رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

رضا بی شتاب
میانِ تُندبارِ ناگهان بوران
که سرما دوزخ افروزد ز دهلیزی به دهلیز
و تن ریزد همه برگ/
نه بامِ خانه ای پیدا وُ پنهان برزن وُ در/
به راهِ تیره ی لغزنده هول انگیز/
ترکان اورمولو- آ. ائلیار
قله بلند! نمونه زیبایی، این، چشمان منست...هی...! وقتی برای رزم، به بزرگی سبلان، نیرو ندارید، برای درنوردیدن قله ها نکوشید .* وقتی درکنارت صورتکها میشکند و قئ ات میگیرد دست خودت نیست، سایه ها ترا میبرند.هیچ شده که بی اختیار به دنبال شبحی راه بیفتی و به آن برسی؟ تنها میتوانی در میان سایه ها وجودت را لمس کنی شاید که دگر بار از نو زاده شوی.
مسعود دلیجانی
به رزم و نظم بزی و زمانه را نو کن /
که چرم پاره کاوه بدین دلیل گواه /
مپیچ هیچ تو "پویا" سرت ز محرومان /
اگر چه تو هیچی بروی آب چو کاه
عزیز نسین
تلاش برای برپایی امپراتوری بزرگ گوسفندان رفته رفته سرعت گرفت و برای پیروزی بر قالابینتوپ، دشمن خطرناک، یگانهای نظامی از میان گوسفندان تشکیل شد. حتی نحوه راه رفتن گوسفندان دیگر چون گذشته ها نبود، بلکه مثل گرگ ها راه می رفتند. آنها دیگر چون گذشته ها بع بع نمی کردند، بلکه سعی میکردند مانند گرگها زوزه بکشند.
برزین آذرمهر
گریان مباش ازگذر ابر‌های کور /
غمگین مباش درقفس این شب چو گور /
این قصه ی کهن /
دانی تو به زمن :
حنیف حیدرنژاد
در چهره هنرمندی که به عنوان هنرپیشه به خوبی حرف میزند و نقش بازی میکند، در این مصاحبه، چهره انسانی دیده می شود که "نقش، چهره و هویت" اصلی خود را در نهانخانه ای گذاشته و بر روی آن سرپوش می گذارد. چهره فردی که توان ابراز عقیده و نظر خودش را هم نداشته و به سختی به دنبال پیدا کردن کلمات است و در دنیای واقعی باز هم ماسک به چهره زده است.
وزیر محترم ارشاد طی بیاناتی فرمودند: از نظر دولت کار خانه سینما تمام شده است. بنابراین می توان گفت که دولت تیر خلاص را بر پیکر سینمایی ها شلیک کرد. اما از آن سو این اقدام، اعتراض شدید و بی سابقه سینماگران و هنرمندان را در برداشته است. فرمان آرا، سیمرغ های خود را به جشنواره فجر پس داد.
کتایون ریزخراتی
جاذبه هاي متنوع صفحات و خدمات اینترنتی و به خصوص شبکه‌های اجتماعی ، حضور در فضاي نت را براي نسل جديد مسحور کننده کرده است. آدم قرن بیست و یک این روزها نه تنها به واسطه ی تسلط جبرگونه و تسهیل گر تکنولوژی بر زندگی و اینترنتی شدن خدمات و داد و ستدها که به اختيار و مسخ شده، خود را به فضاي بي انتهای نت سپرده است .طی دو دهه ی اخير به پشتوانه ی قابليت‌هاي فناوري‌هاي جديد، شبکه‌های اجتماعی مجازی و به طور مشخص فیس بوک و به تازگی گوگل پلاس، ایرانیان را هم همچون مردمان سایر جوامع...
بهمن فرمان‌آرا، در یک اقدام اعتراضی به وضعیت سینمای ایران تمام سیمرغ های بلورین جشنواره فجر را پس فرستاد.
ترکان اورمولو- آ. ائلیار
آخ اورمو !...لبخندت خشک شده ! ...میدانی؟ ...از درد تو میمیرم... بر بستر آرزوهای جوانیم ، شعور در شعرم ، تاول زده است...نگاه کن!...مردمک من، نامت امانتی ست پیشم ،
به پایان این شب...یک بامداد بیدار مانده است...
آب گوارای کاریز وسط باغهای انگور از زیز انبوه برگهای زرد و خشک پاییزی به آرامی روان است. میخواهم زنده بمانم تا چهره خندانت را ببینم. ترا به بردگی بردند و در سر هر بازازی فروختند؟ مرا ببین که در پی تو آب شده به رودها پیوستم. نخی شده در هر چرخی پیچیدم...آخ اورمو!...
