضه الصفا از تاريخ بنا كتي نقل مي كند كه :
« زرتشت حكيم در زمان گشتاسب ظاهر شد و در همان دم كه متولد گرديد بخنديد چنانكه تمام حضار آواز او را شنيدند و چون بزرگ شد بجبلي از جبال اردبيل بالا رفت و از آنجا فرود آمد و كتابي در دست و مي گفت كه اين كتاب از سقف خانه بر اين كوه واقع شده است نازل شده.»
شهرستاني در ملل و نحل از توليد روح زرتشت در كوهي از آذربايجان ياد مي كند و مي گويد: روح زرتشت در شجره اي كه در اعلي عليين بود انشاء فرمود و در قله كوهي در آذربايجان آن درخت را غرس فرمود و از آن شبح زرتشت شير گاو ممزوج گشت و پدر زرتشت آن شير را بياشاميد و آن شبح به نطفه او متصور گشت و در رحم مادرش مضغه گشت.... و چون متولد شد لب به خنده گشود و آواز آن به هر جهت كه حاضر بودند بشنودند. ...
خاقاني شيرواني كه در سال ۵۹۲ درگذشته است سبلان را يك كوه مقدس مي داند.
قبله اقبال قله سبلان دان كو زشرف كعبه وار قطب كمال است
كعبه بود سبزپوش اوز چه زايد جامه ي احراميان كه كعبه حال است
در خبري خوانده ام و فضيلت آن را خاست مرا آرزوش قرب سه سال است
رفتم بر سرش نثار كنم جان كوست عروسي كه امهات جبال است
موسي و خضر آمده به صومعه ي او صومعه را دارد مگر فقير مثال است
از بس بكران غيب و چادر غيرت بفكن خاقانيا كه بر تو حلال است
سهند يكي ديگر از كوه هاي آذربايجان در اوستا به نام Asnavant در شيز ياد شده است. در نامه هاي پهلوي هم چون بندهش و روايت پهلوي سهند را يكي از چهل كوه معروف ايران در آذربايجان نام مي برند. اسنوند (سهند) همان كوهي است كه كيخسرو در بالاي ان آتشكده ساخت. كوه سهند محل ششمين ديدار زرتشت با هفت امشاسبند مينوي است كه از آن دين پذيرفته است.
. دكتر محمد استعلامي
۲ . فرهنگ نام هاي اوستا
۳ . شيخ محمود شبستري
۴ . دكتر منوچهر مرتضوي – آذرآبادگان در آيينه تاريخ
۵ . سخنراني هانري كربن در دانشگاه آذرآبادگان سال ۱۳۵۵ به نقل از فلسفه ايراني فلسفه تطبيقي ترجمه سيد جواد طباطبايي
۶ . تاريخ ادبي ادوارد براون جلد اول ص ۳۶
۷ . تاريخ طبري به نقل از تاريخ تمدن ايران ساساني ص ۱۲۴
۸ . ياقوت حموي، معجم البلدان ص ۳۵۶
۹ . بلاذري فتوح البلدان ص ۳۲۱
۱۰ . يشت ها ( گوش يشت و درواسب يشت) ص ۳۸۳
۱۱ . برداشتي ازاد از شاهنامه به تلخيص
۱۲٫ برداشتي از آزاد از شاهنامه به تلخيص
۱۳ . از سعدي تا جامي ـ ادوارد براون ص ۱۲۳ـ ۱۲۲
۱۴ . ديوان خاقاني شيرواني به كوشش عبدالرسولي ص ۵۹۶
۱۵ . بندهش صفحات ۱۲۵و ۷۱ روايت پهلوي كرد ۲۳۰ ص ۱۵۵

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کاوه جویا

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.