مبارزین دارای اهمیت بالایی است تا جایی که کوچکترین اشتباه میتواند تبعات بدی را بر سایر اپوزیسیون تحمیل کند. اما چه پارادوکسهایی در بررسی مسیر حرکت افراد شاخصی مانند رضا پهلوی وجود دارد؟!
پارادوکس اول
اخیرا رضا پهلوی در واکنش به خبر دریافت 300 میلیون دلار در صفحه شخصی خود مینویسد:" خبری در فضای مجازی منتشر شد که مرا متهم به دریافت ۳۰۰ میلیون دلار از دولت عربستان سعودی نموده است، بدینوسیله چنین خبر کاملا بی اساس را قویا تکذیب میکنم. یاد آور میشوم این قبیل حملات مذبوحانه بخشی از دستگاه های تخریب شخصیت فرقه تبهکار حاکم بر مملکت است..."
غلط از آنجا شروع میشود که رضا پهلوی تکذیب را کارگشا میداند. او بدون اینکه سخنان احمد علی انصاری از نزدیکان خانوداگی خود را مد نظر داشته باشد، به رد این موضوع اقدام میکند. در حالیکه انصاری، پسر خاله فرح دیبا و مسئول سابق امور مالی رضا پهلوی اظهاراتی خلاف این تکذیبیه را بیان میدارد. انصاری با اشاره به اظهاراتش در سال 1984 به تفصیل بیان میکند: "رضا پهلوی از ملک فهد پادشاه عربستان سعودی 7 میلیون دلار پول گرفته تا هر طور صلاح می داند خرج کند او می گوید قرار بود 20 میلیون دلار بدهند که پادشاه مراکش 15میلیون دلار را بالا کشید!....".
حال در کنار هم گذاشتن تکذیب اخیر پهلوی با سخنانی که از جانب نزدیکان خودش مطرح شده، یک پارادوکس آشکار نزد مخاطب به نفع رژیم شکل میگیرد و به پای اپوزیسیون نوشته میشود.
باید از رضا پهلوی پرسید چرا افکار عمومی باید با این پارادوکس مواجه شود؟ آیا همین خوراکهای اطمینانساز نیست که علی خامنهای را در موضع جدیدی قرار میدهد تا جاییکه در جمعی از فرهنگیان خارج از کشور بگوید: «نسبت به اوضاع ما اصلا نگران نباشند، هیچکس هیچ غلطی نمیتواند بکند، مطمئن باشند، هیچ تردیدی در این جهت وجود ندارد؛ این را به همه بگویید»!!!
علل این گونه عملکرد و خطای محاسباتی چیست؟ آیا وضعیت اقتصادی ایران، پهلوی را به این وا داشته که تحت هر شرایطی سقوط جمهوری اسلامی را حتمی بداند؟ یا به واقع ظرفیتهای آزاد شده از کشورهایی چون عربستان سر ستیز او را با ایران بیشتر کرده است!؟
واضح است که انقلابها عوامل و ابعاد متفاوت از هم دارد. اما در این میان گروه مبارزین باید عوامل سقوط را هوشمندانه مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد تا جریان اپوزیسیون متحمل تبعات رفتارهای غلط نشود و وجههاش مخدوش نگردد.
با نگاهی به تاریخ معاصر میتوان دریافت براندازی پهلوی در حالی صورت گرفت که وضعیت اقتصادی نه در حالت فشار و تحریم بلکه در حالت مطلوب و با در آمد بالای فروش نفت به سر میبرد. و این بدان معناست که شرایط اقتصادی فعلی را نمیتوان توجیه درستی برای هر اقدامی دانست.
پارادوکس دوم
اخیرا شورای ملی ایران برای بازی "استقلال-تراکتور سازی تبریز" فراخوان تظاهرات میدهد. اگرچه در این فراخوان احتمال مقابله تهرانیها و تبریزیها به طور جدی پیشبینی میگردد اما این موضوع مهم تلقی نشده و اهداف دیگری پیگیری میشود. غلط دیگر این است که در همین راستا رضا پهلوی نیز با تایید محتوای فراخوان اعلام میدارد: "فرقه تبهکار سعی دارد بین مردم ایران جدایی بیندازد. ایران متعلق به همه شهروندان آن از کُرد و تُرک و لُر و ترکمن تا بلوچ و فارس و عرب و گیلک است..."
