کامنتی بر مقاله :" در سال روز قتل مردی بزرگ بنام احمد کسروی " از ابولفضل محققی
تا قبل از فاجعه 1357 و حتّا یک دهه بعد از آن، صدی نود و نُه در صد تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی، زنده یاد «کسروی» را به نام «مورّخ تاریخ مشروطه» میشناختند؛ ولا غیر. هیچکس تصوّر این را نداشت که وی ، یکی از راستمنش ترین و صمیمی ترین و دلیرترین منتقدین «اخلاقیات حاکم بر ذهنیّت ایرانیان» است. صرف نظر از برخی دیدگاههای او که نه غرضی در آنها نهفته است، نه نفرت و کینه ای و میتوان به سنجشگری خردمندانه آنها کوشید، وی از نوابغ برجسته ایران بود که از همه طرف در معرض حمله و اتّهام قرار داشت. چه از جانب آخوندها و طیف مراجع تقلید و مذهبیون گندیده مغز تا برسد به استادان و کنشگران و فعالیّن عرصه های سیاسی که خطر افکار و دیدگاههای او را برای منفعتخواهیها و غرایز و سوائق و نحله و حزب و گروه و فرقه خود ناسودمند میدیدند.
زنده یاد «کسروی»، قربانی یک معامله سیاسی شد که به بهای ختم سلطنت معامله گر و نابودی شیرازه باهمستان ایرانیان و ایران شد. من در بررسیهای مته به خشخاش گذاشتنهایم توانسته ام کشف کنم که پروژه «قتل احمد کسروی»، معامله ای بود که «محمدّ رضا شاه» با «آیت الله کاشانی» کرد. تعجّب من از این است که چطور زنده یاد «ناصر پاکدامن» در کتاب خواندنی و با ارزش «قتل کسروی» نتوانسته است رمز و راز و پسزمینه اصلی «قتل کسروی» را کشف کند؛ برغم اینکه او یک نسل از من به وقایع نزدیکتر بود. آنچه که من در تحقیقات خودم به آن دست یافته ایم اینست که زنده یاد «رزم آرا»؛ یکی از نامدارترین و وطن دوست ترین و نوابغ منحصر به فرد تاریخ سپاهیگری ایران بود. در نظر بگیر این انسان را با کمترین امکانهای محاسبه گرانه آن عصر که توانست جغرافیا و مساحت میلیمتری مرزهای ایران را دقیق دقیق محاسبه کند. هنوز که هنوز است کتاب ده جلدی او در باره جغرافیای ایران از ممتازترین آثاریست که تحریر شده است. وی در سپاهیگری نیز اعجوبه ای شگفت انگیز بود. از همه دیرتر میخوابید. از همه زودتر بیدار میشد و همیشه سرحال ترین افسر بود و برای تهییج غیرت افسران در دانشکده افسری که استاد مدرسش بود به آنها میگفت که «هیکدامتان خسرو روزبه نمیشوید!». روزبه، یکی از بهترین افسران توپخانه بود.
در هر صورت، تا جایی که حافظه ام کمک میکند، ماجرا برمیگردد به ملاقاتی که گویا «رزم آرا و شاه» با مقامات آمریکایی داشته اند. آمریکائیها به ضعف شخصیّتی و تزلزلهای روانی محمّد رضا شاه واقف بودند. در آن ملاقات، آمریکائیها متوجّه میشوند که «رزم آرا»، افسر بسیار مجرّب و با شخصیّتی مصمّم و آگاه و بسیار دانایی است و سخت به او متمایل میشوند و علاقمند. محمّد رضا شاه به شیوه رفتار آمریکائیها در قبال «رزم آرا» حسادت میکند و خطر اینکه مبادا آمریکائیها «رزم آرا» را به جای او به سلطنت بنشانند، در فکر از میان بردن «رزم آرا» می افتد. درست در همین هول و ولاها، مسئله «کسروی» و انتقادهای صریح او از اسلامیّت و طیف اخانید و مراجع که بارها باعث شده بود مراجع به دربار شکایتها کنند و به جایی نرسند و سپس شکلگیری گروه تروریستی «نواب صفوی» نیز از موضوعات حادّ در کنار دیگر سازمانهای چریکی مطرح شده بود، «شاه» به معامله پنهانی خود با «کاشانی» بر آمد؛ یعنی همان آخوند مزوّری که در مسئله کشمکشهای «مصدّق با شاه» نیز نقش مخرّب خودش را ایفا کرد. داستان معامله شاه با کاشانی اینطور رقم خورد که آنها به قول معروف «گاو به گاو» کردند. یعنی اینکه برای «قتل رزم آرا» باید یکی از سنجشگران اسلامیّت و طیف اخانید، قربانی شود و آن هم «کسروی» بود. شاه به چنین معامله ای تن در داد؛ زیرا در موضع قدرت بود و میتوانست بعد از اجرای ماموریّت برای تدابیر علیه مسبّبین ترور و حتّا خود کاشانی اقدام کند؛ یعنی کاری که واقعا اجرا هم شد؛ وگرنه چطور ممکن بود که یه عده جوان تروریست بیایند در ساختمان دادگستری و با کارد، «کسروی و منشی اش» را تکه پاره کنند و بعد بیایند در خیابان؛ آنهم روز روشن، فریاد بزنند و هورا بکشند که ما «کسروی را کشتیم» و بعدش هیچ اتّفاقی هم نیفتد و انگار نه انگار که خانی اومده یا خانی رفته است. بعد از اجرای ماموریت دو جانبه طرفین معامله، سپس «شاه» برای آنکه بتواند کاشانی را به سکوت در باره معامله وادار کند و از او زهر چشم بگیرد به اعدام «نواب صفوی و یارانش» با یک ضرب، دو نشان را زد. هم ثابت کرد که قصاص «کسروی» را گرفته است. هم به کاشانی تفهیم کرد که اگر لب به سخن بگشایی، گردنت بالای دار است.
