رفتن به محتوای اصلی

آیا در جنبش انقلابی ایرانیان برای آزادی، «تندروی» از سوی طرفداران «جمهوری» و «پادشاهی» وجود دارد؟
گفتگوی کیهان لندن
21.02.2023 - 22:19

- «تنها قشر نازکی از روشنفکران و سیاستمداران بودند که دریافته بودند جامعه ما با چشمانی بسته به سوی یک پرتگاه هولناک در حرکت است. این سخن قطعا خوشایند برخی‌ها نخواهد بود، اما محمدرضاشاه فقید را نیز باید در همین گروه‌بندی جا داد. ما همراه با آن «با تجربه‌ها» موفق شدیم یکی از فرصت‌های نادر تاریحی را که در قالب دولت شاپور بختیار ظاهر شده، و درواقع  آخرین تدبیر شاه و آنهایی بود که آینده را می‌دیدند، تا توان داشتیم تخریب‌اش کنیم و راه را برای قبضه قدرت توسط دستگاه روحانیت، به سهم و اندازه خود هموار سازیم.»
- «تخفیف و کاهش روحیات منفی در خارج می‌تواند خرابکاری‌های تفرقه‌جویانه‌ی عوامل جمهوری اسلامی را خنثی ساخته و روحیه و امید شرکت‌کنندگان جنبش در داخل کشور را بالا ببرد. عومل رژیم از نزدیک در حال رصد رفتار و سخن شخصیت‌ها و طیف‌های مختلف اپوزیسیون‌اند و می‌کوشند هر اختلاف کوچکی را به شکافی بزرگ بدل سازند. به همین دلیل نیز مسئولیت طرف قوی‌تر در خنثی ساختن خرابکاری‌های جمهوری اسلامی سنگین‌تر است.»

#################

از انقلاب ملی ایران با شعار «زن زندگی آزادی» که پس از قتل حکومتی مهسا امینی از اواخر شهریورماه ۱۴۰۱ آغاز شده، پنج ماه می‌گذرد. صحنه‌ی قدرت‌نمایی جمهوری اسلامی در داخل و خارج به کلی تغییر کرده و تضعیف شده و روح تازه‌ای در جنبش آزادیخواهی ایرانیان از جمله با پشتیبانی سیاسی کشورهای غربی از این انقلاب دمیده شده است.

تصویر

 

در مورد آنچه در جامعه سیاسی ایران می‌گذرد با اصغر جیلو فعال سیاسی گفتگو کردیم.

-لطفاً برای آشنایی خوانندگان در مورد سابقه و تجارب سیاسی خودتان بگویید و اینکه چه مسیری را طی کردید تا به مواضع کنونی رسیدید؟

-تجربیات من نیز مشابه دیگران، بیان فشرده‌ای از بازبینی دوران فعالیت گذشته در پرتو آموخته‌هایی است که بعدها حاصل شدند. شروع فعالیت سیاسی من در اواخر دهه چهل خورشیدی بود که جنب و جوش‌های ادبی و زیرزمینی سیاسی در محافل روشنفکری و دانشجویی آن دوره در حال گسترش بود. بحشی از این فعالیت‌ها نهایتاً به حرکتی تحت عنوان «مبارزه مسلحانه چریکی» (منظور سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران است) علیه حکومت وقت انجامید که در مسیر یک رشد شتابان به سوی دنیای مدرن قرار گرفته بود. انگیزه من در پیوستن به این حرکت، به بعضی  عناصر فرهنگی غالب در محیط زندگی و بی‌عدالتی‌هایی برمی‌گشت که اذهان خام و جوان را یارای درک پیچیدگی‌های و دلایل بروز آنها نبود. در آن شرایط هیچ نهاد مدنی شناخته شده نیز در دسترس ما جوانان برای بحث و گفتگو درباره آنها قرار نداشت و بسیار طبیعی می‌نمود که ما، از محفل‌های غیررسمی‌ فامیلی و دوستی، یا جلسات «دینی- سیاسی» متعلق به نهادهای مذهبی، برای پاسخ گرفتن به دغدغه‌های آن زمان خود سر درآوریم و با پاسخ‌هایی روبرو شویم که گذشت زمان نشان داد، درست نبودند. نهادهای رسمی‌ دولتی و یا احزاب نمایشی چون «حزب ایران نوین» و «حزب مردم» که فقط هنگام انتخابات ظاهر می‌شدند، به ندرت قادر به جذب جوانان به درون خود بودند. اغلب راهنمایان ما هم در هر لباسی که تصور کنید، قادر نبودند درک کنند جامعه‌ای که فقط چند نسل قبل از ما از خواب طولانی قرون وسطایی خود برخاسته بود، نمی‌توانست ساختارها و ارزش‌های جان‌سخت متعلق به دنیای پیشین را بدون پذیرش ارزش‌های نوین دنیای مدرن از سر راه بردارد. اما ذهن ساده‌اندیش ما در آن زمان از درک این معنی عاجز بود و خواست دیگری داشت که موج آن مرا نیز با خود به درون جمعی برد که برای بسیاری از پرسش‌های بنیادی نه تنها پاسخ‌های قاطع و از پیش تعیین شده داشت، بلکه الگویی «واقعی» از یک جامعه عادلانه و مدرن را هم در جایی در آنسوی مرزهای شمالی به ما نوید می‌داد. ما افتان و خیزان و زخم‌خورده در رویای یک جامعه متوازن به آستانه انقلاب اسلامی ١۳۵۷ رسیدیم، بدون آنکه درک کنیم در الگوهای پیاده شده آن «رویا» جایی برای جامعه چندصدایی و آزادی وجود نداشت، هنوز قربانی‌های بسیار لازم بود تا سال‌ها بعد، با چنین حقیقت تلخی از نزدیک آشنا شویم. حتی سرآمدگان مخالف محمدرضا شاه فقید، که متعلق به نسل پیش از ما بودند و تجربه توفان‌های سیاسی در جامعه را از سر گذرانده بودند، چنان در وسوسه گرفتن سهمی‌ از قدرت و انتقام دوران مصدق از شاه فقید غرق بودند، که از دیدن افق ترسناک بازگشت به دوران قاجارها به کلی بازماندند. تنها قشر نازکی از روشنفکران و سیاستمداران بودند که دریافته بودند جامعه ما با چشمانی بسته به سوی یک پرتگاه هولناک در حرکت است. این سخن قطعا خوشایند برخی‌ها نخواهد بود، اما محمدرضاشاه فقید را نیز باید در همین گروه‌بندی جا داد. ما همراه با آن «با تجربه‌ها» موفق شدیم یکی از فرصت‌های نادر تاریحی را که در قالب دولت شاپور بختیار ظاهر شده، و درواقع  آخرین تدبیر شاه و آنهایی بود که آینده را می‌دیدند، تا توان داشتیم تخریب‌اش کنیم و راه را برای قبضه قدرت توسط دستگاه روحانیت، به سهم و اندازه خود هموار سازیم. تشریخ فاجعه‌ای که بر همه ما بعد از آن در مراحل مختلف و به نوبت رخ داد، در حوصله این مصاحبه نیست. من تا سال ١۳۷٠ از دور و نزدیک درگیر فعالیت در «سازمان فداییان اکثریت» بودم ولی بعد از این تاریخ، از فعالیت تشکیلاتی در آن کناره گرفتم. فروپاشی «رویایی» که سر از کابوس در آورد، و سپس تجربه زندگی در یک کشور دموکراتیک غربی، و مشاهداتم ناگزیر مرا هم مثل بسیاری دیگر به این نتیجه رساند که بدون دستیابی به دموکراسی فارع از دخالت دین و ایدئولوژی، راهی به سوی آزادی و برابری و آبادی در کشور ما ایران وجود ندارد. تقدم عدالت بر آزادی نه به برابری و نه به آزادی منجر نخواهد شد. اینکه عده‌ای اصرار می‌کنند که آزادی از عدالت نتیجه می‌شود، حرف بیهوده‌ایست و تا کنون نتیجه‌ای جز فجایع بزرگ بشری از آن حاصل نشده است.

-شما معمولاً در نوشته‌هایتان نوک تیز حملات را در ارتباط با انحصارگرایی و عدم رواداری و نفی تکثر بیشتر متوجه نیروهای جمهوریخواه و چپ می‌کنید و بسی کمتر در جزئیات به همین گرایش‌ها در میان نیروهای طرفدار پادشاهی می‌پردازید. دلیل چیست؟