متاسفانه این فراخوان به درگیری میان جمعیت قابل توجهی از تماشاچیان با هم منجر میشود. تبعات ایجاد این بسترها حتی توسط آمدنیوز مورد نکوهش قرار میگیرد: "توهینهای زشت قومیتی به هموطنان ترک کشورمان؛ چه زمانی قرار است عدهای قلیل بفهمند توهینهای قومیتی باعث دوری مردم از هم و بازی در زمین استبداد دینی است؟". این کانال اضافه میکند:"کسانی که می گویند این اشخاص یکی دو نفر تفرقه انداز هستند که میخوان تفرقه بندازن به لایکهایی که برای حرفاشون زده شده چی دارن بگن؟!"
به عبارت دیگر حرکتهای نسنجیده و غیر کارشناسی که تبعاتش همه اپوزیسیون را در بر گرفته نمیتواند از فردی چون رضا پهلوی قابل پذیرش باشد.
پارادوکس سوم
البته بهتر آن است که این پارادوکسها به طور دقیق ریشهیابی شود. اما آنچه در این مکتوب میگنجد بررسی اشتباهاتیست که احتمالا اعتبار اپوزیسیون را محدود میکند.
سوال اینجاست که رضا پهلوی در ارتباط با نشست واشنگتن به چه دلیل و توجیهی باید حرکتش را با علیرضا نوریزاده هم راستا کند؟ آیا این همراهی جز قرار دادن او در مظان اتهام چیز دیگری به ارمغان میآورد؟!
خطا این است که دو مشی "مبارزه مدنی" مورد نظر پهلوی و "مبارزه مسلحانه" که توسط استقلالطلبان قومی دنبال میشود قابل جمع نبوده و در واقع این خود یک ابر پارادوکس است.
از سوی دیگر ماجرا به اینجا ختم نمیشود. نوریزاده طی اظهاراتی پس از برگزاری این نشست با اشاره به تنشهای ایجاد شده میگوید: «توی دفتر من رازیست، ولی الان بهتون میگم. در دفتر من، کاک عبدلله مهتدی، کاک مصطفی هجری و شاهزادە رضا پهلوی گفتگو کردند. اینو براتون بگم چقدر زیباست که گفتند: شاهزادە شما بیا به کردستان، ما میبریمت تا بانه، پشت سرت، به بانه خوش آمدید رو مردم ببینند. و پیام بدە ببین چه اتفاقی خواهد افتاد.»
اما اساس این غلط را میتوان در اطلاعیه حزب دموکرات علیه نوریزاده پیدا کرد که میگوید: «سخنان دور از حقیقت آقای نوریزادە در ستایش آقای رضا پهلوی از سوی آقایان مصطفی هجری و عبدلله مهتدی که به آنها نسبت میدهد کاملا ساختگی و به دور از واقعیت بودە و چنین چیزی هیچگاه مطرح نشدە و به همین جهت ما به طور قاطع اظهارات آقای نوریزاده در این رابطه را تکذیب میکنیم.»
در ادامه نیز حزب دموکرات با قرار دادن پهلوی در موضع ضعف از نتیجه این دیدار چنین میگوید که: «طرح پیشنهادی از طرف آقای پهلوی به منظور همکاری مطرح شد که به دلیل در برگرفته نشدن حقوق سیاسی و ملی مشخص ملت کُرد و دیگر ملیتهای ایران به طور کلی از سوی آقایان مصطفی هجری و عبدلله مهتدی رد شد و این نشست بدون هیچ نتیجه ای پایان یافت."
آنچه که میتواند شاخص مناسبی برای جلوگیری از ایجاد پارادوکس علیه مبارزین باشد این است که جریانهای مختلف در طراحی برنامههای خود از بهوجود آمدن تضاد با برنامه سایر اپوزیسیون مراقبت کنند. و همچنین این نکته پر اهمیت است که نباید ذهنیت عمومی نسبت به جریان فعالان مدنی خدشهدار شود و تلاشهای آن به فرصتسوزی مبدل گردد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید