امپراتوران ترک گرچه از زبان عربی, که از زمان حاکمیت اعراب زبان رسمی دولت و زبان دین و دیگر علوم شده بود, و زبان دری که زبان شعر و شاعری دربار بود استفاده میکردند؛ ولی از بکارگیری زبان ترکی خود نیز عافل نبودند, سلاطین, امرا, نجبا و دیگر مقامات بلند پایه کشوری و لشکری همه به ترکی صحبت میکردند و درجات و رتبههای ارتش به این زبان بود. دانشمندان و شعرای ترک زبان, علاوه بر زبان عربی و گاهی- دری, به ترکی نیز کتاب مینوشتند و به این زبان شعر میگفتند که زبان عامة مردم بود. در حقیقت آنچه که امروزه از آن به عنوان دموکراسی و پلورالیسم فرهنگی یاد میشود در آن زمان در مورد زبانها و فرهنگهای رایج, بخصوص در مورد سه زبان ترکی, عربی و فارسی دری حاکم بود.
آثار باقیمانده به نظم و نثر ترکی از این دورانها نیز قابل توجه و گرانقیمت است. ولی اولین اثر بجا مانده به خط و زبان ترکی باستان را باید از زمان سومریان آغاز کرد.
اگر زبان سومریان را زبان پروتو تورک (پیش ترکی) بنامیم, اولین خط غیر تصویری بشر به دست سومریان که آنها را اجداد قدیمی ترکان باید به حساب آورد ابداع شده است.
کتیبههای بدست آمده در اطراف رود یئنی سئی و اورخون, که اولی در حدود سالهای ۵۵۰ و دومی بین سالهای ۷۳۵- ۷۳۲ میلادی و به ترکی نوشته شده نشان میدهد که این خط نیز ساخته و پرداخته و اختراع خود ترکان بوده و اقتباس از هیچ خطی نبوده است و در این نظریه اکثر دانشمندان باستانشناس و زبانشناس متفق القولند.[1]
خط این کتیبهها به «اورخون» مشهور است و در مورد امپراتوری «گؤک ترکها» (ترکان آسمانی) اطلاعات زیادی داده شده است.
ترجمة فارسی کتیبة «کول تیگین» با پاراگرافهای مجزا چنین است:
۱) من, بیلگه خاقان, مانند خدای آسمان در این زمان [بر حاکمیت] نشستم سخن مرا کاملاً بشنو, بخصوص برادر زاده و پسرم, تمام خویشان و ملتم, بیگهای شادپیت جنوب, بیگهای بویوروک تارقات شمال و سی تاتار...
۲) بیگهای نه اوغوز, ملّت! این سخن مرا خوب بشنو و بدرستی گوش فرا دار. تمام ملتها از مطلع آفتاب در شرق, تا زمان ظهر در جنوب, غروب آفتاب در غرب و تا نیمه شب در شمال همه تابع من هستند.
۳) من همه را به نظم در آوردم, اینک حال [مردم این مناطق] بد نیست. تا هنگامیکه خاقان ترک در گسترة «اوتوکن» محکم و استوار بماند ملت مرا غم و ناراحتی نخواهد بود. در شرق تا دشت «شانتونگ» لشکر کشیدم و چیزی نماند تا به دریا برسم, در جنوب تا "دوققوز ارسین" لشکر کشیدم اندکی ماند تا به «تبت» برسم. در غرب هم از رود «اینجی» (سیحون).
۴) گذشتم و به «دمیر قاپو»[2] [دربند] لشکر کشیدم. در شمال تا سرزمین «ییر باییرکو» لشکر کشیدم. به همه این سرزمینها رفتم [ولی] هیچ جا بهتر از گسترة «اوتوکن» نبود. مکان اصلی ملّت [ما] گسترة اوتوکن است. در این مکان ساکن شدم و با ملت چین
۵) صلح کردم طلا, نقره, ابریشم و پارچة ابریشمی را [ملت چین] بدون زحمت و ناراحتی میدهد. سخن چینیها شیرین و پارچة ابریشمیشان نرم و لطیف است. با سخن شیرین و پارچههای ابریشمی نرم و لطیف دیگران را گول میزند و به خود نزدیک میسازد. بعد از آنکه نزدیک شد به بد اندیشی میپردازد و بر او چیره میگردد.[3]
در حفریاتی که در سال ۱۹۷۰ در منطقة «ایسیک گؤل» در قزاقستان صورت گرفت, از داخل قبر شاهزادهای طَبَق نقرهای پیدا شد که بر روی آن دو سطر و به خط اورخون و با متن ترکی: «پسرخان در ۲۳ سالگی در گذشت, سر مردم ایسیک به سلامت باد» نوشته شده بود. باستانشناسان شوروی با استفاده از اشعة لیزر از طریق رادیو کربینک, زمان این نوشته را ۵۰۰ سال قبل از میلاد دانستند.[4]
از نظر زمانی, بین نوشته دو سطریی که در قبر شاهزاده ای در منطقة «ایسیک گؤل» قزاقستان پیدا شده با متن کتیبههای یئنی سئی و اورخون که در قرن ششم و هشتم میلادی نوشته شده است حدود هزار سال فاصله میباشد, خط و زبان هر دو نوشته هم مثل هم است؛ بنابراین, نوشته شدن کتیبههای زیادی به خط اورخون و زبان ترکی در طول این هزار سال بسیار محتمل میباشد که هنوز از دل خاک بیرون نیامده است!
ترکان بعد از خط اختراعی خود یعنی اورخون, با خط اویغوری به کتابت پرداختند و پس از قبول اسلام آثار خود را مثل فارسها و دیگر مسلمانان با الفبای برگرفته از عربی نوشتند.
قدیمیترین و مهمترین اثر نوشته شده به زبان ترکی, بعد از مسلمان شدن ترکان و با قید تاریخ تألیف, «دیوان لغاتالترک» اثر دانشمند ترک, محمود کاشغری در سال ۱۰۷۲ میلادی (۴۵۱ هـ ق) میباشد که این اثر نخستین دایره المعارف جهان به شمار میرود.[5]
در این اثر گرانقیمت, که نزدیک به هزار سال پیش نوشته شده است, اطلاعات و معلومات مبسوطی از زبان و لهجههای ترکی, لغات, دستور زبان, عادات و رسوم ترکان, ضربالمثلها, داستان, مرثیه, کلمات قصار, و در حدود ۳۰۰ قطعه دو بیتی و پندنامه و غیره به همراه نقشه رنگی مناطق زندگی ترک زبانان جهان ارائه شده است.
محمودکاشغری در سبب و انگیزه تألیف دیوان لغاتالترک گوید:
«از امام ثقهای از مردم بخارا و نیز یکی از امامان اهل نیشابور شنیدم, و هر دو سلسله سند از رسول خدا (ص) روایت کردند که چون آن حضرت نشانههای رستاخیز و فتنههای آخرالزمان و خروج ترکانِ غز را بیان میفرمود چنین گفت:
«زبان ترکان را بیاموزید زیرا آنان را فرمانروایی دراز و طوال خواهد بود». اگر این حدیث درست باشد. بر عهدة آن دو راوی, پس آموختن زبان ترکی از واجبات خواهد بود, و اگر درست نباشد خِرد اقتضا کند که آن را فرا گیرند و من در همه سرزمینهای ترکان و بیابانهایشان رفتم و لغات و قوافیشان را (اشعارشان را), از ترکی و ترکمانی و غزی و چگلی و یغمایی و قرقزی اقتباس کردم, در حالیکه گشادهترین زبان و شیوا بیانترین و دلآگاهترین و اصیلترین نژاد و نیزهگذارترین آنان بودم, تا اینکه لغات هر طایفهای از آنان با بهترین ترکیبی پیش من گرد آمد و با رساترین وجهی و آراستهترین نظمی پیوند یافت و با یاری و مددخواهی از خدای تعالی این کتاب را تألیف کردم و «دیوان لغاتالترک» نام نهادم تا یادگاری جاویدان و اندوخته همیشگی باشد...».[6]
همچنین کاشغری ذیل کلمه «ترک» گفته است:
«به روایت شیخ امام زاهد حسین بن خلف کاشغری با چند واسطه از رسول خدا (ص) مروی است که فرمود خدای عزوجل میفرماید: مرا لشکری است که ایشان را ترک نام داده و مسکنشان را در مشرق زمین قرار دادهام و چون بر قومی خشم گیرم آنان را بر آن قوم مسلط و چیره میگردانم. و این فضیلتی است ایشان را بر جملة آفریدگان که نامگذاری ایشان را خود (خدای عزوجل) مباشرت و ولایت کرده است و ایشان را در بلندترین جایگاه و پاکیزهترین هوا از کره زمین سکونت داده و آنان را از لشکریان خود نامیده است اضافة آنچه از خودِ ترکان از زیبایی و خوشرویی و نمکینی و مراعات حرمت پیران و دلیری و فخر و دیگر چیزها هست, که همه استحقاقِ ستایش و مدح دارند.».[7]
جالب است روایتی را که محمود کاشغری در مورد ترکان در اوایل سالهای حاکمیت ترکان سلجوقی آورده است محمدبن سلیمان الرواندی مؤلف کتاب تاریخی «راحهالصدور و آیهالسرور»در سال ۵۹۹ هـ. ق یعنی حدود ۱۵۰ سال بعد از محمود کاشغری از زبان امام دیگری بدین شکل نقل کرده است:
«...محمدبن علی بن احمد الراوندی رضی الله عنه و ارضاهُ و جَعَل الجنه منقلبه و مثواهُ» روایت کرد. از امام کبیر اقضی القضاه ظهیرالدین (استرابادی رحمهالله که او گفت به اسنادی درست از ایمة دین ثقهٌّ عَنْ ثقه سماع دارم که چون امام اعظم ابو حنیفه کوفی رضی الله عنه بحجّه الوداع بود حلقه در کعبه بگرفت و گفت خداوندا اگر اجتهاد درست است و مذهب من حق است نصرتش کن که از برای تو خدا تقریر شرع مصطفی کردم, هاتفی از خانه کعبه آواز داد و گفت حَقّا قُلْت لا زالَ مَذْهَبکَ مادام السّیفُ فی یَدِ الاتراک, حق گفتی و رایت مذهب تو افراشته و صفة اعتقاد تو نگاشته خواهد بود مادام که شمشیر در دست ترکان... باشد, و بحمدالله تعالی پشت اسلام قوی است... و در عرب و عجم و روم و روس شمشیر در دست ترکان است و سهم شمشیر ایشان در دلها راسخ.».[8]
در کتاب «دیوانلغاتالترک» نام و محل بیست و دو قوم ترک که همه از یک تبار و ریشهاند تشریح شده است. در کنار این اثر جهانی, آثار زیادی به زبان ترکی نوشته شده است مثل: «قوتاد قوبیلیک» (علم اقتدار و سعادت) سال ۱۰۶۹ م (۴۴۸ هـ ق) که از طرف یوسف حاجب خاص برشته نظم در آمده و نگارندة این اثر ارزنده, لقب حاجب خاص که یکی از بالاترین عناوین آن زمان بود دریافت داشته است. اثر ارزشمند «کتاب ددهقورقود» مشتمل بر ۱۲ بوی (داستان). (احتمالاً قرن ۵ هـ ق, ۱۱ میلادی), «عتبـه الحقایق» در قرن ۱۲ میلادی (۶ هـ ق) بوسیله ادیب احمد یوکنکی, «دیوان حکمت» به وسیلة احمد یسوی مشهور به پیر ترکستان در قرن ۱۲ میلادی (۶ هـ ق), «قصص الانبیاء» در ۶۸۹ هـ. ق توسط ناصر رابغوزی که در مناقب پیغمبران نوشته شده, «اوغوزخان داستانی» که به نثر و نظم است و یکی از آثار مکتوب و همچنین داستانهای قدیمی ترکان در قرن ۱۳ میلادی است, فرهنگ لغات «صحاح العجم هندوشاه نخجوانی» (۷ هـ ق , ۱۳میلادی), «نهج الفرادیس», «معین المرید» (۶۹۲ هـ ق, ۱۳۱۳ میلادی), «محبت نامه خوارزمی» (۷۳۱ هـ ق, ۱۳۵۲میلادی), «مقدمـه الادب زمخشری» (۶ هـ ق, ۱۲ میلادی), «رونق الاسلام» (۸۴۴ هـ ق, ۱۴۴۵ میلادی), «الادراک للسان الاتراک» (۱۳- ۱۳۱۲میلادی), «قواعد لسان الترک», «کتاب بیلیک» و «دیوان علیشیر نوایی» (قرن ۱۵ میلادی), از آثار ارزشمند زبان ترکی است. نوایی که به حق او را باید سرآمد شعرای زمان خود نامید در کتاب «مجالس النفاس» خود از ۳۰۰ شاعر ترک نام میبرد. وی کتاب «محاکمـه الغتین» را در آخر عمر در مقایسه فارسی و ترکی نوشت و در آن برای اثبات برتری زبان ترکی نسبت به فارسی شواهد زیادی از غنای افعال و کلمات متشابه ترکی آورده است؛[9] و دهها اثر ارزشمند دیگر چون دیوان فضولی, ختایی و دیگران که در این مقال نمیگنجد.
