رفتن به محتوای اصلی

مبارزه با حکومت اسلامی از دیدگاه آقای فرخ نگهدار
23.03.2024 - 07:04

 

مقاله ای" مبسوط "در هفت هزار سیصد کلمه، زیر عنوان" درباره جبهه اصلاحات ایران" که متاسفانه قادر به دریدن پرده پندار نیست . پرده ای بافته شده از سخت ترین الیاف مغزی که قادر نیست حتی پاراگرافی کوتاه  به آنچه که در صحنه واقعی مبارزه امروز مردم به خصوص نسل جدید در جریان است اشاره کند.به شعار هایشان وخواسته هایشان. نمایشنامه ای با بازیگرانی قدیمی منجمد شده در سال های آغازین انقلاب با میزان سن نسبی بالای هفتاد سال .که طی این چهار دهه هیچ نیروی جوانی را جذب نکرده و هر روز بیشتر وبیشتر در پیله گروهی خود فرو رفته اند. پیله ای  تنیده شده از"توهم ،خود خواهی ، رویا پردازی ، چاکرمنشی پیچیده درلفافه نصحیت گوئی به رهبر،تکریم اصلاح طلبان حکومتی و برجسته کردن نقش آن ها در مبارزه با جمهوری اسلامی ، ندیدن وکم رنگ کردن نقش جانی مستبد نشسته بر اریکه قدرت که با دستورمستقیم او کشتن واعدام کردن مخالفان و آزادی خواهان به امری عادی وروزانه بدل گردیده است . بی آنکه اعتراض جدی اصلاح طلبان حکومتی و محکوم کردن حاکم رادر پی داشته باشد.انگ زدن به هر نیروی سرنگونی طلبی که در جبهه فکری نمایش نامه نویس هفت هزار وسیصد کلمه ای نمی گنجد. نمایبش نامه ای  فریبگر که تمام هدف آن زیر ضرب قرار دادن نیروهای خواهان  سرنگونی جمهوری اسلامی با شعار "زن ،زندگی ،آزادی"  است. سبک زندگی نسلی که نمی خواهد در چهار چوب تنگ وبسته حکومتگران چه اصول گرا ،چه اصلاح طلب  زندگی کند 
.ولی چه باک که نویسنده دل درگروه اصلاح طلبان دارد .تلاش در نشان دادن وبالا بردن نقش آنها، امری که زمان آن بتلخی سپری گشته است. اصلاح طلبان بی رمقی که بخشی بدنه حاکمیت اند ،بخشی هنوز خود را به حکومت ودوام آن مقید می دانند وبخشی کوچک که از حکومت عبور کرده ورخت اصلاح طلبی از تن کشیده اند.اما آقای نگهدار هنوز آن دو بخش را منجی ملت دردمند وگرفتار بیزارازهرچه که رنگی از حکومت اسلامی دارد میدانند." منجی  که دیر گاهیست مرده است".نماز گزاران بر جنازه اش همان نماز گزاران کم شمار نماز جمعه هستند .
 نمایش نامه نویسی که نمی خوهد یا نمی تواند قبول کند که بخش عظیم جامعه امروز ایران از جمهوری اسلامی و جریان اصلاح واصلاح طلب فاصله گرفته،روی بر گردانده و با خشم  ونفرت به حکومتی که یک سرزمین و یک ملت را به چنین جهنمی که هر روز بیشتر و بیشتر مردم را در لهیب خود می سوزاند کشانده! نگاه می کنند. 
هیچکدام ازبازیگرانی که آقای نگهدار تلاش می کند آنها را بازی گران اصلی میدان که می توانند کشتی در هم شکسته و گرفتار در گرداب جمهوری اسلامی نجات دهند معرفی نماید.مورد قبول و وثوق اکثریت مردم نیستند.
مقاله ای طولانی که که مهم ترین هدف آن همان دکترین قدیمی آقای نگهدار است در قالب کلمات جدید که هنوز از امید تغیر در تفکر رهبری نظام دلسرد نشده و تنها را نجات جامعه را این بار نه با تهدید سوریه ای شدن جامعه بل با  سایه هراس از کشیده شدن دامنه جنگ در منطقه و رو در روئی با اسرائیل می بیند. ترس از بالا آمدن دامنه اعتراضات در شکلی گسترده تر از جنبس "مهسا" .
ایشان تمام نیرو های خواهان سرنگونی ،جماعت عظیم مهاجران میلیونی خارج از کشور را که جملگی در حمایت از "جنیش مهسا "که ماهیتا با نقطه نظرات و عمل کرد اصلاح طلبان اختلاف دارد،بمیدان آمدند  وحماسه برلین را آفریدند ."نشانی از پتانسیل عظیم جنبش آزادی خواهی !" بکناری می نهد راه نجات را تنها در اتحاد بین رهبر و اصلاح طلبان وجمهوری خواهان نامفهوم می بیند.
"همه ما می‌بینیم که کشور ما در چشم اندازهای روبرو به هر علت ممکن است در وضعی بحرانی قرار گیرد و در آن «حکومت، بدون همراهی مردم»، و «مردم، بدون تمکین حکومت»، نتوانند برای کشور کاری بکنند.در چنان وضعیتی وجود جبهه اصلاحات ایران و همراهی آقای خاتمی، که هم آداب تعامل با حکومت را خوب می‌دانند و هم از سابقه و تجربه همدلی با مردم بهره می‌برند، نهاد گرانقدری است که غیاب آن در روز مبادا، خسرانی جبران ناپذیر و پرافسوس برای همه ما، برای ایران، است. آقای خاتمی که حتی یک بار هم بر پا کنندگان جنبش مهسا نامی از وی برزبان نیاوردند. 
نگاهی که نتیجه تحریم انتخابات توسط مردم رانه حاصل مبارزه مردم و تاثیز جنبش عظیم "مهسا " که اگردر تداوم خود نتوانست حکومت را به زیر بکشد اما تاثیری بس عظیم در افکار جامعه نهاده و می نهد نمی بیند. 
جنبشی بزرگ ببهای جان های عزیز و آشکار شدن تمامی ابعاد جنایتکارانه حاکم ودستگاه حکومتی.در این تحلیل هیچ نشانی از حضور نسل جوان ،از مبارزه پیگیر وروزانه مردم نیست!نشانی از نقش تاثیر گذار مبارزه میلیونی زنان از مسیح علی نژاد و نرگس محمدی در"نه به حجاب اجباری "که بزرگترین پیروزی بعد انقلاب ارتجاعی در این چهار دهه است .
 در هیچ کجای این مقله "مبسوط هفت هزار سیصدکلمه ای " اشاره ای کوتاه به مبارزه عظیم جوانان جنبش مهسا نمی شود . آقای رضا پهلوی ،خانم علی نژاد و هر کسی را که مورد تائید غرب است! عاملان  یک توطئه جهانی می داند که دست به دامن امریکا واسرائیل جهت سر نگونی رژیم می زنند.
خوشحالی نویسنده از شکست نشست جرج تان و شکل نگرفتن اتحاد بین نیرو های خواهان سر نگونی وصف ناپذیر است.
"خبر آمد اولین موج اختلاف در «ائتلاف جرج تاون»، بنیاد آن قصر ماسه‌ای را شست و با خود برد. خبر آمد که، شاهزاده‌ای که با تصویر پردازی منوتو خیال لطیف طیفی از جوانان ایران نوازش می‌داد، برای جلب حمایت نتانیاهو از نجات ایران به اسرائیل رفت."
 خوشحال از شکل نگرفتن یک ائتلاف .
حواله دادن تمام دست آورد های جنبش مهسا که از نظر من بزرگترین دست آورد آن عریان کردن کامل پیکر اهریمنی رژیم و مشروعیت زدائی و نفرت بس گسترده از حکومت دراذهان مردم بود.  تاثیری در جهت واقع گرائی و واقع بینی نویسنده ندارد. ایشان هر انچه که حاصل جانبازی "مجید رهنورد" ها ،ایستادگی جان های عزیزی چون نوید افکاری ها ،ستار بهشتی ها و شکل گرفتن مادران داد خواه و قد علم کردن میلیون ها زن ایرانی در برابر حکومت  را نمی بینند وبرنمی تابند .عدم شرکت آقای خاتمی در انتخابات اخیر را بمراتب مهم تر از مبارزه مردم می بینند. عزم شرکت مردم در انتخابات راحاصل فرا خوان "جبهه اصلاحات " قلمداد می کند و آنرا حاصل لبیک گفتن به ندای اصلاح طلبان می داند.  پیروزی بزرگ "جبهه اصلاحات 
 با چنین نگاهی است که آقای نگهدار برای همراهی مردم و قبولاندن تمکین حکومت به خواست مردم  گزینه ای بهتر از اصلاح طلبان  نمی بیند و بهتر است بگویم نمی خواهد ببیند.
نوشته مبسوط خودرا با تحسین نقش اصلاح طلبان در انتخابات اخیرکه از نظر ایشان  باعث مشارکت حداقلی مردم گردید.  چنین پایان می دهد و تاکید می کند ."در میان همه گزینه‌ها، ظرفیتی کارآمدتر از جبهه اصلاحات در وضع حاضر در دسترس ایران نیست" شما چه فکر می کنید  ؟ ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

