رفتن به محتوای اصلی

نقش سیاست و ایدئولوژی در تاسیس نظامیه ها
21.01.2019 - 15:12

 ایدئولوژی ها، پرنسیپ ها و اهداف سیاسی هستند که به منظور شکل دهی جامعه به صورت سیستماتیک به یکدیگر پیوند داده شده اند. پس از سقوط ساسانیان ایران زمین شاهد بروز و ظهور ایدئولوژی های گوناگونی بوده است، که بعضی از آنها توانستند تا حد ایدئولوژی دولت ارتقا یابند و بعضی نیز به صورت ایدئولوژی های مخالف دولت تاثیر ژرفی در فرهنگ و تاریخ اندیشه ایرانیان به جای نهاده اند. این ایدئولوژی ها را با اندکی اغماض شاید بتوان به دو گروه بزرگ: ایدئولوژی های دهر گرا- طبیعت بنیاد- و دیگری ایدئولوژی های دین گرا تقسیم کرد. علاوه بر اینها ایدئولوژی های دیگری نیز بوجود می آمدند که به درجاتی از هر دودسته تاثیر می پذیرفتند.

 دو ایدئولوژی دینی در سده های میانه ایران زمین

  در سده های میانه، دو ایدئولوژی ِ دین بنیاد توانستند در ایران زمین به ایدئولوژی دولت مبدل شوند: یکی «ایدئولوژی اسماعیلی یا ایدئولوژی باطنی» و دیگری ایدئولوژی ای است که در این نوشتار از آن به نام بنیاد گذارش محمد غزالی، «ایدئولوژی غزالی» نام برده می شود. ایدئولوژی اسماعیلی پیش تر از ایدئولوژی غزالی و در مخالفت با خلافت-دولت- عباسیان(750-1258م) شکل گرفت و بر اساس آن نخست دولت فاطمی(909-1171م)  در مصر و سپس دولت الموت(1090-1256م) در درون ایران زمین پی افکنده شدند. در ایجادگری این ایدئولوژی ایرانیان نقش مهمی بازی کردند و خلیفه بغداد نیز تردیدی به خود راه نمی داد که اسماعیلیان را که از آنها با عنوان های فاطمی و باطنی نیز یاد می شود از اعقاب مجوس بخواند. مجوس در ادبیات خلافت بر چسب تحقیر آمیزی است که دستگاه تبلیغاتی خلافت برای ایرانیان استقلال طلب بکار می برد. مهمترین نظریه پرداز ایدئولوژی اسماعیلی در ایران زمین ناصر خسرو قبادیانی بلخی(1004-1088م) است. ایدئولوژی اسماعیلی مشروعیت خلافت عباسی را به چالش کشید، بطوری که خلافت عباسی در معرض سقوط قرار گرفت. در اینجا بود که عباسیان به ضعف ایدئولوژیک خلافت بغداد که قلب خلافت اسلامی بود پی بردند و ضرورت ایجاد یک ایدئولوژی دولتی قدرتمند را بالاجبار پذیرفتند، تا بتواند در مقابل ایدئولوژی های معارض از مشروعیت خلافت در مقابل ایدئولوژی منسجم اسماعیلیان و ایدئولوژی های دیگر حفاظت کند. این ایدئولوژی با نبوغ غزالی(1058-1111 م) در زیر سایه تدبیر دبیران ایرانی و قدرت شمشیر سلجوقیان(1037-1194) بوجود آمد. به این ترتیب ایرانیان با دو ایدئولوژی که سیاست های متفاوتی را پی می گرفت، تسخیر بغداد را هدف قرار دادند. از ایدئولوژی اسماعیلیان سیاست براندازی مسلحانه تراوش کرد، اما از ایدئولوژی غزالی سیاست تسخیر ایدئولوژیک خلافت از درون سر بر می آورد. هر دو ایدئولوژی در شکل، اسلامی-اسماعیلیان شیعه و غزالی سنی-صوفی بود- اما در محتوا متفاوت بودند.  ایدئولوژی اسماعیلی از درون عقل گرا، اعتزالی، فلسفی و ارستویی بود. اما ایدئولوژی غزالی از درون منتقد عقل گرایی، اشعری، فلسفه ستیز و صوفیانه بود. بنا به ادبیات سیاسی نوین، ایدئولوژی اسماعیلی به شدت رادیکال و ایدئولوژی غزالی به شدت محافظه کار بود. هر دو ایدئولوژی در یک هدف سیاسی اشتراک داشتند، آنهم تسخیر خلافت عباسی بود.

