رفتن به محتوای اصلی

بیاد کار آفرینان محمودخیامی  ،  جبیب الله لاجوردی و  کاظم خسرو شاهی 
سرنوشت ایران ناسیونال و مدرسه عالی مدیریت
04.03.2024 - 19:57

 سال 1348 بود که یکی از نزدیکانمان  آقای" جعفر جوادی "که رئیس دبیرستان پهلوی زنجان بود. دفترچه ای را به من داد که در آن عکس چند ماشین پیکان بدون رنگ چاپ شده بود. ایشان از من خواست در مسابقه ای که کارخانه ایران ناسیونال برای نقاشان جوان گذاشته بود شرکت کنم. رنگ آمیزی ماشینهای پیکان بدون رنگ داخل دفترچه. تازه چند کتاب از گورکی و جک لندن خوانده بودم همراه کتاب جان رید "ده روزی که دنیا را تکان داد" من نیزمی خواستم دنیا را تکان دهم. 
شرکت کردن در چنین مسابقه ای را خلاف شان کسی که می خواست انقلابی شود !میدانستم. اما احترامم به شخص مراجعه کننده به اندازه ای بود که قبول کنم دفترچه را رنگ آمیزی نمایم. هر صفحه ای که رنگ میکردم شوقم بیشتر وبیشتر میگردید. به تصاویر ماشینهای آمریکایی مراجعه کردم.دبیر ادبیاتمان آقای "زند" که درهمسایگی ما زندگی میکرد. پیکان زرد رنگی داشت که تمام اوقات فراقت خود مشغول شستن وتمیز کردن آن بود. ماجرا را تعریف کردم، پرسیدم :"به نظر شما کدام  رنگ برای ماشین مناسب است؟ "نگاهم کرد و گفت: "معلوم است ، رنگهای روشن مانند ماشین من! ما تازه داریم آرام آرام از این رنگهای تیره وسیاه خلاص میشویم، مبادا هیچ ماشینی را تیره یا سیاه رنگ کنی، همه را روشن رنگ کن، آبی، قرمز، سفید. میتوانی تصور کنی وقتی که زنجان پر از ماشینهای خوش رنگ باشد، چه میزان روح شادی در مردم بالا میرود؟شهر چه میزان پر نشاط و فعال می گردد. برو هر چه می توانی شاد تر رنگشان کن.!" 
یاد چادر های نازک وگلدار خانم های شهرمان افتادم . براستی همین چادر های گلدار چه میزان بر زیبائی شهر می افزود. 
من تمام آن دفترچه را با رنگهای روشن رنگ آمیزی کردم . آن عزیز، دفتر چه نقاشی شده  را برای مسابقه ارسال داشت. از میان شاید صدها شرکت کننده من مقامی نیاورم. اما چند روزی با رویای تجسم شهری که در آن ماشینهای رنگارنگ ساخت ایران  که من رنگ آمیزیشان کرده بودم  در حرکت باشند،  و این که من هم در رویای آقای محمود خیامی که میخواست هر ایرانی یک پیکان داشته باشد.با سازندگان و طراحان ماشین پیکان همراه شدم !برایم بسیار لذت بخش بود.
 روزهایی که متاسفانه قدر آن را ندانستیم ، قدر کسانیکه میخواستند ایران را بر بستر استعدادهای جوان کشور بسازند. رئیس دبیرستانی که می دانست چگونه فکر می کنم . میخواست از این طریق نگاه تازه ای در من ایجاد کند.دبیرانی که در آرزوی رخت بر بستن رنگ های دلگیر وسیاه گستر ده شده حاصل از سنت و مذهب در یک شهر مذهبی !وجای گزینی رنگ های روش وشادی آور بجای آن بودند.
 مردانی چون خیامی ها که فرصتهای ایجاد شده را با کوشش، خلاقیت وسخت کوشی خود به واقعیت تبدیل میکردند، تا روح واندیشه ابرانی آباد و متجدد هم گام با ریتم زمان را  جایگزین کاهلی ، سنت گرائی و، باور های متحجر مذهبی کنند.تا غم این خفته چند را که خواب در چشم "نیما "  می شکست کم کرده،خفتگان  را از خواب سنگین قرون واعصار بیدار نمایند .
 شیپور بیدار باشی که متاسفانه نه تنها  بر خواب سنگین اقشار مختلف جامعه سنتی ،مقاوم در برابر تحول وتجدد کارگر  نشد.بل بسیاری از تحصیل  کردگانی چون من را که گرفتار در اتوپیای انقلاب کارگری ودهقانی  جهت  رسیدن به جامعه سوسیالیستی  که هیچ گونه شناخت عینی از آن جامعه سرد وخاکستری که بعد ها دیدیم  نداشتیم ! را نیز بیدار نکرد.  
بقول دکتر ناتل خانلری  رهروانی بودیم  که خار رهروان راهنما پنداشتیم .
خسرو شاهی ها، چند برادر دست به دست هم دادند؛ "تولید دارو تولی پرس" را بر پا کردند، مردانی تحصیل کرده چون کاظم خسرو شاهی، استادی دانشگاه سوربن پاریس را رها کرد و به ایران برگشت . شرکت جدید دارو سازی، بهداشتی و مواد غذایی را راه اندازی کرد. جوانان تحصیل کرده، فعال، کار آفرین با نگاهی حوشبینانه نسبت به آینده را ! در مصدر کار های  نو آورانه قرار داد. اکثر مدیران  فعال و خوش فکر با حمایت  وتشویق ایشان با هزینه شرکت تولید دارو شامل "مدرسه عالی  مدیریت" که تازه تاسیس شده بود.گردیدند. تحصیل در حین کار با حفظ حقوق و سمت. چه عشق و تلاش عظیمی در کار بود! تا این وطن وطن شود! 
برادران لاجوردی، تحصیل کرده دانشگاههای "هاروارد"، "ییل" و "مدرسه عالی مدیریت"، جملگی به ایران بر گشتند تا هولدینگ بزرگ "توسعه صنایع بهشهر" را راه اندازی کنند، یکی از اولین شرکتهای ایرانی که نیمی از صابون و 35 درصد از پودر شوینده بهداشتی و بخشی از شکر وروغن کشور را تامین میکرد. مجموعه ای بالغ بر 80 شرکت و کارخانه در نقاط مختلف کشور با متجاوز از 35 هزار مهندس، کارشناس، کارمند وکارگر.
 آقایان  حبیب لاجوردی و محمد تقی برخوردار مرکز مطالعات مدیریت ایران "  یا همان "مدرسه عالی مدیریت "را که شعبه ای بود از شعبهٔ مطالعات مدیریت دانشگاه هاروارد!برای تربیت نسل جدید مدیران و کارشناسانی که با علوم روز دنیا آشنا باشند، راه اندازی کردند. تلخ است ودردناک که امروز آن مدرسه  بتصرف "دانشگاه امام صادق" در آمد .دانشگاهی در تیول خانوادگی "مهدوی کنی"گردید .
جای استاد اقتصادی چون آقای  "کاظم خسروشاهی" "مصباح یزدی "نشست!  تربیت دانشجویان  با استعدادی که هدف اصلی از  پذیرششان ارتباط دادن آنها با دنیای مدرن و پیشرفته از طریق ارتباط مستقیم با دانشگاه هارورد ، وگشودن چشم آن ها بر تحولات اجتماعی از طریق ارتباط مستقیم با مردم ، یافتن دیدی عینی از آنچه که در شهر می گذشت بود.جای خود را به نگاه حوزه ای و متجچر  مصباخ و مهدوی کنی سپرد.    
" گفتیم حاج آقا خوابگاه کم داریم و اجازه بدهید تهرانی‌ها به خانه‌هایشان بروند می‌فرمودند نه. اینها در مسیر رفتن به خانه در این خیابان و مسیر، چیزهایی که می‌بینند آن تربیتی که می‌خواهم تا هفت سال نمی‌شود."از خاطرات مصطفی میرلوحی مدبر روابط دانشگاه امام صادق ،داماد مهدوی کنی . 
حاصل خروجی  هفت سال تربیت حوزه ای متعصبان  شدند . مانند سعید جلیلی ها،خسرو تهرانی ها وحید یامین پور،صادق کوشکی ،پیمان جبلی ها  ... دردا ودریغا 
آقای حبیب لاجوردی کسی که سالها بعد ازا انقلاب زمانی که ناگزیر از جلای وطن شد. پروژه تاریخ شفاهی ایران را در دانشگاه هاروارد بر عهده گرفت .کاری ارزشمند بر آمده از دلی عاشق و متعهد در برابر ایران ونسل ها ی آتی این سرزمین.
معروف بود که وقتی آقای قاسم لاجوردی میخواست مدیری جدید را استخدام کند، خود شخصا از او مصاحبه میگرفت. در یکی از این مصاحبه ها که بسیار طولانی بود وتا وقت نهار طول کشید وهمه فکر میکردند که پذیرش آن مدیر قطعی است، او ناهار را با مصاحبه شونده خورد. بعد از بر گشت از ناهار، از استخدام آن شخص منصرف شد. پرسیدند چرا منصرف شدید؟ گفت: " همه چیز به خوبی پیش میرفت، اما وقتی ناهار را آوردند، او بی آنکه غذا را بچشد شروع به ریختن نمک در غذای خود کرد، فکرکردم کسی که غذای نچشیده را چنین نمک باران میکند، مسلما در کارخانه نیز تجربه نکرده و نچشیده دست به ریختن نمک خواهد زد، چنین مدیری میتوانست فاجعه باشد." 
حال سالها از آن ایام میگذرد، ما نیز تجربه نکرده و بر این باریکی ها تامل ننموده، و تحولات جهان را به خوبی ننگریسته، شروع به شور کردن غذای ملت نمودیم.
 ملتی که آرام آرام داشت به پا میخواست وسر میان سرها در میآورد. به جای حمایت از کار آفرینانی مانند خیامی ها، خسرو شاهی ها و لاجوردیها که دست را سایبان چشم کرده و به دورها مینگریستند، خمینی را که میگفت: " اقتصاد مال خر است" و لاتهای میدانهای تره بار فروشی، پادوهای حجره های  بازار ،حوزه های علمیه ،ذوب شدگان در ولایت را حمایت کردیم ،بالا کشیدیم وحاکم بر سرنوشت خود نمودیم. تا امروز چنین با حسرت  بر هجوم این جانوران راتخوار،دزدان سیری ناپذیر  که با عناوین دکتر و مهندس  در لباس وزیر،وکیل ،فرماندهان سپاه،دادستان های انقلاب ،امنیتی ها پشت ولی فقیه صف کشیده  و  حاکم بر سرنوشت مان گشته اند!نظاره کنیم .شاهد فروپاشی تمامی ارزش ها ئی باشیم که با کوشش ومرارت بسیار انسان های کار آفرین ووالا  که داشتند پایه های یک جامعه مدرن ،رو به آینده را پی ریزی می کردند باشیم .  
"قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید."          ابوالفضل محققی

 

 