مرجان علیشاهی
می شود عشق به یک خنده سر آغاز بخند.....می شود روز من از خنده ات آغاز ، بخند......می نشیند به دلم نغمه احساس، چه خوب........می نوازی تو به لبخند خودت ساز، بخند
رضا بی شتاب
ای که گذر می کنی از کوی ما/
گوشه ی چشمی نکنی سوی ما/
وه که جدایی وُ جفا جابرَند/
آمدنت جاذب وِ جادوی ما
ی.ک. شالی
پیشکش:

به منصور خیرآبادی و همه­ ی بچه­ های ولایتم.
مرجان علیشاهی
تا تو هستی در کنارم ، من که تنها نیستم.....تا زمانی که تو هستی ، فکر فردا نیستم......گرچه شاید لحظه ای حتی نباشی پیش من......قایق یادت که باشد ، غرق غم ها نیستم
مرجان علیشاهی
يك شب آهنگ صدايت چه پريشانم كرد.....ياد يك خاطره افتادم و حيرانم كرد....به تو گفتم كه مرا جاي بده در دل خود.....تو پذيرفتي و چشمان تو مهمانم كرد
ترکان اورمولو- آ. ائلیار
حسرت سرریز میشود، در قلبم ... ویران میشوم درچشمانِ شب مست ... در خیابانهای ژنده و بوسه ممنوع اش، سراینده، خواهم گشت ، و گم خواهم کرد لبهایم را ...لبهایم رابیابید...* این شبح و سایه باید از همه کس و همه چیز جراحی شود. از هر جا که کلمه " جان" به گوش میرسد. سگها را به همراه خود ببرید...
رضا بی شتاب
« و ساعتِ سِیّم بود که او را مصلوب کردند» (انجیل مَرقُس باب پانزدهم)
روز جمعه و شنبه گذشته انجمن نوپای "دیوان" در شهر کلن برگزار کننده کنفرانسی بود که از هنرمندان و شخصیت های مختلف ایرانی و آلمانی در آن شرکت داشتند. این کنفرانس که نامش کنفرانس "میان خطوط" بود عمدتا به صحنه ی فرهنگ و هنر، هنرمندان و زنان در ایران و تبعید پرداخت.
شیرین عبادی برنده ی جایزه ی صلح نوبل، زیبا شکیب نویسنده و فیلم ساز، ناصر زراعتی نویسنده ، علیرضا درویش فیلم ساز و نقاش، شاهرخ مشکین قلم کرئوگراف و رقصنده، پرستو فروهر نویسنده و فعال حقوق بشر...
باهره خدیوی
من امشب تا سحر بیدار خواهم ماند /
و مفتون از همه آزادی خویش /
گهی چشمم به برگ شاخساری است /
که سرمست از بهار و باد در رقص است /
و با مرغان شب /
با صوت خوش الحانشان /
همراز خواهم شد
اکبر اقراقی
افسوس که دستانمان ز هم جداست
امروز برای زمین بی مرزمان
مبارزه بی مرز نیاز است.
انجمن هنر در تبعيد، دهمین جشنواره جهانی سينماي ايران در تبعيد را بمدت چهار روزاز هشتم تا یازدهم مارس دوهزار و دوازده، در پاريس برگزار مي كند
ترکان اورمولو- آ. ائلیار
در این جدال از«نیاز» مبرم خبری نیست و کمتر کسی «سرپای خودش» است . عموماً خیالاتی اند و چشم دوخته به این و آن . اندیشه فراموش شده ، و آنچه که آگاهانه و ناآگانه آواز میدهند عمدتاً نیاز بیگانه است که هیچ ارتباطی با من و تو ندارد. همه جا تار تنیده اند که صدای دیگری درنیاید. از چیرگی کینه و نفرت خسته و بیزارم ، خبری از مهربانی نیست. گویی همه چیز را به زهرآغشته اند. من دارم به قلب خودم نیزشک میکنم. نمیدانم این تارها به کدام گوری وصل است که مثل زنجیر بر پاهایم سنگینی میکند.
ی.ک. شالی
یداله کوچکی دهشالی(ی.ک.شالی) هستم. سال چهل ودو در روستای سوخته کوه، گیلان، به دنیا آمدم. سال شصت و پنج مجبور به ترک ایران شدم. از آن تاریخ به بعد در آلمان بسر می برم. از چهارده سالگی شعر و داستان می نویسم. تعدادی از نوشته هایم منتشر شده اند.
وقتی تو می‌گویی وطن من خاک بر سر می‌کنم
گویی شکست شیر را از موش باور می‌کنم
مسعود دلیجانی
نـوعـروسی قـعرِ جانم تـورِ شـادی می تنـد
در دلِ انـدیـشـه ام آهنـگِ چنگی می زنـد
وز تبسم بر لبـانش عشـق مأمن می شود
من ز او شادان و او شادی دو چندان میکند
همچو چشمه گو بنازد بر نوازشهایِ نور
من بنازم نازِ آن مه رو که غم بر می کند
انی کاظمی
عارف قزوینی شاعر گرانقدر ایران در سده پیش و در دوران قاجاریه به دنیا آمد و از جمله شاعران علاقه‌مند به فرهنگ ایران به شمار می‌آید. این شاعر ارجمند و دوستدار ایران‌زمین، شعر زیبایی دارد که در وصف اشوزرتشت سروده است.
مردی داشت در خيابان حركت مي كرد كه ناگهان صدايي از پشت گفت: اگر يك قدم ديگه جلو بروي كشته مي شوي. مرد ايستاد و در همان لحظه آجري از بالا افتاد جلوي پایش. مرد نفس راحتي كشيد و با تعجب دوروبرش را نگاه كرد اما كسي را نديد. به راهش ادامه داد. ... به محض اينكه مي خواست از خيابان رد بشود باز همان صدا گفت : بايست مرد ايستاد و در همان لحظه ماشيني با سرعتی عجيب از کنارش رد شد. بازهم نجات پيدا كرده بود. مرد پرسيد تو كي هستي و صدا جواب داد : من فرشته نگهبان تو هستم .
رضا بی شتاب
به زنانِ زندانی
برزین آذرمهر
در نیمه‌های راه و
افتاده از نفس
چون پرشکسته مرغی
در کنج یک قفس...
‌با چون تویی چه کردند
دیوان بوالهوس؟
کاین سان ز پا فتادی
کندی دل از نبرد!
اگر از شعرهایم گل را جدا کنید*از چهار فصل یک فصلم می‌میرد*اگر یار را از آن جدا کنید دو فصلم می‌میرد*اگر نان را از آن جدا کنید سه فصلم می‌میرد.
اگر آزادی را از آن جدا کنید*سالم می‌میرد*و من نیز.
ترکان اورمولو- آ. ائلیار
وقتی نزدیکی، گرفتار توام. به هیچ کار و زندگیم نمیرسم، و زمانیکه دوری، باز خوانی «آثار»ت را پی میگیرم؛ و هنگامیکه در برهوت دوری- و نزدیکیت گیر کرده ام،با خودم حرف میزنم، مانند حالا که میخواهم عصارهء زندگیمان را قطره قطره در گلوی سایه سار جانها بچکانم.
گاهی چنان نزدیکی که گرمای تنفست را روی صورتم احساس میکنم، و گاهی چنان دوری که حتی فریادم نیز بگوشت نمیرسد، نه، گاهاً من در خلاء ترا فریاد میزنم . به رؤیاهای دوران کودکیم میمانی، که در لابلای مه غلیظ خوابها گمشده است.
مسعود عطایی
دیدی چگونه ایران ، این افتخار دوران......با دست شوم دیوان ، ننگین ترین زمین شد ؟.....دیدی که این گلستان ، این سرزمین نیکان....قربانی ِ تعصب ، ویران بنام دین شد ؟.....آن شاه ِ آریامهر !! ، با آن روان ِ بیمار....گفتا بخواب کوروش ! خوابید و اینچنین شد....نسل جوان پریشان ، در کوچه و خیابان....نشکفته یا که پژمرد ، یا با ستم قرین شد...
دریک دم احساس کردم مشغول سخنرانی هستم که متوجه شدم تقریبا سینی زرین او ازانجیر وآناناس خالی شده بود. نیمه تبسمی بمن عطا کرد وگفت: خب...سکسولوز خانم نظرت راجع به من دررابطه با غذا وسکس چیه؟ گفتم: کسی که صبروحوصله نداره, معلومه که عاشقه. درحالیکه شیشه شراب را مانند یک ساقی حرفه ای بدست گرفته بود گفت: درشگفتم با استدلالی که درمورد زمان داری اینچنین فکرمیکنی! اولین باربود که اوومن پس ازسالیان دراز آشنائی با هم نشسته بودیم.
مسعود دلیجانی
تا گام زنندگان عدالت /
نگاه گرمِ خویش را /
گره زنند /
با درخششِ نگاه ژرف تو /
و در فضایی /
که از تبادلِ ادراکی چنین ژرف /
می شکفد دادی گمشده در فراخنای تاریخ را /
با بال هایِ ستبر تو /
بر فرازی بنشانند والاتر!
ویستا
برگزاری این آئین به مدت 10 روز به طول می انجامید یعنی از روز 13 تیر تا 22 تیرماه که روز باد می نامیدند وامروزه در میان زرتشتیان به مدت یک یا دو روز در کنار رودخانه ها, دریاچه ها و یا در آدریانها مردم دور هم جمع شده و هفت نخ با رنگهای متفاوت که از ابریشم و سیم و زر به هم بافته می شوند را تهیه کرده و به دور مچ دست می بندند که به آن نخ تیر و باد میگویند و آن را در روز تیر به دست بسته و در روز باد بر بلندی یا پشت بام ایستاده و آن را از مچ دست باز کرده به باد می سپارند