رفتن به محتوای اصلی

میرزا هنوز تعریفت از استبداد به قوت خود باقیست!
11.08.2023 - 07:31

میرزا هنوز تعریفت از استبداد به قوت خود باقیست!
برتصویر دفیق میرزا جهانگیر خان شیرازی  ازسیمای یک دیکتاتورکه یک قرن قبل ترسیم کرده  مکث میکنم . تصویر امروز کشورم را گرفتار ترآن زمان می بینم !با قلبی دردمند از خود می پرسم:"چگونه است ؟ چگونه شد؟ هنوز بعد گذشت قرنی در چنگ استبدادی خشن تر گرفتار شدیم؟ چه بر سر این ملت آمده است ؟
"دیسپوت کسی است که در مملکت داری به هیچ قانون و قاعده متمسک نبوده و به همه چیز توده و بلاحد و انحصار تسلط داشته باشد و همواره مستبداً به رأی و هوای نفس خویش رفتار کند و مردمان در حکومت او از هیچ چیز حتی جانهای خود ایمن نباشند. و چون بندگان ناتوان زر خرید اسیر ، از حقوق بشریت و حظوظ آدمیت محروم و ممنوع به سر برند."
تعریف وتصویری که یک قرن قبل میرزا جهانگیر خان شیرازی ازحاکم مستبد واستبداد میدهد و بدستورمحمد علی شاه سرش بریده می شود!همان سان که امروزبسیار سر ها بریده می شوند  " بی جرم وبی جنایت. " 
بیش از صد سال ازجنبش مشروطه این بزرگترین جنبش آزادی خواهی وعدالت طلبی مردم بجان آمده از استبداد می گذرد.جنبشی که ببهای جان هزاران آزادی خواه در سیمای مجلس وقانون اساسی مشروطه ثبت تاریخ گردید.اما دریغ ،دریغ که هرگز این جنبش بزرگ ببار ننشست . 
ملت گرفتار در چنگ دستگاه حاکمه مستبد ،دستگاه عریض وطویل حوزه های قرون وسطائی آخوندی  امتزاج یافته با نیروی سرکوب گر نظامی هنوز در آرزوی عدالت ، در آرزوی مجلسی واقعا ملی وبر آمده از دل انتخاباتی آزادمی سوزد .برای حداقل خواسته های مدنی وانسانی خود می جنگد و در جنگی نا برابر زیبا ترین فرزندانش قربانی می شوند. 
 توده عظیم بر آمده ازدل عقب مانده ترین لایه های اجتماعی ،همراه با لئیم ترین قشرطفیلی تشنه قدرت! از آخوند در پیتی بگیر تا تلکه گیران ولات های میدان های تره بار، جنایت کاران نشسته برراس دولت ،دستگاه مقننه وقضا چنان نمایشی از استبداد  در تمامی عرصه به صحنه آورده اند که اگر میرزا رضا زنده می بود قلمش قاصر از با باز گوئی آنچه می دید می گردید.
می نوشت هنوز نمی توان ابعاد استبداد آخوندی حاکم بر ایران رادر چهار چوب های کلاسیک تعریف کرد .
بعد یک قرن و اندی وقتی به تصویر وحال روزاین ملت می نگری درد تمامی وجودت را می گیرد و از خود می پرسی  چگونه روح خبیث شیخ فضل الله بعد این همه سال مبارزه برای آزادی  در سیمای خمینی، خامنه ای وهزاران عمله واکره دستگاه حکومت اسلامی باردیگر بر ما حاکم گردید؟
چگونه مردی مستبد ،خود شیفته ،لجوج ،نادان ،بی مسئولیت در سیمای ولایت فقیه بمراتب شنیع تر از آنچه  که میرزای  شیرازی قرنی قبل  ترسیم می کرد بر این کشور حاکم شد ؟
دوران یکه تازی سپاهیان پروار شده درسایه حکومت اسلامی ، دوران امنیتی های جانی ومزدور! قاضیان حلفه بگوش مستولی شده بر جان ومال مردم  که بی محابا جان های آزاد ومعترض را به بند وشکنجه می کشند حکم بر قتلشان می دهند تا ترس و وحشت را در جامعه حاکم کنند..
جامعه درهم ریخته ،شیرازه امور دریده شده .مستبدی قدارحاکم  حداقل های ناچیز بدست آمده طی سال ها  که در سه قوه تفکیک شده مقننه ،اجرائیه و قضائیه تعریف شده بودرا نابود ساخته و نظام تلخ هیئتی مسجدی  ،نظامی را با فاسد ترین افراد، هیئتی ها،مداحان ،روضه خوان های پاچه ور مالیده ها، سخت مغز های بر آمده از حوزه های علمیه ،دانشگاه الصادق   و نظامیان لات و بی چهره سرکوبگر را بر راس امورقرار داده ، نهاد های قانونی را ویران کرده است .! 
مجلس شورا این نهاد شکل گرفته از آرزوی جان های آزاد ونیاز تاریخی یک ملت را به مجلسی فرمایشی وانتصابی ،به اصطبل ستوران مغولی و سرداران سرکوبگر گازانبری که بزرگترین وظیفه آن ها لبیک به تراوشات ذهن علیل رهبراست بدل ساخته است.
 جانی بلفطره فاقد ذره ای دانش،خرد استقلال رای،حداقل تعهد اخلاقی در قبال ملت که قتل عام هزاران زندانی بی گناه را در پرونده خود دارد نخست بر راس دستگاه قضا، سپس بر راس قوه اجرائیه نهاده و بمردم حقنه کرده است! قاتلی ابله تر وخشن تر از او را بر راس قوه قضا قرار داده است.
این گونه تصاویر عنان قلم از دستم وزبانم می گیرد. بخصوص زمانی که به حال روز این روزهای مردم ،به خودم! به اپوزیسیون گرفتاردر خود می نگرم رنج می برم. 
درد ناک است دیدن چهره های فرسوده شد ه اپوزیسیونی ممنجمد شده در اردوگاهی جنگی با وجودی انباشته از کینه که در فکر            تدارک جمهوری اسلامی دیگریست که از هم اکنون رهبر و رئیس جمهور آن معلوم گردیده است.
از خود می پرسم آیا تمامی این تحجر ناشی ازحکومت اسلامی ومستبد نشسته بر راس آن است ؟نقش کشور های خارجی ، نقش مردم ،نقش احزاب ،سازمان ها ،تشکل های سیاسی،روشنفکران وافراد تحصیل کرده چیست ؟خود مردم چه میزان در میدان دادن به دیکتاتوروحکمرانی مستبدانه اومقصرند؟ .
در نهادن یوغ بر گردن !که هنوز بعد از دیدن این همه رذالت از حاکمان مذهبی بخشی نه اندک در جستجوی یافتن مرجع تقلید بهتر هستند . از خود می پرسم حاصل یک فرن تلاش، گفتگو وبرسر هم زدن احزاب،سازمان ها ،کنشگران سیاسی ، روشنفکران  در این صد واندی سال چیست ؟
این همه تشتت فکری ناشی از بحث های انتزاعی   چه زمان خاتمه خواهد یافت ؟
چه وقت این پوسته بافته شده از توهم گروهی ،محفلی ! تراوش کرده از ذهن های مجرد و همه چیز دان که مانع از دیدن واقعیت های پیرامونمان می گردد را از خود دور خواهیم کرد ؟ ذهن های بسته ای که حتی جنبشی به عظمت جنبش مهسا قادرنشد  سکت حاکم براین حریان ها را در هم ریزدوتعریفی در خور از چگوگی  فائق آمدن بر دیکتاتوری یا  همان "دیسپوت " تعریف شده میرزا ارائه نماید . 
 میرزا هنوز تعریفت بقوت خود باقیست. ونیاز به صور اصرافیلت  بیشتر از هر زمان لازم.  ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
ایرانگلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

نظرات رسیده

 
هنوز پاسخی روشن و صریح به این پرسش که چرا در میان انبوه کشورهای جهان سومی و کشورهای جهان اسلام، این ایران بود که اولا دومین حکومت تمام عیار دینی در تاریخ بشر ( پس از حکومت دینی کشیشGirolamo Savonarola در دولت-شهر فلورانس در اواخر قرن ۱۵) در آن برقرار شد و ثانیا دچار فلاکت و نکبت و تباهی با ابعاد آخرالزمانی گردیده است.
روشنفکران و فرهیختگان معمولا پاسخهای کلیشه ای و بی مایه و یاوه گونه بشرح زیر می دهند:

ایران یک حکومت به آخوندها بدهکار بود. اولا نمی گویند چرا و ثانیا چرا فقط ایران.
کشورهای متمدن مانند آلمان و ایتالیا هم دچار تباهی و فلاکت شدند، ایران نیز چون متمدن است، وارد دوران حضیض شده، اما این نیز بگذرد!!!!
ایران چون یک کشور استثنایی است، خارجی ها و دشمنان نمی خواستند پیشرفت کند و تصمیم گرفتند آن را ویران کنند!!!
بدبختی ایران از زمانی شروع شد که اعراب امپراتوری ساسانی را ساقط کردند و ایرانیان مسلمان شدند، والا الان ایران شده بود ژاپن دوم!!!
ایران چون ابرقدرت منطقه بود، اسراییل آخوندها را سرکار آورد تا خودش بشود ابرقدرت منطقه!!!
اصلاحات و پیشرفتهای دوران پهلوی خیلی سریع بود و مردم نمی خواستند غربی بشوند و پیشرفت کنند و چون سنتی بودند، انقلاب کردند!!!
وضعیت طبقه پرولتاریا در ایران خیلی بد بود، پس طبقه پرولتاریا انقلاب کرد تا به اتوپیای مارکسیستی برسد. توضیح نمی دهند مگر در ایران اصولا طبقه پرولتاریا به مفهوم مارکسیستی آن وجود داشت؟؟!!!
وارثان زمین یا همان مستضعفان انقلاب کردند تا قیام قائم آل محمد عج تسریع شود!!!
اگر سلسله قاجار ادامه می یافت و مشروطه به سرانجام می رسید، الان ایران شده بود ژاپن دوم، رضا شاه باعث این فلاکت است!!!
ایرانیان چون خیلی آزادیخواه بودند و شاه چون خیلی دیکتاتور بود، انقلاب کردند. در حالیکه نه شاه بدترین دیکتاتور جهان بود و نه ایران بدترین کشور جهان. گویی تا قبل از سلسله پهلوی، ایران در طول تاریخ اش سوئد بود!!!
طبقه الیت می خواستند ایران را بکنند ژاپن دوم، پس انقلاب کردند، اما آخوندها انقلاب آنها را دزدیدند!!!
چون شاه بر ضد مصدق کودتا کرد !!! سرانجام تقاص پس داد !!!!
چون خوشی زد زیر دل ایرانیان، بنابراین تصمیم گرفتند انقلاب کنند و آخوندها را سرکار آوردند !!!
مردم ایران کلا دینخو و ابله و جاهل هستند و سزاوار حکومت آخوندی می باشند. توضیح نمی دهند که یعنی در میان ۲۰۰ کشور جهان، دینخو تر و ابله تر و جاهل تر از ایرانیان یافت می نشود!!!!
و از همه مزخرفت تر: ایرانیان خود کشی دسته جمعی کردند عینهو نهنگهایی که بصورت دسته جمعی خودشان را به ساحل می زنند تا بمیرند بگونه اییکه زیست شناسان هنوز هاج واج مانده اند !!!
اینها خلاصه ایی بود از اراجیف نامه های تحلیلچیان برون مرزی!!

چرا یک فرهیخته و یا روشنفکر نیست که به زبان ساده اما بصورت منطقی برای ما عوام الناس توضیح دهد چی شد که اینجوری شد!!!

ش., 12.08.2023 - 20:07 پیوند ثابت
شازده اسدالله میرزا

دای جان ناپلئون باور داشت تاریخ چیزی نیست جز دروغ های مورد اعتقاد عوام وظیفۀ روشنفکران واقعی درآمیختن با باورهای رایجِ عوام نیست بلکه وظیفۀ آنان درآویختن با آن باورها است هرچند که این امر کاری دشوار و گاه حتی خطرخیز باشد آنهم در جامعه ای که از انتقاد تا انتقام راهی نیست... نتیجۀ منطقی چنین اعتقادی به تعبیر عمو جان پوپر این است که بسیاری از حقایقِ ثابت مسلم و بدیهی ..خصوصا حقایق تاریخی قابل ابطال‌ اند...در واقع..اوراق کردن (Deconstruction) یا ویران نمودنِ باورهای بدیهی و مسلم از شاخصه ‌های اصلیِ روشنفکران واقعی است..@

ش., 12.08.2023 - 12:37 پیوند ثابت
شازده اسدالله میرزا

تنها درسی که باید از آنچه در یک سال گذشته آموخت این است که اگر نگاه تان به جایی ست و کسی را شایسته رهبری این انقلاب میدانید نامش را فریاد بزنید آنچنان بلند و فراگیر بزنید که کسی نتواند انکارش کند مسئله رهبری سیاسی مهم است تصمیم گیری در باره آن را به جماعتی در خارج از ایران نسپارید

جمعه, 11.08.2023 - 16:49 پیوند ثابت
نظرات رسیده

Ahmad Madah

با آرزوی شادی وسلامتی برای شما،ایت الله خمینی و حکومت برامده از انقلاب برآیند خواسته واقعی و دانش و شعور سیاسی نسل انقلاب است.جلال آل احمد که دهها صفحه ذکر مناقب شیخ نوری گفت برجسته ترین روشنفکر ایران بحساب می آمد!خمینی هم که امام چپ و راست شد و در خطش مشق می کردند از نیکی های شیخ شهید بسیار گفته بود.

ندیدم کسی به نهادن نام بزرگراهی بنام شیخ فضل الله برآشوبد.از سال اول انقلاب نام نوری بعنوان مجاهد و مشروعه خواه و مظلوم وارد کتب درسی شد،بازهم چپ وراست نفسشان در نیامد...انقلاب مشروطیت حاصل مبارزه روشنفکران مستقل بود.در سال ۵۷ روشنفکران یا دنبال حضرت مارکس خاتم الفلاسفه بودند و یا خاتم النبین! با الله اکبر گوئی روی پشت بام عقاید روسو و منتسکیو و ..معلوم بود ارزش تلقی نخواهد شد.

جمعه, 11.08.2023 - 10:02 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
میرزا و تعریفش

درود بر محقّقی عزیز!
تعریف میرزا در باره «استبداد»؛ تعریف کلاسیک آن است که از دایره زمینی و انسانی نشات گرفته است و به همین دلیل نیز در ساحت امور «الهی» مصداق ندارد!؛ زیرا قدرتی که منشاء لژیتیماتسیون خودش را از فراسوی شعور جمعی و مبانی حقوقی خرد سنجشگر و قانونمندی بشری اخذ کند، هرگز کاربستهای اجرایی خودش را، رفتاری استبدادی نمیداند؛ بلکه هر گونه عملکردی را مطابق با نصوص اوامر خالقی میداند که به اوامرش ایمان مطلق و بی چون و چرا دارد. مسئله علّت سیطره حکومت فقاهتی را و دوام آن را، من حدود بیست سال پیش در مقاله ای توضیح داده بودم که مکرّر آن را در برخی دیدگاههایم در پای مقالات دیگران تکرار کرده بودم. اینک همان بحثم را مجدّدا برای کسانی که مطالب مرا نخوانده اند، در این جا مینویسم تا دقیقا بتوان تمییز و تشخیص داد که خلط معنا و کاربست مفاهیم نیندیشیده شده، چه نتایج فاجعه باری میتوانند در اجتماع انسانها داشته باشند:
مسئله مشروطه و پیشگامانش به مباحثی علیحده منوط است. در دوران مشروطه، فقط مفهوم اخذ شده بود بدون آنکه در باره محتویاتش اندیشیده شده باشد. کثیری از شاعران و نویسندگان و سیاستمداران و طلایه داران و غیره و ذالک، مشروطه و مشروطه و مدرن و مدرن میکردند، ولی نمیدانستند که دقیقا چه میخواهند و حتّا تعریفی پیش پا افتاده از مشروطه نداشتند. آنها چشم داشتند؛ ولی قوّه بینایی و ژرفبینی را برای نگریستن و تعمّق در کلاف تاریک مُعصلات تاریخ و فرهنگ ایران را نداشتند. تنها فردی که معنای دقیق مشروطه را فهمیده بود و به شدّت با آن از در مخالفت درآمد، همانا «شیخ فضل الله نوری» بود [نگاه کنید به لوایح شیخ فضل الله نوری] که نقل به مضمون گفته بود: «مشروطه به معنای اینست که مردم با تکیه به فهم و شعور و خرد خودشان میتوانند از پس مسائل دنیوی برآیند. امّا اگر انسان میتوانست با تکیه به عقلش بر مشکلات چیره شود، پس نقش انبیاء در کره زمین چه بوده است؟». طیف کوشندگان انقلاب مشروطه بایستی دقیقا بر همین حرف «شیخ فضل اللّه» تمرکز میکردند و با استدلالی کوبنده به او و همپالکیهایش تفهیم میکردند که وجود عقل ناقص، اهرمیست برای آفرینش و زایش و جست و جو و هماندیشی و همعزمی. باید استدلال میکردند که وجود عقل ناقص، دلیل ایجاد و تشکیل باهمستان است از بهر رایزنی و باهمکوشی؛ زیرا مسائل زندگی، مدام در حال تغییرند و نیاز به روشها و رایزنیهای تازه به تازه، بایسته است. باید به او و امثال او تفهیم میکردند که «نصوص قیراطی با اجرای شروط گیوتینی» هرگز نمیتوانند پاسخگوی مسائل هر عصر و زمانه و نسلهای متفاوت باشند. ولی دریغا که آنان آنقدر سرمست باده مشروطه خواهی نافهمیده و نیندیشده بودند که متوجه پتانسیل مُخرّب و خانمانسوز ادّعای گزاف شیخ نشدند. پس از رویداد مشروطه تنها استثنایی که در تاریخ ما به ماهیّت مزوّرانه و به غایت مشکل ساز آخوند جماعت واقف بود، زنده یاد «احمد کسروی» بود که برغم تمام جانفشانیهایش، صدایش به گوش احدی نرسید؛ زیرا تحصیل کردگان ما، شیفته ایدئولوژی وارداتی مارکسیسم شده بودند و از فاجعه ای که در حال وقوع بود، خبر نداشتند. حتّا نخستین زنگ خطر انفجاری نیز که از طرف فدائیان اسلام با انتشار کتاب «طرح انقلابی فدائیان اسلام» به صدا درآمد، باز، هیچکس را متوجّه خطر نکرد و طلایه دار و کباده زن هارت و پورت کن مثلا روشنفکران ایرانی؛ یعنی «جلال آل احمد [در مقام تک نگار قومی و داستان نویس، نبوغ بسیار برجسته ای داشت؛ ولی در مقام فهم دُرُست داشتن از تاریخ و فرهنگ و کشورداری و فلسفه باهمزیستی، یک احمق بود]» در به دار آویخته شدن «شیخ نوری»، نماد «آویخته شدن پرچم غربزدگی» بر سرنوشت ایران و ایرانی را میدید و در این سمت سوها بود که زمینه کم کم فراهم شد تا تکرار مکرّر اشتباه فاجعه بار دفاعنامه زنده یاد «خسرو گلسرخی» به وقوع پیوست و دیگر ماجراهای چریکی و خطاهای مکرّر اندر مکرّر تا بالاخره به وقوع فاجعه انقلاب 57 مختوم شد.
مشکل طیف تحصیل کردگان و کنشگران جامعه ایرانی در این است که استقلال اندیشیدن و هنر پرسشگری و کاوشگری را به همّت خرد جوینده خودشان و تجربیات و تامّلات فردی به خاک سپرده اند و عکس برگردان چراغهای عاریتی را به پیشانی خود آویخته اند. به همین دلیل نیز، راه به هیچ دهکوره ای نمیبرند؛ برغم اینهمه جانفشانها و فلاکتهایی که داشته اند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

جمعه, 11.08.2023 - 09:26 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.