«صحاح العجم هندوشاه نخجوانی» که در قرن ۱۳ میلادی (۷ هـ ق) و به ترکی آذربایجانی نوشته شده است, نمونة نثر ترکی آذربایجانی را از آن دوران بدست میدهد. در همان سالها (قرن هفت هـ- ق) شاعرانی چون حسن اوغلو و نصیر باکویی پا به میدان شعر ترکی آذربایجانی نهادند.
در قرن ۱۴ میلادی (۸ هـ ق) شعرای بزرگ آذربایجان چون نسیمی, قاضی, برهانالدین و ضریر در انواع مختلف نظم به ترکی آذربایجانی طبع آزمایی کرده و دیوانها بسته و آثار ارزشمندی به وجود آوردند.
در قرن ۱۵ میلادی (۹ هـ ق) آثاری از حقیقی, خلیلی, حبیبی به ترکی آذربایجانی آفریده شد و در قرن ۱۶ میلادی (۱۰ هـ ق) آثار با ارزش شاه اسماعیل صفوی با نام «ختایی» و دیوان ذی قیمت «ملا محمد فضولی» به ذخائر شعر و ادب ترکی آذربایجانی افزوده شدند. در این دوران در اراضی وسیع ترکان چون آناتولی و آسیای میانه, دهها اثر ارزشمند به زبان ترکی به تألیف در آمد و از آن زمان به بعد و تاکنون این زبان به پویایی خود ادامه میدهد که در دنیای مترقی امروز به یکی از مهمترین زبانهای دنیا تبدیل شده است.
بعد از ترکی قدیم که زبان کتابت کتیبههای گؤک تورک در قرن ششم تا هشتم میلادی بود, و پس از ترکی اویغور, در زبان نوشتاری ترکی دو نوع کتابت پدیدار شد:
ترکی شمالی- شرقی و ترکی غربی یا اوغوز.
بهترین نمونه ترکی اوغوز که زبان ترکان سلجوقی نیز هست اثر ارزشمند و جهانی کتاب «دده قورقود» میباشد. زبان کتاب دده قورقود زبان حدود هزار سال پیش مردم آذربایجان و ترکیه امروزی است.
بنا به عقیده دانشمندان این اثر در قرن پنجم هجری نوشته شده است؛ بعضیها نیز آنرا اثر ۱۲۰۰ ساله میدانند که داستانهای آن به مراتب قدیمتر از زمان نوشته شدن کتاب و قبل از مسلمان شدن ترکان است.[10]
زبان کتاب دده قورقود حداقل ۲۰۰-۳۰۰ سال با زبان کتاب «صحاح العجم هندوشاه نخجوانی» که در قرن ۱۳ میلادی (۷ هـ ق) و به نثر آن زمان و به ترکی آذربایجانی نوشته شده, و با زبان اولین شعری که به ترکی آذربایجانی توسط «حسن اوغلو» و در همان قرن (اوایل قرن ۷ هجری) و حداقل ۸۰۰ سال پیش سروده شده و بدست ما رسیده است فاصله دارد. چه بسا آثاری نیز به نظم و نثر بین سالهایی که کتاب دده قورقود نوشته شده و شعری که از حسناوغلو بما به یادگار مانده است نوشته شده باشد ولی هنوز کشف نشده است, چرا که زبان غزل حسن اوغلو سلیس و شیوا و تکامل یافته است و نمیتواند اولین نمونه و تجربههای شعری به ترکی آذربایجان باشد.
در تذکره الشعرا دولتشاه سمرقندی شرح حال حسن اوغلو آمده است.
حسن اوغلو دیوان شعر به ترکی و فارسی داشته است, ولی دو غزل ترکی از او باقی مانده و به دست ما رسیده است:
آپاردی کونلومو بیر خوش قمر یوز جانفرا دلبر
نه دلبر دلبر شاهد, نه شاهد شاهد سرور
من اؤلسم سن بت شنگول صراحی ائیلهمه غلغل
نه غلغل غلغل باده, نه باده بادة احمر
باشیمدان گئتمهدی هرگز سنینلن ایچدیگیم باده
نه باده بادة مستی, نه مستی مستی ساغر
شها شیرین سؤزون قیلور میصیرده بیر زمان کاسد
نه کاسد, کاسد قیمت, نه قیمت قیمت شکر
توتوشمایینجا در آتش بیلورمز خصلت عنبر
نه عنبر عنبر سوزش, نه سوزش سوزش مجمر
ازلده جانیم ایچینده یازیلدی صورت معنی
نه معنی معنی صورت, نه صورت صورت دفتر
حسن اوغلو سنه گرچه دعاچی دیر ولی صادق
نه صادق صادق بنده, نه بنده بنده چاکر
نمونهای هم از نثر معمول کتاب «صحاح العجم هندوشاه نخجوانی» مربوط به (قرن ۷ هـ . ق ) که در مورد دستور زبان فارسی جهت آموزش این زبان به ترکان نوشته شده است:
قاعده: بیلگیل کیم (کی) مصادر پارسینین علامتی اولدور (اودور کی), آخرینده «نون» اولا ساکن اولدوغی حالده, مثال «دانستن». قاچان (هاچان) اوْل (او) نونی گؤتورسن و اوْل نونون ما قبلینی ساکن قیلسان ماضی غایب اولور, مثال «دانست» قاچان اوْل ماضینین آخرینه «نون» و دخی «دال» زیاده ائتسن ساکن اولدوقلری حالده جمع غایب اولور مثال «دانستند». قاچان اوْل ماضی مفردین آخرینی مکسور قیلسان و دخی آخرینه «یا» زیاده ائتسن ساکن اولدوغی حالده مخاطب ماضی اولور مثال «دانستی». قاچان اوْل ماضی مخاطبین آخرینه «دال» زیاده ائتسن یا خود «تا» زیاده [ائتسن] ساکن اولدوقلری حالده جمع مخاطب اولور مثال «دانستیت» (دانستید), «شناختید».[11]
ترجمه: (بدان که علامت مصدرهای فارسی چنین است: وقتی آخر [فعل] ساکن است «نون» به آن اضافه میشود. مثل «دانستن». هر وقت آن «نون» برداشته شود و ما قبل آن ساکن شود «ماضی غایب» میشود, مثل «دانست». هر وقت به آخر آن ماضی غایب «نون» و بعد «دال» اضافه کنی جمع غایب میشود مثل «دانستند», هر وقت آخر آن ماضی مفرد را مکسور کنی و به آخرش «یا» اضافه کنی «مخاطب ماضی» میشود, مثل «دانستی». هر وقت به آخر آن ماضی مخاطب «دال» اضافه کنی یا «یا» بیفزایی جمع مخاطب میشود, مثل «دانستیت» یا «دانستید», «شناختید»).[12]
اولین شعری که حسن اوغلو در اوایل قرن ۱۳ میلادی (۷ هجری) و به زبان ترکی آذربایجانی سروده است قدیمتر از اولین شعر فارسی دری است که توسط سعدی شیرازی در شیراز و به قولی در مناطق سکونت اصلی پارسیان سروده شده است!
دومین اثر منظومی هم که به ترکی آذربایجانی و در اواخر قرن ۱۳ میلادی و اوائل قرن ۱۴ میلادی (اواخر قرن ۷ و اوایل ۸ هـ ق) توسط نصیر باکویی و در باکو سروده شده است قدیمتر از اشعار حافظ شیرازی, دومین شاعر مشهور منطقه فارس است. حال آنکه کتاب «دده قورقود» که به نثر و به زبان ترکی آذربایجانی و در آذربایجان نوشته شده است به مراتب قدیمیتر و جلوتر از دو اثر یاد شده فارسی دری است.
به زبان دیگر باید گفت, قبل از قرن هفتم هجری و پیش از سعدی شیرازی هیچگونه اثری توسط هیچ کسی در مناطق استان فارس و به فارسی دری نوشته نشده است و هر آنچه که به این زبان است مربوط به بعد از این زمان است, در حالی که اولین اثر نوشته شده به ترکی آذربایجانی یعنی اثر جهانی کتاب «دده قورقود» حداقل ۲۰۰ سال جلوتر از اولین اثر نوشته شده به فارسی دری در مناطق فارس, در آذربایجان به رشته تحریر در آمده است.
معنی و مفهوم ساده این جملات این است: زمانی که هنوز زبان فارسی دری در مناطق فارس معمول نبود و این زبان در شمال شرقی افغانستان و تاجیکستان کاربرد داشت در آذربایجان به زبان ترکی اثری چون کتاب ددهقورقود آفریده شده بود!
علاوه بر کتاب شناخته شده دده قورقود, نسخة منحصر به فرد فرمان تاریخی حضرت علی (ع) خطاب به مسلمانان در مورد آزادی ادیان و خودداری از بدرفتاری با نصرانیان, که در سال ۴۵۰ هجری قمری در تبریز به ترکی ترجمه شده است نشان از قدمت زبان ترکی در آذربایجان دارد. این اثر به صورت طوماری به طول ۶/۷۵ متر و عرض ۳۵ سانتیمتر بر روی پوست با خط کوفی بسیار زیبا و خوانا نگارش یافته و در ذیل هر سطر کوفی با خط نسخ مایل به ثلث عین متن عربی با رنگ طلایی تکرار شده و در ردیف سوم زیر هر متن عربی ترجمة ترکی آذربایجانی آن داده شده است. این عهد نامه را «هشام ابن عتبه ابن الوقاص» به فرموده حضرت علی (ع) در سال «چهلم هجرت» در دیر حزقیل مشهور به بدیاکفل نوشته است. سند فوق را «ضحاک بن عجلان» در قرن پنجم هجری (۴۵۰ هـ ق) در تبریز رونویسی و به ترکی آذربایجانی ترجمه کرده است. این اثر برفراز یکی از درهای کاخ چهلستون اصفهان قرار داشته و هم اکنون در موزه چهلستون این شهر نگهداری میشود.[13]
استنساخ و ترجمه ترکی این اثر منحصر به فرد در سال ۴۵۰ هـ ق در تبریز, نشان میدهد که زبان ترکی نه تنها از صدها سال جلوتر از رونویس شدن این اثر, زبان عمومی مردم آذربایجان بوده بلکه ترجمه شدن اثر نفیسی چون سند یاد شده به این زبان, نشان میدهد که ارزش و اهمیت زبان ترکی و گستردگی آن در قرن پنجم در آذربایجان در چه حد بوده است!
چرا که وقتی اثری در منطقهای به صورت مکتوب به زبان مردم آن منطقه در میآید نشان میدهد صدها, شاید هم هزارها سال جلوتر, آن زبان, زبان عمومی و شفاهی مردم آن منطقه بوده است!
متنی هم از کتاب «دده قورقود» که به نظر دانشمندان در قرن ۵ هجری قمری یا پیشتر و در محدودة آذربایجان و شرق ترکیه امروزی نوشته شده است, که نمونه زبان ترکی آن زمان ِ آذربایجان و آناتولی (ترکیه) را نشان میدهد:
«اوغوز زمانیندا قانلی قوجا دیرلردی بیر گربز ار واردی. یتیشمیش بیر جلاسون اوغلی واردی آدینا قانتورالی دیرلردی.
قانلی قوجا آیدر:- یارانلار, آتام اؤلدی, من قالدیم, یئرین توتدوم. یارینکی گون من اؤلم, اوغلوم قالا. بوندان یگرگی یوخدور که, گؤزوم گؤرورکن, اوْغول, گل سنی ائوهریم ! – دئدی.
اوغلان آیدر: بابا, چون منی ائوهریم دئییرسن, منه لایق قیز نئجه اولور؟
قانتورالی آیدر: بابا, من یئریمدن دورمادان اول دورموش اولا. من قاراقوچ آتیما مینمهدن او مینمیش اولا, من قانلی کافر ائلینه وارمادان اول وارمیش, منه باش گتیرمیش اولا- دئدی.
قانلی قوجا آیدر: اوغول, سن قیز ایستهمز میشسن, بیر جلاسون بهادر ایستهرمیشسن. اونون آرخاسیندا ییهسن- ایچهسن, خوش کئچهسن.»[14]
ترجمه: (در زمان اوغوز مرد رشیدی بنام «قانلی قوجا» بود. او پسری دلاور به نام «قانتورالی» داشت که وقت ازدواجش بود.
قانلی قوجا گفت: دوستان! بعد از مرگ پدرم من جای او را گرفتم, فردا نیز من از دنیا خواهم رفت و جای مرا پسرم خواهد گرفت. هیچ آرزویی بهتر از این نیست که پدری با چشمان خود عروسی پسرش را ببیند.
پسر گفت: پدر! پیشنهاد ازدواج برای من میکنی, آیا دختری لایق برای من سراغ داری؟ [سپس] قانتورالی گفت: دختری که من میخواهم باید کسی باشد که قبل از اینکه من از جا برخیزم او از جایش برخاسته باشد, قبل از اینکه من سوار بر اسب تیزپایم شوم او بر اسبش نشسته باشد. قبل از اینکه من بر کافر خون آشام حمله برم او جلوتر از من حمله را آغاز کند و سر از تن او جدا کند.
قانلی قوجا گفت: پسرم تو دختر نمیخواهی, قهرمانی میخواهی که در زیر سایه قدرت او بخوری و بیاشامی و خوش باشی).
متون کتاب دده قورقود پر از سجایای اخلاقی و انسانی است.
