رفتن به محتوای اصلی

بیهودگی اجماع نظر و تنوع نظر و روشنفکر، بمفهوم اخص شان در نزد ما
18.02.2024 - 19:38

 

غربی ها در خصوص ساختن، تعریف و عنوان واژگان مفهومی خودشان چون مفهوم روشنفکر، اجماع نظر دارند. تنوع نظر هم بر سر نظریه پردازی است. ما که در این نوع موضوعات مقلد غربی ها هستیم، نه می توانیم "اجماع نظر" داشته باشیم چونکه موضوع که از درون خود ما بجوشد نداریم، و نه می توانیم "تنوع نظر" داشته باشیم چونکه اصولاً نظریه پردازی نمی کنیم بلکه در اشغال نظریه ها و اندیشه های غرب گیر و سرگردان هستیم. 

به هر موضوعِ برآمده از بار ارزش انسانی، ابتدا باید نسبت به آن نظریه پردازی شود و سپس در قالب یک مفهوم (مانند روشنفکر) ساخته شود. وقتی بر بستر فرهنگ  و جامعه ما موضوع نباشد اما تا دلتان بخواهد ادعاباشد قطعاً بازار بلبشو برپاست که هر کسِ چرب زبان و مالاً زبان دراز در چنین بازاری می تواند کالای بُنجل خود را به بُنجل خران قالب کند مانند "روشنفکر دینی"، "اصلاح طلبی دینی" و "روشنفکر شیعی". 

در واقع با استعاره یا بهتر است بگوییم با جعل intellektuell برای خودمان "روشنفکر" می سازیم. حالا اگر از مسعود بهنود بپرسی روشنفکر چه معنی دارد؟ به تو جواب می دهد که "روشنفکر ایرانی بدون شیعی" معنی ندارد! البته از یک نظر شاید راست گفته باشد چونکه بدون چنین "روشنفکر" شیعی، روشنفکر در معنای اخص کلمه در نزد ما به جز یکی دو تا استثناء، وجود خارجی ندارد. و ایشان ترجیح می دهد با برجسته کردن "روشنفکر" شیعی چون خاتمی و بطورکلی "روشنفکری" شیعی، بر چشم آن استثناها و روشنفکری در تعریف اصیلش، خاک بپاشد. 

چگونه می توان کلاف گوریده ی معضل معنای اصیل روشنفکر را در این بازار آشفته ی جعلیات، باز کرد؟ بنظرم پاسخش این است: آن لزومی که برخاسته از نیازمندیِ درونیِ ما باشد. این "نیازمندی درونی" قطعاً ما را به سمتی خواهد بُرد تا بتوانیم جعلایات و بیهودگی ها در این زمینه را بی اثر کنیم. 

نیکروز اعظمی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

هوشنگ اسدی

معمولا نوشته هایش حیدریان گرامی را با وسواس می‌خوانم، چون میداند چه می گوید ، او را ارج می گذارم . نوشته او زمینه دیگری را باز کرده است که به گمان من ارتباط چندان مستقیم به  آنچه من از نوشته شما فهمیدم ندارد. او اشاره به نامگذاری ها و تاریخچه این نامیدن ها داشته است، و سفارش می کند به آن نپردازیم ، بلکه سراغ درد اصلی برویم که درماندگی ما از پرسشگری و خردورزی است . البته حرفهای بسیار معقولی است که علت نفهمیدنهای ما را به چالش می گیرد. 
اما موضوع این است وقتی ما از طریق دروازه کج  (پذیرش و کپیه برداری ) وارد می شویم، بقیه قدمها و انتخاب مسیر (اگر  انتخاب بنامیم ) در کجراه خودجوش مسیر یابی می کند . مثل آن است که پایه قوائد فیزیک را ندیده بگیریم و بدنبال فهمیدن نسبیت باشیم . چرا که این تغییر نامها و عنوانها ... نیست که مشکل است ، بلکه ارزشهای فرهنگی و فکری عادتی در پی آن در طول زمان بستر فرهنگی کجراهان میشود که برگشتن دیگر آسان نیست .

