رفتن به محتوای اصلی

داستان این ناشناس که وکالت

داستان این ناشناس که وکالت
ناشناس

داستان این ناشناس که وکالت تسخیری جناب ایرج خان را بعهده گرفته ، حکایت آن جاهل محله که هر روز صبح می رفته ، داروخانه محل و هندوانه می خواست و فروشنده با تعجب می پرسید ، آخه بابا جون، داروخانه چه ربطی به هندوانه داره و طرف می رفته گوشه مغازه و زیب شلوارش را باز می کرد و می گفت که داروخانه ای که هندوانه نداره بشاش بهش، کارش را می کرد و از داروخانه خارج می شد، این جاهل محله بار برای بار دوم اینکار را کرد وقتی برای بار سوم که خواست دهانش را باز کند، داروخانه چی بهش گفت داداش برو آن گوشه و زیب شلوارت را باز کن....، حال حکایت وکیل مدافع مصداقی است که هر چیزی را بهانه قرار می دهد . مثلا می گه امید داتا، نژاد پرست و علیه فداییان چیزی گفته و خبر ندارد که همین امید نا دان که آکانت ایرانگلوبال را برای مدتی در اختیار داشت را بخاطر نژاد پرستی آکانت اش بلوک شد

و کیانوش چندین مطلب علیه او نوشت ، بحث بر سر مقایسه تکنیکی ویدئو کلیب های "رودست" امید دانا با ویدئو کلیب های سعید بهبهانی که دو و نیم ساعت میکروفون را بدست ایرج مصداقی می دهد که به منتقدین اش فحش و بد بیراه بده ولی 2 دقیقه وقت برای کسانی که مورد فحاشی و اتهام این بیمار روانی قرار گرفته اند نمی دهند و بی شرمآنه دم از دمکراسی می زنند، ماهیت کار مسول صدا وسیما جمهوری اسلامی تفاوتی با عمل بهبهانی ندارد. ن جناب نا شناس بیا از دمکراسی موجود در ایرانگلوبال استفاده کن و بازهم بگو فلانی یعنی کیانوش وزرات اطلاعاتی است برای تو منطق و دلیل بی ارزش تر از آن جاهل محله است