رفتن به محتوای اصلی

اگر به جای محمّد رضا شاه بودی با احزاب مذهبی و ایدئولوژیکی مخالف زمامداری ات ، چه میکردی؟
02.02.2024 - 13:32

 

کامنتی زیر مقاله ابوالفضل محققی تحت عوان : "یک کلیپ ویک دنیا سخن"

 

نگاهی به دور و بر خویشتن

بر ابوالفضل  محققی عزیز! 

چند سال پیش، رفته بودم سری به یکی از دوستانم بزنم. دوستی که سالهای سال، تحصیل کرده و مبارزه و دربدری و آزار ها دیده بود و سرانجام به دام مرض سرطان افتاد و از پا در آمد. وقتی رفتم پیشش، ساکت و آرام بود و سخت در خودش فرو رفته بود. من از حالت او به عمق آشوبی که در درونش بود، پی بردم. ولی خیلی متین و خندان در کنارش نشستم و از احوالش جویا شدم. نگاهی به من انداخت و گفت، ملالی و شکایتی نیست. زندگی است و فراز و نشیبهایش. به من گفت، فقط یک سئوال دارم ازت. سعی کن جواب جامع و تامّل انگیز به من بدهی. جوابش دادم، سعی میکنم سئوالت را تا جایی که تجربه دارم و میفهمم و میدانم، پاسخ بدهم. 

از من پرسید: «اگر به جای محمّد رضا شاه بودی و دوران پادشاهی ات با قد علم کردن احزاب و سازمانها و گروههای مذهبی و ایدئولوژیکی و غیره و ذالک مخالف زمامداری ات همپا بود، چه میکردی؟.».  جوابش دادم، خودت میدانی که در اگر و مگر نتوان نشست. ولی فرض را بر این میگذارم که تصادف/شانس/بخت/سرنوشت/انتخاب/ اشتباه و امثالهم باعث میشدند که من در موقعیّت مثلا «محمّد رضا شاه» میبودم. اولین کاری که میکردم، «لغو و ابطال حکم اعدام و برچیدن بساط شکنجه و زندانهای سیاسی» بود تا نخستین پادشاهی باشم که در تاریخ کهنسال ایران، نامم با «ملغی کننده حکم اعدام و شکنجه» ثبت ابدی تاریخ شود.  

دومین کاری که میکردم سران احزاب و گروهها را دعوت میکردم و با تک تک آنها صحبت میکردم و میگفتم که ایران، میهن شماست و مردمی که در این آب و خاک زندگی میکنند، حقّ مسلّمشان است که خوشبخت بزییند. بنابر این، روشها و سیاستها و اقدامهای شما، اگر میلیمتری خلاف سمتگیری برای سعادت این ملّت باشد، در نظر من، جرم محسوب میشود و شما مستحق کیفرداد هستید؛ آنهم در ملاء عام و دادگاههای علنی برای رسوا کردن بی لیاقتیهایتان در حقّ مام وطن و مردم این آب و خاک.
به مذهبیون میگفتم که اگر فتواها و روضه ها و اظهارات امثال شما، خلاف «جان و زندگی» باشد و بحثی از خونریزی و امثالهم بکنید، تمام مسجدها را حتّا همان شاهکار هنر ایرانی را که «مسجد شیخ لطف الله» باشد در انظار همگان با خاک یکسان خواهم کرد و به جایشان، کتابخانه ها و دیسکوها و میکده های شادخواری خواهم ساخت.
حقوق زنان و مردان را به حیث انسانهایی که به ذات خودشان شاهنشاه هستند، برابر اعلام میکردم و همزمان بر تمام اراجیفی که انسانها را به خرید و فروش قباله ای مقیّد میکرد، مُهر لغو و ابطال میزدم. و دهها و صدها تصمیمی که به خوشی و شادکامی و فرهیختگی و آگاهی و فرزانگی انسانها در ایران و منطقه و جهان بیانجامد، تصمیم میگرفتم. صلح و آرامش را پرنسیپ فرمانروایی خودم قلمداد میکردم و در سراسر مرزهای میهن، پرچمهای تمام کشورهای جهان را به اهتزاز در میآوردم. و ....
همینطور که داشتم از تصمیمات خودم صحبت میکردم، دیدم که اشکش سرازیر شد. گفتم ای بابا!. من اینها را نمیگم که تو گریه کنی، بلکه بدانی چه چیزهایی در مغزم و قلبم میگذره. جواب داد، میدانم. اشک من برای اینست که تو چرا، پادشاه نشدی؟. 
جوابش دادم که نه تنها من، بلکه همه ایرانیان به ذات خودشان، «شاهنشاه» هستند. فقط مردم باید بر فروزه شاهنشاهی همدیگر «آفرین» بگویند و حمایت قاطع کنند تا آنچه را که من برایت شرح دادم و دهها تصمیمات مشابه را بتوانم به کمک و حمایت و آفرینگویی مردم در واقعیّت زندگی و اجتماع، پدیدار کنم. اگر مردم بر من آفرینها بگویند، خود به خود، میتوانم قدرت اجرایی آنچه را آرزو میکنم و در ذهن و قلبم میگذرد، لباس عینیّت بر آن بپوشم و مصدر اجرایش شوم. امّا وقتی مردم، «آفرین بر فرّ» من نگویند، آنگاه فروزه های من مثل «الماس و طلا و جواهری» هستند که در گوشه ای پنهان میمانند و هیچ نقشی و تاثیری نیز در جایی ندارند. 
نه! ابوالفضل عزیز. آخوندها و امثالهم را از سیّاره ای دیگر بر روی کره زمین و آنهم ایران نیاوردند تا «زمان»، ماهیّت وجودی آنها را رسوا و برملا کند. فاجعه 1357، ماهیّت ما ایرانیان را بدون هیچ استثنایی آشکار و عریان و رسوا کرد. از خوبترین انسانها را بگیر تا رذلترین آدمها را. آخوندیسم، محصول جامعه ایرانیست ابوالفضل عزیز. آنانی که از گفتن «آفرین بر دارندگان فرّ»، ممانعت یا سکوت کردند، امکانهای بال و پر گرفتن آخوندها را مهیّا کردند و به رشد و حکومت و حاکم اقتلویی شدن آنها مددها کردند و همچنان مددها میکنند. آنانی که امیر کبیر را کشتند، ایرانی بودند. انگلیسیهای مکّار نبودند که وزیر امور خارجه شان در کنفراس ارزروم گفت:« تنها شخصیّتی که در این کنفرانس، شایسته احترام بود، همان امیر کبیر بود و بس». آنانی که مدارس رشدیه را با خاک یکسان کردند، بیگانگان نبودند. همین مردم ایران بودند. آنانی که بختیار را عزل و ترور کردند، دست پرورده همین ملّت بودند. آنانی که «زلزله مهسا» را در هم کوبیدند، افرادی از همین ملّت ایران بودند؛ نه بیگانگان. آنانی که رکابدار و مُتعه و پادوی حکومت آخوندها هستند، ایرانیانی هستند که در همه جای دنیا میتوانی حضورشان را ببینی. آنانی که مثلا علیه «مسیح علینژاد»، صدها سنگ انداختند و هرگز یک «آفرین» خشک و خالی بر او نفرستادند، ایرانیان بودند. حتّا نگفتند که این زن، اگر هیچی هم نباشه، حدّاقل«زبان انگلیسی» را بلد است و میتواند شجاعانه با بیگانگان چهار کلمه صحبت کند در باره دردهای این ملّت، نه مثل آن «ابلهی که مثلا وزیر امور خارجه» یک کشور کهنسال با آن تمدّن و فرهنگ و کیا و بیاست؛ ولی بلد نیست حتّا از روی کاغذ بخواند مشقش را. 
نه! ابوالفضل عزیز!. راه دور نرو. دور و بر خودت را نگاه کن. برگرد پشت سر خودت نگاهی بینداز از دوران جوانی و فراز و نشیبهایی که در زندگی ات طی کردی. ببین چه کسانی، ایران را به خاک سیاه ذلّتها نشاندند. آیا سوای خود ایرانی، اشخاص دیگری را میتوانی پیدا کنی؟. بیا و برگرد به عهد تاریخ کهنسال ایران از زمان شکلگیری سلسله طاهریان به این سو. ببین تمام پادشاهان و وزیرانی که آمده اند و کشته شده اند، چه کسانی در پسزمینه قتل آنها بوده اند؟. مگر سوای این بوده است که وزرا به همدیگر حسادت میکرده اند و امکانهای حذف یکدیگر را مهیّا؟. اینقدر از اینگونه حکایتها و رویدادها و فجایع در تاریخ ایران است که گفتنش سرسام آوره و دیوانه کننده.
نه! ابوالفضل عزیز! ما هر چه میکشیم از دست خودیها است که ادّعای ایرانی بودن میکنند؛ ولی در عمل به شدّت ضدّ «پرنسیپهای فرهنگ خودشان» رفتار و عمل میکنند و علل فلاکتهای خود را همواره به اموری و نیروههایی ارجاع میدهند که هیچ ما به ازایی در واقعیّت ندارند. عین حکومت اخانید که پشه نیز اگر پرواز کند، میگویند «بال زدن پشه، زیر سر صهیونیسم جنایتکار و آمریکای جهانخوار» است. اینطوری خیلی ساده و راحت، مسئولیّت تمام تبهکاریهای فردی و حکومتی را از گردن خود باز میکنند و به مُجرمانی نسبت میدهند که هیچ مادّیّتی ندارند و فقط در ذهنیّت بیمار حضرات حضور دارند. بله! ابوالفضل عزیز!. دور و برت را خوب برانداز کن. مگر سوای این است که همین چند وقت پیش، آقای «فرّخ نگهدار» به نفع حکومتگران فقاهتی بر کشتار و قتل عام جوانان میهن صحّه گذاشت. 
فاجعه 1357، تمام دل و روده ایرانیان را سفره گسترده کرد و نشان داد که کی کجا ایستاده و کی، ماهیتش چیست و دوام حکومت اخانید نیز همچنان رسواگر ماهیّت مخالفان و حاکمان و ساکتان است ابوالفضل عزیز. دنبال مقصّر خاصّی نگرد. فقط به دور و برت مدام نگاه کن و راهی بجو به سوی اعماق دلایل آنچه ایرانیان را از گفتن «آفرین بر دارندگان فرّ» باز داشته و مسبّب خفت و خواری خودشان و دیگر هم وطنانشان شده است.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

شازده اسدالله میرزا

اينکه ميگويند سلسه پهلوی مشروطه را رعايت نکرد، سخنی پر بيراه نيست. ليکن کار اين تحليلگران از آنجايی لنگ ميزند که بدون توجه به سيکل و روند رشد کرونولوژی تاريخی جوامع در حال گذار، حکمی نا عادلانه و غير علمی صادر می کنند.
بله! بايد پذيرفت که تا پيش از ظهور پهلوی اول نظامی مشروطه در ايران بر سر کار بود، اما نظامی غيرمتخصص، سنتی، ملوک الطوايفی، در دست ملايان و به تبع آن هم ضعيف و ناکار آمد که حتی اختيار و اقتدار اداره پايتخت خود را هم نداشت، چه رسد به قدرت تسلط بر ايران.
بگونه ای که نه تنها پايتخت نشينان عادی، بلکه حتا قوای دولتی همان مشروطه را هم اجازه ورود به دو محله ی قيطريه و زرگنده پايتخت اين نظام مشروطه نبود. زيرا سفارتخانه های روس و انگليس در اين مناطق واقع شده بودند. يعنی دو دارالحکومه در شکل سفارتخانه که حتی به وزيران کابينه دولت مشروطه ايران نيز اجازه وارد شدن بدين دو محله تهران را نميدادند، مگر در مواقعی که خود آنان وزرا و وکلای ايران را برای تسليم امريه صادره از لندن و مسکو بدانجا فرا ميخواندند.
کار کشورداری هم آنچنان در چنبره مباحث حوزوی و رقابتهای ايلی و قبيله ای که عمر هيچ کابينه ای حتی به دو ماه هم نميرسيد. قشر باسواد آنروزی که تعدادشان در هر محله پايتخت به شمار انگشتان يک دست نيز نميرسيد، آنچنان افسرده و مآيوس که بسياری گوشه عزلت را به سر و کله زدن با بقال و نانوا و روضه خوان و آهنگر نا آشنا به سياست نشسته بر مسند وکالت در مجلس شورا ملی، ترجيح داده بودند.
بگونه ای که شخصيٌت فرهيخته و کارکشته ای چون حسن مشيرالدوله پيرنيا که خود به دفعات در مقام نخست وزيری به اصلاح امور همت گماشته بود، ديگر از اعمال نفوذ روضه خوان ها و خوانين در مجلس و جلوگيری آنان از پيشرفت امور، آ

ی., 04.02.2024 - 01:46 پیوند ثابت
یاشار

عنوان مقاله
اگر شاه میشدم

اگر شاه میشدم
چون ایران کشوری است چند ملیتی ،چند ،زبانی،چند مذهبی ،چند ابوهوایی،چند منابعی ،چند فرهنگی ،چند تاریخی ،چند نژادی ،...وکمی هم همه اینها قاطی پاتی..

واژ طرفی چون به مردم سالاری واقعی،وحقوق بشر اعتقاد راسخ دارم،ودر احساسات درونی شخص خودم دنبال عدالت ،دنبال شایسته سالاری،دنبال شعار هر کس به اندازه لیاقتش،وهم به فردگرایی اعتقاد دارم ،هم به جامعه گرایی،وصلح جهانی آرزوی من است
وارزوی مدیریت جهانی با ساختار فدرالیسم جهانی را دارم.
وچن شرایط ایران شبیه سویس میباشد
وچون سویس نمونه مفقق جهانی میباشد .
دستور میدادم قوانین کشورداری به تمام زبانها ی موجود کشور ترجمه ،و
ودقیقا اجرایی میشد
یعنی فقط یک جمله کوتاه،بیشتر حکومت نمیکردم
.قوانین سوئیس دقیقا با توان قدرت اجرایی گردد.
بعد خودم در مجامع بین لمللی پیگیری ،جهانی شدن مدیریت سوئیسی میشدم
تمام تمام

ش., 03.02.2024 - 19:15 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
شرح آرزو و ایده آل

درووود بر آقای خوارزمی گرامی!

حواشی توضیحی.

به نظر من شما دقیق مطلب مرا نخواندید. اولا بحث از یک دیدار بود و پاسخی به یک سئوال و توضیح آرزو و ایده آل؛ نه اینکه من اگر مصدر حکومت باشم، هر کار ستودنی که آرزو میکنم، فوری برآورده اش خواهم کرد. صحبت من از رویا و ایده آل بود برای دوستم.  قانونی که شما از آن صحبت میکنید، قانونی بود که هیچگاه قانونگزار و قانوندانش از چند و چونش آگاه نبودند؛ بلکه رونوشتی را از جایی گرفته بودند و تنها به شکل و شمایل زبان دوران، آن را آراسته بودند و در طاقچه مجلس انداخته بودندش برای روز مبادا که کسی ایراد نگیرد این مملکت، قانون نداره!. یعنی اینکه همان قانون اساسی مشروطه و متمّمش نیز بر هیچ «پرنسیپی» که زاییده فرهنگ و تاریخ ملّت ایران باشد، شالوده ریزی نشده بود. در حقیقت، ایران، قانونی نداشت که کسانی بخواهند به مفادش وفادار باشند یا مجری اصولش شوند. یک کتابچه رونوشتی بود به همان سبک و سیاق «پندنامه و اندرز نامه و نصیحت نامه و توصیه نامه و گوشزد نامه» هایی رنگارنگی که از عهد ساسانیان تا همین امروز بیخ گوش حاکمان و سلاطین و زمامداران ایرانی خوانده اند و آنها نیز با کمال میل طبق سوائق و غرائز خودشان رفتار کرده اند و خویشتن را مصدر ازلی-ابدی «قانون» دانسته اند. در بهترین حالتش گفته اند که همه این حرفها، شر و ور است و فقط برای تحمیق «عوام کالانعام» گفته شده است؛ نه سلاطین و زمامداران. عین کاست آخوندها که «قوانین الهی» را مشمول مسلمانان تابع و مغلوبین میدانند؛ نه مشمول خودشان و آقازاده ها و متصدّیان ارگانها و ادارات سرکوبگر و تبلیغاتی و مجلس جوخه مرگ.   

در ایران، هیچ ردّ پایی از فلسفه حقوق و متفکّر حقوقدان و امثالهم نبوده است تا امروز. آنچه عملکرد داشته است تا کنون بر شالوده شرایع اسلامیّت بوده است با روکشهای توجیهی و تحشیه ای و زیرنویسی و خوشگل آرایی و استنادی به آرا متفکّران و اساتید باختری برای تحکیم مفاد و اصول شریعت اسلامیّت البته. هیچوقت در ایران، کارها بر شالوده «قانون» اداره نشدند؛ زیرا هیچکس نمیدانست، قانون یعنی چه؟. حتّا زمانی که سپهسالار کتاب «یک کلمه =قانون» را نوشت و خواست به زمامداران و ملّت تفهیم کند که راه چاره دردهای مملکت، قانون است، آنقدر کتابش را بر سرش کوبیدند که آسیب مغزی دید و متعاقبش جان داد تا درس عبرتی باشد برای همه و دیگر هیچکس به فکر نوشتن قانون نیفتد و حرف از قانون نیز نزند؛ زیرا شریعت، حرف اول و آخر را در این مملکت تا امروز زده است. همین الان که به سرتاپای حکومت فقاهتی نگاهی سرسری بیندازید از در و دیوارش فقط اصول و فروع و مفاد شریعت اسلامیّت است که عین رگبار میبارد و اجرا میشود و در هیچ گوشه ای نمیتوانید نشانه ای از «قانون و حقوق» پیدا کنید؛ زیرا ایران از زمانی که دانشجو به اروپا اعزام کرد تا همین امروز، اصلا و ابدا «حقوقدان و فیلسوفانی نداشته است که در زمینه حقّ و حقوق» بر پایه تاریخ و فرهنگ ایران اندیشیده باشند و اندیشه های خود را عبارت بندی کرده باشند؛ طوری که قانونگزار بتواند حسب آنها به رتق و فتق کردن امور قانونی و حقوقی کامیاب شود. امّا اگر نگاهی به تاریخ کشورهای اروپایی مخصوصا «فرانسه و انگلیس و آلمان» بیفکنید، تعداد متفکّران و فیلسوفانی که در باره حقوق و فلسفه حقّ اندیشه اند، واقعا اعجاب انگیز است. ما حتّا تا امروز نتوانسته ایم یک متفکّر حقوقی درجه سی نیز پرورش دهیم. اکثر کتابهای حقوقی که از هفتاد سال پیش تا امروز در ایران نوشته و منتشر شده اند، یا ترجمه آثار اروپائیان هستند یا اقتباسی از آثار آنها یا خیلی که شاهکار کرده باشند، شرایع و فقه مزخرف اسلامیّت را به زبان آدمیزاد عبارت بندی کرده و به خورد خلق الله داده اند. بنابر این در سرزمینی که هنوز تحصیل کرده و کنشگرش، معنای «قانون و حقوق» را نمیداند؛ چه توقعی از سلاطین و شاهان و زمامدارانش میتوان داشت؟. درست همین دلیل است که انسان را آرزومند میکند و امیدوار و ایده آل پرور. گمون کنم الان متوجّه شوید که چرا من در دیدار با دوستم از «آرزو و ایده آلم» سخن گفتم؛ نه از قانون و فلان و بیسار.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
ش., 03.02.2024 - 18:46 پیوند ثابت
موسی خوارزمی

عنوان مقاله
اگر به جای محمّد رضا شاه بودی با احزاب مذهبی و ایدئولوژیکی مخالف زمامداری ات ، چه میکردی؟

قانون مشروطه برای همین با هزینه ی خونهای پاک نیاکان ما صادر شد که شاه هیچ کار نکند جز شاهی.
فرامرزخان فرمودند که چنین و چنان میکردند. پس یعنی خلاف قانون مشروطه یعنی کار خلاف قانون. حتی اگر آن کارش خیلی هم خوب و بجا از آب در بیاد باز خلاف قانون عمل کرده است. جناب فرامرزخان اگر میل دارد اینچنین و آن چنین بکند نباید شاه بشود بلکه باید عضو کابینه یا وکیل مجلس شود و نه شاه. اشتباهی که شاه و شاه اللهی ها میکنند همینستکه گمان میکنند چون قصد خیر دارند پس میتوانند و باید قانون را زیرپا بگذارند که این یعنی آغاز رژیمی دیکتاتوری. که حتی اگر در آغاز خیلی هم خوب کار کند, ولی چون برپایه ای کج بنا شده حتما خواهد ریخت و دیدیم که ریخت.
اینکه امروزه چند نفری گفته اند رضاشاه روحت شاد نه بخاطر دستور کشتن میرزاده عشقی و امثال او بود. بلکه برای آن چندسال نخست کارش بود که اجازه داد(دخالت نکرد) تا فرهیختگان کشور طرح های سازندگی خود را اجرا کنند. که البته چون هم بیسواد بود و هم قلدر منش تاب نیاورد و برگشت به ذات خویش. که باز آن شد که زمان اخراجش از کشور هیچکس بدرقه اش هم نکرد.
اینک ایران درست از جنبه سیاسی شبیه شده بدوران ظهور رضاشاه. یعنی چنان خان خانی و هرکی هرکی شده و نا امنی که ملت ناچارند رضایت دهند یک قلدری بیاید و بقیه قلدرها را سرکوب نماید تا مملکت یکپارچه شود. یعنی این سیکل معیوب ادامه دارد.

ش., 03.02.2024 - 12:44 پیوند ثابت
پرویز

عنوان مقاله
اگر جای شاه بودی

اگر فرددیگری جای شاه بود، شاید خطای اورا تکرار می‌کرد ولی اکر فردی چو من مشاور شاه می‌بود بدون ترس از او واز دست دادن مقام اورا متقاعد به قانون اساسی میکردم.
بزرگترین خوشبختی شاه آشنایی با دو وزیر وفادار به نظام پادشاهی بود که اولی را با
کودتا سرنگون کرد و دومی با تعلل وبااکراهی و اجبار و بسیار دیرهنگام نخست وزیر کرد.
راستش براین باور هستم که شاه مرد ترسویی بود و گناه اصلی متوجه همان دستمال بدستان
حرفه ای بود که نامی ازآنها در میان نیست ولی این گروه چاپلوس بزرگترین ضربه نه به شاه بلکه به نظام پادشاهی و ایران زدند.
شاه حتا درغربت نتوانست دوست را ازدشمن تشخیص دهد.
شاه متاسفانه پادشاهی نکرد اومدیر کلی بود که فقط دستور میداد.
کسی جای اورا نمیخواست بگیرد ولی او جای همه را اشغال کرده بود ای
کاش چند مشاورخوب می‌داشت، تا کار به اینجا کشیده نمیشد. ای کاش سازمان‌های کنونی هم مشاور داشته باشند.
تنها نظام پادشاهی سرنگون نشد بلکه حزب توده ومجاهدین و شیرازه کشور همه و همه و مهمتر از همه کانون خانواده سرنگون شدند چرا که فرصتی به عاقبت اندیشان ندادند.

ش., 03.02.2024 - 09:52 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
زنبور بی عسل

دروووود!

کوتاه و ضربتی خطاب به شیپورچیان هوچیگر!

من کسانی را/گرایشهایی را/احزاب و سازمانها و گروههایی را که ادّعای «اپوزیسیون» حکومت فقاهتی را بر پیشانی و بازوی خود دارند، فقط با یکی از پرنسیپهای فرهنگ ایرانیان به محک میزنم؛ آنهم: «گزندناپذیر جان و زندگی». تا امروز من ندیده ام که مدّعیان اپوزیسیون در باره این پرنسیپ، کوچکترین کلامی بر زبان و قلم رانده باشند. علّتش نیز برای من، کاملا هویداست. مدّعیان اپوزیسیون، همگی «تمامیّتخواه» هستند بدون هیچ رقیبی برای خود و برای اینکه بتوان بدون هیچ رقابتی در تمام دورانها همچون ولایت خلفای الله، حاکم و آمر بر مردم  اجتماع ماند، تنها راهش این است که راه «قتل و خونریزی و شکنجه» باز باشد؛ وگر نه نمیتوان مادام العمر، مصدر آمریّت و حاکمیّت انحصاری ماند. آنانی که ادّعای اپوزیسیون حکومت فقاهتی را دارند، نیک است قبل از لاطائلاتبافیهای مردم فریب در فکر این باشند که ماهیّت و مقاصد و نیّات درونی خود را صمیمانه برملا کنند تا مردم بتوانند به آنها اعتماد کنند. گرایشهایی که کوچکترین اشاره ای به «پرنسیپهای فرهنگ مردم ایران» نمیکنند، همه بدون استثناء و بالقوّه از نوع «ولایت خلفای الله» هستند؛ ولاغیر؛ گیرم که شبانه روز در ارکستراسیونهای تبلیغاتی و خودفریبنده و دیگر فریبنده، یقه درانیها و عربده ها سر کشند. به عمل، کار بر آید، به سخندانی نیست.

شاد زیید و دیر زیید!

فرامرز حیدریان

ش., 03.02.2024 - 08:11 پیوند ثابت
شنبه بازار

کمال نیکان بر گم اثر کرد.
بی مزه گی چاپید شاهی/ به حرافی قاجاری هم اضافه شد.
وحدت لودگی با انحاط پوچی.
آینده فرهنگ ایرانی ادامه زباله دانی همبستگی شاه و شیخ.

ش., 03.02.2024 - 08:09 پیوند ثابت
مش قاسم

... پنداری همین دیروز بود...والله بابام جان دروغ چیز خیلی بدیه برای همینم آرزو میکنم خدا مملک غیاث آباده از دروغ خشک سال دژمن حفظ کنه.. ..بله میگفتم.. ما تو مملکت غیاث آباد نامرد و دروغگو نداریم حالا اگر یکی مثل اسپیرال غیاث آبادی پیدا به که بعدها معلوم شد مال خود غیاث آباد قم نیست کلک بزنه که مدعی بشه تو جنگ لرستان گله بی ناموس خورده به عضو شریفش از اصل دروغ گفته.. الانم از قمر دختر عزیز سلطنه ۶ تا بچه قدو نیم قد داری و هفتمی هم تو راه ...بله.. ما یه همشهری داریم مال خود غیاث آباد قمه از همشهری پرسیدم.فلانی.. اگر به جای محمّد رضا شاه که ( نور باران بشه قبرش بودی ) با احزاب مذهبی و ایدئولوژیکی مخالف چپ ها فدایی ها مجاهدین توده ای ه. در دوران زمامداری ات ، چه میکردی..؟...همشهری ما گفت والله دروغ چرا من اگر بیل داشتم میرفتم باغ خودم بیل میزدم..به همشهریم میگم ما رو اسگل کرد یا خود اسگل شدی میگه هیچ کدوم میگم صحبت از بیل و کلنگ کشاورزی و سرمایه داری شیر خشک عدالت اجتماعی.. نبود صحبت از شاه مملکت غیاث آباده و نیروهای مخالفش از راست چپ کج گیجه...همشهریم.. والله بابام جان من آن زمان شهروند غیاث آباد قم بودم از طبقه متوسط یه خورده بورژوای متوسط شهری من کاری. و میکردم که مردم دانمارک سوئد نروژ هلند ..و کردنند گفتم مثلا چکار میکردی..همشهری ما..دروغ چرا ...ملکه دانمارک همین روزهای اخیر از سلطنت کناره گیری کرد این انگلیس خبیس تا همین چند سال پیش ملکه بی ناموسی داشت پیش از پادشاه فعلی هلند این کشور برای یه نسل یعنی ۱۲۰ سال پادشاهان زن را تجربه کرده نسل بعدی پادشاهان اروپا در سوئد و اسپانیا و هلند و بلژیک هم زن خواهند بود اینها همه در جهانی رخ می‌دهد که در مهمترین جمهوری آن در آمریکا

فرانسه آلمان و ایتالیا هنوز به ریاست مملکتشون نرسیده....یعنی اگر سلسله پهلوی پابرجا مانده بود پادشاه.آینده ما ملکه نود پهلوی بود یعنی ما تو خاور میانه خاک توسر اولین کشوری میشودیم که ریاست مملک خاک توسر خودمو بادست خودم می‌دادیم دست یه زن بعد عرابها و پاکستانی‌ها برام جوک میساختن که ایرانی‌ها بی ناموس..بعد اصلا این همه کشته نمی‌دادیم...جنبشی هم به اسم مرد بدبختی بندگی داشتیم..راستی مش قاسم خوب شد شاه سرنگون شد وگرنه بدبخت زن زلیل شده بودیم....راستش یادم رفت که بگم این همشهری ما چهل سال تو بخش دیوانگان زنجیری تيمارستان امین آباد غیاث آباد بستری..
ش., 03.02.2024 - 00:23 پیوند ثابت
کاوه

همان کاری میکردم که شاه انجام میداد ۱- تقویت روحانیون غیر سیاسی مثل شریعتمداری...۳- اجازه برگزاری واجبات
و مراسم مذهبی..۳- پرداخت حقوق ماهانه به مراجع تقلید ۴-.کنترل . دستگیری تبعید ..زندان .قبرستان! برای روحانیون و دسته های تندرو مذهبی ( اسلام سیاسی) مثل خمینی ..و خامنه ای ..در.تبعید ..و دیگران.. طالقانی و منتظری رفسنجانی خلخالی لاجوردی در زندان

جمعه, 02.02.2024 - 20:32 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
شابلونهای شیپورچی

دروود!

سرراست و صریح.

من  همانطور که بارها گفته ام و تاکید کرده ام به آدمهای بی هویّت، هیچ پاسخی نمیدم. اگر از در پاسخ بر میآیم بعضی وقتها، فقط برای احترام به خوانندگان است؛ و گر نه حاضر نیستم ثانیه ای را برای اراجیفگویی آدمهای بی هویّت با ذهنیّتهای کلیشه ای وشعاردهندگان ترومپتی تلف کنم. انسانی که اهل استدلال باشد و خردلی دانش در چنته داشته باشد، نیازی به پرت و پلاگویی ندارد و میتواند با منطق صریح به نقض یا ایراد و اشکال گرفتن به مواضع فکری و دیدگاهی دیگران همّت کند. امّا آدمی که هیچی به بارش نیست، مدام شیپورچیه و شعار دهنده حرفهای کلیشه ای.

من به نوع و شکل خاصّی یا اشکال شناخته شده از سیستم کشورداری، هیچ اعتقادی ندارم. خواه سلطنتی باشد. خواه پادشاهی باشد. خواه جمهوری باشد. خواه ولایت فقاهتی باشد با تمام انواع و اقسام صفات و آرایه هایی که به آنها می آویزند از دمکراتیک گرفته تا سکولار و لیبرال و دمکرات و خزعبلاتی از این دست.

معیار برای من، عمل انسانها و رفتار زمامداران وارگانهای حاکم بر کشور است که سفت و سخت، کنشها و واکنشهایشان را در زیر میکرسکپ سنجشگری میگذارم. ادّعاهایشان برایم پشیزی ارزش ندارند؛ ولو میلیمتر به میلیمتر ادّعاهایشان به «دانش محض و صد در صد متّقن» آمیخته باشند. من یکی، انسانها و سیستمهای کشورداری را فقط بر شالوده رفتارها قضاوت میکنم و به هیچ احدالنّاسی و سیستم سیاسی امتیاز نمیدهم؛ چنانچه رفتارهایشان در تضاد با «پرنسیپهای فرهنگ ایرانیان» باشند. حدود بیست و سه سال سال پیش در یکی از مقالاتم صریحا استدلال آوردم که اگر «سیستم ولایت فقاهتی» بتواند پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان را و همچنین مفاد حقوق بشر را در تمام زمینه های اجتماعی و کشوری واقعیّت پذیر و تامین و تضمین کند، مسئله نوع و اشکال دمکراسیهای باختر زمینی برای همیشه و ابد از دایره ذهنیّت ایرانیان، رخت بر خواهد بست و ناپدید میشود.
من با شخص «خامنه ای» هیچ مشکلی و پدرکشتگی ندارم؛ چونکه مثلا عبا و عمّامه دارد. یا روزانه صد رکعت نماز میخواند. یا نعلین میپوشد. یا ریشهایش را آنکارد نمیکند یا پیر پاتول است و کریه منظر؛ بلکه مشکل من با «رفتار خامنه ای» است که مصدر قتل و کشتار و شکنجه و تجاوز و غارت و خباثت است. حالا بردارید به جایش مثلا «فرّخ نگهدار» را بگذارید که خیلی شیک و پیک است و کراوات نیز میزند و صورتش مدام آنکارد شده با لبخند مکش مرگ مایش در انظار حاضر میشود و ادّعاهای آنچنانی دارد. من با «شخص نگهدار»:، هیچ مشکلی ندارم؛ بلکه با رفتارش مشکل دارم؛ زیرا در عمل اثبات میکند که هیچ شعور و فهم و کاراکتر و نیروی تمییز و تشخیص، اصلا و ابدا ندارد و به شدّت جاه طلب و قدرتپرست است و برای اقتدار و قدرت خودش، حاضر است همان راهی را برود که خامنه ای دارد میرود؛ زیرا الان که هیچ صاحب منصب قدرت نیست و فقط مطیع و رکابداره، بر خونریزی و قتل جوانان میهن، صحه میگذاره، وای به روزی که مصدر گیوتین بشود!. بردارید به جای این دو نفر، مثلا اشخاصی به سان «مصدّق یا بختیار» را بگذارید، به محض اینکه یکی از این دو نفر، خلاف «پرنسیپهای فرهنگ ایرانیان» گام بردارند، آتش مواضع رادیکال من در برابر آنها شعله ور خواهد شد. برای من، عنوان و تیتل و سابقه مبارزاتی و فلان و بیسار، ابدا معیار نیستند؛ بلکه فقط «عمل و رفتار» است که برای من مهم است. من اگر بدانم و ببینم و تجربه کنم که مثلا «نانوای محل» میتواند در مصدر کشورداری به «پرنسیپهای فرهنگ ایرانیان» وفادار بماند و آنها را تامین و تضمین کند، مطمئن باشید که رای انتخابی خودم را در هر دوره انتخابی در صندوق او خواهم انداخت و آفرینگویش خواهم ماند. همین.
در خانه اگر تنابنده ای هست، یک حرف بس است.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان.
جمعه, 02.02.2024 - 19:30 پیوند ثابت
کیانوش توکلی

 جناب نام مستعار که حتی از درج نام مستعار هم  خودداری می کنید . صد البته نام مستعار می  تواند  به نام حقیقی انتقاد کند. ولی حق  اتهام زنی و تهمت ندارد .  مگر اینکه کامنت متوجه مسول سایت باشد. همگان  مشاهده می کنند که شما آشکارا به من تهمت و اتهام  زده اید ولی اینجانب بدون نقطه چین کامنت تان را درج کردم . از حق خود می توانم بگذرم ولی به کسی اجازه نمی دهم که با نام مستعار به اشخاص حقیقی و حقوقی تهمت بزند .یا توهین کنند. اری نقد تحت هر نامی  کاملا ازاد است.

جمعه, 02.02.2024 - 18:28 پیوند ثابت
منطق دایناسورها

همان کاری که اکنون جهان ازاد و غرب و لیبرالهای با دگراندیشان انجام میدهند و شما از امثال شاه و شیخ در این جهان پناه اورده اید و تحت حمایت قرار گرفته اید.
---------------------------------------
جناب توکلی ! تیغ سانسورت به ساواک و ساواما گفته : بیلاخ !
چون حتا شعر ایرانی را را هم نقطه چین میکنید. وای اگر گدا مستدا شود!
بازهم چرندیات بنویس : نام مستعار نباید به نام حقیقی انتقاد کند. حتی اگر وی دیوانه و فراموشکار و متظاهر و چپ ستیز و اپوزیسیون ستیز و فرصت طلب باشد.
اینگونه کمنت ها باعث شد که وی سلطنت طلب بودنش را زیر الفاظ بی معنی نثر فارسی و درازه های صوری و ابستراکت دیگر مخفی نکند.

جمعه, 02.02.2024 - 17:24 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.