دوستان عزیزم
با عرض تبریکات نوروزی و تقدیم بهترین آرزوها، همانطور که میدانید، جریان مبارزهء ما سکولار دموکرتها، برای برانداختن حکومت اسلامی مسلط بر ایران و مستقر ساختن حکومتی سکولار و دموکرات در ایرانی محفوط مانده ار هر تعرض و تهاجمی به تمامیت ارضیاش و برای ملت متکثر اما یک پارچهء ایران، آن هم در ظل مفهوم شناخته شدهء بین المللی «یک کشور - یک ملت»، در سال جدید وارد فاز بسیار مهم و جدیدی شده است که در قلهء آن شخص شاهزاده رضا پهلوی قرار دارد.
در ماههای اخیر شاهزاده به صراحت از یکسو خواستار «ائتلاف مشتاقان» شده و از سوی دیگر شرایط عضویت در این ائتلاف را پذیرش سه اصل «سکولار دموکراسی، تمامیت ارضی و مبتنی بودن قانون اساسی به مفاد اعلامیه جهان گستر حقوق بشر» اعلام داشته و همچنین پذیرفتهاند که محور و حامی چنین ائتلافی باشند.
این ائتلافی است که به اکنون و دوران گذار از و پایان دادن به حکومت اسلامی ضد ملی کنونی میاندیشد و تعیین سرنوشت آیندهء ایران را به ملت آزاد شده و آگاهی میسپارد که، در انتخاباتی آزاد و منصفانه و تحت نظارت شخصیتهای بین المللی، نوع حکومت و مدیریت کشور خود را انتخاب میکند.
من، بعنوان یک ایرانی جمهوری خواه، میدانم که بسیاری ار پادشاهی خواهان پارلمانی و نیز کسانی که استقرار «جمهوریت» در ایران را برتر از استقرار جمهوریهای خاورمیانهای میدانند و، در صورت رسیدن به «جمهوریت»، نظم پادشاهی مشروطه را نیز کارآمد میدانند، سعی خود را کردهاند تا در یک تلاش ملی برای ایجاد آلترناتیوی سکولار دموکرات با محوریت شاهزاده رضا پهلوی شرکت کنند. از این رو متنی را با دیگر جمهوریخواهان تهیه کردهایم که در آن به ملت ایران مژده فراهم آمدن یک آلترناتیو وسیع سکولار دموکرات را عرضه میداریم.
نقشهء کار آن است که در ضمیمه متنی برای امضا به دستتان میرسد که خطاب به سه گروه نوشته شده است: جمهوریخواهان پارلمانی، پادشاهی خواهان پارلمانی، و جمهوریت خواهانی که در صورت تثبیت نظام جمهوریتی مشکلی با پادشاهی یا جمهوری پارلمانی ندارند.
اگر پس از قرائت بیانیهای که در پی میآید علاقمند بودید که در حد یک امضأ و بدست آوردن یک رأی در ائتلاف بزرگ میهن دوستانهء پیش رو برای نجات ملت ایران شریک باشید لطفا امضاء خود را همراه با اطلاعات زیز برای من ارسال کنید:
نام و نام خانوادگی
محل زندگی
شغل و مهارت
کدام لیست؟: جمهوریخواهان پارلمانی، پادشاهی خواهان پارلمانی و جمهوریت خواهان پارلمانی
در آخر ماه فروردین امضاهای جمع آوری شده همراه با متن نهائی اعلامیه منتشر شده و به اطلاع شاهزاده رضا پهلوی رسانده خواهد شد تا در پی آن هرچه زودتر اولین کنگره وسیع ائتلاف مشتاقان در یکی از شهرهای دنیا برگزار شده و، در پی رای زنیها و رأی گیریهای لازم، تشکیلات ائتلافات بخود شکل بگیرد.
با مهرو دوستی
همراه و هموند شما
اسماعیل نوری علا (enooriala@gmail.com)
۸ فروردین ۱۴۰۳ - ۲۷ مارس ۲۰۲۴
متن اعلام و دعوت
ملت عزیز و دردمند ایران،
ایرانیانی که نجات میهن از چنگال خونین رژیم جمهوری اسلامی را بر هر ضرورت دیگری ترجیح میدهید!
ما، امضاء کنندگان این سند، با توجه به اینکه درگیر هنگامهای هستیم که رژیمی غیر ملی جمهوری اسلامی، میهن عزیزمان را اشغال کرده و بهترین فرزندان ایران را، که برای رهایی میهن و بهروزی تمامی ما با دست خالی به خیابان آمدهاند، تا صدای اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانند، به خاک و خون کشیده و داغ بر دل همهء ملت ایران گذاشته است؛
نیز با توجه به اینکه رهایی میهن و حفظ جان هممیهنان و مبارزین داخل کشور، به ما حکم میکند که، فارغ از هرگونه تفاوت در نگاههای سیاسی، حول اصول حقوق اولیهء دموکراتیکی که هیچ یک از ما در مورد صحت و صلابت و قاطعیت آنها شک نداریم دست به اقدامی کارآمد بزنیم؛
و از آنجا که دریافتهایم که جز از راه گزینش، پذیرش و اعلام صریح و علنی رهبری کسی که بتواند، بی هیچ چشم داشتی برای خود، کشتی مبارزه با رژیم اسلامی را به بندرگاه پیروزی هدایت کند راهکار دیگری نداریم.
ما چنین رهبری را در وجود شاهزاده رضا پهلوی یافتهایم: برجسته ترین، شناخته شده ترین، و قابل اعتماد ترین فردی که دست روزگار او را همچون سرمایهای ملی برای ملت ما به ودیعه نهاده است.
ما شاهد بودهایم که او همیشه تاکید کرده است که نوع حکومت آینده ایران را نه اپوزیسیون داخل و خارج، که ملت ایران در همه پرسی و انتخابات آزاد و منصفانه معین خواهد کرد و در نتیجه، تا رسیدن ملت به پای صندوق رأی، هر بحثی در مورد نوع حکومت و جزئیات سیستم مدیریت کشور تنها به عقب انداختن پیروزی و ادامهء دردناک حاکمیت رژیم اسلامی بر کشورمان خواهد انجامید.
ما شاهزاده رضا پهلوی را انسانی یافتهایم که، با از خود گذشتگی توصیف ناپذیرش، تمام عمر خود را وقف مبارزه با رژیم اسلامی کرده و در این راهپیمائی دشوار همهء امکانات و ممکنات خویش را در طبق اخلاص نهاده است تا بتواند دوران گذار از رژیم اسلامی به حکومتی سکولار دموکرات را ممکن سازد.
بر این اساس، با طیب خاطر رهبری انقلاب ملی ایرانیان توسط ایشان را خواهان بوده و پذیرا میشویم، و از شما هم میخواهیم که در این راه تازه و کارآمد قدم بنهید تا از این طریق زیربناهای لازم برای ایحاد آلترناتیوی سکولار دموکرات و وصول به پیروزی فراهم آیند و ملت و کشور ایران بتواند، با آرامش و تدبیر، به پای صندوقهای رأی رفته و نوع حکومت و شیوهء ادارهء کشور خود را معین نماید.
به یاد داشته باشیم که ما در برابر تاریخ گذشته و هرآنچه در آینده بر کشورمان خواهد گذشت پاسخگوی رفتار اکنون خویشیم.
زنده باد ایران
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
ذهنیت «چارچوب زده» تورک اوغلی
انسانهای کمال گرا و متعصب دیگر انسان ها را کم عقل به حساب می آورند.
میدونید.. رفتار تورک اوغلی مرا یاد شخصیت اصلی فیلم شاتر آیلند میاندازد. یکی باید او را از خیالاتش بیرون بکشد و دنیای واقعیت ها را جلوی چشمش بگیرد که عموووو بیخیال! مردم حق دارند نظام حکومتی مورد علاقه شان را انتخاب کنند و بجای کوبیده مورد نظر شما کشک بادمجان بخورند و این معنایش بی عقلی یا نوکر مسلک بودن نیست.
