خروج توأم با تاخیر تیلرسون هیچ تاثیر مثبتی روی سیاست آمریکا در قبال ایران که به طور عادی جهت نابودی آن است نخواهد داشت. او تقریبا به طور جدی و با کنایه تاکید داشت، که «ایران دولت رهبری کننده حامی تروریسم جهانی و مسئول تشدید اختلافات و درگیریهای متعدد است» صرفنظر از این واقعیت که در بیش از هفت سال گذشته ایالات متحده مسئول آغاز و تشدید درگیریها عراق، افغانستان، و لیبی تا نقطهای بوده است که این کشورهای بختبرگشته به نحو فاجعهباری تنها بقایای سابق خود هستند.( اتفاقا باید به یاد آوریم که وزیر دفاع آقای ژنرال جیمز ماتیس در تاریخ ۲۲ ژانویه اعلام داشت که «ما سایر کشورها را اشغال نمی کنیم…ما همه چیزها را با قوانین حاکم بینالمللی حل میکنیم» این نمونه جذابی از دانش تحسین برانگیز و گسترده او پیرامون تاریخ است.
نامزد جانشینی تیلرسون، رپیس سازمان سیا و آقای کوچ-بوی مایک پومپئو، از روش واتربوردینگ (سر زیر آب قروبردن) به مثابه ابزار بازجویی حمایت می کند، وی میگوید که این شکنجه نیست. او اعلام میدارد: مردان و زنانی که روش چشمبند زدن، غل و زنجیر کردن، بی دفاع نمودن و ترساندن زندانیان را تا حد غرق کردن بکار می بندند « شکنجهگر نیستند، آنها میهن پرستند». تنها مرد برای رهبری سیاست خارجی ایالات متحده، به همان سیاق که پس از سال پانتومیم و شکلک بازی ترامپ- تیلرسون ادامه یافت.
بنگر، جهان، چراکه پمپئو در سال ۲۰۱۶ عضو کنگره بود و با ساز دار و دسته ترامپ می رقصید، او در باره توافق هستهای ایران توئیت کرد که « من به آینده نگاه می کنم تا این معامله فاجعهبار را جمع کرده و درعوض آن را بزرگترین دولت حامی تروریسم در جهان قلمداد کنم».
البته او در مشارکت و همصدایی خوبی با نئو- ترامپ اسرائیل، بنیامین نتانیاهو است، که در ۱۸ فوریه اعلام کرد ایران «تلاش دارد این امپراطوری مستدام را پیرامون خاورمیانه از یمن جنوبی تأسیس نماید و همچنین برآنست که یک پل زمینی از ایران تا عراق، سوریه، لبنان و غزه ایجاد کند. این پیشرفت خطرناکی برای منطقه است». اظهارات نتانیاهو توسط وزیر امور خارجه ایران تحت عنوان « سیرک کارتونی» و نه بازتاب سیاست خارجی آمریکا -علیرغم آن که متحد بی قید و شرط و مربی اسرائیل است- نادیده گرفته شد .
پرزیدنت اوباما تلاش کرد روابط ایران – آمریکا را به سطح متعادلی برساند، و مدیریت نمود تا موقتا به میزانی بر جنگ افروزان واشنگتن فائق آمده و کاهش تنش معقول و بهبود معامله، طرح جامع مشترک اقدامات (ج .سی.پی .او.آ) در زمینه برنامه هستهای ایران را، که توسط بیبیسی به عنوان «دستاورد امضای سیاست خارجی ریاست جمهوری اوباما» تشریح شد به پیش براند. این امر از طرف چین، فرانسه، آلمان، روسیه، بریتانیا و ایالات متحده به عنوان نمونه قابل استقبالی از همبستگی بین المللی و همفکری مشترک مورد توافق قرارگرفت، و تحریمها علیه ایران به ازای توافق تهران در زمینه محدود ساختن تحقیقات و توسعه هستهای آن برداشته شدند.
فدریکا موگرینی، نماینده امور خارجه اتحادیه اروپا، سال گذشته نوشت که هدف از این برنامهها دستیابی به نیت اصلی «اطمینان صرف از صلحآمیز بودن و ماهیت مدنی و غیرنظامی برنامه هستهای ایران بود. سازمان بین المللی انرژی اتمی -نگهبان هستهای سازمان ملل متحد- چهار گزارش در این مورد انتشار داد و طبق معمول تائید کرد که ایران به وظایف مربوطه خود وفادار بوده است… کمیسیون مشترک -که من آن را هماهنگ می کنم- دائماً اجرای توافق نامه را بازنگری مینماید، و این به ما اجازه میدهد تا حتی کمترین امکان انحراف را کشف کرده و چنانچه نیاز باشد اقدام عملی لازم را برای تصحیح آن بکار گیریم. این معامله برای ایران نیز کارساز است. شرکتهای بزرگ در ایران سرمایه گذاری میکنند: بخش نفتی، صنایع اتوموبیلسازی، هواپیماهای تجاری، اینها فقط نمونههایی هستند که ارائه می شوند، در واقع مواردی هستند که قراردادهای مهم را شامل میشوند».
لیکن به طور کلی این چیزی نیست که واشنگتن ترامپ می خواهد.
ج.سی.پی.او.آ دیپلماسی قابلتوجه و موفقی از طرف اوباما بود. به همین خاطر دونالد ترامپ در صدد تخریب و نابودی آن است. در ۳ فوریه ترامپ تحریمهای جدیدی را به ایران تحمیل کرد. و از آن پس درحال سقوط است. تحریمهایی که تحمیل گردیده و سپس برداشته شده بودند به محدود ساختن برنامه هستهای ایران کمک کردند و اتحادیه اروپا به درستی میخواست آنها را به آژانسهای وابسته هستهای متصل و محدود کند -منفردین و سازمانهایی که مستقیماً در ارتباط با مسائل هستهای هستند- اما ایالات متحده، حتی در دوره راهبردی-اوباما، نمی خواست خود را به توافق نامه محدود نماید. آمریکا تحریمهای خود را معرفی و عرضه می کرد، در صدد مشکلتراشی برای سایر مللی بود که میخواستند با ایران معامله کنند، که البته با نگرش درازمدت و کینه توزانهاش با دولت تهران همخوانی دارد.دولت آمریکا بر آن است که ایران را نابود کند. حدود چهلسال است که پس از سقوط سلطنت فاسد محمدرضا شاه پهلوی که مورد حمایت سازمان سیا بود، واشنگتن دائماً در مسیر جنگ علیه ملایان تهران قرار داشته است. انتخاب زیادی، به راحتی، بین شاه و جانشین او، یعنی آیتاله خمینی که شدیدا مذهبی، اما از لحاظ اخلاقی فتنهگر بود وجود نداشت.
آنچه که موجبات رنجش افراطیون واشنگتن را فراهم میآورد خاطره حقارت آمیز حمله انبوه جمعیت به سفارت آمریکا در نوامبر ۱۹۷۹، تنها ده ماه پس از روی کار آمدن خمینی میباشد. تا اندازه ای تردید وجود دارد که حمله کنندگان دانشجو بودهاند، اما شکی نیست که آنها لطف و حمایت آیتاله العظمی را (همان طور که بود) برای اشغال سفارت و گروگانگیری کارکنان آن در پشت سر داشتند. آنها تقاضا کردند که شاه برای محاکمه به تهران بازگردانده شود -شرطی مسخره برای برای دست برداشتن از دشمنیشان- لیکن ۵۲ شهروند آمریکا از نوامبر ۱۹۷۹ تا ژانویه ۱۹۸۱ به گروگان گرفته شدند، که برای واشنگتن تنها ناراحت کننده و ناخوشآیند نبود: این مسئله یک بدنامی غیرقابل تحمل را دربر داشت، و ماموریت ناموفق گروه نجات یک شرمندگی بینالمللی بود که هرگز فراموش نمیشود.
در سال ۲۰۰۲ پرزیدنت جورج.دبلیو.بوش جمله محور شرارت را مطرح کرد، و به جهان هشدار داد که آمریکا بر هر کشوری که با آن مخالفت کند غلبه میکند. سخنرانی او نمایشی بود و اعلام داشت که «عراق به ابراز دشمنی خود در مقابل آمریکا ادامه داده و از ترور حمایت میکند. رژیم عراق برنامه دارد که ظرف یک دهه تولید آنتراکس، گاز اعصاب و سلاحهای هستهای را گسترش دهد». پس از چندماه برای از بین بردن سلاحهای کشتار جمعی که اصلا وجود خارجی نداشتند عراق را اشغال نمود و برای یک قرن ثبات خاورمیانه را به عقب انداخت.
سپس بوش اعلام کرد «ایران به هنگامی که عده قلیلی افراد غیرمنتخب امید مردم را برای آزادی سرکوب میکنند، شدیدا به دنبال دسترسی به این سلاحها بوده و ترور صادر میکند» که این هشدار روشنی به ایران میباشد که در نوبت بعدی لیست اهداف قرار دارد، زیرا « دولتهایی از این قبیل، و متحدین تروریست آنها محور شرارت را تشکیل داده، مسلح می شوند تا صلح جهانی را تهدید نمایند».
از زمان آغاز جنگهای بوش، جهان روی صلح به خود ندیده است. مجتمع نظامی صنعتی واشنگتن رونق یافته، حال آن که هزاران نفر از سربازانش به خاطر هیچ و پوچ لیکن به ازای کسب میلیاردها دلار سود جان خود را از دست دادهاند.
جنگ صلیبی کنونی آمریکا علیه ایران به دنبال هدف تخریب این کشور از لحاظ اقتصادی، و تحریک یک انقلاب خشونت آمیز است. پمپئی از دور پدیدار میشود و پمئپو با پژواک نزدیک و چشمگیری خط نتانیاهو را اعلام نموده که ایران «امپراطوری مخربی که قدرت و نفوذ خود را در سراسر خاورمیانه گسترش میدهد» است.
ایران برای بقاء خود میجنگد و مدیریت ترامپ جهت نابودی آن تصمیمات جورج بوش را دنبال میکند. او در ماه ژانویه در توئیت خود نوشت که «مردم بالاخره علیه رژیم فاسد و بیرحم ایران دست به عمل می زنند. تمام پولی را که اوباما بسیار احمقانه به آنها بخشید صرف تروریسم و پرکردن «جیب» هایشان شد. مردم از کم غذایی،از تورم بزرگ رنج میبرند و فاقد حقوق بشرند. ایالات متحده در حال تماشا است!
محتوای آن توئیت می توانست قویاً دلیل بهتری برای حمایت تهران در مبارزهاش علیه تهدید و ارعاب فزاینده از جانب مجتمع نظامی-صنعتی مورد حمایت ترامپ باشد. ارتقاء پمپئو به بالاترین سطح توئیتری فاجعهای برای جهان است. او در پیام اتهام آمیز خود اظهار داشته که « ایران یک دولت-ملت قدرتمند است که بزرگترین دولت حامی تروریسم میباشد» و وی بهترین تلاش را خواهد کرد تا از رئپسجمهوری دیوانه خود درجاهطلبیهای مشترکشان برای نابودی ایران حمایت کند. ما درحال سواری بر روی سنگلاخ هستیم.
سامان
مارس ۲۰۱۸ -هلند
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید