رفتن به محتوای اصلی

گفتگوی پورمندی و حیدریان در باره نظام هاو مسائل مالی "من و تو "
04.02.2024 - 03:56

 

 

بی من و تو به سر شود !  بی تو به سر نمی شود! 

احمد پورمندی

بی من وتو به سر شود

تصویر

آقای حیدریان! برای من فقط یک نظام قابل قبول است و آنهم نظامی است که در آن همه مقامات ، از صدر تا ذیل، منتخب مردم بوده و بوسیله مردم قابل عزل باشند و این نظام هم در ادیبات سیاسی معاصر « جمهوری » نام دارد. اگر همه سرداران، فقها، خان ها، ژنرال ها و شاهزادگان از ترس وخجالت « سلطان » نامیده شدن و برای حقه بازی خود را « رییس جمهور» بنامند، ذره ای از صحت این حکم کاسته نمی شود، همانطور که اگر در هر کوی و برزنی داوینچی و پیکاسوی تقلبی را بفروش بگذارند، سارقان و بنجل خرها ذره ای از اعتبار این بزرگان نصیب نخواهند برد و بر دامن ان استادان گردی نمی نشیند. اینکه سلاطینی نظیر نایدی امین، صدام حسین و حافظ اسد خود را رییس جمهور بنامند، به اندازه کافی مایه خنده و عصبانیت هست، اما تلاش برخی از سلطنت طلبان و عکس ماار کش ها برای آنکه این نظام های سلطانی را به اسم جمهوری به ما بفروشند، دیگر فقط مایه شرم ایست، بلکه بیانگر یک شارلاتانیسم محض است. هر نوع تلاش برای قاطی کردن دوغ و دوشاب و گل آلود کردن آب، فقط تمهیدی است برای فرار از پاسخ مشخص و در نهایت رنگ کردن گنجشک و فروش آن به جای قناری! تنها پس از جاگیری مشخص، می توان در مورد سیاست ائتلاف ها گفتگو کرد. من در این عرصه تا آنجا پیش رفتم که طرح « ریاست جمهوری رضا پهلوی در دوران گذار» را هم نوشته و منتشر کردم و نه تنها هراسی از ائتلاف ندارم، بلکه ائتلاف وسیع حول محور رفراندم قانون اساسی را مناسب ترین راه گذار مسالمت آمیز از ج.ا. می دانم . در مورد منابع مالی احزاب و رسانه ها، ادامه گفتگویی که به جدل تبدیل شده باشد، بیهوده است. فقط این سوال جدلی را مطرح می کنم و تمام . اگر فردا معلوم شود که مناابع مالی آقای کیوان

عباسی را پوتین تامین می کرده، آیا باز هم این حرف ها را میزنید؟
زنده باشید

 

مجدّدا درود بر آقای پورمندی گرامی!

فرامرز حیدریان

تصویر

برای اطمینان خاطر شما و دیگرانی که احتمالا مانند شما فکر میکنند، عرض کنم که اگر همین امروز مثلا روسهایی در گوشه هایی از کشورهای دنیا با پلاکاردها و شعارها و علم و کتلهای مختلف به خیابانها بریزند و فریاد بزنند «کارگران جهان متّحد شوید! زنده باد رفیق استالین!» و امثالهم، مطمئن باشید که نه «اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» ایجاد خواهد شد، نه رفیق استالینی بازخواهد گشت. همینطور اگر ایتالیائیهایی در اقصاء نقاط جهان، رفتار مشابه داشته باشند، «فاشیسم و موسولینی» بازخواهند گشت. یا بگویم «هیتلر و سیستم نازیسم» یا بگویم «فیدل کاسترو و جنگ چریکی». علتّش نیز این است که شرایط از لحاظ ذهنیّتی و امکانهای تکنیکی و وسایل ارتباط جمعی و اوضاع جغرافیایی و معادلات مناسبات کشورها و غیره و ذالک به هیچ وجه همانند دورانی که چنان اتّفاقاتی افتاد، مهیّا نیست و وجود ندارند.اگر در گذشته های دور، «سلطانی» از سلطنت سقوط میکرد و پا به فرار میگذاشت و سپس در یکی از کشورهای همسایه برای خودش لشگری به پا میکرد و مجددا به ایران حمله و دوباره به سلطنت میرسید، علّتش این بود که اوضاع و شرایط، یکسان و راکد بود و هیچ تغییراتی برق آسا مانند امروز در دامنه امکانها و تکنیکها و مناسبات کشورها و دولتها به وجود نمی آمد.

    بنابر این، صرف فعالیّتهای عده ای که سفت و سخت به سیستم سلطنتی اعتقاد دارند، دلیل بر آن نمیشود که احتمال بدهیم همین فردا یا در آینده ای نزدیک، مجدّدا سیستم سلطنتی در ایران برقرار میشود و همان رفتارها و گفتارها از نو تکرار خواهند شد. امّا این به معنای این نیست که سقوط سلطنت، راه و امکانهای «انتخاب نوع نظام کشورداری» را برای همیشه و ابد بر مردم ایران بسته است. در موقعیّتی که شرایط انتخاب آزاد وجود داشته باشد، ممکن است که مردم بین نظامهای «جمهوری» یا «پادشاهی» به نظام پادشاهی رای بدهند و این بلافاصله به معنای این نیست که حتما خانواده پهلوی به قدرت خواهند رسید و کینه توزیها و نفرتها و پدرکشتگیهایی که عدّه ای با خانواده پهلوی دارند، دوباره زخمشان از نو سر باز میکند و بساط سابق برقرار میشود. نه هرگز اینطور نیست. مردم میتوانند فرض کنیم بگویند ما به «آقای پورمندی» رای میدهیم و ایشان میتوانند تاجگذاری کنند؛ چونکه منتخب رای آزاد اکثریّت مردم هستند. پس دغدغه اینکه کسانی یا گروههایی یا تشکیلاتی در پی احیاء سلطنت هستند، به نظرم تشویشی بیهوده است. پروسه بررسی و تامّلات انتقادی در باره تاریخ معاصر ایران از دوران بگویم قاجاریّه تا همین امروز مدام باید به بازشکافی و بررسی و سنجشگری بی محابای علل و عوامل «فلاکت و ذلالت ایران و مردمش» در تمام ابعاد شناخته شده و ناشناخته هچنان به پیش برود تا بتوان به مرحله ای رسید که شما میگویید؛ یعنی آمادگی آگاهانه مردم برای انتخاب در فضای آزادی.
    من شخصا به هیچ نوع سیستم خاصّی اعتقاد ندارم که بخواهم به خودم بقبولانم اگر مثلا به جای سیستم سلطنتی یا پادشاهی یا جمهوری یا ولایت فقاهتی، سیستم آنارشیسم برقرار باشد، مردم ایران حتما و صد در صد از این رو به آن رو خواهند شد و به حدّاقل خواسته های خود همچون جوامعی که آزادیهای فردی و اجتماعی دارند، دست خواهند یافت. من از زمان رویداد فاجعه 1357 تا امروز حسب تامّلات و جستجوگریهای فردی ام به این نتیجه رسیده ام که تا جامعه ای اکثریّت آحّادش فرهنگیده و از لحاظ فکری و عقیدتی، مستقل اندیش نشوند، هیچ سیستمی نمیتواند به زور سرکوب یا کاربست اجباری قوانین و محدودیّتها و شرایع و امثالهم به نتایج دلخواه خودش برسد. من شخصا به چنین چیزهایی اعتقاد ندارم؛ زیرا میدانم که «جمهوریّت یا پادشاهی» باید در ذهن و قلب و رفتار و مرام مردم به طور آگاهانه و مسئولانه اتّفاق افتاده باشد تا از لحاظ رفتاری در واقعیّتهای اجتماعی و کشوری بروز بیرونی بتواند پیدا کند. صرف برچسب «جمهوری یا پادشاهی» هرگز محتویات آنها را در جامعه، پدیدار نخواهد کرد. مگر سوای این است که در گذشته، «پادشاهی» داشتیم، ولی خبری از اصول پادشاهی نبود یا ولایت خلفای الله در ایران، برچسب «جمهوری» دارد؛ ولی هیچ خبری از «جمهوریّت» نیست. آیا شما در ولایت فقاهتی، هیچ ردّ پایی، نشانه ای از «جمهوریّت» تا امروز دیده اید یا میبینید؟. همش اصول مزخرف اسلامیت به قوّه گیوتین الهی حاکم بوده تا همین امروز. بنابر این بحث و طرفداری کردن از «جمهوریّت» که با آویزون کردن صفات مضحک به آن از طرفی عده ایکه هنوز «معنای فلسفی و فکری و ایده ای» آن را نفهمیده اند، دلیل بر واقعیّت پذیری آن در جامعه نیست. باید از لحاظ ذهنی و رفتاری، حدّاقلی آگاه و مصمّم و کاردان و ورزیده و بیدارفهم از گرایشها وجود داشته باشند، تا بتوان به واقعیّت تمام و کمال آن در جامعه امیدوار بود. هنوز که هنوز است مدّعیان جمهوریخواهی نمیتوانند در بیرون از مرزها به دور یک میز بنشینند با همدیگر گفتگو کنند. چگونه میتوان توقّع داشت که با شعار جمهوریخواهی، معجزه شود و جمهوریّت واقعیّت پیدا کند در جامعه ایرانی؟. این تا اینجا.
    - مسئله منابع مالی رادیو تلویزیونها و شبکه های اینترنتی و امثالهم را همانطور که گفتم باید دید چه کسانی یا کشورهایی با چه اهدافی و مقاصدی و منظورهایی تامین میکنند. صد در صد، حمایت کنندگان مالی به دنبال مقاصدی هستند، خواه سیاسی باشند. خواه اقتصادی. خواه فرهنگی. خواه کشمکشهای قدرتورزی. بنابر این آنچه باید در صدر برنامه سنجشگری باشد، منابع مالی نیست که چه بسا سرّی نیز بمانند برای مدّتهای مدید؛ بلکه «نقش و تاثیر و میزان نفوذ بر افکار عمومی مردم ایران و جهان» وسایل ارتباط جمعیست که مهم است و نباید از آن غافل بود. اینکه منابع مالی «من و تو» از کجا تامین میشد، شما مختارید حسب اسنادی یا گزارشهایی که در اختیار دارید، قضاوت کنید. من امّا شخصا برایم مهم نیست که منابع مالی از کجا تامین میشوند، مهم برای من همانطور که گفتم «نقش و تاثیر و نفوذ وسیله ارتباط جمعیست» که شایان تامل و بررسیست. منابع مالی میتوانند حتا مستقیما از طرف سازمانهای جاسوسی و اطّلاعاتی و امثالهم نیز تامین شوند. کماکان که اینگونه کمکهای مالی در گذشته از طرف کشورهای مقتدر یا ذینفع، سبقه داشته و هنوزم دارد و مطمئن باشید که در آینده نیز ادامه خواهد داشت. پس بحث را باید بر «نتایج تاثیری برنامه های وسیله ارتباط جمعی» بر افکار مردم ایران در نظر گرفت و سنجشگری کرد؛ نه بر «منابع مالی» که بحث ثانوی و چندان مهمّی نیست.
    شاد زی و دیر زی!

     

     

    احمد پورمندی

    آقای حیدریان گرامی! متاسفم که در همکاری با ایران امروز دچار مشکل شده اید. امیدوارم که در تعامل متقابل بین شما و اقای قنبری، مشکلات بر طرف شود. روشن است که من به عنوان یک جمهوریخواه ثابت قدم و اگر مایل باشید، متعصب، همه تلاش هایی را که در سال های اخیر برای احیای سلطنت انجام شده، تلاشی عمیقا واپسگرایانه می دانم که راست افراطی مغلوب و قدرت های خارجی پشت آن قرار دارند. ما از سلطنت عبور کردیم و به اتفاق هم، از جمهوری اسلامی هم که تالی دینی سلطنت است، عبور خواهیم کرد تا به جمهوری که تجلی ناب اراده جمهور مردم در اداره کشور است برسیم. در این مورد ما با موانع زیادی روبرو هستیم. از سلطنت طلبان شرمگین تا سرنگونی طلبان دو آتشه ای که به هر وسیله متوسل می شوند و برای ترامپ نامه« بیا ما را بزن!» می نویسند، همگی در ستیز با جمهوریخواهی هم قسم شده اند. انتظار من از شما و هر منتقد دیگری این است که ابتدا جاگیری خود را بدون اگر و اما روشن کند تا بتوانیم محل نزاع را روشن کنیم و به گفتگو بپردازیم. در مورد منابع مالی من و تو، خانم جوانی از نزدیکان در رستورانی کار می کرد. می گفت اگر کسی ۵ ایرو انعام بدهد، طبیعی است، اما اگر کسی یک آبجو بنوشد و ۵۰ ایرو انعام بدهد، قبول نمی کنم. چون حتما آخر شب با ماشین جلوی رستوران منتظر است! در توضیح مقام شامخ پول همین بس که احزاب جدی در کشور های آزاد، فقط تا ارقام کاملا معمولی را به عنوان کمک مالی قبول می کنند و مجازند که قبول کنند. از اعدادی بالاتر، مشمول مقررات سفت و سخت همین خانم جوان می شود. لطفا بعد از همه صغری و کبرایی که نوشتید، به من بگویید که نظرتان در مورد منابع مالی من و تو چیست تا بتوانیم بدانیم که کجا ایستاده ایم و بر سر چه چیزی بحث می کنیم.

    زنده باشید

     

     

     

    نتایج گفتارها و رفتارها

    دروود بر آقای پورمندی گرامی!

