رفتن به محتوای اصلی

چرا یک پایه جنایت رزیم آخوندی نبودیم در پاسخ به افشین
25.05.2007 - 19:08

در بخش اظهارنظر ایران گلوبال ،دوستی بنام افشین ضمن تائید نوشته ایرج مصداقی و خطاب به من از جمله چنین نوشت :" آنقدر ما به سازمانهای خود اعتماد داشتیم که هم اکنون نیز نمی خواهیم باور کنیم که ما خود یک پای جنایت آخوندی بوده ایم؛..."

اکنون 26 سال از خرداد سال 60 و کشتار بیرحمانه در زندانهای رزیم اخوندی می گذرد و این حادثه تلخ اکنون به یک رویداد تاریخی بدل شده است و جا دارد از هم اکنون کمسیون های حقیقت یاب برای بررسی آن تشکیل شود از سوی دیگر سیاسی کردن یک رویداد تاریخی و پیوند بی جا آن با مسایل روز، می تواند به مانعی در جهت همگرایی نیروهای سکولار و مخالف رزیم بدل گردد

هدف از این نوشته دفاع از" خط مشی" که سالها ان را به کناری گذاشته و سازمانی که دیگر عضوش نیستم ؛ نبوده بلکه بعنوان شاهدی از ان سالها شرایط ان روز را با نگاه منصفانه تحلیل کرده در جهت روشن شدن هر چه بیشتر حقیقت نکاتی را خاطرنشان می کنم

مارکسیست ها و حقوق شهروندی

_در پاسخ شما ناگزیرم که " نه من و نه ما" نه تنها یک پای رزیم جنایت آخوندی نبودیم چرا که هیج سازمان کمونیستی نه تنها شریک حاکمیت سیاسی آخوندی نشده بوده بر عکس کلیه سازمانهای کمونیستی ، غیر علنی و اعضای آن از حقوق شهروندی محروم بودند و از این رو دهها هزار مارکسیست از محل کار دولتی اخزاج شده بودند و اکثرا آنان بطور مخفی و یا نیمه مخفی زندگی می کردند و در صورتی که کمونیستی در اداره دولتی "کشف" می شد بعنوان نفوذی و ضد انقلاب محاکمه می شد .

_ رزیم از همان ابتدای تشکیل حکومت اسلامی برنامه نابود سازی کلیه شبکه های سازمانهای مارکسیستی( توده ای , اکثریتی ، اقلیتی، پیکاری و.....) پرداخت در حالی در مورد سازمانهای اسلامی نظیر مجاهدین که نزدیک به قدرت سیاسی حاکم قرار داشتند ؛ سخت گیری چندانی نسبت به انان روا نمی د اشت ؛اکثرا مجاهدین تقریبا از حق شهروندی برخورددار بودند و تنها زمانی که رهبران مجاهد مطمئن شدند که "پدر "خمینی ، انان را در قدرت سیاسی سهیم نمیکند با همکاری بی صدر دست به یک "نبرد" زود هنگام زد و هزاران مجاهد رادر یک مصاف کاملا نابرابر در مقابل دشمن قدار قرارداد. این خودکشی سیاسی رجوی – بنی صدر ؛ دیگر سازمانهای سیاسی چپ را که سرشار از مشکلات درونی و بحران فکری , سیاسی و ایدولوژیک قرار داشتند ، غافلگیر ساخت، سازمانهای مارکسیستی اصولا امادگی چنین نبرد نا برابری را نداشتند.

_ این احزاب مارکسیتی بجز حزب توده؛ جوان ؛ خام و بی تجربه و بدون برنامه بودند. بلوک رجوی _ بنی صدر آنان رادر وضیعت دشواری قرار می داد .انان یا می بایست یا بدنبال رجوی و بنی صدر می رفتند و یا بشکل علنی ، منتقد به اصلاح قوانین و تاثیر گذاری بر تحولات سیاسی می پرداختند، در چنین شرایطی فدائیان اکثریت بدنبال حادثه افرین نان 30 خرداد نرفتند و جذب سیاست و برنامه های رهبری حزب توده شدند که پس از چندی از ان بریدند.

30 خرداد هر چند موجب بی ابرویی رژیم اسلامی در سطح ملی و بین المللی شد ولی بیشتر ضربات را به مبارزه مدنی و ارام مردم زد و جو خفقان و ترس را بر کشور حاکم ساخت و بخش بزرگی از نیروهای روشنفکری , سکولار را به خارج کشور منتقل ساخت.

_ من کسی را در ان روز ها ندیده ام از کشتار بیرحمانه این نوجوانان مجاهد شادی و هلهله کرده باشد و در نتیجه ان را دروغ نامیدم . البته درون زندانها وضیعت بگونه دیگری بود ، ابعاد جنایت و شکنجه چنان وحشتناک بود که در مواردی زندانی عاشق بازجو خود می شد و آنان را چنان در هم می شکستند که زندانی برای نجات جان خود، به تیر خلاص زن رفیق و بردار هم حوزه ای خود مبدل می شد و کارخانه تواب سازی لاجوردی چنان فعال و فراگیر بود .... ، در این باره کتاب ها نوشته شد و باز هم بایستی نوشت تا ابعاد این جنایت ضد بشری برای کمیسیون های حقیقت یاب اینده روشن شود.

_ انچه مربوط به خطای سیاسی(دفاع از خط ضد امپریالیستی _ خلقی خمینی) فدائیان اکثریت می باشد که یک سال و نیم ( سال 59 تا دیماه 61 )بطول انجامید و پس از ان به خط مشی تقابل با حکومت انجامید که تا امروز همچنان ادامه دارد و سازمان اکثریت در اولین گنگره خود این خطا ها را اساسا پذیرفت و در کتاب گنگره اسامی تمام تصمیم گیران ان دوران رابا نام و مسئولیت مشخص کرده اند و امروز کسی که به اینده ایران می اندیشد می تواند این خطا را ببخشد ولی ان را فراموش نکند. هر گونه کینه ورزی و بهانه جویی ره بجایی نمی برد و مشکلی را حل نمی کند.

_نکته مهم این است که بیماری عجیبی در بین اپوزیسیون وجود دارد که بجای شکنجه گر و حاکم ، قربانیان و محکومین مورد سئوال قرار می گیرند .

اکنون وقتی به پشت همین سایت ایران گلوبال نگاه می کنم مقالات خوب و علمی و گزارشات حقوق بشری اصلن خواننده ای ندارد ولی مقالات" یقه گیری " ومطالبی که درگیری درونی اپوزیسیون را نشان می دهد بیشترین خریدار دارد.

بطور مثال مقاله ایرج مصداقی که ظاهرا ابه دفاع از هاله اسفندیاری نوشته شده ولی درواقع نویسنده به تصویه حساب های سیاسی با توده ای و اکثریتی و اصلاح طلبان پرداخته است و یقه شوهر هاله اسفندیاری را گرفته و اورا نصیحت می کند که چنان کندو....چنین نکند ، بنظر می رسد این روش که نسبتا هم کم نیست، یکی از نشانه های بیماری در جامعه سیاسی ایران است.

زندگی سیاسی من

افشین نوشت :"ما یعنی من و تو ، یک پای جنایت آخوندی بوده ایم؛" من افشین ارا نمی شناسم واز زندگی سیاسی او بی اطلاع هستم ولی این جمله ایشان یک " خود و من زنی "بیمارگونه ، غیر منصفانه و دور از حقیقت است این جمله افشین برای من بسیار گران امد . ناگزیر هستم از زندگی سیاسی خود آنطور که بوده را شرح دهم بدون اینکه بخواهم از دیدگاه و ایدولوزی و عملکرد سیاسی فدائیان ا کثریت در آن سالها را دفاع کرده باشم :

اعتراف می کنم که من نه تنها به سازمانم اعتماد داشتم بلکه به ان عشق می ورزیدم ولی سالهاست که نه عشقی مانده و نه اعتمادی و اکنون فردی که به لحاظ سیاسی کاملا مستقل از سازمان های سیاسی عمل می کنم

...

1973 از زندان ازاد و از همان زمان بطور مخفی زندگی کرده ام ،بعد از "انقلاب" که همه فعالین سیاسی به خانه و کاشانه خود برمی گشتند ,من برای دیدن خانواده ام مخفیانه وارد شهر زادگاهم ، شاهی شدم و هر گز بعدا زا انقلاب در شهر م ازادنه قدم نزدم و در سال 1981 خانه تیمی ما با صد ها قبضه سلاح کشف و من راوانه زندان شدم و پس از ازادی از زندان تا سال 1986 بطور کاملا مخفی در ایران علیه رزیم اخوندی مبارزه کردم به خارج امدم و بعد از سه ماه برای سازماندهی مجدد گروههای مخفی فدائیان اکثریت به ایران باز گشتم پس از شش ماه به افغانستان برگشتم و در ان جا مدتی چشم بسته منتظر بازگشت به ایران ماندم که ضربات سال 1986 و دستگیری بیش از هزاران نفر فدایی اکثریت پیش امد و چهارسال زیر بمب های و مین ها کار گذاشته ، در جوار مرزها زندگی کردم و سال 1991 به دانمارک امدم و در سال 1994 کمیته دانمارکی دفاع از حقوق بشر مردم ایران DKIRرا با همکاری جمعی تاسیس کردم و فصلنامه پژواک به دو زبان دانمارکی و فارسی انتشار دادم که در ان کلیه موارد نقص حقوق بشر برای احزاب و روزنامه ها ارسال می شد . در اکثر تظاهرات در مخالفت با رزیم اسلامی شرکت کردم و در سال 2002 کمون اینترنتی فرهنگ گفتگو را بنا نهادم و سه سال است بخش بزرگی از کار روزانه صرف سایت ایران گلوبال می کنم سایتی که به گفته هر ناظر بی طرفی علیه سانسور عمل کرده او فضای مناسبی را برای گفتگو میان اپوزیسیون ایران مبدل شده است . ...

اخر چرا من بایستی یک پای جنایت رزیم اخوندی باشم؟

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.