شازده اسدالله میرزا

لوله کشی سیاسی*
در حکومت عثمانی همه فرماندهان ارتش حرفه یا هنر دیگری غیر از نظامی گری هم بلد بودند. نجاری، خیاطی، آهنگری یا حرفه های دیگه. این حرفه را نظامی ها باید در همون دوران آموزش نظامی یاد میگرفتن و در واقع یکی از درسهای مدرسه نظامی عثمانی ها بود. دلیل این کار هم خیلی منطقی و ساده بود. عثمانیها میگفتن ممکن هست این فرمانده نظامی یک وقت یک جایی گرفتار بشه یا یک وقت شاید دیگه نخواد نظامی باشه یا شاید از ارتش اخراج بشه و بالاخره باید یک کاری یا حرفه دیگه ای غیر از تیراندازی و پیش فنگ و پا فنگ بلد باشه تا بتونه گلیمش رو از آب در بیاره. حساب عثمانی ها درست هم بود، شما نگاه کنید به نظامی های شوروی سابق، وقتی شوروی از هم پاشید و ارتش سرخ یال و کوپالش ریخت این فرمانده های ارتش سرخ که کاری غیر از پیش فنگ و پافنگ بلد نبودند چکار کردن؟ هیچی یک سری شدن قاچاقچی مواد مخدر و یک سری شدن لوله کش و زنها و دختر های روسی رو دسته دسته فرستادن به غرب اروپا. حالا اگر اینها یک کاری حرفه ای بلد بودند لااقل به لوله کشی نمی افتادن. این حکایت رو تعریف کردم که بچسبونمش به اصلاحات در ایران و یک مقاله ای که جناب فرخ نگهدار در زمان جنبش سبز نوشتن به اسم رهبران جنبش سبز و رهبری جمهوری اسلامی. این مقاله تحلیلی چند نکته جالب توجه داره، ایشون مینویسند که،
رهبری جنبش سبز باید در درون نظام بماند!! و رهبری جنبش سبز باید با هیئت حاکمه گفتگو کند!! و رهبری جنبش سبز باید برای مردم روشن کند که تغییر قانون تنها از مسیر نهادهای قانونگذار میسر هست نه از طریق براندازی حکومت!! در ضمن رهبری داخل نظام جنبش سبز یعنی موسوی و کروبی و خاتمی باید برای خامنه ای توضیح بدن که به هیچ وجه قصد براندازی نظام را ندارند!!

نگهداردر ضمن به طرفدارانش، که من نمی دونم کیا هستن، هم رهنمود میده‌ که از همین حالا خودشون را برای شرکت پرشور در انتخابات مجلس نهم آماده کنند و اگرفایده نداشت بعدش در انتخابات مجلس دهم یازده دوازدهم سیزدهم شرکت کنند . ولی این که چرا جناب نگهدار کلی زور میزنه و وقت صرف میکنه که این کس شعر ها رو سر هم کنه ربط پیدا میکنه به حکایتی که اول گفتم. جناب نگهدار کاری غیر از این بلد نیست بنده خدا!! ایشون از پنجاه سال پیش کارش همین بوده. تنها تجربه عملی زندگیش سخنرانی هست و چرت و پرت نوشتن و صد البته مناظرات تلویزیونی. و تنها شغلی که داشته عضویت در رهبری جریانات سیاسی بوده . ایشون اگر نقاشی یاد گرفته بود حالا میتونست در غرب لندن دیوارهای خیابون ها رو نقاشی بکنه و گلیم خود و زن بچه شو روآبرومندانه از آب در بیاره. ولی متاسفانه چون هیچ کار دیگه ای بلد نیست برای یه لقمه نون به لوله کشی افتاده، البته لوله کشی سیاسی*
س., 26.03.2024 - 22:11 پیوند ثابت
شازده اسدالله میرزا

لوله کشی سیاسی
در حکومت عثمانی همه فرماندهان ارتش حرفه یا هنر دیگری غیر از نظامی گری هم بلد بودند. نجاری، خیاطی، آهنگری یا حرفه های دیگه. این حرفه را نظامی ها باید در همون دوران آموزش نظامی یاد میگرفتن و در واقع یکی از درسهای مدرسه نظامی عثمانی ها بود. دلیل این کار هم خیلی منطقی و ساده بود. عثمانیها میگفتن ممکن هست این فرمانده نظامی یک وقت یک جایی گرفتار بشه یا یک وقت شاید دیگه نخواد نظامی باشه یا شاید از ارتش اخراج بشه و بالاخره باید یک کاری یا حرفه دیگه ای غیر از تیراندازی و پیش فنگ و پا فنگ بلد باشه تا بتونه گلیمش رو از آب در بیاره. حساب عثمانی ها درست هم بود، شما نگاه کنید به نظامی های شوروی سابق، وقتی شوروی از هم پاشید و ارتش سرخ یال و کوپالش ریخت این فرمانده های ارتش سرخ که کاری غیر از پیش فنگ و پافنگ بلد نبودند چکار کردن؟ هیچی یک سری شدن قاچاقچی مواد مخدر و یک سری شدن لوله کش و زنها و دختر های روسی رو دسته دسته فرستادن به غرب اروپا. حالا اگر اینها یک کاری حرفه ای بلد بودند لااقل به لوله کشی نمی افتادن. این حکایت رو تعریف کردم که بچسبونمش به اصلاحات در ایران و یک مقاله ای که جناب فرخ نگهدار در زمان جنبش سبز نوشتن به اسم رهبران جنبش سبز و رهبری جمهوری اسلامی. این مقاله تحلیلی چند نکته جالب توجه داره، ایشون مینویسند که،
رهبری جنبش سبز باید در درون نظام بماند!! و رهبری جنبش سبز باید با هیئت حاکمه گفتگو کند!! و رهبری جنبش سبز باید برای مردم روشن کند که تغییر قانون تنها از مسیر نهادهای قانونگذار میسر هست نه از طریق براندازی حکومت!! در ضمن رهبری داخل نظام جنبش سبز یعنی موسوی و کروبی و خاتمی باید برای خامنه ای توضیح بدن که به هیچ وجه قصد براندازی نظام را ندارند!!

جناب نگهداردر ضمن به طرفدارانش، که من نمی دونم کیا هستن، هم رهنمود میده‌ که از همین حالا خودشون را برای شرکت پرشور در انتخابات مجلس نهم آماده کنند و اگرفایده نداشت بعدش در انتخابات مجلس دهم یازده دوازدهم سیزدهم شرکت کنند . ولی این که چرا جناب نگهدار کلی زور میزنه و وقت صرف میکنه که این کس شعر ها رو سر هم کنه ربط پیدا میکنه به حکایتی که اول گفتم. جناب نگهدار کاری غیر از این بلد نیست بنده خدا!! ایشون از پنجاه سال پیش کارش همین بوده. تنها تجربه عملی زندگیش سخنرانی هست و چرت و پرت نوشتن و صد البته مناظرات تلویزیونی. و تنها شغلی که داشته عضویت در رهبری جریانات سیاسی بوده . ایشون اگر نقاشی یاد گرفته بود حالا میتونست در غرب لندن دیوارهای خیابون ها رو نقاشی بکنه و گلیم خود و زن بچه شو روآبرومندانه از آب در بیاره. ولی متاسفانه چون هیچ کار دیگه ای بلد نیست برای یه لقمه نون به لوله کشی افتاده، البته لوله کشی سیاسی
س., 26.03.2024 - 08:12 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
همین گوشه و کناره ها

درووود!

مختصر و تعجیلی و ختم کلام.

معمولا شخصی را که مرتکب جُرمی/خلافی/جنایتی میشود و فرض کنیم، دله دزدی کرده و یه دو تا ادکلن از عطرفروشی سرقت کرده است و سپس او را حسب شکایتنامه شاکی به دادگاه احضار میکنند، قاضی، متناسب با جُرمی که مرتکب شده و اسناد و مدارک و شواهد و فلان و بیسار در دسترس هستند، مطابق قانون، مُجازاتی را تعیین میکند. خواه جریمه نقدی باشد. خواه حبس باشه. خواه کارهای عام المنفعه. خواه اگر مجرم نیست،  تبرئه اش کنه. تا امروز من در جایی نخوانده ام یا ندیده ام که بعد از ابلاغ حکم قاضی، یک دفعه وکیل متهم یا فک و فامیلش از جا بلند شوند و با عربده و داد و فریاد و کف بر لب آوردن، یقه درانی کنند و داد بزنند بر سر قاضی که چرا فقط این را محکوم میکنی، چرا فلانی را محکوم نمیکنی که رفت بانک محل را برید. چرا غلومعلی را محکوم نمیکنی که رفت خزانه را غارت کرد. چرا فلانی را محکوم نمیکنی که تریلی تریلی جواهرات مملکت را غارت میکنه و در بانکهای خارجی تلنبار میکنه. همینطور الی آخر. بالام جان! گوز، چه ربطی به شقیقه داره؟.

از قدیم الایّام گفته اند و رایج است که «آدم زنده به وکیل و وصی محتاج نیست، خودش میتونه حرف بزنه».
یه فردی به نام «فرّخ نگهدار»، یه حرفهایی با ادّعای کنشگر سیاسی بودن تحریر و منتشر کرده است. به دلیل اینکه سائقه قدرت طلبی و جاه پرستی و فضولی خودش را در «سیاست» که هیچ سر رشته ای از آن ندارد، دخالت داده و چنانچه مثلا از سر مناسباتی یا بده بستانهایی یا غفلت مردم، مصدر قدرت بشه و بخواهد تعیین تکلیف کنه که مردم چکار بکنند و چکار نکنند و تصمیماتش را اجرا کنند، من به حیث شهروندی که مستقیما مشمول تصمیمهای سیاسی ایشون خواهم شد، حقّ مسلّم خودم میدانم که نسبت به تصمیمها و گفتارها و ادّعاهایش موضع انتقادی بگیرم. این حقّ طبیعی و ذاتی و مادرزادی من است و هیچ احدّالنّاسی آن را به من نداده که بخواهد از من بازپس بگیرد. متوجّه هستی چی میگم یا نه؟.
در ثانی، مگه مردم یا اشخاص منفرد و دیگرانی، بچّه صغیرند که شما به خودتان اجازه میدهید برایشان تعیین تکلیف کنید؟. آقای «اقبالی» خودش شعور و فهم و دانش کافی دارند و میتوانند قضاوت کنند. من تا امروز به هیچکس دیدگاههایم را تحمیل و تلقین و تزریق نکرده ام همچون جنابعالی و همپالکیهای عقیدتیتان که شبانه روز میخواهید عقیده نخ نما و پوسیده و بی پایه و منطق خودتان را به دلیل مثلا سابقه مبارزه و داغ انواع و اقسام اوینها و قزل حصارها را بر تن و روح داشتن زوچپان کنید.
آقای نگهدار، خودش سواد خوندن و نوشتن داره. میتونه راحت بیاد و در برابر دیدگاه من و صجبتهای آقای «محقّقی گرامی»، موضع بگیرد؛ یعنی اینکه به مواردی که من ذکر کرده ام بپردازد: یکی در باره دلایل خلاف نظرات من، یکی نیز در توضیح و تشریح دلایل برای مواضع خودش. سکوت او دلیل بر این نیست که من نیز سکوت کنم و هیچی نگم. همین قطره قطره سکوت کردنها بود که سیلاب باتلاق اسلامیّت شمشیر اقتلویی را بر گردن صغیر و کبیر ملت ایران، حاکم بلامنازع کرد. اگر دیگران به خودشان زحمت نمیدهند یا شهامت و بصیرت و مسئولیّت فردی و جمعی را نمیشناسند و هیچی نمیگوند، من این کاره نیستم بالام جان. من همچون آدم به قادر مطلق و جبّار در جنّت الهی اش، لگدی محکم زدم و حتّا پا را فراتر از پدرم گذاشتم و کلّ مرحمتش را به «جوی» فروختم: «پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت .... ناخلف باشم اکر من به جوی نفروشم».
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
ی., 24.03.2024 - 14:29 پیوند ثابت
ع.ب.تورک اوغلی

عنوان مقاله
لطفا مطالب خودرا درمورد همه تفکرات وسازمانهابنویسید

سالام
بعضی ها فقط درمورد بعضی افراد وتفکرات می نویسند،
چرا فرخ نگهدار را به این شدت کوبیده،
ولی درموردمجاهدین خلق و فرستادن
جوانان و نوجوانان به قتلگاه توسط
رجوی چیزی نمی نویسید؟
چرا درمورد باستانگراهای همه خائن و
برپا کنندگان تفکرپان فارسبسم و جاعلان تاریخ وهویت و داشته های
مردم ایران چیزی نمی نویسید؟
چرا درمورد ستون‌های بتنی تخت جمشید اشرف پهلوی چیزی نمی نویسید؟
چرا درموردصدسال جنایت فرهنگی و ژنوساید درایران چیزی ننوشته و اینهارا
درسایه نگه میداری؟
من هیچ وقت درهیچ جا ادعایی برمدرک
داشتن، وخود لیدر دانی،چیزی ننوشته ام،
ولی شما ها خودرا مسیح ترپاپ درهمه
چیز قلمدادمیکنید
سواد بمدرک نیست،
سواد در ذوب شدن در کوره های فرهنگی احزاب غرب وشکل گرفتن نیست.
همه فیلسوفان راردیف کنید تا
خودرا دانشمند نشان دهید،این سوادنیست،
بلکه در کوره دشمنان ملت خودشکل گرفتن است.
تنها راه حل بحران فلسطین را ایرانی
وتئوری خودمیدانید،
من با نام شخص ،شخیص کاری ندارم،
بلکه باتفکر غلط اندرغلط کار دارم،
منو درزمان شاه چندبار بازجویی کردند،
وتهدید،ولی نتوانستند،
پرونده قابل قبول خود را ارائه تا دادگاهی شوم،
درجمهوری اسلامی نیز همچنین،
شما چی کردید،
کنارگود ایستاده حکم اعدام ثادرمیکنی،
یا مشکل ایران وخاورمیانه را با تفکر
سوخته ماسونی فاشیستی ،باستانگرایی استعمارگران حل میکنید.
شما تئز های خودرا بنویسید،
بگذارید،منهم نظرات وانتقاد هایدخودرا
برتفکرات جاری و تلقینی وانحرافی
بنویسم ،
نه توهینی میکنم ونه حکم اعدام صادرمیکنم،
فقط تلاش میکنم،روشنگری کنم.

ی., 24.03.2024 - 06:08 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
از پشت پرده!

درووود!

حرفهایی مختصر برای آونگ ماندن بین زمین و آسمان!

آقای فرّخ نگهدار، به هیچ وجه، دفاعپذیر نیست؛ بلکه مستحق سرزنش و نکوهش ممتد است؛ زیرا رفتارها و گفتارهایش بر هیچ استدلالی و منطقی و برهانی قویمایه استوار نیستند. کنشها و واکنشهای وی نیز تا امروز سوای نتایج رسوا آمیز، هیچ چیز دیگری نداشته اند حتّا برای خودش. شما اگر انتقادی یا تبریک و تهنیتی نسبت به رفتارها و گفتارهای آقای نگهدار دارید، لطف کنید و انتقادهای خودتان را بنویسید. کاری نداشته باشید که دیگران چه گفته اند یا میگویند.

در ضمن، معمولا در باره/در خصوص/در زمینه/ در حول و حوش چیزی یا شخصی صحبت میکنند؛ نه روی شخصی/فردی/موجودی!!؟

«فردوسی» که جای خود دارد و تقریبا به تاریخ نه چندان کهنسالی تعلّق دارد. فقط من مانده ام که چرا فلاسفه و متفکّران و دانشمندان و استادان دانشگاههای اروپا و آمریکا، اینقدر احمق و بیشعور مانده اند و همچنان ابله هستند و به «کلاس درس منطق و استدلالهای برهان قاطعی» جنابعالی نیامده اند و نمی آیند تا حدّاقل از شما یاد بگیرند که امروزی و up to date صحبت کنند و اینقدر دنبال دک و دالانهای «هومر و هزوید و افلاطون و سقراط و ارسطو و بدتر از همه، پیش سقراطیانی» که بیش از دو هزار و پانصد سال پیش میزیستند،؛ یعنی هزار و پانصد سال قبل از فردوسی، مدام سرک نکشند و برای اینکه بتوانند کرسی دانشگاهی به دست آورند و در باره آثار و افکار تک تک آنها بحث و تفحّص و تحقیق کنند و بیندیشند، اینقدر رقابتهای سخت و کمرشکن با همدیگر نمیکردند؛ آنهم برای اخذ کرسی در یکی از دانشگاههای فکسنی دنیای باختر زمین. نمیدانم چرا هیچکس به چنین استادانی نمیگوید، « آهای باستانگرایان و عقب ماندگان یونان زده!؟. لطفا تشریف بیارید به کلاس آکادمیک ما که در آن، علوم ازلی-ابدی تدریس میشه و نتیجه ملموس و عینی اش نیز نامش ولایت مطلقه فقیه است». نمیدانم چرا هر گاه در باره ایران و تاریخ و فرهنگ و بزرگان آن، صحبت میشود، جنس ما گویا خار داره و به مزاج آدمای کمپلکسی نمیسازه. حضرات همچون کنشگرانشان وظیفه خود میدانند شبانه روز تابع و دنباله رو و نشخوارکن جویده ها و تف شده های دیگران باشند. حضرات حتّا پشه نیز اگر پرواز کند، آن را زیر سر «فارسها» میدانند! و توطئه اتاقهای مافیایی سیا و اینتلیجنس سرویس و موساد و ک.گ.ب و فلان و بیسار. آخرشم معلوم نیست در تاریخ ایران از کدام «فارسها» صحبت میشود. احتمال قریب به یقین، «فارسهایی مثل: خوارزمشاهیان، صفویان، قاجاریان، افشاریان، سلجوقیان، آق قویونلو و قرا قویونلو، آل اینجو، آل جلایر، ایلخانان، گورکانیان و دهها سلسله دیگر» که حسب معلومات اکابری و حجره ای من – نه دانشهای مدرن حضرات از ما بهترون در نامدارترین دانشگاههای جهان- ، همه نود و هشت درصد سلسله هایی که بر ایران حکومت کردند و به فارسی سخن گفتند و نوشتند «ترک و لر و مازندرانی و گیلک» و بیشتر از همه «ترک» بوده اند. نمیدانم این «فارسها» که اینقدر ملعون و منفورند، کیانند و کجایند؟.
اگر علّافیید و بیکار، به جای اینهمه پرت و پلاگویی بردارید اگر چیزی میدانید و حالیتان است یک دستور زبان ترکی بنویسد که خیلی به ادبیات ترک و دانش آموزان مشتاق زبان آموزی کمک شایان خواهد کرد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
ی., 24.03.2024 - 01:28 پیوند ثابت
ع.ب.تورک اوغلی

عنوان مقاله
بازهم تحلیل‌های آبکی وخود لیدردانها

راستی چرا،ماها وسیاسیون ایران اینهمه
سطحی نگرهستند؟
حتی به تحلیل های خود قدری فکرنمیکنند؟
طرف آمده مثلا به نوشته آقای نگهدار
انتقادکند،
حتی فکرنکرده، که شاید ایشان درزمان
درزمان تشکیل سازمان چریکی فداییان
دراین فکرنبوده است.
وبعدا به فداییان پیوسته است.
که چرا ایشان درزمان حرکات چریکی
ازاین تحلیلی ها نکرده است!!
بابام جان،تغییرتفکر بستگی به مراحل سنی وشرایط دارد،
چندنفری نظرداده و هدفشان فقط کوبیدن ایشان بوده است،
اگرنظرمن رادرموردنوشته ایشان بخوانید،منهم به ایشان انتقادداشته ودارم،
ولی بامستندات غیر مغرضانه،
اگرایشان، نگهدار،درچهل سال پیش گیر
کرده و ازنظرش عدول نکرده،
شما که خودبه ۱۰۰۰ سال پیش به فردوسی پرستی ،به ۲۵۰۰ سال پیش به
باستانگرایی برگشته اید،
چرا کشتارخاوران رابگردن ایشان می اندازید؟
اتفاقا ،همفکران شما دونفربانام اسلام
ولی پان فارس شعوبیه وایرانشهری
این جنایت را بنام اسلام کردند.
شماها چرا آدرس عوضی میدهید؟
اینها اسلامی نیستند،
بلکه پان فارس شعوبیه و ایرانشهری درلباس آخوند وبنام اسلام این جنایت
رامیکنند ،
بازخدا پدر رهبران فداییان اکثریت رابیامرزد،
پاتکی زدند،طرفداران فداییان را همچون
مجاهدین ورجوی به قتلگاه نفرستاند،
اگر موضع گیری بموقع فداییان اکثریت
نبود،هزاران نفر از فداییان را پان فارسهای شعوبیه وایرانشهری همچون
مجاهدین کشتارمیکردند.
تعدادی کنارگود ایستاده ،لنگش کن میکنند،
این آقایان یکی ،جریان مهسا امینی را
راه نجات ایران اعلان کرده است
مثل اینکه مقاله محسن کردی رانخوانده
که بداند جریان مهسا امینی، در اتاق فکر سازمان سیا و اداره اطلاعات مهندسی شده و درایران اجراگشته بود.

نکنه ،شماهم در داخل این پروژه میباشید؟
اگرداخل این پروژه هستید،؟
پس خون جوانان این جریان بگردن شماهاست،
آیا، ،تخم مرغ های نقاشی شده ،بتوسط
خانم فاطمه داداش زاده درتبریز به
خط تورکی اورخون را دیدید؟
نکنه کورچشمی گرفته و شماهم آن حرف..
ش., 23.03.2024 - 16:01 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
ذلالت و حقیرمایگی

مجدّدا درووود بر ابوالفضل عزیز!

تحشیه ای نامتعارف و تلخگونه!

بی شکّ برای ایرانیانی که وجدان بیدار دارند و هنوز مسئولیّت در خون رگهایشان جاری و شاداب است، این سوال مطرح خواهد شد که اگر آقای «نگهدار» از «اصلاحگری»، فهم و درکی اسلوبی و ریشه ای و منطقی داشتند و دارند، چرا و بر شالوده کدامین دلایل متّقن و مستدل در همان دوران پادشاهی محمدّ رضا شاه به دنبال اصلاحگری سیستم شاهنشاهی نرفتند؟.  مگر نبودند مبارزان مایه دار و فرهیخته و با شعوری که حتّا جان خود را بر سر تصمیم خود گذاشتند و یقین داشتند که میتوان تغییراتی کلیدی را در ساختار سیستم شاهنشاهی اجرا کرد و پیش برد؟. چرا آقای نگهدار، نه تنها خودش را؛ بلکه سازمانی را با آنهمه پتانسیل که از گردآمد جوانانی پر شور و حال و آرمانخواه و پر انرژی و تشنه افقهای دیگر تشکیل شده بود و در اکثر محافل دانشگاهی و اجتماعی محبوبیّت داشت و میتوانست در خدمت آب و خاک و مردم ایران در آید با ندانمکاریها و بلاهتها و جاه طلبیها و کینه توزیهای خودش به قعر آنچنان باتلاقی فرو تپانید که کثیری را در خاک خاوران نصیب داد و کثیری را در آوارگی و چنگال ک.گ.ب و کثیری را در سرخوردگی و یاس و کثیری را به هیچ و پوچان خوار و زار پراکنده به گرداگرد خودش. چرا؟.

چرا آقای نگهدار، اگر ارزنی درک و فهم از اصلاحات میداشتند و دارند، در سراسر مشق بی محتوایی که نوشته است به ضجّه های مادران بر سر قبر فرزندان رشیدشان که تنها چراغ خوشی و شادمانی زندگی آنها بر این کره خاکی بودند و به دست جلّادان الهی به دار آویخته شدند و همچنین هق هق گریه های کودکان بی مادر و پدر شده و شکسته شدن غرور و تار و پود والدین تمام کسانی که قربانی اقتدار گیوتینی حکومت خلفای الله شدند و هنوز میشوند، لام تا کام، یک اشاره گذرا نشده است؟. چرا در سیاهمشق آقای نگهدار هیچ اشاره ای به جوانان و نوجوانان و انسانهایی که در اعتراضات حقگونه، یا هر دو چشمشان یا یکی از چشمهای خود را از دست دادند، هیچ اشاره ای نشده است؟. چرا از تجاوز به دختران و زنان ایرانی به دلیل اعتراضات حقگونه خودشان در تحت سیطره حکومت فقاهتی، هیچ اشاره ای نشده است؟. از آقای نگهدار باید پرسید که چه چیزی باید اصلاح شود در ساختار حکومتی که از ریز و درشت زمامدارانش، خود را تنها محقّان ازلی -ابدی حکومت بر ایران می دانند و به هیچ احدّالنّاسی و ارگانی پاسحگو نیستند و در هر رفتاری که مرتکب میشوند به هیچ وجه من الوجوه از روز اول قدرتربایی تا همین ثانیه های گذرا و بی شک آینده های محتمل، خطا و اشتباه و نقصانی نمیبینند که بخواهند به اصلاحاتی تن در دهند؟.
چرا آقای نگهدار، اگر اهل اصلاحگری بودند و هستند، نیامدند سازمانی را که اینهمه نیروهای جوان و پر انرژی داشت در بینش و نوع نگرش متحوّل کند تا به جای مبلّغ و مروّج و مدافع و یسل کش ایدئولوژی منحط مارکسیه شدن به دامنه های جستجو و خویشاندیشی و ژرفکاوی و منشا آموزش و روشنگری از بهر شناخت اقوام و فرهنگ و زبانها و تاریخ ملّت خود بینگیزاند؟. چرا آقای نگهدار، اگر سر سوزنی فهم و درک از مسئله ای به نام «زندگی و معضلاتش» داشته باشد، در سیاه مشق بی مغز و پایه اش، اشاره ای به این نکرده است که چگونه میتوان جامعه را از حدّاقل امکانات زیستی «نون و سبزی خوردن» به آنچنان ذلالتی در افکند که کثیری از افرادش در سطل زباله و آشغالدانی به دنبال حدّاقل نان خشکه ای بگردند و هیچ اعتراضی به اینهمه غارت و چپاول و دزدی و سرقت ایلغارگونه زمامداران فقاهتی و آقازاده های انگل و مفتخور و بی شعورشان نکنند؟؛ آنهم ملّتی که یکی از غنی ترین منابع زیر زمینی جهان را در اختیار دارد و هر فردی از آحادش به اندازه یک «شاهزاده موناکویی» میتواند از منابع میهنش بهره ببرد.
اگر آقای نگهدار از «دانش سیاست و فلسفه کشور داری»، ذرّه ای آگاهی پیش پا افتاده میداشت و ریگی به کفشش نبود، هیچگاه نمی آمد مصدر نفرت پراکنی و جنگ هیستوریک و عقده ای علیه گرایشهایی را پیش ببرد که در مصاف با حکومت فقاهتی هستند یا با عقاید شخصی و فرقه ای او همخوانی ندارند. اگر آقای نگهدار، مرد میدان هماوردی و کشور آرایی بودند و هستند، چرا در سراسر سیاه مشقنویسی خودش، کوچکترین اشاره ای به توقّعات مردم نکرده است که مدام در طول چهار دهه آزگار با واکنشهای خونریزانه و کشتارگری و جنایت حکام تا امروز پاسخ داده شده اند؟؛ آنهم مردمی که بی برو برگرد، «حقّ انتخاب» دارند و چفت و بست جامعه را پی ریخته اند؟. چرا آقای نگهدار، اگر سر سوزن، فهم و شعوری داشته باشد تا امروز تلاش نکرده اند که کارنامه حکومت خلفای الله را از لحظه سیطره یابی تا همین ثانیه های گذرا – چنانچه وجدان فردی برای داوری داشته باشد- به دامنه سنجشگری فراخواند و جیک و بُک حکومت را در تمام ابعادی که تا امروز مرتکب و مصدر و بانی اجرایی بوده است به محک بزند؟.
چگونه میتوان ادّعای کنشگر سیاسی کرد و کوچکترین آگاهی پیش پا افتاده از دانش سیاست و کشورداری نداشت؟. چگونه میتوان ادّعای فعالیّت سیاسی داشت و در مجامع عمومی و شبکه های اینترنتی، کوچکترین نشانه ای از سیاستدانی و سیاستمداری رفتاری و کرداری و گفتاری از خود بروز نداد؛ ولی به حماقت و بلاهت خود، مدام غرّه ماند و افتخار کرد و هجویات تلقینی را غرغره و نشخوار کرد؟. آیا سوای این است که آقای «فرّخ نگهدار» و همپالکیهای عقیدتی اش تا امروز به حیث مُتعه و رکابدار تلاش کرده اند تا فقط «نگهدار حکومت ضحّاکیان جوانخوار» باشند؟.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
ش., 23.03.2024 - 14:27 پیوند ثابت
بهمن