د., 19.02.2024 - 21:09 پیوند ثابت
نظرات رسیده

نیکروز اعظمی : 

درود به آقای فرامرز حیدریان

کامنت تان را ملاحظه کردم و پسندیدم. پسندیدم اما نه به واسطه برخی همراهی نظری میان من و شما بلکه به دلیل طرح نیندیشگی و غیبت روشنفکری به مفهوم اخص کلمه بعنوان معضل فرهنگ ما، که اشاراتی داشته اید. واقعیت این است که "روشنفکران" ما چیزی بعنوان معضل فرهنگی نمی شناسند و اگر می شناختند باید طرح و فهمیده می شد. در عین حال معلوم نیست با "بی عیب و نقصی" فرهنگ بومی خود پس به چه دلیل سر در آخور و توبره افکار و اندیشه های غربی دارند؟ و از این بدتر  اصلاح طلبی دینی را "رنسانس" می فهمند بی آنکه بدانند رنسانس یک رویداد غربی بر بستر فرهنگ خودشان است! در هر صورت، معضلات و بن بست فرهنگ اسلامی را نمی توان در چند سطور توضیح کرد اما طرح آنها نامفید نیستند. با سپاس نیکروز اعظمی

د., 19.02.2024 - 21:07 پیوند ثابت
شازده اسدالله میرزا

اصولآ نهال روشنفکری نوين و پس از مشروطه ی ايران، اصلآ از جاسوسخانه های اتحاد شوروی به ايران آورده شده و پس از شهريور بيست هم در حزب توده آبياری و تنومند شد که ميوه آنهم برای ما ايرانيان، جز مسموميت هيچ چيز ديگری نداشت. بخش بزرگی از مردم ما هم که بگونه ی با خواندن کتاب فارسی و آثار همين دو گروه به اين ناخوشی مبتلا گشتند. بويژه با خواندن آثار آن دسته از نويسندگانی که هم باور های ارتجاعی شيعی داشتند و هم اينکه سوسياليسم استالينی را می ستودند.

همين گروه از باصطلاح روشنفکران و دست پروردگان و شاگردان آنان هم هستند که از هر چه فًر و فرزانه گی و شوکت و شکوه و زيبايی و درخشندگی است بيزارند و می خواهند آنرا ويران کنند. بدانسان که حتا از هر پيشوند و پسوندی هم که نشان بزرگی و فرزانه گی و احترامی ژرف به کس يا کسانی باشد، به سختی نفرت دارند و هرگز هم آنها را بکار نمی برند. يعنی واژه گان قشنگی چون «عاليجناب»، «سرکار خانم»، «جناب آقا» و بويژه شاهنشاه، پرنس، پرنسس، شاهدخت، شاهپور و شاهزاده

يگانه توجيهی هم که البته خود برای بکار نبردن اين الفاب و واژگان احترام آميز می آورند، همان مثلآ انسان دوستی ـ اومانيسم ـ است که آوردم. همچنين از ديد خود، روشن انديشی و برابری طلبی. يعنی آنان می خواهند نشان دهند که هيچ انسانی را از انسان دگری بزرگ منش تر بشمار نمی آورند. انديشه ای که البته آن هم بظاهر بسيار انسانی می نمايد. اما همين انديشه ی به ظاهرنيک، در باطن، اتفاقآ پليد ترين و خطرناک ترين انديشه ی است که وجود دارد. همچنين يکی از اصلی ترين دلايل پاگرفتن اين نظام بی فرهنگان و گدايان و چاقوکش ها که من چرايی آنرا خواهم آورد.

ابتدا اما اين بنويسم که انديشه «برابری طلبی»، آنهم به شکل مطلق، توهمی است که فقط از ذهن آدمهای مذهب زده و ايدئولوژی باور بيرون می تراود. چون اصل «برابری انسانها» جدای از اينکه شعاری بيش نيست و هرگز نمی توان جامعه ای را ساخت که در آن همه دارای يک جايگاه و احترام باشند، اصولآ هم همان نقطه ی اتصال و «اصل مشترک تمامی ايدئولوژی» ها است که تاکنون چند صد ميليون هم از بشريت قربانی گرفته. چه در قالب مذهبی و چه در شکل «ايدئولوژی کمونيسم». همچنان که نخستين و پايه ای ترين شعار های رژيم روضه خوان ها، توحيدی کردن اقتصاد و برپايی يک جامعه ی بی طبقه بود. يعنی همان شعار و هدف اصلی استالين و مائو و پلپوت و وهابی ها و طالبان ملاعمر، البته با اسامی و واژگان متفاوت.
د., 19.02.2024 - 15:57 پیوند ثابت
غریب آشنا

