رفتن به محتوای اصلی

به همبن سادگی و تلخی !
08.09.2023 - 06:43

به همبن سادگی و تلخی !

درد دل یک هم نیمکتی و هم نظرسابق

طبق معمول بقول خودش دلش سخت گرفته است. هر وقت دلش می گیرد تلفنی می زند وگاه ساعت ها صحبت می کند .برایم صحبت هایش جالب است .تاحد زیادی تصویرگرفضای پیرامون .

می گویم :"چه خبر شده ؟باز کشتی ها غرق شده اند."می گوید:" نه شما ،تو وتمام کسانی که دور برم بودید کشتی های من را غرق کردید .شما که خبر از هیچ چیز نداشتید وبرای همه کس وهمه چیز نظر می دادید وتفسیر می کردید .

" می گویم" خودت هم که بودی چرا همه را جز خود گناهکار میدانی؟"

"من احمق هم مثل شما .نیستی !نبودی تا بدانی تو این چهل سال چه کشیدیم .چطور زندگی کردیم .روزی هزار بار نفرین بخودم می کنم که چرا از کاری که اصلا سر در نمی آوردم وتنها چند کتاب خوانده بودم نسبت به همه چیز صاحب نظر بودم و قطعی نظر می دادم.

وقتی یاد"میم" می افتم که می گفت کمونیست ها روشن ترین وآگاه ترین افراد جامعه هستند.چه خوشی واحساس همه چیز دانی زیر پوستم می رفت .اصلا نه تاریخی درست حسابی می دانستم ونه چیزی از اقتصاد وسرمایه داری وابسته می فهمیدم م ونه معنی کلمه کمپرادور را با تبختر که گوئی استاد دهر هستم بزبان می آوردم.

"میم" بدتر از من! اماگفته های اورا تکرار می کردم با نگاه عاقل اندر سفیه به بچه پولدارهای کلاس نگاه می کردم و به معلم هائی که فکر می کردم چوخ بختیارند. ادعای این که این گونه سرمایه داری پدر این مملکت را در می آورد .از شاه گرفته تا نخست وزیر ودولتش را به فحش می گرفتم .صفحه اول کتاب را که عکس شاه داشت پاره می کردم .

بجای درس تو قهوه خانه بنشینی مرتب جسته وگریخته هائی را که از فلانی شنیده بودی یا نقل کرده بودند تکرار کنی ! دست آخرسرحال که انگار تمام مسئله کشور را حل کردی روانه خانه بشوی. در جواب کجا بودی ؟پدرم نگاه طلبکارانه که بشما چه ربطی دارد و ته دل افسوس به حالشان که چقدر از مرحله پرت اند راهت را بگیری و بروی که برنامه رادیو، چه بود که از عراق پخش می شد؟ را گوش کنی. انگار که نمی بینیشان."رادیو میهن پرستان !" آره،آره ! همش زیر سرشما ها بود.

سرت را درد نمی آرم حالا بعدپنجاه سال وقتی بیاد آن روز ها می افتم حسرت می خورم ، درد می کشم .بخودم می گویم مرد حسابی تو که حتی نمی دانستی مجلس چند نماینده دارد.چطور بخود حق می دادی که همه نماینده ها را احمق وبیسواد وابسته به حکومت خطاب کنی؟ نه هویدا می شناختیم ،نه صد ها استاد و تحصیل کرده های خارج که داشتند کشور را آرام ،آرام جلو می بردند.

راستش را بمن بگو؟ تو چقدر در مورد رشد اقتصادی ایران می دانستی ،چه میزان از برنامه های کوتاه مدت وطولانی مدت شاه خبر داشتی ؟هیچ یادم نمی رود آن صحبت های الکی را که آن روز ها فکرمی کردم خیلی مهم هستند. در مورد کشت وصنعت ها که آنها را برنامه های سرمایه داری زالو صفت برای از بین بردن روستا ها وزمین های کشاورزی می دانستیم و کار سپاه دانش،سپاه ترویج را در جهت آزاد کردن وجذب نیروی جوان روستائی برای سرمایه داران .

برای همه تحلیل داشتیم نتیجه اش افتادنمان دنبال ... خمینی وآخوند های فلان فلان شد.می پرسی؟ امروزمردم چه می کنند ؟ چه می گویند؟ برات چه لازم است؟ هر چه هم بگویند! خواهی گفت نمی فهمند .باید این طوری فکر کنند. میدونی هنوز هم همان هستی ! و هستید که بودید .همه چیز را می بینید ،می شنوید !اما سر آخر حرف خودتان را می زنید.با با والله بلالله هیچ عرصه از زندگی روزانه مردم نیست که در هر قدم ، هرلحظه زندگی امروز خودشان را با گذشته مقایسه نکنند وهزار مرتبه بخودشان به جد وآبادشان فحش ندهند.

همه چیز ،همه چیز را با گذشته مقایسه می کنند از دلخوشی های گذشته می گویند.از این که عرق خورعرق خودش را می خورد ونماز خوان نماز خودش را میخواند . برایت که این همه از مردم می گوئی ولابلای حرفهایت از این که دین ایمانشان سست شده خوشحالی! خواهم گفت .از عارضه بزرگی که جای این خلا را چگونه با بی اعتقادی به همه چیز توجیهه می کنند .اتفاقا باید در این مورد دقیق وخوب بدانید! نه این که باز الکی شعار بدهید.

شما از گرانی می نویسید از کوچک شدن سفره مردم خب که چه؟ چه چیز قابل لمس بمردم می دهید که با آن دلخوش باشند! بشما اطمینان کنند .راحتت کنم اصلا کسی برای شما ها که نامتان را اپوزیسیون گذاشته اید، تره هم خورد نمی کند. مرجع مردم شده دیدن تلویزیون من وتو ،انتر ناشنال ،بی بی سی ... هر تلویزیونی که مربوط به حکومت نباشد.

می نشینند پای من وتو، دوران شاه را می بینند ،آرامش ،رفاه ،َشادی و آینده ای که امروز درک می کنند چطور روشن بود . بعد از چهل سال زجر وبدبختی جوان ها و نوجوان ها می بینند چیزی که بنام حجاب آخوند ها راه انداخته و چقدر زنان ودختران را بخاطر این مسئله زجر داده ، کشته ،شلاق زده ،زندانی کرده .زمان شاه مطلقاوچ.د نداشت واین همه فضا با لاطائلات ساخته پرداخته آخوند ها آلوده نبود. هزار مرتبه تمیز تر از امروز!

اصلا امروز که چیزی بنام پاکیزگی وشرم اجتماعی باقی نگذاشته اند. حتی در ظاهر. کسی بکسی کار نداشت . دوست داری بگویم که چطور طی این چهل سال آدم هارا مسخ کردند.چطور روح وجسم جامعه را مسموم نمودند؟ نیستی! آه های ممتد مردم را بشنوی. وقتی که جلو چشمشان زن ،مرد ،پیر ،جوان ،بچه را چهار تا لات بی سر وپا زیر لگد می اندازن ،قدم به قدم این باتون بدست ها با آن لباس های رعب انگیز ایستاده وبه همه بچشم طلبکار نگاه می کنن،چه حالی دارند .

گفتم هیچ چیز مانند یاد آوری و برگشت بگذشته ای که از آن بنام بهشت یاد می کنند برایشان درد آور نیست و هیچ چیز هم مانند وصف گذشته و آرزوی برگشت به آن دوره برایشان دلخوشی و آرامش نمی آورد .این افکار عمومی است.چه تو خوشت بیاید ویا نیاید. لازم نیست همه مثل شما علامه های دهر باشند! بشینند و تئوری بدهند و باز هم خواست ها و ذهنیت خود جای آنچه که در واقعیت جامعه می گذردبگذارند .

نگاه کن تمام این ها که گفتم، دانه به دانه نوشته ام . پاش هم امضا می گذارم که مردم چه می گویند؟ چه می خواهند؟این جنبش مهسا که این قدر در موردش می نویسید زیاد هم برای مردم عجیب نیست .بخصوص مادران وپدرانی که جوان و نوجوان در خانه دارند . نیاز بود و خشم . خواست یک زندگی باور کن همان اشل وفرم زندگی پنجاه سال قبل.مثل عکس های مادران ومادر بزرگ هایشان .همان آزادی ، همان مینی ژوپی که من وتو! تمام این انقلابیون بد تر از آخوند ها مخالفش بودیم. مثل آن ها در موردش فکر می کردیم .

می خواهم بنویسی در دل یک آدم پشیمان که مثل یک آدم کاملا عادی نشسته پای تلویزیون من وتو فکر می کند .امشب می نشینم تمام آن چه که روزانه مردم کوچه بازار می گویند برایت ضبط می کنم.من هم مثل آن ها فکر می کنم . اگر جرئتش را داری بنویس! گناه و فخشش پای من . ا دامه دارد ابوالفضل محققی

تصویر
تصویر

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
ایرانگلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

دارا گلستان

عنوان مقاله
به همبن سادگی و تلخی !

آقای محققی عزیز!

 

"ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده
بر آب دیدهٔ ما، صد جای آسیا کن
دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن"
جمعه, 08.09.2023 - 15:21 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
همچنان دشوار، امّا ممکن

مجدّدا درود بر ابوالفضل عزیز!

نکته دیگری را که لازم دیدم یادآوری کنم، اینست که جماعت تحصیل کرده و کنشگر ایرانی منهای طیف اخانید و اسلامیون جامعه، تا امروز کوشش نکرده اند که در باره «که هستی و چیستی هویّت ایرانی» بیندیشند تا بتوانند راهکارهای اساسی را برای گلاویز شدن با معضلات از طریق باهماندیشی و رایزنی و تفکّر کارساز پیدا کنند و همّتی از خود نشان دهند.

در نظر بگیر، فلاسفه پیش از سقراط که به «پیش سقراطیان» مشهورند، هر کدامشان تک و توکی «جمله های فلسفی اندیشیده اند مثل: پیتاگوراس که گفته است، انسان، معیار همه چیز است. همچنین هراکلیت که گفته است، در یک رودخانه نمیتوان، دو بار شنا کرد. و الی آخر».

در باره  تک جمله های متفکّران یونانی در تاریخ اندیشیدن اروپائیان برای فهمیدن و حلّاجی و چند و چون نظرات آنها از نزدیک به دو هزار سال پیش تا همین امروز، غولهای تفکّر فلسفی کلنجارها رفته اند و استخوانها سوزانده اند تا بتوانند برای گلاویز شدن با مشکلات اجتماعی جوامع خودشان، راهکارهایی را پیدا کنند. خیال نکن که هر بقّال و چقّالی به سراغ متفکّران یونانی رفته؛ بلکه غولهای فلسفی. محصول قلمفرسائیهای آنها را میتوان در کتابخانه ای چندین طبقه و آسمانخراشی گردآوری کرد.

حال سیخ را برمیگردانم و میرویم سراغ مملکت خودمان با آن قدمت تاریخی و فرهنگی اش. در نظر بگیر یه انسان با شعوری به نام «ابوالقایم فردوسی» میاید و برای فریادرسی به این ملّت دربدر و مدام غارت شده، بنیانهای تجربی و اساطیری و فرهنگی اش را به قوّه هنر شاعری اش بازاندیشی و باز آفرینی میکند و با رفتاری ناجوانمردانه از سوی حاکمین وقت و حاسدین همیشه حاضر در صحنه در آغوش مرگ فرو میخسبد. ماحصل آنچه او سالیان سال زحمت کشید تا همین امروز، دست ناخورده باقی مانده است و فوقش حضرات اساتید اعظم که همّت کنند در حدّ مباحث دستور زبانی، تورّقی در آن میکنند؛ ولاغیر.
مایه های فکری و فلسفی شاهنامه که هیچ سنخیتی با سلاطین و امثالهم ندارد؛ بلکه با «سازمایه های فرهنگی و هنر کشورداری» عجین و سرشته است و تا امروز شانس آن را نداشته است که مایه های فکری اش، فلسفی بازاندیشیده و عبارتبندی شوند و این باعث تاسف و دریغ است؛ زیرا «قرآن» که سرتاپایش را بزنی، ده تا جمله دندانگیر در آن پیدا نمیکنی تا امروز میلیونها میلیون صفحه کاغذ سیاه تفسیری در باره اش نوشته و منتشر کرده اند و همچنان نوشته و منتشر میشود که تمام اینهمه سیاهکاری سوای تحمیق و تحقیر و ذلیل کردن انسان، کوچکترین نتیجه ای برای ابناء بشر نداشته اند.
وقتی دور و بر خودت را نگاهی سطحی بیندازی و ساعتی نیز به پشت سر خودت نظر بیفکنی، میبینی که در باره مارکس و کاپیتالش از طرف ایرانیان مملکت گل و بلبل، اینقدر قلمسوزیها شده است و همچنان کتابها ترجمه و نوشته میشود که مو به تنت از اینهمه همه چیزدانی سیخ میشود. ایکاش، نویسندگان چنان مطالبی، یک جمله از حرفهای مارکس را میفهمیدند! و بعد اینهمه یقه درانی برای او میکردند. ایکاش.
حالا برگردیم به فردوسی و شاهنامه. وقتی فردوسی میسراید که «..... شد این بندها را سراسر کلید». تازه این فقط یه مصرع است که من در باره اش میخواهم حرف بزنم. مصرع فوق، پاسخ به بسیاری از مسائل را شفّاف و گویا داده است. چه چیزی شد، کلید بندها؟. پاسخ روشنه: «انسان». چرا انسان، کلید بندهاست؟؛ زیرا «خرد» دارد و میتواند خردورزی کند. «خرد چیست؟»، خرد عبارت است از باهمآیی و ادغام دو نیروی پذیرنده و انگیزنده به تفکّر و جستجو که در همآوردی با یکدیگر به شناخت و فراترکاوی سوق داده میشوند تا باز کردن بندهای دیگر را «کلید» شوند. در اینکه هنوز که هنوز است؛ تک مصرع فوق، فهمیده و اندیشیده و به کار بسته نشده است، تاریخ فجایع میهنی و عواقب نقش تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی، متروک ماندن آن را اثبات کرده اند. آنچه درس آموخته ایرانی در دانشگاههای باختری باید میآموخت و متاسفانه نیاموخت، همانا «اندیشیدن در باره کیستی و چیستی خودش» بود که تا امروز متروک و ناشناخته مانده است. مسئله فقر ذهنیّت ایرانی در هنر کشورداری و میهن آرایی در این معضل خانمانسوز نهفته است که «موضوعات قلمی بیگانگان» را موضوع مسائل اجتماعی خودش و مردمش انگاشته است. به همین دلیل نیز راه به جایی نمیبرد و مدام سرگردان بیایانگردیهای خودشان هستند. بحثهایی که طیف کثیری از کنشگران و تحصیل کردگان ایرانی از زمان سیطره یابی حکومت اخانید تا امروز در انواع و اقسام وسایل ارتباط جمعی و شبکه های اجتماعی به پیش برده اند، مباحثی هستند مشاجره ای که اصل مطلب را در تاریکی گذاشته اند و بر سر پوسته ها مناقشه میکنند. بحثهایی که موضوع را طرح میکنند امّا محتویات کشمکشها و شاخه شونه کشیدنها، هیچ ربطی به موضوع مباحث ندارند. درست بسان این میماند که موضوع بحث در باره چشم و خاصیّت بینایی اش باشد، ولی من بیام و در باره چلوکباب و قورمه سبزی، داد سخن بدهم. مشکل ما اینه ابوالفضل عزیز که هنوز دوغ را از دوشاب، تمییز و تشخیص نمیدیم. اروپاییها نیز این مسئله بدبختی ما را خوب می شناسند.
یادم افتاد به یک تجربه ای که هنوز تمام وجودم را آتیش میزنه، وقتی یادم میاد. ماجرا از این قراره. من اکثر اوقات، پاتوقم، کتابخانه دانشکده فلسفه بود. هیچکس اونجا نبود، سوای خانمی که متصدّی کتابخانه بود. هر روز، استادان دانشگاه، می آمدند و فقط کتابی یا کتابهایی را میگرفتند و میرفتن برای درسگفتارهای خودشون. من تنها کسی بودم که اونجا اتراق داشتم هر روز. گاه گداری نیز بعضی داننشجویان دیگر میآمدند و یکی دو ساعت میمانند و بعدش میرفتند. یه روز که من غرق مطالعه بودم، یه دفعه صدایی حواسم را پرت کرد. پشتشان به من بود و در یه فاصله کوتاهی نشسته بودند. یه دانشجوی ایرانی بود به همراه استادش. دانشجو از استادش پرسید که: «استاد عزیز. آیا میتوانی به من بگویی که علت بدبختی ما ایرانیان در چیست برغم اینهمه هوش و ذکاوت و دانش و غیره که داریم». استاده جوابش داد:« علتش اینه که شما، پیامبر ندارید دیگه!؟:». دانشجوی ایرانی، یه خنده ای کرد و گفت: «منظورتان را نمیفهمم استاد. میشه توضیح بدهید لطفا». استاده گفت: «ما غربیها، مدام پیغمبر پشت پیغمبر داریم و پیغمبرهای ما، متفکّران و فیلسوفان و دانشمندان ما هستند به همین دلیل، مدام در حال پوست اندازی و جستجو و نوآوری هستیم. ولی جامعه شما، پیغمبر نداره به همین دلیل نیز، آخوندها تونسته اند دست بالا را بگیرند و نقش پیغمبر را برای جامعه ایفا کنند و تا زمانی که جامعه شما، پیغمبران متفکّر و فیلسوف نداشته باشد، آخوندها حاکم بر سرنوشت شما خواهند ماند؛ زیرا در تمام عرصه های ممکن زندگی بشری در حال اظهار لحیه هستند و آئوتوریته عقیدتی و فکری دارند».
ابوالفضل عزیز. از اون روز تا امروز که تو میبینی، من حیرانم و مات و مبهوت که پیامبران فکری و فلسفی جامعه ایرانی در کجا هستند و چه میکنند؟ هر چه میکاوم و میگردم و میپرسم، فقط بیابان و بیابان و بیابان است که میبینم. همین.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان.
جمعه, 08.09.2023 - 12:39 پیوند ثابت
نظرات رسیده

مرسی آقای محققی برای بازگو کردن این تاریخ دردناک.هنوز هستند کسانی که وقتی گفته می‌شود؛فاجعه ۵۷ یک حماقت جمعی بود،رگ گردنشان بلند می‌شود و اعتراض که؛چرا می گویی؛حماقت؟
اما براستی اگر حماقت نبود،پس چه بود؟
سرنگون باد حکومت اشغالگر جنایتکار
آزادی ایرانم آرزوست.🌻

جمعه, 08.09.2023 - 10:13 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
نداشتن بینش تاریخی، مسبّب فاجعه سازی شد!

درود بر ابوالفضل عزیز!

مختصر بگویم.

از قدیم الایام گفته اند که در اگر نتوان نشست. دریغگویی و غصه خوردن و ندامت از آب رفته به جوی، پاسخگوی هیچ چیزی نیست و شرایط و اوضاعی را که در آن گیر افتاده ایم، تغییر نمیدهد و به وضعیّت اول برنمیگرداند. تلاش برای هر گونه عقبگردی، چه بسا فاجعه بارتر از قبل باشد و مصیبتها را دوچندان کند. گرهگاه مسئله ای که من تا امروز از طرف هیچ گرایش سیاسی و فرهنگی تا کنون ندیده ام و نشنیده ام و نخوانده ام در این است که هیچکدام از گرایشهای سیاسی برای «چرا؟ و به چه دلیل؟» کنشها و واکنشهای خودش،  استشعار و دانش متّقن و مستدل ندارد؛ بلکه سفت و سخت در گیر عواطف و احساسات و سطحیات دانی خودش در رقابت با دیگران است. تازه این یک طرف معادله است. طرف دیگر معادله برمیگردد به اینکه، حضرات مدّعو از تاریخ و بنمایه های فرهنگی و تنوّع قومی و گویشی و کلّا وضعیّت جغرافیایی ایران و همسایه هایش و سیاست قدرتهای جهانی؛ بویژه در مناسباتشان با کشورهای خاورمیانه، چیزی نمیدانند سوای آنچه در کتابهای درسی خوانده اند آنهم برای نمره امتحانی گرفتن! یا نوشته جات جسته گریخته در شبکه های اجتماعی.

وضعیّت فعلی ایران به هیچ وجه، وضعیّت قبل از فاجعه 1357 نیست. مردم ایران، آن مردم چهل و پنج سال قبل نیستند. تحوّلی که در این مملکت باید و میتواند صورت گیرد، تحوّل در بینش انسان نسبت به زندگی و جهان و همنوعان و محیط زیستبوم است. تحوّل در ذهنیّت و منش و رفتار و گفتار انسان است که امکانهای تغییرات اجتماعی و کشوری را پایه ریزی میکند. اقلیّتی دانا و مسئول و چشم سیر از امتیاز و قدرتپرستی و جاه طلبی میتوانند در همکاری با یکدیگر برای «عزل و خلع ید» کاست آخوندها اقدامهای بایسته را بدون هیچگونه خونریزی و کشتار و ویرانگری اجرا کنند و به پیش ببرند، اگر بدانند و بفهمند که چه مسئولیّت خطیر و تاریخسازی را نسبت به مردم ایران تحت وضعیِت و شرایط فعلی و نسلهای آینده ایفا میکنند. لازمه چنین بینش فراخ دامنه، گسستن از اعتقادات گروهی و فرقه ای و حزبی و مذهبی و سازمانیست از بهر فراگیراندیشی در باره مُعضلاتی که گریبانگیر همه بدون استثناء هستند؛ یعنی مشکلاتی که به سنخ خاصّی مربوط نیستند که بگوییم فقط بخشی اینطور هستند و کار به آسانی انجام شدنیست. خیر!. معضلات میهنی به تمام انسانها مربوط است که در جغرافیایی وطن، ساکنند و میزییند و به نحوی از انحاء در مناسبات زیستی با همدیگر مراوده دارند.
نیاز امروز ایران به «انقلابهای خونین» نیست که تمام ذلّت این ملّت از انقلابیگری برخواست و در باتلاق انقلابیگری به هدر رفته تا همین امروز. مهم نیست که سمت و سوی انقلابیگری به چه ایدئولوژی و مذهب و اعتقاداتی مسلّح بوده است. قضیه اینه که انقلابیگری، پاسخ به مسئله نیست؛ بلکه گریز از مسئله است که قیچی و چاقو را تنها راه گرهگشایی مسائل میداند. در حالیکه، ویژگی زندگی در این است که مدام مشکلهای گره ساز در پیش آدم میگذارد.
بحث کردن و دریغگویی از گذشته های سپری شده، هیچکس را به شرایط قبل، انتقال نمیدهد؛ زیرا زندگی، رودخانه ای پویاست که در بستر مسیرهای مجهول آینده رهسپار است. انسانهایی که به راستی چیزی از گذشته ها آموخته باشند، نیک میدانند که اندیشیدن در باره تجربیات بی واسطه است که انسان را فرزانه و هوشیار و بینا و آگاه بار میآورد تا در احتمالاتی که حوادث مجهوا زندگی به آنها آبستن است، آماده و بیدار بماند؛ مبادا که همچون گذشته ها فریب بخورد. انسان خردمند، تجربیاتش را همچون مواد خوراکی در آشپزخانه خرد و تامّل و تفکّر فردی باید بتواند بپزد و بپروراند و چیزی دندانگیر از آنها برای خودش و دیگران تهیّه کند. کسانی که فقط انبار گردآوری تجربه های شخصی و جمعی هستند، تا مرگروزشان «انباردار وفادار» میمانند؛ ولی تولید کننده هیچ کالای نو به نو و بدیع نمیشوند دقیقا عین کسانی که ابزاری را تولید کنند و هرگز برای تکمیل و بهبود و بهسازی و مدرنشدگی و کاربرد عالی داشتنش کوچکترین اقدامی نکند.
متاسفانه تمام گرایشهای سیاسی ایرانی – مهم نیست کجا مقیم باشند و چه ادّعاهای کائناتسوزی را شبانه روز کلکللکلکل کنند - به همان مزه شیرینی اول آدامس اعتقاداتی خود چسبیده اند و بر طبل تکرار و تکرار و تکرار و تکرار و تکرار میکوبند و همچون شتر عصّارخانه به دور بلاهتها و حماقتها و جهالتها و حقارتها و جاه طلبیها و منم منم گفتنها و سوابق مبارزاتی و غیره و ذالک خودشان، در حال طوافهای رفیقانه و مذهبانه و عالی جنابانه و تکبرمآبانه و امثالهم هستند. تا زمانی که حضرات بر عقاید فرقه ای و همچون فولاد زنگ زده خودشان چمپاتمه زده اند، آش فلاکتهای وطن و خوار و زاری مردم در مراسم اسلامی اخانید، سرو خواهد شد.
مسئله ـ«عزل و خلع ید» کاست اخانید، مسئله ایست کلیدی به سوی ایجاد تحوّلات کارساز در ایران. کسانی که در این باره نمیتوانند بیاندیشند و رایزنی کنند، امکانهای دوام حکومت فقاهتی را با تمام آسیبهای هول افکن فرهنگی و اقتصادی و انسانی اش تضمین خواهند کرد. ایران و مردمش به زایشی دیگر و زندگی و مناسبات اجتماعی و کشوری تازه و زندگیبخش و سرشار از شادیها و دانشهای نو به نو دارند. کجایند پهلوانان میدان خویشآزمایی و شهریاران دانا؟.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
جمعه, 08.09.2023 - 08:43 پیوند ثابت
نظرات رسیده

Ardavan Mihandoust

هم میهن بسیار خوبم ، دست مریزاد. وقتی‌ فکر می‌کنم که همه ی مدعیان ملی‌، توده ای، مصدقی، مجاهد، چریک، روشنفکران پر ادعا و رهبران سالخورده جبهه ی ملی‌ ذوب در یک آخوند غار نشین خنزر پنزری که در عمرش نه رمان خوانده بود نه سینما و تئاتر دیده بود و نه حتا دوچرخه سوار شده بود ... شدند و او را فرشته نجات یافتند و شاه را که دست کم خلبان برجسته، مسلط به دو زبان اروپایی،... وورزشکار و خبره در سیاست جهانی‌ و روابط بین الملل و نیز یک فرد آگاه به مسائل نظامی و استراتژی دفاعئ بود را دیو و اهریمن نامیدند به ملت ایران باید حق داد که با چشم اندوهبار به زمان شاه بنگرند و آرزوی بازگشت آنرا بکنند. گروههای نامبرده در بالا همراه با توهم حاکم بر اقشار مذهبی‌ فاجعه‌ای را افریدند که رهایی از آن به آسانی ممکن نیست و جبران آسیبها غیر ممکن یا بسیار زمان بر است.

جمعه, 08.09.2023 - 07:15 پیوند ثابت
نظرات رسیده

Monty Fatemi

ممنون جناب محققی که حقایق تلخ و دردناک را بیان میکنید. فقط پیروان رادیو پیک عراق و ... نبودند که اینگونه ملت و کشوری را به دست ویرانگر خمینی و یارانش سپردند، این نوشته شما مرا یاد مصاحبه مضحک امثال فتاپور ها و نگهدار ها در تلویزیون با مصباح یزدی انداخت که نشان میداد عمق بیسوادی و یاوه گویی ها از سرمایه داری و کمپرادور و.... حالا اینها و سازمان چاه-کارگر و پیکار در راه بدبختی طبقه کارگر و امثال بابک زهرایی در گذشته بود، هنوز بعد از چهل و پنج سال ادامه نکبت رژیم ولایی!! همان خزعبلات را امثال علی جوادی ها و مرتضی محیط ها در لس آنجلس!!! غرغره میکنند و این زجرآور است. راستی کجایند این مدعیان بیعمل که حتی نمیتوانند هزار نفر از جمعیت هشت میلیونی ایرانیان در خارج جذب کنند؟ بله نه تنها ملت را مسخ کرده اند بلکه هیچ توجهی به قصه پر غصه مردم درون ایران ندارند و فقط ساز هود را برای تعدااد کمتر از انگشتان دست!! اعضا، رهبران یاوه گو میزنند

جمعه, 08.09.2023 - 07:14 پیوند ثابت
نظرات رسیده

Hassan Sene

زخمها انچنان چرکی شده که هیچ مرهمی آرامش نمیکند. حتی اعتراف بگناهان فردی این جراحات را بجای التیام، عمیقتر میکند.

این درد بی درمان من هم هست.

امروز دوستی برایم تعریف میکرد که ارزو داشتم مهندس بخوانم مهندس راه و ساختمان به دانشگاه های ایران نتوانستم وارد شوم.

فیلیپین رفتم و با کبکبه و دبدبه شروع به تحصیل کردم سال ۵۶ بودبمحض رسیدن فیلیپین وارد کنفدراسیون شدم خودمم نمیدانستم چرا و انقلابی دو اتشه

نمیدانم اصلا چرا کنفدراسیون ؟

و بعد از یکسال تحصیل بایران برگشتم و با حزب کوله شروع بفعالیت کردیم.

حاصلش فقط درد بی حاصلی.

امروز هم سوید و دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.

بله دوستان جراحات بحدیست که از نسل ۵۷ گرفته تا نسلهای امروز دامن شان مملو از این جراحات و زخمهاست.

متاسفانه فقط رهبرانی که از خودشیفتگی خود لذت میبرند و انچنان غبغبی بگردن آویزان شده دست از رهبری نمیکشند و با همان اهنگ گذشته میرقصند. نگاه کنید لازم بذکر نامشان نیست. رهبران فداییان، جمهوری خواهان،سازمانها چپ، حمکتیستها و حزب توده و اکثریت نوکرهای پوتین.

که هنوز قبله گاهشان روسیه و کوبا و واقعا مسخره اند با ده نفرکه دورشان جمع شده اسم خود را گذاشته اند حزب یا سازمان.

کجایید یک فراخوان بدهید ببینیم عظمت تو خالی حزبیتان چند نفر میتوانید در میدان پیروزی استکلهم جمع کنید. ای احزابی که برای وحدت نه گوش دارید و نه میبینید

فراخوان یک متینگ را فراهم کنید که هویت ۱۰ نفری حزبیتان را حداقل ثابت کنید

جمعه, 08.09.2023 - 07:13 پیوند ثابت
نظرات رسیده

Mike Nader

حتى دوباره شنيدنهاى اين تاريخ تلخ گذشته تاثر و افسوس اور است كه چنين بخود و ملت خويش كرديم و چنين به اشتباه به قضاوت نشسته بوديم .. تأسف بار تر اينكه هنوز عده اى درس عبرت از گذشته خود نكرده اند و همچنان ميروند و سرشان به ديوار مى خورد و مى شكند و باز ياد نمى گيرند و از سر شكسته و خون الود همان راه خاكى و غبار الود به ديگران تجويز ميكنند

جمعه, 08.09.2023 - 07:10 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.