رفتن به محتوای اصلی

بغض ها ترکید!
13.10.2018 - 16:12

اشک سخن گفت

و صورتم به انتظار باران نشت،

 

به صدها جرم سنگین به بیدادگاه رفتم

یک بار به جرم گرفتگی زبان

محکوم و زبانم را قطع کردند

و یک بار به جرم ساده نویسی انگشتانم را

 

گرچه،

زبان آنقدر ها رسا نبود

قلم آنقدرها پر رنگ نبود

اما وجودم فریاد بود

بانگی رسا، رساترین صدا!

که همه ما » برابریم و باید برابر باشیم»

منی که خود در میان طبقم

و در جنگ با رنجها به استادی رسیدیم

هنوز دز جنگم!

[در جنگم، جنگ،

جنگی برای رهایی!

برای باز گشت: حرمت و ارزش انسان

 

اگر قلم پر رنگ نیست

چون بدون انگشت، قلم را به دهن گرفتم

اگر صدام لرزان و با هیجان است

 

چون در جنگم و ترس بر دل دارم

بشنو صدایم را!

اگر ضعف یا رسا نیست

بشنو صدایم را!

و با من بیا

تا ما شویم

در این دنیای بدور از احساس و عواطف انسانی

یک صدا ، صدا نیست،

یک دست، قدرت نیست

تا دیر نشد/ با من بیا!

………………شمی صلواتی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

رضا وضعی
برگرفته از:
ایمیل دریافتی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.