برنارد لوئیس را "اثرگذارترین مورّخ اسلام و خاورمیانه پس از جنگ جهانی" دانستهاند (مارتین کریمر، مدخل برنارد لوییس در: دانشنامه مورخان و نوشته های تاریخی، جلد ۱: ص ۷۱۹، لندن: ۱۹۹۹). او از یک سو نقش مهمی در بال و پر دادن به مطالعات اسلامی در غرب ایفا کرد و از سوی دیگر تأثیر ماندگاری بر فهم سیاستگذاران نومحافظهکار غربی (به ویژه امریکایی) از اسلام و خاورمیانه به جای گذاشت.
اثرگذاری دوگانه لوئیس موجب شده است که میراث فکری و سیاسی وی همیشه دستمایه اختلاف نظر و جنجال باشد. به گفته لوئیس در مصاحبهای به سال ۲۰۱۲ میلادی "از نظر برخی افراد من نابغهای برجستهام و از نظر برخی دیگر من شیطان مجسّمام". اما این پژوهشگر جنجالی که بود، چه کرد و چگونه میاندیشید؟
لوئیس: از سودای شاعری تا رمزگشایی پیام
برنارد لوئیس در ۱۹ می ۱۹۱۶ میلادی از پدر و مادری یهودی و در خانوادهای طبقه متوسط در شرق لندن به دنیا آمد. پدر و مادر برنارد از اروپای شرقی به بریتانیا مهاجرت کرده بودند. او که ابتدا میخواست شاعر شود در دانشگاه لندن (مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی) لیسانس و سپس دکترای تاریخ گرفت و در پاریس زبانهای سامی فراگرفت و در آنجا شاگرد لویی ماسینیون (۱۸۸۳-۱۹۶۲) متخصص فرانسوی تصوف اسلامی شد. لوئیس همچنین در دانشگاه لندن حقوق خواند و مدتی نیز به کار حقوقی مشغول شد، گرچه زود این حرفه را رها کرد.
در سال ۱۹۳۸ میلادی او به سِمت دانشیار تاریخ اسلام در مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی دانشگاه لندن منصوب شد. در طول جنگ جهانی دوم، لوئیس حدود یک سال (از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۲ میلادی) به عنوان سرجوخه در واحد اطلاعات ارتش بریتانیا در بخش خاورمیانه به کار مشغول شد. او از تسلط خود به زبانهای خارجی (شرقی و غربی) برای رمزگشایی پیامها استفاده کرد. برخی از منتقدان لوئیس، از این بخش زندگی او به عنوان "جاسوسی" وی برای بریتانیا یاد میکنند.
لوئیس در سال ۱۹۴۷ میلادی با زنی دانمارکی که او نیز تبار یهودی داشت، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج یک پسر و یک دختر بود. از ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۴ میلادی لوئیس استاد تاریخ خاورمیانه و خاورنزدیک در مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی دانشگاه لندن بود. سال ۱۹۷۴ میلادی سال پرحادثهای برای لوئیس بود. او که حالا ۵۷ ساله بود در این سال مدرسه مطالعات شرقی را رها کرد، به دانشگاه پرینستون پیوست و نیز در همین سال، بر اثر رابطه پنهانی کوتاه خود با شاهدختی عثمانی، پس از بیست و هفت سال زندگی مشترک از همسرش جدا شد. جدایی از همسرش، رابطه لوئیس را با برخی از روشنفکران یهودیتبار، که از دوستان همسر سابقش بودند، برای همیشه گسست.
در پرینستون بود که لوئیس با برخی چهرههای کلیدی نومحافظهکار آشنا شد و بر آنها اثر گذاشت. بسیاری از این چهرهها، حدود سه دهه بعد، از معماران اصلی سیاست خارجی تهاجمی امریکا شدند. از میان این چهرهها میتوان به این نامها اشاره کرد: ریچارد پرل، مشاور وزیر دفاع امریکا در دوره رونالد ریگان و از چهرههای نومحافظهکار طراح جنگ عراق، پل ولفوويتس، معاون سیاستگذاری وزارت دفاع در دوره جورج بوش و از چهرههای نومحافظهکار طراح جنگ عراق، الیوت اِیبرامز، دستیار رییسجمهور در دوره ریگان و دستیار ویژه رییسجمهور در دوره جورج بوش. تمامی این چهرهها در دهه هفتاد میلادی از لوئیس تأثیر مستقیم گرفتند. این تأثیر به ویژه هنگامی رخ داد که لوئیس، مشاور سناتور نومحافظهکار هنری جکسون بود.
لوئیس در سال ۱۹۸۶ از دانشگاه پرینستون بازنشسته شد و تا سال ۱۹۹۰ در دانشگاه کورنل مشغول به تدریس و پژوهش بود.
حق نشر عکسFARS
Image caption
لوییس یشبینی کرده بود که محمود احمدینژاد، رییسجمهور وقت ایران، در شب ۲۲ آگوست ۲۰۰۶ (شبی که از نظر مسلمانها پیامبر از مکه به بیتالمقدس سیر شبانه کرد و از آنجا به معراج رفت) دستور حمله اتمی آخرالزمانیای را علیه اسراییل صادر خواهد کرد
لوئیس: نظریهپرداز نومحافظهکاری
چه چیزی موجب شد که لوئیس چنین اثر ماندگاری بر سیاستمداران نومحافظهکار امریکایی بگذارد؟ پاسخ را باید در آرای اسلامشناسانه و خاورمیانهشناسانه لوئیس و نیز نسخهای که او بر اساس آنها میپیچید و البته ارتباطات گسترده شخصی او جست. در یک کلام، از نظر لوئیس جهان اسلام بیمار است و حتی به وضع احتضار افتاده است و امریکا باید حتی به زور جهان اسلام و به ویژه خاورمیانه را به سوی دموکراسی بکشاند. اما چرا لوئیس به بسط دموکراسی در سرزمینهای مسلمان علاقه داشت؟
لوئیس استدلال میکرد که کشورهای مسلمان از دو حال خارج نخواهند بود: یا دموکرات خواهند شد و یا غرب را نابود خواهند کرد. پس غرب برای بقای خود به دموکراتیک کردن جهان اسلام به هر شیوهای نیاز دارد. مطابق رأی او، آینده اروپا از آینده جهان اسلام جدا نیست. به نظر لوئیس، تنها پرسشِ درخور در باب آینده اروپا این است: آیا اروپای اسلامی خواهیم داشت یا اسلام اروپایی؟
اسلامشناسی و خاورمیانهشناسی لوئیس و نسخه سیاستگذارانهای که متناسب با آن میپیچید، در بزنگاهی تاریخی پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی لباس عمل به تن کرد. در مواجهه با حادثه یازده سپتامبر سیاستگذاران امریکایی بلافاصله به دو دسته تقسیم شدند. دستهای معتقد بودند که مشکل جهان اسلام با غرب و به ویژه امریکا تنها راه حل فرهنگی دارد و باید تعریف جدیدی از مناسبات فرهنگی میان غرب و جهان اسلام ارائه کرد. دسته دوم کسانی بودند که رویکرد فرهنگی نسبت به این مشکل را از اساس خطا میدانستند. از نظر دسته دوم برای حل مشکل راه دیگری باید جست.
در میانه این اختلاف، دسته دومیها از برنارد لوئیس دعوت کردند تا برای مشاوران امنیتی و بخشی از کارکنان کاخ سفید سخنرانی کند. در این سخنرانی، لوئیس در مقام تاریخدان به مخاطبان ویژه خود گفت که روحیات ضد امریکایی در جهان اسلام ربطی به سیاستهای امریکا ندارد و ریشه در ناکامیها و خطاهای تاریخی خود جهان اسلام دارد. به تعبیر سادهتر، دسته اول که به دنبال راه حل فرهنگی برای حل مشکل جهان اسلام و غرب بودند، از نظر لوئیس داوری خطایی دارند.
لوئیس همچنین با کاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی بوش به طور خصوصی دیدار کرد. دیوید فرام، تحلیلگر سیاسی و سخنرانینویسِ جورج بوش در این باره میگوید: "لوئیس با قوت بسیار به تبیین این نکته پرداخت که چرا حادثه یازده سپتامبر رخ داد. وقتی این تبیین را دریافتید، اینکه چه سیاستی در قبال آن باید پیشه کنید، خود به خود آشکار میشود". فرام به خاطر میآورد که در میان پوشه مقالاتی که در دست جورج بوش قرار داشت، مقالهای خطکشی شده از لوئیس نیز به چشم میخورد.
لوئیس که برآمدن بنیادگرایی اسلامی را مدتها پیش از یازده سپتامبر پیشبینی کرده بود، معتقد بود غرب در مقابل بنیادگرایی اسلامی یا ضربه خواهد زد یا ضربه خواهد خورد، راه سومی در میان نیست، از جمله راه فرهنگی. لوئیس مفهوم "نبرد تمدنها" را برای نخستین بار در توصیف وضعیت غرب و جهان اسلام برساخت، مفهومی که بعدها ساموئل هانتینگتون (۱۹۲۷-۲۰۰۸) متخصص علوم سیاسی آنرا برگرفت و بر سر زبانها انداخت. از نظر لوئیس این پرسش که پس از یازده سپتامبر غربیها از یکدیگر میپرسیدند که: "چرا مسلمانها از غرب متنفر شدهاند؟" پرسشی خطا است. از نظر لوئیس، مسلمانها از غرب متنفر نشدهاند، آنها قرنها است که از غرب متنفر بودهاند. آنها با تنفر و حسرت پیشرفت نظامی، علمی و فرهنگی غرب را از قرن شانزدهم به این سو نظاره کردهاند و همزمان پسرفت خود را قدم به قدم به چشم دیدهاند.
وضعیت رو به افول جهان اسلام، از نظر لوئیس به بنیادگرایان اسلامی میدان میداد که با ترور، تخریب، انحصار و خشونت، در راستای بازسازی شکوه از دسته رفته جهان اسلام، مذبوحانه بکوشند و از این طریق دل تودههای مسلمان را به دست آورند. حدس زدن نسخه عملیای که از دل تبیین لوئیس از رابطه جهان اسلام و غرب بیرون میآمد، دشوار نیست: امریکا باید حس احترام و یا دستکم ترس نسبت به غرب را در دل جهان اسلام بکارد، حتی اگر لازمه آن جنگ باشد.
چند ماه پس از این سخنرانی، لوئیس در نهاری خصوصی با دیک چنی، معاون جورج بوش، ابراز امیدواری کرد که امریکا بتواند به بسط دموکراسی در عراق کمک کند. لوئیس تأکید کرد که ضعیف جلوه دادن امریکا در چشم جهان اسلام پیامدهای خطرناکی دارد. دیک چنی این ایده را جدی گرفت و درست پیش از حمله امریکا به عراق به صراحت وام خود را به لوئیس ادا کرد: "صراحتا به شما بگویم من باور مبرم دارم که پاسخ قوی و محکم امریکا به ترور و تهدیدهای پیش روی امریکا اوضاع را در آن بخش دنیا آرام خواهد کرد و مردی چون برنارد لوئیس، پژوهشگر درجه یک آن بخش دنیا، با من در این باره همنظر است."
اما مارتین کریمر، پژوهشگر امریکایی-اسراییلی در حوزه مطالعات خاورمیانه و از شاگردان سابق لوئیس در دانشگاه پرینستون ـــ که در ابتدای این مقاله از او نقل قولی آوردیم ـــ معتقد است که دولت بوش تصمیم خود را برای حمله به عراق از پیش گرفته بود و این داوری که لوئیس نظریهپرداز حمله به عراق بود، صحت ندارد. با این حال، حتی اگر بتوان پذیرفت که لوئیس تأثیر مستقیمی بر تصمیم دولت بوش در حمله به عراق نداشت، به سختی میتوان در این امر تردید کرد که ایدههای لوئیس از طریق شاگردان نومحافظهکارش بعدها به سیاست خارجی رسمی تهاجمی امریکا در دولت جورج بوش تبدیل شدند.
