رفتن به محتوای اصلی

مجاهدین خلق، تروریسم بودن یا نبودن
23.06.2023 - 04:41

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

انتشار از:

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

دیدگاه‌ها

ع باقرزاده

اگر شعور خریدنی بود .میفرمایند....اگر.کسانی که مشاور محمد رضا شاه بودند، ارزنی شعور داشتند، باید به او میگفتند که اعلاحضرتا! «شخص مهندس دکتر نورالدین کیانوری» را دعوت کنید و از او بخواهید که برای تمام شهرهای بزرگ و متوسط ایران، طرح بیمارستانهای دو هزار تختخوابی را به همّت و نقش گزاری اعضاء و هواداران حزبش پی بریزد؛ اگر «حزبش» واقعا حزب توده ایران است و در صدد خدمت به این آب و خاک. ولی دریغ از یه جو شعور و دانش و عاقبت بینی و درایت و هنر و دریادلی.....( مثل این میمونه که ما بگیم اگر مشروطه خواهان ( باقرخان و ستارخان سردار اسعد..) کمی شعور داشتند و دریا دل بودنند رهبری جنبش مشروطه رو می‌سپردند دست شیخ فضل الله نوری و لیاخوف ..واقعا بیشعوری درد.و مرض خانمان برندازی شد یه بار به توده‌ای ها این فرصت داده شد که به وزارت در دولت و وکالت در مجلس شورای ملی برسند و اون هم یه طرح رو تو مجلس‌ شورای ملی مطرح کردنند که نفت جنوب رو بدن به بریتانیا و نفت شمال هم برای رفقای روس کنار بگذارند

ی., 25.06.2023 - 15:48 پیوند ثابت
ع باقرزاده

داستان پداگوژیکی (روسی: Педагогическая поэма; انگلیسی: Pedagogicheskaya poema) نوشته آنتوان سیمینوویچ ماکارنکو است که بین سال‌های ۱۹۳۵–۱۹۲۵ و در دفتر جداگانه نوشته شد و بین سال‌های ۱۹۳۵–۱۹۳۳ منتشر شده بود که در سال ۱۹۳۷ در یک اثر یکپارچه به چاپ رسید و در کشورهای دیگر ترجمه شد.[۱]

داستان پداگوژیکی
نویسنده(ها)
آنتوان سیمینوویچ ماکارنکو
کشور
اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی
زبان
زبان روسی
ناشر
Khudozhestvennaya Literatura
موضوع رمان تعلیم و تربیت (پداگوژی) است. اولین بخش رمان در سال ۱۹۳۳ منتشر شد، بخش دوم آن در سال ۱۹۳۵ و بخش سوم آن در همان سال منتشر شد. هر سه بخش آه عنوان ویرایشی مستقل و به سال ۱۹۳۷ توسط انتشارات Khudozhestvennaya Literatura منتشر شد

ی., 25.06.2023 - 13:35 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

درود!

بسیاری از تجربیات بی واسطه ای را که در زندگی ام داشته ام، تلاش میکنم در گفتارها و دیدگاهایم عبارتبندی کنم. صرف نظر از اینکه من با روشها و اعتقادات و روشهای رفتاری تمام سازمانها و احزاب و گروههایی که در ایران پا گرفتن از مذهبی اش بگیرید تا الحادترینش از دیر باز مخالف وسنجشگر آنها بودم و همچنان هستم، ولی بر یک چیز مدام پافشاری کردم و استقامت و آنهم تاکید بر پرنسیپها و اصول. من بر این اندیشه ام که نه تنها از سازمان مجاهدین خلق، بلکه تمام سازمانها و احزاب و گروههایی که تشکیل شده اند از بگویم دوران پاگرفتن حزب توده ایران تا سازمانها و گروهها و احزاب امروز باید با پذیرفتن پرنسیپهای باهمپیمایی به میدان هنرآزمایی فروزه ها و توانمندیهای خودشان از بهر گلاویزی با معضلات باهمزیستی دعوت به همکاری کرد تا نه تنها خودشان بلکه مردم ایران نیز بدانند و بفهمند که به قول معروف اینها چند مرده حلّاجند. سهیم کردن و دعوت از سازمانها و احزاب و گروهها و غیره و ذالک در گردهمآییها و آفرینش انتخاباتی که بر شالوده اصول و پرنسیپهای گزینشی باشد، امکان را برای گشوده فکر شدن و ترمیم ابعاد آسب دیده روانی و شخصیتی و غیره و ذالک اعضاء و هواداران سازمانها و گروهها و احزاب مهیّا میکند. هر چقدر سازمانها و گروهها و احزاب، ایزوله و محروم شوند، به همان میزان بر شدّت رادیکال شدن آنها تا حالتهای جنونوار انتحاری بیشتر و بیشتر میشود.
در سهیم کردن دیگران، حکمتی انسانی و دوراندیشی فرزانه وار نهفته است که نه تنها باید با هوشیاری و استقامت و دلاوری و مراقبت دانشورزانه همپا باشد؛ بلکه همچنین سنجشگری کنشها و واکنشها و گفتارهها و نظریّات آنها را در حقّ یکدیگر بدون توهین به شخصیّت و تحقیر و تمسخر یکدیگر میتواند تضمین و تامین کند تا نم نم بتوان به گستره «انسان بودن» گام گذاشت و از حیوانیّت توحّشی به در آمد.
من یادم است که در دوران جوانی، بچه محلها برای خودشان تیم فوتبال درست میکردند و با همدیگر مسابقه میدادند. محله ما نیز که یکی از بدنامترین محلّه ها بود و متاسفانه هنوزم بدنامترینه؛ برغم اینکه خیلی از بچّه های محل، واقعا به جایی رسیدند و برای خودشان شخصیّتهایی شدند و محله، دیگر آن محله سابق نیست، ولی با این حال، محلّه در ذهنیّت مردم، همچنان بدنام مانده است. قرار بود که بچه های محل، تیم فوتبال تشکیل بدهند و با دیگران مسابقه بدهند. یکی از بچه های محل به ذات خودش شرور نبود؛ بلکه خیلی هم مهربان بود. ولی رفتارش بسیار چندش آور و شرّ به پا کن بود. نمیگذاشت که بچّه های محل، تمرین فوتبال کنند. میآمد و بازی را میریخت به هم و دعوا مرافعه درست میکرد و یکی از دلایل رفتارش نیز این بود که او را به داخل بازی، راه نمیدادند به این بهانه که توپ خراب کنه و بازی بلد نیست.
من یادمه با بچه های محل خیلی صحبت کردم. از اونها خواهش کردم، اجازه بدهند که او نیز بازی کنه. من گفتم حاضرم در تیم خودمون، آن را به عنوان بازیکن قبول کنم. خلاصه با کلّی گفت و شنود و استدلال و تمنّا توانستم اون شخص را وارد بازی فوتبال کنم.
طبیعتا اولش، خیلی خطا ها داشت و مصیبتها. ولی به مرور زمان، یاد گرفت که بازی کند و اتفاقا خیلی هم از فوتبال خوشش آمد و نشون به اون نشون که به مرور زمان نه تنها یکی از بهترین بکها و مدافعین تیم از آب درآمد؛ بلکه حتّا یکی از بهترین کسانی که بیشترین اطّلاعات را در باره باشگاهای ایران و جهان و بازیکنان داشت. رفتارش نیز کلّی تغییر کرد و آن مغزه و لطافت مهربونی گوهرش نیز پدیدار شد و همه واقعا دوستش داشتند و من یادمه تا سطح انتخاب تیم ملّی جوانان ایران نیز ارتقا پیدا کرد.
من اکنون سالهای سال است که هیچ خبری از این انسان ندارم. حتّا نمیدانم زنده است یا مرده. ولی زیبایی داستان در این است که از یک انسان شرور و نابلد و بی خبر از همه چیز، یک انسان بازیکن و آگاه و مهربان زاییده شد؛ آنهم فقط از یک راه. «فراخواندن او به میدان آزمودن توانمندیهایش و فرابالاندن خودش در کوره همعزمی و همکاری و هماندیشی و همدلی با دیگران».
به همین دلیل میگویم که از هیچکس نباید نترسید. دعوت کنیم همه را به آزمودن توانمندیهای خود. بگذاریم نه تنها مردم؛ بلکه خود شخص نیز بتواند در باره توانمندیها و ادّعاهایش داوری کند و به نتیجه معقول برسد. اگر کسانی که مشاور «محمد رضا شاه» بودند، ارزنی شعور داشتند، باید به او میگفتند که اعلاحضرتا! «شخص مهندس دکتر نورالدین کیانوری» را دعوت کنید و از او بخواهید که برای تمام شهرهای بزرگ و متوسط ایران، طرح بیمارستانهای دو هزار تختخوابی را به همّت و نقش گزاری اعضاء و هواداران حزبش پی بریزد؛ اگر «حزبش» واقعا حزب توده ایران است و در صدد خدمت به این آب و خاک. ولی دریغ از یه جو شعور و دانش و عاقبت بینی و درایت و هنر و دریادلی و قلب پاک که نتوانستند یا نخواستند یا نمیدانستند که چگونه میتوان با فرزندان این آب و خاک برغم رنگارنگی اعتقاداتشان همپایی و همعزمی کرد به نفع مردم و خودشون. دریغ و دریغ. سیاست، «هنر و فلسفه» ایست که ویژگیهای شخصیّتی «جمشید جم» و وسعت گسترده پری «سیمرغ» را طالب است. کیستند و کجایند «جمشید جمهای امروز که بتوانند سیمرغ گسترده پر» شوند؟.

شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

جمعه, 23.06.2023 - 08:57 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.