رفتن به محتوای اصلی

نقد نگاه اصلاح طلبانه ملیحه محمدی
16.06.2011 - 12:50

به گمان اصلاح طلبان حکومتی تنها شاید در دوسال گذشته یعنی از انتخابات سال 88 به اینطرف موضوع براندازی رژیم اسلامی بر سر زبانها افتاده است و به آن برچسب اپوزیسیون « براندازی طلب» زده اند در صورتیکه این خواسته تنها به یک گروه خاص تعلق ندارد و از سالهای گذشته این در خواست همچنان به قوت خودش پا بر جاست و جنبش سبز مکمل مطالبات سیاسی – اجتماعی جامعه ایرانی است. صرف نظر از این مطلب ، یک واقعیتی وجود دارد که مسئولان و حاکمان رژیم با مشاهده حرکتهای خود جوش و اعتراضی و غیر قابل کنترل دانشجویان دچار سردرگمی شدند و خود را در تنگا دیده و مجبور به سرکوب جنبش اعتراضی یا همان جنبش نوپای سبز شدند و تا به امروز هستند و مردم را از هر گونه اقدامی که منجر به سقوط نظام شود، با هر وسیله ممکن بر حذر میدارند. سرکوب اعتراضات مردم بی دلیل نبوده ونیست و بر خلاف نظر بسیاری از اصلاح طلبان بی اساس و به صورت اتفاقی نیست. بطور کلی اصلاح طلبان بویژه آنهایی که در خارج از کشور اقامت دارند برخورد درستی نسبت به براندازی نظامی که بر پایه دروغ و کشتار دگراندیشان استوار است، نمیکنند. بر هیچکس پوشیده نیست که اصلاح طلبان تکه ای جدا ناپذیر از کل نظام بوده و از درون هیئت حاکم بر ایران بر خواسته و هم اینکه از براندازی نظام پادشاهی در ایران حمایت کرده و در آن دست داشته اند و طلایه دار انقلاب اسلامی در سال 57 بوده اند. شواهد و اسناد موجود به طور شفاف آشکار میسازند که همه آنها در سرکوب دگراندیشان و مخالفان واقعی و جان برکف جمهوری اسلامی دست داشته اند و حالا نیز سرنگونی خود را با سرنگونی نظام یکسان میبینند. با وجود بسیاری از اختلافات بسیار سنگین میان باند های حکومتی همه آنها در بر سر یک موضوع نقطه اشتراک دارند و آن حفظ نظام جمهوری اسلامی است به هر قیمت که باشد. برای من و بسیاری از هم اندیشان من سرکوب مخالفان از سوی حاکمان نظام ولایتی و حفظ منافع و قدرت سیاسی شان کاملا روشن است ولی پرسش من در اینجا این است که اصلاح طلبان چرا با براندازی نظام اینگونه سرسختانه مخالفت میورزند و حتا تا مرز بی منطق، جاییکه عقل انسانی جهت درک درست سخنان و دلائل پوچ مطرح شده هنگ میکند، پیش میروند؟

خانم ملیحه محمدی از شعار جنبش سبز در یکی از مقالات

 خود سخن رانده است. ایشان بر این باورند که شعار جنبش سبز اجرای بی تنازل قانون اساسی میباشد و به گفته ایشان یعنی مبارزه قانونی و به عبارت دیگر شعار «براندازی» مبارزه غیر قانونی است.

مدافعان اندیشه اصلاحات همیشه بر این مسئله تاکید میکنند که شعار سرنگونی خشونت بار است که منجر به کشتار دستجمعی و کشور به آشوب کشیده میشود پس بایستی تغییرات را آرام و مسالمت آمیز درخواست کرد و هم اینکه این تغییرات باید در دل نظام اسلامی صورت گیرد. این نظریه بی دنده و ترمز از سوی اصلاح طلبان بویژه خارج از کشور همچون خانم ملیحه محمدی و یا خانم نسرین بصیری بصورت مسلسل وار تکرار میشود و حرف تازه ای در میان نیست. این افراد کدام چالش منطقی را تا کنون از زمان ریاست آقای محمد خاتمی که خود را پس از شکست مفتضحانه سیاسی در ایران به عنوان تدارکچی نظام معرفی کرد، به

رژیم اسلامی حاکم بر ایران تحمیل کردند تا پیروزمندانه بتوانند موفقیت خود را در عرصه سیاسی به رخ مخالفان خود بکشند؟

درخواست اجرای بی تنازل قانون اساسی از سوی این دسته از افراد که از مسائل اجتماعی ایران بدور مانده اند و عقب تر از مردم ایران گام برمیدارند هرگز نمیتواند حتا به شعار تبدیل شود چه رسد به اینکه به عنوان اتکا یا «دست گیرنده» مطرح شود تا دست مردم ایران که در لبه ی پرتگاه دره ی سیاسی – اجتماعی قرار گرفته اند را از خطر سقوط و نابودی بازدارد. این آزموده را دیگر مردم ایران به مورد آزمایش قرار نخواهند داد.