عنوان مقاله
مبارزه با حکومت اسلامی از دیدگاه فرخ نکهدار

جناب محققی انسان دوست. شما بیش از مخالفان چپ با برنامه و سیاست چپ آشنا هستید و بهتر میدانید سرنخ گروه چپ به سازمان جاسوسی روسیه وابسته است.
اکنون رابطه روسیه و نظام اسلامی رفیقانه است و رفقا بر مدار مسکو در حرکت هستند.
شک نباید کرد که اگر روزی رابطه گل‌آلود شود، با یک فرمان حزبی همه غرب نشینان غرب ستیز از برلن پاریس و اسلو سراسیمه وارد ایران می‌شوند تا خاطره سال 57 را زنده کنند.
به عقل ....... مانند...... نباید شک کرد او مامور و قسم خورده دولت روسیه است.
آیا شما درباره قتل ناوالنی از سوی چپها وهمین مستر نگهدار لندنی مطلبی شنیده‌اید؟
پیشنهاد من به شما و همه خردمندان که خود را از تار عنکبوتی چپ رها کرده اند این است که
سازمانی بر اساس منافع ملی ایران واستقلال وآزادی پایه گذاری کنید.
چپ در آینده که من وشما نباشیم باز تن به رزالت و خیانت خواهد داد و ملت را مانند سال 57 قربانی قدرت دولتی خواهد کرد. مردم کوبا پس از هفتاد سال فریاد می‌زنند ما گرسنه هستیم.
آینده کشور ما همچو روسیه و کوبا مباد.

ش., 23.03.2024 - 09:42 پیوند ثابت
نظرات رسیده

جناب محققی ایکاش شما فقط در عرصه ادبیات و داستان نویسی و خاطره گویی که همیشه عاشق خواندش هستم و قلم شما را تحسین میکنم بیشتر و بیشتر بنویسید و خوانندگانتان را بهره مند کنید . وادی سیاست را رها کنید شما اینکاره نیستید و عیش ما را از قلمتان تیش نکنید . حیف است

ش., 23.03.2024 - 09:19 پیوند ثابت
نظرات رسیده

كبرا: اقای نگهدار دهه هاست که در چهارچوب دیدگاه ضد امپریالیستی و ضد امریکایی کورش  عملن جانب حفظ و تداوم حکومت ملایان را پیشه کرده و در انجام این وظیفه چشمش را به واقعیتهای وحشتناک تداوم موجودیت این رژیم ارتجایی و ضد مردمی و عدم کارایی  ی چند دهه اصلاح طلبی و بهای سنگینی که مردم ایران با امید بستن به آن پرداختند، بسته!

ش., 23.03.2024 - 09:17 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
دلقکهای خیمه شب بازی

درووود بر ابوالفضل عزیز!

شرحی کشّاف و نکوهش آمیز و آمیخته به قهوه قَجری!

مشکل و معضل در وجود شخصی به نام «فرخ نگهدار» نیست؛ زیرا وی به همانسان پدیدار میشود که ذات وجودی و ذهنیّت اعتقادی اش فی نفسه هستند. مشکل و معضل خانمانسوز آنانی هستند که تصوّر و از همه بدتر به خودشان تحمیل و تلقین کرده و همچنان میکنند که آقای نگهدار مثلا «تحلیلگر رویدادهای سیاسی و به قول خودش کنشگر عرصه سیاست» است. اینکه آقای نگهدار به شخصه، بعد از هفتاد سال عمر و دست کم پنجاه سال، عضویّت در یک سازمان سیاسی، هنوز دوغ و دوشاب را از همدیگر تمییز و تشخیص نمیدهد، نیازی به افشاگریهای آنچنانی نیست؛ زیرا رفتارها و گغتارها و موضعگیریهای عقیدتی آقای نگهدار به آسانی همه چیز را در انظار دیگران نمایش میدهند که دقیقا با کاراکتر فردی او اینهمانی دارند.  احمق و ابله فقط آنانی هستند که تمام امیدها و آرمانها و آرزوها و خواسته های خود را بر کجاوه متابعت از او تلنبار کرده و آلت دست او شده اند. کسی که به اندازه یک بچه دبستانی شعور داشته باشد، باید بتواند تمییز و تشخیص دهد که «گزارشگر خبری» هرگز «تحلیلگر رویداداها» نیست.  آقای نگهدار، فقط گزارشگر است بدون آنکه کوچکترین شناختی از مسئله «تحلیلگری» داشته باشد؛ زیرا برای تحلیل کردن باید شعور و فهم و دانش و تجربه و فراخبینی و مغزی آزاد از هر گونه پیشداوریها و کژفهمیها و عقده ها و کینه ها و کمداشتها و جاه طلبیها و خصومتها داشت؛ یعنی ذهنی آزاد از هرگونه بلاهتی که رسواگر حماقت ذاتی آدمی باشد.

آقای نگهدار به دلیل بی دانشی و فقدان آگاهی پیش پاافتاده در همان عرصه ای که ادّعای کنشگری اش را دارد؛ یعنی سیاست، به گزارشگری رویدادهایی از پشت عینک عقیدتی خودش و سپس نتیجه دلخواه و مطابق تصوّرات خودش همّت قلمسوزی کرده است بدون آنکه لحظه ای در این خصوص اندیشیده باشد که در «پسزمینه اینهمه رویدادهای اجتماعی»، کدامین پتانسیلهای آرزویی و خواستی و آرمانی و حقوقی و انسانی اکثریّت آحاد یک جامعه کهنسال و فرهنگی و تاریخی با آنهمه خدماتش به جامعه جهانی و امثالهم نهفته اند. ایشان حتّا شعور آن را ندارند که از تجربیات فردی خودش و رفقایش و همعقیدگانش نتیجه معقول بگیرد تا بتواند حدّاقل از خودش بپرسد که آنچه مرا و رفقایم و همعقییدگانم را به قیام علیه سلطنت «محمّد رضا شاه» ترغیب و تشویق و به مبارزه انگیخت، چه چیزهایی بودند؟. اگر آقای نگهدار اندکی چشم بینا داشت که بتواند حدّاقل یکی از ابعاد هولناک حکومت فقاهتی را ببیند؛ یعنی «خاوران» را و اعدام جوانان رشید و زیبای ایران را در زلزله مهسا، آنگاه باید میفهمید که در پسزمینه تمام اینهمه کشمکشها و طغیانها و گلاویزیها و درگیریها و خیزشها و زد و خوردهای مردم با حاکمان و ارگانهای سیستم مخوف الهی، آنچه پُتانسیل نیرو زاینده است، همانا آرمانها و آرزوها و پرنسیپها و بُنمایه های فرهنگ باهمستان مردم ایران است که حکومتگران وقت با تمام امکانهای سرکوبگرانه در صدد نابودی آنها تا امروز بوده اند و همچنان هستند. اگر از آقای نگهدار بپرسید که به چه دلیل، جنابعالی در زمانی که جوانی بیست و دو سه ساله بودید به قیام علیه سلطنت محمّد رضا شاه رو کردید، هیچ پاسخی برای آن نخواهد داشت؛ زیرا هر پاسخی تف سر بالاست!؛ ولو پاسخ تا حد نفرت و خصومت و پدرکشتگی شخصی با سلسله پهلوی باشد. اگر آقای نگهدار و رفقای تابع او به اندازه یک دانش آموز دبیرستانی از تاریخ و فرهنگ ایران، سر رشته داشتند و آگاهی پیش پا افتاده، باید میفهمیدند که زیر بال و پر حکومت خونریز و خاصم مردم رفتن، نه تنها در تضاد ریشه ای با آرمانها و آرزوها و رویاهای سازمانی خودشان است؛ بلکه دقیقا خیانت علنی به وجدان خویشتن و کرامت و عزّت و شرافت مردم ایران است. اگر آقای نگهدار به اندازه یک بچّه دوران مدرسه ابتدایی، معنای کلمه «تحلیلگری» را میدانست، آنگاه باید به جای هفت هزار کلمه بی بو و خاصیّت، دو کلمه حرف حساب مینوشت؛ طوری که میزان یک میلیمتری رشد و بلوغ فهم و شعور و تجربه خودش و رفقایش را اثبات کند.
آقای نگهدار – در حالت کنکرت و در حالت وسیع از لحاظ نظری و عقیدتی؛ زیرا ایشان اعتقادات و مواضع رفتاری کثیری از رفقا و طیف دیگری از مدّعیان کنشگری را نمایندگی میکند- نه از دانش سیاست، به اندازه سر سوزنی سررشته دارند، نه اصلا شخصیّت سیاسی دارند. ایشان انسانی بسیار جاه طلب و شهرت طلب و خودنما هستند که نه تنها هیچ فرّی ندارد سوای متعگی و رکابداری برای یکی از خونریزترین و جنایتکارترین حکومتهای تاریخ ایران؛ بلکه همچنین در تلاش برای استحکام و دوام سلطه خونریزترین و دژخیم صفت ترین زمامداران و ویرانگرانی که منفور ملّت ایران در جامعیّت وجودی هستند با جان و دل در هر کوی و برزنی کنسرت «ژاکوبنی» برگزار میکند و با افتخاری توصیف ناپذیر به نام کنشگر رفقایی -مارکسیستی در «صراط المستقیم فی سبیل» حکومت هزار ساله اخانید در زبان «خلخالی» و پروسه «دوام قرن به قرن آن در زبان ولی فقیه = خامنه ای» به کلکلکلکل کردن مشغولند.
اگر آقای نگهدار، ذرّه ای درک و فهم تحلیلگری میداشت و چشمانی بیدار برای دیدن واقعیتهای دلخراش میهنی و شعوری و دانشی برای ارزیابی کارنامه چهل و پنج ساله حکومت خلفای الله، آنگاه به جای اینکه بحث از «اصلاحگری» چیزی کند که به ذات خودش هرگز و هیچگاه، اصلاحپذیر نیست، در فکر این می افتاد که - اگر به راستی به اندازه یک عدس از دانش و فلسفه سیاست، آگاهی میداشت -، هنر کاردانی و تلاشهای خودش و رفقایش را برای ائتلاف و همعزمی و همگرایی و همبستگی نیروهای مخالف اقتدار مطلق حکومت فقاهتی اثبات کند تا به همگان نشان دهد که ادّعای کنشگری به حرف نیست؛ بلکه به عمل صالح در سمت و سوی مهر و عشق به میهن و سرنوشت آزادیهای فردی و اجتماعی و سرفرازی و شادمانی مردمش در جامعیّت وجودیست. تلاش برای ائتلاف نیروها حاشا که هرگز به معنای حذف گرایشی از گرایشهای مختلف نیست؛ بلکه حتّا از دامنه همان حکومتگران وقت نیز میتوان کسانی را که به راستی از دایره کندوی ولی فقیه گسسته اند به شمار آورد. آقای نگهدار حتّا معنای کلمه «ائتلاف» را نمیداند؛ برغم اینکه سالهای سال است در باختر زمین حضور دارد و شاهد ائتلافهای مختلف احزاب و سازمانها و گروههای مختلف المرام آنها با همدیگر است.
نه ابوالفضل عزیز! آقای نگهدار و رفقای همعقیده اش به کمپلکسی مبتلایند که ناشی از «نفرت طبقاتی» در سلول به سلول وجودشان از دوران جوانی رخنه کرده است و به ایده آلی مطلق تبدیل شده است. بردار یک بار دیگر زندگینامه های رفقایی را که دیگر نیستند و شجره نامه فعالیتهایشان به قلم اعضاء و هیئت تحریریه سازمان نوشته شده اند، مروری گذرا کن. در تمام آنها یک چیز مدام در برابر چشمانت موج خواهد زد؛ آنهم «نفرت طبقاتی رفیق.....».
نه ابوالفضل عزیز! آقای نگهدار در تمام عمرش که جفت پاهایش نیز فعلا لب گور ایستاده اند تا امروز ثابت کرده است که «فرق دوغ را از دوشاب» هنوز نمیداند؛ ولی ادّعای کنشگر تحلیلگر!؟ را دارد. در جامعه ای که شیران عرصه کشورداری اش را قلع و قمع و ترور کنند؛ لاجرم روباه مکّار و شیّاد و شارلاتانی به نام «فرّخ نگهدار»، ادّعای سلطانی جنگل را نیز با بیشرمی مطلق خواهد کرد. آقای نگهدار در دنیای «سیاست» نه سر پیاز است، نه ته پیاز؛ بلکه جاه طلبی بی مایه است که وظیفه خودش میداند از خاصمان ایران و مردمش بدون کوچکترین انتقادی تا جان در بدن دارد، فقط دفاع کند. همین.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
ش., 23.03.2024 - 09:04 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.