رفتن به محتوای اصلی

زنانی در باد می خوانند ! می شنوید ؟
06.03.2018 - 12:49

زنی درباغ میخواند , زنی کو دست هایش از تسلا می دهد پیغام . صدا در باغ می پیچد و بادش می برد تا دور ! شبق گیسوی شب درپیچ وتاب باد می لرزد و تنها عابر سرمست این کوچه تم بیداریش را در مسیر باد می خواند !حال بیشتر ازیک قرن ونیم از خواندن آن زن در باغ می گذرد .این جا باغ آراسته <دشت بدشت > است زنی زیبا آراسته در زیباترین جامه خود نشسته در بین مردان ! نقاب از چهره وحجاب از سر بر گرفته است. غلغله ایست ,تعدادی از مردان برمی خیزند .تنی چند به اعتراض سر بر زیر عبا می کشند تا چهره وموی رها گشته در باد <طاهره قرته العین > به گناه آلودشان نکند و ایمانشان بر باد ندهد .اما او را پروای اعتراض مردان و شریعت سخت عالمان غرق در تزویر نیست. می خواند <دیگر ننشیند شیخ برمسند تزویر دیگر نشود مسجد دکان تقدس ببریده شود رشته تحت الحنک از دم نه شیخ به حا ماند نه زرق ونه تدلیس >طاهره قرته العین
چندی دیگر باغ < ایلخانی > زنی که می داند اورا زنده نخواهند گذاشت باز زیباترین لباس خود را پوشیده است بی هراس در چشمان ماموران که به دستور امیر کبیر برای کشتنش آمده اند می نگرد < چهره به چهره رو به رو > ماموران دستمالی در دهانش فرو می کنند لحظاتی بعد پیکر زنی که در اوج استبداد شاهی ومذهبی نقاب از چهره بر گرفت وبشارت آزادی و عدالت داد در چاهی عمیق افکنده می شود . زنی که با مردان برابر می نسشت .زنی که نامش <قرته العین> بود.
قرنی بعد از او زنی که سال ها وسال ها از جامعه خود جلوتر بود از تاریکی شب می گوید از خاموشی چراغ های رابطه . از گناه لذت بخشی که کرده بود و جامعه مرد سالار آن را برنمی تافت . زنی که گاه شاد ترین آواز های عاشقانه را می خواند و گاه چون پری غمگینی دل خود را در نی لبکی کوچک می نواخت . زنی که شب هنگام به بوسه ای می مرد وسحر گاه به بوسه ای زنده می شد و به آفتاب سلامی دوباره می داد .زنی که < تجسم آزادی بود در محبس .> زنی که درد کشید از جامعه ای که اورا درک نمی کرد . اورا که برای خانه اش , برای سرزمین مادرش چراغی هدیه می خواست . زنی که دغدغه اش انسان بود ! آزادی انسان وعدالتی انسانی !زنی که در آرزوی آمدن کسی بود که نان را تقسیم کند , روز اسم نویسی را تقسیم کند و سینمای فردین را !<افسوس که دیو در آمد وآن کرد که مغول نکرد .> عدالتی در کار نبود ! عدالت چون ریسمانی سست بود ونازک .افسوس که صدای او نیز دراین باغ در آن فصل بی برگی شنیده نشد . < وقتی اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
ودر تمام شهر قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند
وقتی چشم های کودکانه عشق مرا با دستمال تیره قانون می بستند
واز شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید ...> فروغ
او با فوارهای از خون که از شقیقه مضطربش فواره می زد چشم فرو بست .زنی آزاده که هنوز تصویر کامل او در این سرزمین گرفتار شده در طاعون استبداد ومذهب دیده نمی شود . چهره زنی که نا تمام ما ند .افسوس ! افسوس در این سرزمین تصویر کامل هیچ زنی دیده نمی شود . نه تصویر< پروین> و نه تصویر <سیمین >که تا آخرین لجظه حیات , تا زمانی که تابوت پیکر بی جانش بر دوش دهها زن مبارز حمل می شد دمی از مبارزه دست نکشید . برای آزادی جنگید و کتک خورد ! سوی چشمان خود از دست داد اما هرگز هم سوئی با مادران خاوران هم سوئی با مادران داغ دیده سال هشتاد وهشت را از یاد نبرد .و< با خشت تن وطن ساخت !>دریغ ودرد که هنوز بسیار پدران , همسران , برادران, وحتی پسران مقابل مادران می ایستند و حراست از جامعه مرد سالاری می کنند که اساس زندگی در آن حاصل رنج زنان است . زنا نی که پا به پای مردان وبیشتر از مردان در راه پر نشیب و فراز زندگی گام بر می دارند وتلاش می کنند .زنا نی که شور زندگی و آزادی خود را فریاد می زنند . زنی , مادری بی هراس از گزمگان رژیم در میدان انقلاب حجاب خود از سر برمی دارد بر بلندای وطن می ایستد واز زنانگی خود , ازآزادی و برابرحقوقی خویشتن دفاع می کند. آن روز آن سکو مرگز جهان بود ! زنی دیگر شیرزنی ! از شکنجه گاه خود از درون چهار دیواری زندان مهر خویش بر پای هر نوشته که صلای آزادی دهد می گذارد و در مقابل <منکر > حکومت می ایستد ! زنی دیگر رنج دیده وافسرده مقابل حکومتیان قد علم می کند می خروشد < تا به عمق ریشه های ما برود و ما را نجات دهد . تا میراثی را زنده کند که راهزنان زندگی هزاران سال پیش از ما دزدیده اند > < اکتاویو پاز> سرزمین رنج دیده , بلا کشیده و زیبای من ! هرگز از صدای زنانی که با چنگ ودندان از سهم خود واز سهم ما دفاع کرداند خالی نبوده است .همیشه در فضای وطن صدای داد خواهی تاریخی آنان طنین انداز است .صدای مادرانمان ؛ همسران , خواهران و دخترانمان ! سرزمین پر صلابتی که در آن زنان پا به پای مردان جنگیده اند . با تنی رنجور و سختی کشیده در تمامی ادوار تاریخ بر دروازه وطن ایستاده , آزادی وبرابری را فریاد زده اند . فریادشان ,نامشان ,رزمشان وروزشان گرامی باد 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آتوسا نجف لوی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.