ذهنیت «چارچوب زده» تورک اوغلی
انسانهای کمال گرا و متعصب دیگر انسان ها را کم عقل به حساب می آورند.
میدونید.. رفتار تورک اوغلی مرا یاد شخصیت اصلی فیلم شاتر آیلند میاندازد. یکی باید او را از خیالاتش بیرون بکشد و دنیای واقعیت ها را جلوی چشمش بگیرد که عموووو بیخیال! مردم حق دارند نظام حکومتی مورد علاقه شان را انتخاب کنند و بجای کوبیده مورد نظر شما کشک بادمجان بخورند و این معنایش بی عقلی یا نوکر مسلک بودن نیست.
تورک اوغلی
قضیه خیلی ساده این هست که ذهنیت تو با سیاست های «سوسیالیسم واقعا موجود» ساختار بندی شده. مانند همانها فکر میکنی و امروز که دستت به داغ و درفش و تفنگ بند نیست، به زور فحش و برچسب فاشیسم و فارس پرستی و شاهدوستی مخالفان فدرالیسم را زیر مشت و لگد میگیری و فردا آنها را جلوی دیوار میگذاری یا به «سیبری» میفرستی.
از کارنامه انقلابی ات که از در و دیوار بالا رفتی صحبت کردی و این که در این نکبت جمهوری اسلامی سهم داشتی و عکس خمینی را نصب کردی. من احمق هم در نیروی هوایی شورش کردم و اسلحه را به دست امثال تو رساندم. اما تفاوت تو با من سایر شورشیان این است که ما پی بردیم که این انقلاب نالازم بود و باید اصلاح میشد اما تو آدم لجوج و متعصب همچنان به آن بلاهت ملی با افتخار مینگری. کسی که به شرکت در انقلاب و هواداری از خمینی افتخار میکند و به رخ دیگران میکشد که عکس خمینی را بالا برده آدم بشدت متعصب و روانی باید باشد. من یک مقاله نوشتم که بعنوان 57تی کار ما اشتباه بود اما عذرخواهی نمیکنم. عذرخواهی نمیکنم برای آنکه نفس قیام کردن بر علیه ظلم و در راه آزادی جرم نیست و اشتباه نیست. اشتباه ما انقلابیون در تشخیص موضوع ظلم و عملکردمان بود. اصلا همه آنچه تو میگویی درست.. اما ما باید اصلاح میکردیم نه انقلاب. انقلاب اشتباه بود. و تو این را قبول نداری. تو مشکل شخصی با پهلوی ها داری نه ایدئولوژیک. تو کینه شتری و پدرکشتگی با فارس زبانان داری. تو مرا دوست نداری بلکه از من نفرت داری از فارس زبان جماعت نفرت داری و انرا پشت یک تابلوی مسخره فدرالیسم پنهان میکنی. تو مریض هستی اگرنه اینقدر سر این مساله جنگ و دعوا براه نمی انداختی. اسماعیل نوری علا یک مطلبی نوشته. همین که نام رضاپهلوی را آورده تو احساس خطر کردی و شروع کردی و ساز تکراری ات را برای بار هزارم کوک کردی. طرح آقای نوری علا چه ربطی به مزخرفاتی که پای مقاله اش نوشتی دارد؟ یک انسان عاقل، یک انسانی که روانش رنجور نیست و حالش خوب است، نظراتش را در یک مقاله با آوردن فاکت از کاپیتال مارکس گرفته تا همان چیزهایی که خواندی و فکر میکنی هرکس نخوانده خر است، همه را در مقاله ات بیاور هرکس علاقه داشته باشد به تو خواهد گروید. مشکل تو آن است که میدانی در مقاله هایت که مثل بچه آدم مینویسی کسی حتا برای بستن یک شیشکی به خودش زحمت نمیدهد. برای همین میایی پای مطلب نوری علا شلوارت را میکشی پایین و عقده هایت را خالی میکنی. این کار زشت است. غیر انسانی است. هرکس هرچه مینویسد یک طوری ربط میدهی به فدرالیسم. آقاجان.. فدرالیسم نوعی از حکومت است که در برخی کشورهای جهان رواج دارد و در برخی ندارد و مردم دارند راحت زندگی میکنند و هیچکدام شان زندگی شان جهنم نیست. مشکل تو این است که ناراحتی از این که از در و دیوار رفتی بالا و نظام پهلوی را بر انداختی اما به چشمت می بینی که حتا قوم و خویش هایت در آذربایجان میگویند نور به قبر شاه ببارد. تو را میتوانم درک کنم. آن میزان تعصب پانترکی و فامیل و همشهری ها با این جمله نور به قبرش ببارد بزنند توی دهن آدم. من اگر بودم خیلی راحت میگفتم خب.. من تلاش خودم را کردم حالا مردم عقل شان نمیرسد میخواهند دوباره پسر شاه را بیاورند خلایق هرچه لایق. اما مهم برای تو مردم نیستند، مهم این است که دلت میسوزد که جانت و زندگی ات را به تصور این که مشکل پهلوی ها هستند نابود کردی و پهلوی ها دارند دوباره برمیگردند. مرگ برای تو بهتر است. از دوستان تو تقاضا میکنم مراقب تو باشند میترسم روزی که مردم از فرودگاه تا کاخ سعد آباد اتوموبیل رضاشاه دوم را روی دست حمل کنند تو خودت را از طبقه بالای یک برج به پایین بیافکنی.
ببین.. باور کن در یک نظام متمرکز کسی تورک ها را نخواهد خورد. اصلا خود آنها پایوران چنین نظامی خواهند بود. همیشه در چندصد سال اخیر ترک ها زمام امور دولت متمرکز را در دست داشتند. دورانی که به زعم تو فدرال بوده چون یک قلدر ترک فامیل سلاجقه یا قاجارها به یک فرمان پوست میکنده یا سر از تن جدا میکرده مثل آغامحمدخان که من او را بخاطر نگهبانی از تمامیت ارضی کشور می ستایم. اما تو.. هیچی.. ولش کن. فقط یک تقاضا.. زیر مقالات دیگران را ترکمون نزن. برو تیمارستان آنجا توالت هست کارت را بکن.
توهین مساوی جواب اش توهین است.
سالام،
........،
من همانی هستم ،که درراهپیمایی تورکان از حسن آبادبه میدان آزادی شعار
های تورکی را درجلوی صف میدادم،
گرامرائلییه بوگون مراجعه، ،الدن اله بیزاسلحه آللوق،قولدوررضا نین اوغلینی تخت دن یئره ساللوق،
باورکن ،عزیزعقب مانده،،من یکی ازآن چهارنفری هستم،
که درمیدان راه آهن زنجیربرگردن مجسمه نحس رضا پالانی ،انگلیسی دیکتاتور درنهایت با جرثقیل پایین کشیدیم،
ازآنجا رفتیم میدان انقلاب مجسمه پسرجنایتکارش را انداخته وعکس خمینی را بالابردیم،
یکی ازآن چهارنفرمن هستم
اگرده نفراستارت حمله برای تصرف پادگان وکلانتری وزندان اوین بود،یکی ازآنها من بودم ،،اگرقبول کنید،شاید ازپنج نفراول یکی من بودم،
جناب همیشه درانتظار،،
اولین حرکت را درمیدان توپخانه برگرفتن کلانتری مرکزی شروع کردیم،
ازآنجا به صدا وسیمای ارک،وکاخ گلستان رفتیم،
که دیگرمردم قاطی ماشده بودند،
شاید دومین نفری بودم ،که در مدرسه نطام درمیدان پاستور راشکاندیم واردش
شده وهمه راتسلیم کردیم.
اگر قبول کنی ،،از اولین نفراتی بودم
که ازنرده پادگان باغ شاه رفتم
تو واسلحه خانه را دراختیار مردم گذاشتیم،
ازآنجا به پادگان جی رفتم وازآنجا به
زندان اوین رفتیم،،که ازبالای هتل بما
تیراندازی شد،
ولی زندان اوین این کشتارگاه جنایتکاران شاهی وساواک را بازکردیم،
آقای .......،
تو منو نشناخته ایی نمیشناسی
اینهارا گفتم که خوب بشناسی،
هرلحظه امکان دارد،درکنارت باشم،
من تورا دوست دارم،
تو خودت رادوست نداری،
من راه نجات ایران وایرانی را پیشنهاد میکنم،
تو،الدوروم ،اولدروم میکنی،
بی ادب نباش ،توهم حرف خودرابزن،
اگرحکومت متمرکز
قوانین فدرال ،ومستحکم از خود قانون
دانها ،وخود قانون کن ها بهتراست،
من اگراین حرفهای تورا می نوشتم ،
یکی راهم چاپ نمی کردند،
ولی تمام فحش های تورا چاپ کردند،
خدای نکرده مگر مامای سنتی باخانواده
شمادشمنی داشت؟
که درهنگام زایمان مامان عزیزت،
بجای شکلات وقند،بدهانت ازآن چیزی
مالیده؟
حرف من اینه که دوران ........بازی تمام شده است.
حرف من این است،که ایران دوستی باشاه دوستی ،فارس دوستی،اسلام دوستی ،یکی نیست،
کدام افراد دوران حکومت ۵۷ ساله کودتایی پالانی های کودتایی ایران دوست بودند؟
مگر این حرفهای تورا ساواک واداره اطلاعات هم بما نمی گفت و نمی گویند،
خوب من پان تورک، توچی؟
اگرسوادداری ، لطفا معنی پان رابرایم شرح بده،
ببینم معنی پان را بلدی؟
استقلال کشور،رشداقتصادی،آزادی اجتماعی،رفع دیکتاتوری،خشونت در دموکراسی وتمرین دموکراسی حل میشود
تو راستی معنی دموکراسی رامیدانی،
معنی پلورالیسم رامیدانی؟
اصلا معنی ایراندوستی رامیدانی،
معنی انسان دوستی وانسانیت رامیدانی؟
جناب ......،،
راستی میدانی اقتصادچیست؟
اقتصادبزبان ساده را خوانده ایی؟
ازکتابهای اقتصادی مارکس،انگلس وغیر
نمیگم،
چون میدانم ،که جز فحش به چپ ها
حتی ازشنیدان نام آن کتابهاهم میترسی.
من باورجناب.....، وقتی تورا
بااین نوشته ها می بینم،
انگارکه یک ..... رامی بینم ،که درموردسیاست آمریکا میخواهدنظر دهد،
انگار آخوندی رامی بینم ،که درمورد
واردشدن به توالت باپای چپ یا راست
میخواهداموزش دهد.
تو خودت کی هستی
این همه هل من مبارز طلبیدن و زیر چادر نماز نام مستعار تورک اوغلی پنهان شدن و برای این و آن خط و نشان کشیدن باهم نمیخواند. من اگر خواسته ام نوشته های تو حذف شود برای آن است که تو به این مجموعه تعلق نداری. نوشته هایت نژادپرستانه ضد فارس زبانان و پانترکیسم است. تو ربطی به ایران و ایرانی نداری. یک علم بر سرت گرفته ای نظام فدرال و ادعای ایراندوستی میکنی در حالی که بارها به کردها و فارس زبانها پریده ای. میلیونها ایرانی که نظام متمرکز را برای ایران مناسب میدانند را شوونیست میخوانی و این توهین وقیحانه را براحتی بر زبان می آوری. خودت میدانی که جرات نداری با نام واقعی بنویسی چون بارها نوشته ام حتا خانواده ات هم در ایران تو را دیگر تحویل نمیگیرند. و با چاپلوسی از سایت ایران گلوبال یاد میکنی و میخواهی که امثال ما در اینجا ننویسیم؟ راحت به تو میگویم اگر این سایت رونقی یافت از نوشته های امثال من بوده نه امثال تو که مثال تان مثل برگ در سایتهای دیگر بخصوص اخبار روز در این دهه ها ریخته بود و روز به روز از مراجعینش بیشتر کاسته شده. این سایت اگر محبوبیتی پیدا کرده برای آن است که سالهاست کیانوش توکلی با شجاعت تمام از فداییان اکثریت کنار کشید و راه ملی گرایی را پیش گرفت. در این سایت هیچ نویسنده ای بجز یونس شاملی را ندیده ام که با حرفهای تو موافق باشد و نظر من این است که تو خود یونس شاملی هستی که از بی کسی با نام مستعار خودت را پشتیبانی میکنی. اگرما ملی گرایان ایراندوست در این سایت ننویسیم علی میماند حوزش یعنی یونس شاملی و تورک اوغلی. دلیل این که این همه تحقیرت میکنم و باز اینجا میایی نیست مگر آنکه جای دیگری راهت نمیدهند. این دیگر از گشاده دستی زیادی کیانوش توکلی است.
بزک نمیربهارمی آد،،خربزه باچووال می آد
سالام ،
سالام بر دفن کننده ،نوشته های من،
اگرایران رابا تمام مردمش و با تمام فرهنگش دوست دارید،
بگذارنوشته های من چاپ شوند،
ما باید تعدادی را ازمیدان تاخت وتازه
بیرون کنیم،
تازمانیکه تعدادی شبه در تفکرات مردم
ایجادمیکنند،
آفت ایران، مردم ومنطقه وبشریت هستند.
نگذارید،هر چاققالی میدانداری کند،
وقتی راه سالم ونجات دهنده بلوکه
ویاسانسور ودرنهایت دفن شود،
خروس های بی محل مردم را گمراه میکنند،
وقتی اسبی درمیدان مسابقه نباشد،
هرالاغ وقاطری پیروز میدان میشود.
درجواب آقای نوری اعلا آقای حیدریان
میشه گفت متن خوبی نوشته بود،
مخصوصا قسمت آخرش که انسانها
قابل تغییرهستند،
واگرنباشند،مشکل دارند.
اززمان تأسیس این سایت تاکنون نوشته ام ،وبازهم مینویسم ،دست باشید.این
شاهقلی بازی،
عامل اصلی برای سرکوب و سرخورده
کردن مبارزات مردم همین شاه قلی ها بوده وهستند.
یک آقایی همه را بتوپ بسته و حتی
یک تفکررانگذاشته که ازتیررس او خارج شود،
هرکس به فراخورخودش درمورداین طرح حرفی زده است.
ولی هنوز به یک تفکرائده ال نرسيده اند.
درایران ما وملت ایران هیچ راهی برای
نجات ازاین بدبختی وازاین تحجرگراییی مذهبی ولاییک نداریم،جز
اینکه سیستم غیرمتمرکز باقوانین انحطاف پذیر داشته باشیم،
این تفاهم وتوافق باید در داخل ودرخارج موردقبول تمام سیاسیون استخواندارباشد،
در این سیستم لائیک وسنتی،باید قوانین
دیکتاتور برای پیاده کردن بهترین قوانین
جهانی درتمام موارددرنظرگرفته شود،
تمام پان های صدساله باید مثل فاشیستهای آلمانی در زیرنظرباشند،
دیگراجازه هیج گونه نژادپرستی صدسال گذشته نباید دیده شود.
بجای استالین،هیتلر،موسیلینی،رضاشاه، خمینی،پینوشه،وو،،، قوانین پیشرفته حقوق
بشری وقوانین مدنی ومدرن جهانی دیکتاتورباشند.
نگذارند،هرتفکر غلطی در این سایت نشر
پیداکند،
واگرکسی جواب آنهارا داد،حذف نشود
فردی امروز در قسمتی حرفاهی واقعن
مردم عوام وبیسوادرا میزد،
که بغداد فارسی است،
ومیشه گفت تمام حرفهایش نهایت بیسوادی رانشان میداد.
ایشان حتی به مقدمه فرهنگ لغات دهخدا،معین هم نگاه نکرده که درمورد
مشخصه الفبای فارسی آشناباشد.
ایشان حتی با کلمات والفبا هم آشنایی
نداشت،
چرا میگذارند،چنین افرادی وارد سایت
زیبای ایرانگلوبال شده و یاوه گویی کند.