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

ع.ب.تورک اوغلی

In reply to by محسن کردی

عنوان مقاله
محسن کردی

سالام.
جناب کردی،شما یک انسانی هستید،
که درخارج از حیطه دسترسی حکومت
با سرعت خارج ازاستاندارد،می دوید.
............. و بشکل تند رو و بی
ترمز،همچون ......دارید.
گناهی بر شخص شاخص شما نیست
این تفکرتان خوشایند،هم شاهچی هاست،
هم شیخ چی هاست.
نه پیروز خواهید شد،نه می گذارید،تفکرات
همگرا بهم نزدیک شوند.
من ازاول تشکیل این سایت اعلام کرده ام،
یک فدرالیسم خواه غیر متمرکز باقوانین
نرم هستم،
تجزیه طلب اصلی تفکر متمرکز گرای سانتیرالیزم شاه وشیخچی ها هستند،
شما ها با حکومتی ها هیچ فرقی باهم ندارید،
شماها وهمفکران شماهارا کاشتند،
شیخی ها دروکردند،
حال آنها وپشتیبانان آنها ،،،میکارند،که همفکران شماها درو کنند،
من مسلمان هستم،این مسلمانی من ،بمن
همچون شما واربابان شما که به امام رضا
دخیل می بستند ،به ارث رسیده است،
اربابان شما،ازاعتمادمردم برای سوء استفاده
دخیل میشدند،من باصداقت و بدون کوچکترین منفعتی خودرا مسلمان می گویم،
اسلام ومسلمانی همفکران و اربابان شما
همچون اسلام حکومتی کنونی ،فقط برای
وطن فروشی به اجنبی ها بخاطر درپست
ومقام بودن خودشان میباشد،
ولی من به مسیحی،یهودی،زرتشتی،سنی،
شعیه،عرب،دری زبان،تورک،کرد،بلوچ ،
ووو،،،با یک چشم وبا یک حقوق نگاه میکنم،
من به نیروی ملل ایران ،با تکیه بر سنت و
هویت نگاه میکنم،شماها چه شاهی وچه شیخی،
به هموطن،به شیعه وسنی، مسیحی،یهودی
بخاطرمنافع گروهی ونوچه گی استعماری و
وویرانگری نگاه می‌کنید.
من آزادی را مثل شماهای شاهی وشیخی
تعریف نمیکنم،
شماها پان فارسهای حاکم شده بتوسط
انکلیس،آمریکا، وو،،،به ملل،به حقوق،به
احزاب،به حقوق زن ومرد، محیط زیست
نگاه میکنید،
من به تفکرات رئال علمی مترقی انسانی
درجوامع حقوق بشری و با قوانین

مصوبه سازمان حقوق بشر ومنشورهای سازمان ملل نگاه میکنم،
شماها به احزاب بعنوان مخل منافع خود
و اربابان استعماری و حاکمیت گروهی
پان فارسیسم نگاه میکنید،
من نگاه هارا درجهت تعامل با منافع مردم
کشور منطقه وجهان نگاه میکنم،
شما تفکر سوسیالیسم را بشکل ضدانسانی
نگاه میکنید،
ولی من آنرا بچشم یک اقتصاد وکنترل وتنظیم
جامعه واقتصاد برای رهایی کشورنگاه میکنم،
جناب کردی،شما هم ازاول دراین سایت بودی
ولی من حتی یک بار ازمسیوالین سابت نخواستم باشما برخورد،یاحذفتان کنند،
بااینکه تفکرشمارا یک تفکر کاملا ارتجاعی وداعشی از نوع لائیک می بینم،
ما تورکان ایران عزیز،در زمان روی کارآمدن
رژیم انگلیسی پالانی شاید ۸۰ درصد بودیم،
الان هم عینابیش ۶۰ درصدهستیم،
بااینکه هم تباران شما را دراین صد سال
بصورت صدهزار یک میلیون ،ده میلیونی
وارد ایران کرده ومیکنند.
که ما اصلا با آنان مشکل نداشتیم ،نداریم،
نخواهیم داشت،اگر افراد کوته فکر کوتله
ایی بیش ازحدود پای خودرا درازنکنند،
ما بامردم آزربايجان همتبار،همنژاد،همزمان،
وفامیل نسبی هستیم،
سرزمین ارمنستان کنونی را وبخصوص
قره باغ آزادشده را خاک آزربايجان میدانیم،
ولی باارمنی مشکل نداریم،
اگرازخارج اجانب دخالت نکنند،
همچون با عراق،با افغانستان، باپاکستان،
با تورکمنستان،با تورکیه ،باتمام عربها ها
همزبان،هم دبن،همسایه و برابرنگر می‌باشیم

شماها تفکرتان حتی با ما هموطن نان دشمنانه
باهمسایگان نفرت انگیز،
میباشید.
جناب کردی،
نمی خواهم درخیلی چیزها وارد مباحث انحرافی شوم،
که شما انجام میدهید،
حدخودبدان،والا من باکسی شوخی ندارم،
نه سیستم توتالیتر مولاهای احمق ،نه با شاهچی های پالانی،
اگرمردم شاه بخواهند،
خیلی ها لیاقتشان بالاتراز آنی است،
که شماها کور کورانه دنبالش افتاده اید.
لاقل آنها دزد زاده وجنایتکار زاده وگماشته اجانب نبوده و نیستند.
منهم فکرمیکنم ،شماها سایبری هستید.
مگر خودت ننوشته ایی که جریان مهساامینی
ازاتاق فکر پنتاگون، و اداره اطلاعات درآمده،
شماها که بدان دامن زده اید،
شماهاسایبری میشوید؟یامن؟
لاقل به افکار وعمل و صحبت های خود.توجهی بکنید.
د., 11.03.2024 - 04:13 پیوند ثابت
محسن کردی

In reply to by ع.ب.تورک اوغلی

عنوان مقاله
آقای تورک اوغلی خود را لو میدهد

  آقای تورک اوغلی، این که شما با نام ناشناس بنویسید که هویت واقعی شما را پنهان نمی کند! شما یک نفر هستید حتا اگر دو نفر باشید! اعتراض کرده ای:  محسن کردی حتی حصورمن رادراین سایت ،مضرافکارخودمی بیند،
آقای توکلی را سرزنش و متهم به دوستی بامن میکند،
من را نشناخته به گوناز تی وی وتجزیه
طلب می نامد،

شما چند نفر - یک لپتاپ و نصفی، همه تان یک نفر هستید. انشای تان، هدف تان، موضوعاتی که مهم میدانید و غیره همه داد میزند که یک نفر هست. وقتی مینویسی «محسن  کردی آقای توکلی را سرزنش و متهم به دوستی بامن میکند، من را نشناخته به گوناز تی وی وتجزیه طلب می نامد،». حواسش نیست که جلوتر با نام مستعار دیگری نوشته است که به همه رسانه های تورک زبان سر زده و کاربران را تشویق کرده که در اعتراضات مهسا شرکت نداشته باشند. خیانت از این بزرگتر؟ پس این اتهام نیست که به نفع آخوند مینویسی . نفرت از فارس زبانان، جرم نفرت پراکنی قومی، جبهه گرفتن بر علیه ارمنستان و به نفع آذربایجان در اینجا.. خب معلومه که نظرم این هست که تجزیه طلب و عنصر مضری به حال این سایت و کاربران آن هستی. وقت ما را بیهوده صرف جدل هایی می کند که نیرو مصرف می کند. خب برو همان رسانه های تورک زبان هوادارانت را تشویق کن در اعتراضات شرکت نکنند . معنی اش چیزی بجز هواداری از خامنه ای و تشویق به شرکت در انتخابات نیست. شجاعتش را هم نداری که با نام واقعی ات این حرفها را بزنی. این حرفها لاف در غربت است. برای ادعاهای به این بزرگی آدم باید شجاعت داشته باشه. 37 سال قبل یک طرح مبارزه به کیهان لندن دادم. زنگ زدند گفتند خودت باید صف اول باشی. گفتم با نام واقعی ام امضا کردم. طرح چاپ شد و استقبال خوبی بعمل آمد و مشروطه خواهان بسیاری یکدیگر را یافتند. شجاع باش!

ی., 10.03.2024 - 22:07 پیوند ثابت
ع.ب.تورک اوغلی

عنوان مقاله
بگو دوستت کیست تابگم تو کیستی،

سالام،
مثلی است میگویند،بگو دوستت کیست،
تابگم تو کی هستی.
جناب کردی،
وقتی بااین تفکر و صداقت گفتاری حامی تفکرت می‌شود
باید پی به نتیجه افکارت بشی،
که چه کسانی از شماها سوء استفاده
کرده و پشتیبان افکارتان است.
حتی حصورمن رادراین سایت ،مضرافکارخودمی بیند،
آقای توکلی را سرزنش و متهم به دوستی بامن میکند،
من را نشناخته به گوناز تی وی وتجزیه
طلب می نامد،
حتی ازجمهوری اسلامی هم شدید تر
باما برخوردمیکند،
خوب شما دونفر که حتی یکی با مثل
دلقکی منو شماتت میکند،،
برای ما چه فرقی با جناب محسن کردی،
جمهوری اسلامی، شماها بااین افکار
هم‌سطح این دو دارید؟
شما دوتا وافکارتان درکجای این سیاست شاه وشیخی با اتینیک خودخواهید داشت؟
موضوع این است.
پس سعی کنید،لاقل حرکت وافکار ی را
آرمان خودکنید، که خروجی افکارتان
لاقل انسانی ودر جهت تعالی تفکرانسانی
باشد.
دیگرعرضی نیست،سیزساغ من سالامات

پ., 07.03.2024 - 00:10 پیوند ثابت
محسن کردی

در نظر پیشین، منظورم از طرح عبارت «تاریخ مصرفش تمامش شده» نشان دادن یک ترجیع بند بجای پاسخ به سوال یا نپرداختن به اصل مساله است. در اینجا هرکس از پاسخ باز میماند هر قدر هم بیسواد و مطالعه نکرده باشد طرف مقابل را نه با استدلال که با انگ و ترجیع بند « تو سواد نداری» میخواهند منکوب کنند. و این اتفاقا خوب هم کار میکند چرا که مهتطب نیز احتمالا خود بارها این کلام را در مورد دیگران بکار برده. قبل از انقلاب همه پایوران نظام پادشاهی از دید مخالفان یا مزدور بودند یا بیسواد و اینکه طرف مثل مثلا شجاع الدین شفا چه تعداد دیپلم و دکترا و تقدیرنامه دارد همه را با یک صفت مزدور امپریالیسم تغوط میزدند و میرفتند. نباید در مورد این قبیل سخیف نوشتن ها بی تفاوت ماند. 

چ., 06.03.2024 - 08:44 پیوند ثابت
محسن کردی

تاریخ مصرفش تمام شده 

مصاحبه ای از صادق زیبا کلام دیدم که میگفت هرگاه در مقابل آقایان که پهلوی ها را به انگلیسی ها وصل می کنند پرسیده ام که اگر آنها انگلیسی بودند چرا پس آنها را برداشتند پاسخ میدهند: «تاریخ مصرفش تمام شده بود»! این سخن زیبا کلام را من بارها و بارها از زبان مخالفان خودم نیز شنیده ام و عجیب این که این بسیاری اهل سیاست و قلم نیز همین عبارت را بکار میگیرند. اینقدر این عبارت بی معنی و بیربط است مثل آن است که بجای «تاریخ مصرفش تمام شده بود» بگذاریم «رضاشاه زیادی گلابی دوست داشت»! همینقدر بیربط است این عبارت. حالا حکایت این تورک اوغلی است. اینها جمعی هستند که از انگشتان یک دست هم تعدادشان فراتر نیست. تلویزیون گوناز تجزیه طلب هم در اختیارشان است. سایت های خودشان را دارند. اما مگس در سایت هایشان پر نمیزند. حدس من این است که یکی از آنها «همین تورک اوغلی» از گردانندگان سایت یا خیلی با کیانوش توکلی رفیق است. احتمال قوی یکی از نویسندگان سایت بنام «یاسین شنگولی» است. همان انشاء، همان نظرات و همان کینه که نسبت به ایران عزیز از لابلای سطورشان بیرون میزند. اینها حق دارند مستعار بنویسند چرا که فامیلهای شان در آذربایجان نیز آب دهان به صورت شان میاندازند. روان رنجور و ضعیفی دارند و نمیتوانند جلوی خودشان را بگیرند می آیند اینجا خشم شان را با فرغون روی ما خالی میکنند و فارس زبانان را اهالی البرز، هندی و چهره شان را به آلت تناسلی مردان تشبیه می کنند و این سایت برای حفظ «آزادی بیان» به آنها چنین اجازه ای داد و حقوق ما ایرانیان را زیر پا له کرد. یکی از شوونیست ترین شان با شونیست خواندن ما ایرانیان به نفرت پراکنی قومی دست میزد و هنوز هم با بیانی دیگر میزند. این آزادی بیان نیست.

این آزادی کینه ورزی و اذیت و آزار دیگران است. سالها من از نویسندگان دیگر خواستم اعتراض کنند و کسی نشنید چون « به من که نگفته ..» . حال آمدند سراغ شما و به آنها رو بدهید سراغ بقیه هم میروند. سایر سایتها در و پیکر دارد مثل ایران امروز و گویا و هرگز و هرگز اجازه چنین بی حرمتی هایی بر علیه نویسندگان شان نمیدهند. اما در اینجا یارو داره رد میشه میگه بزار یک ترکمونی بزنم و بروم چون آزادی بیان دارم! معنی آزادی بیان را یکی باید تفسیر کند تا مسئول بفهمد که آزادی توهین با آزادی بیان تفاوت دارد.
بهرحال به جمع توهین شدگان خوش آمدید. باش که این از نتایج سحر است.
چ., 06.03.2024 - 05:55 پیوند ثابت
نظرات رسیده

 جناب محققی و حیدریان  گرامی؛ این  ع.ب.تورک اوغلی و بفبه اسامی مستعار قطعا  که ریگی در کفش دارند وگرنه با اسامی مستعار نمی نوشتند . کسانی که در ایران زندگی می کنند ؛ اگر مخالف ویا منتقد نظام باشند با عکس و نام واقعی خود سخن می گویند و تنها کسانی که در کانادا ؛ امریکا و اروپا نشسته اند از این بازی ها ( با نام مستعار)در می اورند وخود در اوج بی سوادی سیاسی ؛ دیگران را بی سواد می نامند

چ., 06.03.2024 - 05:15 پیوند ثابت
ع.ب.تورک اوغلی

عنوان مقاله
من نه شماهارا دیده ام

سالام
شما دونفرفکرمیکنید،من باشما پدرکشتگی دارم؟
یاارثیه پدرمان راخوردید؟
یا چی؟
من با نام ها مشکل ندارم،
باتفکرات شما مشکل دارم،
نه شماهارادیده ام ،نه در رستوران برسرهم شیشه شکانده ایم،
چرا میخواهید،تفتیش هویت بکنید؟
آیا شما دونفر میتوانید،به ایران بیایید؟
ولی من هستم ورفت وآمدهم میکنم.
شماها باتفکرات خود در اروپا البته آقای
محققی چپ راستی نشسته برخلاف
تفکراتش که آن سرزمین را امپریالیسم
میدانست، امنیت سیاسی هم شاید
داشته باشید،و ////////
وچه حقوق سیاسی هم میگیرید،
درعوض ازمن میخواهید،
خودم را وهویت ام را برای شما که دشمن تفکرم میباشید ،بنمایانم!
جناب حیدریان ،شما باچراغ خاموش حرکت کردید،باورکنید،تا چندروز پیش
به ته تفکرشما پی نبرده بودم،
ولی باتفکر جناب محققی آشنابودم،
شماهاحق دارید ،برای خود قلم بزنید،
بماهم حق دهید،که به تفکرشما تنقید داشته و آنرا بنمایش گذاریم،
من نه الان بلکه خیلی پیشترازشما دراینجا تفکرات خودرا می نوشتم،
علمی که شما می شناسید،باعلمی که
من میشناسم ،فرق اساسی دارند،
همانطورکه جناب محققی استعماررا
تازمانیکه درافغانستان بود،چیزدیگری میدانست.
ایران دوستی شما ،باایراندوستی من زمین تاآسمان باهم فرق دارند.
من راه شمارا راه باطل شده وخیانت
به ایران وایرانی و تورکان دروجه اول
میدانم،
معلمان شما وتفکرآنهارا خوداستعمارگران
پروراندند،
نتیجه نداد،شما راه سوخته وخیانت را
تازه میخواهید،ازنوبازسازی کنید،
تفکرشما آیا باتفکرستارخان،باقرخان یکی
است؟
آنها نداسته واز روی صداقت و عوامی
نتیجه کارشان را به دشمن خود واگذار
کردند،
ولی شما که ادعای باسوادی میکنید،
و میگویید،سواددارید،
بدون اینکه به نتیجه کار سوخته خوداندیشه کنید، قدم در آن راه سوخته

گذاشته اید.
جناب حیدریان دوکلمه تورکی حرف زدن
ویا ازشکم تورک بدنیا آمدن دلیل برتورک
بودن و خیرخواه تورک هانیست.
حجت کلاشی، در نمایشگاه کتاب با نیروهای باریگادخود چندسال پیش رفت
بالای کتابفروشی که کتاب تورکی میفروخت، نوشته بالا راکند،
که چرا شماها کلمه ترک را تورک نوشته اید،
آن فردی شناخته شده ودرنهایت هم مثل اینکه مشاور هم شده،
ولی شما چرا؟
این ابولفضل محققی که میگوید،فعال
و از رهبران فدایی جان بر کف بوده چرا؟
چندنوبت به نوشته های شما جواب نوشته و در رد افکارتان نظرنوشته ام ،
هیچ کدام آنهارا ندیده ،،
برایم ازشجاعت ستارخان وباقرخان می نویسید،
آنها درتاریخ ماندند،ودریک فضای دموکراتیک باید ،کار وعمل آنها کنکاش شود،نه الان که کسی بخواهد،
از ناسیونالیسم کور ما سوء استفاده کرده و بخواهد،به هدف ناپاک خودبهره
برداری کند،
درکشورفدرال وآزادنشسته ایی،
بدون اینکه حتی قوانین رانندگی وزیر
ساخت های قوانین و به تفکرمهندسان
آنها فکرکنی،
مارا میخواهی به تاریکی تاریخ باستان
ببری،
من نه دانشمندم ،نه استاد،
شخصی هستم ،که بامطالعه وبا پیشبرد
صداقت وآرمان پاک وبدون وابستگی
بشما میگویم،به سیاسیون آدرس غلط ندهید،
زیر تفکرشماها سوخته حساب می آید.
واین بدبختی مردم ایران نتیجه کار وعمل معلمان ماسون شماها بوجودآمده است.
ما کشوری باقوانین کاملا غیرمتمرکز،فدرال،نیاز داریم،
دراین سیستم است ،که استبداد،استعمار
تحجر،عقب ماندگی مقداری جبران خواهدشد.
البته اگرشماها بازهم جاده صاف کنی
برای دشمنان ما بشکلی دیگر ایجادنکنید
س., 05.03.2024 - 23:30 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
غیرت داشتن مثل ستار خان و باقر خان

درود بر آقای تورک اوغلی!

موجز و مختصر.

آننامازا یومورطائی دو گوننه سوز قاندیر.

من این صحبتی را که میکنم، جنبه تحقیر و توبیخ و تمسخر نداره. خیلی صمیمانه میگویم. شما لطف کنید و دقیقا تعریفی را که از «علم» دارید در زبان خودتان بدانسان که میدانید و میفهمید، برای آدمهایی مثل من تعریف کنید و توضیح منطقی بدهید. خواهش میکنم سراغ فلان دانشنامه و دائرة المعارف و امثال اینها نروید که علم چنان است و چنین؛ بلکه دقیقا «برداشت و تعریفی» را که خودتان از کلمه «علم» دارید بنویسید؛ طوری که سوء تفاهم پیش نیاید لطفا. حیف است که انسانی دانشمند همچون شما، در پس تاریکی و گمنامی بمونه. مرد باشید و غیرت «ستار خان و باقر خان» را داشته باشید و از پرده برون آیید و نشان بدهید که واقعا میفهمید مسئولیّت چیست؟ و حقیقتا غم میهن و مردم را در سینه دارید؟. بگذارید مردم ایران شما را به حیث انسانی دلسوز و آگاه و بیدار بشناسند و به وجودتان افتخار کنند. به من و دیگران یاد بدهید که «علمی اندیشیدن» یعنی چه و چگونه امکانپذیر است؟. یعنی با نوشتن مقالات و احیانا کتابهایی، شیوه «علمی اندیشیدن» را به خوانندگان این سایت تعلیم دهید. تمنّا میکنم و مطمئن باشید تا زمانی که من به قطعیّت «علمی اندیشیدن شما» پی نبرم و مراجع ذیصلاح آکادمیکی-دانشگاهی بر صحت «تعریف شما» از علمی اندیشیدن، گواهی ندهند، من همچنان به «خویشاندیشیهای خودم و به قول آرتور شوپنهائور بدون متابعت کردن از آئوتوریته های درباری = استادان دانشگاهی» ادامه خواهم داد.

شاد و خوشکام باشید!

فرامرز حیدریان

س., 05.03.2024 - 20:41 پیوند ثابت
نظرات رسیده

أبوالفضل محققي:

خواستم جوابی برای آقای تورک اوغلی بنویسم .دیدم نه اسم واقعیش را می دانم و نه تاکنون مطلب جامعی بهمان صورت که برای دیگران نقد می کنند وایراد می گیرندنوشته اند. ندیدم که بگویم طرف صحبت من که همه را بیسواد می دانند وفاقداستقلال رای که چیزی جز نشستن وگریه کردن بر سر قبری است که مرده ای در آن نیست نمی دانند ! کیست؟ خود چند مرده حلاج است. حداقل دو سطری که ببینم وقتی قلم می زنند ونوشته بارزشی آن سان که برای همه مختصات ارائه می کنند .گوهری در اندیشه دارند؟ یا پیله فروشی هستند گزافه گو ؟بمصداق همان که یکبار هم در مورد ملا یوسوپ برایشان نوشتم .پیشکار، امین الشرع که عالمی بود بدو آمد گفت .اقا جان منبر فرو گذار که عالمی بزرگ بخانه در آمده ومنتظر شما .امین ا لشرع بسرعت خانه امد دید ملائی سخت تنومند یا عمامه ای بسیار بزرگ بر سر ،تکیه داده بر مخده منتظر است .ترس برداشت !که آدمی با این وجنات .یزرگی چگونه من بیچاره را خواهد پیچاند؟ زانوی ادب زد ونشست وهمان گونه که من در مقابل شما که چنین قلمبه سلمبه ایراد می گیرید نشسته ام .امین الشرع با احتیاط پرسید.آیت الله نام شما چیست ؟ مهمان بادی در غعب غعب انداخت گفت "مالا یو سوپ"بخوانید تا آخر داستان. حال داستان من یا ما با این مالا یوسوپ همین است .عالم بی نوشته که لا اقل خود چند سطری بنویسد.وارائه راه وشیوه آنالیزی بدهد ! که من البعد آن کنیم! اقای تورک اوغلی یک مطلب کوتاه بنوس تا ما عیار دستمان بیاد وبقول شما دیگر لفاظی نکنیم !
س., 05.03.2024 - 19:58 پیوند ثابت
ع.ب.تورک اوغلی

عنوان مقاله
بیادعالم اوهامی

سالام،
مقاله این عزیز زیگزاگ برو و جواب جناب آقای فرامرزحیدریان را خواندم،
نمی دانم،چرا ما با اینهمه ادعای سیاسی
بودن و خود لیدردانی هنوز در دنیای
تاریک بیسوادی سیرمیکنیم.
بفکرمن این نوع نگاه ها باید از عرصه
سیاسی جغرافیای کنونی ایران بلکل زدوده شود،
وقتی کسانی نتوانند،بایک نگاه علمی به
گذشته وحال وآینده نگاه درستی داشته
باشند،چه لزومی دارد که بیایند،
دنبال قبری بگردند،که درآن جزاستخوان
پوسیده چیزی یافت نمیشود،
من درتعجبم ،که این جناب حیدریان
چرا با اینکه میگوید درالمان تحصیل کرده ،گرفتاراینگونه افکاری گشته بااینکه
معلمان ایشان گرفتاری کنونی ایران را
رقم زده اند،
جناب محققی ،بفکرمن ثبات شخصیتی
سیاسی وفرهنگی ندارد،
میخواهد، ازقلم خود استفاده کند،
گناهی ندارد،قلم رانباید شکست ،
ولی بااینکه دراین سایت چندین ساله
که به نوشته ها وتفکر ایشان برخورد
می‌شود بازهم دنبال شکاردرتاریکی است.
ولی جناب حیدریان تفکرسیستماتیک
غربزدکی را با اهداف خاص پیش میبرد،
معلمان ایشان ایران را به این روز گرفتارکرده اند،
ایشان خوب میدانند که باستانگرایی توهمی است ،که استعمارگران غربی
درایران برای ایران تولیدکردند،
ایشان سیدحسن تقی زاده،سیدضیا طباطبائی، محمدعلی فروغی، سیداحمدکسروی، خانلری، اقبال آشتیانی
ووو،،،را واربابان استعماری آنها وتفکر
وابستگی به لژ سلطنتی و گرفتارشدن
ایران به مستعمره گی نامحسوس به غرب مسیحی،به کودتای نظامی ماسونها
وآوردن یک دیکتاتور،که نتیجه کارشان
حاکم شدن ماسون آخوندی ووو، درنتیجه همان تفکرخودش را بخوبی میدانند،
این نظرجدیدجناب حیدریان را یک ترفند وبازگشت نوع نگاه غرب درپس
آخوندیسم رابخوبی احساس میکنم،
نمی دانم،البته آگاهی دارم،
که چرا غرب مسیحی تورک زادگان را
دراین

انحرافات جلو می اندازند،
مثل محمودافشار،سیدحسن تقی زاده
مثل سیداحمدکسروی، سیدجوادطباطبایی،
حال نیز نوبت اینهاست،
ولی باید،عرض کنم ،که دردنیای مجازی
این تفکر نیزبربادخواهدرفت،
درسته مردم وسیاسیون ما براثرتبلیغات
مسموم حافظه تاریخی خودرا ازدست
میدهند،
ولی باید گفت ،
این تبلیغات و این حرکات را دیگر نمی‌توان اجرایی کرد.
میگویند ،آغاجی ایچینن غورت یییئر،
کرم ازدرون خوددرخت ایجاد وآنرامیخورد.
ولی دنیای سیال ،سمی است ،که این
آفت رانابودمیکند.
باید دنیای سیال راشناخت ،
دنیای تاریک ۴۰. ،۵۰،،۱۰۰،،۲۰۰ سال گذشته نیست.
س., 05.03.2024 - 15:54 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
اصل مطلب را نگفتی جانا!

درووود بر ابوالفضل عزیز!

خطبه ای مختصر برای  افتادن در گرداب هول و ولا !

تمام این دردها را نوشتی، امّا اصل مطلب را نگفتی. نگفتی که علّت و پسزمینه و شوق و آرزوی اینگونه انسانها از کجا نشات میگرفت؟. نگفتی آنچه که اینگونه انسانها را از گوشه و کنار جهان ترغیب و تشویق کرد که بازگردند و در آبادانی و توسعه ایران، سهیم شوند، ریشه در کجا داشت؟.

من امّا برای تو میگویم. دو اهرم کلیدی که همچون سکّه دارای دو رو بودند، به اقدامهای آنان ارزش تاریخی و ماندگاری و فرهنگی و اجتماعی میداد. «یکی: میهندوستی، یکی: ایرانی بودن».  ترکیب این دو فروزه به سکه ای معتبر برای هر اقدامی بود. آنانی که به چنین اقدامهایی کوشا بودند، در درجه نخست میگفتند کاری برای میهن انجام دهیم و هیچوقت نمیپرسیدند که ساکنین این میهن کیانند و به چه چیزهایی اعتقاد دارند. نمیگفتند، این عرب و فارس، ترک و لر و گیلک و کرد و بلوچ و مازندرانی و  امثالهم است. نمیگفتند این یهودی و آشوری و ارمنی و مسلمان و کافر و بهایی و بابی و مسیحی و امثالهم است؛ بلکه میگفتند این هم وطن من است و هر گوشه ای از میهنم، تکه ای از تار و پود وجودم است.

وقتی که «محمّد حسین ابن خلف تبریزی» بر آن شد که شاهکار بی همتای خودش را - « برهان قاطع» - تحریر کند، هیچوقت نگفت من ترکم و گور بابای دیگرون. بهتره که بچسبم به همین زبان ترکی. وقتی «محمّد معین» آمد و شاهکارش »فرهنگ معین» را نوشت، نگفت من گیلکم و گور بابای بقیه. بهتره برم یه قایقی بسازم و یه توری ببافم و برم دنبال ماهیگیری. وقتی «دهخدا» آمد و «لغتنامه» را تحریر کرد و از تمام دار دنیا فقط زانویش، میز تحریرش بود و متّکایش، صندلی، هیچگاه نگفت من ترکم و گور بابای بقیه و خطاب به خودش نگفت: «تو را سنه نه!». وقتی که «رودکی» سرود: «بوی جوی مولیان آید همی ....» هیچگاه در ذهنش، بخارا و خوارزم نبود؛ بلکه امپراطوری فرهنگی ایران در مد نظرش بود. همانطور که «ابونواس عرب زبان» در هنر شاعری اش «ایران فرهنگی» را در عظمت تاریخی اش میستود و دهها و صدها بزرگوار دیگر از این گونه. تمام اینها «میهن و مردمش را» دوست داشتند و خود را به هر قوم و تبار و نژادی نیز که تعلّق داشتند، ایرانی میدانستند.
امروزه روز به سختی میتوان کسانی را یافت که درکی و فهمی از معنای «میهن و ایرانی بودن» داشته باشند، سوای لفظی برای نامیدن!. اگر حافظه من به خطا نرود، گمان کنم در آلمان، بیش از «بیست و شش هزار بنیاد خدماتی» وجود دارند. بنیادهایی که هر کدام در زمینه های مختلف فعّالند و سهیم و خدماتشان نه تنها در جهت رشد و شکوفایی آلمان است؛ بلکه تا اقصاء نقاط جهان نیز مصدر خدمات انسانی هستند. بنیادهایی که ورثه همّت کرده اند و آنها را در خدمت آب و خاک و مردم و ابناء بشر گذاشته اند و هرگز به حیف و میل آنها برغم حقّ تملّکی که داشته اند، اصلا رو نکرده اند. حال بیا و نگاهی سرسری به مردم میهن خودت بیفکن. بردار حساب سرانگشتی بکن و حدس بزن تعداد میلیاردرهای ایرانی را. بعد بگرد و بکاو و ببین آیا در جایی خوانده ای یا شنیده ای یا دیده ای که یکی از حضرات میلیاردر، تلاش کرده باشد، گامی برای این ملّت و میهن بردارد؟. حضراتی که افتحار خود میدانند تمام ثروت باد آورده یا غارتی یا ارثی خود را در راه فسق و فجور و هرزه گردی و قمار بازی و انواع و اقسام زلم زیمبوهای تظاهری و خودنمایی و ولخرجیهای سرسام آور و عقده گشائیهای هولناک و سپس «استوری» درست کردن و به رخ دیگران کشیدن، صرف کنند. چیز دیگری میبینی آیا؟.
وقتی میای و در عکسی یا فیلمی مشاهده میکنی که مردی، زنی، کودکی، نوجوانی در آشغالدونی خم شده و دنبال چیزی میگردد و تمام وجودت آتیش میگیرد و مدام با خودت کلنجار میروی که چرا؟. به چه دلیل؟. چه بر سر این ملّت و آب و خاکش رفته است؟ و صبح تا شب در عذاب و هول و ولای وجدانت هستی، خبر نداری ای ابوالفضل عزیز که قاتلان «میهن و مردمدوستی» سالهای سال دور بر خودت به ستیز علیه میهندوستی و ایرانی بودن عربده ها کشیدند و خروارها خروار کاغذها سیاه کردند و میلیونها میلیون ساعت لیچاربافی کردند. آنقدر زهر در آب «میهندوستی و ایرانی بودن» تزریق کردند و پاشیدند و انواع و اقسام فاضلابها را بر آن گشودند و هموار کردند و هنوزم به شغل شریف خودشان همچنان مشغولند تا «دریای میهندوستی و ایرانی بودن» به باتلاقی متعفّن به نام «شریعت اسلامی» تقلیب شد و استحاله پیدا کرد.
امروزه روز ابوالفضل عزیز، آن که میخواهد کاری کارستان را برای «میهن و مردمش» کند، باید هنر پیدا کردن خود را یاد بگیرد و بیاموزد که چگونه میتوان و باید «اندیشید و رفتار و کردار» داشت؛ طوری که «ابونواس عرب زبان» را بتوان با «رودکی فارس زبان» و «شهریار تُرک زبان» و امثالهم؛ برغم تفاوتی که با همدیگر دارند، برای همبستگی با یکدیگر و وفادار بودن و بیدارفهمی و حسّ مسئولیّت در قبال سرنوشت هم و دلباخته و فرزانه و نگران جان و هستی تک تک همدیگر پیوند زد و سکّه اعتباری «میهن و ایرانی بودن» را رونق جهانی داد. چگونه؟.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

س., 05.03.2024 - 07:40 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.