    فرامرز حیدریان

    من به انسانهای امثال شما که هم مُسن هستند و هم سالهایی در میدان کشمکشهای سیاسی بوده اند و هنوزم هستند، نه هیچوقت توصیه و نصیحت و اندرز و امثالهم میکنم، نه از در جنگ و جدالهای لفظی و قلمی در می آیم؛ بلکه سعی میکنم چند کلامی بگویم به این امید که شاید موثّر باشند؛ و گر نه که هیچی.

    من در پای آن مقاله شما در «ایران امروز»، خیلی حرفها برای گفتن داشتم. ولی چون مدیر محترم سایت «ایران امروز» در گذشته، دیدگاههای مرا قیچی و برخی از مقالاتم را منتشر نکرد بدون هیچ توضیحی و برهانی، منم زیاد تمایلی ندارم به مکانی بروم که دارنده اش هیچ مسئولیّتی را تقبّل نمیکند. در خصوص این مطلبی که نوشته اید، چند نکته را یادآوری میکنم.

    ببینید آقای پورمندی گرامی!. تاریخ ایران اگر مملوّ از سلسله های خاصم و خونریز و نکبتی نیز بوده باشد تا امروز، یک چیز را مدام در مقابل چشم خودتان داشته باشید، آنهم اینکه، تمام آنچه به نام «تاریخ ایران» قلمداد میشود، تاریخ هویّتی شما و من و امثال ما در جامعیّت وجودی به نام «ایرانیان» محسوب میشود. هر چقدر تک تک ما از حکومت آخوندی، نفرت توصیف ناپذیر داشته باشیم، باز تاریخ چهل و اندی ساله حکومت خلفای الله، بخشی از «تاریخ ما ایرانیان» محسوب میشود. تقبّل جستن به اصطلاحات نخ نما شده ای که محصول علایق عاطفی و گرایشهای عقیدتی و امثالهم باشد، هیچ سنخیّتی با شناخت و اندیشیدن و تامّلات فکورانه در باره «تاریخ ایران» ندارد. بنابر این کاربرد کلماتی که تا حدّ پوسیدگی نخ نما شده هستند، راه پاسخگویی به مسائل سرتق و سمج نیست. مثل «سلطنت مرده»، «شیخ و شاه»؛ «نظام قرون وسطایی» و امثال این برچسبهایی که به هیچ ده کوره متروکه ای راه نمیبرند؛ سوای محکم کردن سمنت خصومتها و سیاه قیرگونه کردن چهره تاریخ ایران در آیینه ذهنیّت معاصران کنجکاو و تشنه شناخت.
    بحث من این نیست که بخواهیم کسانی یا دوره ای یا سلسله ای یا گرایشی را در تاریخ ایران تطهیر کنیم و تبرئه؛ بلکه در رویکرد به تاریخ ایران، حتّا اگر ما با هیچکدام از سلسله های حاکم بر آن، موافقّت قلبی و عقیدتی نداشته باشیم، باز باید ششدانگ حواسمان را جمع کنیم که قرار است ما «خودمان» را در دادگاه سنجشگری محاکمه کنیم!؛ زیرا «تاریخ، چه خوشمان بیاید، چه بدمان بیاید، چه بخواهیم، چه نخواهیم، همیشه با ما و در ما میزیید و همراه ماست»؛ آنچه سپری شده است و هرگز باز نمیگردد، «رویدادها» هستند؛ نه «تاریخی که در ما میزیید و زنده و تاثیرگذار و پیوسته با ما و همه جا همپاست».
    مثلا در رویکرد به تاریخ «سلسله پهلویها» باید از هر گونه صفتهایی که نشانگر علایق ایدئولوژیکی و مذهبی و فرقه ای و جانبدارانه و امثالهم است، به شدّت پرهیز کرد تا بتوان موضوع زمامداری شاهان پهلوی را در عینیّت صعود و سقوطشان بدون هیچ حُبّ و بُغضی داوری کرد. عادت ما ملّت است که همیشه معایب را برجسته میکنیم و در زیر قویترین تلسکوپهای عقیدتی و فرقه ای و دینی و مذهبی و سیاسی و غیره و ذالک در انظار خودمان و دیگران نمایش رنگارنگ میدهیم، ولی حاضر نیستیم کوچکترین اشاره ای به نکات مثبت کنیم. اگر هم خواستیم مثلا از «هنرِ می» حرفی بزنیم، اشاره های کلّی میکنیم و فوری در همان کوچه ذکر و تشریح «معایب» چهار نعله میتازیم.
    و امّا مسئله حمایتهای مالی. اینکه بدون مسائل مالی نمیتوان حتّا یک کیوسک سیگارفروشی راه انداخت، نیازی به صغرا کبرا چیدن ندارد. هر موسسه ای، سازمانی، تشکیلاتی، رادیو و تلویزیونی و امثالهم به بودجه مالی محتاج و ملزوم و وابسته است. اینکه منابع مالی آنها از کجا تامین میشود، برمیگردد به علایق و سوائق و نقش و موقعیّت و اهداف و مقاصد دور و نزدیک آنانی که کمک مالی میکنند. بنابر این، صرف اینکه فلان موسسه از کجا، تامین مالی میشود، دلیلی برای محاکمه و بی اعتبار کردن موسسات و تشکیلات و گردانندگان آنها نیست؛ بلکه اصل کلیدی باید این باشد که «عواقب کرد و کار» فلان موسسه و تلویزیون و رادیو و غیره و ذالک، در جامعه چه بوده اند و چه هستند. یعنی هر موسسه ای را باید حسب «نتایج اقداماتش در واقعیّتهای عینی» داوری کرد؛ نه حسب چیزهایی که علّت وجودی آنها را امکانپذیر کرده است. اینگونه سرمایه گذاریها در تمام جوامع بشری از دیر باز بوده و هست و در آینده نیز خواهد بود. مهم همانطور که گفتم، نتایج سرمایه گذاریهاست. مثلا در اروپای عهد «روشن اندیشی»، اگر تاجران و ثروتمندان و زمینداران کلان و امثالهم نبودند که بخشی بزرگ از سرمایه مالی خود را صرف انتشار «آثار متفکّران و فیلسوفان» کنند، مطمئن باش که قاره اروپا در همان مصائب و بدبختیهایی غوطه ور میخورد که ما اکنونیان فعلا در باتلاقشان در میهن خود و منطقه خاورمیانه داریم دست و پا میزنیم. حال نمیتوان به صرف اینکه فلان تاجران و فلان شاهزاده نشینان، کمکهای مالی برای انتشار آثار فیلسوفان و دانشمندان و متفکّران کردند، آمد و از اعتبار افکار و نقش فیلسوفان و متفکّران کاست.
    آقای پورمندی گرامی!. سیاستمدار باهوش به انسانی نمیگویند که سالها در میدان سیاست، افت و خیز داشته است؛ بلکه به سیاستمداری با هوش میگویند که «روح زمانه» را در تاریکی اینهمه گرد و خاکهای تبلیغاتی و اخبار سرسام آور ضدّ و نقیض بتواند تمییز و تشحیص دهد و در حرف و عمل، تصمیمی را اتّخاذ کند که نتایجش را آیندگان بتوانند قضاوت کنند. ادیب و شاعر و متفکّر برجسته ای که نامش «کریستوف مارتین ویلاند» بود، وقتی به پناهنده فراری از کشور اطریش به نام «کریستف لئونارد راینهولد»، امکان و پناه و زمینه رشد و پیشرفت داد و حتّا دخترش را به عقد او در آورد، میدانست که در مایه های چنین انسانی، گذرگاهی به سوی کشف و شناخت و تفهیم «ژرف ترین خزانه فکر و فلسفیدن؛ یعنی ایمانوئل کانت» وجود دارد که آینده ها را زیر و رو خواهد کرد. سیاستمدار با هوش در دوران خود بودن؛ یعنی همچون «ویلاند» در تاریکیها دیدن.
    شاد زی و دیر زی!

    دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

    کیانوش توکلی

    فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

    توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

    دیدگاه‌ها

    فرامرز حیدریان

    عنوان مقاله
    کلمه مار - تصویر مار - خود حضرت مار

    درووود بر آقای پورمندی گرامی!

    اندکی بازشکافی مطلب.

    صرف نظر از عده ای که نه تنها هیچ هویّتی ندارند و همچنین نه ادب خانوادگی و شخصی دارند. نه شعور و فهم فردی دارند. نه حتّا اسم خودشان را بلد هستند بنویسند؛ بلکه فقط ترومپت عقیدتی و ایدئولوژیکی خودشان را همچون شال به کمر بسته اند و در هر گوشه و کناری آن را به دهان میگیرند و در آن میدمند و همیشه نیز از ترومپتی که نوازنده اش هیچ بویی از موسیقی و نت و امثالهم نبرده است، صدای گوشخراش می آید برای آزار و اذیّت دیگران، باید تاکید کنم که اینجور افراد در تمام احزاب و سازمانها و گروهها و تشکیلات و گرایشها وجود دارند. پادوهایی که هیچند و فقط رکابدار. و دقیقا همین افراد هستند که قدرتپرستی جاه طلبانی مثل «کیانوریها، فرّخ نگهدارها، خامنه ایها ، خمینیها و امثالهم» را  تضمین و تامین میکنند. زیرا تا احمق در دنیا وجود دارد، مفلس در نمیماند. همینها هستند که طناب دار را به گردن من و شما و امثال ما می اندازند و با افتخار، تیر خلاص را به مغز آدم شلیک میکنند؛ زیرا هیچند و پارازیتهایی که در کنار بی لیاقتان شنیع، احساس یه پخی بودن را دارند. همین اشخاص بی هویّت هستند که مصدر شکنجه و تجاوز و سرکوب و ترور و امثالهم در تمام دم و دستگاههای دیکتاتوری و استبدادی میشوند و در خدمت بی لیاقترینهای قدرتپرست برای اجرای هر جنایتی، مدام دست به سینه ایستاده اند . این تا اینجا برای آن ابلهانی که می آیند و در پای مطالب من یا دیگران، زر مفت میزنند و مدام استفراغ میکنند.

    بازگردیم به پرسش شما.
    آقای پورمندی گرامی، تصوّر من این است که شما مطالب مرا سرسری میخوانید و در باره آنها فکر نمیکنید. من اتفاقا خیی شفّاف صحبت میکنم و اگر بحثی را بازشکافی میکنم و وارد جزئیاتش میشوم، فقط برای تفهیم مسئله و تامّل کردن در باره پیچیدگی معضل آفرین موضوع است؛ و گر نه وقت و حوصله توضیح جزئیات را ندارم. شما پرسیده اید که مابین سه نوع «نظام/سیستم/شکل حکومت: جمهوری یا پادشاهی یا ولایتی»، کدامیک را من انتخاب میکنم. جواب سر راست شما را بگویم: هیچکدام را. علّت و علّتهایش را خیلی صریح از ابعاد مختلف در کامنتها و مطالب گوناگون خودم توضیح داده ام که چرا.
    تفاوت دیدگاهی شما با من در این است که شما بین «کلمه مار و تصویر مار و خود مار»، به تصویر و کلمه مار چسبیده اید، من امّا به «خود مار» توجّه دارم و موضوع فکری و مشکل تامّلاتی من، «خود مار» است. من هیچ اعتقادی به سیستمها ندارم. به عبارت صریحترر و گویاتر: من مابین «مرسدس بنز، پژو، پراید»، هیچکدام را ارجحتر از دیگری نمیدانم؛ بلکه برای من مسئله «قوانین راهنمایی و رانندگی» است که مهمند. هیچکس نمیتواند تضمین کند که اگر تمام مردم ایران، مرسدس بنز برانند، مسائل راهنمائی و رانندگی، صد در صد رعایت و اجرا خواهند شد. همینطور الی آخر.
    برای من، «پرنسیپها و اصول» در مدّ نظرند و مُجری «پرنسیپها و اصول و قوانین» نیز انسانهای جامعه هستند. جامعه ای که آحادّش از سردمدار مملکتی بگیر تا بیا به انسان عادی اش بر اصول و پرنسیپها پا بگذارند، اگر عالی ترین سیستمهای کشور داری نیز بر آن کشور حاکم باشند، آخرش جامعه میشود، همین که الان در تحت قیمومیّت خلفای الله است.
    من شخصا به وجود «رجال و شخصیّتها و انسانهای فرزانه و دانا» بیش از هر نوع سیستمی اعتقاد دارم. برای آنکه بتوان جامعه ای را از وضعیّت فلاکتهای مختلفش رهانید، دل بستن به تغییرات سیستم و نوع حکومت، گونه ای خوشباوریست؛ ولی درمانگر بغرنج مسئله نیست؛ زیرا اصل و علّت را رها کرده ایم و معلول را سفت و سخت چسبیده ایم. من علنا نوشتم که اگر ولایت فقاهتی بتواند پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان را [= گزندناپذیری جان و زندگی، مهرورزی، دادورزی، راستمنشی] و همچنین مفاد حقوق بشر را در واقعیّت جامعه ایران، تامین و تضمین کند، من خادم زمامداران خواهم ماند. حالا همین حرف مرا میتوانید به دامنه «جمهوریّت و پادشاهی و اتحاد جماهیر سوسیالیستی و انواع و اقسام فرمهای حکومت» گسترش دهید و صادق بشمارید. من با فرم و ایده و امثالهم مشکل ندارم، من با «انسان» است که مشکل دارم؛ زیرا میدانم که هیچ انسانی به ذات خودش نه خبیث است نه فرشته؛ بلکه موجودی بالقوّه بسیار خطرناک و فاجعه آفرین. اتّفاقا هفته قبل کتابی در باره «شرّ» میخواندم که به این جمله برخوردم: «انسانهای خوب که از آنها تعریف و تمجید میشود، همواره خطرناکترین انسانها بوده اند».
    به دلیل آنکه، مصدر امور کشورداری، انسانها هستند، در نتیجه انسانها در موقعیّتها و پُست و مقامهایی که قرار میگیرند به دلیل سوائق و غرایز و مناسباتی که با همدیگر دارند، میتوانند به آسانی به هر اقدامی که بخواهند اقدام کنند؛ ولو مصدر اجرایی در دمکراتترین کشور دنیا باشند.
    آقای پورمندی گرامی! من نمیتوانم خودم را با مفاهیم گول بزنم؛ زیرا با واقعیّتهای زندگی، هر روز بی واسطه در ارتباطم
    اگر شما تصوّر میکنید که «جمهوریّـت» میتواند چهره جامعه ایرانی را از امروز به فردا نه؛ بلکه بگویم در پروسه نیم قرنی، از این رو به آن رو کند؛ طوری که ایرانیان حدّاقل در مناسبات اجتماعی و کشورداری در حدّ کشور ترکیه نیز برسند، باید عرض کنم که من چنین خوش خیالیهایی ندارم؛ زیرا از یک طرف، خیلی عمیق در باره «تاریخ و فرهنگ مردم میهنم» و از طرف دیگر به طور مداوم در باره «انسان» به حیث موجودی شگفت انگیز و معمّایی و بسیار هولناک، سالیان سال است که می اندیشم و میدانم که راه «آموزش و پرورش» انسانها، راه بسیار طولانی تر و سنگلاخی و استخوانسوز است. انسان، موجودیست که نود در صد وجودش، از «حیوانیّـت» پی ریخته شده و فقط ده درصد وجودش از «معنویّت آموزشی و پرورشی» پرداخته شده است به این امید که در مناسبات اجتماعی و کشورداری، ده درصد آموزشی و پرورشی بتواند بر نود درصد حیوانیّت انسانی، کنترل و فرمانفرمایی داشته باشد تا در اجتماع، سنگی بر روی سنگی برقرار ماند. حقیقت تلخ جامعه ایرانی و بسیاری جوامع دیگر که شبیه ما هستند، در این است که تا امروز، نود درصد حیوانیّت بر ده درصد آموزشی و پرورشی چیره و غالب بوده است و حتّا بخش آموزش و پرورشی را در خدمت آن نود درصد در آورده اند!. (به ایدئولوژی آخوندها نگاه کن). به همین دلیل، تمرکز من بر «پرنسیپها و اصول» است که بر شالوده آنها میتوانم رفتار و گفتار و دیدگاه کنشگران و زمامداران را در واقعیّتهای عینی به محک بزنم. من مشکل انتخاب نوع سیستم ندارم. مشکل من، انسان است آقای پورمندی گرامی.
    مخلّص کلام بگویم که نمیدانم کتاب «سفرنامه ناصر خسرو» را خوانده ای یا نه. اگر نخوانده ای پیشنهاد میکنم که حتما بخوان و دقیق هم بخوان. من از حافظه ام نقل میکنم. ماجرا این است که «ناصر خسرو» در سیر و سیاحت خودش به شهری میرسد که همه چیز آرام و عالی در حال طی شدن است. از یک نفر میپرسد که پادشاه این شهر کیست؟. او جواب میدهد که:«این شهر، هیچ پادشاهی ندارد. اینجا، شهر بی شاه است». هزاران یا میلیونها نفر تا امروز شاید کتاب سفرنامه ناصر خسرو را خوانده و از روی این جمله رد شده باشند بدون آنکه بایستند و تعمّق کنند. من امّا در مطالعه هر کدام از آثار کلاسیک ایرانی، ماهها و چه بسا سالهای سال تفکّر و پرسشگری و کنجکاوی میکنم تا بتوانم به اصل قضیه پی ببرم. سئوال من از شما این است، «شهر بی شاه» بر شالوده کدام نوع ازسیستم کشورداری اداره میشد (جمهوری، پادشاهی یا ولایتی؟). جواب خیلی ساده است: هیچکدام؛ بلکه بر شالوده «پرنسیپها و اصولی که تک تک مردم از بالا تا پایین» به اجرایش کوشا بودند. به عبارت دقیقتر «هر انسانی به خویشکاری خودش» کوشا بود به همین دلیل به هیچ پادشاهی و سلطانی و ولی فقیهی و سیستمی محتاج نبودند. چون انسانها فرهنگیده و با شعور و فهیم بودند و تکالیف و وظایف خود را میدانستند. مثالی سر راستر بزنم: اینکه چرا در سوئد، فنلاند، سوئیس، سنگاپور و امثال این کشورها انقلاب نمیشود، آیا در گرو نوع سیستم حاکم بر آنهاست یا در گرو «فرهنگ مردم آنها»؟. کدامیک؟. آیا سیستم پادشاهی یا جمهوریّت باعث شده است که کشورهای فوق، در سلک ممالک ایده آل محسوب شوند یا اینکه «فرهنگ و آگاهی و حسّ مسئولیّت و خویشکاری مردم کشورهای فوق» باعث شده اند که نوع سیستم، عملکرد داشته باشد؟. کدامیک؟.
    من از شما میپرسم که نمایندگان جامعه مختلف العقیده که هر کدامشان (از سلطنت طلبان و پادشاهی خواهان بگیر تا بیا به چپها و لیبرالها و سوسیال دمکراتها و سوسیال لیبرالها و ملّی مذهبیها و غیره و ذالک) مدّعی اپوزیسیون حکومت فقاهتی هستند با تمام هارت و پورتهایی که تا امروز داشته اند و هنوزم دارند، چرا نمیتوانند در بیرون از مرزهای میهن، دور همدیگر جمع شوند و به سلامتی وجود خودشان شراب بنوشند و چلو کباب بخورند؟. مسائل مملکت پیش کششان باد! آیا سوای این است که آنها هیچکدامشان درکی و فهمی از معنای «جمهوریّت»/پادشاهی یا ولایت» ندارند؟. چطور میتوان مثلا ادّعای لیبرال بودن و لیبرالیسم کرد، ولی گرایشهای چپ و مذهبی و امثالهم را از جامعه حذف کرد؟. وقتی در بیررون مرزها، هیچ همپیمایی و باهمآیی، واقعیّت پیدا نمیکند، آنگاه چطور میتوان امیدوار بود که حضرات در ایران به حرف همدیگر گوش سپارند یا ارزشی برای همدیگر قائل باشند، اگر نخواهم بگویم که به قتل عام همدیگر بر نیایند.
    شاد زی و دیر زی!
    فرامرز حیدریان

    د., 05.02.2024 - 12:37 پیوند ثابت
    ناشناس

    عنوان مقاله
    کامنت آقای حیدریان

    آقای حیدریان زیاد می گویند که هیچ نگویند.
    اگر من و شما و ملت ما کسی و یا حزبی را انتخاب کردیم و پس از چندی از انتخاب خود راضی نبودیم و خواستیم در دوره بعدی انتخاب مان را تصحیح کنیم، آیا این ممکن است یا نه؟ این اصل اول جمهوری خواهی است. این فقط در شکل حکومتی جمهوری میسر است و نه حکومت سلطانی . شما هم لطفا از پاسخ گویی مشخص طفره نروید


    ی., 04.02.2024 - 20:56 پیوند ثابت
    احمد پورمندی

    عنوان مقاله
    بی من وتو به سر شود

    آقای حیدریان گرامی! به نظر می رسد که هر چه توضیحات شما وسیع تر می شود،ابهامات من هم افزایش می یابد! اینکه کسی بحث را از آدم ابوالبشر شروع کند و تا ذرات بنیادی و ابعاد کهکشان ها ادامه بدهد، تنها این پیام را منتقل می کند که طرف نمی خواهد به موضوع اصلی بپردازد و مخاطب را سر کار گذاشته است. مقدمه سوال من این است که در ایران صد ها نظام سیاسی نداریم و صحبت فقط بر سر سه گزینه جمهوری، سلطنت و ولایت است . در اولی مردم مقامات را با رای آزادشان انتخاب و هر وقت خواستند، عزل می کنند. در دومی، عالی ترین مقام کشور مشروعیت تخمی-الهی دارد و در سومی این مشروعیت از آسمان می آید. سوال من از شما کاملا مشخص است: در کجای این منظومه قرار دارید؟
    زنده باشید
    پورمندی

    ی., 04.02.2024 - 20:40 پیوند ثابت
    تیرمفت،گنجشک مفت

    قبلا اشاره شد که .................................... چون جوامع عصر جدید را نمی شناسی و احتمالا در عهد صفویه بهاالله زیست میکنی. مانند شوپنهاور مدعی هستی که جهان و واقعیت فقط یک تصور است یعنی جتابعالی اکنون در عصر فئودالیسم برده داری زندگی میکنی و نه در اینترنت. شباهت زیادی به برکلی کشیش اسکاتلندی داری که اطرافش را فقط خیال و ایده و اوهام بشمار می آورد.
    اگر چپ و راست و ملی و مجاهد و کارگر و سرمایه دار و آخوند همه کشک هستند چرا یکی از وظایفت مبارزه با اقشار و طبقات و گروهها و سازمانها و افراد واقعن موجود است ! فکر نمی کنم برکلی کشیش و شوپنهاور بودا پرست، هم مانند تو اینقدر منکر زمین و زمان و دریا و بحرالموت بوده باشند.
    .............................
    امید است چیزی نقطه چین نشود تا بدانی چپ و راست و ملی و مذهبی و خرافاتی در قرن 21 واقعیت هستند. لابد واقعیت را هم توهم می پنداری.؟

    ی., 04.02.2024 - 11:58 پیوند ثابت
    فرامرز حیدریان

    عنوان مقاله
    عینک دودی زدن بر چشمان در شب قیر گون

    درووود!

    کارنامه ریز و دُرُشت حضرات ایدئولوژیگرایان که نام بی مسمّای «چپ» را بر خود گذاشته اند و همچنین کارنامه حضراتی که خود را لیبرال و دمکرات و ملّی و سکولار و خزعبلات مشابه اتیکت زده اند نه تنها بر من مثل روز روشن است؛ بلکه برای تمام کسانی که تاریخ معاصر ایران را در زیر ذرّه بین سنجشگری و استقلال فکر خود گذاشته اند. برای من کاملا هویدا و محرّز است که تمام مدّعیان – چه آنان که حاکمند، چه آنان که تقلّا برای حکومت کردن میکنند-  بدون هیچ استثنائی تا امروز خاصم سر سخت ایرانیان و پرنسیپهای فرهنگی آنها بوده اند و همچنان هستند. بنابر این، معلمان و استادان بزرگ من برای کاربست روشهای انتقادی بی محابایم نسبت به همه در همین رفتارها و گفتارها و کارنامه حضرات مدّعو ریشه دارد از حکومتگران فقاهتی اش بگیر تا بیا به اولترا عربده زنهای «سکولار-دمکرات» و مزخرفگوییهای مشابه.

    اگر معنای «فرهنگ» را میدانستی، آنگاه تشخیص میدادی که آنچه در ایران، حاکم اقتلویی است، هیچگاه با فرهنگ مردم ایران، سنخیّتی نداشته و تا امروز نیز فقط تمام کرد و کارهای زمامدارانش برای نابودی «فرهنگ ایرانیان» بوده است و همچنان هست، عین  رفتارها و گفتارهای حضرات پر مدّعای مخالف حکومت فقاهتی. مدّعیان اپوزیسیون حسب بیش از چهار دهه رفتارها و گفتارهایشان در کلّ و چشم انداز ادّعاهایشان تا امروز ثابت کرده اند که با حکومت خلفای الله، اینهمانی هویّتی دارند و فقط هر کدامشان در فکر حکومت انحصاری بر ایران و مردمند. یا به عبارت دقیق و ضرب المثلی آن: «سگ زرد، برادر شغال است».

    شاد زی و دیر زی!

    فرامرز حیدریان

    ی., 04.02.2024 - 11:32 پیوند ثابت
    به حیدریان

    ............................ ایکاش نثر ملیون و چپ و اتنیکی را قدری می آموختی تا ناخواسته مبلغ فرهنگ کنونی حاکم در ایران نباشی و ادبیات و فرهنگ سکولار دمکرات هوانیستی اپوزیسیون را تخریب نفرمایی نبرد دمکراتیک طبقاتی انسان مدار مترقی حتی در واژهها و ادبیات و مرام و ایدئولوژی ظاهر میگردد. و نویسنده را افشا می نماید.

    ی., 04.02.2024 - 10:46 پیوند ثابت
    فرامرز حیدریان

    درووود!

    حاشیه ای مختصر برای آدمهای بی هویّت.

    انتشار نظرات من در پای مطالب دیگران به حیث مقالات انتشاری من محسوب نمیشوند. من هر ده روز یک بار مقاله مینویسم و نشر میدهم. آنچه را که مدیر محترم سایت با مسئولیّت خودش اجرا میکند، به من هیچ ربطی ندارد. من اگر در پاسخ به حرفهای دیگران بر می آیم، فقط برای این است که موضوع مشاجره را دقیق تفهیم کرده باشم؛ ولا غیر. بنابر این به جای حرفهای بی ربط زدن، بهتر است مقاله ای ارشمند بنویسید که صنّار سی شاهی بیارزد و دیگران را به اندیشیدن و پرسشگری بیانگیزاند. بحث هر چقدر گسترده تر شود، بهتر میتوان به حقیقت دست پیدا کرد. شبانه روز نشستن در پای کوره ایدئولوژی و حرفهای صد تا یه غاز  و میلیونها بار جویده و نخ نما شده گفتن و به زمین و آسمان پرت و پلاها بافتن، چه نتیجه ای برای احدی دارد؟. سایت ایران گلوبال، فضای آزاد بدون مانع در اختیار کسانی میگذارد که اهل استدلال و منطق و مسئولیّت باشند. اگر حرف حساب برای گفتن دارید، این گوی و این میدان. به پیش!. اگر ندارید، بیخود سنگ نندازید، چونکه به سر خودتان خواهد خورد.

    شاد زیید و دیر زیید!

    فرامرز حیدریان

    ی., 04.02.2024 - 10:02 پیوند ثابت
    جنگل مولا

    انگار وضع مراجعین سایت و کامنت نویسان چنان شیر در شیر شده که ادمین یا مسئول سایت میکوشد آخرین شیره هویج را بچکاند و نظراتی را که این 2 نفر در باره همدیگر مینویسند اینجا منتشرکند، و معلوم نیست کی کی را نقد کرده.!؟ نباید کمنت های تکمیلی نویسنده مقاله منتشر شود چون اینکار ی...........................................
    این کار یک نواع کوروپت/کاراپت و فساد در این سایت بشمار می آید. در زمان ادمینی ........................نیز اینگونه فرصت طلبی انجام میشد . وی در باره ترک بودن سومرها !! 2 صفحه ترجمه میکرد،اینجا قرار میداد ؛ و بعد با نوشتن دهها کمنت زیر ترجمه خودش، می خواست آنرا اصلاح و تکمیل کند !! خلاصه، کاربران و سایت شده بودند دفتر چکنویس آن مترجم عجول.
    مدیریت سایت باید کنترل بیشتری روی .............. داشته باشد؛ البته اگر خودش سواد و تیزهوشی لازم را داشته باشد. چون معمولا خواننده می خواهد کامنت جدید دیگران را بخواند و نه کامنت خود نویسنده مقاله را که دوباره زیر مقاله خودش نوشته!!!! این سوء استفاده از آنارشیسم و لیبرالیسم حاکم بر این سایت وزین گلوبال است.

    ی., 04.02.2024 - 08:54 پیوند ثابت
    فرامرز حیدریان

    عنوان مقاله
    ظواهر ساختمان و داخل ساختمان

    درووود بر آقای پورمندی گرامی!

    اندکی توضیح بیشتر.

    بی گمان، حقّ مسلّم شماست که نوع دلخواه و ایده آلی خودتان را از نظام کشورداری در نظر داشته باشید و برای ایده آل و خواسته خودتان نیز به دلایل و امثله فراوانی از گوشه و کنار جهان استناد کنید. ولی مطمئن باشید همانطور که شما برای نوع سیستم ایده آلی و خواسته ای خودتان مصّر هستید، دیگرانی نیز هستند که برای نوع سیستم کشورداری ایده آل خودشان مصّر و پایبند هستند. کماکان که اگر تمام ایرانیان را در زیر میکروسکوپ تجزیه و تحلیل بگذاریم، میبینیم که گرایشهای مختلف به سیستم کشورداری ایده آل خودشان، سفت و سخت پایبند و مبلّغ و طرفدارش هستند از «سلطنتی گرفته تا پادشاهی و ولایت فقاهتی و سوسیالیستی و کمونیستی و امثالهم». هر کدام از گرایشها نیز وقتی به منابع نظری و عقیدتی آنها بنگری، متوجّه میشوی که برای سیستم ایده آلی خود، خروارها دلایل ردیف کرده اند. امّا مسئله ما نباید این باشد که کدام سیستم کشورداری، ارجحیّت دارد؛ بلکه تمرکز بر محتویات نظری و نحوه های پراکتیکی پدافندگران آنهاست که ارزش و اعتبار و ارجح بودن نوع سیستمها را به محک میزند. نمیتوان مثلا ادّعای دمکراسی خواهی کرد، ولی با همان مهمّات زرّادخانه ای عقیدتی و مبارزه ایدئولوژیکی با دیگران روبرو شد. موضوع مشاجره ای این است که در جامعه تحصیل کردگان ایرانی و کنشگران مختلف، محتوا تا امروز فدای صورت و ظاهر شده است و اکثر کشمکشها و اختلافات و خصومتها نیز بر سر ظواهر و صور است که باعث شده همه از همدیگر بگریزند یا نسبت به رفتارها و گفتارهای یکدیگر مشکوک و مظنون باشند.

    من به شخصه به محتویات و پایبندی به اصول و پرنسیپها بیش از فُرم و نوع سیستم بها میدهم؛ یعنی اینکه رُک و پوست کنده بگویم، اگر سیستم ولایت فقاهتی، همین امروز به «پرنسیپهای فرهنگ ایرانیان» پایبند شود و در عمل به اجرا و نگاهبانی و گسترش آنها بکوشد و اجرایشان را در تمام ابعاد اجتماعی و کشوری تضمین کند، مطمئن باش که من، صد در صد از ولایت فقاهتی پشتیبانی خواهم کرد و خادم آنها خواهم ماند و دیگر فرمها و انواع سیستمهای کشور داری در نظرم محو خواهند شد و تا زمانی که زمامداران ولایت فقاهتی پایبند به «پرنسیپها و اصول فرهنگ باهمستان ایرانیان و مفاد حقوق بشر» و مُجری آنها هستند، آفرینگویی مرا با خود همراه خواهند داشت. فقط از لحظه ای که خلاف پرنسیپها و اصول، گام بردارند، آنگاه نوع دیگری از سیستمهای کشورداری برای من، جنبه ایده آلی و ارجحی پپیدا میکنند. بنابر این برای من، ظواهر و نوع سیستم، مهم نیست؛ بلکه محتویات و پرنسیپها و اصول و قوانین و بُنمایه های فرهنگ جامعه مهم هستند.
    من هیچوقت عقیده نداشته ام و ندارم که مسئلا اگر سیستم کمونیستی یا سوسیالیستی بر کشورم حاکم باشد، صد در صد، مسئله «دادگزاری» برای همیشه و ابد، حلّ خواهد شد. چنین تصوّری، خامی و ناآگاهی انسان را از مسئله ای به نام «انسان» در جامعیّت بغرنج و پیچیده روح و روان و غرایز و سوائقش میکند. من حقیقتا آقای پورمندی گرامی تا امروز کوشیده ام که انسان را در مقام انسان بشناسم و هرگز از هیچکس نیز بت ایده آل یا غول ملعون نساخته ام؛ بلکه انسان را در سوائق و غرائزش مدام در پیش چشم خودم مجسّم کرده ام و میدانم که انسان، موجودیست که در موقعیّتها و مکانها و تحت شرایط متغیّر، رفتارها و گفتارها و کنشها و واکشهای متفاوتی از خودش بروز میدهد یا به عبارت دیگر، انسان را نمیتوان به هیچ وجه من الوجوه «دانست» و چون نمیتوان در باره هیچ انسانی، «دانش قیراطی و محاسبه ریاضی وار» از وجودش داشت، در نتیجه نمیتوان با اطمینان خاطر نیز گفت که کارگزاران فلان سیستم کشورداری، حتما و صد در صد، خادم ملّت خواهند بود؛ زیرا نوع سیستم کشورداری، ایجاب میکند که چنان و چنین، رفتار کنند. من به چنین حرفهایی، هیچ اعتقادی ندارم. اصل برای من، «وجدان آدمی و استقلال فکر و میزان فرهیختگی و فرهنگیده و آگاهمند» بودن آدمیست که مطرح است. بالطّبع، هر چقدر کارگزاران و زمامداران کشوری از وجدان فردی و استقلال اندیشه و رادمنشی و فرهیختگیی برخوردار باشند، به همان میزان میتوان در تصمیمها و کرد و کار آنها نتایج بکری را پیش بینی کرد. امّا وقتی سیستم ایده آلی حاکم باشد و زمامداران به همان کثافتکاریهایی مشغول شوند که مثلا «حکومت خلفای الله» مشغولش هستند، آنگاه چه فرقی میکند که ما شبانه روز از سیستمی به سیستمی دیگر همچون ایستگاههای اتوبوس، جا به جا شویم و انقلابهای خونین و مالین راه بیندازیم و تلفات انسانی و مالی سرسام آوری را بپردازیم و دست آخرم هیچ و پوچ عایدمان نشود. وقتی که عمل و رفتار ما از مقصد و هدف ما، دور افتاده باشد، چه فرقی مییکند که سیستم کشورداری، جمهوری باشد. پادشاهی باشد. سلطنتی باشد، فقاهتی باشد، کمونیستی باشد، سوسیالیستی باشد. مسئله، انسان و رفتار و گفتارش و پایبندی به اصول و پرنسیپها و قوانین است که مهم است؛ نه ظواهر و دنگ و فنگهای دهن پرکن و پر زرق و برق دار پیرامونی. خانه ای را که نتوان در آن سکونت داشت و آرامش خود را پیدا کرد، اگر تمام در و دیوارش را از زمرّد و الماس و طلا نیز بیارایند، آخرش هیچ است و باید ویرانش کرد؛ زیرا انسان در درون آن، «خوشبخت نیست و آرامش خود را ندارد». حکومت خلفای الله را به این دلیل مردم نمیخواهند، زیرا اکثریّت قریب به اتّفاق مردم، در زیر سقف الهی، اصلا و ابدا، خوشبخت نیستند و در عذاب جهنّم الهی مدام در حال سوختن هستند. سلطنت محمّد رضا شاه به این دلیل سقوط کرد که بر پرنسیپها و اصول و بُنمایه های فرهنگ مردم، پا گذاشت و امکانهای فروپاشی خودش را به دست زمامداران و متصدّیان و ارگانهای خودش هموار کرد. پس نتیجه میگیریم که نوع سیستم کشورداری هیچگاه ضمانتی برای این نیست که زمامدارانش به طور قطعی میتوانند محتویات تئوریک آن را در واقعیّت اجتماعی و مناسبات کشورداری اجرا کنند. این فعلا تا اینجا. هر چند میتوان رروزها و هفته ها در این خصوص نوشت و نوشت و نوشت.
    و امّا مسئله بودجه مالی شبکه ها و نشریه ها و رادیوها و غیره و ذالک. همانطور که گفتم برای من، منابع مالی از کجا تامین میشوند، مطرح نیست؛ بلکه نتایج و تاثیر و نفوذ برنامه هاست که مهم است و شایان تامّل. شما میگویید به فرض که «پوتین» مخارج مالی شبکه «من و تو» را پرداخت میکرد، آیا باز من، همچنان بر دیدگاهم پایدارم یا نه؟. عرض کنم من یه قدم فراتر از شما میگذارم و میگویم که فرض کنیم بودجه مالی «من و تو» را، وزارت اطّلاعات حکومت فقاهتی مستقیم به حسابشان واریز میکرد تا حساب و کتابهای خاصّی را برای سیاستهای خودش پیش ببرد. باز من هیچ دلیل نمیبینم که بخواهم «محتوا» را فدای ظواهر کنم. بلکه میکوشم تمام جنبه های مسئله را از ابعاد مختلف واکاوی کنم و این راه را برای خودم باز میگذارم که در انتهای بررسی خودم از لحاظ «اخلاقی» به منابع مالی، ایراد بگیرم یا نگیرم یا اینکه از لحاظ تاکتیکی برای اهدافی بلند مدّت و ارزشمند و نتیجه بخش، تصدیق کنم.
    بسیاری از نشریه ها و مجلّات ارزشمند را با مقالاتی عالی که در اروپا و آمریکا بعد از فاجعه 1357 از طرف ایرانیان منتشر میشدند، منابع مالی آنها را من دقیق میدانستم که از کجا تامین میشوند. ولی هیچگاه در باره اینکه منابع مالی آنها چه اهدافی را دنبال میکنند، مدّ نظر من نبود؛ بلکه محتویات مقالات و بُرد و نفوذ و تاثیر آنها بود که مدّ نظرم بود. بالطّبع میتوانستم خیلی ساده بگویم که چون منابع مالی فلان نشریه و مجله از فلان ارگان و سازمان و کشور تهیّه میشود، من حاضر نیستم حتّا نگاهی سرسری به ظاهر چنان مجلاتی بیفکنم. با چنین کاری مطمئن باشید آقای پورمندی که من بر فقر آگاهی و دانش خودم میافزودم بدون آنکه بتوانم روزی روزگاری بتوانم بر شالوده اندیشیدن و آگاهی متّقن در باره «خیر و شرّ» قضاوت کنم. هیچ انسانی آقای پورمندی، اسوه کمالات و جمیع فروزه های نیک یا منبع و ماخذ شرارت محض نیست. انسانها مابین «خیر و شرّ» همچون پاندول ساعت در نوسان هستند و رفتارهای شرارت بار یا نیک آنها در گرو متغیّر «سوائق و غرائز» است و همچنین میزان آگاهی و فهم و شعور و نیروی تمییز و تشخیص آنها. هیچکس شرّ مطلق یا خیر مطلق نیست. انسان، انسان است با تمام ضعفها و برتریها و توانمندیها و خصلتها و بلاهتها و اشتباهکاریهایش. من فقط امیدم همواره این بوده است که انسانها در موقع رفتار و واکنش، حواسشان باشد که بر جنبه «نیکمنشی» بیشتر متمایل باشند تا جنبه «شرارت آمیز». همین. برداشتم نیز از تمام شبکه های اینترنتی و سایتها و غیره و ذالک دقیقا همین است که چقدر به سمت و سوی «نیکی» تمایل دارند و چقدر از «شرارت» فاصله میگیرند. ولی اینکه صد در صد در برنامه هایشان، محصولات ایده آل بی امّا و اگر تولید کنند، از نظر من خودفریبی است و خیال بیهوده؛ زیرا هیچ انسانی حاضر نیست تمام عمرش بی پاداش، کاری را پیش ببرد؛ ولو خیر اعلا باشد. حتّا «جنّت الهی» را در قبال عبودیّت و خشوعیّت و بندگی و ذلالت ظلوم و جهول ماندن به مومنان میدهند.
    شاد زی و دیر زی!
    فرامرز حیدریان

    ی., 04.02.2024 - 08:05 پیوند ثابت

    افزودن دیدگاه جدید

    لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

    متن ساده

    • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
    • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
    • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

    لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

    CAPTCHA
    لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
    کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.