
.
دوباره با برچسب «جنگطلب، فاحشه، لکاته و …» زیر حمله جماعتی که حیاتشان در نفرتپراکنی است و نیز حامیان نایاک و ارزشیهای حکومت قرار گرفتم.
حدود ۱۰ سال پیش وقتی کمپین علیه حجاب اجباری را در فیسبوک راه انداختم برای علنی کردن آزادیهای یواشکی، صدا و سیما خبر تجاوز به من را پخش کرد. آن زمان که جوانتر بودم این ویدیو را ضبط کردم چون خوشحال بودم از اینکه زنان ایرانی میلیونی از کمپین استقبال کردند و حرفهای کینهجویان و نایاکیها و برخی خبرنگاران حکومتی که متحد بودند در دیوسازی و تخریبم بودند، هیچ ارزشی برایشان نداشت.
سالهاست نایاک و طرفداران خامنهای حمله به خامنهای را حمله به مردم ایران میدانند. تحریم مراکز اسلامی نزدیک به بیت خامنهای را تحریم مردم ترجمه میکنند و هر گونه تلاش فعالان را برای فشار بر حکومت، فشار بر مردم ایران تفسیر کرده و جلوی آن را سد میکنند. چون رسالتشان این است که حکومتِ خامنهای و سپاه پاسداران را با مردم یکی کنند و آن را به غرب بفروشند. چه کسی موافق حمله به مردم ایران است غیر از شمایی که سالهاست جنگ یک حکومت علیه مردمش را در خیابانهای ایران توجیه میکنید، زرهپوشها و دوشکاها را علیه مردم بیاسلحه در ایران نمیبینید و بر سلاخی کردن مردم چشم میپوشید. شما حتی در برابر زنان کمپین #دوربین_ما_اسلحه_ما ایستادید و گفتید «رویارویی مردم در برابر مردم» و ترویج خشونت است.
یعنی جنگ تمام عیار گشت ارشاد و حجاببانان و آزارگران علیه زنان را دیدید ولی من و زنان کمپین را متهم به جنگطلبی کردید. ولی تماشا کنید همان زنان داخل ایران از انفعال شما و از ادبیات تخریبگر شما عبور کردند. هنوز با افتخار دوربینشان را مقابل آزارگران بالا برده و حتی آنها را از اماکن عمومی اخراج میکنند و برای استدلالهای صلحطلبانهی دروغین شما ذرهای ارزش قائل نشدند چون دفاع شخصی را حق خود میدانند.
جنگطلب و حامی حکومت کشتار شمایید که از تحریم جواد ظریف و معصومه ابتکار هم آشفته میشوید. نه مردمی که سالهاست با دست خالی در خیابانها علیه جنگطلبان واقعی ایستادند و به هزار زبان از خواستههای انسانیشان گفتند اما باز به جنگ طلب و اغتشاشگر متهم میشوند. بگذارید با صدای بلند دوباره بگویم، من نه تنها از هر گونه تحریم و فشار برای نابودی خامنهای و سپاه پاسداران و پایههای حکومت ترور استقبال میکنم بلکه همه تلاشم را نیز در همان جهت بکار میبرم. مسیر ما همچنان مشخص است، سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی و در راس آنها سپاه و بیت رهبری و استقرار سکولار دموکراسی.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
وحشت از شخصیتهای مستقل و تک رو و آگاه
درووود!
اشاره ای و حرفهایی که دم دست هستند.
دیکتاتورها، مستبدین، همعقیدگان، سازمانها و گروهها و احزاب و فرقه ها و تشکیلات متحدالشکل از هر انسانی که مستقل اندیش باشد و تکرو و محبوب به شدّت بیزارند و نفرت دارند و برای نابودی او با تمام زرّادخانه تبلیغاتی و امکانهای فیزیکی و ماتریالیستی و مالی و غیره و ذالک که در اختیار دارند با شدّت تمام تقلّاها میکنند. هدف آنها فقط و فقط یک چیز است: تبدیل انسان به صفر و ابزار. هر چقدر انسانها به فردیّت و شخصیّت و استقلال خودشان آگاه تر و مصمّم تر شوند، به همان اندازه دیواره های درونی و بیرونی اراده استبدادی و دیکتاتوری امّت خواهان، بیشتر از هم میپاشد و وحشت و دلهره تک و تنها افتادن، آنها را تسخیر میکند. آنها نمیخواهند که انسانها فردیّت مستقل داشته باشند؛ زیرا رقم استقلالی، واحدیست که با ترکیب رقم دیگر به ارزشی محاسبه ای تبدیل میشود و موثّر میماند؛ بدون آنکه استقلال واحدی خودش را از دست بدهد. مثلا رقم پنج از ترکیب دو رقم دیگر به وجود می آید که واحد هستند و هویّت و ارزش دیگری دارد و بدون واحدهای ترکیبی محال است که ارزشی، خود به خودی به دست آورد. امّا اگر بیایید و در مقابل رقم پنج، تعداد نُه تا صفر بگذارید، آنگاه ارزش پنج را به نُه میلیارد ارتقاء داده اید که با در اختیار داشتن آن میتوانید به وزنه ای سنگین برای رسیدن و به کرسی نشاندن اهداف و مقاصد و نیّتها و سوائق و غرائز خودتان اقدام کنید. هر چقدر میزان انسانهای صفر شده افزوده تر شود، در نظر مستبدین و دیکتاتورها، جاذبه بیشتر دارند. تمام گردانندگان احزاب و سازمانها و گروهها و نظامهای توتالیتری و استبدادی به دنبال «صفر کردن» انسانها هستند تا بتوانند پا بگیرند و دوام آورند و فعّال مایشاء شوند.
«مسیح علینژاد» با جثّه ای چهل و پنج کیلویی. زنی تنها، امّا امیدوار و پر توان و دریادل. اگر سر تا پای او را زیر ذرّه بین شعور فرهیخته و فرزانگیهای بی غرض بگذارید، خواهید دید که پنج کیلو، گوشت و پوست و استخوان و رگ و خون است و چهل کیلو، «درد استخوانسوز». دردهایی که صدای یکپارچه و رسا و گویای آن از اعماق تاریخ ایران، واتاب دهنده زجر و عذاب انسانهائیست که در کشمکش قدرتپرستان حاکم و بی فرّ، فرزندان و عزیزان خود را از دست داده اند. فریاد آنانیست که حقّ زندگی و آزاد زیستن را از آنها به غارت برده اند. فریاد ضجّه آور آنانیست که در سیاهچالها و زندانهای مخوف کریه ترین خاصمان زندگی به آنها تجاوز شده است. فریاد دلخراش کودکانیست که پدر و مادر آنها را به قتل رسانده اند یا محبوس کرده اند.
«مسیح علنیژاد» اگر بسان خیلیهای دیگه میآمد و برای خودش از ماتیک و بوتوکس و شورت و کرست و انواع و اقسام اکروباتبازیهای سکسی و امثالهم حرف میزد، صد البته که مقبول بیت رهبری لواطگرایان بود و هوراها برایش میکشیدند و تشویقنامه میفرستادند و از او، انواع و اقسام راهنمائیهای مومن پسند را درخواست میکردند. اگر می آمد و همچون «آمنه ساداتها» با قیافه ای یخ زده و بی روح فقط آلت دست مُلّایان میشد یا همچون بدبخت بیچاره هایی که شاید به نان شب محتاجند و از درد ناچاری به مثلا کار !؟ آبرومندانه و قدسی تن میداد و همچون خواهران حجاب بان میشد، یا در رکاب برادران سپاهی برای امریات و ناهیات، خودش را جرّ میداد، صد در صد در رده و مقام فاطمه زهرا محسوب میشد و هر هفته تقدیرنامه از دست مبارک مقام معطّم رهبری دریافت میکرد.
امّا «مسیح علینژاد»، پهلوانی عاشق و مهرورز است که به مسئولیّت خودش در دوران نسل خودش پی برده است. او فرزند زمانه خودش است با ابدیّتی ماندگار بر تارک تاریخ «دردهای انسانهایی» که برای زندگی و زیستن شادخوارانه به پا خواستند و هرگز سر خم نکردند و همچنان پیکار میکنند. تمام اینهمه خصومتها و نفرتها و بیزاریها و کینه توزیهای متشرعانه که از جوانب مختلف در درون مرزها و بیرون مرزها علیه او بسیج شده اند، فقط و فقط یک هدف را دنبال میکنند. نابودی فردیّت و شخصیّت انسان در مقام واحدی مستقل اندیش که بر کرامت خدایی و شاهنشاهی خودش آگاه شده است و هرگز تن به ذلّتهای همشکل و همعقیده و همگونه و هممرام شدن و امّت هر چی آقا گفت تبدیل نمیشوند. وی خاریست بسیار گزنده در چشم تمام آنانی که سمتگیریهای قدرتپرستی و دوام ابدی اقتدار خودشان را آرزومندند: «خواه حزب اللهی باشند، خواه آته ائیست باشند، خواه لیبرال باشند، خواه دمکرات باشند، خواه جمهوری خواه باشند. خواه مشروطه و سلطنت خواه باشند. خواه التقاطی از همه اینگونه همگونه خواهان باشند».
بزرگترین خطر برای گرایشهای قدرت پرست، فردیّتها و شخصیّتهای مستقل اندیش و تکرو هستند؛ بویژه اگر محبوبیت نیز داشته باشند. گرایشهای قدرت پرست در یک چیز مخرج مشترک دارند؛ آنهم نابودی انسان مستقل اندیش و آگاه و متکّی به خود و تا حذف فیزیکی آنها نیز با همدیگر، همدل و همسو و همعقیده گامهای زرّادخانه ای برمیدارند.
فلاکت جامعه ایرانی در تمام ابعادش در اسطوره «فریدون و دادگزاری در حقّ فرزندانش» به عالی ترین و غم انگیزترین فرم ممکن در «شاهنامه» به جا مانده است که نشان میدهد «سائقه حسادت هولناک و نابودگر»، بیش از هزار سال است که واقعیّت دردناک و خون آلود مناسبات کشوری و اجتماعی ایرانیان را تا امروز رقم زده است. زمامداران و کنشگران و مدّعیانی که نتوانند سائقه حسادت را در وجود خودشان، کرانمند و تحت اختیارات فهم و شعور و خرد خودشان در آورند و کنترل کنند، جامعه ایران را تا روزگاری که بقا داشته باشد فقط میتوانند به میدان کشتار و خونریزی تبدیل کنند؛ ولاغیر.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
افزودن دیدگاه جدید