 خلافت عباسی هم با تصوف، که از ارکان ایدئولوژی غزالی گردید و هم با ایدئولوژی اسماعیلی سخت مخالف بود و تا جایی که قدرت داشت برای نابودی آنها تلاش کرده بود. در لحظه ای که اسماعیلیان مصر می رفت تا بساط عباسیان را بر چینند و بغداد را تابع قاهره پایتخت اسماعیلیان مصر کنند، دبیران خراسانی با قدرتِ شمشیر ِ سلجوقیان، بغداد را تسخیر کردند(1055م) و خطر اسماعیلیان را موقتا بر طرف و نفوذ خود را بر مرکز خلافت تثبیت کردند.

   بنیاد سه گانه قدرت سیاسی در نظریه نظام الملک: تاج، بروکراسی و ایدئولوژی

با تاسیس دولت سلجوقی منطبق با بروکراسی ایران زمینی، نفوذ خراسانیان در بغداد و کل امپراتوری اسلامی گسترش یافت. نظام الملک توسی با فراست دریافته بود که ثبات دولت تنها نمی تواند متکی بر پیوند تاج(قدرت شمشیر) با بروکراسی باشد.و تداوم ثبات سیاسی، مستلزم ایدئولوژی نیز هست. بویژه که اسماعیلیان الموت رقیب جدی دولت به رغم استقرار دولت سلجوقی، در بخش های بزرگی از ایران زمین اعمال حاکمیت می کردند و ایدئولوژی خویش را می پراکندند. نظام الملک توسی برای خاتمه دادن به چند گانگی ایدئولوزیک، تاسیس نظامیه ها را در دستور کار قرار داد. یک پارچگی سیاسی دولت سلجوقی که دیگر شکل امپراتوری  در دل خلافت اسلامی به خود گرفته بود، نیازمند پشتوانه ایدئولوژیک و ثبات حقوقی بود. ایجاد مدارس نظامیه که منتسب به نام مؤسس اش نظام الملک توسی است، نتیجه سیاست دولت برای ایجاد یک ایدئولوژی دولتی بود تا بتواند نظام آموزشی را زیردیسپلین خویش درآورد. نظام الملک دریافته بود که حفظ یکپاچگی دولت بدون یکپارچگی ایدئولوژیک ناممکن است. و بایستی برای پایان دادن به چند گانگی ایدئولوژیک جامعه، تعرضی ایدئولوژیک سازمان داده شود، تا بتواند، یک ایدئولوژی فراگیر دولتی را بر دیگر ایدئولوژی های رقیب غالب گرداند. تاسیس نظامیه ها با چنین نیتی در تمامی قلمرو امپراتوری در دستور روز دبیران ایرانی قرار گرفته بود. در اجرای سیاست ایدئولوژی سازی از دین، محمد غزالی در راستای اهداف سیاسی ِ دبیران ایرانی نقش بزرگی ایفا کرد. غزالی با ده ها تالیف خود، ایدئولوژی های مخالف سیاست های نظام الملک را مورد نقد قرار داد و به اسلام روح و معنای تازه ای بخشید.  غزالی با تالیفاتش یک منظومه منسجم ایدئولوژیک برای اسلام مورد نظر دبیران ایرانی ساخت که پیش از آن سابقه نداشت. خلافت اسلامی تا پیش از غزالی فاقد یک ایدئولوژی منسجم بود. اسلام خلافت مجموعه متفرقی بود از راستاهای گوناگون فقهی و مباحث الهیاتی متنازع. استمرار خلافت عمدتا بر پایه اجرای احکام اسلامی بود. بی جهت نبود که خلافت در مقابل تعرض های ایدئولوژی های مخالفان به شدت آسیب پذیر بود و آنان را با احکام کفر و الحاد و نفاق با خشونت سرکوب می کرد.