حلّ مسئله کسرهای ناهمگون
درووود بر آقای کردی گرامی!
موجز و مختصر و اندکی گسترده تر.
اگر حافظه من به خطا نرود در مطالعه یکی از کتابهایی که در باره جنبشهای مذهبی؛ بویژه کشتار وحشیانه و هولناک «هوگنوتها/Huguenots» در اروپای قرون وسطا بود، مطلبی از صدر اعظم فرانسه به نام «میشل لو هپیتال» در مجسل شورای سلطنتی خواندم که گفته است: «مهم نیست که دین/مذهب حقیقی کدام است؛ بلکه مهم این است که ما چگونه میتوانیم در کنار یکدیگر با هم زندگی کنیم». من در آغاز کلامم بر ارزشمند بودن اقدامهای نه تنها آقای نوری علاء؛ بلکه همچنین شاهزاده رضا پهلوی و دیگر گرایشها تاکید کرده ام و سپس رفته ام سراغ اصل مطلب. اینکه در پیکار با زمامداران فقاهتی هر ایرانی حتّا اگر بگویم برای اسکن کردن یک کتاب ارزشمند و خواندنی و انتشار آن در دنیای مجازی همّت کرده باشد یا حتّا شعاری خردمندانه را بر دیوارها نوشته باشد، بی گمان نقشی مثبت و بارآور را ایفا کرده است؛ ولو در هیچ کجا و هیچ زمانی، نام و نشانی از او نباشد و به جا نماند.
حقیقت این است که ایرانیان از زمانی که با تمدنهای جدید اروپایی آشنا شدند و در دایره تحوّلات جهانی قرار گرفتند، مسئله «حکومت و دولت» در صدر مسائل کشمکشها و درگیریها و مصیبتهای ملموس جامعه ایرانی تا امروز بوده است و بی شک در آینده ها نیز خواهد بود؛ البته اگر چنانچه درب کشمکشهای قدرتپرستانه گرایشهای مختلف بخواهد بر همین پاشنه ای بچرخد که تا امروز چرخیده است. اینکه کسانی – مهم نیست چه عقایدی را پدافند میکنند و خودشان را چه می نامند- برآنند که نقشی در ساماندهی ایران و جامعه ایرانی داشته باشند، نخست باید بیاموزند که چگونه میتوان از «حقیقتپنداری عقاید خود» گسست و به میدان «آزمونگرایی و ارزیابی توانمندیها و استعدادها و هنرها و دانشهای خود در کنار دیگراندیشان بر شالوده پرنسیپهای فرهنگ جامعه» گام گذاشت و چند و چون ظرفیتها و تواناییهای خود را به محک زد و لیاقت و شایستگی خود را در عمل اثبات کرد.
من به هر چیزی که بخواهد در سمت و سوی تعیّن ملّت حرکت کند، به شدّت مشکوکم و آن را خطری عظیم برای «آزادی» میدانم؛ زیرا تعیّن کردن؛ یعنی کتاب نوشتن نصّی برای ملّت که دست و پای او را در «آزادی برای انتخاب» به شدّت میبندد تا مردم را تابع و مطیع و توسری خور بار آورند.در مطلبی که آقای نوری علاء تحریر کرده است، دقیقا «مسئله تعیّن»، ملموس و آشکار است. به همین دلیل بر این اندیشه ام که هر چقدر بر دامنه امکانهای شکوفایی «آزادی» افزوده تر شود؛ آنهم از طریق سنجشگری موانع و زایش ایده های بکر و افکار راهگشاینده، به همان میزان میتوان به آفرینش فضای ارزشمند گزینش در آزادی مدد رساند و اطمینان خاطر داشت. بنابر این، صرف اینکه هر کسی و دسته ای و گروهی و فرقه ای و گرایشی بخواهد تیم خودش را بدون اهمیّت دادن به دیگران راه بیندازد، آخرش میشود همان جنگ «حیدری و نعمتی»؛ زیرا هر کسی خودش را محقّ به قدرت و نقشگزار بودن میداند؛ نه تار و پودی از فرش باهمستان برای آفرینش «حکومت و دولتی» که شایسته آحادّ جامعه باشد تا بتوان به همکاریهای دوجانبه مردم و حکومت امیدوار بود؛ طوری که مردم هیچگاه این تصوّر را نداشته باشند که زمامداران، خاصمان ملّتند؛ بلکه به این درک و نتیجه رسیده باشند که زمامداران از مردمند و انتخاب آنها بر حسب لیاقتشان در سمت و سوی وفاداری به پرنسیپهای باهمستان است و هرگاه خاطی از آب در آیند، مردم نیز حقّ و حقوق و قدرت را دارند که در صلح و آرامش، آنها را کنار گذارند و دیگرانی را که مستعد و کاردان و خدمتگزار هستند بر پست و مقام بنشانند.
بنابر این، تمام بحث من بر گرداگرد «پرنسیپهائیست» که به حیث محور گردهمآیی گرایشها به حساب میآیند؛ نه حذف گرایشهایی به نفع مثلا یکی از آنها. هرگز. برای من، مسئله «حکومت و دولت»، گونه ای حل کردن معادله چند کسریست که صورتها و مخرجهای آنها، متفاوت از همدیگر هستند و مقادیر آنها نیز ناهمگوند.
دیگر اینکه، من منظور شما را از تغییر نفهمیدم دقیق. اگر منظور تغییر بطئی در دیدگاهها و مواضع و نگرشهاست، که این کار پیوسته من بوده است از روزی که دست به قلم گرفتم؛ زیرا انسانی که جوینده است، مالک حقیقت نیست تا مدام بر یک «مدار واحد» بچرخد؛ بلکه در هر جستجو و تامّلات و مطالعات و ژرفکاویهایی که میکند، به نتایج دیگری دست میابد که با دیدگاههای فرض کنیم چند سال قبلش یا حتا بگویم همین هفته پیشش، ناهمخوان و چه بسا نقیض آنها باشد. من، گشوده فکری را بر «تعصّب عقیدتی» ارجح میدانم؛ زیرا بازماندن به عقایدی که راه تحوّل و نوشدن را مسدود کنند، انسان را از دستیابی به «شناختهای بکر و چشم اندازهای بدیع و وسیع» محروم خواهد کرد. در این خصوص میتوان بسیار نوشت و توضیح داد. ولی همین اشاره فعلا بس است.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
من حمایت می کنم
من از طرح آقای نوری علاء حمایت میکنم. به همین سادگی! در تمامی طول حیات سیاسی ام شده از نیروها و افراد انتقاد های شدید بکنم اما هرگز سنگ بر سر راه هیچ نیروی مبارزی که با جمهوری اسلامی در افتاده سنگ نینداخته ام حتا اگر آن طرح یا حرکت را چندان موثر نمی دیدم یا احتمال پیروزی هم نمیدادم. گاهی پیش آمد که به کسانی که با خوش خیالی طرحی در میانداختند یاد آور میشدم که برای طرح شان دو درصد هم شانس قائل نیستم اما برای همان دو درصد هم باید تلاش کرد و خسته نشد و تشویق شان میکردم. کودتای نوژه را رد نکردم اما زمان آن را بسیار نامناسب دیدم و عقیده داشتم که باید چند سال بعد رخ میداد -بشرطی که اتفاق غیرمنتظره مانند جنگ با عراق رخ نمیداد که داد-. به نظر من طرح آقای نوری علا به حد اقل های ممکن پرداخته است و کافیست. بیش از آن با اخلاق سیاسی سگ ما ایرانی ها محل دعوا میشود. من در این طرح در جمع «جمهوریت خواهان» جای میگیرم که عقیده دارم در ایران فردا شکل نظام جمهوری یا پادشاهی مهم نیست و در هردو میتوان زندگی کرد و لذت برد. اگر بخواهم ایراد و اشکال بگیرم از ترک دیوار هم میتوانم ایراد بگیرم و مثل آقای حیدریان خط های بسیاری ردیف کنم. آقای حیدریان عزیز، از ترک دیوار هم میتوان ایراد گرفت. من اصلا معنای ایرادات شما را درک نمی کنم. مردم ایران بسیار عزیز اما فکر میکنم مردم باید قدر سیاسیونی که سالها زندگی شان را وقف مبارزه با جمهوری اسلامی کردند بدانند. یک فرد سیاسی شاید اشتباه کند اما نیت او آنچنان که شما در مورد آقای نوری علا مطرح کردید کم شمردن مردم ایران و.. نیست .. اصلا آقای حیدریان شرمنده ولی حس میکنم از عید به بعد شما کلا تغییر کردید و حیدریان سال 2003 نیستید! البته آخری شوخی بود ولی طعنه هم بود.
پسر کدخدا.
تجربه مبارزات 150 ساله مردم ایران نشان داده اگر سوسیالیستها مدیریت مبارزه و تشکلات را در دست نداشته باشند قورباقه ها ابو عطا می خوانند در کنسرت مردگان. بدلیل ضعف تئوری و تحریف مفاهیم و تعاریف علمی در علوم اجتماعی و در علوم انسانی هر کس سبد آرزوی خود را در بازاره مکاره بنمایش میکذارد: حمهوری خواهان سلطنت طلب، سلطنت طلبان حمهوری خواه، ایران دوستان فقاهتی، فارسی نویسان غیرایدئولوژیک و غیر سیاسی غرب ستیز و چپ ستیز، مجاهدان فدرالیست، فمنیست های مردستیز، آذری های اردغان و علی اوف پرست، یا افرادی منفرد و خودشیفته مانند؟ نوری علا و مصداقی و حشمت رئیسی و بابک آزاد و ... در میان اپوزیسیون جولان میدهند و تئوری و خط مشی و مانیفست و منشور به هوا پرتاب میکنند. شاعران سیاسی میشوند و مورخ، و سیاسیون شاعر میشوند و فیلسوف.سفسطه گران و حرافان مدافع فرهنگ ارتجاعی چند هزارساله شاهنشاهان و فقها و آیات عظام به نمایش روده درازی می پردازند. دیکتاتوری شاه و شیخ باعث میشود که کانون نویسندگان مملکت تنها حزب سیاسی شود چون دیگر کسی نمانده و همه را نفله کرده اند. شاعر و نویسنده از ادبیات متعهد و مسئول و انقلابی و مردمی میگویند و از مردم می خواهد واقعگرا باشند و غیرممکن ها را بخواهند و آرزو کنند. طرفداران محتوا در ادبیات طرفداران فرم را خائن به امر رهایی ساکنین کره زمین میدانند. شعار هنر برای هنر یک نوع بیماری شکم سیرهای بی خیال در حوزه هنر و ادبیات محسوب میشود:
جامعه غیرازانسانیت نیازبه انسانها نیز دارد .چرااینهمه شاعرولی فقط یکدانه فیلسوف ؛ آنهم پانزده خردادی ؟ مدتهاست که پیشگویی میشودکه زمان شعروشاعری سپری شده .بعداز اعلان مرگ رمان وفلسفه ، نیهلیستها پایان عمرشاعرراپیش بینی میکنند . بازارکسادشعر دروضعیتی است که مثلا تعداد فروش کتاب شعردریک کشور80میلیونی معمولا به 500 تا 1400 نسخه میرسد .این است امروز وضع شاعر در جهانی که به وسعت صفحه تلویزیون و به کوچکی مکاتبات نامه های الکترونیکی کامپیوتری است.
درباره تاریخ شعرگفته میشود که در طول 150000 سال عمر زبان ، شعرنو و بی قافیه راسومری ها دربین النهرین کشف کردند و چینی ها 500 سال پیش ازمیلاد شعرعروضی میسرودند ؛ سبک شعری که 1000سال بعد در اروپا کاملا جا افتاد .
درباره آینده شعرمیتوان گفت تازمانیکه بین انسانها روابط دوستانه و عاشقانه و انسانی وجود دارد و نامه های دوستانه و عاشقانه نوشته میشود شعرنیزسروده خواهد شد . شعرنه تنها انعکاسی است اززبان آسیب دیده دوران بحران اجتماعی بلکه دماسنجی است از زندگی معیوب مادرعصرفرار،سرگردانی،و دلهره . شعرهمیشه آلیاژوترکیبی بود از واقعیت وخیالپردازی . شعر زبان کوتاه و فشرده شده ایست که کوتاه ترین ولی قوی ترین ارتباط تجربه های انسانی را ممکن میسازد .
شعرنشان میدهد که فرم و محتوا قابل جدایی و تعریف نیستند .شعرقبل از هرچیز تفریحی است که انسان نمیتواند آنرا تعریف کند، آن بدون دیالوگ غیرممکن است .شعربرای شاعرگاهی چون ربودن هوابرای تنفس درجو خفقان است . کسیکه زیادحرف میزند یاباید زیاد بداند ویا باید خیالپردازی و داستانسرایی کند .
شکست نظام استالینیستی باعث شد که بخشی ازشاعران جهان ازادامه پروژه شعرآوانگارد دست بردارند .شعرنه تفریح است ونه اشاعه احساسات سالهای بلوغ یا آفرینش واژههای زیبا بلکه کمکی است به مقوله شناخت . یک شعرخوب یک استعاره مطلق است برای یک لحظه ابدی از جهان بی وفا و تراژدیک . شاعر دروغگوی توانایی است که باید دروغ بگوید تا علاقه به خودراازدست ندهد. شعر محصول زبان نیست بلکه کوششی است تا با کمک آن شاعربتواند از مرز و مانع زبان بگذرد یعنی نوعی فرار به جلوویا مهاجرت به خارج است .
امروزه بایدبه ارسطو پیام داد که شعربرای گروهی احساس لذت وسرگرمی است نه جدل ودیالکتیک پیرامون شناخت زمین وآسمان .جنگها هم دیگرنیازی به شعرحماسی هومر وفردوسی،وصلح ها نیازی به اشعاراخلاقی سعدی وهزوید ندارند ، دانته هم که چون خبرنگار و مصاحبه گر سدههای میانه با کمک اشعارخودازجهنم مسیحیت وآزارمردم سرکش و گناهکار گزارش میدهد . گروهی دیگربه روال گذشته شعرانقلابی برشت و مایاکوفسکی ، گلسرخی و سلطانپور، شاملو و مصدق رادنبال میکند.
دوستداران شعرخطاب به شاعران خودپیام میدهند : شعرتان غیبتی ازجورابهای نشسته همسایه نباشد! پیمان باوجدان آگاه ببندید ونه قراردادی باناشران برای فروش روح وجان ! از قلبهای گرم وسوزان بگویید ونه از نشیمنگاههای سرد و خیس ! جوری بسرایید که در پایان قرن نگویند پارسی زبانان ملنگ و مشنگ شده بودند . نظم تان چون نثرتان ترکیبی از نبوغ وجنون ! شعرتان گرعمل نیست لااقل حقیقت رابگوید . درس واخلاق موضع گیری تان بحث و جدل ، نقد وانتقاد باشد !
شعرمیگویند چون حاکمان کوته فکر دربرابر نثرحساسیت وآلرژی پیداکرده اند. تاکی بحث وپرسش: هنرچیست؟ فرم یا محتوا ، نو یا عروضی ، نیمایی یا شاملویی ،مشهدی یا مسجدسلیمانی ،انقلابی یا بی خیالی ،دهه محرمی یا انقلاب بهمنی ، اصلاحگرایانه یا واویلا گویی ؟
غربیها هم سالهاست که گرفتار سئوال : پسامدرن یا پیشامدرن ، زیرزمینی یا اتوبانی ، دادا یا پانک ؟ شده اند .چرا تعداد شعرگویان بیشترازشعرخوانان شده ؟ تا کی شعرشکست و ناامیدی همچون شعرسهراب: شب سردی است و من بس افسرده . فروغ :ایمان بیاوریم به آغازفصل سرد . اخوان :هوابس ناجوانمرد انه سرد است .نیما : آی آدمها یک نفر در اینجا میزند یخ . و گل آقا : چیه ، چه خبرتونه ، مگر چند روز از زمستون گذشته ؟ !
آبکشی با سبد!
پرسش شیخ فضل الله نوری و انشاء آقای نوری علاء
مسئله این نیست که آیا شاهزاده رضا پهلوی، ایران و مردمش را چقدر دوست دارد و برای حقوق حقّه آنها تا کدام مرزها و دامنه ها گام پیش میگذارد. مسئله این نیست که آقای نوری علاء و همعقیدگانش، چقدر در فکر سرنوشت امروز و فردای ایران و مردمش هستند. مسئله این نیست که دیگر گرایشها و اشخاص و شخصیّتها و رجال و سازمانها و گروهها و احزاب و سازمانها و تشکیلات و غیره و ذالک، چقدر به میهن و مردمش عشق میورزند و آرزومند امروز و فرداهای بهتر برای مردم هستند. مسئله این است که چرا ما هنوز نمیتوانیم «معضلات و مسائل کلیدی و ساختاری و شالوده ای» میهن و مردمش را بفهمیم و برای کاری کارستان و ریشه ای کردن، گامهای ارزشمند و نتیجه بخش برداریم.
آقای اسماعیل نوری علاء به حیث نویسنده این انشاء کلاس پنجمی [= فایده گاو را بنویسید.......
البته بر ما دانش آموزان، معلوم و معیّن است که گاو، حیوانی مفید است. او به ما شیر میدهد و با شیرش میتوانیم ماست و پنیر و کره و دوغ و خامه و شیربرنج درست کنیم. پوستش را میتوانیم به حاج کربلائی حسین دباغ بدهیم تا برایمان زیرانداز درست کند. از تاپاله گاو میتوانیم برای سوخت زمستانی استفاده کنیم و در فصل زمستان، کرسی را با آتش آن گرم کنیم. گاو حیوان خیلی مفیدی است و با آن میتوانیم همچنین زمین کشاورزی را شخم بزنیم و الی آخر...]
آقای نوری علاء و کسانی که همچون او، اعتقاد مشابه دارند، اصلا متوجّه نیستند که در ایران چه میگذرد و نسل امروز ایران و والدینشان در چه حال و هواهایی میاندیشند و دنیا در نظرشان به چه شکلهایی جلوه میکند. من میپرسم که چگونه میتوان جامعه و مردم خود را نشناخت؛ ولی برای آنها نسخه درمانی پیچید؟. چگونه میتوان ملّتی را آنقدر اسیر و ذلیل در نظر گرفت و خود را قهرمان نجاتبخش ملّت؟. چگونه میتوان در باره مردم جامعه ای آمد و سرخود برایشان تعیین تکلیف کرد که چه کسانی را برای زمامداری و چه نوع حکومتی را تایید و تصدیق کنند؟. آیا تعیین تکلیف کردن برای ملّت به معنای صغیر پنداشتن ملّت محسوب نمیشود؟. وظیفه و تکلیف کسی که ادّعای نخ نما شده «روشنفکری» میکند، چیست؟. آیا سوای این است که در باره مقولات حادّ اجتماعی و کشوری بیندیشد و افکار و ایده های احتمالا کارگشاینده خودش را عبارتبندی کند و در اختیار ملّت بگذارد؟. چگونه میتوان ارجمندی و کرامت و شرف و شعور و فهم و درک ملّت خود را آنقدر به حضیض جهل فروکاهید و سپس نتیجه گرفت که مستعد و توانمند به انتخاب و پذیرش مسئولیّت نیستند و بی برو برگرد به قیّم محتاجند و رهبر و پیشوا؟. آیا ملّتی را که لایق انتخاب نمیدانیم و نیروی تمییز و تشخیص آحادّش را برای تعیین «خیر و شرّ» خودشان به رسمیّت نمیشناسیم، میتوان به زور «خیرخواهی» به پذیرش و تایید و تصدیق اشخاص و گروهها و سازمانها و تشکیلاتی مجبور کرد که برگزیده او نیستند؛ ولی میخواهند متعیّن کنند که او چگونه بزیید؟. ما کی میخواهیم بیاموزیم که مردم میهنمان، انسان هستند و کرامت و شرافت و شعور و فهم و عقل سلیم دارند؟. تا کی میخواهیم مردم خود را تابع و توسری خور محسوب کنیم؟. چرا هیچکس نمیخواهد بپذیرد که اگر ملّت ایران به هیچکس هیچ اعتمادی ندارد، علل و مسبّب بی اعتمادی، همانهایی هستند که ادّعای نجاتبخشی ملّت را تا امروز داشته اند و ملّت را تا کنون به خاک سیاه نشانده اند با ادّعاهای نجاتبخشی خودشان؟.
بیایید یک سال به عقب برگردیم؛ یعنی زمانی که زلزله مهسا وقوع پیدا کرد. بودند کسانی که در رقابت با همدیگر و دیگر طلایه داران عرصه مبارزه سیاسی که به توهم «نجات ایران» افتادند و جلسات رهائیبخش برای خودشان برپا کردند و البته هیچکس نیز سوای برگزارکنندگان به چنان جلساتی نرفتند و جلوس نکردند و آخر و عاقبتش نیز همچون حباب ترکیدند و ناپدید شدند.
نگاهی به دور و بر خودمان بیندازیم و اگر حوصله داریم، نگاهی گذرا نیز به خانه همسایه کنیم، شاید که چیزی از آنها بیاموزیم و راه درمان فلاکتهای خودمان را پیدا کنیم. بردارید اگر حوصله و وقتش را دارید، نگاهی گذرا به کتاب «جامعه باز و دشمنان آن»، اثر «کارل ریموند پوپر» بیفکنید. در کتابی که تقریبا با پانویسهایش هزار صفحه میشود و از زمان انتشارش (1945 میلادی) تا همین امروز، نقشی بسیار کلیدی در تحوّلات فکری سرزمینهای باختری داشته است، «پوپر» در باره اینکه «جامعه باز=گشوده فکر»، چه خصوصیّاتی دارد، لام تا کام سخنی نگفته است؛ بلکه از همان جمله اول کتاب در باره «دشمنان و موانع جامعه باز» به بحث پرداخته است. ولی تحصیل کرده و کنشگر ایرانی به جای آنکه بیاید در باره معضلات حادّ اجتماعی و کشورداری، ریشه ای و اصولی و ساختاری بیندیشد و ایده هایی و افکاری راهگشاینده داشته باشد، می آید در باره چیزهایی قلمفرسودگی میکند و حرف میزند که هیچ ربطی و سنخیّتی با واقعیّتها و عینیّتهای میهنی ندارند. آقای نوری علاء و کسانی که همچون وی میاندیشند، هنوز متوجّه نیستند و شاید هم به عمد نمیخواهند بفهمند که دوران تعیین تکلیف کردن برای ملّت ایران با حاکم شدن گیوتین اقتلویی متولیّان الهی برای همیشه و ابد از جامعه ایرانی رخت بر بست و رفت. حکومت آخوندی برغم تمام جنایاتی که تا امروز در حقّ ملّت ایران از صغیر و کبیر مرتکب شده است و همچنان میشود، دست کم درس کلیدی و بسیار ریشه ای را به آنها داد؛ آنهم اینکه ملّت آموخت بر روی پاهای استقلال خودش بایستد و سفت و سخت با طمانینه و آرامش و دوراندیشی به راه خودش برود؛ ولو راهی سنگلاخی و مملوّ از خار مغیلان باشد. ملّت، حدّاقل بر این مسئله آگاه است که راهی را میرود که خودش انتخاب کرده است؛ نه راهی را که در پیش پایش گذاشته اند؛ زیرا ملّت میداند که تمام راههای پیش پایی، دامهای ذلالت و حقارت و فلاکت و بدبختی و نابودی و زجر و عذابند. آحادّ ملّت ایران در کوره داغ جنایتهای الهی و خباثتهای ستمگرانه و جانسوز از طرف خلفای الله در طول چهار دهه و نیم آموختند که باید در راهی گام گذارند که خودشان آن را آفریده و انتخاب کرده باشند.
چگونه میتوان برای ملّتی که شرایط آزادی انتخاب را ندارد، تعیین تکلیف کرد که چه نوع حکومتی را با چه صفاتی برگزیند؟. مگر ملّت ایران صغیرند و حقیر که کسانی بخواهند برای نوع انتخابی که میکنند از طرف مجامع بین المللی، ناظر و شاهد داشته باشند؟. مگر ملّت ایران، بی فرهنگ و تاریخ بوده اند که بخواهند از سر فقر و نداری به مفاد «اعلامیه ای» آویزان شوند که محصول تجربیات مایه ای تاریخ و فرهنگ نیاکان خودشان بوده است؟. آنانی که به خودشان حقّ میدهند یا به عبارت دقیقتر، حقّ میتراشند، آیا لحظه ای در این خصوص اندیشیده اند که لیاقت و فرّ خود را باید در میدان کارزارها و همآوردیها به محک زد تا لیاقت آفرینگویی ملّت را بتوان نصیب خود کرد و انتخاب شد؟. آیا تاریخ فلاکتهای نیم قرن اخیر ایران هنوز درس مکفی و تفهیمی نیستند تا مدّعیان بفهمند که اندیشیدن در خصوص معضلات کشورداری به معنای حذف و نابودی و از بین بردن نحله ها و گرایشها و تشکیلات و غیره و ذالک نیست؛ بلکه حسب «پرنسیپ گوهری فرهنگ ایرانیان»، مسئله باید به حول و حوش «امتزاج و همگرایی و همبستگی و همپایی و همسویی و همخوانی» تمرکز کند تا بتوان به آفرینش فضای درخور باهمستان انسانها کامیاب شد. آیا سیستم خلفای الهی، قلعه ایست که مثلا «دروازه قرآن» داشته باشد برای عبور از آن و افتادن به راه دنیای «سکولار- دمکراسی»؟.
چطور میتوان اینقدر نحیف بود که با قاپیدن مفاهیم دنیای تفکّرات باخترزمینان به خود تحمیل و تلقین کرد که «نامها» میتوانند نامیده ها را واقعیّت پذیر کنند؟. چگونه میتوان انتقال عکس برج ایفل و مجسمه آزادی را به معنای حضور مادیّت وجودی آنها در میهن خود تصوّر کرد؟. چرا وقتی که ما با دنیای افکار و رویدادها و فرهنگ و تاریخ جوامع باختری روبرو میشویم، فقط تا نوک دماغمان را میبینیم و هیچ حواسمان نیست که درخت تنومند آزادی در سرزمینهای باختری، ریشه هایش به عمق تاریخ دو هزار سال کشمکشهای فکری/سنجشگری/انتقادی/کریتکال وابسته و استوار است؟. چرا ما هنوز که هنوز است نیاموخته ایم که کشک خودمان را بسابیم و کمتر ادا و اطوار دیگران را درآوریم؟.
اگر کسانی تصوّر میکنند یا واقعا از صمیم قلب بر آنند که کاری کارستان را برای مردم میهن خود و سرزمین آبا و اجدادی به سهم خویش اجرا کنند، نیک است قبل از آنکه بخواهند برای ملّت ایران، تعیین تکلیف کنند که کدام نوع از سیستمهای کشورداری با چه نوع صفاتی بهترین راه علاج ملّت برای رهایی از درد «معضل کشورداری» هستند، باید یاد بگیرند که از معلّم و واعظ بی متّعظ شدن دست بردارند و در مقام انسانهایی اندیشنده در باره معضلات همّت سختکوش کنند. تمام آتش فلاکت ایران و مردمش از زمانی شعله ور شد که تحصیلکردگان و کنشگران و ارباب عمائم با ایجاد انواع و اقسام گروهها و سازمانها و احزاب و تشکیلات خواستند به مردم تحمیل و تلقین کنند که کدام «حکومت ایده آلی خود» را پاسخگوی معضلات و مسائل و بدبختیهای اجتماعی میدانند و شبانه روز به تبلیغ و ترویج و تحمیل عقاید خود به مردم ایران، تقلّاها کردند. نتیجه اش نیز تا امروز، سوای ذلالت و نکبت و خوار و زاری، هیچ چیز دیگری برای مردم ایران نداشته است.
تحصیل کرده و کنشگر ایرانی هنوز به این مرحله از رشد و آگاهی نرسیده است تا در رویکردش به تاریخ و فرهنگ باخترزمینیان تمییز و تشخیص دهد که متفکّران و فیلسوفان و دانشمندان و هنرمندان و رجال سیاسی و حقوقدانان آنها در طول بیش از هفت قرن آزگار از دوران رنسانس تا عصر روشن اندیشی و حتّا همین لحظه های جاری مدام در باره «کلیدی ترین معضلات باهمزیستی» فقط اندیشیده اند و هرگز به مردم نگفتند و تعیین تکلیف برایشان نکردند که «چه نوع حکومتی با چه نوع صفاتی» برای آنها کارساز و راهگشا است؛ بلکه با اندیشیدن در باره مقولات حادّ و کلیدی توانستند فضایی را بیافرینند تا مردم با آزادی کامل بدون هیچ هراس و وحشت و دلهره ای به انتخاب رو آورند و آنچه را که آرزومندش بودند با دلیری برگزینند و مسئولیّت گزینشهای خود را نیز به عهده بگیرند.
تحصیل کرده و کنشگر ایرانی بیش از هشتاد سال تمام فقط به دنبال این بود که «حکومت مبتنی بر عقیده و ایدئولوژی خودش» را بر جامعه ایرانی حاکم و مستقر کند. نتیجه اش چی شد؟. آیا اگر تحصیل کرده و کنشگر ایرانی به اندیشیدن در باره معضل «کشورداری» همّت کرده بود و با مغز خودش می اندیشید، سریعتر نمیتوانست به ایده آلهایش برسد؟.
آیا شما و کسانی که همچون شما خیال میکنند، هنوز متوجّه نشده اید که آخوندها به طور کلّی بیش از هزار و دویست سال آزگار در باره «حکومت الهی» به یابس و طوبا بافیهای خود مشغول بودند تا سرانجام در رویداد فاجعه بار 1357 به آنچه قرنها به دنبالش بودند، دست یافتند؟. چرا شما و کسانی که مثل شما خیال میکنند، همواره به دنبال این هستید که دیگران را پشت سر بگذارید و خودتان چهار نعله به راه خودتان بتازید؟. چرا تلاش نمیکنید که دیگران را در کنار خودتان داشته باشید و باهمتازی و در کنار یکدیگر بودن را بیازمایید و پاس دارید؟.
چرا شما و کسانی که مثل شما خیال میکنند و سفت و سخت به این توهم مبتلایید که مثلا نفی و انکار و نقد تند و تیز اسلامیّت و خلع ید و معزول کردن طیف آخوند جماعت به معنای ضمانت نامه ایجاد حکومت دمکراتیک خواهد بود؟. کی تصدیق کرده است این ادّعا را؟. آیا زمامداران حکومتی که منشا لژیتیماتسیون خود را «اراده و مشیّت الله» میدانند و به گیوتین اقتلو اقتلو مسلّحند، حاضر هستند در مثلا صف آرایی و روبرویی با رقیبان خود که آنها را خصم «اسلامیّت» میشمارند، کوتاه بیایند و تسلیم قواعد و ضوابط و اصول و مقرّرات و قوانینی بشوند که زاییده از عقل و تجربه و مشورت انسانها باشند؟. شما و کسانی که مثل شما خیال میکنند و هنوز نتوانسته اید بعد از سپری شدن یکصد و پانزده سال از «اعدام شیخ فضل الله نوری»، آیا کوشش کرده اید که به پرسش تکاندهنده و بسیار کلیدی او پاسخ درخور و شایسته بدهید؟ پرسشی که علّت شکلگیری و دوام حکومت فقاهتی تا امروز بوده است؟. پرسشی که به موقع طرح شد؛ ولی هیچگاه تا امروز از طرف تحصیل کردگان و کنشگران پر مدّعای ایرانی پاسخ داده نشده است. وقتی که شیخ پرسید: «اگر عقل آدمی میتوانست پاسخگوی مسائل بشری و اجتماعی باشد، پس نقش و هدف از رسالت انبیاء و رسولان بر روی کره زمین، چه بوده است؟». چرا هیچکس تا کنون جوابش را نتوانسته است بدهد آقای نوری علاء گرامی؟.
