رفتن به محتوای اصلی

ديگرى نويسى، ديگرى ستيزى و نظريه ى ايران
20.12.2017 - 16:26

" كوروش گرايى " راست هاى راديكال و چپ هاى معتدل، و همچنين دعواى مزخرفانه ى هگليست ها و كرونيست ها كه تاريخ را از نگاره ها و فرضيه هاى " ديگرى نويسى" تعقيب مى كنند نشان از نظريه ى زوال دارد و نظريه ى ايران، درى است كه تخته شده است.

روشنفكران دينى خيلى زودتر از آنكه فكرش را بكنيد در جاده ى لغزنده ى ايرانيت ليز خوردند و گفتمان را باختند. از يك سو چپيه انداختن هاى گفتمان دينى بر گردن كوروش، و از سويى " هگل مالى " بر در و ديوار كج و معوج يك گفتمانى كه هميشه تكيه بر مبانى " ديگرى نويسى " دارد نشان از فقدان فهمى است كه قبلاً اشاره شده است.
روشنفكرانى كه منِ ايرانيشان را در لابلاى هگل و پاتريشيا كرون و رؤياى رسولانه جستجو مى كنند در حقيقت به نوعى " مترجم ديگرى ها " هستند و سعى دارند تا با چپاندن فهم خود ( فهمى كه نيست و در اصل ترجمه ى فهم ديگرى است ) در بين انبوه مبانى و نگاره هاى ديگرى به خودنمايى بپردازند.

تضادى عجيب بر اين جريان نارساى انديشندگى حاكم است و آن اينكه، اين طيف فكرى مسلط بر جريانات رسانه اى به همان اندازه كه در " ديگرى نويسى بيرونى " غرق هستند " ديگرى نويسى درونى " را به شدت سركوب مى كنند.

گفتمان فكرى و ديگرى نويسى تركها و عربهاى داخل ايران كه كاملاً خالى از منِ ايرانىِ مذكور مى باشد تنها گفتمانى است كه تكيه اش بر تاريخنگارى فكرى جديد مى باشد.
اين گفتمان به متون فارسى اين امكان را مى دهد كه از توجيه منِ ايرانى و خيالى در متون ديگرى دست بردارد و با منِ واقعيش در متون نارسا و غلط نگاشته شده ى خويش روبرو شود.
اما جان كلام اين است كه در ادبيات اين طيف روشنفكران ايرانى، منِ آريايى و پارسى در قالب منِ ايرانى به شكلى مشمئز كننده نشان داده مى شود.

تقريباً نصف بيشتر انسانهاى موجود در ايران و انديشندگان آنها از دايره ى منِ ايرانى تعريف شده ى كنونى خارجند و حضور ندارند. اين غياب اجبارى در نظريه ى ايرانيت به طرز وحشتناكى توى ذوق مى زند.

براى مثال سريال ها و فيلمها و رمانهاى جديد منِ مذكور، پر از شهرام و بهرام و رُخام و پرهام و ...است، و اسامى عرب و ترك و مابقى ديگرى ها غايب مى باشد.

و تقريباً خودشان هم از تشخيص نوع و جنس منِ خويش در راستاى نظريه ى ايرانيت دچار سرگيجه شده اند و به شكل خنده دارى به ايجاد متن ها و گفتارهاى متضاد روى آورده اند.

اتفاقاً يكى از دلايل گرايش اين طيف درهم و برهم به مبانى ديگرى نويسى بيرونى، گريز از منِ آشفته و گمشده خويش و گريز از مواجهه شدن با منِ ديگرى هاى درونى مى باشد.

دانشكده ى ايرانى ترجمان " ديگرى نويسى " است اما عجيب ترين شكل قضيه اين است كه با همين " ديگرى نويسى " دارد ديگرى ستيزى مى كند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمدرضا لوایی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.