برای «کشتن کسروی» از نظر اعتقادات اسلامی به فتوا لازم بود که حتما باید از طرف مراجع ذیصلاح ابلاغ میشد. آن که «فتوای» قتل کسروی را صادر کرد، نویسنده کتاب «الغدیر» بود؛ یعنی «آیت الله علّامه عبدالحسین امینی».
ابوالفضل عزیز!. این مطالبی را که موجز و مختصر نوشتم در هیچ کتاب تاریخی و تحقیقی و امثالهم پیدا نخواهی کرد. این حرفها محصول مته به خشخاش گذاشتهای خود من هستند در رویکردم به تاریخ و فرهنگ ایران به طور کلّی. از اینگونه وقایع در تاریخ ایران، خیلی زیاد اتّفاق افتاده است که در هیچ کجا ثبت رسمی نشده اند؛ بلکه در تاریکی خروارگونه تحریرات بی اصل و نسب مدفون و گم و گور شده اند. ابوالفضل جان! کشف حقیقت هیچگاه، راههای مستقیم ندارد و هیچگاه نیز راههایی را که از طرف حکومتگران و ارگانهای تابع آنها و محقّقان دم و دستگاهی به سویش ساخته و پرداخته میکنند، به سوی خودش نمیگشاید. حقیقت را فقط میتوان در تاریکیهای گم و گور شده، کورمال کورمال کشف کرد و شناخت.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
معامله و شرط و شروطها
دروود بر آقای کردی گرامی!
موجز و اندکی توضیح بیشتر.
من به گزارشهای نوع «ویکی پدیا»، هیچ اعتقادی ندارم؛ زیرا مملو از تناقضات و بیراهه گوییها و مخلوط شده های عجیب و غریب و سر در گم و دنبال نخود سیاه فرستادنی هستند. البته میتوان در متون ثبت شده در آن تک و توکی جمله های با ارزش یا حتّا اطّلاعات اندکی موثّق نیز پیدا کرد. ولی به درد تحقیق و تفحّص اصلا نمیخوره.
دیر اقدام شدن در اجرای عمل ترور، هیچ ربطی به معامله ندارد. این درست مثل آن میماند که من با شما، امروز قراردادی را ببندم، سپس پنج سال دیگر وارد پروژه اجرایی شود بنا به دلایلی که یا شما دارید یا من و از قبل نیز توافق کرده ایم بر سر شرط و شروطها. اتّفاقا اون تعریف و تمجید «رزم آرا» از «روزبه» به دلیل تبحر و فنّ دانی روزبه بوده است؛ نه ایدئولوژی مارکسیسم که روزبه در حد یک دانش آموز دبیرستانی آن دوره از آن آگاهی داشت.
ناگفته نگذارم که اعضاء جبهه ملی، کلّا انسانهای جاه طلب و بی مایه ای بودند که استعداد سیاسی در حد یک «رجل سیاسی» را نداشتند. به همین دلیل در شخصیّت رزم آرا، رقیبی خطرناک را برای خودشان تشخیص میدادند که از بین رفتن او نیز، آرزوی تک تک حضرات جبهه ملّی بود. شخص رزم آرا را من از لحاظ اخلاقی-عقیدتی قضاوت نمیکنم؛ بلکه از لحاظ هنر سپاهیگری و کاراکتر رزمی. اینکه از چارچوب عقیده دیگران، شخص رزم آرا، جاه طلب و خودمحور و فلان و بیسار بوده است، همش برمیگردد به نگرش اخلاقی-عقیدتی که برای من پشیزی ارزش ندارد؛ زیرا مقولات را نباید قاطی کرد. الیته این موضوع همانطور که نوشتم باز است و میتوان در باره اش باز هم تحقیقات وسیعتر کرد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
آقای حیدریان گرامی، حیرت…
آقای حیدریان گرامی،
حیرت کردم از این که نوشته اید تحقیقات بسیار کرده اید و در میان آن همه دشمنان طبیعی کسروی و دشمنان دیگر رزم آرا، این وسط انگشت اتهام را به طرف شاه نشانه گرفته اید. من به اندازه شما تحقیقی در این مورد نکردم اما یک گوگل سرچ کردم و همین گوگل سرچ ساده مرا به حیرت فرو برد. ادامه در بخش نظر
حیرت کردم از این که نوشته اید تحقیقات بسیار کرده اید و در میان آن همه دشمنان طبیعی کسروی و دشمنان دیگر رزم آرا، این وسط انگشت اتهام را به طرف شاه نشانه گرفته اید. من به اندازه شما تحقیقی در این مورد نکردم اما یک گوگل سرچ کردم و همین گوگل سرچ ساده مرا به حیرت فرو برد.
کسروی در تاریخ 20 اسفند 1324 ترور شد
رزم آرا 5 سال بعد یعنی 16 اسفند 1329 ترور شد!
و شما نوشته اید که داستان معامله شاه با کاشانی اینطور رقم خورد که آنها به قول معروف «گاو به گاو» کردند. یعنی اینکه برای «قتل رزم آرا» باید یکی از سنجشگران اسلامیّت و طیف اخانید، قربانی شود و آن هم «کسروی» بود. شاه به چنین معامله ای تن در داد؛ زیرا در موضع قدرت بود و میتوانست بعد از اجرای ماموریّت برای تدابیر علیه مسبّبین ترور و حتّا خود کاشانی اقدام کند؛ یعنی کاری که واقعا اجرا هم شد؛
چطور معامله ای بود که 5 سال قبل کسروی کشته شود و حالا شاه با کاشانی معامله کند و رزم آرا را از میان بردارد؟ چه ربطی دارد؟ زمانی که کسروی کشته شد که شاه دیکتاتور قدر قدرت سال 57 نبود. حتا سه سال بعد در سال 32 که مصدق بی قانونی کرد و شخصا و بدون رای قاضی و حکم دادگاه خانواده سلطنت را به خارج تبعید کرد قدرت جلوگیری از آنرا نداشت. در روزنامه ها امثال کریمپور شیرازی خاندان سلطنتی را به گه می کشیدند و شاه توان شکایت به یک مرجع قانونی را هم نداشت! به عقل من جور در نمی آید که شاه جوان و بی قدرت سال 1329 قدرت ترور رزم آرا را میداشت. اما رزم آرا که از خسرو روزبه تعریف می کند به اندازه کافی انگیزه برکناری شاه را داشت.
اصلا از این هم بگذریم. من با خواندن مقاله شما نظر مثبت شما را نسبت به رزم آرا حس کردم. و سوال این است که چرا؟ هرچه در باره رزم آرا خواندم او را به جاه طلبی نسبت میدادند که البته در نوع خود بد نیست. روزی که شاه در مقابل دانشگاه ترور شد رزم آرا در دفتر خودش منتظر بود و یگانها هم آماده باش داده شده بود. بین شاه و رزم آرا که هرکدام میخواست دیگری را کنار بزند من ترجیحم این است که شاه رزم آرا را کنار بزند. رزم آرا که به دانشجویان دانشکده افسری میگوید هیچکدام خسرو روزبه نمی شوید نه بخاطر توانایی او در تاکتیک توپخانه که بخاطر آگاهی او از سوسیالیسم بود. مسلما رزم آرا میخواست ایران در جرگه کشورهای بلوک شرق قرار بگیرد. آنوقت شما راضی بودید؟
کسروی که کشته شد مجلس قاتل او را بخشید. همان مجلسی که مصدق نماینده اش بود.
بازهم چیزهای دیگری در ویکی پدیا آمده بد نیست شما نیز در تحقیقات تان نظری بیافکنید:
سید محمد واحدی از اعضای برجستهٔ فداییان اسلام و مهدی عراقی، در خاطرات خود ادعا میکنند رهبران جبههٔ ملی برای جلوگیری از اقدامات رزمآرا و حتی احتمال کودتا توسط وی، از فداییان اسلام درخواست میکنند که رزمآرا از سر راه نهضت ملی برداشته شود.[۱۰][۱۱][۱۲] مهدی عراقی از اعضای فداییان اسلام در خاطرات خود میگوید که: در جلسهای با حضور نواب صفوی، مظفر بقائی، حسین فاطمی، محمود نریمان، عبدالقدیر آزاد، ابوالحسن حائریزاده، کریم سنجابی، علی شایگان و حسین مکی از طرف جبههٔ ملی حضور پیدا میکنند و فاطمی تأکید میکند که من اصالتاً از طرف خودم هستم و وکالتاً از طرف مصدق (چون کسالت داشت) و ایشان گفتهاند هر تصمیمی که در این جلسه گرفته شود «برای خود من هم لازمالاجرا است.»[۱۳][۱۴]
اما خلیل طهماسبی در متون بازجویی خود اعلام میدارد که در آن جلسه حائریزاده از طرف مصدق حضور یافته بود.[۱۵] سید محمد واحدی در خاطرات خود مدعی است که نواب صفوی طی دو جلسهٔ طولانی به شرط اجرای احکام اسلام در صورت به قدرت رسیدن جبههٔ ملی، پیشنهاد اعدام انقلابی رزمآرا را پذیرفت و جبههٔ ملی نیز متعهد شد که در صورت موفقیت، خواستههای فداییان اسلام را عملی نماید.[۱
در ویکی پدیا خیلی چیزای دیگه هست که شاید من اشتباه می کنم و شما مرا از اشتباه بیرون بکشید یا این که ویکی پدیا دروغ میگوید.
