مردان بزرگ همچون روزگاران بزرگ، ماده منفجرهای هستند که در آنان نیروی عظیمی بر هم انباشته شده است. درست مثل دوران تباهی و انباشته از بحرانهایی که ایران امروز را در برگرفته که بیشباهت با انحطاط ایران با واپسین دوران قاجار نیست.
پیش شرط ظهور مردان بزرگ دو چیز بیشتر نیست: فرسودگی و از کار افتادگی یک نظام فرتوت همچون زمانه پیش از ناپلنون و پیش از رضاشاه و نیز توانمندی خودساختهای برای به پیروزی رساندن تمدن و فرهنگی برتر و پربارتر! هر دو این پیش شرطها به معنی اهمیت مرکزی نتیجهمندی و کار آمدی در امر سیاست است.
احمد کسروی مینویسد: «در زمان قاجار، ایران بسیار ناتوان گردید و از بزرگی و جایگاه و آوازه آن بسیار کاسته شد و انگیزه این بیش از همه یک چیز بود و آن اینکه جهان دیگر شده و کشورها به تکان آمده، ولی ایران به همان حال پیشین خود بازمیماند. اینان خود کاری نمیکردند و دیگران را هم نمیگذاردند.»
در دوران سیزده ساله بین به توپ بستن مجلس و کودتای سیدضیاء و رضاخان، اتفاقاتی که در دنیا و ایران افتاد، نگاه بسیاری روشنفکران مشروطه را به سمت کارآمدی و نتیجهمندی سیاست و بویژه اهمیت امنیت و مدرنسازی کشور سوق داد. افرادی مانند ذکاءالملک فروغی، علی اصغر حکمت، تیمورتاش، داور، فخرالدین شادمان به حمایت از پروژهی مدرنسازی یا ساختن ایران نوین از سوی رضا شاه کشانده شدند.
اما این رویکرد به این معنی نبود که رضاشاه فردی دموکرات و آزادیخواه است. رضاشاه چه از نظر خلق و خو و چه از نظر مرامی فرد مستبدی بود. اما یک مستبد روشناندیش و تجددخواه و باورمند به جدایی دین از سیاست و نیز فرهنگ ریشهدار و غنی ایران باستان.
با این وجود نباید فراموش کرد که در همین دوران است که احزاب سوسیالیستی، حزب کمونیست ایران، احزاب ناسیونالیستی و گروههای مختلف بهویژه نهادهای مدافع حقوق زنان در ایران سامان میگیرند. رضا شاه، با وجود رویکرد استبدادیاش اما با افرادی رایزنی میکرد و مخالفانی چون محمدتقی بهار و محمد مصدق، آنقدر آزادی داشتند تا علناً با شاه مخالفت کنند.
با وجود استبداد سیاسی دوران رضاشاه، فعالیت فرهنگی رونق بسیار گرفت و اندیشه بازگشت به تمدن با شکوه و ریشهدار ایرانی اوج تازهای یافت. شاهد آن فعالیت کسانی مثل دهخدا، ملکالشعرای بهار و پیرنیاست که آثار کلاسیک ماندگاری خلق کردند.
رضاشاه همان لویاتان (اژدها یا هیولا) بود که برای حفظ نظم و امنیت و آزادیهای طبیعی مردم، حاکمیت سکولار را در برابر نظریه اراده الهی گذارد که این بار دولت در آن جانشین خدا شده است. در ادبیات غرب لویاتان با هرگونه هیولا یا موجود عظیم دریایی یکسان انگاشته میشود. این واژه در ادبیات به نهنگ بزرگ اشاره میکند و در عبری جدید، هم حقیقتاً نهنگ معنی میدهد. در ادبیات و منابع متاخر نیز این موجود به عنوان یک اژدها توصیف میشود که بر مغاک اقیانوس، بر سرچشمههای آبها، ساکن است. در فلسفه سیاسی برای نخستین بار از سوی هابز به عنوان نماد حاکمیت سکولار به کار رفت و رایج شد.
دستاوردهای او چون امنیت و استقلال ملی، بنیانگذاری دادگستری و ثبت احوال مدرن، بسط آموزش نوین و رهایی زنان از قید سنت و حجاب، گرچه با زور، در واقع جامه عمل پوشیدن آرمانهای سکولار نهضت مشروطه و مایه نوعی اعتماد به نفس ملی بود.
در دوران قاجار روحانیون شیعه با تسلط بر سیستم قضایی و آموزش و کنترل اوقاف و خمس و زکات از استقلال اقتصادی و سیاسی روز افزونی بهره مند شده بودند. رضاشاه همچون معمار ایران مدرن و با کمک فکری تجدد خواهان مشروطه تلاش کرد که دست آخوندها را از مسایل مملکتی کوتاه کند. در دوران پیروزی او قوانینی تصویب شد که نقش آخوندها را در مسایل قضاوت مشکل کرد و امور «ازدواج و طلاق و رجوع» که از امور اختصاصی روحانیون بود از انحصار روحانیون درآمد. در اعتراض به این وضع روحانیون دست به اعتراض زدند. رضا شاه با امیراحمدی راهی قم میشوند. در صحن حرم، رضا شاه خود هر معممی را که میبیند به چوب میبندد و با سیلی میزند. مدتی بعد نیز آخوندی در مشهد به نام «بهلول» در مسجد گوهرشاد سخنرانی پر شر و شوری علیه «رفع حجاب» کرد. رضاشاه به سرلشکر مطبوعی فرمان حمله به مشهد داد. توپها و مسلسلها به کنار مسجد گوهرشاد رسیدند و علما و آخوندها در رفتند. آخوندها در گوشهای مخفی شده بودند و بهلول در عقب ماشینی گریخت.
سپس تا آخرین روزهای سلطنت رضاشاه (۱۳۲۰) مشاجرات بر ضد مذهب و علمای دین افزایش یافت و هر کس که لباس آخوندی میپوشید مورد تمسخر قرار میگرفت. در هفت سال آخر سلطنت رضاشاه، آخوندها نه تنها منزوی شدند، بلکه تضاد بزرگی با رفرمهای رضاشاهی پیدا کردند. این ره آوردی بود که رضاشاه از خود باقی گذاشت و اکنون پس از نود سال، بسیاری راه رهایی از حکومت روحانیون را در وجود رضا شاه دیگری میجویند.
دستاوردهای بزرگ لویاتان ایران برخلاف روایت اسلامگرایان حکومتی هیچ ربطی به عامل قدرتهای خارجی نداشت. چهل سال پس از انقلاب با نمایان شدن ناکارآمدی حکومت دینی و غلبه نارضایتیهای عمیق و گسترده از اقتدارگرایی دینی، فساد مالی و آسیبهای اجتماعی، چهره رضا شاه را بیش از پیش در نزد افکار عمومی نماد رهبری بزرگ، مدرن و جدایی دین از حکومت کرده است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید