رفتن به محتوای اصلی

تامّلی در ریشه یابی جنگهای مذهبی و قتل عامهای عقیدتی-ایدئولوژیکی
10.10.2023 - 16:03

تاریخ نگارش:10.10.2023

تامّلی در ریشه یابی جنگهای مذهبی و قتل عامهای عقیدتی-ایدئولوژیکی

چرا برغم تجربه های بسیار تلخ و استخوانسوزی که ابناء بشر از قدیم الایّام در خصوص جنگ، ویرانی، شکنجه، حبس، تجاوز، خونریزی، رنج و عذاب، آوارگی و دربدری، ویرانی و قهقرائی در طول هزاره ها کسب کرده اند و روحی و ذهنیّتی زخمی و دردمند دارند، هنوز نسلهای امروز نتوانسته اند درسهای مغزدار و ارزشمند از حماقتها و بلاهتها و نفهمیها و کینه ها و جهالتهای پیشینیان بگیرند و به این مرحله از فهم و شعور و نیروی تمییز و تشخیص برسند که جنگ و خونریزی هرگز نمی توانند مُعضلات سیاسی را حلّ و فصل نهایی کنند؟. چرا؟.

شاهکلید درک و فهم علّت العلل تمام جنگهای مذهبی و مذهبی نما را در واژه ای به نام «قدرت» میتوان رد یابی کرد. از کهنترین ایّام تاریخ بشر بر روی کره زمین تا امروز، خونبارترین و هولناکترین و ویرانگرانه ترین جنگها از دامنه وابستگیهای مذهبی و دینی و ایدئولوژیکی نشات گرفته اند و همچنان  به روال سابق در البسه و شکل و شمایلهای گوناگون در جوامع بشری بروز پیدا میکنند. ادیان ابراهیمی و ایدئولوژیهای بر آمده از آنها مانند مارکسیسم و همچنین نحله هایی از ادیان نوری با رنگ و لعابهای ماوراء الطبیعی به طور مشترک و بدون هیچ استثنائی به «خشونت و تجاوز و خونریزی و شکنجه و قتل عام»، آلوده و آمیخته اند؛ بویژه ادیان ابراهیمی حسب تاریخ کنشها و واکنشهای مومنان به آنها از دیروز تا امروز. پروسه خونریزی و ایجاد وحشت و اضطراب و تخریب و سر به نیست کردن هر چیزی آنهم به نام «خدا/الله/عیسا مسیح/یهوه/پرولتاریا و امثالهم» در وجود مومنانی که جنون الهی - ایدئولوژیکی، مغز و روح و روانشان را تسخیر و در بند کرده است، نمایشی از مراسم ترضیه «شهوانی و لذّتبخشی جنسی» را مهیّا میکند که با تصوّرات مومنان به گونه ای عینی و ماتریالیستی تطبیق دارد.

یکی از ویژگیهای گوهری انسان اینست که به آسانی میتواند به دام نیروهای تاریک و ناشناخته در وجود خودش فرو افتد و خرد و فهم و شعور و آگاهی اش را زیر پا بگذارد و دست به هر جنایتی بزند.  تا زمانی که انسانها و نقشگذاران و زمامداران و حاکمین جوامع نتوانند قانون و پرنسیپ «حقّ و ناحقّ» و «ضعیف و قوی» را خردمندانه تعریف و عبارتبندی کنند، متعاقبش کنشگران و زمامداران و نقشگذاران چنان جوامعی اثبات میکنند که از لحاظ فرهنگی هنوز فرهیخته و فرزانه نیستند. «خشونت و خونریزی و قتل عام و ویرانگری با ایمان زنگار گرفته به مذاهب و ادیان نوری و ایدئولوژیها» باعث میشوند که نیروهایی تخریبگر در وجود آدمیان، بی وققه، تولید نفرت و کینه کنند و با وحدتی مالیخولیائی در پیوندی تنگانگ برای هر نوع جنایت و تبهکاری حاضر و آماده شوند و دست به هر کاری بزنند. قدمت سوائق بشری به کهنگی تاریخ زندگی و تحوّلات فرهنگی و اجتماعی و زیستبومی ابناء بشر و اعتقادات رایج در مناسبات انسانها بازمیگردد که فرد فرد انسانها را در محیط و اجتماعی که میزییند از بدو تولّد تا مرگروز در احاطه و سیطره تاثیر و نفوذ خود دارند. آنچه در واقعیّتهای اکنون در جوامع بشری پدیدار میشود، ریشه های عمیق در تاریخ گذشته های نیاکان و اجداد انسانها دارد. هر رویدادی را فقط زمانی میتوان از کُنه آن، آگاهی درخور فراچنگ آورد و چند و چون مکانیسمش را فهمید که تاریخ سوخت و سازهای درونی و بیرونی آن را کاویده و بررسی کرده باشیم.

در افکنده شدن انسان در جهان و تنها و بی یاور بودنش و سپس نبرد برای بقا و زیستن باعث شد که انسان در نخستین اعصار تاریخ زندگی اش با هر چیزی که در جهان پیرامونش رویارو میشد، چهره ای تاریک و قدرتمند را ببیند که او را به هماوردی فرامیخواندند. ترس و احترام در برابر نیروهای اسرار آمیز و معمّایی و ترسناک محیط زیست، نشانه هایی بودند که انسان به فهم آنها تقلّاها میکرد و در هر پدیده خارق العاده و دیگرسان، چهره ای از آنچه را بعدها «خدایان» نامید، تثبیت کرد و به رسمیت شناخت. سپس پروسه تحوّل اعتقادات از دنیای «چند - خدایی» به سوی «تک خدایی» به منظور متلاشی و محو کردن و نابودی «کثرت و چندین صدایی و بسیار ابعادی» از بهر «تمرکز قدرت مطلق و کسب امتیاز انحصاری» در طول قرنهای قرن به اختراع «ادیان نوری و ابراهیمی» مختوم شد که زمینه های سیستماتیکی جنگ و جدالهای عقیدتی و مذهبی و دینی و ایدئولوژیکی را عبارتبندیهای نصّی و تباری کردند. سراسر تار و پود کتابهای به اصطلاح «مقدّس» که هیچگونه رنگ و بویی از «قداست» ندارند و به شدّت ضدّ هر نوع تجربه «قدسی» نیز هستند از «شرایع یهودیّت [تورات] و عهد عتیق گرفته تا اناجیل و قرآن» به گفتارهایی اتّکا میکنند که برای کنشها و واکنشها و تصمیهای رفتاری و نظری مومنان فقط توجیه و تبرئه میتراشند بدون هیچگونه حساب پس دادن به متضرّران و همچنین به عهده نگرفتن مسئولیّت اقدامها و جنایتها و تبهکاریها و رذالتها و خباثتها و تجاوزات و غارتگریها و ویرانیهایی که به نام «دین و خدا» در حقّ ابناء بشر اجرا میشوند. نکته کلیدی که در بطن «ادیان ابراهیمی» بر سر آن از دیر باز مابین مومنان به شاخه های منشعب از «ذریّه ابراهیم»  همچون مرض سرطان چنگ انداخته و کشمکشهای خونین و جنگ و جدالهای فرسایشی را تا امروز امتداد داده است، مسئله «مصطفائی و حقّ امتیاز و قدرت اجرایی» است.  در چارچوب ادیان سامی، قومی که «برگزیده الهی» باشد، نه تنها در کسب امتیازهای مختلف ارجحیّت دارد و حرف اول و آخر را میزند؛ بلکه در محبوب بودن نزد خدا و در استمرار قدرت و مجاز بودن در کاربست ابزارهای اجرایی قدرت، حقّانیّت توجیهی را برای کنشها و واکنشهای رفتاری و گفتاری اش تضمین شده در اختیار دارد.

«جنگ یهودیّت و مسیحیّت و اسلامیّت»، جدالی خونبار بر سر موضوع «مصطفائی/برگزیدگی» است که حقّانیّت به قدرت و استمرار و تضمین قدرت و اقتدار را بر ذهنیّت و روح و روان مومنان خاصم ابدیّت میدهد. هر چیزی که در دامنه ادیان ابراهیمی بتواند آتش جنگ و جدال را برای فتح نهایی و تملّک انحصاری جام و مدال و بیرق و خلعت و سلطنت «مصطفائی» در دست یکی از طرفین مخاصمه و جنگ طلب مهیّا کند و برپا دارد، به حیث ابزاری و کانالی و گذرگاهی به شمار میآید که او را در سمت و سوی فتح دروازه های «مصطفائی» مددکار است و ینصرونی. مُعضل لاینحل «مُصطفائی» و متعاقبش وضعیّتهای بُغرنجزا و ذلالتهای دوران به دوران که مسبّب گلاویزیهای خونین و تخریبها  و کُشتارهای هولناک میشوند، مسئله ایست که از امروز به فردا حلّ شدنی نیست و مدام شعله ور خواهد ماند و سوزاننده هر آن چیزی که در دسترس و پیرامون آتش نفرتها و کینه ها و عقده های سنگین مومنان به ادیان ابراهیمی اتراق کرده باشد.  مصیبتهای اجتماعی و تلفات انسانی و تخریبهای فرهنگی که در طول تاریخ جنگهای دینی و عقیدتی و ایدئولوژیکی در جوامع بشری به وجود آمده اند؛ بویژه جنگهای مومنان ادیان ابراهیمی علیه یکدیگر به وضعیّتهای تراژیکی در جوامع بشری وسعت داده اند؛ طوری که تا کنون دشمنی و نفرت را سر لوحه مرام تبلیغاتی و اجرایی خود پنداشته اند و کشتار و خونریزی و انتقامگیری را پیوسته تمجید کرده اند. کشتارهایی که انسانها علیه یکدیگر با برچسب زدنها و بد نامیهای رنگارنگ مرتکب شده اند و همچنان ادامه دارند، نه تنها هیچگونه مُعضلی از مسائل بشری را حلّ نکردند؛ بلکه بر قهقرائی و نابودی و آسیبهای هرگز جبران ناپذیر به چفت و بست فرهنگ و تمدّن بشری نیز شدّت سرسام آور دادند. نگاهی گذرا و تامّلی ژرفمایه به چگونگی رخداد تاریخ انواع و اقسام جنگهای دینی و مذهبی میتواند انسان با شعور و مسئول را به وظیفه خطیرش در خصوص روشن اندیشی و تلاش برای آزادی و مدارایی و آزاداندیشی  و دانشگرایی جستجو گرانه هوشیار و بیدار کند. [برای مثال: جنگهای دینی کاتولیکها و پروتستانها، کشتار هوگنتها، کاتارها، جنگهای صلیبی، جنگهای سی ساله، کشتار مانویان و مزدکیان و بهائیان و بابیان در ایران و کشتارهای مشابه در اقصاء نقاط جهان].

تصوّراتی که مومنان ادیان ابراهیمی از «خدا» در ذهن خود دارند، از یک طرف،آنها را به اخلاق و ارزشهایی خشک و انعطاف ناپذیر پایبند و زنجیر میکند که روی دیگر سکّه آن با رفتاری رادیکال و سلطه پرستی و جاه طلبی و مالپرستی و اختناق روح و روان توام است. بنیانگذاران ادیان باستانی، ایدئولوگهایی بودند که به چند و چون و عواقب گفتارهای خود، آگاهی ژرفمایه نداشتند؛ بلکه بیشتر غریزی و فی البداهه، سخن میگفتند و رفتار و عمل میکردند. امّا ایدئولوگهای مدرن برغم انکار شفاهی در عمل و گفتار و رفتار به تمایلات مذهبی و دینی به شدّت آغشته اند. هر دو پدیده برای تاریخ بشر تا امروز، فجایع مهیبی بوده اند؛ زیرا  از یک طرف در دامنه ای وسیع و محاسبه ناپذیر، سوای نکبت و بدبختی و ذلالت و فلاکت و قتل عام و شکنجه و تجاوز و کشتار و قهقرائی آموزشی و فرهنگی و دانشورزی، چیزی دندانگیر برای بشر به ارمغان نیاورده اند و از طرف دیگر  به نام «دین و خدا» فقط تکبّر و قدرتپرستی چندش آور و خشونت هولناک و نفرت و ترور و تخریب روح و روان و مرگ را بر سر انسانها تحمیل و آوار کرده اند. بسته و طناب پیچ شدن انسانها به تصویری از خدایان ادیان سامی با این دلگرمی همپاست که انسان میتواند با تکیه به تصویر الهی نه تنها در «جیفه دنیوی» به مراد دل رسد و برای تمام رفتارها و گفتارهایش، ابزار توجیهی ایده آل در اختیار داشته باشد؛ بلکه پس از مرگ نیز میتواند از عنایات و شفاعات الهی برخوردار شود.  راههای کاربردی مبلّغان و پدافنگران و ایدئولوگهای مومن به الاهان ابراهیمی بر اساس مناسبات «والدین و فرزندان» شالوده ریزی میشود که اقتدار و حضانت محض را بر مومنین قطعی میدانند. به طور کلّی و کلیدی، هر گونه تلاش برای ایجاد ذهنیّتهای امّتگونه و همشکل در پسزمینه خود فقط اراده معطوف به قدرت انحصاری را یدک میکشد و آن را همواره از انظار انسانها استتار میکند.

وقتی که بحث بر سر تنها «صراط المستقیم» و صحیح و یگانه حقیقت ناب بودن «راه الهی»، برنامه نظری و اجرایی مومنان به شاخه های ادیان ابراهیمی قلمداد شود، آنگاه هر کدام از شاخه ها و نحله ها و گرایشها و دگراندیشها و غیره و ذالک به عنصر انحرافی و کژراهی و دروغین و امثالهم متّهم میشوند و زمینه را نم نم برای پیگرد و تحقیر و ایزوله و سپس کشتار و قتل عام  یکدیگر طرح ریزی میکنند. تبلیغ گمراه کننده ترس از خدا داشتن، هیچگاه مومنان را در اقدام برای قتل عام، ممانعت نخواهد کرد؛ بلکه دقیقا علّت کشتارگری را به نام همان خدایی که به او ایمان دارند، توجیه و تبرئه خواهند کرد. از ایمان کور آوردن به ادیان و الاهان و مبانی اعتقاداتی ایدئولوژیهای برخاسته از آنها همچون مارکسیسم و سپس اعتقاد خیره سرانه داشتن به ابعاد آن تا مطلق سازی اعتقادات، فاصله ای مویگونه است که از انسان سالم با عقل سلیم، ابزاری ترمیناتوری و غولی دهشتناک می آفریند. آنچه که در هزارتوی جدالها و کشمکشهای عقیدتی مومنان به ادیان ابراهیمی، مُسبّب فلاکتها و مصیبتهای اجتماعی میشوند، مناسبات و پیوستگیها و رگ و ریشه خانوادگی آنها نیست؛ بلکه فرد فرد انسانها با کاراکتر مسموم و آلوده هستند که نکبت و خواری را در جوامع بشری توسعه میدهند و پایدار میکنند.

الاهانی که سمبل قدرت و اقتدار هستند از طریق انسانها، آراسته و تقدیس و ساخته و پرداخته میشوند تا بتوان از آنها به حیث ابزارهای اجرایی در مصاف با دیگران استفاده کرد. در پسزمینه تحریری و لابلای تمام متون مذهبی و دینی و تقدیس شده میتوان مویرگهای حیاتی و انرژی زای نیروگاه قدرتپرستی و تمایل به کاربست خشونتگری و خُدعه متولیّان و یسل کشان ادیان ابراهیمی را با دقّتی ژرف کشف کرد و شناخت. الاهان ادیان ابراهیمی با تبختر از اقتدار و قدرتمندی خالق سخن میگویند؛ زیرا قدرت میتواند حقّ و حقوقی انحصاری ایجاد کند و به مومنانش، اختیارات برای هر گونه عملی را تفویض کند بدون پاسخور بودن در برابر متضرّران. میتواند به هر گوشه ای که بخواهد تعرّض بی مهابا کند.  عذاب و شکنجه بدهد. قتل عام کند. خونریزی به پا کند. تجاوز و غارت کند. قدرتی که بتواند «حقوق و امتیاز بی مسئولیّت» تولید کند، فقط میتواند در عمل، ترور و جنجالهای مصیبت زا بیافریند. جنون جمعی و امّتگونه که مومنان به الاهان ابراهیمی در بطن منجلاب آن غوطه ور هستند، در سیمای خدای مقتدر، اقتدار و قدرت خود را حس میکنند و عقیده جاری و ماسیده شده در رگهای مومنین میتواند زمینه های تغذیه جنگ و قتل عام را در حقّ دیگرانی شالوده ریزی کند که به انواع و اقسام برچسبهای ناخجسته متّهم میشوند. در سراسر اساطیر سامی میتوان به راحتی، سیمای خشونت و  تهاجم افسارگسیخته را تمییز و تشخیص داد. تمام مومنانی که به نام الاهان ادیان سامی به اجرای هر جنایتی مستعد و مُجری هستند، با پنهان کردن خود در لوای نام خدا بر آنند که از هر گونه انتقادی مصون بمانند و به اقدامات خود بدون هیچ مشکلی ادامه دهند. امّا شقاوت و وحشیگری، سنگدلی و پست فطرتی میماند، خواه به نام الهی اجرا شود، خواه به نام مقتدری جبّار بر سرنوشت جامعه.تا زمانی که الاهانی وجود داشته باشند که قدرت و خشونت و قتل و خونریزی را تبلیغ و توصیه کنند، محال است بتوان به طور قطعی و رضایتبخش در مناسبات اجتماعی و کشوری به ایجاد صلح و آرامش امیدوار بود.

الاهانی که نتوانند به جای روضه قدرت و انتقام و کینه و نفرت و تبعیض، آلترناتیوی دیگر را موعظه کنند تا مناسبات بشری را زیبا بیارآیند و شادی آفرین باشند، درب خوار و زاریهای جوامع اسیر مذاهب رنگارنگ و خالی از مدارایی بر همان فلاکتهایی خواهد چرخید که هزاره هاست میچرخد. امّا الاهان/خدایان و زمامدارانی که بتوانند دوست بدارند و مهر بورزند، هیچگاه در فکر حکومت کردن بر انسانها نخواهند بود؛ زیرا خدایان و الاهان و زمامدارانی که بخواهند به انسانها کمک کنند و آرامبخش لحظه های زیستی آنها باشند، هیچگاه به مذهب و ایدئولوژی و مرام و مسلکهای عجیب و غریب محتاج نخواهند بود. آن که خداوند مهرورزی باشد، میداند چگونه میتوان اهریمن را در بند کرد و از نیروهای او برای بهزیستی و زیبا آرایی زندگی انسانها مدد گرفت بدون آنکه کوچکترین آسیبی به منبع نیرو بزند. انسانها در مناسبات اجتماعی و کشوری به «افکار پوینده و ثمربخش و ایده های بدیع و شور و حال آفرین» محتاجند که همچون چشمه ها و رودخانه ها و دریاها و اقیانوسها جاری و تر و تازه و روان باشند تا انسانها بتوانند لحظه های زندگی خود را بر اهرمهای استوار و حیاتبخش آنها سپری و در شادخواریهای خویش پا به پای  زمین و گیاهان و جانداران و پرندگان و اشیاء حیاتی و کهکشانها همسرایی و همپایی کنند. «افکاری و ایده هایی» که به خندق یخ بسته و باتلاق متعفّن واگردانده میشوند، هیچگاه تضمین کننده زندگی و زنده بودن انسانها و جانداران دیگر نخواهند بود. در بطن سمنت بسته شده و انجماد، هیچ چیزی زنده نمیماند؛ ولو غول افکن ترین اندامها و نیروها را داشته باشد. «فکر و ایده» باید همچون رودخانه ای روان باشد تا بتوان قایق حیات را بر آن افکند و با آرامشی قلبی به سوی مقاصد و اهداف خود پارو زنان آواز خواند.

هزاره ها و قرنهاست که کثیری از مدّعیان کنشگری و تحصیلاتی و کشورداری و زمامداری و روحانیّتی به جای آنکه «افکار و ایده هایی» سر زنده و زندگی بخش داشته باشند؛ فقط تا امروز در نقش رسولان مرگ و ویرانی و تخریب و نفرت و کینه توزی و کشتارهای هولناک و برای ایجاد کوره های خشونت مآب، همّتهای الهی/آکادمیکی/ایدئولوژیکی کرده اند. جوامع بشری، زمانی به گستره باهمزیستی مدارا گونه گام خواهند گذاشت که آحاد مردم؛ بویژه کنشگران و زمامداران و متصدّیان و کارگزاران جامعه بتوانند و بخواهند که آفریننده و پیام آور فکر و ایده زندگی بخش باشند؛ نه خالقین و مخترعین نصوص خشک و زُمخت و خونریز و شرّ به پا کن.  آنان که رسالت خود را انتقامگیری و خونریزی و جنگ و جدال به نام الاهان و ادیان و حتّا «خیر و عدالت و آزادی و امثالهم» در بوق و کرّناهای متنوّع میدمند و پراکنده میکنند، فقط میتوانند شبانه روز، پُشته پُشته جنازه های آدمیان را در گوشه و کنار کره زمین قطار قطار ردیف کنند.     

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

فرامرز حیدریان

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

محسن کردی

عنوان مقاله
ریشه یابی جنگهای مذهبی

بنظر میرسد که دین دهه های آخر عمر خودش را طی می کند. مطمئنم از دالایی لاما گرفته تا خامنه ای و پاپ و خاخام بزرگ اسرائیل همه شان در یک نکته مشترکند. هنگامی که جسدشان در سرازیری قبر در حال فرو رفتن است با خودشان فکر می کنند: فلانی.. این چه زندگی بود که تو کردی؟ کلی ملت رو ریختی به هم آدم کشتی یا مسخ کردی و همه دنیا حال کردن و تو با اذیت کردن دیگران حال کردی. آخه این چه زندگی بود تو کردی؟ 

... و فکر میکنم همه شون امروزه سالها قبل از مرگ به این مساله فکر می کنند. اگه برفرض روح وجود داشته باشه و بر اساس تئوری تناسخ اینا دوباره بخوان به دنیا بیان کدام رو انتخاب می کنند؟ مثلا خامنه ای.. فکر می کنید دوباره همین سرنوشت رو انتخاب کنه؟ مثلا بندازنش دوباره زمان شاه. همچی یه دو سه سالی به انقلاب مونده.. فکر میکنم یواشکی بره خودشو خلع لباس کنه شغل دیگری مثلا راننده تاکسی یا اتوبوس تو جاده تهران شیراز  و دوتا  نوار آغاسی و سوسن هم بزاره و یه مشت آجیل هم جلوی دستش گاهی هم پیپش رو همون پشت فرمون چاق میکنه و گه گاه فرمون رو رها میکنه و از ته دل دوتا بشکن میزنه و تو قهوه خانه سر راه هم یه بست از اون سناتوری هاش میزنه و کیفور دوباره سوار میشه و عشق دنیا رو میکنه و میره پیش صیغه ش که پنهون از زنش تو شیراز داره و شب خوبی رو به صبح میرسونه. 

... و این آدم حاضره جون بده که خمینی حتا اسمش تو خبرها نیاد و هرطور شده جلوی چاپ اون مطلب در روزنامه اطلاعات رو میگیره. .

س., 10.10.2023 - 21:28 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.