با سپاس محسن کردی
احمدکسروی ،وسوء استفاده از تفکرات او
سالام.
مقاله آقایان محققی وحیدریان را خواندم،
میشه گفت هردو بیشتربه نقاط قوت
تفکرسیداحمدکسروی مولای خودخلع
لباس شده پرداخته بودند،
هرچندکه آقای حیدریان نقاط ضعف ایشان را فقط در مورد،قابل قبول نبودن
ایشان درنسل های جدید مطرح کرده است.
عزیزی دیگر،بنام سیدرسول،
موضوع رابه عدم شناخت تفکر کسروی
با دور کرد جوانان بتوسط چپ ها ربط
داده اند.ملل ایران درطی دوران شروع
تجددخواهی،ومدرنیسم خواهی
سیاسیون مختلفی با تفکرات متفاوتی
مواجه و مراحل مختلف مبارزات را
دیده وتجربه کرده اند،
دراصل،موقعیت،سنن،آئین، ادیان،نفوذی
های استعمارگران،دست اندکاران سیاست گذاران حاکم،نوع اقتصاد،،موقعیت جغرافیایی وو،،،
دراین عصر۱۵۰ ساله را دوستان کم رنگ
ویا نادیده گرفته اند.
هرکسی ازدریچه نگاه خود مسائل را
بررسی وتفکرات خودرا مخلوط شنیده
ها وخوانده ها کرده میخواهد،
به خواننده مقاله خود نظرش را تلقین
کند،
احمدکسروی،یا دیگر چالشگران سیاسی
نیز هرکدام نظرات وتفکرات خودرا
درزندگی سیاسی وفرهنگی خود پیش برده و آنهاییکه واردسیستم حکومتی
شدند،دراصل تفکرات خودرا دربین
مردم باکمک دولت نشردادند،
حال دراین بین چه اتفاقی برای خودشان
افتاد،آن هم بر ساختارسیستم بود،
که سرنوشت این افراد را تعیین کرد.
موضوع این است.
آیا دستاوردی از این افراد دربرون رفتن
ازمنجلاب ایجادشده داشته ایم؟ وراهکاری را توانستند،بمابدهند؟و دردی را درمان کردند،باری ازدوش
ما برداشتند یا نه؟
من درتعجبم،
ما چرا ،به نتایج فکرنمیکنیم؟
چرا ازدستاوردهای کشورهای مترقی
که سالیان سال است ،مشکل مذهب وخرافات رابا قانونمندی قوانین مترقی
حل کرده اند،دنبال این نیستیم؟
هرکسی میخواهد،خودتولیدفکرکند،
درصورتیکه تفکرآنها بارها وبارها در همان کشورها آزمایش شده است
درسیاست،درصنعت،درحقوق بسر،
درمکانیک،درریاضی،درمحیط زیست،
دردین،درروابط بین الملل وو،،،میخواهند
خودرا تولید کننده تز های متنوع نشان
دهند،
ولی ازهمه جا مانده وملت وروشنفکر
راسردرگم نگهدارنده همین روشنفکران
ما هستند،
نمی توانند،تولید هواپیما کنند،
نمی توانند،تولید،موبایل و ماشین حساب
وتراختورشوند،
میگویند،
ما خود اگرتولید نکنیم ،
ازتولیدآنها استفاده نخواهیم کرد.
همین آقای توکلی مو قرمزما،
اگردرقبل ازانقلاب رنسانس اگر در اروپای مسیحی دختر زاده میشد،
بافتوای کلیسا،بعلت موقرمزبودن،شیطان و شر شناخته میشد،وباید کشته میشد.
خوب عزیزان،
کسروی ،صادق هدایت،آخوندزاده،علی آقا واحد،بی ریا،ارانی،خیابانی،ووو.،،،
نتایجی بدست آورده بودند،
آیا راهشان درست بود؟
اگردرست بود،چرادرقرن ۲۱ مردم دنبال شاه وخمینی افتادند؟
ودنبال همفکران آنهانبودن؟ونه افتادند؟
موضوع این است،چرا بجای کنکاش و
تحقیق علمی دراین باب دنبال راه های
انحرافی دیگرهستید؟
چرا،ازتجارب دنیای مدرن ومترقی ،
امتحان پس داده تاوان داده و ازقوانبن
آنها دوری میکنید؟
در ملت ما احمدکسروی،تقی زاده ،باستانگرایی،فردوسی،کوروش ،پان،
ملی گرایی کورنیست،
دردملت ما مشعل داران نا درست ،
وانحراف فکراست،
قدرت تبلیغات سودبران دراین عالم برزخ
در ابن سردرگمی ها تعیین میشود،
واین رشته در دست استعمارگران مسیحی غربی
میچرخد،
ادیان ومرتجعین ادیان ومذاهب همه
مثل هم فکرمیکنند،
قانون قدرتمند، قانون علمی،قوانین مدرن،و غیرمتمرکز و امتحان داده
دردملت مارا درمان خواهدکرد.
که درابتدا ،این قوانین بایدتفلیقی ازسنت ومدرنیسم باشد.
بقیه آدرس عوضی دادن به مردم،
و تلقین تفکرات عقب مانده درجامعه
میباشد.
سیزساغ ،من سالامات.
سالام. نیاز به یک مرد…
سالام.
نیاز به یک مرد باوجدان آگاه باسواد است تا ضعف ها و عیب های کسروی را نیز بیان کند.! و نه همچون گذشته و طبق معمول، و فقط تعارفات و القاب و مخلص بودن و چاپلوسی های مرسوم قلم بدستان سابق ایرانی در گذشته.مانند نقد فرنگ،یکمقایسه تطبیقی برای شناخت وی بسیار مهم است.
نمونه های پیشرو تر آن 3-4 نفری بودن که در ایام مشروطه و در گروه برلین مانند آخودزاده و تقی زاده و ارانی و غیره، علیه فرهنگ ارتجاعی گذشته و در راه روشنگری به سبک دائرت امعارفی های فرانسوی، عوام و روشنفکران را با هومانیسم و حقوق بشر و رنسانس و جنبش روشنگری و سوسیالیسم علمی و تخیلی و جنبش لیبرالیسم و سکولاریسم در اروپا آشنا نمودند.
کسروی چون با متد مارکسیسم و دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی آشنا نبود یا دشمنی میکرد, زحمات و شجاعت و وجدان حقیقت جویش، تاکنون در درون ایران بی تاثیر بوده درحالیکه میتوانست ولتیر و دیدرو و منتسکیو و روسو و نیچه و جان لاک و فویرباخ ایرانی باشد.
ولی بدلیل ضعف شناخت و تحلیل علمی و اجتماعی، غالب روشنگری هایش در حد عوام و ساده گرایی باقی ماند.روشنفکر ایرانی زمان او چون دنبال هو و جنجال بود، فراتر نرفت.
حزب توده و لیبرالها متاسفانه به کسروی و صادق هدایت،برخوردی حزبی ایدئولوژیک نمودند و با انکار آندو، در میان فضای روشنفکری و دانشگاهی، درست معرفی و نقد نشدند. دیکتاتوری شاه و ساواک نیز مهمترین مانع در شناخت و معرفی کوشش روشنگری و نقد فرهنگ ارتجاعی گذشته ایران بود.
احمد کسروی یک فریدرچ نیچه ایرانی بود و نه یک فویرباخ آلمانی !
صادق هدایت نمونه ادبی و فرهنگ باستان وی بود.
قاطی نکردن مباحث
دروووود!
توضیحی مختصر در باره روش سنجشگری دیدگاههای زنده یاد کسروی.
افکار و ایده های زنده یاد «کسروی» را یکضرب نمیتوان آنهم با روشی یکسان که اکثر منتقدانش به کار بسته اند، اجرا کرد. «کسروی»، ابعاد مختلفی دارد و باید رویکرد او را در همان بعدی که به پژوهش و سنجشگری و اندیشیدن و ایده زایی و موضعگیری تلاش کرده است،طبقه بندی کرد و سپس با روشهای ابتکاری و متدهای آکادمیکی بدون هیچ حبّ و بغضی به بررسی دیدگاهها و افکار و ایده های او همّت کرد. یک کاسه کردن انتقادی نسبت به آثار او، بیدادگری محض است؛ زیرا ارزشمندی و راهگشایی افکار و ایده ها و بویژه ثمره تحقیقاتش گم و گور میشوند و در سایه می مانند.
«کسروی» در بسیاری از زمینه های حادّ اجتماعی و فرهنگی و تاریخی و کشورداری و زبانشناختی و اقتصادی و حقوقی و سیاست و ادبیّات کلاسیک و آینده نگری و دیگر زمینه های مهم مناسبات اجتماعی و رفتاری و آموزشی و پرورشی و دینی و دیپلماسی و غیره و ذالک، بحث کرده است و نظرات خودش را رک و پوست کنده عبارت بندی کرده است. به همین دلیل نیز هر پژوهنده منصف و دانا و کنجکاو و با شعور و مسئول باید ششدانگ حواسش به چندگانه بودن ابعاد زنده یاد «کسروی» باشد و مطالب را بیخود و بی جهت برای اینکه مثلا «پژوهشی» را کرده باشد، قاطی پاتی نکند و حکم قطعی نیز صادر نکند؛ بلکه چند و چون دیدگاهها و افکار و ایده های او را حسب ضرورتهای باهمزیستی انسانها و دوام شیرازه مناسبات آنها بررسی خردمندانه و توام با مسئولیّتهای فردی کند. این تا اینجا.
زنده یاد «کسروی» در زمینه برخورد با «شاعران کلاسیک و همچنین جنبش باب و همچنین مسئله زبان» به کژفهمیهایی درغلتیده است که شایان سنجشگری و بازشکافی مستدل و منطقی هستند. نباید هیچگاه متفکّری و فیلسوفی و نویسنده ای و شاعری و هنرمندی و غیره و ذالک را که آثارش به برخی کژیها و سستمایه گیها و کمکاویها آمیخته است، بهانه قرار داد و بر تمام کرد و کار قلمی او، خط بطلان کشید. چنین خطایی، عواقب فاجعه بار خواهند داشت. باید تلاش کرد که «خطا و اشتباه و کژفهمی و کژبرداشتی و نقصان» را خردمندانه در کلام مستدل و متّقن به دیگران نشان داد بدون آنکه ارزش قلمی متفکّر در ابعاد مثبت و تاثیر گذار و بهره مندش آسیب ببینند.
مثلا زنده یاد «احسان طبری» به جای اینکه بیاید ابعاد ارزشمند و کلیدی و بسیار ژرفبین افکار و ایده های زنده یاد «کسروی» را پایه تحقیقات و گسترش آنها قرار دهد، به دلیل «ذهنیّت ایدئولوژیکی و آلت دست بودن حزبی» در نقشی باژگونه و تخریبی رفتار کرده است و تمام افکار و ایده ها و سنجشگریهای زنده یاد «کسروی» را با برچسب «آورندگان اندیشه خطا!!!؟؟؟؟» خواسته است که از اعتبار بیندازد؛ زیرا از نظر زنده یاد «طبری»، تنها اندیشه صواب و صحیح و علمی همانا «ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم؛ آنهم به تعبیر و تفسیر حزب توده» بوده است. اینگونه محقّقینی که خودشان با مغز خودشان نمیتوانند بیندیشند، در طول یکصد سال اخیر تاریخ ایران به شدّت به ذهنیّت و معضل آموزش و پرورش و پروسه روشنگری اذهان ایرانیان، لطمات هولناک و جبران ناپذیری را تا کنون زده اند. بنابر این، کسانی که به بررسی آثار «زنده یاد کسروی» همّت میکنند، باید حواسشان جمع و ضرب بدون منها باشد که در اینگونه دامچاله های عقیدتی-ایدئولوژیکی نیفتند؛ زیرا راه به هیچ دهکوره ای نخواهند برد و به هیچ شناخت و دانش خردلسان نیز دست نخواهند یافت.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان.
احمد کسروی، تاریخنگار،…
احمد کسروی، تاریخنگار، پژوهشگر، حقوقدان و نویسندهی کتابهای «تاریخ ۱۸سالهی آذربایجان» و «تاریخ مشروطهی ایران»، به دلیل انتقادات تندوتیز و البته آثار ارزشمندی که در حوزهی تاریخ به جا گذاشته شناخته میشود. احمد کسروی برای مبارزه با واپسماندگی فکری و علمی در ایران کوشید، اما در نهایت به دست مخالفانش ترور شد.
احمد کسروی (Ahmad Kasravi) در هشتمین روز از مهرماه سال 1269، با نام کامل سید احمد حُکمآبادی، در هکماوار (حکمآباد) تبریز و در خانوادهای دیده به جهان گشود که نیاکانش همگی روحانی بودند. با این حال، پدر احمد کسروی راهی متفاوت با اجدادش را در پیش گرفت و بعد از کنارهگیری از روحانیت، مشغول کارهای بازرگانی شد.
چند خواهر و برادر احمد کسروی پیش از او از دنیا رفته بودند و به همین دلیل، احمد کسروی بعد از به دنیا آمدن، مورد توجه بیشازحد اعضای خانواده بود، به طوری که حتی اجازهی بازی کردن با همسالان خود را هم نداشت.
احمد کسروی 12ساله بود که پدرش را از دست داد و برای تأمین مخارج خانه، مشغول به کار شد. بعد از چند سال فعالیت، به یکی از بزرگترین مدارس تبریز به نام مدرسهی طالبیه رفت تا علوم دینی را فرا بگیرد. تحصیل در این مدرسه زمینهساز آشنایی احمد کسروی با شیخ محمد خیابانی، از فعالان سیاسی در دورهی انقلاب مشروطهی ایران، بود.
زندگینامه و دانلود بهترین کتابهای احمد کسروی
ورود احمد کسروی به دنیای سیاست
آغاز جنبش مشروطه در تبریز در سال 1285 مسیر زندگی احمد کسروی را تغییر داد. او از طرفداران مشروطه شد که با مخالفت خانواده، از جمله قیم خانوادگی آنها، همراه شد. در آن زمان، اغلب همشهریهای احمد کسروی مخالف مشروطه بودند و طرفداری او از مشروطه باب میل اطرافیانش نبود.
بعد از به توپ بسته شدن مجلس در سال 1287 و شروع درگیریها در تبریز، احمد کسرویِ 17ساله خانهنشین شد و وقت خود را به مطالعه و تحقیق گذراند. پس از آرام شدن اوضاع، احمد کسروی درس خواندن را ادامه داد و پس از دو سال، به درجهی روحانیت رسید. با این حال، احمد کسروی هیچگاه از روحانی بودن خود خوشحال نبود. از همین رو بود که اطرافیانش او را به فرنگی بودن متهم میکردند و مشروطهچیاش میخواندند.
سال 1298، زندگی احمد کسروی دچار تغییر و تحول شد. همزمان با حملهی محمدعلی میرزا قاجار به ایران و شروع آشوب در آذربایجان، کسروی فعالیتهای اجتماعی و سیاسی را کنار گذاشت و خود را غرق در مطالعه کرد؛ مطالعاتی که او را با جهان غرب و افکار متفکرانش بیشتر آشنا ساخت، به طوری که خودش به یکی از مبلغان اندیشههای غربی تبدیل شد و علیه سنتها و اعتقادات مردم سرزمینش شروع به صحبت کرد. شیفتگی احمد کسروی نسبت به فرهنگ غربی تا حدی پیش رفت که میرابوالحسن انگجی، روحانی خوشنام آذربایجان، او را تکفیر کرد.
بهتدریج، احمد کسروی به یادگیری زبان انگلیسی علاقهمند شد تا بتواند کتابهای متفکران و نویسندگان غربی را به زبان اصلی بخواند. احمد کسروی تصمیم گرفت به مدرسهی آمریکاییها که تنها مرکز آموزش زبان انگلیسی در آن زمان بود برود، اما شرایطش را نداشت. او راه دیگری برای ورود به مدرسه یافت. در سال 1294، احمد کسروی توانست به عنوان دبیر عربی به استخدام این مدرسه دربیاید و به کمک معلمان آن مدرسه، زبانهای انگلیسی و اسپرانتو را بیاموزد.
فعالیتهای احمد کسروی و دوری او از مذهب و دین سبب شد به عنوان فردی بیمذهب شناخته و مشهور شود. اطرافیانش بهتدریج از او فاصله گرفتند، احمد کسروی شغلش را از دست داد و از نظر مالی در مضیقه قرار گرفت. اینگونه شد که به قفقاز و سپس عشقآباد رفت. در دورهای دوباره به ایران بازگشت و بار دیگر به باکو و تفلیس مهاجرت کرد.
رابطهی احمد کسروی و شیخ محمد خیابانی
احمد کسروی که از نوجوانی با محمد خیابانی آشنا شده بود، از سال 1298 به بعد با او در ستیز افتاد. او انتقادهای زیادی نسبت به خیابانی داشت و حتی همراه هوادارانش که به انتقادیون شهره شده بودند، در مقابل خیابانی و طرفدارانش جناحکشی کرد.
فروردین 1299 بود که اعضای حزب دموکرات در تبریز قیام کردند؛ قیامی که سرکوب شد و نتیجهاش چیزی نبود جز اعدام محمد خیابانی به دستور مخبرالسلطنه. در زمان اعدام خیابانی، احمد کسروی در تهران بود؛ شهری که زمینهساز دیدار او با هواداران زبان اسپرانتو شد و به سازماندهی انجمن اسپرانتیستهای ایران انجامید. احمد کسروی کمکم با رهبران و اعضای فرقهی بهائیت آشنا شد و کتاب «بهائیگری» را نوشت.
فعالیت احمد کسروی در عدلیه
احمد کسروی مدتی مأمور عدلیهی زنجان و خوزستان بود، اما پس از مدتی نهچندان طولانی، به تهران بازگشت و به طور جدی وقت خود را صرف نوشتن کرد. در همان زمان بود که با نوشتن مقالهای دربارهی تبار صفویه نام خود را بار دیگر بر سر زبانها انداخت. احمد کسروی در دورههای مختلف در عدلیه مشغول به کار شد و در زمانهایی که شغلی نداشت، به مطالعه و نوشتن میپرداخت. او صریح و بیپروا انتقاد میکرد و مورد غضب هم قرار میگرفت.
احمد کسروی تا سال 1312 اغلب در حوزهی تاریخ و زبانشناسی مینوشت، اما بعد از این زمان به موضوعات سیاسی و اجتماعی هم علاقهمند شد. انتشار ماهنامهای به نام «پیمان» در این سالها از جمله فعالیتهای وی بود. احمد کسروی انتشار روزنامهی «پرچم» را در سال 1320 آغاز کرد و با انتشار کتاب «تاریخ مشروطهی ایران» اثری ارزشمند از خود به جای گذاشت.
احمد کسروی استاد ملیگرای رشتهی حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی نیز بود. حتی در یکی از جنجالیترین محاکمات آن زمان که بعد از کنارهگیری رضاشاه از سلطنت برگزار شد، وکیل تسخیری سرپاس مختاری و پزشک احمدی بود. ضمن اینکه به عنوان وکیل تسخیری محاکمهی تقی ارانی، از اعضای گروه 53 نفر، نیز در دادگاه حضور داشت.