 ایدئولوژی غزالی

ایدئولوژی که غزالی آن را بنیاد نهاد با تلفیق شریعت فقهی –عبادات, عادات و معاملات- و باورهای صوفیانه بوجود آمد. در این ایدئولوژی، اصول لایتغیر شریعت-اصول ظاهری ، شکلی- با وجد و شوق صوفیانه- ذوقی، فرد بنیاد، درون یافتی که از طریق مراقبت اخلاقی کسب می گردد- درهم می آمیزند. این درهم آمیزی چیزی جز یک ایدئولوژی سازی برای منطبق کردن خلافت بغداد و پادشاهی سلجوقی بر ساختار بروکراسی ایرانی نبود. هدف غزالی از این آمیزش، نجات شریعت بحران زده ای که دیگر جاذبه اش را از دست داده بود، از طریق همنشینی با تصوفی بود که محبوبیت و مقبولیت داشت.   شاید بتوان ادعا کرد که با این ایدئولوژی سازی برای نخستین بار اسلام به هویت قابل ارایه ای دست یافت. تا پیش از غزالی اسلام – بویژه پس از سده دوم - در مجموع در مفهوم فقهی اش خود را عرضه کرده بود. بویژه  فقه حنفی که برداشتی بین النهرینی از حقوق ارایه می کرد با معارضانی سر سخت- مالکی و حنبلی -در قلمرو اسلامی روبرو شده بود. مباحث ناب تر الهیاتی در جدال بین اشاعره و معتزله به بن بست رسیده بود. فقه چهار گانه عملا امپراتوری اسلامی را به چهار حوزه حقوقی تقسیم کرده بود. مباحث الهیاتی نیز زیر تاثیر کنش های سیاسی از یکی از حوزه های متعدد فقهی تاثیر می پذیرفتند. تعدد حوزه های حقوقی و الهیاتی تهدیدی برای امپراتوری اسلامی که پادشاهی ها و امیر نشین های متعددی را در درون خویش متحد ساخته بود محسوب می گردید. دبیران ایرانی که سلجوقیان را به قدرت رسانده بودند تلاش می کردند که بحران خلافت به سود گسترش قدرت بروکراسی ایرانی حل گردد. در چنین حال وهوایی بود که دبیران ایرانی  مانند عمید الملک کندری و خواجه نظام الملک قدرت شمشیر سلجوقیان را در خدمت گسترش بروکراسی جا افتاده ایرانی قرار داده بودند.  رسیدن به چنین هدفی نیازمند ایدئولوژی ای بود که در ایران مقبولیت و ریشه داشته باشد. در عین حال این ایدئولوژی بایستی در مسیری هدایت می گردید که کار  تثبیت مناسبات فئودالیسم و گسترش بازرگانی مورد نظر دبیران ایرانی را محقق گرداند. این ایدئولوژی از سویی باید به جنبش عقل گرای معتزله لگام می زد و از سوی دیگر با تزریق اخلاق صوفیانه شرع را تلطیف می گردانید.