جمهوری اسلامی بارها ثابت کرده است که ظرفیت اصلاحات را در خود نمیبیند و دارا نیست زیرا که همواره با اسحه گرم و سرد پاسخ به مردم بی سلاح و صلح جو در خیابانهای ایران از جمله تهران داده است. این زبان خشونت است که از سوی حاکمان بی رحم نظام به جوانان فرهیخته، دانشجویان جان برکف، کارگران ستمدیده و خانواده های بی بضاعت تحمیل میشود. هیچ توازن قوای سیاسی از سوی دیگر، با اینگونه شعار های خودفریبنده در جامعه پدیدار نمیشوند. اکنون باید اذعان کرد که نیروهای سرنگونی طلب پرچم دار جنبش سبز هستند زیرا که از اخبار ایران اگر بی خبر نمانده باشیم، شعار جمهوری ایرانی مطرح گردید صرف نظر از تعبیر و تفسیر آن و همچنان از سوی جنبش سبز اصل ولایت فقیه یکبار برای همیشه باطل اعلام گردید و این را باید آویزه گوشمان کنیم که جنبش سبز دیگر آن جنبشی نیست که تازه جوانه زده و اولین شعارش رای من کجاست بود!

در خوشبینانه ترین حالت، اصلاح طلبان حکومتی هنوز نسبت به ماهیت این نظام توهم دارند و ماهیت ضد انسانی و زن ستیز آن را نمیشناسند. یا اگر بشناسند و به مردم فریبی مشغول باشند، خیانتکار واقعی به ایران و ایرانی محسوب میشوند و باز هم باید در بسیاری از مواقع عنوان کرد که با انتقاد سازنده میتوان راه درست را شناخت. از خود باید انتقاد کنیم و به به و چه چه ها را به فراموشی بسپاریم. ازنیروهای چپ و راست باید انتقاد کرد. از جنبش سبز باید انتقاد سازنده کرد تا راه درست را پیدا کند و با چشمان بسته در دامی دیگر سرنگون نشود. از نیروی چپ سنتی هم باید انتقاد کرد زیرا بطور نمونه همان بخشی هم که سخن از آزادی مطبوعات در ایران میزنند، خود در دستگاه حاکمه از مسببین غیر قابل انکار در سرکوب مطبوعات بودند. شکی در این مورد نیست که بسیاری حتا از رهبران گروه های چپ هم اکنون در زندان بسر میبرند و بسیاری از آنان نیز سرنگونی نظام پلید اسلامی را با نابودی منافع اقتصادی خود مترادف میبینند. اما این هم دلیل نمیشود که از حقوق آنان در مقابل رژیمی مانند جمهوری اسلامی دفاع نکنیم! رژیمی که در آن تعریف حقوقی قانون معنای بی قانونی پیدا کرده و صلح به جای جنگ و عشق به معنای تنفر در کتاب لغت جمهوری اسلامی پدیدار میشوند. طرفداران اندیشه اصلاحات چه فرقی در واقع با اصولگرایان دارند؟ اصولگرایان خواهان حفظ نظام جمهوری اسلامی هستند در مقابل طرفداران اصلاحات هم چنین هدفی را دنبال میکنند. آیا این یکی از مخرج مشترکهاست یا خیر؟ اختلافات بین این دو گروه در کجا دیده میشوند؟ اختلاف گروه حاکم و مسلط بر قدرت ( اصولگرایان ) و گروه بازنده و ازحوزه سیاسی به بیرون از دایره حکومتی رانده شده ( اصلاح طلبان) تنها شاید در یک اصل خلاصه شود و آن این است که دغدغه گروه بازنده یعنی اصلاح طلبان حکومتی عمدتا پیرامون نوع تنظیم آهنگ برقراری همین نظام در ارکستر اصولگرایان با سازها و ملودی های دیگر میباشد. رهبر ارکستر نیز همان ولی فقیه است و به چالش کشیدن او نیز بر طبق گفته های خانم محمدی باز هم غیر قانونی است و کشور شاید به آشوب کشیده میشود. بر اساس تجربیات بدست آمده میتوان بطور شفاف عنوان کرد که اگر حتا یک در صد دوباره قدرت در دست نیروهای اصلاح طلب قرار بگیرد، باز هم این گروه که اکنون سنگ عدالت اجتماعی و آزادی را به سینه میزند، با اعمال زورو خشونت به حکومت خود ادامه خواهد داد و این چیزی جز با سر نیزه حکومت کردن نیست و نمیتواند از روشهای سابق سرکوب دست بردارد. اگر دست بردارد، نابودیش حتمی است و سرنگون خواهد شد.

اگر به مسئله از این زاویه هم نگاه کنیم، در مییابیم که ترس اصلاح طلبان از سقوط نظام بسیار زیاد است و اگر لازم میبود این گروه در صورت بدست گیری قدرت بر فرض محال همکاری با اصولگرایان را بر سقوط ترجیح خواهد داد زیرا که ائتلاف با طرفداران خامنه ای دیکتاتور ایران برایشان آنچنان از دیدگاه اقتصادی زیان بار تر نیست تا نابودی کل نظام. پس باز هم به این نتیجه میرسیم که بین این دو جناح یک اصل مشترک وجود دارد و آن حفظ نظام اسلامی است و حفظ منافع این رژیم مترادف است با حفظ منافع اقتصادی خویش. خلاف واقعیت های تاریخی نباید قلم زد زیرا که زمان ثابت خواهد کرد که حق با چه کسی است و چه کسی یا کسانی در چه مقطع از زمانی درست اندیشیده اند و درست ابراز نظر کرده اند. آنانی که ادعا میکنند گروهای طالب براندازی عجولانه عمل میکنند تنها ترسشان از مرگ سیاسی زود رس است و نه چیز دیگر. مگر این نیست که انقلاب زمانی در یک جامعه صورت میگیرد که دچار بحران شده و این بحران بطور دائم وجود دشته باشد و کنترل سیاسی نیز از دست حاکمان بر مردم در رفته باشد؟ اصلاح طلبان حکومتی در طول خدمت به جمهوری اسلامی ثابت کردند که قابلیت خود را برای حکومت کردن از دست داده اند. در حال حاضر در جامعه ایران مشکلات لاینحلی در مقابل مردم ایران قرار دارند که مهمترین آنها عبارتند از: حل مسئله اتمی ایران و باز بودن گزینه حمله نظامی در صورت ادامه غنی سازی اورانیوم ، تورم اقتصادی، نرخ بالای بیکاری، نبود دادگستری و امنیت و عدالت اجتماعی، آزادی فردی و حقوق شهروندی، مسئله ملی، زنان و جوانان، و قومی و فرهنگی است و اصلاح طلبان برای هیچکدام از این نارسایی ها راه حلی نمیتوانند ارائه دهند و همچنانکه نتوانسته بودند. بحران دائمی که از آن حرف زدیم در هر صورت وجود دارد و شاهد هم هستیم که روز به روز مسائل ایران در جهان و منطقه و درداخل کشور بحرانی تر میشوند و جامعه مانند بشکه ای پر از باروت در حال انفجار قرار دارد. سرنوشت مردم ایران در خیابانهای تهران و دیگر شهرستانهای بزرگ و کوچک رقم خواهد خورد ولاغیر. این یک روند طبیعی است و فرار و یا جلوگیری از این روند اجتماعی تنها یک رویاست.

نکته دیگری را که لازم میدانم مختصر توضیح بدهم این است که خانم ملیحه محمدی در مقاله اخیرشان که در سایت ایران گلوبال هم با عنوان « این کمترین دستآورد بود» به چاپ رسیده است، مینویسند:

«باری؛ دیروز روز خوبی بود حکومت و مردم هر کدام آنچه در توانشان بود به خیابان آوردند. باشد که از پس اطمینان از حضور و سنجیدن قدرت یکدیگر به تفاهمی برسند. این وضعیت آماده باش خیابانی نه برای حکومت مطلوب و مقدور است و نه جنبش سبز می تواند یا می خواهد که هر روز درس و کار و زندگی مردم را تعطیل کند و آنان را به خیابان بکشاند. صرف نظر از اینکه تا به تفاهم منطقی با حکومت نرسیده است، هر از گاه از این حرکت ناگزیر است»

از ایشان میبایست پرسیده شود که به تفاهم رسیدن منطقی با حکومت جنایتکار اسلامی چه معنایی دارد؟ این رااز سر کم لطفی اصلا توضیح نداده اند ولی من در اینجا از آنچه که برداشت کرده ام را نقل میکنم و ایشان نیز میتوانستند قدری از منطق خود را به قضاوت درست بنشانند.

- حکومت اسلامی تشکیل یافته از باند های تبهکار مافیایی است و هر یک از افراد این حکومت به جان هم افتاده اند تا سهم بیشتری در اشغالگری داشته باشند. مافیایی صفت درستی ست که استفاده میشود زیرا که در هر بخش از اقتصاد، فرهنگ و سیاست که در آن منفعتی باشد و احساس شود که در جایی میتوان سودجویی مالی به نرخ میلیاردی کرد، نقش باند های حکومتی شفاف میشود و نیروهای خودی در آنجا حضور دارند. نگاه کنیم که الان در چه موقعیتی ایران و ایرانی قرار دارد و چه میتوانست باشد که نیست، اگر در ایران یک حکومت بر خواسته از رای مردم و دموکرات قدرت سیاسی را بدست میداشت؟ انسان بیشتر با توجه به ذات انسانی «خود فریب» است تا فریبنده. اصلاح طلبان حکومتی نیز انسانند و به خود فریبی گرایش دارند زیرا که از طرفی دیگرهم از بد شانسی روزگار ابزار فریبنده از دستشان نیز درآمده است. در هر صورت از موضوع دور نمیشوم و بر میگردم به اصل مطلب. از زمان ریاست جمهوری رفسنجانی تا خاتمی و در حال حاضر احمدی نژاد تا کنون تجربه های بسیاری را بدست آورده ایم. مهمترین آنها تجربه ای است که با مسئله رفورم و طرح اصلاحات بدست آمد. پس چگونه میتوان باز هم به مردم توصیه کرد اگر نگوییم تحمیل که با چنین حکومتی میتوان با منطق به تفاهم رسید؟

- مگر میشود از قاتلین فرزندان ایران زمین انتظار مرحمت داشت؟ و یا مگر میشود با قاتلین بهترین و شجاعترین فرزندان ایران در یک کاسه غذا خورد؟ چه غیرتی در این جمله های عوام فریبانه نهفته است؟ آیا مردم ایران فراموش کرده اند و یا بخشیده اند و یا بی غیرت شده اند؟ مردم ایران هرگز نه فراموش میکنند، آنچه را که این نظام بر سرشان آورده است، و نه میبخشند و یا نه هم کاسه با قاتلین فرزندان بی گناهشان میشوند. خانم ملیحه محمدی به باور من بسیار دست و دلباز و اغراق آمیز در این مقاله عمل میکنند !

- آیا اگر این مسئله را حتا از بعد سیاسی خارج کنیم و به مسئله شخصی تقلیلش بدهیم باز هم مایل هستم که بدانم، اگر پسر و یا دختر خانم محمدی کشته شده بود، ایشان با منطق قاتل فرزندش رابطه بر قرار میکرد و باز هم میبخشید و از خشونت دوری میجست در صورتیکه قاضی دادگاه به ایشان میگفتند، سعی کنید با قاتل به تفاهم برسبد و از حکم اعدام که اعمال خشونت است، بپرهیزید؟

عقل حکم میکند که هر انسانی در چنین موقعیتی اگر قرار بگیرد ، از دادگاه مربوطه اشد مجازات را تقاتضا کند.

چگونه میشود که انسانی این چنین ساده لوحانه از مردم بخواهد که با نظام تمامیت خواه که کل ایران را نه تنها اشغال که به زندانی بزرگ و به کل مساحت ایران یک پادگان نظامی ایجاد کرده است، به تفاهم برسند و سازشکاری پیشه کنند؟

ایشان از قاتلی که خود دست به جنایت میزند، درخواست دادخواهی میکند.

کدام انسان عاقلی است که چنین خرعبلاتی را بپذیرد؟

فراموش نخواهیم کرد که تا مغز استخوان این حکومت غیر مشروع آلوده به خون میباشد.

اصلاح طلبان حکومتی شاید در سکوت میدانند که اگر این نظام سرنگون نشود هیچ اصلاحاتی در ایران صورت نمیگیرد و نخواهد گرفت.

آزادی و دموکراسی هزینه سنگینی را از مردم دردمند ایران طلب میکنند و آیا اینکه جامعه مدنی ایرانی حاضر به پرداخت این نرخ سنگین جهت مطالبات خود میشود یا خیر موضوع بحث این مقاله نیست و در جایی دیگر و زمانی دیگر تحت عنوانی دیگر باید به این موضوع پرداخت.

به باور من جهان سوم جایی است که:

اگر کسی میهنش را آباد کند، خانه بر سرش خراب میشود و اگر خانه را کسی آباد کند، مجبور به ویرانی میهنش میگردد.

متاسفانه در جهان سوم باید یکی از آین دو را انتخاب کرد و نمیتوان هر دو را همزمان با هم آباد کرد.

اما جنبش سبز در راهی قدم بر میدارد که گزینه سوم هم در آن وجود خواهد داشت و آن هم آباد کردن هر دو است. از میان بد و بدتر هیچکدام را نباید انتخاب کرد و جنبش سبز برای خوب و خوبتر و خوبترین ها مبارزه میکند. اگرچه آهسته میرود ولی به مقصود خواهد رسید و آن آزاد سازی ایران از چنگال غاصبان فاشیست اسلامی است. ایران آزاد خواهد شد با سرنگونی رژیم ملعون اسلامی و این یک رویا نیست!

پاینده ایران بزرگ

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.