قلیتهای دینی، زنان و بازماندگان قربانیان جنگ از جمله گروههایی هستند که در این میزگرد از آنها نام برده شد.
زنان در جنگ و پس از آن
محمد فرزانه، استاد دانشگاه نورت ایسترن در شیکاگو است. او در سالهای اخیر مشغول تحقیق درباره نقش زنان در جنگ هشت ساله ایران و عراق بوده است.
تحقیقات او تا دو سال دیگر به صورت کتابی منتشر میشود که هفده نقش زنان در جنگ را بررسی کرده است: "با اینکه جنگ سی سال است که تمام شده اما جنگ برای صدها هزار زن ایرانی هنوز ادامه دارد."
زنانی که همسر، خواهر، دختر و مادر اسیران، مجروحان و مفقودان جنگی هستند و تجربه جنگ هنوز برای اینها ادامه دارد: "در صورتی که هیچ توپ و فشنگی هم در نشده، جنگ برای زنان ایرانی ادامه دارد."
آقای فرزانه میگوید که دستگاههای مختلف دولتی ایران کارهای بسیاری درباره جنگ و نقش زنان انجام دادهاند اما هنوز کار مستقلی در آنجا انجام نشده است. از آن طرف در خارج از کشور هم به گمان او جنگ ایران و عراق بسیار ناشناخته است: "اگر هم کتابی در خارج از کشور درباره جنگ باشد، درباره تاریخ رزمی است."
او معتقد است که به جز معدودی کتاب در خارج از کشور، باقی کتابهایی که در آمریکا درباره جنگ ایران و عراق چاپ شده است برای "کوباندن ایران" بوده است.
از راست به چپ، محمد فرزانه، کلودیا یعقوبی و احمد کریمی حکاک
آقای فرزانه در زمان جنگ نوجوان بوده و میگوید که دو سال در اصفهان و اهواز داوطلبانه برای هلال احمر کار کرده است. او میگوید که زنان در اهواز به صورت خودجوش شروع کردند به ایجاد رختشورخانهای که رخت و لباس و ملحفههای خونین کشته و زخمیها را بشویند.
تجربه بسیار افسردهکنندهای است. زنانی از صبح آثار مرگ را پاک کنند. او عکس زنی از رختشورخانه اهواز را نشانم میدهد که عضوی جدا شده از بدن یک کشته شده یا مجروح جنگی را در دستانش رو به دوربین نشان میدهد.
آقای فرزانه میگوید که او هم مثل بسیاری از کسانی که جنگ را از نزدیک تجربه کردهاند هنوز با اثرات منفی آن دست و پنجه نرم میکند.
ارمنیها و اقلیتهای دینی دیگر
یکی دیگر از شرکتکنندگان در این میزگرد هم برایم گفت که خاطرات جنگ هنوز او را میآزارد. او هنوز خواب میبیند که دارد از جایی فرار میکند.
کلودیا یعقوبی، از ارمنیهای ایران و از شهر تهران است. او میگوید که در سالهای جنگ برای فرار از آتشباری عراقیها با خانوادهاش به رودهن رفته بودند: "مردم فکر میکردند که هواپیماها به آنجا نمیرسند." به امتحانهایش هم نرسیده و مجبور شده که در تابستان دوباره امتحان دهد: "هنوز خواب میبینم که به امتحان نمیرسم."
او از خانواده نخستین شهید ارمنی جنگ است و در میان بستگانشان یک اسیر جنگی هم دارند.
خانم یعقوبی میگوید که برای درمان اضطرابهای مربوط به جنگ تصمیم گرفته که جنگ را بهتر بشناسد و شروع کرده به تحقیق و متوجه شده است که نوشتههای مکتوبی درباره قربانیان ارمنی جنگ نیست.
او که از استادان دانشگاه در کارولینای شمالی است، میگوید که خودش دست به کار مصاحبه با ارمنیهایی شده که در جنگ آسیب دیدهاند.
شرکتکنندگان در این میزگرد میگفتند که وضع برای سنیها، یهودیان، زرتشتیان، بهاییها و دیگر اقلیتهای دینی که به جنگ رفتند هم بهتر از این نیست.