لوییس در مقالهای که در سال ۲۰۰۲ میلادی پیش از حمله به عراق در "والاستریت ژورنال" پیشبینی کرد که مردم عراق از حمله آمریکا به کشورشان "استقبال" خواهند کرد. این البته نخستین بار نبود که پیشبینیهای لوئیس خطا از کار در میآمد. او چند سال بعد پیشبینی کرد که محمود احمدینژاد، رییسجمهور وقت ایران، در شب ۲۲ آگوست ۲۰۰۶ (شبی که از نظر مسلمانها پیامبر از مکه به بیتالمقدس سیر شبانه کرد و از آنجا به معراج رفت) دستور حمله اتمی آخرالزمانیای را علیه اسراییل صادر خواهد کرد.
برنارد لوئیس تنها بر سیاستمداران نومحافظهکار غربی اثر نگذاشت. او بر حلقههای حکمرانی سیاسی در حکومتهای ترکیه و اسراییل نیز اثر گذاشت. او ترکیه و اسراییل را یگانه دولتهای مدرن موفق در منطقه خاورمیانه به حساب میآورد. او کمال آتاتورک را به خاطر سکولار کردن حکومت ترکیه پس از جنگ جهانی اول میستود. او همچنین این نظر جنجالی را بیان کرد که کشتن یک و نیم میلیون ارمنی در سال ۱۹۱۵ میلادی از سوی ترکان عثمانی نسلکشی نبود، بلکه پیامد جانبی جنگ بود. برخی از تحلیلگران معتقدند که نفوذ لوئیس در میان برخی از ژنرالها و سیاستمداران ترک، به انعقاد پیوندهای نظامی میان اسراییل و ترکیه در دهه نود میلادی یاری رساند.
لوئیس در میانه دهه هفتاد میلادی مقاله اثرگذاری نوشت و در آن مقاله این نظر را مطرح کرد که عربهای فلسطینی نمیتوانند ادعا کنند که از نظر تاریخی واجد دولتی در سرزمین موسوم به فلسطین بودهاند، زیرا پیش از حکمرانی بریتانیا بر این سرزمین در ۱۹۱۸ میلادی اصولا چیزی تحت عنوان کشور فلسطین وجود نداشته است.
رهبران اسراییل به گرمی از این ایده استقبال کردند. گولدا مئیر، نخست وزیر وقت اسراییل، از اعضای کابینه خود خواست همگی مقاله لوئیس را بخوانند. مئیر از لوئیس تقاضا کرد به دیدار او برود و آن دو ساعتها با یکدیگر سخن گفتند. لوئیس با آریل شارون نخست وزیر دیگر اسراییل نیز رابطه بسیار نزدیکی داشت.
حق نشر عکسAFP
Image caption
"از نظر لوئیس اسلام رشد نمیکند و مسلمانان نیز همینطور؛ آنها همینطور ایستا ماندهاند و به خاطر ذاتِ (از نظر لوئیس) دستنخورده اسلام، که از قضا نفرتی درازآهنگ از مسیحیان و یهودیان در خود دارد، باید مسلمانان را زیر نظر داشت"
دعوای دو غول: سعید و لوئیس
ادوارد سعید (۱۹۳۵-۲۰۰۳) پژوهشگر فلسطینی-امریکایی در حوزه ادبیات، استاد دانشگاه کلمبیا و پایهگذار مطالعات پسااستعماری، در سال ۱۹۷۸ میلادی کتاب اثرگذاری با عنوان "شرقشناسی" منتشر کرد. سعید، در این کتاب و نیز در کتاب دیگر خود با عنوان "پوشش خبری اسلام در غرب" (۱۹۸۱) نظری انتقادی به ریشهها و بسط تاریخی شرقشناسی در میان دانشمندان غربی افکند. از نظر سعید، شاخه علمی مدرن شرقشناسی، راهی سیاسی برای غرب در اثبات خود و سلطه بر شرق بوده است و این شاخه پژوهشی عموما از بیطرفی و نگاه عینی به شرق خالی است.
در راستای این سلطهگری، دانش شرقشناسانه در خدمت قدرت قرار گرفت و شرقشناسی عملا تبدیل به گونهای نژادپرستی شد. نگاه شرقشناسانه به اسلام، این دین را ایستا، ضد عقلانی و ذاتا غربستیز جلوه میدهد. سعید در نقد خود به شرقشناسی، از آثار برنارد لوئیس بارها به عنوان یکی از نمونههای آشکار شرقشناسی نام برد و شاهد مثال آورد. از نظر سعید، نگاه برنارد لوئیس به اسلام نگاه به دینی است که فاقد تنوع و پویایی درونی است و کلّی یکپارچه و خللناپذیر را تشکیل میدهد:
"از نظر لوئیس اسلام رشد نمیکند و مسلمانان نیز همینطور؛ آنها همینطور ایستا ماندهاند و به خاطر ذاتِ (از نظر لوئیس) دستنخورده اسلام، که از قضا نفرتی درازآهنگ از مسیحیان و یهودیان در خود دارد، باید مسلمانان را زیر نظر داشت" (شرقشناسی، ادوارد سعید، لندن: پنگوئن، ۲۰۰۳، ص ۳۱۷).
لوئیس انکار نمیکرد که شرقشناسان در مواردی در خدمت اهداف توسعهطلبانه و استعماری قرار گرفتهاند. اما از نظر او کل شاخه شرقشناسی را نمیتوان به این شیوه توضیح داد. از نظر لوئیس، شرقشناسی، بر خلاف نظر سعید، ریشه در انسانگرایی اروپایی داشت و مستقل از توسعهطلبی سلطهگرانه اروپایی و در مواردی در تقابل با آن شکل گرفت:
"اگر تنها انگیزه یا حتی انگیزه اصلی شرقشناسان اروپایی این بود که دانش را به خدمت قدرت در آورند، چرا مطالعات اسلامی و عربی در اروپا قرنها پیش از بیرون راندن فاتحان مسلمان از غرب و شرق خاک اروپا و پیش از آنکه اروپاییها ضد حمله خود را علیه آنان صورت دهند، شکل گرفت؟ چرا شرقشناسی در کشورهایی از اروپا نشو و نما یافت که سهمی در سلطه بر جهان عرب نداشتند و در عین حال نقشی به عظمت انگلیس و فرانسه در پیشبرد شرقشناسی ایفا کردند؟" (اسلام و غرب، برنارد لوئیس، انتشارات دانشگاه آکسفورد، نیویورک: ۱۹۹۳، صص ۱۱۷-۱۸).
لوئیس در پاسخ به این پرسش که چرا شعر و حقوق را رها کرد و به پژوهش در تاریخ اسلام و خاورمیانه روی آورد، گفت میخواسته جهان را از چشم دیگری بنگرد. حاصل نگریستن او به دیگری، یعنی جهان اسلام، این بود: تمدنی "برجسته" در گذشته و "شیطان مجسّم" در حال. لوئیس هنگامی که نگاه دیگری به خود را با دوگانه "نابغه برجسته" یا "شیطان مجسّم" وصف میکرد، گویی تلویحا نگاه خود به دیگری را نیز در قالب همین کلیشه جای میداد.
موضوعات مرتبط
اسلامایرانایالات متحده آمریکااسرائیلمصرترکیهخاورمیانه
همرسانی چگونه میتوانید این مطلب را به دیگران برسانید
28 مهٔ 2018 - 07 خرداد 1397
آگهی
گزارش و تحلیل
'نانآور' آنجیلینا جولی؛ روایتی از دشواریهای دختران افغان
جهان خودرو؛ یک ایرانی سهامدار مکلارن شد
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید