فرهنگ و هنر
«بدون سانسور»، نام نمایشگاه کتابی است که توسط ناشران مستقل خارج از ایران، برای پنجمین سال متوالی در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکای شمالی برگزار میشود. |
گرد همایی تلگرامی برای بزرگداشت زنده یادان آزاده و عدالت خواه میهنمان:
** دکتر محمد ملکی و رفیق علیرضا جباری **
https://t.me/joinchat/CPd7yFQ5jXIrvQDjrh3Dbg |
منتظر بودیم حالا که هرکس یک چیزی میگوید، دو کلمه هم از مادرعروس بشنویم، اما چه بهتر که خود عروس پشت میکروفن آمد. این دیگر نه شایعه است، نه گمانهزنی، نه توطئهپنداری. |
اینجانب (امضا محفوظ) یکی از کارشناسانی هستم که تلویزیونهای فارسی عکس بزرگم را روی دیوار میاندازند و از من سؤال میکنند. |
تا دهه ی نود، علم پزشکی، درد را چیزی میدید که در اغلب مواقع باید تحملش کرد، پدیدهای که جزئی از زندگی به شمار میرفت. |
در حالی که مأموران امنیتی سپاه و اطلاعات جمهوری اسلامی دستهجمعی داشتند کتاب یکی از نویسندگان را بررسی میکردند، باز اسرائیل در خیابانهای میهن اسلامی فاجعه آفرید.
|
اردوغان کە بشدت سرش بە کاغذهای روی میز گرم بود، با دیدن تن لت و پار و سوختەای کە بی مهابا بطرف او می رفت، از خواندن و کنکاش در اوراق پیش رویش دست کشید، بە صندلی اش لم داد و منتظر ماند. |
هوای تازه، خنک – یا بهتره بگم کمی سرد! – صدای خروس، نگاه به حرکت دختران و پسران نوجوانی که به مدرسه می روند، کودکانی که توسط مادرانشان با ناز و نوازش به سوی مهد کودک روان هستند و ... |
کایلی بخند ! آهوی عاقل!، کتاب خوان ! با آهوانِ چابکِ چشم ات، تو درس خوان !
کایلی بخند ! موی فشان، در حصارِ ما، کایلی سماع برقص ! بر لبِ تیغِ اوینِ ما،
|
وقتی منفعل باشیم، آدمها وحشی میشوند، زورگو میشوند، اخلاق و شأن انسانی ما را ديگر چندان محترم نمیشمارند، و امیال و عُقدههای درونیشان مجال ِ ابراز پیدا کرده، خودنمایی میکنند!
شاید به صورت خلا |
خزان در ره گذاری رو به پایان
همی میرفت لنگان لنگ لنگان
فروزان مجمر خورشید بی تاب
به لرزانی نمایان گشته در آب
دمان بادِ مشیّت تیز می تاخت
زمین در زیر پایش رنگ می باخت
|
از طالاری به طالار دیگر می روم .نه این موزه را پایانی نیست .در اطاقی جعبه وسایل وابزاردندان کشی پتر را نهاده اند.علاقه عجیب او به کشیدن دندان ! |
وارد سرسرای عظیم موزه می گردیم اوج نمایش اشرافیت روس در شمای سبک باروک. |
.
فکر می کنم دراین روزهای سخت ودلهره آورکرونائی که دلتنگی آدمی را پایانی نیست باید چیزی بنویسم که به بر خاستن دل تنگی ازمیان یاری کند .لذا فکر کردم در ادامه خاطرات مدرسه جزبی خوانندگان خود رابیک سفرچ |
جوک معروفی منتشر شده بود که خانمه کمد به نجار سفارش داد و گذاشت کنج اتاقخوابی که یک دیوار با خیابان اصلی فاصله داشت. فرداش به نجار شکوه کرد اتوبوس که در میشود، میخهای کمد میزند بیرون. |