رفتن به محتوای اصلی

قرارمون این نبود! و ترور شاه
10.11.2023 - 11:03

حیف است قبل از پرداختن به موضوع این بخش از روایت ها را در مورد اعدام های بام مدرسه علوی نیاورم. 

به نقل از بی بی سی:

اصغر رخ‌ صفت، رئیس وقت زندان قصر اما داستان دیگری دارد که با روایت غالب بیشتر منطبق است: "در روز دادگاه هویدا او را به حیاط پشت زندان برده بودند و‌ هادی غفاری با یک تیر هویدا را پیش از اعلان حکم کشته بود، یادم است وقتی صدای تیر در یک وقت غیرمتناسب آمد، بسیار ترسیدم. وقتی سمت صدای تیر رفتم، فهمیدم آقای غفاری هویدا را کشته است."

ابتدای انقلاب، در دادگاه‌ها، بالاخص دادگاه مسئولان رده بالای حکومت شاه، "نمایندگان مردمی" هم حضور داشتتند. ابوالفضل حکیمی، نماینده مردمی حاضر در دادگاه هویدا می‎گوید: "مدتی که گذشت، تنفس دادند و هویدا را از در پشتی دادگاه خارج کردند. من به دنبال ایشان رفتم. هویدا را از پله‌‌ها پایین برده بودند. آن بخش از ساختمان زندان قصر یک حیاط کوچک بود که در انتهایش دو اتاق شبیه سلول انفرادی وجود داشت. ناگهان از سمت سلول‌ها صدای گلوله آمد. لحظاتی بعد آقای خلخالی و آقای غفاری از آن اتاق خارج شدند. آقای غفاری یک کلت کمری در دست داشت و خلخالی با سرزنش به او می‌گفت 'دستت چرا می‌لرزید؟' فهمیدم هویدا را کشته‌‌اند."

روایت ابراهیم یزدی هم این گفته‌ها را تایید می‌کند: "هنوز حکم رسمی صادر نشده بود و داشتند او را از دادگاه خارج می‌کردند که آقای غفاری احساساتی شد و به ایشان تیراندازی کرد و از این بابت بسیار مورد شماتت هم قرار گرفت. بعد ظاهرا پیکر بی‌جان آقای هویدا را جایی نشاندند و حکم اعدام را برایش خواندند و اعدام کردند."

این از بی بی سی. 

روایت علیرضا نوری زاده در رادیو فردا: 

«در آخرین قسمت از مجموعه گفت‌وگوهای «چهل سال، چهل گفت‌وگو» به سراغ علیرضا نوری‌زاده رفته‌ایم؛ روزنامه‌نگار، نویسنده و کارشناس مسائل خاورمیانه. ...» نویریزاده در این مصاحبه میگوید محسن رفیق دوست، محسن رضایی و تعدادی دیگر هویدا را گلوله باران کردند و بعد جسد او را روی صندلی نشاندند و حکم دادگاه را برای او خواندند. نوریزاده میگوید بعدا خودش جسد هویدا را دیده که پنجاه شصت تا تیر به او زده بودند. 

امروز گوگل سرچ کردم و چند جا در سایت های رژیم دیدم که هادی غفاری کل ماجرا را تکذیب کرده است. چقدر آخوند حقیر است که شجاعت ندارد حتا به کاری که اعتقاد دارد اذعان کند و از کارش دفاع کند. خمینی هم گفت که خدعه کرده است. این چه دینی است؟ همه اش خدعه، نیرنگ، کلک! کورش به ما وصیت کرده است که ایران را از دروغ دور نگه داریم. بزودی چنین خواهیم کرد. 

بگذریم و بپردازیم به تفسیر ماجرای سوء قصد به جان شاه در مقابل دانشکده حقوق دانشگاه تهران که در همین صفحه ایران گلوبال ویدیوی آن امده است. 

مرتضی احمدی هنرمند میگوید که در زمین فوتبال با ناصرفخرآرایی آشنا شده و اضافه میکند که ناصر فخرآرایی حل مشکلات کشور را حذف فیزیکی همه مسئولان رده بالا و بخصوص شخص شاه می پنداشت. در چنین مواقعی من خودم را به جای فردی که میخواهم قضاوتش کنم - در اینجا ناصر فخرآرایی-  می نشانم. برای این که به این برداشت و یقین رسیده باشم که «برای حل مشکلات کشور تنها راه نجات حذف فیزیکی مسئولان درجه اول مملکت و بخصوص شخص پادشاده بادشد» چه مقدار باید کتاب خوانده و مطالعه کرده باشم و چه مقدار مطالعه پیرامون تاریخ جهان و امر سیاست باید داشته باشم و شرکت عملی داشته باشم تا بتوانم به چنین یقینی برسم و حتا دست به عمل بزنم و از قتل شاه شروع کنم؟  و شما خواننده عزیز! شما چه؟ نمیخواهم از زبان تان شعار بشنوم. شعار را خودم بلدم که این راه حل نیست و باید با گفتگو مسائل را حل کرد و این حرفها. این حرفها را من و شما امروز یاد گرفته ایم دیروز اینجور نبوئدیم. در آن زمان آیا نباید شما سالها مطالعه و تجربه در سیاست داشته باشید تا به این برداشت برسید؟ جوانانی که سیاهکل رفتند چقدر صلاحیت آن تصمیم را داشتند؟ و شما در این پیرانه سری آیا آن جوانان را هنوز تحسین می کنید؟ اگر چنین است..(یک چیزی برای تان نوشتم پاک کردم)! 

وقتی زندگی ناصرفخرآرایی را مرور می کنید می بینید که یک مردکه الدنگی بوده که نظایر او را در آن دورانی که سگ صاحبش را نمی شناخت و هر ننه قمری تا فرصت بدست می آورد میخواست یک تنه پهلوان شود و ایران را نجات بدهد بسیار میبینیم. زندگی اش نشان از بیعاری و ولنگاری و در عین حال پر از ادعا... مثل بسیاری ایرانیان آن زمان! فرزند فردوسی فرهنگش را از فردوسی و از قهوه خانه ها در طی سده ها یاد گرفته است و آن این که رجز بخواند حتا اگر نه شعورش را دارد، نه دانشش را. اما شجاعتش «تو بخوان بلاهتش» را دارد! الدنگ های درس خوانده و مطالعه کرده تا الدنگ های مجنون و بیسواد هم بسیار داشتیم. مثال میخواهید؟ کریمپور شیرازی روزنامه نگار سوگلی دکتر محمد مصدق! فقط مطالعه مقالات یا رکیک نامه های وقیح او کافیست که درون روانپریش این آدم را به شما نشان بدهد با این وجود هنوز این مجنون مورد ستایش الدنگ هایی همفکر خودش است که دانشگاه دیده هم هستند. دیگری دکتر فاطمی که وزیر محمد مصدق بود و یک تنه از جانب ملت تصمیم به رژیم چنج میگرفت و بر علیه حکومت قانونی منبعث از قانون اساسی مشروطه کودتا میکرد و امروز همچنان مورد تحریم و تکریم همین قشر وامانده است. مردک چه ننه من غریبم بازی در آورد! در دفاع از خودش مثل امام حسین روضه میخواند و از تن تبدارش بجای لب تشنه اش سخن میگفت و این تن تبدار را بقیه اهل هیات هواداران حسینی اش همچنان تکرار می کنند. بگذارید کنار تیمسار منوچهر خسروداد که نمی پذیرد به او چشم بند ببندند و فرمان آتش را خودش میدهد و جاوید شاه میگوید و زنده باد ایران می گوید. به این میگویند شجاعت. چنین شجاعی بدست یک مشت لاشخور مثل محسن رضایی و محسن رفیقدوست اعدام شد. 

دیگری .. قتل کسروی.. قتل کسروی.. 

بررسی این قتل نشان میدهد که از صدر تا ذیل این مملکت را یک مشت دین زده، یک مشت  الدنگ ترسو پر کرده بودند. از ارتشیان بگیر تا سیاسیون لیبرال و سوسیالیست. یکی از یکی الدنگ تر و بیشعور تر. من شاه را در این میان استثنا میکنم و حق دارم. چنین پادشاهی که پادشاهی دولت و اهل سیاست الدنگ را به عهده دارد چه کاری ساخته است آنهم در دورانی که او هیچ قدرتی نداشت.. هیچ قدرتی نداشت. 

 شهربانی الدنگ: 

 احمد کسروی در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ به خاک و خون غلطید. قاتلین که از دوستان نواب صفوی و از گروه «فدائیان اسلام» بودند، وی را در سن ۵۵ سالگی، در اتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران به ضرب «گلوله و ۲۷ ضربه چاقو» به قتل رساندند. آنان پس از آنکه دقایقی چند به عمل جنایت آمیز خود ادامه دادند... کارد خونین خود را به هوا بلند کرده و درحالیکه داد می‌زدند یا علی یا محمد... از مقابل افسران ارتش و شهربانی و سربازان محافظ که در کریدورها بودند عبور کرده و فاتحانه بیرون رفتند.  

میدانید چرا این پلیس و این شهربانی الدنگ جلوی قاتلین را نگرفتند؟ چون خودشان در آن زمان مثل پلیس افغانستان زمان اشرف غنی مذهبی های متعصبی بودند. پلیس اشرف غنی در قتل دخترکی که مردم نادان به جرم ساختگی سوزاندن برگ قرآن داشتند او را می کشتند شرکت داشت. پلیس ایران علیرغم همه تلاش رضاشاه برای بیرون کشیدن ایرانیان از تعصبات لجن مذهبی همچنان بر عقاید آبا و اجدادی خود بود برای همین پس از قتل کسری با شنیدن کلمات علی و محمد از زبان قاتلان سرجایش خشکش زد. مطئن باشید اگر با ذکر همین کلمات به همسران اینها تجاوز میشد بازهم همینطور نگاه میکردند. کسروی روایت جالبی دارد از میزان جزم اندیشی کارمندان ادارات و شهربانی و حکایتی دارد که چطور یک گدا به یک اداره آمد و یک افسر شهربانی شروع به جمع آوری اعانه برای آن گدا که یک سید گردن کلفت بود کرد. این پرسنل شهربانی گل سرسبد و «باسواد» آن جامعه بودند. تجب ندارد اگر روشنفکران  این جامعه یعنی جبهه ملی  دهه ها بعد ساده لوحانه و مذهب زده و بلاهت آمیز در در روزنامه کیهان اینجور به خمینی خوش آمد میگوید:

جبهه ملی الدنگ:

جبهه ملی در بیانیه‌ای که در روزنامه ها چاپ شد، چنین اعلام موضع کرد: "خمینی می آید، مردی که غریو شادی جهان آزادی خواهی را به عرش رسانده است و پشت دنیای ظلم و استبداد را به خاک، .. بقیه اش تهوع آور است اعصاب مان را خراب نکنیم. 

لابد این اعلامیه جبهه ملی گل سرسبد جامعه روشنفکری هم بخاطر این بوده که در زمان شاه مساجد چندین برابر شده بوده بله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

 آنها که برای دکتر فاطمی مرتجع یقه میدرانند بخوانند:

سید حسین فاطمی در ستایش از قتل رزم آرا در سر مقاله ی "باختر امروز" چنین نوشت و سید حسین امامی را نیز مورد ستایش قرار داد:
"دست توانای یک مرد مجاهد و فداكار (خليل تهماسبی)، تومار خيانت یک فرزند ناخلف وتن (رزم‌ آرا) را درهم پيچيد و نقشه‌ های مضر و خطرناک او را در دل خاک مدفون ساخت. گلوله‌ ی خليل تهماسبی كه دنباله ی تير سيد حسين امامی شهيد (قاتل احمد كسروی و هژير) بود، اين اثر را در ايران و در دنيا باقی گزاشت كه اگر اجنبی غارتگر بخواهد از راه ديكتاتور تراشی، نفوذ ننگين و شرم‌ آور خويش را به‌ ملت ما تحميل كند، جوانان فداكار و مبارز (فداييان اسلام)، به‌ قيمت خون خود حاضر به‌ شستن لكه‌ های بدنامی وتن خواهند بود".
بی خردی و رعایت نکردن کمینه ها شئونات سیاسی و مصلحت پرستی برای رسیدن به هدف با هر وسیله ی ممکن، بخشی از آسیب شناسی جریانات سیاسی ایران است که ادعای آزادی خواهی و ملی گرایی نیز داشته و دارند. (به نقل از مقاله آقای داریوش افشار در ایران گلوبال در لینک زیر

https://www.iranglobal.info/node/65397

حزب توده کجا بود؟ 

در قضیه قتل شاه در مقابل دانشکده حقوق شورای مرکزی الدنگ حزب توده عقیده دارد که اگر کسی بخواهد شاه را بکشد ما وظیفه ای نداریم که خبر بدهیم! خیلی جالب است. در کشور میخواهد یک قتل انجام شود و شورای مرکزی یک حزب وظیفه ندارد پلیس را خبر کند. آیا شما چنین شرکای جنایتی را برای بدست گرفتن قدرت صالح میدانید؟ فردا که به قدرت رسید بسیاری را قرار است بکشند و حکومت پرولتاریا وظیفه خودش نمی داند از آن جلوگیری کند. شما را یاد قدرت گیری اتحاد شوروی نمی اندازد؟ چه بسا اگر حزب توده یا فداییان در ایران به قدرت رسیده بودند شما خواننده عزیز سابقا توده ای و فدایی که دلتان صاف بود و از میزان حرامزادگی دین سوسیالیسم آگاهی و تجربه نداشتید امروز حتا استخوان هایتان نیز به لطف رفقای پولیت بیرو در راه خوشبختی خلق و کارگر پوسیده بود. میزان نابکاری های این حزب در قتل محمد مسعود و سایر قتل ها حیرت آور است. 

 در توطئه قتل شاه توسط فخرآرایی گفته میشود که رزم آراء به همه پادگانها از قبل دستور آماده باش داده! آماده باش برای چه؟ خب معلوم است.. برای کودتا! من شاید دکتر فاطمی را الدنگ بنامم اما سپهبد رزم آرا را انصافا نمیتوان الدنگ نامید. او اگر قصد کودتا داشته حتما روی آن مطالعه کرده و آدم دانا و آگاهی بود. شاید اگر او از بیست سال آینده و میزان پیشرفت کشور تحت مدیریت شاه آگاه می بود بجای کودتا مثل هویدا عصای دست شاه میشد.  

خلاصه که فقط مطالعه رفتار مجلس و دولت و شهربانی و مجلس شورای ملی و نخست وزیر مصدق و سایر اهل سیاست در اپوزیسیون شاه و اهل دولت نشان میدهد که مشتی الدنگ در سیاست داشتیم که حاصلش شد خمینی. همه شان الدنگ بودند. دریغ از یک اعتراض از طرف چپی های زمان به قتل کسروی و رفتار دستگاه دادگستری در رسیدگی به قتل. دریغ از یک خط حمایت روشنفکران وقت هرقدر هم جوان بودند: جلال آل احمد، نیمایوشیج و سایر بت های روشنکفری وقت.. کدام شان حتا بعدها..یک خط.. یک خط در ذم قتل کسروی در آن زمان نوشتند؟ خیلی حرفها میتوان زد که واقعا حالم بد میشود وقتی به تاریخ معاصر خجلت آور ما ایرانیان می نگرم. ملتی واپسمانده بودیم و تعجبی ندارد اگر خمینی بر سرمان فرود آمد. خودمان با دادن خون و جان به اصرار دو پای خمینی را بر شانه هایمان گذاشتیم و او با آفتابه معروفش به دست روی شانه های ما نشست و کارش را کرد. روز 20 بهمن ماه در شورش نیروی هوایی خمینی هادی غفاری را با بلندگو فرستاده بود مقابل ستاد نیروی هوایی به ما پرسنل شورشی التماس میکرد که امام فرمان جهاد نداده اند و اسلحه تان را زمین بگذارید ما او را مسخره میکردیم و آخر با سنگ از آنجا رانده شد.

خب این ما ملت، ما گل سرسبد پرولتاریا و نیروی پیشتاز یک سری مذهب زده و ملی گرا با ذهن های مسموم و ساده لوح و پپه  بودیم، ما ارتشیان بودیم که با همدلی با انقلابیون و مجاهد  فدایی و خسرو گلسرخی و دانشیان و سایر ابلهان و  در آخر ما جوانان نوزده تا بیست و دو ساله بودیم که با شورش مسلحانه مان به همراه امت و ملت به امام اصرار کردیم و حتا بزور پایش را گرفتیم و برشانه مان نهادیم تا بر سرمان بریند! آخر از که شکایت کنیم؟ 

 

 

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محسن کردی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

محسن کردی

عنوان مقاله
به ناشناس گرامی

د  دوست ناشناسی شته: اسم نویسنده نیامده است تا بفهمیم نویسنده ای که خسروداد را مظهر شجاعت معرفی می کند اما مصدق و فاطمی را مظهر بلاهت . کیست ؟ 

جناب ناشناس. خوب بود شما اول خودت را معرفی میکردی بعد توقع میداشتی که دیگری نیز خودش را معرفی کند. یا دستکم با توضیحات بعدی من مشخص  میشدکه نویسنده کیست. خیلی عجیب است که نام نویسنده نیامده. بهرحال نویسنده محسن کردی شجاع است که باکی از نوشتن نام خود پای مقاله اش  ندارد. نقص فنی بوده عزیز. حال شما چه کسی هستید معرفی بفرمایید بیشتر آشنا بشویم.  

ضمنا من نوشتم لعنت بر پدرومادر کسی که... 

عزیز جان شاه کجا روضه خوانی را رواج داد؟ نسل اندر نسل شما و سایر ایرانیان عاشق روضه و روضه خوان بودید. در دانشگاه تهران دولت دوازده سال در مقابل درخواست دانشجویان مسلمان برای ایجاد مسجد ایستادگی کرد تا آنکه بالاخره وقتی دانشجویان مارکیست هم با آنها همزبان شدند برای رفع کتی اجازه ساخت مسجد در دانشگاه داده شد. مشکل مردم بودند نه شاه! همان مردمی که بدون اجازه مرجع تقلید شان آب نمیخوردند. دیگه شاه که بیخ گوش مردم اسلحه نگذاشت که بروید زیارت امامرضا و کربلا و مکه! تازه مطابق قانون اساسی سوگند خورده بود که مروج مذهب شیعه باشد و اگر چنین کاری کرده مطابق سوگندش بوده ایراد را از دانشجوی واپسمانده نمازخوان و نیز سوسیالیست ابله بگیرید. بله.. از مصدق و دکتر فاطمی ابله که کسانی مثل امامی قاتل کسروی را تکریم می کند و خودش مذهب زده است. گل سرسبدتان خسرو گلسرخی که حسین را اولین شسوسیالیسم را در مکتب علی آموخته.. همه یک مشت توهم زده بودند. برای اینها چنین شاهی که حق رای زنان را برخلاف اسلام و علما برخلاف سوگندی که خورده بود  بزور به بابای شما تحمیل کرد. اینجا شبه شب بخیر

ش., 11.11.2023 - 01:26 پیوند ثابت
محسن کردی

عنوان مقاله
لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا آشغال بریزد

یادتون میاد یک زمانی پشت دیوارها صاحبخانه ها می نوشتند «لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا آشغال بریزد؟». حالا من به یاد آن دوران مینویسم:

لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا بنویسد «کار انگلیس و کارتر و گوادالوپ و آنتونی پارسونز و کودتای 28 مرداد و کودتای رضاخان بود». سال 1356 خبری از هیچکدام اینها نبود. ما خودمان کردیم! 

جمعه, 10.11.2023 - 12:47 پیوند ثابت
ناشناس

عنوان مقاله
قرارمون این نبود.

اسم نویسنده نیامده است تا بفهمیم نویسنده ای که خسروداد را مظهر شجاعت معرفی می کند اما مصدق و فاطمی را مظهر بلاهت . کیست ؟ روضه خواندن را شاه در حسینیه ارشاد و تمام مساجد گسترش داد و آموزش و پرورش و فرهنگ را تحویل حداد عادل و باهنر و مطهری و دفتر فرح را تحویل دکتر نصر داد ....

جمعه, 10.11.2023 - 12:42 پیوند ثابت
نظرات رسیده

 

شاه چگونه از خطرناکترین ترور جان سالم به در برد؟ رازهای ناگشوده یک ترور

جمعه, 10.11.2023 - 11:52 پیوند ثابت
محسن کردی

عنوان مقاله
یک پیشفرض

  عکس بالای مقاله دیدار اعضای کانون نویسندگان ایران را نشان میدهد که خمینی بهشون ترکمون زد (به کی نزد؟ به یک ملت زد). این را میگویم برای آن که وقتی پیرامون موضعی میخواهیم فکر کنیم آلترناتیوهای دیگر را نیز در نظر بگیریم. آن «اگر» ها که در تاریخ بسیار می آوردیم که فقط اگر است. چند اگر در تاریخ ایران: 

- اگر بخیتار هواپیمای خمینی را در هوا میزد

- اگر نیروی هوایی شورش نمیکرد

- اگر آن مقاله در روزنامه اطلاعات چاپ نمیشد

- اگر در دیدار کانون نویسندگان ایران یکی از جیبش اسلحه در می اورد و خمینی را می کشت (در این مورد خود من امروز مینوشتم که خمینی یک فرشته بود که از آسمان آمد و اگر باقی بود ایران بهشت میشد و مطمئنم که بسیاری از شما خوانندگان نیز با من همعقیده میبودید. آنچه نظر ما را برگردانده اعمال خمینی در آینده این دیدار بود). 

- اگر رضاپهلوی پس از مرگ پدرش بیانیه را که به سوگند نامه مشهور شده است نمیخواند ( در این مورد نیز مطمئننم اگر او بیانیه را نمیخواند بخش بزرگی از ایرانیان امروز او را سرزنش می کردند که اگر همان موقع اعلام پادشاهی میکرد که هنوز رژیم تازه جان نگرفته بود ارتش حتما قیام میکرد و مردم هم پشت ارتش می ایستادند). 

- اگر رضاپهلوی جمع منشور مهسا را ترک نمی کرد و حامد اسماعیلیون و مسیح علینژاد و عبدالله مهتدی رفتار دیگری میداشتند

 و بسیاری اگرهای دیگر.. که بیشتر از اخلاق ما ایرانیان بر میخیزد تا از سیاست مان. 

جمعه, 10.11.2023 - 11:45 پیوند ثابت
محسن کردی

عنوان مقاله
اشکال اینترنتی

نمیدونم مشکل سایت چی هست که وقتی خلاصه مقاله را می نویسم در لپتاپ دیده نمیشه اما در موبایل دیده میشه! خلاصه اگر با لپتاپ مطلب را میخونید این مقدمه در خلاصه هست:

روایت «قرار مون این نبود» .. در تاریخ معاصر ایران دو بار استفاده شده با دو فاصله تاریخی و دو مکان تاریخی و از زبان دو فرد کاملا متفاوت در دو مورد کاملا متفاوت: اولی ناصر فخرآرایی هنگامی که پس از به گلوله بستن شاه تیری به پای او زدند این جمله را به اعتراض بر زبان راند و دومی پس از تیری که هادی غفاری در راهروی مدرسه علوی به گردنش شلیک کرد این جمله را بر زبان راند.

جمعه, 10.11.2023 - 11:37 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.