بی سبب نیست که بسیاری برآنند که اسلام  در حقیقت همان است که غزالی ارایه کرده است، زیرا تا پیش از غزالی، اسلام ِ خلافت چیزی جز مجموعه ای از احکام فقهی و مباحث کلامی متنازع و غیر منسجم نبود. نام کتاب معروف غزالی -احیای علوم دین(زنده کردن علم دین)- اشاره به همین معنا دارد. ایدئولوژی که غزالی از این تلفیق –شریعت و تصوف- ساخت، شمشیری دولبه بود. از یک سو دین وشریعت را از هرج و مرج فقهی و کلامی و زوالی که دچار شده بود، خارج می کرد، به این معنا که  تقلید از مذاهب فقهی را که منشاء بی نظمی سیاسی در دولت بود را ضرور نمی دانست، و از سوی دیگر پای تصوف - تا آن زمان مستقل- را به درون دولت می کشاند، تا به این ترتیب خطر برآمد یک جنبش مستقل سیاسی ضد حکومتی از میان صوفیان و جنبش های خالص تر ایرانی را منتفی گرداند. این تلاش غزالی در راستای القای خوانشی باب طبع« دبیر- فئودال های» ایرانی از اسلام بود، همان بینش و سیاستی که نظام الملک در پی آن بود- تسخیر ایدئولوژیک بغداد از طریق تزریق راستایی از اندیشه های ایرانی. هدف غزالی از نظریه عدم ضرورت دولت در تقلید-پیروی- از مذاهب، طرح نظریه سیاسی بود که بنا برآن تنها حکم حکومت دارای اعتبار می گردید و همگان مکلف به قبول و پیروی ازآن می شدند و نه حکم ارباب مذاهب و اجتهادهای بیرون از اراده حکومت. غزالی وجود مذاهب را رد نمی کند ولی لزوم تبعیت حکومت از ارباب مذاهب را بی معنا می داند. به این وسیله استبداد حکومت، از سیاست ِ دولت برآمد می کند و پشتوانه ایدئولوژیک می یابد. پس از این تعرض ایدئولوژیک و پشتوانه مالی و نظامی در حمایت از آن،  نه تنها مذاهب زیر سلطه دولت قرار می گرفت، بلکه فلسفه و آزاداندیشی بیرون از دینِ دولتی نیز در منگنه ایدئولوژی دین بنیادِ و به شدت سیاسی شده قرار می گرفت. دانش ها که تا پیش از آن زیر فشار الهیات ِ مذاهب اسلامی قرار داشتند، پس از آن با قبول قیمومت ایدئولوژی دولتی، بقا ی شان منوط به قبول بی قید و شرط ایدئولوژی دولتی می گردید. از آن پس فلسفه نیز تنها در رواق این ایدئولوژی دولتی امکانی برای ابراز وجود می یافت و در حقیقت وجود استقلالی اش تضعیف می شد.

  تاسیس نخستین دانشگاه ها با دیسپلین ایدئولوژیک در ایران و قلمرو اسلامی

 برای وصول به هدف یکپارچگی ایدئولوژیک دولت بود که نخست نظامیه نیشاپور( 450ه.ق-1057م) که به آن دارالعلم(=سرای دانش،دانشگاه) می گفتند تاسیس شد. این دانشگاه یک سال پیش از تولد غزالی و به دستور نظام الملک ساخته شد. ریاست این دانشگاه به حقوقدان و هومانیست برجسته ای به نام عبدالملک جوینی واگذار شد. در این دانشگاه تصوف هویت آکادمیک یافت و علوم بر پایه صلح اجتماعی تبلیغ و ترویج می گردید. غزالی در این مدرسه پرورش یافت، و گفته می شود که خیام و عطار نیز دانش آموخته این دانشگاه بزرگ بوده اند.   سپس چندین مدرسه مشابه با همان نام در شهرهای مختلف بوجود آمد که مهمترین و بزرگترین آن نظامیه بغداد در قلب خلافت بود که ریاست آن به غزالی واگذار گردید  . مدارس نظامیه، نخستین دانشگاه های سده میانه در ایران و قلمرو خلافت عباسی بودند. تفاوت این مراکز علمی با مدارسی که پیش از آن هم وجود داشتند ، آن بو د که نخست، سیستماتیک بودند، و دوم آنکه دانش در سایه دینی که دولت خود را پاسدار آن می دانست قرار می گرفت. این به آن معنا بود که دانش ها تا آنجا که در تعارض با ایدئولوژی دولت  قرار نمی گرفتند، حمایت می شدند. این روندی بود که دانش در سده های میانه در اروپای مسیحی نیز طی کرده بود . تفاوت مدارس اروپایی و مدارس نظامیه در آن بود که در اروپای مسیحی مدارس مستقیما تحت ولایت و سرپرستی کلیسا بودند، در حالیکه نظامیه ها و مدارس پیش از آن بوسیله دولت های پادشاهی- سکولار- بوجود آمدند. بودجه آن از اوقافی تامین می شد که عمدتا دولت یا اشخاص به آن مدرسه تخصیص می دادند. این تفاوت از جمله دلایلی است که دانش ها در قلمرو خلافت در قیاس با اروپای مسیحی از تنوع و ظرفیت های بیشتری برخوردار گردیدند، و زمینه ای برای آزادی عمل بیشتر دانش پژوهان در دنیای اسلامی نسبت  به دنیای مسیحی بوجود آمد. حافظ ابرو در زبده التواریخ در این باره می نویسد«سلطان [آلب ارسلان]اجازه فرمود و نظام الملک به اطراف نوشت به بنیاد مدارس و چنین گویند که هفتاد مدرسه در آن سال ساختند، و او [نظام الملک] اول کسی است که [این] سنت حسنه نهاده است».

عماد الدین اصفهانی نیز در باره تامین مالی این دانشگاه ها می گوید«در هر شهری نظام الملک مردی دانشمند می یافت، بی درنگ مدرسه ای می ساخت تا در آنجا به تدریس پردازد و درآمدی از وقف بدان اختصاص می داد و آن را به کتابخانه ای می آراست».

در این دانشگاه ها حقوق علاوه بر مناسبات مالکیت، نرم های اخلاقی را نیز زیر دیسیپلین حقوقی قرار می داد- فقه. در این دانشگاه ها کلام، حقوق، ریاضیات  تدریس می گردید. دانشگاه-نظامیه- نیشاپور از لحاظ زمانی 31 سال جلوتر از نخستین دانشگاه معتبر اروپا –بولونا تاسیس 1088- و حدود صد سال مقدم بر دانشگاه پاریس –تاسیس نیمه نخست سده 12- و مقدم بر دانشگاه های اکسفورد و کمبریج که به ترتیب در سال های 1167و 1209 تاسیس شده بودند، تاسیس گردید. مواد درسی دانشگاه های تاسیس شده در سده های میانه اروپای مسیحی و دانشگاه های نظامیه در قلمرو خلافت اسلامی از لحاظ عنوان شبیه به یکدیگرند. در همه آنها رشته های الهیات، حقوق-فقه-  ستون های اصلی تدریس بودند. اما اهمیت رشته ها در دانشگاه های مختلف متفاوت بود. مثلا در یکی حقوق برجسته بود، و در دیگری مثلا الهیات و یا پزشکی. دانش پزشکی و آموزش آن ریشه هایی طولانی تر داشت. دانشگاه سالرنو در اروپا  در 800 میلادی در پزشکی، مرکزی شناخته شده بود. در قلمرو خلافت، در بغداد و ری و شهرهای دیگر مراکز پزشکی بزرگی، فعال بودند. ابوعلی سینا و رازی نمایندگان برجسته دانش و سنت پزشکی و فلسفه در پیش از تاسیس نظامیه ها هستند. 

 با نظم ایدئولوژیک که مدارس نظامیه ایجاد کرد، آزادی اندیشه که پیش از آن نیز دچار محدودیت بود، تحت دیسپلین های مدرسه ای با ویژگی های سده میانه ای قرار گرفت. فلسفه و الهیات در یکدیگرهضم شدند، و آنچه را که حکمت اسلامی نام گرفته است، نتیجه همین آمیختگی است. با آمیزش فلسفه با کلام و تصوف، مرز بین استدلال ورزی خرد بنیاد-فلسفی- و استدلال ورزی الهیاتی که برای اثبات اصول تغییر ناپذیر بکار گرفته می شد مخدوش گردید. اصطلاح حکیم الهی  و یا حکمت الهی، فلسفه اسلامی یا فیلسوف اسلامی و فلسفه عرفانی که تا امروز نیز بوسیله عده ای بکار گرفته می شود، بازمانده ای از سنت های سده میانه ای است که در آن فلسفه زیر دیسپلین های الهیاتی با تصوف آمیزش کرده است.

  بازگشت غیر انتقادی به سده های میانه

از سال های میانه سده نوزدهم و در مسیر حرکت به سوی مشروطیت و قانون خواهی در ایران روشن گری هایی برای رهایی اندیشه نقاد فلسفی از اندیشه های معبودی صوفیانه و الهیاتی صورت گرفت و نتایج خوبی ببار آورد. در راستای تفکیک دانش های تجربی و عقلی از الهیات و باورهای صوفیانه مدارس جدید بوجود آمدند. این مدارس و دانشگاه ها در سکولار کردن جامعه و تفکیک سیاست دنیوی از خیر و شر اخروی نقش بزرگی ایفا کردند. اما از دهه چهل خورشیدی شاهد یک بازگشت فرهنگی به سده های میانه هستیم . محافل با نفوذی از تحصیل کردگان دانشگاه های خارج و داخل با ملاهای حوزه ای هم کاسه شدند و آثار سده های میانه را بدون نقادی با ادبیاتی باب روز، بازسازی کردند. همین کارکرد پس از انقلاب اسلامی با عنوان تلفیق حوزه و دانشگاه به سیاست رسمی دولت اسلامی مبدل گردید. نتیجه همکاری روشنفکران و روحانیان در دهه چهل خورشیدی  به صورت معجون ضد فرهنگی گسترده ای به جامعه عرضه شد و نسل جوان را زیر تاثیر خود گرفت. درست در زمانی که جامعه پویای ایران به یک دوران روشنگری برای فهم پیچیدگی های دنیای مدرن و رو به جلو نیاز داشت، تولیدات ضد فرهنگی این مجموعه از روشنفکران و حوزویان افکار را به سده های میانه بازگشت می دادند. آثار سده های میانه ایران زمین به اعتبار زمان و مکان تولدشان گنجینه ای پر ارزش و اصیل و ناب هستند. اما کار این روشنفکران دست راستی و محافظه کار  در تخریب درست اندیشی کمتر از زیانباری محصولات فرهنگی روشنفکران بی مایه چپ گرا نبوده است. سپهر فرهنگی و ذهنی بخش قابل توجهی از نسلی که در انقلاب اسلامی شرکت کردند از این دو منبع مخرب تغذیه شده بود. در این سال ها ادبیات چپ روانه به حد زیادی مورد نقد و بر رسی قرار گرفته است. اما ادبیات و محصولات فرهنگی دست راستی زیر حمایت حاکمیت اسلامی موجود همچنان بازاری گرم دارند. ذهنیتِ فرهنگ سازی برای براندازی نظام قانونی مشروطیت در سال 1357 بوسیله دونیرو صورت گرفت. در یک سمت بوسیله جبهه ملی، نهضت آزادی، حزب توده، فدراسیونی های، فداییان خلق و مجاهدین خلق و در سمت دیگر بوسیله نیروهای به شدت محافظه کار و راست گرا مانند«حلقه تاویل» و حوزه های علمیه. محصولات قلمی و قدمی این دو جریان، بوجود آورنده روح انقلاب اسلامی 1357 بود. بخشی از این شبح سیاه در دولت اسلامی موجود تجسم یافت، اما بخش بزرگتری از این روح ترس آور همچنان بر فراز آسمان ایران در گردش است.

  احمد تاج الدینی

  20. ژانویه.2019 برابر با30.دی.1397  

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

احمد تاج الدینی
سایت نویسنده:سیاست و جامعه

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.