اصلآ وقتی اکثريت خود باصطلاح انديشه مندان و نخبه گان ايران پس از آن «جنون مذهبی ايران بربادده» و حتا با سی و يک سال تجربه ی عينی سراسر خيانت و دزدی و چپاول و تجاوز و خون هم همچنان از «ملای بد» و «ملای خوب» سخن بگويند، ديگر چه جای شگفتی دارد که ايران در دست مشتی روضه خوان و چاقوکش باشد که با لاطائلاتی چون فقه و امام زمان و مجتهد جامع الشرائط و ولی فقيه و فتوا ... مردم ما را حد و تازيانه زده و حتا به پسران ما هم تجاوز کنند و گروه ديگری هم بنام «اصلاح طلبان» درست با همان اراجيف شرم آور به نبرد آنان رفته و خود را هم آزادی خواه و فرزانه و آلترناتيو آن «نظام ساخت روشنفکران ايران» معرفی کنند

د., 19.02.2024 - 15:49 پیوند ثابت
شازده اسدالله میرزا

اکثر روشنفکران ايرانی هنوز هم درک نکرده اند که «جامعه ی آزاد و دموکراتيک»، اصلآ يعنی همان «جامعه ی طبقاتی»! ... اومانيسم اين طايفه هم نه اومانيسم، بلکه گونه ای فقرستايی و نکبت پرستی است ...
وقتی اهالی کوی انديشه و قلم ملتی، دهها سال مرتبآ فرزانه گی ها و بزرگی ها را بکوبند که اينکار نادانسته، «تبليغ برای بی فرهنگان و بی سر و پايان» هم هست، از روز هم روشن تر است که سرانجام حکومت و دار و ندار «ملت» به دست گروهی می افتد که از تمامی قشر های اجتماعی آن ملت گداصفت تر و بی فرهنگ تر و پست تر و بی سر و پای تر باشند...

در دوران مائو، حکومت چين، بسياری از مردم بينوای آن کشور را بدان پايه از «ايمان ايدئولوژيکی» رسانده بود که بسياری از کشاورزان چينی، براستی و از سر ايمان، برای مرغان خانه گی خود نيز، کتاب مائو را می خواندند که آن پرندگان، تخم های دوزرده و يا درشتی بگذارند

د., 19.02.2024 - 11:39 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
هنر پرسشگری

درووود بر آقای اعظمی گرامی!

اندکی نامتعارفگویی خلاف جریان آب از بهر پرسیدن از خود؛ نه دیگران

معادل کلمه «Intellektuell» را اگر به همین ظاهرش نگاه کنیم، مترجمان عهد مشروطه به «منورّالفکر» برگردانند و نسل مترجمان بعد از مشروطه به «روشنفکر» و از این طریق، روشن را صفتی برای فکر محسوب کردند که باید بر تاریکی پرسشها و مُعضلات و مسائل در حوزه های مختلف بتابد، تا تابنده نور که همان فکر روشن شخص «روشنفکر»  باشد، بتواند به پرسش مطروحه، پاسخ درخور بدهد. تا اینجا فعلا بحثی و مشاجره ای بر سر معادلنویسی و دُرستی و غلطی آن نیست.  جدال و مشاجره را فعلا در این خصوص باید کنار گذاشت و فرض را بر این گرفت که معادلنویسی، دقیقا مغزه و محتوای واژه بیگانه را – مهم نیست خاستگاهش کجا بوده باشد- انتقال میدهد. پرسش کلیدی این است که «فکر چیست؟». انسان زمانی میتواند به «اندیشیدن/فکر کردن» رو آورد که به جای پرسیدن از دیگران، از خودش بپرسد؛ یعنی اینکه، «تخمه پُرسش» باید به درون خاک تجربیات خود انسان بیفتد تا امکان روشن بودنش هم برای خود انسان و هم برای دیگران، امکانپذیر باشد. پرسش عین اسپرمی میماند که به زهدان انتقال پیدا میکند و تمام سیستم هورمونهای انسان باردار شونده را متغیّر میکند و او را مدام در هول و ولاهای زایش، آونگوار نگه میدارد. فرزندی که زاییده میشود، رنگ وبو نشانه های انسان زاینده و شخص باردار کننده را با خود دارد و عینیّت ملموس او برای زاینده و باردارکننده و دیگران، آشکار و هویداست.

انسان، زمانی میتواند روشنفکر باشد، که در هیزم تجربیات بی واسطه و تامّلات شخصی خودش و مردمش بسوزد و محصول سوختنهای فکری اش به روشنایی پیرامونی مختوم شود. فکری/ایده ای را که انسان به تن خودش در باره اش نیندیشیده باشد، هر چقدر نیز شیک و تیتیش مامانی جلوه کند، هرگز فکر و ایده فردی نیست که بتواند در حالت «روشنی» برای خود انسان یا دیگران پدیدار شود و بهره ای به احدی برساند.
معضل فاجعه بار «تحصیل کردگان ایرانی» در رویارویی با تحوّلات فرهنگی و تاریخی و اجتماعی باختر زمینیان در این بود که رگ و ریشه و پسزمینه ها و بنیانهای «اندیشییدن غربیان» را نشناختند و کنجکاو از بهر کشف و شناخت آنها نیز برنیامدند و هنوزم بر نیامده اند؛ بلکه فقط به تقلید و کپیه برداری و متابعت و بازخوری و تکرار بسیار سخیف و احمقانه موضوعات فکری و مشاجره ای آنها و سپس قاپیدن مفاهیم غربی به منظور اظهار لحیه در دایره امور اجتماعی و فرهنگی و کشورداری ایرانیان، فضولیهای آنچنانی کردند که محصول فضولیهایشان نیز «حکومت خلفای الله» از آب درآمد. مشکل تحصیل کرده ایرانی در این است که «هنر پرسیدن از خود را» را بلد نیست. تفاوت غربیان با ما در این است که رمز و راز تحوّلات فرهنگی غربیان از زمانی شروع شد که «پرسیدن از خود» را آغاز کردند. اگر بخواهیم گذشته های فکری و فرهنگی مغرب زمینیان را فعلا به کناری نهیم و نقطه ای خاصّ را مبنا قرار دهیم، آنگاه میتوان از «رنه دکارت» به این سو آغاز کرد که مراجعه ساده به شاهکارش به نام «روش به کار بستن ....» میتواند مسئله «پرسیدن» را خیلی شفّاف نشان دهد. حال بماند که تا امروز نیز «جمله معروف دکارت: cogito ergo cum» نیز تا امروز به غلط ترجمه و رایج و نقل قلم و زبان حضرات شده است. معنای جمله دکارت: «من میاندیشم، پس هستم» نیست؛ بلکه معنای دقیقش این است: «من از چیزی آگاه هستم». فرق است بین اندیشیدن و آگاه بودن از چیزی. تحصیل کرده ایرانی وقتی مثلا تک مصرع شاهنامه فردوسی را: «خرد، چشمِ جان است، چون بنگری» میخواند، اصلا از خودش سئوال نمیکند که «خرد یعنی چه و منظور ایرانیان از این کلمه چیست؟» و تفاوت آن با «نوئوس یونانی/فرنوفت آلمانی/ریزن انگلیسی/راسیون فرانسوی و عقل اسلامی» در چیست؟. بلکه خیلی ساده و راحت الحلقومی، خرد را معادل تمام این مفاهیم میداند بدون آنکه در باره محتویات و تجربیات نهفته در «کلمات و مفاهیم»:، خردلی اندیشیده باشد یا بخواهد که بیندیشد. نیندیشیدن در باره «تجربیات مردم خود»، علّت کلیدی بلبشوهای قنطورنویسی در حیطه «علوم فرهنگی» در ایران است که نمیتوان به هیچ وجه من الوجوه با ارپائیان معاصر شد؛ زیرا ما «راه تجربیات خود» را نرفته ایم و هنوزم نمیرویم. تا زمانی که تحصیل کردگان ایرانی نمیتوانند - بویژه آنانی که مدّعی هستند و قیافه بگیر – در باره «چیستی خرد» بیندیشند و تفاوت آن را با نوئوس = νοῦς / فرنونفت=Vernunft / ریزن = Reason/ ریسن = Raison/ و عقل اسلامی» تمییز و تشخیص ندهند و از بهر فلسفی اندیشیدن آن برنیایند، بازار مکّاره انواع و اقسام روشنفکران دینی و قلّابی و متابعت کنندگان از آرا و نظرات اساتید باختری حسب هر چی آقا گفت در جامعه ایرانی به وفور همچون قارچ سر برخواهند آورد و مصدّر همه دانی خواهند شد.
فقر فکری و عقیم بودن تحصیل کرده ایرانی در این است که پاسخ «پرسشهای فرهنگ و تاریخ و مسائل کشورداری مردم خودش را» از زبان و توبره و آخور حاضر و آماده و نشخواری بیگانگان میخواهد بداند؛ نه از هنر اندیشییدن با مغز خودش و پتانسیلهای پرسشگری در باره «چیستی تجربیات بی واسطه خودش و مردم میهنش از کهنترین ایّام تا امروز». غربیان اگر پیشرفتی در هر زمینه دارند، مدیون پرسشهائیست که محصول مناسبات فرهنگی و اجتماعی خودشان هستند و در باره آنها با مغز اندیشنده خودشان فکر میکنند و در صدد پاسخ بر میایند . ما امّا به روش کهنسال خودمان همچنان «مقلّد» مانده ایم. خواه تقلیدمان در دیگ مذاب تشیّع و آخوندها و مراجع تقلید باشد. خواه در دیگ رنگارنگ نظریّه ها و دیدگاههای مختلف شهر فرنگ اساتید و متفکّران و فیلسوفان باختری. ما هنوز نتوانسته ایم «خودمان» را به حیث «ایرانی» کشف کنیم و بشناسیم؛ چه رسد به اینکه توانمند باشیم برای پرسیدن از خود.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
د., 19.02.2024 - 11:39 پیوند ثابت
نظرات رسیده