ایستادگی در مقابل دشمن, مردانگی, گذشت و فداکاری, حرمت و احترام به والدین و بزرگان و سالخوردگان, محبت به کودکان, ارزش مساوی فرزند دختر و پسر برای والدین , عشق به همسر, پاکدامنی, تنفر از تزویر و ریاکاری, برابری حقوق مردان و زنان در انتخاب همسر و دیگر معیارهای انسانی در تکتک داستانها موج میزند!
با توجه به ارزش و اعتبار زن که در متون کتاب «دده قورقود» به آن بر میخوریم و مقایسه آن با مقام و منزلت زنها در اثر منظوم شاهنامة فردوسی که در اواخر قرن چهارم و اوایل پنجم هجری و به فارسی سروده شده است, به ارزش و اعتبار معنوی زن در بین ترکان در قرون گذشته میتوان پی برد.
در داستانهای دده قورقود, زن از مقام و منزلت بالایی برخوردار است؛ دختران در انتخاب همسران خود اختیاری برابر با مردان دارند.[15] در میدان نبرد دوش به دوش دلاور مردان اوغوز میجنگند, در شروع مسابقه تیراندازی و غیره حق تقدم با زنان است[16] و در وفاداری به شوهر و فداکاری برای او, حتی جایی بالاتر از گذشت و فداکاری پدر و مادر نسبت به فرزند خود دارند ![17]
در داستان قانتورالی کتاب دده قورقود, پس از غلبه قانتورالی و همسر و همرزم وی «سلجان خاتون» بر لشکریان دشمنی که آنان را تعقیب میکنند, در مسابقة تیراندازی بین قانتورالی و سلجان خاتون که امتحان درجة عشق واقعی زوج جوان نسبت به هم, در این مسابقه به طرز زیبا به نمایش گذاشته میشود, قانتورالی برای شروع مسابقه و برای رها کردن تیر از کمان, به سلجان خاتون سوگلی خود میگوید: «قیزلارین یولی اوّلدیر. اوّل سن آت!... »[18] (اوّل تو تیر را از کمان رها کن دختران [خانمها] مقدمترند...).
این جمله نه از زبان اروپائیان عصر جدید «the leadys first», که هزار سال پیش و شاید هم خیلی پیشتر, از زبان ترکان اوغوز که اجداد امروزی ترکان آذربایجان و آناتولی (ترکیه امروزی) هستند جاری شده است!
در حالی که در بین مترقیترین جوامع آن عصر داشتن فرزند دختر عیب و عار به حساب میآمد و حتی در میان بعضی از قبایل, نوزادان دختر زنده به گور میشدند, ترکان برای داشتن فرزند دختر دست نیایش به سوی خدا بلند میکردند و از آفریدگار خود میخواستند برای آنها فرزند دختر عطا فرماید: «- بگلر, منیم داخی حقّیمه بیر دوعا ائلهیین! آللاه تعالی مانا دا بیر قیز وئره!- دئدی. قالین اوغوز بگلری ال قالدیردیلار, دوعا ائلهدیلر, آللاه تعالی سانادا بیر قیز وئره!- دئدیلر.»[19] (گفت, بیگها, در حق من دعا کرده و از خداوند متعال برای من هم تقاضای اعطای فرزند دختر کنید. بیگهای «قالین اوغوز» دست دعا به سوی پروردگار بلند کردند و از خدای متعال طلب اعطای فرزند دختر [برای او] کردند.).
ابن بطوطه در سفرنامة خود دربارة احترام ترکان نسبت به زنان مینویسد,... چیزی که در این بلاد [در سرزمین ترکان] مایة تعجب فراوان بود, احترامی بود که آنها دربارة زنان خود داشتند.
پروفسور فاروق سومر مورخ مشهور ترکیه نیز در مورد زنان ترک مینویسد:
«... زنان قوم اوغوز [ترکان اوغوز] از مردان فرار نکرده رو نمیگرفتند. این امر در ترکیه در بین عشایر و روستائیان تا زمان ما وجود داشته و حفظ شده است. طوری که محقق فرانسوی و. لانگ لوئیس که در قرن نوزدهم به آناتولی جنوبی سفر کرده است. از این حیث ترکمنها[20] را به عنوان قومی بسیار با فرهنگ در خاور نزدیک توصیف میکند. در بین اوغوزها انحرافاتی از قبیل زنا و غلامبارگی وجود نداشته است. اساساً زنان ترک در جهان اسلام به عنوان زنان عفیف شناخته شدهاند.».[21]
علاوه بر افسانهها, داستانها و فولکلورهای ترکان که بر گرفته از زندگی روزمره آنان است, در تاریخ واقعی ترکان نیز, زنان جایگاه رفیع و والایی دارند.
در بین زنان قهرمان تاریخ ترکان, «تومروس آنا» جایگاه ویژهای دارد. وی که رهبر و ملکة ماساژتها (ترکان سکا و ایشغوز) بود در نبرد با کوروش هخامنشی پادشاه پارسها, پیام نصحیت آمیزی به وی فرستاد: «ای پادشاه, به تو نصیحت میکنم که دست از این کار بر داری, زیرا معلوم نیست که به نتیجه مطلوب دست یابی. به فرمانروایی بر قوم خود خرسند باش و بگذار بر سرزمین خود سلطنت کنم. افسوس که به سخنم گوش فرا نخواهی داد, زیرا آنچه که کمتر به آن میاندیشی صلح و صفاست. ...ای خونخوار سیری ناپذیر که پسرم را به نیروی افسونبار باده گرفتار کردهای, بر خود مبال, زیرا که این آئین مردان نیست و در میدان نبرد انجام نشده با این همه من بد تو را نمیخواهم. پندم را بپذیر و او را رها کن و بیاینکه زیان بینی از بوم و برما دور شو. اگر چنین نکنی به ایزد خورشید سوگند, که هر اندازه تشنه خون باشی, از خون سیرت خواهم کرد».[22]
«تومیریس مکلة ماساژتها, پس از این دو پیام, تمام جنگاوران خویش را گرد آورد, جنگ خونینی در گرفت, کوروش شکست خورد و با بخش بزرگی از سپاهیانش در دشت نبرد به خاک افتاد. آنگاه تومیریس سر کوروش را برید, آنرا در خمرة پر خونی فرو برد و گفت: آنچه میخواهی بنوش تا سیر شوی.».[23]
در آثار عیلامی هم که تمدن چندین هزارساله در ایران دارند و از بومیان این سرزمین به حساب میآیند و زبانشان با زبان ترکان ایران از یک ریشه است زنان از موقعیت و مقام ممتازی برخوردارند:
«زن در عیلام مقامی عظیم داشت. هیچ مرد خانواده سلطنتی شایسته سلطنت شمرده نمیشد مگر از اعقاب ملکه نخستین, خواهر شاه بنیانگذار سلسله بوده باشد. در واقع این زنان خاندان سلطنتی بودند که حق فرمانروایی را به ارث میبردند, ولی در عمل مردان خاندان سلطنتی وظایف ایشان را به عنوان فرمانروا انجام میدادند».[24]
ترکان خاتون همسر سلطان ملکشاه سلجوقی, دختر طمغاج خان نیز از زنان سیاستمدار ترک بوده که بعد از مرگ ملکشاه, در سال ۴۸۵ هـ . ق فرزندش محمود را بر تخت سلطنت نشاند و به نیابت از طرف فرزندش بر ایران حکومت میراند.
«در زمان حاکمیت مغول که بیشتر امور در دست ترکان بود [چون تعداد مغولان به حدی نبود که بتوانند بر تمام امور کشور حاکم شوند] تفاوتی بین زن و مرد وجود نداشت. زنان نیز مثل مردان به سلطنت و والیگری منصوب میشدند و جالب است که تقریباً همة این زنان مدیره و لایق از خاندانهای ترک بودند».[25]
«یکی دیگر از زنان ترک تبار که زیبای صورت و حسن مدیریت را با هم داشته «ترکان خاتون» زن ابوسعیدخان بهادر, آخرین پادشاه رسمی مغول بود که قبلاً زن اوزون حسن بوده و طبق قانون مغول از او مطلقه شده و به ازدواج ایلخان در آمده بود. پادشاه مذبور از روی علاقه و محبتی که نسبت به او داشت و شایستگی که در وی میدید امور مملکت را در کف با کفایت او نهاده بود. این بانو دختر امیرالامرا «امیر دمشق» ابن امیر چوپان بود. به شهادت تاریخ, در حسن و جمال و درایت, کشورداری بینظیر و مشهور بود».[26]
از زنان با کفایت و سیاستمدار دیگر ترک... «قتلق ترکان خاتون» از سلاطین قراختایی کرمان بود که بین سالهای ۶۵۵ تا ۶۸۰ هجری قمری در آن خطه پادشاهی میکرد...».[27]
و اما خبری که چندی پیش در روزنامة نوید آذربایجان چاپ شده بود دارای اهمیت خاص میباشد. این روزنامه به نقل از خبرگزاری «آنسا» ایتالیا مینویسد: «کشف یک جسد متعلق به ۲۰۰۰ سال قبل, از تبریز, در رسانههای ایتالیا و واتیکان بازتاب داشت اما اهمیت این خبر برای این رسانهها بیشتر از آن جهت بوده که جنگجوی قدیمی یک زن ایرانی [آذربایجانی] بوده است.
آنسا, خبرگزاری ایتالیا در خبری در این خصوص نوشت:
زنان ایرانی دو هزار سال پیش با حضور در میدانهای نبرد, مردان را تکه تکه میکردند. این خبرگزاری در ادامه به ذکر جزئیات این کشف میپردازد و مینویسد که در ایران پیش از این نیز اسکلت زنان جنجگو در کناره های دریای خزر کشف شده بود».[28]
آنچه که از این خبر برمیآید میرساند که زنان جنگجویی که در خبر روزنامههای ایتالیایی از آنها به عنوان زنان ایرانی یاد شده است زنان ترک مناطق آذربایجان و اطراف دریای خزر میباشند چه, جسد این زنان در مناطق مرکزی, جنوبی و استانهای فارس و کرمان و یزد کشف نشده است و نمیتواند مربوط به زنان فارس ایران باشد.
در ادبیات حماسی آذربایجان هم شیر زنان زیادی چون عرب زنگی (همسر و همرزم شاه اسماعیل ختایی), نگار (یار و همسنگر کوراوغلو) و هَجَر (همرزم و یاور قوچاق نبی), و در تاریخ سدههای اخیر زنان قهرمان چون "زینب پاشا" در دورة مشروطیت و "سریه" دختر قهرمان شاهسون (در قیام سالهای ۱۳۲۴-۱۳۲۵) پا به میدان مبارزه گذاردهاند.
در ادبیات همسایگان, از آن جمله در شاهنامه فردوسی, مشهورترین اثر حماسی فارسی زبان قرن چهارم و پنجم هجری, بر عکس آنچه در تاریخ و ادبیات ترکان آمد مقام زن به پائینترین درجه ممکن نزول پیدا میکند و زن در افکار فردوسی در قالب تحقیر شدهترین موجود روی زمین به تصویر کشیده میشود:
زن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک زین هر دو ناپاک به
زنان را ستایی سگان را ستای
که یک سگ به از صد زن پارسای[29]
ویل دورانت تاریخ نگار مشهور نیز در مورد ارزش و اعتبار کم دختران در بین مردم پارس و پر ارزش بودن پسران در میان آنان میگوید:
«...فرزند داشتن نیز, مانند ازدواج از موجبات بزرگی و آبرومندی بود. پسران برای پدران خود سود اقتصادی داشتند و در جنگها به کار شاهنشاهی میخوردند, ولی دختران طرف توجه نبودند, چه به خانهای, جز خانة خود میرفتند و کسانی جز پدرانشان از ایشان بهره میکشیدند.».
از گفتههای ایرانیان قدیم [پارسیان] در این باره یکی این است که:
«پدران از خدا مسئلت نمیکنند که دختری به ایشان روزی کند و فرشتگان دختران را از نعمتهایی که خدا به آدمی بخشیده به شمار نمیآورند.».[30]
در حالی که زنان ترک و مغول وظائف سنگین کشورداری را به عهده داشتند در شعر فارسی و در شاهنامه فردوسی در مورد زنان و دختران چنین آمده است:
کسی کو بود مهتر انجمن
کفن بهتر اورا ز فرمان زن
(شاهنامه فردوسی ، طبع کلکتّه سال 1829 ص : 489 سطز 6)
که را در پس پرده, دختر بود
اگر تاج دارد بد اختر بود
(شاهنامه فردوسی ، طبع کلکتّه سال 1829 ص : 282 سطز 2)
زنان را نباشد بجز یک هنر
نشینند و زایند شیران نر
(شاهنامه، چاپ مسکو ، ج 1 ، ص 89 ب170)
که را دختر آید به جای پسر
به از گور داماد ناید به در
در موسیقی و هنر نیز ترکان از قدیم الایام صاحب نام بودهاند. گرچه اوّلین اپرای دنیای اسلام و شرق, توسط عزیر حاجی بگلی موسیقیدان شهیر آذربایجانی در سال ۱۹۰۷ با اثر «لیلی- مجنون» به جهان هنر ارائه گردید و به دنبال آن اپراهای دیگری از این موسیقیدان چون «کوراوغلو», «عاشیق غریب و شاه صنم» و... به اجرا در آمد, ولی از نظر غنای موسیقی همین بس که از هفت اثر مهم موسیقی جهان که توسط موسیقیدانهای مهم جهان چون باخ و بتهون آفریده شده و توسط مرکز فضایی ناسای آمریکا به کهکشانها فرستاد شده تا اگر موجودات زندهای در کرات دیگر باشند و به موجودات زمینی دسترسی نداشته باشند با این امواج دلانگیز ارتباط برقرار کنند و از وجود موجودات زمینی در کرة زمین مطلع شوند, یک اثر موسیقی هم از موسیقی مقامی آذربایجان توسط این مرکز به همراه آثار یاد شده به فضای لایتناهی ارسال شده است.[31]
شاید جالب باشد بدانید که در موسیقی فارسی تا کنون هیچگونه اثر اپرایی آفریده نشده است. از نظر موسیقی قدیم هم اوّلین نشانة موسیقیایی, در آثار بدست آمده از سومریان در شکل مجسمه مردی که آلت موسیقی چون ساز آذربایجانی (قوپوز) دارد و عین عاشیقهای امروزی آذربایجان آنرا بر بالای سینه فشرده و در حال نواختن است بدست آمده است. بنا به تحقیق دانشمند موسیقی شناس و استاد آکادمی موسیقی جمهوری آذربایجان پروفسور توفیق عمرانی که مقالة خود را در سمینار بینالمللی دو روزة موسیقی آذربایجان در دوم و سوم آبان ماه سال ۱۳۸۱ در تهران در فرهنگسرای بهمن ارائه داد, موسیقی مقامی سومری و موسیقی مقامی آذربایجانی ۱۷ پلهای و هم ریشه هستند در حالی که موسیقی مقامی فارسی و عربی ۲۴ پلهای و جدا از موسیقی ۱۷ پلهای سومری میباشند و این, نشان از تاریخ ۷۰۰۰ ساله موسیقی ترکان و از آن جمله موسیقی ترکان آذربایجانی دارد!
از موسیقی دانان بنام و ترک زبان قرون گذشته اسلامی, میتوان نام صفیالدین اورموی و عبدالقادر مراغهای را آورد که نه تنها برای موسیقی ترکی بلکه برای اولین بار برای موسیقی فارسی و عربی نیز با الفبای ترکی اویغوری نتنویسی کردهاند. صفیالدین اورموی در کتاب «الادوار» و «خلاصـه الافکار فی معرفـه الادوار» نمونهای از نتنویسی ترکی برای موسیقی فارسی را در قرن هفتم هجری ارائه داده است.[32]
[1]- یادمانهای ترکی باستان, دکتر حسین محمدزاده صدیق ص ۵۱.
[2]- دمیرقاپو, دربند و یا بابالابواب هم اکنون جزء سرزمین جمهوری خودمختار داغستان در شمال جمهوری آذربایجان و در ترکیب جمهوری فدرایتو روسیه است.
[3]- متن اصلی کتیبه به خط اورخون, با الفبای عربی و زبان اصلی, ترجمه به ترکی آذربایجانی و فارسی در کتاب «تاریخ زبان و لهجههای ترکی» تألیف دکتر جواد هیئت ص ۳۹-۴۲ آمده است.
[4]- تورکلرین قیزیل کیتابی, رفیق اؤزدک, ترجمه طحا شیزری, ص ۸۱ سال ۱۳۷۲.
[5]- مجلة پیک آذر, شماره ۶, تیرماه ۱۳۸۰.
[6]- دیوان لغاتالترک, محمودکاشغری, مترجم دکتر سید محمد دبیر سیاقی, ص ۲ , پژوهشگاه علوم انسانی ۱۳۷۷.
[7]- همان کتاب ص ۴۱ پیشگفتار مترجم.
[8]- راحهالصدور و آیهالسرور, محمد سلیمانالراوندی, تصحیح محمداقبال, ص ۱۷.
[9] سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی, دکتر جواد هیئت ص ۸۹.
[10]- آذربایجان ادبی دیلی تاریخی, پروفسور نظامی خودیف, کوچورن حسین شرقی, ص ۶۵ مؤسسه فرهنگی راستان ۱۳۷۷.
[11]- صحاح العجم, هندوشاه بن سنجر صاحبی نخجوانی, مصحح , دکتر غلامحسین بیگدلی, ص ۲۳۱ انتشارت مجتمع دانشگاهی, ۱۳۶۱.
[12]- در نسخه اصلی «صحاح العجم» حروف پ – گ- ژ-چ به صورت ب- ک- ز- ج» نوشته شده است ولی مصحح آن, دکتر بیگدلی با توضیح آنرا به پ, گ, ژ و چ تبدیل کرده است.
[13]- روزنامه «اطلاعات» دوشنبه ۱۱/ ۸/ ۱۳۷۷ (۲ نوامبر/ ۱۹۹۸) شماره ۲۱۴۷۷ ص ۴ / روزنامه «همشهری » دوشنبه ۱۳۷۷/۸/۱۱ و چهارشنبه ۱۳۷۷/۸/۱۳ شمارههای ۱۶۸۴- ۱۶۸۲ / خبر فرهنگی- هنری کانال ۱ تلویزیون تهران شب ۱۳۷۷/۸/۱۰ (یکشنبه).
[14]- دده قورقود کیتابی (کتاب دده قورقود), به کوشش م. ع- فرزانه ص ۱۲۸, انتشارات فرزانه, تیرماه ۱۳۵۸.
[15]- کتاب «دده قورقود» داستان «بامسی بئیرک».
[16]- همان کتاب «داستان قانتورالی».
[17]- همان کتاب «داستان دلی دمرول».
[18]- کتاب دده قورقود, به کوشش م. ع فرزانه, داستان قانتورالی, ص ۱۴۶.
[19]- «دده قورقود کیتابی...» حسین- م. «گونئیلی», ص ۱۸۵ داستان بامسی بئیرک.
[20]- در تاریخ, «ترکمن» به مفهوم کلی ترک آمده است.
[21]- اوغوزها (ترکمنها), پروفسور فاروق سومر, ترجمه آنادردی عنصری ص ۹۲, انتشارات حاج طلایی ۱۳۸۰.
[22]- «دوازده قرن سکوت» (کتاب اوّل, بر آمدن هخامنشیان) ناصر پورپیرار, ص ۲۱۷ / «قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران» رقیه بهزادی ص ۹۷.
[23]- همان کتاب همان صفحه/ به نقل از هرودوت.
[24]- روزنامة «شرق» ۲۹/ فروردین/ ۱۳۸۴ شماره ۴۵۳, مقالة «رد پای زنان در اسطورة/ پژوهشی در اساطیر ایران مهرداد بهار- انتشارات آگاه, ص ۴۰۲.
[25]- روزنامة نوید آذربایجان, ۲۷/ تیر/ ۱۳۸۳ مقالة (ترکان خاتون و...) میرهدایت حصاری.
[26]- همان روزنامه, همان صفحه.
[27]- همان روزنامه, همان صفحه.
[28]- روزنامه نوید آذربایجان ۲۱/ آذر/ ۱۳۸۳ شماره ۳۹۴.
[29]- این شعر فردوسی مشهور خاص و عام در بین مردم ایران است. و ما از اینکه در این شعر فردوسی به زنان بیاحترامی شده از آنان عذر میخواهیم!
[30]- ویل دورانت جلد یک ص ۴۳۴.
[31]- مجلة دانشجویی «ائل سسی» (دانشگاه سهند) سال دوم اردیبهشت ۱۳۸۲ به نقل از اینترنت.
[32]- «یادمانهای ترکی باستان» دکتر محمدزاده صدیق- ص ۴۱.
دیدگاهها
آقای اژدر بهنام از آقای راشدی
در این بحث بعضی از دوستان در
جناب اژدر بهنام . کتاب "
ابولفضل گرامی،
متاسفانه من این کتاب را نخواندهام و گشتتی در اینترنت هم مرا به این کتاب نرساند.
اگر میدانید که چطور میتوانم این کتاب را تهیه کنم، لطفا برایم بنویسید. از شما ممنونم.
با سلام، جناب بهنام، شما اگر
با تشکر از محقق و دانشمند
مراد گرامی،
متاسفانه شما کامنت خودتان را در "صفحه شما" نوشتهاید ولی من پاسخ آن را اینجا مینویسم زیرا هم اینجا میتوان آن را خواند و هم در "صفحه شما". و برای اینکه خوانندگان عزیزمان دنبال کامنت شما نگردند، آن را در پایان کامنت خود خواهم آورد.
- شما از دشمنیهای دروغین حرف میزنید و خودتان به دلیل گذشته ترکان، بر طبل دشمنی واقعی میکوبید.
- به نظر من نقش ترکان در گذشته تنها دلیل اساسی بدبختی کنونی ما نیست. این بدبختی عوامل متعددی دارد که در این مختصر نمیگنجد.
- برخلاف آنچه که شما ادعا میکنید، من دشمنی دروغین را تبلیغ نمیکنم بلکه برعکس، دوستی راستین را تبلیغ میکنم ولی متعقدم که دوستی راستین تنها از طریق به رسمیت شناختن همدیگر و تفاوتها و اشتراکاتمان، و با دیدن و فریاد زدن تبعیضها و ستمها و کوشش در راه رفع آنها به دست میآید و نه از راه انکار و ادامه آنها.
سازاخ گرامی،
اینکه "قطعآ مهستی گنجوی هم از این زمره مهاجرین بوده" را من نمیتوانم با این قطعیتی که شما میگویید، بگویم. در مورد زندگی مهستی اطلاعات کافی در دست نیست. حتی این نظر وجود دارد که یک نفر دیگر هم که به "مهستی دبیر" مشهور بوده، وجود داشته است که با "مهستی گنجوی" اشتباه میشود. کدام یک از این نظریات درست است؟ من جوابی قطعی برای آن پیدا نکردهام.
در مورد کوچ و یا کوچاندن اقوام یا بخشی از آنها با شما موافقم. این یک واقعیت تاریخی بوده است. بخشی از این کوچ کنندگان و یا کوچانده شدگان، زبان خود را حفظ کردهاند و بخشی دیگر نیز حفظ نکردهاند. به همین دلیل هم فکر میکنم در هر منطقهای اقوام متعددی ساکن بودهاند و این احتمال هم وجود دارد که در یک منطقه مفروض، هیچ قومی از نظر تعداد، مسلط نبوده باشد و زبان آنها هم همینطور.
متاسفانه در کشور ما تاریخ مردم، ترکیب آنها و روابط اجتماعی آنها به
اژدر بهنام عزیز، ضرب المثل
بنظر من موضوع شکل گیری و
توضیحی برای رفع هرگونه
آقای راشدی در مقاله خود مباحثی تاریخی را مطرح کردهاند و من نیز تلاش کردم مسائلی را که برای من مطرح بودند، تنها از منظر تاریخی بیان کنم و هیچگونه نتیجهگیری سیاسی برای امروز نکنم زیرا اصولا اعتقادی به این شیوه ندارم.
خوشبختانه دوستانی با نوشتههای خود به این بحث غنا دادند و من بسیار آموختم و سپاسگزارم و اگر باز هم بنویسند، باز هم خواهم خواند و خواهم آموخت.
در مورد آذربایجان و ساکنین آن و زبانهای رایج در آن در هزار سال پیش و یا پیش و پس از آن، نظریههای متفاوتی وجود دارد. به نظر من با توجه به اطلاعات تاریخی و آثار باستانی و ادبی و... نمیتوان حکم قطعی در این مورد صادر کرد.
با توجه به پراکندگی سکونت در روستاها و شهرهای آن دوران، این احتمال وجود دارد که در همان آذربایجان، در منطقهای یک قوم و یک زبان و در منطقه دیگری، قوم و زبان دیگری مسلط بوده است.
Direnc Minelli گرامی،
-چشم میکوشم کمی تکمیل کنم که همین روزها منتشر شود.فقط لطفا اگر غیر از مسئله ی اشاره به لاتین
نکات دیگری هم به نظرتان رسید بنویسید که توجه کنم. یا سئوالاتی که مطرح هست و لازم است جواب داد.
-در ضمن بهنام عزیز هم نظرش را بنویسد و اگر سئوالاتی هست که توجه کنم .
شاید بشود به قسمتی از مسئله در رابطه با زبان ترکی پاسخ یافت.
آقای ائلیار, منهم با اکثریت
چرا شاعران و عالمان ترک
منظوردوره ی آغاز حکومت هزارساله ی ترکان ایران است. میدانیم این مردم دارای فرهنگ شفاهی بودند، چرا یادداشت
اش نکرده اند؟
- سود مادی-معنوی-دینی-اجتماعی برای عالم نداشت.
- بیسوادی مطلق -خواننده نبود.
- مردم حفظ میکردند سینه به سینه نقل میشد - نیاز نبود.
- به ارزش فرهنگ شفاهی جهت نگهداری واقف نبودند. امکان نگهداری نبود. جنگها-کوچ-بیسوادی.
- نوشته های مانده نشان میدهند که افرادی چیزهایی نوشته اند . « احتمال دارد» ازبین رفته باشند.
یا این جوابها که:
---------
- مردم فرهنگ شفاهی نداشتند!
-مردم آذری بودند. فقط قشون ترک بود -آنها هم فرهنگ شفاهی نداشتند! قشون هم زن و بچه ی ترک زبان نداشت!
-چرا در شعر ترکی کلاسیک
1- قالب شعرترکی «هجایی» بود. قالب شعر فارسی «عروضی».
در دوره ی زمینداری قالب شعر(فارسی)که از اعراب گرفته بودند، «عروض و قافیه» بود.
برای اینکه کلمات ترکی در قالب عروضی بیان شود شاعرمجبور بود از کلمات عربی و فارسی استفاده کند.
همانطور که شاعران فارسی زبان میکردند.
- شعر سخنی بود که قالب «عروض و قافیه» را مالک بود.و زبان رسمی «دیوانی» را استعمال میکرد. شعرترکی با قالب هجایی
رسما نمی توانست «شعر » بحساب آید. در میان اقشار بالای جامعه.
-آنچه شعر و ادبیات بود پیش مردم-خودشان میساختند. ادبیات شفاهی.
-اشعار پراز کلمات عربی فارسی -نشانه ی تأثیرزبان دیوانی (فارسی-عربی) برزبان عالم و روشنفکردینی ست-که شعر هم بیشتر برای این دایره ی دینی بود.گیرم به زبان ترکی باشد.
-آخوند وقتی در منبر به ترکی صحبت میکند تنها فعلها را در آخر ترکی میاورد.
ظاهرن مهستی دیوانی از خود بجا
تعبیر عبارت "در روزگاری که ترکها دست بالا را داشتند" در دوران فئودالیته با مفهوم فرا دستی یک گروه اتنیکی بر دیگران که امروزه شاهد آن هستیم بسیار متفاوت است. تلفیق دین, زمینداری و پادشاه جائی برای فرادستی یک اتنیک بر دیگری نداشت. یک ترک اگر مسلمان نبودو یا رعیت امپراطوری ترک رقیب بود دمار از روزگارش در می اوردند و بجز سید بودن وابستگی اتبیکی امتیازی محسوب نمی شد.
دوستان گرامی؛
همچنانکه می دانید کتاب ده ده قورقود در مورد سرگذشت و جنگها و ماجراجویی های قبایل اغوز است. در کتاب از ایلها و قبیله های مختلف اغوز نام برده می شود و غیره. در میان اسامی گوناگونی که داده می شود، اسم ترک غایب است و هیچ اشاره ای در کل کتاب به این واژه نشده است- که برای من موضوع بسیار جالب و پرسش برانگیزی ست. این از آن جهت مهم است که کتاب ده ده قورقود، علاوه بر یک اثر حماسی، یک منبع غنی اتنوگرافیک هم هست. تا نظر اهل فن چه باشد...
فانون گرامی،
راستش را بخواهید من از کتاب ده ده قورقود بسیار کم و تنها جسته و گریخته و در مجموع، شاید چند صفحه خواندهام و چون برایم بسیار مشکل بود، آن را کنار گذاشته و دنبالش را نگرفتم و اطلاعاتی در مورد آن ندارم. به همین دلیل اگر بخواهم نظری در این زمینه بنویسم، مسلما بی اساس خواهد بود.
اژدر گرامی؛
اژدر گرامی؛
یکی از پرسشهایی هم که نمی شود به راحتی از کنارشان گذشت، نبود واژه ترک در کتاب ده ده قورقود است. از مقاله آقای راشدی چنین درک می شود که ده ده قورقود در آذربایجان نوشته شده است. آقای راشدی می نویسد: < زبان کتاب دده قورقود زبان حدود هزار سال پیش مردم آذربایجان و ترکیه امروزی است.> سؤال من این است: چگونه است که حتی یک بار نیز در این کتاب به واژه ترک اشاره نشده است؟ آیا واژه ترک در آذربایجان آن زمان رایج نبوده؟ و یا قضیه دیگری در کار است؟ اگر شما و دوستان دیگر فکر و نظری در این زمینه داشته باشید، لطفا بنویسید تا ما هم استفاده کنیم.
آقای Direnc Minelli گرامی،
ممکن است همانطور باشد که شما میگویید و مهستی شعرهایش را نه به زبان مردم کوچه و بازار بلکه با زبان دیوانی سروده است تا در روزگاری که ترکها دست بالا را داشتند، نه مردم کوچه و بازار، بلکه دیوانیان بتوانند آنها را بخوانند و بفهمند. ولی آنچه را که متوجه نمیشوم این است که چرا سوژههای اشعار او و آنهایی که مورد خطاب قرار میدهد، بهجای شاهان و سلاطین و دیوانیان، مردم کوچه و بازار است، یعنی قصاب و کلاهدوز و حمامی و... شهر و محله!
دوم این که چرا مهستی شعر زیر را به ترکی نمیسراید؟ آیا این شعر را هم برای خواندن دیوانیان نوشته است: (برخی کلمات را نقطه چین میکنم تا احیانا حساسیت کسی برانگیخته نشود و موجبات بحثهای حاشیهای را فراهم نکند)
قاضی چو زنش حامله شد زار گریست
گفتا ز سر کینه که این واقعه چیست
من پیرم و ... من نمی خیزد هیچ
این ... نه مریم است این بچه ز کیست
آقای اژدر بهنام,
به اعتقاد من اشتباه فاحشی که شما در مورد مهستی گنجوی مرتکب می شوید اینست که فکر میکنید ایشان اشعارشان را برای مردم عامی کوچه و بازار شهرشان سروده اند.
برای بیان, مفاهیم سخت و دیر هضم ادبی آنهم در قالب شعر, شما نیازمند به رعایت دو مشخصه مهم هر زبانی هستید. ا- گرامر استاندارد 2- لکسیکون استاندارد. همین دو مورد کافیست شعر را از زبان مردم بی سواد عامی انقدر دور سازد که چیزی از آن متوجه نشوند. با افزودن معانی مجازی, محدودیت های قافیه ای, عمیق سازی مفاهیمی خاص توسط شاعر و حتی ابداع شیوه بیانی جدید سراینده کار را دو چندان مشکل می سازد. شاید تصور شما از مردم عامی,بی سوادان قرن بیست و بیست و یک اطراف ماهاست که اگرچه تحصیلات سیستماتیک ندارند ولی بطور شفاهی و غیر ارادی, از رادیو, تلویزیون, مراودت با افراد با سواد و غیره, در طول زندگی آنقدر می آموزند که زمین تا اسمان با
Kara گرامی،
ممنون از شما. من این زندگینامه را ندیده بودم. علاوه بر ویکی پدیا، من زندگینامه مهستی را از منابع دیگری که اکنون در دسترس ندارم خوانده بودم. در کتاب رباعیات مهستی گنجوی، گردآوری رفائیل حسینوف، چاپ باکو، زندگینامه کوتاهی از مهستی وجود دارد که با آنچه که من پیش از این خوانده بودم، خوانایی دارد.
در مقدمه این کتاب که اکنون پیش رو دارم آمده است:
اطلاعات ما در بارۀ سرگذشت شاعر کم است. در میان افسانهها و روایاتی که طی قرون در بارۀ وی شایع شده بسیاری از خطوط حقیقی شرح حالش بدست فراموشی سپرده شده است.
"مهستی در سال 1092 میلادی در گنجه پا بدنیا نهاده است. علاوه بر طبع شعر موسیقی را خوب میدانست و شرنجباز ماهری بود... (ص ب مقدمه)
میتوان گفت که مهستی تمام فعالیت ادبیش با محیط گنجه بستگی داشته، در موقع سفر به بلخ و مرو و شهرهای دیگر چنان شهرت بسزایی یافته بود که مهمان
جناب آقای بهنام شاید این شرح
در ادامه...
Anonymj گرامی،
باور کنید که من نوشتن "آذربایجانیها" را بلدم و اگر منظور من در این جمله آذربایجانیها بود، همان را مینوشتم و نمینوشتم "ناسیونالیستها".
«فکرات ضد زن و خوار شمردن
بهنام گرامی شما قبول کنید یا نکنید, اولا در این کامنتتان کلمه ناسیونالیستها را به منظور معنی منفی آن بکار برده اید. ثانیا در این جمله تان صحبت از یکی دو نفر معین خبری نیست, بلکه همه آذربایجانی ها را شامل شده است که تعدادشان را میشود چند میلیون حدث زد. قادانی آلیم
Anonymj گرامی،
فکر میکنم بهتر این باشد که اول شما نشان بدهید که من شب و روز از این کلمه علیه "آذربایجانیها" استفاده میکنم!
ممکن است که من شخص معینی را ناسیونالیست بنامم ولی هیچوقت "آذربایجانیها" یا دیگران را ناسیونالیست ننامیدهام و در ضمن من نه تنها ناسیونالیسم بلکه حتی استقلالطلبی و یا تجزیهطلبی را هم مذموم و جرم و... ندانستهام و همواره از حقوق همه آنها دفاع کردهام. لطفا اگر شما غیر این از من سراغ دارید، نشان بدهید.
Anonymous گرامی،
ما عادت عجیبی داریم. وقتی کسی مدرک و سند و فاکتی از منبعی میآورد، اگر آن مدرک به نفع ما نباشد، میگوییم که آن منبع معتبر نیست. ولی وقتی فاکتی در همان منبع پیدا میشود که به نفع ماست، آن منبع را معتبرترین منبع دنیا میدانیم!
حالا شما هم به نحوی همین را میگویید! اگر در گذشته کسی به زبان ترکی، لری، کردی، گیلکی و غیره اثر آفریدهاند، مسلما آن زبان، زبان گفتاری و عمومی آن منطقه بوده است ولی اگر کسی به فارسی اثری آفریده است، چون زبان مرسوم شعر در آن زمان فارسی بوده است، زبان گفتاری و عمومی آن منطقه نمیتوانسته فارسی باشد!
البته آقای راشدی میگویند که در زمان مورد بحث، زبان فارسی بجز مناطق "شمال شرقی افغانستان و تاجیکستان" جای دیگری "کاربرد" نداشته است. ولی میبینیم که برخلاف نوشته ایشان، بسیار پیش از آن زمان، مهستی گنجوی و میرخطیبی پیدا میشوند که خطاب به مردم
بهنام گرامی , بهتر است اول
Anonymj گرامی،
ممنون از شما. همانطور که نوشتهاید، شما در تعریف ناسیونالیسم جیز منفی پیدا نکردهاید. پس چرا از بهکار بردن "ناسیونالیسم" توسط من ناراحت و برآشفته میشوید؟
رازی گرامی،
این درست است که بحث تئوریک زمان و مکان نمیشناسد ولی وقتی بحثی راه میافتد و نیروی ما را به خود جذب میکند که میتواند در جای دیگری مفیدتر باشد، نیروی ما هدر میرود و به عبارتی دیگر، استفاده بهینه از آن نمیشود. این را هم میدانم که هر کسی به فراخور حال خود و اهمیتی که به بحث مورد نظر میدهد، در آن شرکت میکند یا نمیکند.
متاسفانه اکثر این بحثها تکراری است. هر کسی حرف خود را تکرار میکند و به توضیحات و دلایل دیگران توجهی نمیکند.
اگر خود آقای راشدی امکان شرکت در بحث را داشتند، تصور میکنم که گفت و شنود سازندهای میشد.
در مورد وضعیت زبانی ایران در گذشته، من اگر جایی به اشتباه چیز دیگری ننوشته باشم، همه جا برای فارسی، زبان دیوانی استفاده کردهام و جایی که نوشتهام زبان فارسی احتمالا زبان غالب و رایج در منطقه بوده، برای نشان دادن تناقض نهفته در استدلال آقای راشدی بوده است.
جناب بهنام شما میگوئیید : "
جناب اژدر بهنام , این هم
.لطفا از خودتان چیزی نبافید
««Nationalismus bezeichnet Weltanschauungen und damit verbundene politische Bewegungen, die die Herstellung und Konsolidierung eines souveränen Nationalstaats und eine bewusste Identifizierung und Solidarisierung aller Mitglieder mit der Nation anstreben.»»
سلام آقای تورک اوغلی گرامی،
تعجب میکنم که شما تا به امروز متوجه این موضوع نشدهاید که مسؤلیت کامنتها و مسؤلیت فنی دو امر کاملا متفاوت هستند.
شما اگر لطف کنید و نمونهای از کامنتهایی را که یکی از استقلال طلبها نوشته و مخالف نظر من بوده و تفکر انترناسیونالیستی مورد نظر مرا رعایت نکرده و به "صفحه شما" منتقل شده و یا حذف شده، به من نشان بدهید، به شما قول میدهم که همراه با آقای توکلی آن را بررسی کنیم.
در ضمن ممنون خواهم شد اگر تفکر انترناسیونالیستی مورد نظر مرا هم تشریح کنید تا با آن آشنا شوم.
آخر از همه از شما خواهش میکنم اجازه بدهید که جای خودم را، خودم انتخاب کنم. حالا برزخ باشد یا دوزخ یا بهشت!
سلامتی و شادکامی شما را آرزومندم.
اژدر گرامی، به نظر من بحث
Anonymj گرامی،
1- اگر من چنین مسائلی را مطرح کرده باشم و کسی زیر مقاله من چنین چیزی نوشته باشد، به این نتیجه میرسم که ایشان مرا ناسیونالیست میداند. من هم اگر ناسیونالیست باشم، از ناسیونالیسم خودم دفاع میکنم و اگر نباشم، نشان میدهم که ناسیونالیست نیستم.
2- لطفا شما ناسیونالیسم و اگر حوصله کردید، شوینیسم و همچنین نژادپرستی را تعریف بکنید تا هم بتوانیم گفت و گو را ادامه دهیم و هم اینکه من متوجه بشوم اشکال کار کجاست و چرا شما چنین برافروخته شدهاید.
3- من نوشتههایم را مروری کردم و چیزی درباره "خود و تبار خود را بالا تر از دیگر تبار ها" دانستن پیدا نکردم. کلمهای هم در مورد انترناسیونالیسم نیافتم. در مورد انسانیت و انسانی بودن انترناسیونالیسم و غیر انسانی بودن مکاتب دیگر هم همینطور! آیا فکر نمیکنید که نوشتههای شخص دیگری را با نوشتههای من اشتباه گرفتهاید؟
سلام-هرکسی ازاستقلال طلب
جناب اژدر بهنام, این که نشد,
دوستان... اگر مهستی گنجوی
Anonymj گرامی،
1- فکر نمیکنم من گفته باشم که فردوسی بیگناه بوده است. احتمالا هم بسیار ضد زن بوده. و تصور من هم این است که شدیدا ضد عربها بوده. ولی فکر هم نمیکنم که ما امروز، در قرن 21 بتوانیم با حلقآویز کردن فردوسی، مسالهای را حل کنیم!
2- من آقای راشدی را نمیشناسم ولی مقاله ایشان را خواندم و از ایشان هم تشکر کرده و در ضمن بخشی از مسائلی را هم که به نظرم میرسیدند، مطرح کردم. فکر هم نمیکنم که کوچکترین بیاحترامی به ایشان کرده باشم. اگر به ایشان بیاحترامی کردهام، لطفا به من نشان بدهید تا صمیمانه از ایشان پوزش بخواهم.
3- متاسفانه چندی پیش در همین سایت شاهد درگیریهای لفظی شدید و حتی فحاشی بر سر مساله مجسمه فردوسی بودیم و پیش از آن هم شاهد این برخوردهای هیستریک و فحاشی بر سر شعرهای فردوسی بودهایم. این برخوردها از جانب ناسیونالیستهای افراطی دو طرف صورت گرفت.
جناب اژدر بهنام, ما باید بد
yaradiciliq گرامی،
ممنون از لطف شما.
اگر این شیوه را میپسندید، پیشنهاد میکنم که خودتان هم آن را بهکار ببندید.
اژدر بهنام عزیز، شما بحث
اژدر بهنام عزیز، شما بحث سازندهای را پیش بردید، از نگاه دگمانیستی به امور چشم پوشیدید، در نگاهتان نسبت به طرز فکر نویسنده و سایرین، نه تنها هیچ مضحکه و تحقیری وجود نداشت بلکه با رعایت کامل ادب و نزاکت این بحث را پیش بردید، اژدر عزیز، من جامعه شناسی را میشناسم که عاری از تمام محسنات شماست، آیا امکان ثبت نام این جامعه شناس، در کلاس طرز احترام به دیگران شما وجود دارد؟
میدانم که آقای راشدی نمی
مقاله آقای راشدی اطلاعات خوب و مفیدی برای من داشت که از آنها بیاطلاع بودم. از این بابت از ایشان بسیار ممنونم.
انتقاداتی هم نسبت به نوشته ایشان داشتم که بخشی از آنها را نوشتم. پرسشهایی هم داشتم که مطرح کردم و امیدوارم در نوشتههای بعدیشان، بهگونهای، به آنها بپردازند.
Anonymj گرامی،
هر قهرمانی (اصولا من با قهرمانسازی و قهرمانپرستی مشکل اساسی دارم)، انسانی است مانند همه انسانها با همه خوبیها و بدیهایش. کورش و فردوسی و بابک و ستارخان هم انسانهایی بودند با خوبیها و بدیهای خود و با نکات قوت و ضعف خود و در ضمن، همه آنها فرزندان زمانه خود بودند. هیچ انسانی را نمیتوان جدا از محیط اجتماعی و تاریخی او بررسی کرد. انسان خوب مطلق هم وجود ندارد.
به نظر من قهرمانسازی از فردوسی کاری است پوچ. فردوسی را باید مانند انسانی دید با محیط زندگیاش، با تفکرات خوب و بدش، با خوبیها و بدیهایش. باید از نکات قوتش قدردانی کرد و نکات ضعفش را به نقد کشید.
فردوسی حدود هزار سال پیش مرده است. شما نمیتوانید او را تغییر بدهید. به نظر من، حذف شعرهای بد او هم خیانت به تاریخ است.
جناب اژدر بهنام, درست است در
بحث دیگری که آقای راشدی در
بحثی که مدتهاست به یکی از محورهای مهم دعواهای ناسیونالیستی تبدیل شده است.
ایشان بیتهایی را میآورند که برخی میگویند این شعرها از فردوسی نیست و در نسخههای معتبر وجود ندارند. این بحثی جداگانه است و من وارد آن نمیشوم زیرا فردوسیشناس نیستم.
بیایید فرض را بر این بگذاریم که همه این بیتها از فردوسی است.
به نظر من لازم است چند مساله در نظر گرفته شود.
1- فردوسی فرزند زمانه خویش بود. یک ایرانی مسلمانِ متعصب. و نمیتوان از او انتظار داشت که فرزند پیشرفته و مترقی امروز بوده باشد! به عبارتی دیگر نمیتوان از او انتظار داشت که یک انسان لائیک و دمکرات و فمینیست باشد.
- فردوسی کسی بود که افسانههایی را که پیش از او وجود داشتند و به نثر درآمده بودند، به نظم درآورد و میگویند که در این کار امانتدار بوده است. و
yaradiciliq گرامی،
زمانی من در افغانستان زندگی میکردم. افغانها بابا طاهر عریان، ابوعلی سینا، فردوسی، ابوریحان بیرونی و فارابی و برخی دیگر را افغان میدانستند و برای این ادعا هم دلایلی داشتند.
من وارد این دعوا نمیشوم و برای من اهمیتی ندارد که اینها ترک بودند یا فارس یا...
Anonymous گرامی،
سلطان محمد فاتح سلطان بوده و نه تنها به زبان دیوانی شعر گفته بلکه نامههایش نیز به فارسی بوده است.
ولی چرا باید شاعری که برای مردم شعر میگوید و کاری به دیوان و دربار ندارد به زبان مردم شعر نگوید و به زبانی شعر بگوید که آن را نفهمند؟
از طرف دیگر آقای راشدی این حکم را میدهند که "چرا که وقتی اثری در منطقه¬ای به صورت مکتوب به زبان مردم آن منطقه در می¬آید نشان می¬دهد صدها, شاید هم هزارها سال جلوتر, آن زبان, زبان عمومی و شفاهی مردم آن منطقه بوده است!"
حالا مهستی اثری در منطقهای به صورت مکتوب به وجود آورده است. ایشان باید ثابت کنند که زبان این منطقه یک زبان دیگر بوده است. در غیر اینصورت از حکم آقای راشدی میتوان نتیجه گرفت که فارسی "صدها, شاید هم هزارها سال جلوتر, آن زبان, زبان عمومی و شفاهی مردم آن منطقه بوده است!"
Anonymous گرامی،
من هم از قول آقای راشدی چیزی غیر از این مطرح نکردهام. تنها گفتهام که قبل از آن دوران در آذربایجان شعر فارسی وجود داشته و چرایی آن را پرسیدهام.
جناب اژدر بهنام عزیز و گرامی
جناب آقای بهنام می گویند
پرده داری می کند در قصر قیصر، عنکبوت/بوم نوبت می زند بر طارم افراسیاب/ سلطان محدمد فاتح خودش پادشاه بود و برای مدح کسی شعر نمی گفت ولی باز به زبان فارسی شعر گفته ، و همه می دانیم زبان سلطان محمد فاتح فارسی نبوده و ترکی بوده است . لذا مهستی گنجوی هم اگر برای خود و یا اطرفیان هم شعر گفته باشد باز به زبان مرسوم که فارسی بوده شعر گفته است نه به زبان خود و اطرافیانش . اما آقای بهنام قبل از صفویان شعرای زیادی در آذربایجان به ترکی شعر گفته و نثر ترکی نوشته اند. یکی اش همان کتاب دده قورقود .
جناب بهنام آقای راشدی نوشته :
بله گرامی ،
-درست است کسی نباید مطالب دیگری را دستکاری کند. اگر چنین کاری کرده باشند صحیح نیست.
-در مورد استعمال نام آذری توسط نویسندگان نامبرده لازم است توجه کرد که آنها به معنی « اهل آذربایجان » که ترکی زبان است بکار می برند. و ایده ی شان این نیست که « تاتهای آذربایجان ترکی زبان شده اند». و هویت تراشی نمایند.
-در ترکیه ما آذربایجانیها را « ایران آذری ترک لری» یعنی «ترکهای آذری ایران » نام نهاده اند. به مردم جمهوری آذربایجان و به یکی دو میلیون از اهالی خودشان نیز نام «آذری ترک لری» گویند. چون در ترکیه هم بخشی از مردم آنجا زبانشان با ما یکی ست.
این نامها در خارج از آذربایجان وجود دارد. یا در زبان فارسی مثلا «آذری » گویند. اینجا منظور «اهل آذربایجان» بودن است.
نه منظور ایده و سیاست«ترک زبان شدگان» .
Anonymous گرامی، اگر منظورتان
بعد از آن هم چندین کامنت نوشته شده و طبیعتا کامنت شما قبل از آنهاست و در جای خود باقیست و تغییری در جای آن داده نشده و در لابلای خروارها کامنت مدفون نشده است.
توجه داشته باشید این تقصیر من نیست که از آن زمان تا حالا اینقدر کامنت زیر این مقاله نوشته شده است.
آقای مسئول کامنت! اخلاق
ائلیار گرامی؛ تاکید من بر اصل
قانون گرامی،
در مورد کلمه ی«آذری» دو مشکل وجود دارد:
1- با کلمه ی«آذری» دوستان ملی گرای فارسی زبان قصد سیاسی دارند. بنابراین مسئله از بعدعلمی خارج میشود.
2- واژه ی« آذری» نامی ست که فارسی زبانها آذربایجانیهای ترکی زبان را با آن خطاب میکنند مثل یک ایرانی که تبعه ی کشور دویچ لند را آلمانی می نامند. اهل این کشور خود را آلمانی نمی نامد. بل «دویچ» نام می برد.
چون دوستان معتقد به آذربایجان تات نشین هستند و باز قصد سیاسی دارند. این تناقض دارد با مردم عامی شهر و روستاهای آذربایجان :
پدر-مادر من یا دیگران خود را آذری نمی نامند «ترک» میگویند. نه به مفهوم ترکیست. که موضوع دیگری ست.
------
آنچه صدیق نوشته به زبان فارسی ست. به زبان روشنفکر اهل قلم است. و او از کاربرد این کلمه منظور سیاسی دارذ.
تئوری او آن است که نام آذربایجان از قوم« آذ» آمده - با استعمال این واژه در پی تئوری خودش است.
دوستان گرامی،
از راهنمایی ها و نظرات همه شما ممنونم و امیدوارم باز هم مرا یاری دهید و راهنمایی کنید.
بهنام جان
در مورد تاریخ ادبیات آذربایجان و ترکی کسی که اکنون عملا در گیر تحقیقات است -همین نویسنده است.
منهای دیدگاههایش کار او محض اطلاع برای بحث می تواند مفید باشد.
من در گذشته تقریبا بیشتر مطالب او را مطالعه کرده ام . در پی تأیید یا رد نظر نویسنده هم نیستم. تنها محض اطلاع خوب است.
از آغار تا کنون جریان تاریخ ادبیات را توضیح میدهد .
- میدانم بحث مختص تاریخ ادبیات نیست. مسئله ی دو تئوری طرح شده است:
1- آذربایجان فارسی زبان بود با آمدن ترکها ترکی زبان شده است
2- ترکها در ایران بخصوص آذربایجان بومی هستند.
----------
نظر شخصی من آن ست که ترکهای مرحله ی دوم به ترکهای مرحله باستان که التصاقی زبان بودند پیوسته اند.
اژدر گرامی؛ فکر می کنم همه
جریانهای ادبی در آذربایجان
جریانهای ادبی در آذربایجان در سدهی هشتم (قسمت اول)
جریانهای ادبی در آذربایجان در سدهی هشتم (قسمت دوم)
جریانهای ادبی در آذربایجان در سدهی هشتم (قسمت سوم)
http://www.duzgun.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B5%D8%AF%DB%8C%D9%82?start=30
ائلیار عزیز ممنون از انتشار
اگر یادتان باشد روزی در خانه شما و بر سر نوشته های آقای صدیق و از جمله همین مصاحبه صحبت مفصلی با هم داشتیم.
از یاد نبریم که زمان مورد گفتگوی ما بسیار پیش از دوران صفوی و قرنها پیش از تحریر تفسیر ابن عرب شاه و در ضمن مکان آن هم آذربایجان است و آسیای صغیر مورد نظر ما نیست. در غیر این صورت باید وارد بررسی مهاجرت ترکان به آسیای صغیر و بازگشت بخشی از آنان به آذربایجان و بسیار پیش از آن وارد بررسی روابط ایران و ترکان در زمان ساسانیان و ترک بودن همسر انوشیروان و مادر هرمزد چهارم شاه ایران و کوچ خزرها به آذربایجان طی مراحل مختلف و... بشویم که بحثی بسیار طولانی است.
فانون گرامی،
ممنون از راهنمایی شما.
من عمدا در این گفت و گویی که با دوستان پیش بردم به متون تاریخی استناد نکردم زیرا تجربه به من نشان داده است که در چنین بحثهایی، آنجا که متون تاریخی به نفع ما هستند، معتبرند و همان متون آنجایی که به نفع ما نیستند نامعتبر و جعلی هستند!!!
من سالها پیش با مطالعه دهها کتاب و از جمله کتاب دکتر هیئت و دکتر زهتابی به این نتیجه رسیده و آن را در مقالهای منتشر کردهام.
با این وجود ادعا نمیکنم آنچه که به آن رسیدهام حقیقت مطلق و درست است. چه بسا این نتیجهگیری من نادرست باشد. من همواره تشنه یادگیری و اصلاح خطاهایم هستم. و دقیقا به همین دلیل هم در این گفت و گو شرکت کردم.
البته اینها غیر از ادبیات
برای پی بردن به این واقعیت
درباره شاعران، قمری دربندی، دخیل مراغهای که مقتلی مفصل در هفت جلد به نظم و نثر دارد، نظامالدین محمد توفارقانی، سید فتاح مراغهای (درگذشته به سال 1275)، صراف (متولد 1271 قمری)، حاجی خداوئردی خویی، آصف (داماد فتحعلیشاه)، عشیقی (پسر عباس میرزا) و خاکی کرمانی (اصالتاً اهل کرمان ولی ساکن باکو) در دوره قدیم و راجی، دلسوز، پرغم، حقیر خویی، ذهني، ذهنيزاده، منزوی، بیضای اردبیلی، یحیوی و سعدیزمان از شاعران مرثیهسرای متأخرتر هستند. اینها تنها تعدادی از شاعرانی هستند که ذوق شعری خود را وقف ادبیات دینی و عاشورایی کردهاند.
شاه اسماعیل ختایی بنیانگذار سلسله صفوی و یکی ارکان شعر ترکی است. شاه اسماعیل شعرهای بسیار زیادی در مدح معصومین (ع) دارد.
*اين همه اثر منثور تركي كه
در سخن از آثار منظوم تركي كه صبغهي ديني بر ديگر جهات آنها ميچربد، بايد نخست از "قوتادغو بيليغ" يا "سعادتنامه" ياد كنم كه در سدهي پنجم هجري از سوي يوسف خاص حاجب يكي از تلامذهي ابوعليسينا در شش هزار و اندي بيت در بحر متقارب سروده شده است.
قوتادغو بيليغ، در اصل يك پندنامهي اسلامي است. در اين اثر كفار، دشمنان دين و ابليس، دزد ايمان ناميده ميشوند. به تقليد از اين كتاب، بعدها در ادبيات فارسي چندين پندنامه، نصيحتالمولك، سياستنامه و غيره به نثر و نظم تأليف شد. اين كتاب هم، در ايران ناشناخته مانده است. من بخشهايي از آن را در برگزيدهي متون نظم تركي وارد كردهام.
و اغلب متون آنها در تبريز و
در دورهي صفويه ميان لفظ قلم و گونهي شفاهي زبان تركي چندان فرقي وجود نداشت. در روزگاه شاهتهماسب صفوي در شهر تبريز كتابي موسوم به تذكرهي مجالس نگاشته شد. اين كتاب را كه نخستين تذكره در تاريخ ادبيات تركي است، اين جانب در سال 1364 چاپ كردم. گرچه كتاب، تذكرهي شعراي رسمي و غزلسرا است. كه اغلب زبانشان در تركي مغلق و عروضي به حساب ميآيد، اما نثر كتاب نسبتاً روان و ساده است. مايلم بخشي از اين كتاب را برايتان بخوانم. ببينيد دربارهي مولوي چنين ميگويد:
"مولانا جلال الدين- قدس سره دورور كي عجم ولايلرينده ملاي روي و روم اقليمينده مولانا خونكار دئمك ايله مشهور و معروفدور.
آنچه به نثر در ميان اين فرقه
آنچه به نثر در ميان اين فرقه موجود است، تفسيرهاي كلامات و شأن نزولهاي آن است كه نيم قرن پيش شخصي موسوم به "پيرداوري" با عشق و علاقهي خاصي آنها را گردآوري كرده و دستنويسهاي خود را در بيش از ده مجلّد تكثير و ميان معتقدان توزيع كرده است. اين مجلدات به "تفاسير پيرداوري" معروف است.
رسالات متعدد ديگري از نوع مناقب و آدابنامهها در ميان فرق دهگانهي اهل الحق ايران، غاليان عراق و علويان تركيه، به صورت نسخ خطي موجود است. برخي از آنها در عراق و تركيه چاپ شده است. مانند "الشّبك" كه در عراق انتشار يافت و برخي از رسالههاي منسوب به شيخ صفي الدين كه پس از انتشار فرضيهي قارامجموعه از سوي ما در تهران، در تركيه چاپ شد.
آيا آثار مربوط به تصوف هم اول
البته ما نخستين آثار صوفيانه به زبان تركي بعد از اسلام را به صورت شعر هم ميبينيم. مانند ديوان حكمت از خواجه احمد يسوي كه او در آن نكات عرفاني و طريقتي را به صورت چهارپارههاي تركي در اوزان بومي هجايي سروده است. صبغهي تصوفي در كتاب ددهقوقودعلي لسان طائفهي اوغوزان نيز غلبه دارد. گرچه آن را نميتوان يك كتاب طريقتي و صوفيانه به حساب آورد. اما من از كهنترين آثار منثور تصوفي ميتوانم از كتاب مزكيّ النفوس اثر اشرف اوغلو عبدالله رومي بنيانگذار طريقت اشرفيه ياد كنم كه در واقع نوعي مرامنامهي اين طريقت به شمار ميرود و در موضوعاتي مانند فقر، آداب مريد، قناعت، توكل، عزلت و جز اينها به نگارش درآمده است و اهميت زيادي در طريقتشناسي تركي دارد. متأسفانه ترجمهي فارسي از آن نداريم.
بهنام جان،
محض اطلاع:
نخستين آثار منثور تركي بعد از اسلام، ماهيت ديني دارند. از آنجا كه دين اسلام زندگي فردي و سرتاسر فعاليتهاي اجتماعي انساني را نظم ميداد، مدت زمان درازي متون نثري به موضوعات ديني اختصاص يافت. تفاسير قرآن، كتب حديث، عقائد، فقه، متون تصوفي از نخستين آثار منثور تركي هستند. كتابهاي تفسير گاهي از عربي و فارسي ترجمه ميشد و گاهي نيز از سوي خود تركان نوشته ميشد. مانند تفسير خضربن گول بيگي، يا تفسير ابن عربشاه و يا تفسير جواهر الاصداف كه به اسفنديار جاندار اوغلو اهدا شده است. از نخستين كتب حديث هم ميتوانم به كتاب يكصد حديث از ضرير ارزنـﮥ الرومي اشاره كنم. در كنار اين كتابهاي منثور، ميتوانم به ترجمهي تركي آذري از عهدنامهي مالك اشتر اشاره كنم. اين ترجمه در نيمهي اول قرن پنجم هجري در تبريز به
جناب اژدر بهنام، یک منبع
yaradiciliq گرامی،
اول از همه بگویم که این کامنت را در فاصله کوتاه استراحت و با تلفن دستی مینویسم و اگر اشکالات املایی داشت بر من ببخشایید.
طبیعتا تاثیر زبانها بر هم دو طرفه و چند طرفه است. من این را قبول دارم. کلمات بسیاری از ترکی به زبان فارسی وارد شده است. این تاثیر را امروزه به عیان و تقریبا در هر جملهای میتوان دید.
ولی بیایید از زمان مورد بحث خارج نشویم.
تاثیر زبان عربی در فارسی بر کسی پوشیده نیست و میبینیم که در دوره مورد بحث این تاثیر در هر نوشتهای به زبان فارسی مشاهده میشود. مراجعه کنید به آثار سعدی که در مقاله هم به آن اشاره شده است.
در آثار سعدی و حافظ و دیگران در آن دوره چند کلمه ترکی میتوانید پیدا کنید؟ بسیار کم. این تاثیر و ورود کلمات ترکی به فارسی رفته رفته بیشتر میشود.
با سلام
من در کامنت قبلی بحث را ادامه ندادم، چون آنچه را که می دانستم گفته بودم و چیز جدیدی برای گفتن نداشتم ولی در مورد این بحث، به نظرمشکل در این تصور است که زبان این منطقه یا ترکی بود یا فارسی. یعنی اگر کسی ثابت بکند که ترکی نبود باید بپذیریم که فارسی بوده است. به نظر من چنین منطقی اشتباه است، به نظر من هیچ یک از ملتهای این منطقه به زبانی که هزار سال پیش در آن منطقه رایج بود حرف نمی زنند و این گزینه شمال ترکها، کردها، فارسها و تقریبا همه ملتهای دیگر هم می شود. در مورد این که زبان هزار سال پیش هر منطقه با زبان امروزیش تا چه حد نزدیکی دارد و یا ندارد می توان بحث جداگانه کرد ولی بحث من این است که زبان دری در آن موقع دارای موقعیت جهانی بود و در هر منطقه ای استفاده شده است و با یافتن کتابی به زبان دری در آذربایجان یا استانبول یا فارس یا زاگرب و یا هر جای دیگر نمی توان نتیجه گرفت که زبان آن
در ادامهٔ کامنت قبلی، من
با تشکر از محضر جناب آقای
جناب اژدر بهنام عزیز و گرامی
و حالا پرسشهایی درباره سیر
صورت مساله:
تصور کنید در یک منطقهای هنوز ساکنین بومی آن زندگی میکنند و دارای زبانی هستند غنی. مثلا ترکی.
مهاجرین و یا مهاجمینی وارد آن منطقه میشوند که تعدادشان هم بسیار بیش از ساکنین منطقه هستند و به این ترتیب زبان خود را هم وارد میکنند. به عنوان مثال در این مورد تصور کنیم که این زبان فارسی نام دارد.
طبیعتا زبان مهاجر یا مهاجم (در این مورد فارسی) وارد زبان بومی (ترکی) میشود و آن را از خلوص میاندازد. و طبیعتا این امر یک شبه انجام نمیگیرد و ساله و حتی قرنها زمان میبرد.
به این ترتیب ما باید شاهد این نفوذ تدریجی در آثار به جا مانده از آن دوران باشیم. یعنی در این مورد خاص، باید شاهد باشیم که در آثار ادبی این دوره نفوذ، ابتدا کلمات فارسی و به ندرت در این آثار دیده شوند و به تدریج افزایش یابند و به آنجا برسند که زبان مهاجر یا مهاجم فارسی به
جناب yaradiciliq گرامی،
این کامنت را خطاب به شما مینویسم و امیدوارم هر کسی که بتواند و وقت داشته باشد، در آن شرکت کند.
زمان پهلویها انتشار ادبیات به زبان ترکی آذربایجانی عملا ممنوع بود و بجز موارد استثنایی بسیار نادر و از جمله، حیدربابای شهریار، اثری منتشر نشد. این در نتیجهی فشار حاکمان بود. ولی در همان زمان هم هزاران اثر به زبان ترکی آذربایجانی در ایران خلق شدند. برخی از آنها مخفیانه به چاپ رسید و برخی هم سینه به سینه نقل شد و به نسل امروزی رسید.
یعنی حتی در زمان اختناق و فشار به یک زبان، آن زبان نویسندگان و شاعران خود را پرورش داده است.
در زمان حاکمیت ترکان بر ایران، ایران سه زبانه بود. این درست است. ولی آقای راشدی منظرهای را برای ما تشریح میکنند و نتایجی میگیرند که سؤال برانگیز است.
شما سالهای سال است که معمولا بر ذهن پرسشگر تاکید میکنید و امیدوارم خودتان هم ذهن پرسشگر
ایستای گرامی،
نمیدانم از کجا به این نتیجه رسیدهاید که من کامنت شما را حذف کردهام. من به روشنی تمام نوشتم: "من کامنت منتشر نشده شما را دیدم." یعنی اینکه کامنت شما حذف شده بود و من آن را دیدم. کامنت شما را مسؤل کامنتها حذف کرده است و نه من!
من شما را دعوت کردم به اینکه :"نادرستیهای مقاله آقای راشدی را نشان دهید و اجازه بدهید که این بحث تاریخی در محیطی به دور از جار و جنجال ادامه یابد."
باور کنید انتقاد از یک مقاله و نشان دادن نادرستیهای آن، این نیست که به نویسنده بگوییم تو جعل کردهای و دروغ گفتهای، تو ایران ستیز و نژادپرست هستی. اینها جار و جنجال هستند و نه نقد و بحث و گفتگو و پاسخهای جنجالیتری را هم در پیش خود خواهند داشت.
شما مدعی هستید که اطلاعاتی که ایشان دادهاند، غلط است. این را مشخصا و مستندا نشان دهید.
جناب اژدر بهنام عزیز و گرامی
آقای اژدر بهنام، من از اینکه
ائلیار عزیز،
ممنون از توضیحاتی که نوشتهاید.
من هم با شما موافقم که "«نویسندگی یا سرایندگی» به یک زبان ممکن است به زبان محلی مربوط باشد و ممکن است نباشد." و همچنین با شما موافقم که "برای تشخیص زبان مردم منطقه نمی توان از روی شعر شاعر به زبان منطقه حکم داد. چون این شعر میتواند زبان منطقه نباشد. و میتواند زبان منطقه نیز باشد"
ولی ما اینجا درباره شرایطی صحبت میکنیم که توسط آقای راشدی برای ما تشریح شده است:
1- ترکان خط و الفبای خود را دارند. (من هم با این نظر موافقم).
2- اثری مانند "دیوان لغات الترک" و "دده قورقود" که به قول آقای راشدی قدیمتر است وجود دارد که زبان آن زبان "مردم آذربایجان و ترکیه امروزی است". یعنی به قول آقای راشدی "زمانی که هنوز زبان فارسی دری در مناطق فارس معمول نبود و این زبان در شمال شرقی افغانستان و تاجیکستان کاربرد داشت در آذربایجان به زبان ترکی اثری چون کتاب
بسیار خوب. اقای راشدی که
اگر ا این اثر متعلق به 1200 سال پیش است چطور از جنگ افزار آتشینی به نام توپ که قرنها بعد از آن در دول اروپایی و سپاه عثمانی استفاده شد نام میبرد؟
اگر دده قور قورد متعلق به آذربایجان است چرا هیچ نامی از مهمترین شهرهای آذربایجان یعنی تبریز ارومیه اردبیل مراغه خوی و...در این کتاب تیست و فقط در یکی از داستانه نام دو شهر ناحیه آران آمده در عوض نام مناطق مختلف آناتولی به فراوانی در این کتاب آمده.
سلام-من به تجربه
بهتراست بگویم بحران تفکردرابعادمختلف میتواندبرتفکرانسان مستولی شود.دراین زمان جواب سئوالات خودراتنهادرپرس وجو وباتکمیل مطالعات بهترمیتواندکامل کرده وسوادخودراکاملترنماید.بحران دراندیشه میتواندبصورت شک برتفکرخوددرمورد تاریخ.تجارت.سیاست.ائدولوژی .دین.وبسیاری ازمسایل روزمره بوجودآید.
دوستان کمونیست مامیتوانندآنرادربین تفکرسوسیالیم خودباناسیونالیسم ویابین کومونیسم وسرمایه داری که برآنهاعارض میشود،ببینند.
برادران مذهبی بین تفکرلاییک وتفکرسنتی دینی درک کنند.افرادی که درعالم برزخ بین اینکه آنهاترک هستندیاآذری (پهلوی)ویاماندگاری ازسلوکی ویاکردهستندبهترمیتواننددرک کنند.
شک درنوشته های آقای ذهتابی
بهنام گرامی نوشته :«معمولا
مسئله ی « نویسندگی یا سرایندگی» به یک زبان ممکن است به زبان محلی مربوط باشد و ممکن است نباشد. نوشتن یک شاعر یا نویسنده به یک یا چند زبان علتهای مختلف میتواند داشته باشد. که چه در گذشته و چه حالا چنین است.
1- در گذشته افراد با سواد انگشت شمار در دوره ی پیش از اسلام-بعد از اسلام معمولابا خانواده های «دینی و حاکمه» خویشاوندی داشتند که هنر نوشتن نیز در اختیار آنها بود.
2- زبان دین و دولت زبان دیوانی بود. از جمله زبان عربی و دری. روشنفکر نیز مجبور بود به زبان دیوانی بنویسد. منهای استثناها که به دلایلی به زبان غیر دیوانی ازجمله ترکی «چیزنوشته اند».
مردم عادی هر زبانی داشته اند از خواندن و نوشتن محروم بودند. و روشنفکر آن دوره هم به این فکر نبود که زبان مردم را که خواننده ندارد بکار گیرد.
آقای آلپر آتاسی گرامی،
از شما ممنونم که با توضیحاتتان مرا راهنمایی میکنید. امیدوارم آنچه را که متوجه نمیشوم، در اثر توضیحات شما و دوستان دیگر متوجه شوم.
البته تاریخ زبان آلمانی و یا فرانسه مطلب دیگریست که در جای خود میتواند مفید باشد. ولی آنچه که من متوجه نمیشوم، شرایط خاصی است که آقای راشدی تصویر میکنند.
آنچه که من از مقاله آقای راشدی متوجه میشوم این است که:
ترکها در ایران حاکمند. زبان و ادبیات فارسی دری نه تنها در آذربایجان، بلکه حتی در مناطقی مانند شیراز مسلط نیست و اولین اثر اساسی در منطقه شیراز با سعدی پدید میآید. از اینجا تنها میتوانم این نتیجه را بگیرم که حداقل در آذربایجان زبان ترکی رایج و مسلط است. این زبان حتی الفبا هم دارد که طبیعتا با حاکمیت اعراب و اسلام، میتواند از رواج افتاده باشد و بنابراین زبان ترکی هم با الفبای عربی نوشته شود. تا اینجا برای من قابل درک است
آقای بهنام عزیز
هرچند نهضت شعوبیه در آن زمانها را می توان تا حدودی همانند پانفارسیسم دانست، ولی به نظر من در آن زمان منطق بازار حاکم بود یعنی هر ملتی که دارای تولیدات فرهنگی و علمی بیشتری بود، قدرت نرم بیشتری پیدا میکرد و فرهنگ و زبان آن ملت رواج می یافت، بدون تعصب باید بپذیریم که در آن زمانها و پس از سامانیان، ماوراالنهر مرکز بزرگ علمی و فرهنگی بود و بیشتر تولیدات علمی و فرهنگی دنیا توسط اندیشمندان آن منظقه تولید شده است و در بسیاری از نقاط دنیا حتی اروپا و چین نیز اندیشمندان مختلفی به زبان آنها (یعنی زبان دری) و با اقتباس از مکاتب فکری آنها آثار علمی و فرهنگی خود را نوشته اند و این ربطی بر حکومت ترکان ویا تاجیکان ندارد زیرا در آن زمانها حکومتها همانند دولت-ملت های امروزی نبودند و مفهومی همانند ترویج زبان مللی رایج نبود
آقای آلپر آتاسی گرامی،
از توضیح شما ممنونم.
با توجه به توضیحات شما این سؤال مطرح میشود که آیا در آن زمان، مهستی گنجوی تنها به زبان فارسی میخواند و مینوشت و یاد میگرفت؟
بنابراین تکلیف این فرضیه که در آن زمان زبان فارسی در آن منطقه رایج و مسلط نبوده و زبان ترکی رایج و مسلط بوده چه میشود؟ مگر میشود زبانی در یک منطقه مسلط و رایج باشد، در عین حال حاکمیت هم در دست صاحبان همان زبان باشد، ولی کسی خواندن و نوشتن آن زبان را (حتی با حروف الفبای دیگر مانند عربی) یاد نگیرد و نوشتههای همه نویسندگان و شاعرانش به زبان دیگری باشد؟
به یاد داشته باشیم که در آن زمان، ترکها در ایران حاکم بودند و بعید به نظر میرسد که در آن زمان "پان فارسیسم" رایج و مسلط بوده باشد.
سازاخ گرامی،
از توضیح شما ممنونم. ولی منظور من استفاده از الفبای عربی نیست. منظور من مشخصا سرودن شعر به زبان فارسی دری است. تا آنجایی که من میدانم، مهستی گنجوی شعر ترکی نسروده و تنها شعر فارسی دارد. اگر مهستی شعر ترکی میسرود و آنها را با حروف عربی مینوشت، نظر شما میتوانست درست باشد.
سؤال من این است که اگر مهستی گنجوی در آن زمان شعر فارسی میسروده و نه شعر ترکی، آیا به این دلیل نبوده که در آن زمان، زبان فارسی در آن منطقه مسلط بوده و نه زبان ترکی؟
و میبینیم که مهستی به زبان فارسی کاملا مسلط است و من کلمات ترکی در اشعار او نمیبینم. اینجا این سؤال پیش میآید که دلیل این امر چیست؟
ایستای گرامی،
من کامنت منتشر نشده شما را دیدم. از شما دعوت میکنم به جای نوشتن چنین کامنتی، به موضوع بحث بپردازید و نادرستیهای مقاله آقای راشدی را نشان دهید و اجازه بدهید که این بحث تاریخی در محیطی به دور از جار و جنجال ادامه یابد.
از همکاری شما ممنون خواهم شد.
آقایونی که ادعا دارند اونجا
در مقابل مقایسه شود با محدودیت آزادی عمل وفعالیت از طرف خود حکومت پهلوی ، قشریون و پان ایرانیسم و ملی-مذبی و چپی ها در اون زمان وهزاران برابر فشار و اختناق بر ناسینالیسم ایرانی از طرف حکومت مذهبی جمهوری اسلامی حاکم بر ایران در این زمان.
هویت طلبان ترک کم بگویند اینجا و اونجا مارو زدند و کشتند.شاید آقای راشدی الآن با پیژامه زیرلب درحال خواندن یک آواز ترکیست و دارد به باغچه ی توی حیاط منزلش آب می دهد درحالی که امثال سیامک مهر در زندان با مرگ و زندگی دست و پنجه نرم می کنند.
*** انتشار زندگی نامه نویسنده بستگی به نظر مسئول کامنت ها دارد ***
بازهم یک کامنت من بدون علت
با سلام آقای بهنام
"میدانیم که در آن زمان امکان انتشار و چاپ و توزیع نبوده و معمولا شاعران هر منطقهای به زبان رایج در آن منطقه شعر میسرودند."
اتفاقا کاملا برعکس است در آن زمان با توجه به اینکه افرادی که خواندن و نوشتن بلد بودند بسیار کم بود همچنین کسانی که خواندن و نوشتن یاد می گرفتند از روی متون بسیار معدود موجود مطالعه می کردند و طبیعتا زبان آن متون را هم همراه با خواندن و نوشتن یاد می گرفتند و برای این که نوشته هایشان برای با سوادان دیگر قابل خواندن باشد به همان زبانی که خواندن یاد گرفته بودند می نوشتند، در همین منطقه ایران صدها زبان مختلف وجود داشته ولی غیر از زبانهای عربی، دری یا ترکی آثار کتابت به زبانهای دیگر وجود ندارد و این دلیل نمی شود که مثلا کردها، بلوجه، لرها، گیلکها و غیره تا صد سال پیش زبانشان عربی، دری و یا ترکی بوده است و یا هیچ اندیشمندی نداشته اند
porseshgar گرامی ،
1- نه، من تحقیقی در این زمینه ندیده ام.
2-واژه های کهن اصل شان چیز دیگری ست. سومر یا اکد در زبان سومری و اکدی طور دیگری تلفظ میشدند. و خوانش آنها و معنی شان هم نسبی ست. که می تواند درست یا نادرست باشد. خوانش و معنی کلمات کهن از این قبیل «تقریبی»ست.
3- اکماخ əkmaxدر ترکی آذربایجان اکمکəkmək - در ترکی ترکیه ekmek -کاشتن- است.
در ترکی ترکیه آکماکakmak=جریان آب معنی میدهد. در ترکی آذربایجان آخماقaxmaq نوشته میشود.
بنابرین اکماخ نداریم -نادرست است. بل اکمخ əkməx تلفظ لهجه ای کلمه - در ترکی آذربایجان - که نوشتاریش اکمکəkmək را داریم.
اژدر بهنام عزیز،، آهوی کوهی
دوستان نگران نباشند همه چیز
آقای حسن راشدی، کتیبه اورخون
رفرنس های آقای حسن راشدی را
آقای راشدی گرامی،
شما نوشتهاید: "زمانی که هنوز زبان فارسی دری در مناطق فارس معمول نبود و این زبان در شمال شرقی افغانستان و تاجیکستان کاربرد داشت..."
یک سؤال: گویا مهستی گنجوی حدود یک قرن پیش از سعدی و در گنجه زندگی میکرده و اشعارش هم به زبان فارسی دری است.
میدانیم که در آن زمان امکان انتشار و چاپ و توزیع نبوده و معمولا شاعران هر منطقهای به زبان رایج در آن منطقه شعر میسرودند.
آیا نمیتوان این نتیجهگیری را کرد که در آن زمان، زبان فارسی دری در منطقه گنجه رایج بوده و به همین دلیل هم مهستی گنجوی اشعار خود را به این زبان سروده است؟
سلام-آقای حسن راشدی یکی
جنابان راشدی و آلیار
از آنجایی که کشاورزی در جهان از منطقهٔ میانرودان آغاز شد آیا اسم آکد ارتباطی با کلمهٔ ترکی "اکماخ، آک، اکه" به معنی کاشتن دارد؟ آیا تحقیقی در این زمینه شده است؟ آیا سومر ارتباطی با کلمه "سؤ" ترکی دارد؟ به خاطر پر آب بودن منطقه.
من نویسنده این مقاله را به
یک پرسش ساده از نویسنده و