آقای نوری علاء گرامی! آیا تا کنون از خودتان پرسیده اید که نسل امروز ایرانیان و والدینشان واقعا در فکر چه چیزهایی هستند و رو به سوی کدام جهان خاصّ خودشان دارند؟. آیا میدانید در ذهنیّت و قلب و دنیای رویاها و آرزوها و خواسته ها و نیازهای نسل امروز ایرانیان چه میگذرد؟. آیا به خودتان زحمت داده اید که یک نگاه عمیق بیفکنید به «رویداد تکاندهنده و برخاسته از ژرفای تاریخ و فرهنگ ایران» که به نام «مهسا» اتیکت خورد و دریابید که چه پتانسیلهای خجسته و سرشار از انرژیهای باورنکردنی در ژرفای «فرهنگ و تاریخ ایران» و مردم و جوانان و نسل معاصر نهفته است؟.
آقای نوری علاء گرامی!. زمانی که آلمان، غرق فلاکتها بود و هر گوشه از آن، ناامنی و فلاکت شعله ور بود، «ایمانوئل کانت [Immanuel kant]» در باره «صلح جاوید و سنجش مرزهای شناخت بشری »اندیشید؛ نه در باره نوع حکومت آینده و صفات آویزونی شا به همراه معرفی کردن رهبران و زمامداران خوش نیّت. زمانی که آمریکا در گیر تلاطمهای اجتماعی و کشوری بود، «توماس پین [Thomas Paine]» در باره «حقوق انسانها» اندیشید؛ نه در باره نوع حکومت آینده و صفتهای آویخته به آن به همراه معرفی رهبران و پیشوایان فلان و بیسارش. وقتی که اروپا در گیر جنگهای خانمانسور اقوام و ملّتها با یکدیگر بود، «امریخ دو واتل [Emer de Vattel]» در باره «حقوق ملّتها» اندیشید؛ نه در باره نوع حکومت آینده و صفتهای غالبی به آن به همراه معرفی رهبران و پیشوایان آرزویی. زمانی که سلاطین و والیان مستبد مناطق اروپایی با کشتار و اعدام و قتل عامهای هولناک به جان مردم اروپا افتاده بودند، « سزاره بیکاریا (Cesare Beccaria)» در باره «جنایت و مجازات» اندیشید؛ نه در باره نوع حکومت آینده و صفتهای چسبان با معرفی رهبران و رجال و پیشوایان ایده آلی. زمانی که اروپا در آتش جنگ جهانی دوم میسوخت و نظام نازیسم بر آلمان حاکم مطلق بود، «ارنست بلوخ [Ernst Bloch]» در باره «پرنسیپ امید» اندیشید؛ نه در باره نوع حکومت آینده و صفتهای آویزونی و دلبخواهی به آن به همراه معرفی زمامداران و رهبران و پیشوایان نو. زمانی که جنگ و کشتار به هر جنایتی آلوده بود، «هوگو گروتیوس [Hugo Grotius]» در باره «حقوق ناشی از جنگ و صلح» اندیشید؛ نه در باره نوع حکومت آینده و صفتهای آویزونی به همراه معرفی پیشاهنگان عرصه سیاست.
چرا ما نمیتوانیم برغم بیش از یکصد سال آزگار، تحصیل در دانشگاهها و آموزشکده های باختری، هنوز که هنوز است، تفاوت دوغ را از دوشاب، تمییز و تشخیص دهیم؟. چرا؟. موانع خرفتی و حماقت و بی بو و خاصیّت بودن ذهنیّت آموزش ناپذیر ما در کجا پنهانند که توانمند به کشف و سیطره بر آنها نیستیم؟. چرا ما نمیخواهیم بپذیریم که مردم ایران، حقّ ذاتی و گوهری آنهاست که نوع حکومت و زمامداران شایسته و لایق خود را در فضایی از آزادی بدون هیچ ترس و اجباری و آقا بالاسری انتخاب کنند و مسئولیّت انتخاب خود را با هوشیاری و بیداری به عهده بگیرند؟. چرا؟. چه چیزی در مردم ایران، کمبود است و فقدانش مصیبتی عظیم؛ طوری که مدّعیان اپوزیسیون به خود حقّ و اجازه سلطان صاحبقرانی داده اند در باره ملّت ایران و سرنوشت امروز و فردای نسلهایش، تعیین تکلیف کنند و نوع حکومت و صفتهای آویزونی به آن را پیشاپیش قالببندی جبری کنند؟. چه چیزی؟. اگر ما به ملّت خود هیچ اعتمادی نداریم، پس چگونه خواهیم توانست در کنار یکدیگر و برای همدیگر باشیم؟. اگر به ملّت خود هیچ اعتمادی نیست، چگونه میتوان به خوش نیّتی و روشها و اقدامها و سیاستهای سیستم مثلا زمامداران آینده، اطمینان خاطر داشت؟. آیا ملّتی و زمامدارانی که هیچ پیوندی و معاشرت و مراوده ای تا امروز با یکدیگر نداشته اند و همواره همچون دو جبهه جنگ هولناک در فاصله ای مویگونه از یکدیگر سنگر گرفته اند، میتوان دیکته کرد که کدام نوع حکومت، ایده آل است و چه رهبرانی و پیشوایانی لایق فرمانروایی؟. چه کسانی باید لیاقت و فرّ و شایستگی و هنر و کاردانی زمامداران را تعیین کنند؟. ملّت در جامعیّت وجودی و حقوقی اش؟ یا مدّعیان خیرخواهی و خود اپوزیسیون پنداشته اش؟.
مردم ایران از دست ناجیان و آزادیبخشان و رهایبخشان خودش به کجا باید دادخواهی کند تا دست از سرش بردارند و بگذارند راهی را بپیماید که خودش میخواهد انتخاب کند و بپیماید؟. چند سال دیگر باید این ملّت قربانی بدهد و فلاکتها تاب آورد و انواع و اقسام گشتهای ارشادی داخلی و اپوزیسیونی در هر کوی و برزنی بر سر راهش سبز شوند و امریّه های خیرخواهی تذکرش دهند و او همچنان تاب آورد و تاب آورد و تاب آورد تا شاید مدّعیان نجاتبخشی اش بفهمند که نه تنها هیچ حقّی ندارند که بخواهند برای او تعیین تکلیف کنند؛ بلکه اگر هنری و استعدادی و فرّی و فروزه ای دارند، خصلتهای ارجمند خود را نه در شعارها و تعیین تکلیف کردنها و امریّه های خودپسندانه؛ بلکه در همپایی و همسویی و ارجگزاری به «پرنسیپهای فرهنگ باهمستانشان» به محک بزنند. آیا شما و دیگران تا امروز از خودتان پرسیده اید که «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان مردم ایران» کدامینند و کاربرد آنها در مناسبات کشورداری و اجتماعی چیست و چگونه اجرا شدنی؟.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
دادن امضا و معرفی....
با درود
لطفا فقط برای لحظه ای به این عبارت بیاندیشید:ما شاهزاده رضا پهلوی را انسانی یافتهایم که، با از خود گذشتگی توصیف ناپذیرش، تمام عمر خود را وقف مبارزه با رژیم اسلامی کرده و در این راهپیمائی دشوار همهء امکانات و ممکنات خویش را در طبق اخلاص نهاده است تا بتواند دوران گذار از رژیم اسلامی به حکومتی سکولار دموکرات را ممکن سازد
در انتها من هیچ حرفی برای گفتن ندارم جز اینکه آقای نوری علا ما هنوز زندهایم.
افزودن دیدگاه جدید