نيكروز اعظمي : Mehdi Dehnavi درود مهدی، در همین نوشته پاسخ پرسش ات لحاظ شده است در سطور آخر این نوشته، زمینه چنین نیازی را ابتدا در نیرومندی آن نقدی دانستم که باید این جعلیات را نشان دهد تا زمینه باشد برای گام های بعدی موضوع روشنفکر در تعریف و تفهیم اخصش

ی., 18.02.2024 - 21:22 پیوند ثابت
نظرات رسیده

مهدي : سلام نیکروز عزیز: هنوز به نظرت این « نیازمندی درونی» نیاز ما نشده؟ یعنی به نظرت بعد از دو انقلاب و چندین جنبش و چند خیزش هنوز ان « نیاز» نیست که بدانیم روشنفکر براستی کیست؟ خوب است که مدعیان پا بمیدان بگذارند و  کلاف سر در گم « این بازار اشفته جعلیات» را باز کنند و به « بیهودگی ها» نقطه پایان بگذارند. با درود و دوستی

ی., 18.02.2024 - 21:20 پیوند ثابت
هوشنگ اسدی

درود؛ 

نکته ای که من توجه دارم یا نگرانم، فقط جانسختی خود پنداران «روشنفکر» که اسیر ایدئولوژی های کپیه شده بوده یا هستند ، نیست، بلکه تعاریف کاذب / باور دروغین ریشه در عمق و پهنای جامعه میلیونی ایران دارد . حداقل با ظهور جدی چپ پر مدعا در دوران پهلوی دوم، سرعت بیشتری گرفت. زمانی اگر دیپلم می گرفتی و پایت به دانشگاه باز میشد ، خود جامعه ، عنوان یا مهر روشنفکر را بر پیشانی ات میزد ، فرهنگ دکتر مهندس و....همه جور عوارض داشته و دارد .
این فقط مشکل الیت فکری نیست یا اینکه آنها فقط مقصر یا ایجادگر آن نیستند ، تا حدی خودشان قربانی هستتد. ریشه در مکانیسم عادات و سنن دارد، که ایجادگر ، حامل و تقویت کننده آن است . ما با این سم رگهای جامعه سروکار داریم . شاید روشن سازی معانی و تعاریف درست یک بخشی از راه حل باشد ، راه حل اصلی تربیت جامعه سکولار در مسیر دمکراسی است
ی., 18.02.2024 - 19:41 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.