-این سخن شما درست است، اما  دلیلش آن نیست که من نقش نیروی افراطی طرف مقابل را نمی‌بینم ویا از آن می‌گذرم. ما همه این را می‌دانیم که در هر دو جمهوریخواه و پادشاهی‌خواه طرف یک گرایشی افراطی وجود دارد  که بطور کلی هیچ حق موجودیتی برای طرف دیگر نمی‌شناسد. اما دلیل اینکه که من بیشتر به انتقاد از یک بخش از طیف افراطی چپ پرداخته‌ام، اینست که آشنایی و شناخت بیشتری از نظرات و روحیات آنها دارم و می‌توانم با اِشراف بیشتری در مورد آنها بنویسم. مخاطبین من که اغلب در این طیف جا می‌گیرند، گاه و بیگاه درگیر مباحثی می‌شوند که خودبخود نظر دیگران را جلب کرده و فرصتی برای بحث و اظهار نظر ایجاد می‌کند. بدین ترتیب اگر شما نوشته‌های مرا تعقیب کنید پیام اصلی اغلب آنها دعوت به همکاری و اتحاد با یکدیگر و با دیگران بر سر مسائل مشترک و پایان دادن به تفرقه است. جمهوریخواهان و یا چپگرایانی که در حرف، شعار همکاری و اتحاد می‌دهند، متاسفانه در عمل نه تنها بر سر رقبای خود در طرف دیگر می‌زنند بلکه با همجنسان سیاسی خود نیز همان رفتار را می‌کنند. چند سال پیش مطلب «بیانیه جمهوریخواهی و رفتارشناسی اپوزیسیون ایرانی» را نوشتم درباره اینکه چهار جریان جمهوریخواه در حدود ۴ سال پیش طی بیانیه‌ای به «شورای مدیریت گذار» که تازه تاسیس شده بود و سیاست‌اش ظاهرا مبتنی بر همکاری و نزدیکی با مشروطه‌خواهان بود تاخته بودند. در حالی که اکثر اعضای «شورای گذار» جمهوریخواه هستند! اما از سوی آن چهار سازمان تکفیر و بایکوت شدند که تا کنون هم ادامه دارد. این قبیل برخوردهای حذفی مخرب و ناامیدکننده است. آنها سر هر فرصتی بر ایده همکاری مشروطه‌خواهان و جمهوریخواهان علیه جمهوری اسلامی می‌تازند؛ ولی چنین رفتار عجیبی را از سوی «شورای گذار» علیه آنها ندیدم. تازه این چهار جریان یک طیف چپ میانه هم تلقی می‌شوند! چه رسد به طیف‌های افراطی! پاسخگو کردن این جریانات از طریق انتقاد و پرسش کمک می‌کند که ما خود را بهتر بشناسیم و افراد و نیروهای مسئول و پاسخگو را از بقیه تشخیص دهیم. متاسفانه یک ایده غلط و بسیار جاافتاده در میان این نیروها وجود دارد که فکر می‌کند فقط خود آنها باید در مورد کمبودهای خود بنویسند و اگر کس دیگری چنین کند، دارد تبلیغات ضدچپ می‌کند! کما اینکه بارها  خودم نیز هدف چنین اتهاماتی قرار گرفتم. این وضعیت کم یا بیش در مشروطه‌خواهان ویا طرفداران آقای رضا پهلوی هم می‌تواند  نسبت به منتقدین آنها مطرح باشد، بالاخره همه ما از «ساکنان یک کوی هستیم» ولی من شناحت نزدیک از روحیات و مسائل آنها ندارم تا در باره آنها هم بنویسم، گرچه تا کنون در مورد چماقدارانی که زیر نام سلطنت و پرچم پادشاهی در حال بر هم زدن صفوف همبسته ایرانیان در تظاهرات و گردهمایی‌ها در لندن بودند نیز چند بار نوشته‌ام.

من بر اساس مشاهدات مستقیم خودم در لندن، خطر افراطیون طرفدار سلطنت را در آسیب زدن به روحیه همبستگی در صف تظاهرات بسی بیشتر از طرف مقابل و رقبای آنها دیده و حس کرده‌ام. متاسفانه آنها توانسته‌اند شمار قابل ملاحظه‌ای از گرایش‌های مختلف مشروطه‌خواه گرفته تا بقیه طیف‌ها را، از حضور مجدد در تظاهرات دلسرد کنند. در هفته‌های اخیر علاوه بر گروه‌های ضربتی آنها، که بیشتر به درد زدوخورد فیزیکی و عربده‌کشی می‌خورند، تعدادی هم که نقش لیدری و استعداد در ابداع شعارهای انحصارگرانه دارند (از قبیل رهبر ما پهلویه- هر که نگه اجنبیه) به آنها ملحق شده‌اند. آنها روشی جز تحمیل خود و شعارهایشان بر دیگران ندارند، روش کارشان هم این نیست که بخواهند جداگانه فقط برای خود و طرفدارانشان فراخوان داده و در جای مشخصی که صرفا متعلق به تجمع یا مسیر راهپیمایی خود آنها باشد برنامه اجرا کنند، آنها معمولا می‌کوشند بهترین نقطه در میدانی را که در فراخوان‌های مختلف محل تجمعات همگانی است، از پیش حتی اگر با زور وقلدری و کتک‌کاری هم شده در اختیار خود بگیرند و سپس با بلندگوهای قوی خود، شعارهای دیگران را خفه و حضور هزاران نفری مردم را در تظاهرات چه در خود صحنه وچه در تبلیغات رسانه‌ای، به نام خود مصادره کنند. چند ماه پیش آنها حداقل ۵ پلیس را در جلو سفارت لندن به شدت مضروب کرده و روانه بیمارستان ساختند و پلیس عکسی از ١۳ نفر از آنها را برای شناسایی به اطلاع عموم رساند، که ظاهرا همه آنها هنوز هم  با قلدری در اغلب تظاهرات حضور دارند. آنها در روز ٨ ژانویه امسال، حتی تحمل سخنرانی نماینده دادخواهان ایرانی هواپیمای سرنگون شده اوکراینی را نداشتند و با تمام قوا کوشیدند، سخنرانی وی را که با همدردی وسیع شرکت‌کنندگان همراه بود، مختل سازند. همه سخنرانان بعد از وی نیز گرفتار همین رفتار و حتی بدتر از آن شدند. در عین حال کسانی هم پیدا شدند که از هم‌اکنون برای دیگران خط و نشان مجازات بعد از پیروزی جنبش حاضر را می‌کشند. مشروطه خواهان محترم و خوشنامی‌ در لندن از اعمال و رفتار و افکار آنها به تنگ آمده و از آنها تبری جسته‌اند و احیانا اگر تلاش آنها نبود، ما در تظاهرات ١١ فوریه در روز شنبه، اقدامات مخرب بیشتری از آنها می‌دیدیم. به همین خاطر، خوشبختانه ما از بلندگوی آنها شعارهای مبتنی بر همبستگی را هم گاهی می‌شنیدیم.  من بعید می‌دانم اعمال و اقدامات این دستجات، خودجوش و بدون حمایت مالی و فکری از جایی تشویق نشود. همانطور که گفتم تا کنون چندین بار در تقبیح و رد این رفتارها نوشته‌ام. همچنین به اتفاق تعدادی از دوستان ما حداقل سه اطلاعیه در افشای اعمال مخرب این افراد و نتایح منفی آن در چند ماه اخیر منتشر کردیم. مشروطه‌خواهان و خصوصا آقای رضا پهلوی باید جدی‌تر از پیش در این موارد کار کنند و تدابیر موثرتری برای محدود کردن فعالیت این دستجات در زیرنمادهای مشروطه و پادشاهی‌خواهی بیندیشند وگرنه معلوم نیست عاقبت کار به کجا ختم خواهد شد!

اما چپگرایان چماقدار افراطی هم در این میان در همین لندن وجود دارند، که بیشتر با حزب کمونیست کارگری مربوطند. آنها هم در ٨ ژانویه کوشیدند بخشی از تظاهرات را به حساب خود مصادره کنند و سخنرانی کسانی مثل خانم شیرین عبادی را برهم بزنند. در ١١ فوریه  نیز، در حالی که یک مادر داغدیده  حوادث خونین بهمن  ١۳۵۷ و بعدا هم فرزند محترم ایشان در حال سخنرانی بودند، آنان کوشیدند در وسط میدان در سخنرانی آنها اخلال ایجاد کنند. اما تعداد آنها معدود و صدایشان چندان رسا نبود.  تاثیر منفی این گروه در گردهمایی‌ها فعلاً قابل قیاس با افراد قبلی نیست. یکی از شعارهای آنها که همراهی طیف‌های چپ دیگر را با خود دارد «مرگ بر ستمگر- چه شاه باشه چه رهبر» است که متقابلا واکنشی چون «مرگ بر سه فاسد- چپی و ملا و مجاهد» را در پی داشته است. شعار اولی، در اساس به مجاهدین تعلق دارد، اما فعلا ما در لندن برآمد چندانی از آنها ندیده‌ایم، شاید آنها هم در انتظار فرصتی مناسب برای آمدن به میدان‌اند تا بر تنش‌های موجود بیفزایند. از نظر هر ایرانی که درک کند بدون حداکثر همبستگی در بین ما ایرانیان بیرون انداختن جمهوری اسلامی از سکان قدرت درکشور ممکن نیست،  قطعا اعمال مخرب دسته‌های فوق تفاوتی ماهوی با یکدیگر نخواهند داشت.

– به نظر شما جایگاه چپ و نیروهای جمهوریخواه در خیزش اخیر کجاست و آیا حضور تاثیرگذار در حال حاضر در این خیزش دارند یا نه؟

-نیروی محرکه جنبش حاضر و ارزش‌های آن، رابطه‌ای با احزاب و سازمان‌های موجود از طیف‌های مختلف ندارد. این نیرو فاقد ایدئولوژی و به دور از تاثیر گفتمانی اکثر احزاب موجود است. ارزش‌های این جنبش همان معیارهای عادی زندگی روزانه جوانان در جهان آزاد است. «زندگی عادی» در ترانه «برای» همین ترم‌های معمولی عادی در دنیای آزادند.

بخشی از سرمایه‌های اجتماعی این جنبش را فعالان حقوق زن و شخصیت‌های هنری و  ورزشی تشکیل می‌دهند که در حمایت از آن نقش کلیدی ایفاکرده و به کانون اتصال  بسیاری از فعالین آن در بعد از ٢۵ شهریور ١۴٠١ تبدیل شده‌اند. مشخصه ی مشترک این شخصیت‌ها علاوه بر محبوبیت و سرشناس بودن آنها در داخل و خارج کشور، شخصیت متحدکننده و ارجحیت «خیر همگانی» بر منافع دیگر در نزد آنهاست؛ دو خصیصه ای که در میان رهبران سیاسی اپوزیسیون در خارج کشور بسیار نادر است.  نیروهای چپ و جمهوریخواه فقط و تنها در صورت اتحاد با همدیگر و با دیگران که متناسب با انتظارات کنونی جنبش باشد می‌توانند به ایفای نقشی تاثیرگذار بپردازند. متاسفانه، بعد از ۵ ماه از شروع جنبش،  آنها هنوز هم تکانی امیدبخش نخورده‌اند. دو برنامه اصلی آنها تحت عنوان «تشکیل ثقل جمهوریخواهی» و «تشکیل ثقل چپ» قبل از اینکه راهنمای عمل آنها برای گردآوری دیگر جمهوریخواهان در زیر یک چتر باشد، شعاری برای مخالفت با همکاری با دیگر نیروها تبدیل شده است. گرچه نمی‌توان به راستی مرز روشنی در حال حاضر بین چپ میانه و چپ افراطی کشید، ولی سوسیالیست- کمونیست‌هایی که وزنی هم ندارند، نه حاضرند به سوی ثقل چپ مورد نظر «چپ میانه» بروند و نه حاضرند هیچ احدی از آن چپ میانه را در درون خود بپذیرند. بلوک دیگر از چپ‌ها که بخشا در جمعیتی به نام «شورای دموکراسی‌خواهان» متشکل‌اند نیز تمایلی به نزدیکی با چپ میانه ندارند. طیف «توده‌ای» نیز در درون خود دچار تفرقه است. یک بخش از آن که به کپی ایرانی «اسیپوتنیک»، ارگان تبلیغاتی وزارت امور خارجه روسیه تبدیل شده از مدافعان پر حرارت بقای جمهوری اسلامی است و اصولا نمی‌توان آن را در زمره نیروهای اپوزیسیون و یا حتی ایرانی به حساب آورد و طیف دیگرش که تحت عنوان «حزب توده ایران» فعالیت می‌کند و خواهان رفتن جمهوری اسلامی است، از فقر اعتبار و پرستیژ در اپوزیسیون رنج می‌برد و بعید است جریانی حاضر به همکاری با آن باشد. وضع «سازمان فداییان اکثریت» نیز حدودا همین است و «حزب چپ» هم در انتخاب بین راهکارهای میانه و افراطی به دور خود می‌چرخد. بنابراین چشم‌انداز روشنی برای تحقق شعار «ثقل چپ» متشکل از چپ‌های میانه‌رو وجود ندارد. تشکل‌های جمهوریخواهی موجود هم که مهم‌ترینشان «اتحاد جمهوریخواهان» است قادر به تاثیرگذاری در فضای موجود نیستند، مگر اینکه تحولات داخل کشور در سمتی پیش برود، که کانونی از جمهوریخواهان در داخل ایران شکل بگیرد و آنها هویت وموجودیت خود را به آن پیوند بزنند.  ائتلاف‌هایی مثل «شورای گذار» و «شورای تصمیم» و بعضی سازمان‌های منسوب به سوسیال دموکراسی در خارج کشور و «مرکز همکاری احزاب کرد» را من در گروه‌بندیها فوق نمی‌دانم. آنها برای همکاری با یکدیگر و یا شرکت در ائتلاف‌های ممکن آتی در خارج کشور با یکدیگر و احزاب و محافل مشروطه‌خواه، از انعطاف و واقع‌بینی برخوردارند و به همین دلیل هم دارای ظرفیت بیشتری برای تاثیرگذاری بر اتئلاف‌های آتی و کمک به جنبش هستند.

-عدم رواداری و انحصارطلبی در بین نیروهای چپ و جمهوریخواه ریشه در چه دارد و چگونه می‌توان با این گرایش مخرب مبارزه کرد تا به همگرایی بیشتری در خیزش بیانجامد؟

-عدم رواداری وانحصار طلبی در الگوهای مسلط فکری بر جامعه ایران ریشه دارند. من بطور خلاصه به یک جنبه از آن در میان ما چپ‌ها می‌پردازم. در گذشته آموزه‌های‌های کلاسیک چپ در نزد ما، جایی برای حقانیت دیگری نگذاشتند و اگر هم دیگران باید تحمل می‌شدند، نقش متحدان موقت و ناپایدار را داشته و فقط برای دوره محدودی به کار می‌آمدند تا عصای دست نیروی چپ و درواقع قربانیان گذار به مرحله‌ای باشند که حزب طبقه کارگر به «حکم تاریخ»، به نمایندگی از سوی آن طبقه، به قادر مطلق برای رهبری جامعه تبدیل شود. در چنین آئینی، نیروی محرکه هر نوع پیشرفتی در جامعه، در انحصار نیروی چپ قرار داشت. بقایای این فکر هنوز هم به حیات خود در افکار و روانشناسی احزاب و سازمان‌های چپ ادامه می‌دهد. گذشته از این، هنوز هم چپ ایرانی به استثنای قشر کوچکی که به سوسیال دموکراسی‌های اروپایی گرایش پیدا کرده، برای نابودی سیستم سرمایه‌داری همچنان رویا می‌بافد. چپ ایرانی اساسا نیرویی به نام لیبرال و راست میانه را به عنوان متحد خود نه به رسمیت می‌شناسد ونه حق حیات برای آن قائل است و اگر هم قبلا می‌شناخت، حالا دیگر آن را در تئوری‌های تازه آموخته‌اش تحت عنوان نئولیبرالیسم دفن کرده است. این نیرو بطور کلی در تعیین نسبت خود با ارزش‌های لیبرالی دارای رفتاری متناقض و دوگانه است. بسیاری از وابستگان چپ در زندگی خصوصی خود، با این ارزش‌ها کنار آمده‌اند، و اما وقتی کار به سطح سیاست و حوزه عمومی‌ کشیده شود، پرچم  نفی این ارزش‌ها را بلند می‌کنند و آنها را مانع پیشرفت و توسعه می‌دانند. ما به ندرت نشانه‌ای حتی در ادبیات «چپ میانه» پیدا می‌کنیم که از اصول و ارزش‌های لیبرال و نیروی راست میانه برای سازندگی در جامعه دفاع کرده باشد. روانشناسی چپ ایرانی بطور کلی هر برنامه و نیروی منسوب به چپ را مترقی می‌شمارد و نیروی راست را مدافع تبعیض و ارتجاعی می‌داند. تنها شانس ما برای منزوی کردن چنین گرایش‌هایی کوبیدن بر روی منافع مشترک و «خیر همگانی» است. حتما شما هم با شعار آنها که می‌گویند «منافع هرگز اشتباه نمی‌کنند» آشنا هستید؛ در این دگم هیچ جایی برای «خیر همگانی» وجود ندارد، همه چیز از جمله سمتگیری‌های سیاسی و اجتماعی افراد و احزاب بر اساس تضادهای گروه‌بندی‌های اجتماعی توضیح داده می‌شوند. اما تجربه‌ی زندگی چیز دیگری می‌گوید. «خیر همگانی» حقیقت عینی دارد و همه می‌توانند از آن، بطور مساوی و یا حداقل به‌اندازه سرمایه مادی و یا اجتماعی خود بهره‌مند شوند. «نمایندگان منافع» در تشخیص جایگاه صاحبان خود مستعد اشتباهند و منافع هر نیروی اجتماعی مفروض در معرض خطر تشخیص غلط و کوته‌بینی نمایندگان آن قرار دارد. در واقعیت زندگی،  یک نیروی لیبرال متعلق به راست میانه،  می‌تواند حتی با یک نیروی چپ افراطی در جهت معینی اشتراک منافع داشته باشد، ما نمونه‌های زنده‌ای از این واقعیت را بارها در دموکراسی‌های غربی تجربه کرده‌ایم. ما به چشم خود دیده‌ایم که چگونه نیروهای راست افراطی در بریتانیا بر سر موضوع خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، با بخش چپ افراطی حزب کارگر همزبان و هم‌سخن شده و رای به خروج از اتحادیه اروپا دادند و پیروز هم شدند.

-آیا موفقیت خیزش اخیر و پیشروی‌ آن را منوط به عقب‌نشنیی انحصارگرایی و عدم رواداری در این دو طرف می‌دانید؟

-در وضعیت موجود من هنوز چشم‌اندازی برای شروع همکاری بین این دو طرف نمی‌بینم. گام اول  به گمان من ایجاد اعتماد و حس مثبت از سوی همگرایان به سوی واگرایان است. واگرایان با سوء ظن و اکراه با هر پیشنهادی برای همکاری برخورد می‌کنند. خوشبختانه همگرایان در موقعیت فعلی دست بالاتر و نیروی بیشتری دارند و همسو با انتظارات جنبش در داخل و برای ایجاد کانون همکاری در خارج کشور، درگیر تلاش‌های تحسین‌برانگیزند وبه همین  دلیل هم باید با اتکاء به نفس و گشاده‌نظری بیشتری با طرفین ضعیف‌تر برخورد کنند. من تصور نمی‌کنم پیشروی و یا رکود جنبش در داخل تاثیر محسوسی بر عقب‌نشینی یا تشدید انحصارگرایی در خارج داشته باشد، اما تخفیف و کاهش روحیات منفی در خارج می‌تواند خرابکاری‌های تفرقه‌جویانه‌ی عوامل جمهوری اسلامی را خنثی ساخته و روحیه و امید شرکت‌کنندگان جنبش در داخل کشور را بالا ببرد. عومل رژیم از نزدیک در حال رصد رفتار و سخن شخصیت‌ها و طیف‌های مختلف اپوزیسیون‌اند و می‌کوشند هر اختلاف کوچکی را به شکافی بزرگ بدل سازند. به همین دلیل نیز مسئولیت طرف قوی‌تر در خنثی ساختن خرابکاری‌های جمهوری اسلامی سنگین‌تر است. ابتکار مفیدی که می‌توان در دستور کار قرار داد و قبلا هم توسط دیگران مطرح شده،  تدارک یک نشست از نمایندگان سازمان‌ها واحزاب اصلی  موجود در خارج کشور، برای تهیه یک تفاهم‌نامه به منظور فراهم کردن فضای سازنده در مناسبات، پیشگیری از خصومت‌ها و رقابت‌های غیرضرور و زودرس بین آنهاست. به نظر من شخصیت‌هایی که درگیر ثمربخشی ابتکارات خود در خارج کشورند، باید ابتکار اجرای این پیشنهاد را نیز بر عهده بگیرند.

– نظرتان در مورد کنفرانس ٨ نفره ١١ فوریه در دانشگاه جرج تاون چیست؟

-من این ابتکار را یک گام امیدبخش و مسئولانه در سمت همکاری و رسیدن به یک منشور متحدکننده در خارج کشور می دانم. نقش آقای رضا پهلوی در این نشست بسیار مثبت و سازنده بود. متاسفانه اغلب محافل جمهوریخواه در مورد این نشست یا سکوت کردند و یا به منفی‌بافی در مورد آن دست زدند. بخشی از آنها  هنوز هم چنین ابتکاراتی را در اصل، نقشه‌ای از سوی «بیگانگان» برای «رهبرتراشی» و تحمیل آن بر جنبش جاری در کشور معرفی می‌کنند، این درست همان ادعایی است که مسئولان جمهوری اسلامی و لابیگران و عوامل آنها در خارج کشور علیه شخصیت‌های سرشناس و مورد قبول بحش قابل ملاحظه‌ای از ایرانیان داخل و خارج، طرح می‌کنند. به نظر من این ابتکار از دلایل اصیل و شفافیت لازم برای طرح و توضیح خود برخوردار بوده است . باید به آن فرصت داد تا گام‌های بعدی را هم بردارد و سپس به ارزیابی نتایج کارش نشست. باز هم متاسفانه، بعضی از احزاب کمترین صلاحیتی برای شخصیت‌های سرشناسی که در این ابتکار ٨ نفره شرکت داشتند قائل نیستند، آنها هنوز هم نمی‌توانند با این واقعیت کنار آیند که این افراد، خود هر یک سرمایه ارزشمند اجتماعی بزرگی برای ساختن اتحادی فراگیر با شرکت احزاب و سازمان‌های سیاسی هستند. احزاب موجود در شرایط فعلی، رابطه اُرگانیک با جامعه ایران، قدرت بسیج، اعتماد و اعتبار اجتماعی لازم را ندارند. در عوض، این شخصیت‌ها از مقبولیت قابل ملاحظه‌ای در داخل و خارج کشور برخوردارند. ادعا می‌شود این افرد سرشناس کانال انحراف جنبش به سوی پوپولیسم‌اند و آن را به انحراف می‌کشند، این احزاب شخصیت‌های مورد بحث را، رقیبی تصور می‌کنند که مانع ایفای نقش آنها هستند، چون نام تابلوی آنها «حزب» است و حزب است که می‌تواند چنین و چنان کند. چنین افکاری به سختی قابل درک‌اند. در شرایط فقدان و یا ضعف سازمان‌های مدنی وسیاسی این شخصیت‌ها ورسانه‌ها هستند که خلاء موجود در فضای سیاسی را، خارج از اراده و خواست احزاب پُر می‌کنند. حتی در صورت وجود چنین نهادهایی، آنگونه که در کشورهای غربی دیده شده،  پیشگیری از تاثیرگذاری، شخصیت‌های غیرحزبی در حوزه سیاست غیرممکن است. گذشته از این در کشور ما، این شخصیت‌ها ساختارهای اجتماعی سیالی را پیرامون خود دارند که نوعی از تشکل‌های افقی شبکه‌ای محسوب می‌شوند و نقش موثری در همیاری به نیازمندانی که در جنبش لطمه دیده‌اند و یا مشارکت در سازماندهی تظاهرات محلی و گرم نگهداشتن فضای سیاسی جنبش دارند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

نظرات رسیده

عنوان مقاله
عصر تماميت خواهي گذشته است( گزارشي از راهزني سياسي در مونيخ)

 

🔸 خروش هموطنان عزیزمان در خیابان های سراسر دنیا نمایانگر وفاداری آنها به انقلاب #زن_زندگی_آزادی است .

🔸 عزیزان هموطن ما در خارج کشور با دادن هزینه های زیاد از کار و زندگی خود مایه گذاشته و در خیابانهای اروپا و آمریکا پای می کوبند. زیبایی شگفت انگیزی در این اتحادها به نمایش گذاشته می‌شود .

🔸اما اندک فاشیستهای تمامیت خواه سلطنت پرست (به نسبت حجم هواداران ) دست به راهزنی سیاسی میزنند، مثل همزاد خود از افراطیون دیگر گروهها.

🔸آنها بزرگترین آسیب را به کوششهای مشترک شاهزاده رضا پهلوی ، مسیح ، حامد و دیگران می زنند که در درازمدت، حضور آنها در کنار شاهزاده را، برای این شخصیت های مستقل غیر ممکن میسازد .

🔸 زمانی که برگزار کنندکان تجمع تریبون سن اصلی را در اختیار این اندک هوچیگران قرار میدهند خود را شریک راهزنان سیاسی کرده اند .

❗ شما را به گزارش هموطنی در رابطه با راهزنی سیاسی توجه می دهم. گزارش او بیانگر حقیقت تلخی است، اگر چه ممکن است در گوشه ای اتفاق افتاده باشد، اما در اصل کار یعنی واگذاری تریبون به تمامیت خواهان خیانت به اهداف انقلاب ژینا است، که او بدرستی اشاره می کند.

 

پ., 23.02.2023 - 00:58 پیوند ثابت
نظرات رسیده

Shahram Darvish

درود بر شما مصاحبه خوب و پرباری بود اما به گمان من نظرتان در باب تقابل افراطیون چپ و راست نیاز به بررسی بیشتر از منظر روش شناسی این جریانات در برخورد طرفین دارد. با سپاس

چ., 22.02.2023 - 05:47 پیوند ثابت
نظرات رسیده

 

  • Lotkachi Gilani

    متاسفانه همانطور که اعتراضات به خوبی داشت پیش می‌رفت به همان مقدار هم جریانات اپوزیسیونی خارج کشور برای خود نشان دهی و سوار شدن بر موج اعتراضات کم کم به جان هم افتادند و هر کی داعیه حمایت و حامی اصلی برای داخل کشور شدند تا جای که در خیابانهای اروپا با سنگ و جوب به جان هم میافتند از سلطنت طلب افراطی تا چپ افراطی و مجاهدین و در کنارشان تجزیه طلبان قوم گرای افراطی اما آن مجموعه کوچک و پراکنده گوناگون جمهوری خواهان اگر عمل چماق دار نشدند در این بزن و بکوب با قلم پرچم مخالفت با این و آن جریان شدند در حالی مسئله اصلی یعنی نظام فاشیستی مذهبی را در عمل فراموش کردن و در این آشوب بازار سیاست گشتاپوی در خارج کشور زمینه برای سرکوب اعتراضات داخل کشور برای نظام مهیا تر شد ( متاسفانه ) آن بخش لیبرال و مشروطه خواهان در حاشیه قرار گرفتند ، در یک کلام جو سیاسی در خارج کشور قاراشمیش شده و هیج سنگی روی سنگی قرار نگرفته ، ما تا یک ائتلاف و اتحاد فراجناحی و رسیدن به دموکراسی هنوز راه زیادی در پیش داریم ،، متاسفم برای ایران و آینده آن با همچنین اپوزیسیون های .

چ., 22.02.2023 - 05:44 پیوند ثابت
دارا گلستان

عنوان مقاله
گفتگو با کیهان لندن

آقای جیلو خیلی وقت بود منتظر بودم کسی بگوید.

" بسیاری از وابستگان چپ در زندگی خصوصی خود، با این ارزش‌ها کنار آمده‌اند، و اما وقتی کار به سطح سیاست و حوزه عمومی‌ کشیده شود، پرچم  نفی این ارزش‌ها را بلند می‌کنند و آنها را مانع پیشرفت و توسعه می‌دانند. ما به ندرت نشانه‌ای حتی در ادبیات «چپ میانه» پیدا می‌کنیم"

تا جایی که به .... ها مربوط میشود و در کمال ... در سایت های "حزب چپ، و اخبار روز و....لاف در غربت میزنند و نان غرب را به خانه میبرند و تمام تلاششان این بوده که خانواده خود را از سیاست بدور نگهدارند......،

آقای جیلو اینها با این ارزش ها کنار نیامده اند؛ اینها پرنسیب ندارند.

اینها همیشه همین بوده و همین خواهند بود.

 

 

 

 

چ., 22.02.2023 - 04:21 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.