پنهانکاریهای جنگ
گروه دیگری که از آنها در این میزگرد صحبت شد، فرزندان کشتهشدگان جنگ بودند که گاهی از بس در چارچوبهای دولت و ملت گنجانده میشوند ترجیح میدهند نسبتهای فامیلی خود را پنهان میکنند.
سیما ثابت، خبرنگاری است که بخشی از پایاننامه دانشگاهی خود را با همین موضوع در این میزگرد ارائه کرد. او ابتدا به آمار مختلف از کشتهشدگان و مجروحان جنگ اشاره کرد و گفت که هر کدام از این آمار را بپذیریم چند برابر آن بازمانده جنگ در ایران داریم.
نگاه غالب در جامعه به این افراد "نگاه رانتخوار فرصتطلب استفادهگر" است. از آن طرف خانم ثابت میگوید که حکومت، الگویی از خانواده شهدا نشان میدهد که اگر کسی از این افراد در آن نگنجد، ترجیح میدهند که اصلا نسبتشان را پنهان کنند.
شهلا طالبی، استاد در دانشگاه ایالتی آریزونا، در این میزگرد از تحقیقی گفت که سالها پیش انجام داده و متوجه شده که همین نگاه منفی به خانواده کشتهشدگان جنگ باعث به وجود آمدن اصطلاحی شده به نام "سهمیهای". این اصطلاح به فردی گفته میشود که بدون داشتن مهارت یا تواناییهای لازم در جایگاهی قرار گرفته که به دلیل موقعیت پدرش به او داده شده است.
خانم طالبی میگوید: "کم کم این احساس نسبت به خانواده شهدا پیدا شد که اینها از خون پدرانشان دارند زندگی میکنند. از قبل آنها دارند راحت زندگی میکنند و حتی به دانشگاه میروند."
این نگاه است که خانم طالبی میگوید موجب میشود "طرف پنهان کند که خانواده شهید است." یعنی وابستگی خانوادگی به کسانی که در جنگ کشته شدهاند از یک نشان افتخار به یک داغ بر پیشانی تبدیل میشود.
از آن طرف خانواده مخالفان سیاسی حکومت ایران راه برعکس را میروند. خانم طالبی متوجه شده آنها که پدر و مادرهایشان در دهه شصت در زندان بوده یا اعدام شدهاند، هر چه به دوران حال نزدیکتر شدهایم، بیشتر پروای این را داشتهاند که از خانواده خود بگویند. دلیل این ماجرا به گمان او گسترده شدن طیف کسانی است که از اواخر دهه هفتاد به زندان افتادند، از جمله "فرزندان اصلاحطلبها و خود آنها."
دو جنگ با یک تیر
سوالی که در میزگرد مطرح شد، این بود که چرا گروههایی از جامعه که از جنگ متاثر شدهاند در روایت رسمی از آن حضور ندارند.
احمد کریمی حکاک، پژوهشگر و استاد بازنشسته دانشگاه مریلند، تئوری جالبی دارد. او میگوید که اول باید قبول کنیم دو جنگ واقع شده: "یکی ایران با عراق بود. و دیگری اسلام با کفر"
جنگ اول که جنگ بین دو کشور است و مسئله دفاع از میهن مطرح میشود. اما در دومی: "[آیتالله] خمینی با صدام [حسین] میجنگید. نه به عنوان حاکمان دو کشور بلکه به عنوان دو ایده از اسلام."
آقای کریمی حکاک میگوید که به این ترتیب جنگ ایران و عراق از جنگی میهنی به جنگی ایدئولوژیک تبدیل شد. در جریان این تبدیل است که صرفا روایتی خاص از جنگ مد نظر قرار میگیرد. روایتی که در آن زنان نقششان مشخص است. اقلیتهای دینی زیر پرچم اسلام شیعه قرار میگیرند و خانوادههای قربانیان اگر در چارچوبهای ساخته شده نگنجند مجبور به پنهان نگه داشتن این بخش از هویتشان میشوند.
برای جلوگیری از این وضع است که محمد فرزانه میگوید علیرغم مشکل بودن و یادآوری خاطرات تلخ، مردم ایران باید در میان خود درباره جنگ صحبت کنند: "اگر نه، جنگ یک روایتی میشود که فقط از طرف دولت گفته میشود. آن خوب است ولی در عین حال روایت طرف دیگرش را هم باید نگاه کنیم."
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید