رفتن به محتوای اصلی

هنر روسپی گری
پیترو آره تینو" آن خداوندگارِ خوره ی سلاطین "
24.01.2018 - 17:04


محتسب، کون برهنه در بازار
قحبه را می زند که روی بپوش.


آخرین سروده ی هزل آمیز "گودو ویکو آریوستو1533ـ 1474 در حماسه ی " اورالاندو دیوانه" با صحنه ی باشکوه از چگونه گی آفرینش این اثر آغاز می شود: کشتی شاعر بعد از پشت سر نهادن سفری دور و پر تلاطم و گذشتن از دریاهای ناشناخته به ساحل نزدیک می شود؛ آن هم به هنگامی که " آریوستو" از یک سو آز آن هراسان از آن بود که سفینه اش به گل بنشیند و از دیگر سو می خواست در اقیانوس ها برای همیشه سرگردان باشد. اما هم اکنون سرآینده ی اثر به ساحل نزدیک می شود؛ و از ساحل فراخ صدای ترومپت ها و انبوهی از مردم را می شنود که برایش هلهله می کشند. کمی بعد به حضاری که پایکوبی می کنند و سرانجام بازگشت اش را خوش آمد می گویند بیشتر نزدیک می شود. سپس در این اثر از شاهزاده گان، امیران، درباریان، روحانیون، هنرمندان، و روسپیان درباری فهرستی بلند ردیف می شود. بسیاری از آنان از شخصیت های نامدار بودند. در این جا انبوهی از مشاهیر حضور دارند.
" آره تینو" فرزند مردی کفاش است. او از خود آثار درخشانی به جای نهاده است. زورمندترین امیران و شاهزداه گان از او بیم داشتند. سّراینده ای که قدرتمندان را رام کرده بود. آنان مجبور بودند که حق السکوت اش را ـ آن هم به مقداری که شایسته ی او بود ـ بپردازند. او به اشکال گوناگون از جمله در زمینه ی احیاء و کشف ژانرهای ادبی چون کمدی و تراژدی پیشاهنگ بود. نقادی اور را در زمره ی هنرمندی جهانی معرفی کرده اند.
مردی که نه با تملق، که با رندی و زیرکی به شاهان نصحیت می کرد. ذرست تر بگویم، او در عرصه ی ادبیادت، کارگزاری است بی همتا که به هیچکس جز خودش شباهتی ندارد.. او پیشاهنگ عرصه ی روزنامه نگاری و راهنمای مجلاتی بود که نقاب از چهره ی "خوش نامان" معاصر خود پایین می کشیدند. او یک شایعه ساز هشیار و هنرمند است. مردی است خودساخته، یک رسوایی آفرین کولی، یک افشاگر دوره گرد، و یک شاعر بی خان و مان.
پاپ های اعظم که تشنه ی خونش بودند حکم تکفیر و قتل اش را صادر کردند.
جیره خواران رهبانیت ریاکار دمی از پیگردش از پای ننشستند.
نارفیقانش به او خیانت کردند و او را لو دادند.
از این ها گذشته شواهد بسیاری در دست بود که او در روزگار نوجوانی اش در شهر رم از طریق خودفروشی به درباریان روزگار می گذرانده است. از این رو هیچ سّری بر او پوشیده نماند. او می داند که در پس پرده چه ها می گذرد و کارنامه ی تمام شهر و کشورش را در اختیار دارد. او بسیار درباره ی بسیاران می داند . ریشی پهن و بلند دارد که سینه اش را نیز می پوشاند؛ با آن ردای سرخ رنگ و زنجیرهای طلا که بر گردنش می آویخت. اما به دلایل بالا نبود که پیشروترین شاعر دوران نوزایی یعنی"آریوستو" او را " خوره ی سلاطین و خداوندگار عصر خود خطاب می کند.
اهیمیت سال 1492 میلادی در تاریخ جهان تنها به دلیل زادروز" پیترو آره تینو" در شهر " آره تسو" نیست. سه حادثه ی مهم دیگر نیز در این تاریخ اتفاق می افتد: اول کشف قاره ی آمریکا به وسیله ی کریستف کلمپ.
دیگری این که در این سال دو تن از سرداران رُمی یعنی "فردیناند" و "ایزا به لا" با وی محشور بودند و از آخرین بازمانده گان سلطان نشینان موریتانی در غرناطه را سرکوب کردند و جامعه ی چند ملیتی اندلس بار دیگر به تصرف نژاد رُمی در آمد.
و از این مهم تر این که کاردینال اسپانیایی الاصل "رودریگو یورگیا" به عنوان پاپ اعظم کاتولیک های جهان انتخاب شد. دوران حکومت ننگین بود 11 سال دوام یافت و در تاریخ جهان به عنوان یکی از فاسدترین و شیّادترین حکومت های دینی رُم ثبت شد. شاهدان عینی بسیاری از می گساری ها و تجاوزهای جنسی بی شمار در قصر پاپ اعظم و بالاترین رده های دستگاه رهبانیت خبر می دهند. نمونه ای از این رسوایی ها شرکت پاپ تعظم و فرزندانش در پنچاهمین جشن بزرگ فواحش درباری در رم بود.
این بُرهه از تاریخ رُم عصر شورش ها آشوب ها بود. طغیان علیه نگرش های دینی نه تنها بالا گرفت بل که نسبت به آفرینش تهدیدی همه جانبه تلقی شد. در این دوران سلطان نشینان اروپا درباره ی هر مسئله ای با هم کشمکش داشتند؛ در نتیجه اتحاد شهرها و ایالت های ایتالیا پیوسته از هم می گسست و کمی بعد به اتحادی تازه منجر می شد. مردم از سایه ی خود نیز بیم داشتند و هیچکس به دیگری اعتماد نداشت. امیران و سلاطین ورشکسته با پس مانده ی ثروت و اموال خود جوانان را به عنوان سرباز به مزدوری خود می گماشتند. برای نیروهای در زوال تکیه بر مزدوری آخرین راه حل بود. چرا که خادمین سربازان ایمان شان را نسبت به آنان از دست داده بودند. در این بره باروت نیز اختراع شده بود؛ و توپ های جنگی به تعدات زیاد و در اندازه های مختلف قالب گیری می شد. گارد مخصوص ترکان عثمانی از جانب شرق و به نیت تسخیر "وین" به سمت بالکان در حرکت بود. بیزانس یعنی حکومت رُم شرقی در سال 1453 میلادی سقوط کرده بود؛ این رویداد سبب مهاجرت گسترده به سرزمینی بود که سالیان بسیار در انحصار ایتالیا و تحت آموزش یونانی ها قرار داشت. در همین موقع "یوهانس گوتنبرگ" در آلمان صنعت چاپ را اختراع کرد. پیامد این اختراع نشر گسترده ی کتاب بود.
"پیترو آره تینو" با استفاده از این امکانات تازه و بر بستر دورانی جدید است که حرکت می کند. در گرماگرم این حوادث جاسوسان و کارگزاران پاپ اعظم نیز در میان خانواده های مدپرست و پیشرو ایتالیا می چرخیدند. رخنه کردن یک خانواده در محفل هواداران سلطنت ِ " سنت په ته رِس" مشروط به داشتن ثروت هنگفت بود. هر زمان که پاپ اعظم اراده می کرد، می توانست کشیشان را به مقام کاردینال ارتقاء دهد. ملت این گونه باید هزینه های کلان می پرداختند تا دستگاه عریض و طویل پاپ بتواند نور چشمی های فئودال اش را داره و رهبری کند. این گونه لذت پرستی ها و بی بند و باری ها به طور کامل بر ادهداف مسیحیت سایه افکند.
عامه ی مردم و جنبش های خلقی در سراسر دوران قرون وسطا علیه حاکمیت کلیسا و پاپ های اعظم پیکار کرده بودند. در این دروان و در سال 1527 حادثه ای غیره منتظره رخ می دهد. مقر مقدس مسیحیان کاتولیک در رم غارت شد. مردم سرنگونی دستگاه روحانیت را احساس می کردند. هشت هزار نفر از آلمان همراه با هزار نفر اسپانیای با پای پیاده کوه های آلپ را پیمودند. این افراد را قیصر، کارل پنچم به قصد تنبیه پاپ کلمنت هفتم فرستاد. زیرا او به ساز این قیصر نرقصیده بود.
یک سال پیش از این حادثه "پیترو آره تینو" با نوشتن مقاله ای چپاول قریب الوقوع رم را اعلام کرده بود. شاید به دلیل همین آینده نگری ها بود که او را " آره تینوی خداوندگار" می نامیدند.
تذکره نویسان مطلب زیادی از دروان کودکی او ننوشته اند. اما شایع است که مادر و خواهرش که از او جوان تر بودند از طریق خودفروشی روزگار می گذراندند. او در سن شانزده سالگی به حرفه ی صحافی و هنر نقاشی روی آورد. اما به زودی دریافت که استعدادش در کار نویسنده گی است. جوان بود که شعر می سرود و در بیست سالگی اولین دفتر شعرش را منتشر کرد. بعدها نوشته های او در به قدرت رسیدن پاپ هایی که بعد از "لئودهم" زمام امور را به دست گرفتند بسیار موثر بود.
زمانی که مجلس خبرگان رم که متشکل از کاردینال ها بود "هادریان ششم" را به عنوان پاپ اعظم انتخاب می کنند. "آره تینو" به عنوان اعتراض شهر را ترک می کند و نزد سلطان "مونتووا" ساکن می شود. او عهدنامه ای با شه می نویسد و تعد می کند که حماسه ای برای خاندان "گونزانکا" و گذشته درخشان او بسراید که با حماسه های پیشین هم سنگ باشد. اما پیمانی که او با شاه بسته بود عملی نشد. حماسه او از سه سروده تجاوز نکرد. او کار را ناتمام گذاشت. بعد از دیر کردی طولانی سرانجام صبر شاه به سر رسید و به اذیت و آزار او پرداخت. در همین زمان است که او اسرارش را با ما در میان می گذارد.
او می نویسد که از لواط با مردان روی گردان شده است. "آره تینو" باید سپاسگزار "ایزابلا سقوزا" باشد که او را از ظلالت رهانیده است. او در یک شعر این خبر را به گوش جهانیان می رساند، بی آن که از جزییات اقدام او به طور صریح چیزی بگوید. اما به ما اطمینان می دهد که با وجود همجنس گرایی فطری اش"مدتی است که در ورودی عقب را مهر و موم کرده است"
"هادریان ششم" که می میرد در تاریخ 1523 "گیولیومدیکی" به عنوان جانشین او انتخاب می شود. در این میان"آره تینو" به رم باز می گردد. او گمان می کند اکنون که حامی دیرینش زمام امور را به دست گرفته است امکانات زیادی در اختیارش می گذارد. بسیاری از مردم از نزدیکی فردی بی پروا چون او با پاپ به هراس می افتند. وقتی "اره تینو" در سال 1524 پرنوگرافی هایش را بر یک سری از ورق های بازی منتشر می کند، سر و صدای زیادی به راه می افتد. این پرنوگرافی ها شامل 16 حالت مختلف آمیزش جنسی زن و مرد بود که بر اساس نقاشی های "گیولیو رمانو"تنظیم شده بود. "گیبرتی" که از منشین پاپ بود دست به اعتراض زد و "آشیل دلاونتا" را به مزدوری گرفت تا " آؤه تینو" را با ضرب دشنه از پای در آورد. سوئ قصد در غروب 28 جولای 1525 عملی می شود اما او به غیر معجزه آمیزی جان سالم به در می برد. او پاسخ این اقدام را با سرودن کمدی "لاکورتی کیانا" می دهد که معروف ترین کمدی اوست. او در این اثر طفیلی های ریاکار و هرزه ی رم را هجو می کند. از این به بعد اقامت او در رم برایش محال می شود. او در سال 1527 یه "ونیز" مهاجرت می کند و سی سال بازمانده ی عمرش را در آن جا می گذراند.
جمهوری "ونیز" در این تاریخ مرکز سیاست و تصمیم گیری های جهانی است، و آزادی مطبوعات و قوانین متقربانه در آن جا به رسمیت شناخته شده است. در "ونیز" ثروت هنگفتی تمرکز یافته بود و از زمان جنگ های صلیبی شهری تجاری و صنعتی بود. "ونیز" علاوه بر این کانون پر جاذبه ی ادب و فرهنگ هم هست و به مدت 500 سال به عنوان یک جمهوری مستقل و پویا به زندگی خود ادامه داده است.
در سال 1535 میلادی سیاههای از فعال ترین فاحشه های درباری "ونیز" در کتابخانهای به نام"نرخ روسپیان" چاپ شد که در آن اسامی 11654 روسپی با نشانی محل زندگی و نرخ همخوابه گی با آن ها قید شده بود. برخی از این روسپیان مشتری های ثابتی برای خود داشتند، هفت مشتری که هرشب با یکی از آنان بودند. در میان آن ها روسپیان موسوم به درباری هم بودند. همان روسپیان فرهیخته ای که می توانستند مشتری هایشان را در مناظره های ادبی و فرهنگی به زانو در بیاورند. آن ها درباره ی هر مبحث ادبی و فرهنگی می توانستند به چند زبان حرف بزنند. یک نمونه از این زنان "تولیا درآگونا" است. همان روسپی "ونیزی" که فلسفه می دانست و شعر می سرود و برای یک شب همخوابه گی 100 اسکودی مزد می گرفت، آن هم در زمانی که نرخ رایج 25 اسکودی بود.
این روسپی درباری می توانست ساعت ها با طنز و کمدی هایش بزرگانی چون " اریستو" و "فرانسسکو پترارکا" مشترهایش را سرگرم کند.
آن روزها "ونیز" شهری بود که یهودیان آواره و سیاسیون فراری می توانستند در آن جا پناه جویند. یهودیانی نیز که از اسپانیا رانده شده بودند به این شهر گریخته و به برادران هم کیش شان پیوسته بودند. انبوهی از بازرگانان آلمان، فرانسه، اسپانیا، میلانو، ناپولی، در شهر چون مور و ملخ در رفت و آمد بودند. ارامنه و بردگان نیز حق داشتند که کتاب هایشان را منتشر کنند. آثار کلاسیک یونانی هم چاپ و هم ترجمه می شد.
در حوالی سال 1500 میلادی"ونیز" با داشتن1491 عنوان در این شهر به چاپ رسید. در سال 1538 قرآن به زبان عربی به چاپ رسید و 9سال بعد به زبان ایتالیایی ترجمه شد. کتاب های زیادی با مشخصات و شناسنامه ی ساختگی چاپ و وارد بازار می شد. جاعلین واقعی مدعی بودند که این کتاب ها در شهرهای دیگر چاپ شده است. حق التالیف چندانی به نویسندگان پرداخت نمی شد و تمام سود به جیب چاپچی ها و صحافان کتاب می رفت.
شهر"ونیز" کانون سفیران و رد و بدل اخبار بود. کسی برنده بود که زودتر از دیگران وضع حمل و نقل با کشتی و خبرهای تجاری را دریافت می کرد. در همه جا قانون بازار حکومت می کرد و دولت علیه رشوه خواری، بازار سیاه، باندهای قانون شکن مبارزه می کرد.
در حوالی سال 1600 میلادی در سراسر "ونیز" جعبه هایی به شکل دهان شیر نصب کردند تا مردم گزارش های خود را در آن بریزند. به علاوه نیاز به نویسنده ای تیزبین و غیر وابسته هم چون "آؤه تینو" بود که بدون ترس از حاکمان دست به افشاء گری بزند.
"آره تینو" در یک عمارت مجلل که چشم اندازش"کانال گرانده" است اقامت می کند. او بساط عیش و نوشش را راه می اندازد. در این زمان نقاش معروف"تیزبانو" و"یاکوپوسانسو" ی پیکره تراش و معمار از نزدیک ترین دوستان او هستند. در کنار این دو انیس سرشناس اش گروه بزرگی از طبقات فرو دست مثل زنان بی سرپرست، سربازان فراری، زائرینی که مقصدشان رم بود، شاعران و نویسندگان گرسنه و بی خان و مان، و روسپیان فعال و یا گمنام در خانه اش یا بطور دایم اقامت داشتند و یا گاه و بی گاه در آمد و رفت بودند. او هرگز ازدواج نکرد، اما به علت شهرت و محبوبیت اش همیشه شماری از زنان دلربا و زیبا در کنارش بودند." آره تینو" از این زنان صاحب چند دختر نامشروع شد که آنان را عاشقانه دوست داشت. او به سختی تلاش می کرد که آینده ای خوب برایشان فراهم آورد.
"آره تینو" با این که شب و روز برای کسب پول تلاش می کرد، اما خسیس نبود. او از ثروتمندان می گرفت و در بین نیازمندان و افراد رهگذر قسمت می کرد.
عمده ترین منبع درآمد "آؤه تینو" حق الترجمه ها و کمک های بلاعوض است. بخشی از این درآمد پاداش نوشته های اوست و بخش دیگر حق السکوتی است که زورمندان می گیرد. کسی جرات نمی کند که به دشمنی با او برخیزد؛ در نیجه از هر سو به او پول و صله می پردازند تا او را به جبهه ی خود جلب کنند. "آره تینو" از طریق نامه هایش هم تصویری دقیق از اوضاع و عرف و عادات آن روزگار را به دست می دهد، و هم بی حیایی ها و روش حسابگرانه ی خود را افشاء می کند. او با افراد بسیاری مکاتبه داشت؛ با قیصر کارل پنچم، پادشاه فرانسه فرانز لول، پادشاه انگلیس هنریک هشتم، ملکه ی سوئد، پاپ اعظم رُم، و بسیاری از سلطان نشین های ایتالیا.
او برای بسیاری از آن ها خط و مشیء تعیین می کند و دارای نبوغی شگفت در سیاست است. "آره تینو"به خط و مرزهای اخلاقی چندان اهمیت نمی دهد. او از همه چیز آگاه است و همه چیز را می داند. او 3300 عدد از نامه هایش را در شش جلد منتشر می کند. نخستین جلد آن در سال 1537 میلادی منتر شد. زمانی که خودش هنوز در قید حیات و بسیار فعال بود. چاپ این نامه ها به قصد هشدار و گوشمال به اطرافیانش بود. او در سال 1530 شمه ای از پیش بینی ها و آینده نگری های خود را منتشر کرد که در آن ها حوادث در شرف وقوع را به شکلی مبلغه آمیز هشدار می هد.
ارزش گذاری های آینده را او تعیین می کند. او نقادی است مغرور و خودخواه، یک ستاره ی درخشان و محبوب ملت که تصویرش بر بشقاب ها، بر مدال هایی که مردم به سینه می آویزند و بر حاشیه ی آینه ها نقاشی شده است.
او نویسنده ای مردمی و غیر دانشگاهی است. با تمام این اوصاف او فردی است ساده و به دور از خودشیفته گی. او آگاه است که به طور هزل آمیزی نقش یک بازیگر در تتاتری بزرگ به نام اروپای آن روزگار را بازی می کند؛ جایی که بازیگر جاه طلبی های اطرافیانش را به خود نسبت می دهد و در ردای آن ها خود را پنهان می کند. او پیوسته رنگ عوض می کند و صورتکی تازه بر چهره می زند. یک روز از سقوط اخلاقی روحانیون نگران است، روز دیگر شنیع ترین هرزه نگاری های خود را منتشر می کند. صبحدم سروده های انجیل عهد عتیق را باز آفرینی می کند و شامگاه در نامه ای تهدید می کند که قصد دارد به دین اسلام بگرود. او در نامه ای به "می کلانژ" از او تقاضا می کند که یکی از نقاشی هایش را به او هدیه دهد؛ زمانی که پاسخی از او دریافت نمی کند بر او می تازد و اعلام می کند نقاشی های برهنه اش بر دیوار " معبد ششم" در خور این مکان مقدس نیست. یک بار نیز در نامه ای به "فرائز" پادشاه فرانسه از اوضاع مالی خود شکایت می کند. "فرانز" برای او گردنبندی طلا می فرستد که حدود 9 پوند وزن داشت. حلقه های زنجیر این گردنبند به شکل زبان بودند. این زنجیر طلا در پرتره ای که " تیز بانو" از او کشیده است می بینید. بر روی گردنبند این طنز نیشدار به زبان لاتین حکاکی شده است: " زبانش جز دروغ چیزی نمی گوید" همین طنز بهانه ای شد تا او استادی خود را نشان دهد. او جواب پادشاه را این طور نوشت: عجب، پس اگر من بگویم: وجود حضرتعالی برای ملت فرانسه مثل وجود خدا برای این جهان و یا وجود یک پدر برای فرزندش می باشد آیا دروغ گفته ام؟ وقتی من می گویم حضرتعالی دارای تمام فضیلت های اخلاقی چون ريالدرت، عدالت خواهی، ترحم، بزرگواری، بلند نظری و تبحّر هستید ، آیا دروغ گفته ام؟ اگر من بگویم نیکی ها و شاه شاهانی دروغ گفته ام؟
در این جا می بینیم که او چطور با مهارت و ایهام پردازی حریفش را به دام می اندازد. کسی که آرامش می خواهد بهتر است که خود را از نیش قلم " آره تینو" به دور بدارد.
او می گوید که در خواب به گفت و گوی فرشته ای با شیطان گوش می داده است. آن ها راجع به او بعد از مرگ حرف می زند. فرشته و شیطان به توافق رسیدند که روح او باید یک ماه در بهشت و ماده دیگر در دوزخ باشد. در دوزخ به دلیل مداحی هایش از زورمندان، اما اقامتش در بهشت به خاطر انتقادهای او از آنان بود.
گرچه نامه ها و آینده نگری های او سبب شد که او را " خوره ی سلاطین" بنام اند، اما نوشته های دیگری است که باعث شد تا در تاریخ ادبیات رُم جایی داشته باشد. او بیشتر از هر چیز در " کمدی" ها و " مباحثات" است که توانمندی خود را نشان می دهد، شاید به این دلیل که او روح و روان و ضعف های آدمی را به درستی می شناسد. خانه ی او شب ها محل عیش و نوش و شعرخوانی است. شاعران به اشعار و لطیفه های هم گوش می دهند. نوشته های او چنان از تازگی و زندگی لبریز است که بعد از 520 سال هنوز ارزش خواندن دارند.
کمدی کلاسیک بار دیگر به دست کسانی چون "آریستو و ماکیاولی" احیاء شد. او نیز پنچ کمدی به شرح زیر آفرید:
مارشال
روسپی
تالانتا
ریاکار
فیلسوف
او در این کمدی ها خودپسندی آدم های عصا قورت داده و باد به غبغب افتاده را به اشکال گوناگون به مسخره می گیرد. این افراد کسی جز زاهدانی که در خلوت آن کار دیگر می کنند، و جز فضل فروشان خشک مغز، امیران، تجار، پاپ های اعظم و طبقه ی اشراف نیستند. همان طبقاتی که با ریا و زیرکی نیان خود را عملی می کنند در حالی که روسپیان ساده دل و جانیان کوچک به راحتی رسوا می شوند. جهان آن چنان قلب و واژگون شده است که حربه ای کاراتر از طنز برای او باقی نمانده است.
"آره تینو" در سال 1534 نخستین بخش از معروف ترین اثرش به نام" مباحثات ناتا و آنتولیا" را منتر کرد. بخش دوم این اثر به نام " مباحثات نانا و پی با" دو سال بعد یعنی در سال 1536 انتشار یافت. هر دو بخش این اثر گفت و گویی است که سه روز به درازا می کشد، و در هر روز یک موضوع راجع به زندگی زنان به بحث گذاشته می شود. هم نانا و هم آنتالیا روسپی هستند، و در این باب مباحثه می کنند که کدام شیوه ی زندگی برای زنان اخلاقی تر و آبرومندانه تر است: روسپی بودن؟ راهبه بودن؟ و یا همسری برگزیدن؟ " نانا" نخستین روز راجع به تجربیات خود به عنوان یک طلبه ای در یک صومعه حرف می زند. در این قسمت پنبه ی بسیاری از زنان به ظاهر و جیهه را می زند و نقاب از چهره شان پایین می کشد."نانا" هر آن چه را که در پس پرده نهان است، عیان می کند. شرح همخوابه گی های بی وقفه در حصار صومعه ی "مارکویس دی ساده" به درازا می کشد. روز دوم در باره ی زنان مزدوجی بحث می کند که شوهرانشان را می فریبند. روز سوم درباره ی دشواری های روزانه ی روسپیان حرفه ای است. نتیجه گیری های "نانا" خیلی روشن است. او می گوید:
" فقط یک فاحشه می تواند زندگی شرافتمندانه ای داشته باشد. زیرا یک راهبه پیمان مقدس اش را می شکند. یک زن به عهدی که با شوهرش بسته است برای همیشه وفدار نمی ماند. اما یک روسپی مانند سربازان عمل می کند. او در ازای مژدی که می گیرد دست به زشتی می زند، زیرا عهدی که بسته است چیزی جز این نیست.
"نانا" روز بعد می خواهد هنر روسپیگری را به دخترش بیاموزد. "پی یا"ی جوان مشتاق است که زودتر کارش را شروع کند و "نانا" تمام تجربه های خود را به او می آموزد تا دختر جوانش را از چاله های مخوفی که در راهش است آگاه کند. او در اولین روز تمام فنون چاپیدن مردان را به "پی یا" یاد می دهد. دومین روز درباره ی اعتماد نکردن به مردان است: " مردها خودخواه، هرزه و دله هستند و فقط دنبال عیش اند. بدترین بلا برای یک دختر این است که به مردی عاشق شود." سومین و آخرین روز گفت و گوی دو خانم رئیس کار کشته است؛ در این باره که چگونه می توان روسپیان و مشتریان را به هم وصل کرد.
"آره تینو" یک اثر خنده آور و بی شرمانه را در قالبی ظریف و پالایش یافته عرضه می کند. این اثر شبیه مباحثات افلاطون و سیسرون است که در قالبی تازه و متناسب با عصر اصلاح طلبی و شرایط روزگار سراینده نوشته شده است. اما سنت دیگری از مباحثات از عهد عتیق به ارث مانده است که در دوران نوزایی عامه پسند شد. نمونه اش همان نوشته های "لوکیان" است که در سده ی دوم میلادی می زیسته است. نوشته های او بار دیگر در حوالی 1400 میلادی مورد توجه قرار گرفت و منبع الهامی قوی برای نویسندگانی چون "آراسموس"، " رابه لایس" و "گیوردانو برونو" شد. "لوکیان" هزلیات خنده آور می نوشت که در آن ها حماقت های بشری را به مسخره می گرفت. معروف ترین آن ها مباحثات روز قیامت است که خدایان در آن جا حماقت، بدجنسی، نادانی و پلیدی خود را آشکار می کنند. او همچنین یک مجموعه از گفت و شنود روسپیان را منتشر کرد که مثل نوشته ی " آره تینو" تازه و متهورانه نبود اما سرگرم کننده است. یکی از آن ها گفت و شنودی است بین فاحشه ای که می خواهد به دخترش هنر روسپیگری را بیاموزد.
سوء قصد به جان "اره تینو" سبب شد که او کمدی " لاکورتیگیاناگ" را بنویسد. اما این اثر یک پاسخ صریح به نوشته ی " ایل کورتیگیانو" اثر "بالدارساره گاستیگلیون" نیز بود . این کتاب گفت و گوی ایده آل در دوران نوزایی را به نمایش می گذارد که در چهر شب پیاپی جریان دارد. موضوع گفت و گوی ان ها زندگی ایده آل در یک دربار است. بخش های عمده ی گفت و گو درباره ی ورزش و سرگرمی، آهنگ و شعر، سخنوری ادیبانه و لباس است. این گفت و گو در حال و هوایی رسمی صورت می گیرد و شکل آن گوشه هایی از یک سنت تاریخی را بیان می کند.آن ها درباره ی رفتار نیک و کردار شایسته مباحثه می کنند و خود نیز سعی می کنند بر طبق همان موازین با هم حرف بزنند. اما "آره تینو" واقعیت ها را طوری دیگری می بیند. "کاستیگیون" ـ مانند "ماکیاولی" در کتاب "سلاطین" ـ یک تصویر خیالی از حوادث خشن زندگی می آفریند. مادام که این دو نویسنده ی آرمانگرا با لهجه ی طبقات مرفه"توسکانا" از واقعیت ها می نویسند، "اره تینو" فرصت می دهد تا شخصیت هایش به زبان رایج و لحن کوچه و بازار حرف بزنند. زبان "آره تینو" به طنز و لحن مردمی دانته شباهت دارد یا به لحن مضحک "بورچیولو" تا به سبک دانشگاهی و بی خون و رمق مکتب"پترارکیسم".
اگر می خواهیم از زندگی بنویسیم باید زبان زندگی را به کار ببریم، با همان تمامیت و با همان شتابی که در آن هست. "گیوردانو برونو" نیز در کمدی بی نظیر خود به نام "شمعدان ها" مانند "آره تینو" عمل می کند. از معاصرین نیز کسانی چون "فیلینی" ، " یاسولینی" و "گادا" از این سبک استفاده می کنند.
"آره تینو" فردی اخلاق گرا نیست. او به جهانی بهتر از همین جهان باور ندارد؛ و هرگز نیز در فکر تغییر آن نیست. جهان به گونه ای شگفت بیرحم است، با این حال می توان در آن زیست. تمام ریاکاری محتسب ها و پاسداران دین به منظور بهره کشی از دیگران است؛ حال آن که در پشت همه ی زشتی هایی که در مباحثات میان "نانا" و دخترش "پی یا" می بینیم گونه ای معصومیت و تهور می درخشد.
"آره تینو" با ارجاعی هوشیارانه فرصت می دهد تا " نانا" به او و به آثارش بتازد تا به این طریق به "نانا" ارج و مقام بدهد. همین شگرد است که به آثار او رنگی از مستند بودن می دهد.
بی گمان "آره تینو" زبان و افکار روسپیان را به درستی می شناخته است. در این کار گونه ای از حسرت و آرزو نیز نهفته است. نویسنده نمی خواهد که روسپیان تا ابد مستهجن و بد دهن باشند. او دوست دارد همان طور که "ماکیاولی" والاترین "سلطان" و "کاستیگلیون" برترین "دربار" را آرزو می کند روسپیان او نیز تبدیل به روسپیان هوشیار بشوند.
از یک سو سال 1500 میلادی در ایتالیا دوران عیاشی ها و بی بند و باری ها بود. از سوی دیگر نسیمی مخالف ورزیدن داشت. همان سالی که "آره تینو" با شرح زندگی فواحش در اوج بود، ترجمه ی انجیل به زبان ایتالیایی به وسیله ی "مارتین لوتر" صورت گرفت. در سال 1534 "اگناتیوس لیولا" که اهل اسپانیا و فردی متعصب و خشک اندیش بود جنبش یسوعی را پایه گذاری کرد. این جنبش در مخالفت با اصلاح طلبی نقشی چشمگیر داشت. یک سال بعد " توماس مور" نویسنده کتاب "آرامانشهر" در انگلیس اعدام شد.
"آؤه تینو" که در گذشته دست به آینده نگری می زد، حالا از پیش بینی حوادث عاجز شده بود."مارتین لوتر" به عنوان فردی خرده بین پس رانده می شد. وقتی شورای عالی کلیساهای کاتولیک در تلاش است تا پاسخی مناسب برای جنبش اصلاح طلبی دست و پا کند، "آره تینو" فقط به این فکر می کند که کاردینال ها با فواحش درباری در چه حالی به سر می برند. آزادی اندکی که حاصل شده بود در شرف نابودی بود و آزادی بیان داشت دوباره زیر نظارت کلیسا می رفت. اسرار باید برای همیشه به صورت اسرار باقی می ماند. مخالفان اصلاح طلبی در تلاش بودند آزادی به دست آمده را از مردم بگیرند.
در سال 1548 اولین جشن کتاب سوزان در میدان بزرگ به راه می افتد. "آره تینو" از مرز پنچاه سالگی گذشته و طبق شرایط آن روز پیرمردی شده است که فقط 8 سال از عمرش باقی است. "آره تینو" از این تاریخ به بعد نه کمدی آفرید و نه سرود مذهبی. او فقط نامه نگاری می کند؛ با معاصرین اش برای پول کلنجار می رود و به حفظ خانواده و فرزندانش مشغول است. هنوز مجلس مهمانی و عیش و نوش اش برقرار است. او در یکی از همین مهمانی ها به حکایتی جسورانه از خواهرش به حدی می خندد که با پشت به زمین می خورد، سرش به زمین اصابت می کند و در جا می میرد. اگر این حکایت حتی واقعیت نداشته باشد دست کم نمایشی را اعلام می کند که به دست شخصیت اصلی آن به اجراء در آمده بود.
"آره تینو" با تشریفات با شکوهی در جوار کلیسای "سان لوکا" به خاک سپرده شد. اما مدتی بعد که کلیسا ترمیم شد؛ جنازه ی او را بیرون آوردند و در مکانی نامعلوم به خاک سپردند. از آن تاریخ نشانی از گور او بر کسی معلوم نشد. هنوز دو سال از مرگش نگذشته بود که کتاب هایش را نیز جمع آوری کردند. آثار "آره تینو" با برچسب کتاب های ضاله ممنوع اعلام شد. با این حال مثل کتاب های "ماکیاولی" در بین مردم دست به دست می گشت و خوانده می شد.


بی گمان در شرح حال "آؤه تینو" و آثارش و خاصه در این جا هنر روسپی گری بندی از شعر سعدی مضمون حکایت است که:
محتسب، کون برهنه در بازار
قحبه را می زند که روی بپوش.

Missing media item.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس
ایمیل

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.