زندگینامه و دانلود بهترین کتابهای احمد کسروی
ترور احمد کسروی
منتقدان زیادی بودند که صحبتها و نوشتههای انتقادی احمد کسروی را تاب نمیآوردند. دولت وقت هم چندان موافق فعالیتهای کسروی نبود. وزارت فرهنگ در خردادماه 1324 علیه احمد کسروی، به اتهام پخش کتب ضاله و خلاف شرع، اعلام جرم کرد و جلسهی دادگاه کسروی بیستم اسفند همان سال برگزار شد؛ جلسهای که علنی نبود، اما سید حسین و علی محمد امامی، از گروه فداییان اسلام، خود را به اتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران رساندند و احمد کسروی و منشیاش، محمدتقی حدادپور، را به ضرب گلوله و 27 ضربه چاقو از پا درآوردند.
قاتلان احمد کسروی بعد از مدتی، تحت فشار رهبران مذهبی و مقامات و بازاریان صاحبنفوذ، از زندان آزاد شدند و روزنامهها و نشریات نیز مطالب زیادی دربارهی این اتفاق ننوشتند. حتی برخی از شخصیتهای برجستهی کشور از اینکه دولت از ضاربان احمد کسروی تقدیر نکرد ابراز ناراحتی کردند.
بهترین کتابهای احمد کسروی
احمد کسروی بیش از 70 کتاب در زمینههای گوناگون و به زبانهای فارسی و عربی نوشته است. آثار ارزشمند او در حوزهی تاریخ همچنان به عنوان منابع معتبر شناخته میشوند؛ از جمله کتاب تاریخ مشروطهی ایران (History of the Iranian Constitutional Revolution) که آن را یکی از مهمترین منابع در زمینهی تاریخ معاصر و برجستهترین سند مکتوب دربارهی نهضت مشروطیت میدانند.
احمد کسروی در کتاب تاریخ مشروطهی ایران، برخی باورهای مذهبی و سیاسی ایرانیان را زیر سؤال برده و انتقادهایی هم در حوزهی ادبیات مطرح کرده است. زبان بیپروای احمد کسروی در صحبتها و نوشتههایش سبب شد گروهی کاملاً مخالف او و جمعی نیز با او همصدا شوند. این کتاب شامل شرح حوادث سالهای 1284 تا 1288 هجری شمسی، همزمان با شکست استبداد صغیر و فتح تهران، است. احمد کسروی در این کتاب، علاوه بر استناد به آثار مهم مکتوب آن دوره، آنچه را از نزدیک دیده نیز به رشتهی تحریر درآورده و از دلایل ناکامی جنبش مشروطهی ایران و جزئیات آن نوشته است. یکی از مهمترین ویژگیهای این کتاب تصاویر متعددی است که در اختیار مخاطب قرار میدهد.
زندگینامه و دانلود بهترین کتابهای احمد کسروی
کتاب تاریخ 18سالهی آذربایجان (The 18 Year History of Azarbaijan) نیز اثر مهم دیگر احمد کسروی در رابطه با تاریخ جنبش مشروطهخواهی ایران است. این کتاب که با نام «سرنوشت گردان و دلیران» نیز شناخته میشود، اثری معتبر برای آشنایی با جنبش مشروطیت ایران و منبعی ارزشمند برای پژوهشگران این حوزه است.
شما میتوانید برخی از بهترین آثار احمد کسروی را از سایت و اپلیکیشن کتابراه دریافت کنید.
سبک نگارش و دیدگاههای احمد کسروی
آنچه احمد کسروی را در میان مردم مطرح کرد دیدگاههای خاص و زبان بیپروایش بود. انتقادهای او نسبت به اعتقادات شیعه، تصوف، بهائیت و مادیگرایی مخالفان زیادی را برای او دستوپا کرده بود. احمد کسروی این انتقادها را نه فقط در سخن بلکه در کتابهای مختلفی از جمله «شیعیگری»، «صوفیگری» و بهائیگری نیز مطرح کرد.
حتی شناختهشدهترین شاعران و ادیبان ایرانزمین هم زیر تیغ تیز انتقاد احمد کسروی قرار گرفتند. او حافظ را «شاعرک یاوهگوی مفتخوار» و سعدی را «مرد ناپاک» خطاب میکرد و به همراه پیروانش، در اولین روز دیماه در چند سال متمادی، کتابهایی را که برای افراد نامناسب و مضر تشخیص میداد میسوزاند، از جمله چندین و چند رمان، دیوان حافظ، کتابهای دعا و آثار مربوط به بهائیان.
احمد کسروی حتی کوشید یک جنبش سیاسی، اجتماعی و مذهبی را با عنوان «پاکدینی» رواج دهد که مفاهیم مربوط به آن را در کتاب «ورجاوند بنیاد» شرح داده است. احمد کسروی با راهاندازی این جنبش تلاش میکرد یک هویت ایرانی سکولار را در جامعهی ایران بنا نهد که در دورهای از حکومت پهلوی شکل گرفت.
افزودن دیدگاه جدید