رفتن به محتوای اصلی

فرا خوانی از قلب یک  عاشق  ایران
16.04.2024 - 05:20

فرا خوانی از قلب یک  عاشق  ایران .
در زمان جبش مهسا و اندک زمانی نه چندان دور برای چندمین بار از نیرو های اپوزیسیون خارج از کشور و بنحو اولی از نیرو های داخل که متاسفانه بیشترشان در بند هستند  پرسیدم . آیا فکر نمی کنید دیر یا زود خواهد رسید روزی که جمهوری اسلامی با سیاست های ویران گر ،با تکیه بر خودی های ابن الوقت حرامی که صرفا برای غارت ودزدی با ریش وپشم انقلابی و پیشانی های داغ نهاده دور "حضرت آقا"گرد آمده اند .در وضعیتی قرار خواهد گرفت که از خارج با تهاجم دشمنانی که خود برای خویش ومتاسفانه کشور ایران تراشیده مواجه خواهد شد و از درون با جنبش اعتراضی مردمی که طی این چهار دهه زیر بار انواع فشار های اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی و ده ها فشار گوناگون قرار گرفته وجانشان به لب رسیده است ؟ 
سرنوشت مختومی که برای دیکتاتور ها رقم زده می شود. آن هم در کشوری که همیشه خواهان تحول ،خواهان زندگی بهتر بوده ودر طی تاریخ بهر دلیل از دیگر کشور های منطقه وحتی جهان جلوتر در کشیدن فریاد آزادی و آمدن به میدان عمل کرده است.
مردمی پر شور، خواهان عدالت وآزادی . معترض به قدرت حاکم .مردمی که اگر یک قدرت حال چه فردی ،چه ائتلافی از جریان های سیاسی در میدان نباشند ورهبری بدست نگیرند! اگرسرازیر خیابانها شوند بسختی می توان جلودارشان شد و مانع از هرج ومرج ودرهم ریختگی اوضاع گردید. اوضاعی که نتیجه آن سرکوب شدید مرد م خواهد بود و سر خوردگی مجدد. 
شور و نفرت بیک باره بر آمده فضای هیجانی واین که  هرکس علمی بر می دارد با تعدادی اجامر واوباشی که فریاد می زنند |"شلوغ کن دادش شلوغ کن ."می توانند یک بر آمد سازنده و انقلابی در مفهوم مبارزه برای آزادی را چنان دچار تشتت و در گیری کنند که آن سرش نا پیدا .
 در چنین شرایطی حتی ائتلاف سریع نیرو ها اگر هم صورت گیرد .بدلیل عدم هماهنگی حداقل و همکاری مشترک ،همگامی و هم عملی موردی در گذشته  ، تا جا بیفتد ،اعتماد عمومی را جلب کند .کارائی نخواهد داشت .ضربه پذیر در مقابل فرصت طلبان و حامیان نظامی رژیم خواهد بود.
حداقل برای مدتی کشور دچار آشوب نا لازم خواهد گردید..
من روزهای پیش رو را بسیار سخت و پر التهاب همراه با دیوانگی رژیم در سرکوب مردم می بینم .از این رو بار دیگر وظیفه ملی و میهنی خود می دانم که هشدار دهم . بگوم وبنویسم که تاریخ بر ما نخواهد بخشید . این اهمال ،سخت سری و پای فشردن بر فردیت و گروه گرائی را !
نه بر آقای رضا پهلوی که از حمایت و احترام طیف وسیع تری نسبت به دیگر چهره های سیاسی در بین مردم بر خوردارند ! امامتاسفانه نمی توانند در این شرایط حساس از قید های نهاده شده توسط اطرافیان متعصب و تند رو که در عمل جز خود نمی بینند.هیچ نقدی بر عملکرد خود  نمی پذیرند وبه گونه ای طلبکارانه با دیگر نیرو های مخالف جمهوری اسلامی یر خورد می کنند .خود را رها کر ده ودر موقعیتی شایسته در کنار دیگر نیروهای اپوزیسیبون قرار گیرند.عمل لازمی که اگر صورت نگیرد. بر ایشان نیز بخشوده نخواهد شد.
تاریخ هم چنین  بر جریان ها و سازمان های مختلف ،از مشروطه خواهان ،ملیون،  جمهوری خواهان و جریان های چپ  گرد آمده در "هم گامی"   اصلاح طلبان عبور کرده از جمهوری اسلامی که متقابلا ده ها اماواگر برای همکاری با  سلطنت طلبان معقول خواهان همکاری و هم کاری می نهند  وعملا قدمی در نقد خود و گشودن راهی برای این هم گامی باز نمی کنند  نیز نخواهد بخشید !
نه بر فعالان شناخته شده از خانم مسیح علی نژآد نه آقای اسماعلیون .نه احزاب و چهره های تاثیر گداز کردی مانند آقای مهتدی که در بیانه مهسا پایبندی خود را به جنبش بزرگ شکل گرفته حول مهسا و شعار "زن ،زندگی،آزادی" نشان دادند !
نه بر زندانیان مبارز سالیان ،نه بر خانم نرگس محمدی ،نه بردیگر شیر زنان وشیر مردان گرفتار شده در بند جمهوری اسلامی و دیگر مبارزان  که نقشی تعین کننده در داخل کشور دارند !نخواهد بخشید ! اگر امروز برای  نجات وطن "  پیام وحدت بخشی به تمامی نیرو های مخالف رژیم ندهند . تلاشی مضائف  برای کنار نهادن جمهوری اسلامی  و حرکتی سازنده  در راستای  شکل دهی به حکومتی سکولار دموکراتیک ، در چهار چوب اعلامیه حقوق بشر. حفظ تمامیت ارضی ایران با تکیه بر حضور تمام اقوام ایرانی ساکن در این سرزمین تاریخی و آبائی انجام ندهند .آنها نیز  با تمام جان بازی ها جواب گویان تاریخ خواهند بود . 
  حرکت در راستای جوا ب به ندای حساس تاریخ در این مقطع سرنوشت ساز . 
شکل دادن بیک وفاق ملی حول موارد یاد شده .
 نه تاریخ ،نه هم نسلان ما ،نه نسل  جوان امروز و نه نسل های آینده بر ما نخواهند بخشید! اگر بوظیفه ملی ومیهنی خود عمل نکنیم. 
 مو سپید کرده ،جان فرسوده ام . واقعا با تنی لرزان  !فکر می کنم این اجازه را  دارم  که برای  بار ها وبار ها تکرار کنم . برای رهائی، هیچ راهی جز همگامی  ،هم رائی و عمل مشترک  تمام نیرو های آزادیخواه راه دیگری  نیست. ابوالفضل محققی

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

ناظر

عنوان مقاله
سانسور کامنتها

جناب آقای توکلی شما اگر جرات و آزادگی و شهامت یک روزنامه نگار واقعی را دارید، متن کامل کامنتهای مرا در معرض دید خوانندگان قرار داده قضاوت را به عهده آنان بگذارید. یکرفه به قاضی نروید. خودتان را جای افکار کسی گذاشته حکم جزا صادر نکنید. اگر شما چنین کنید، فرق تان با آن آخوند جنایتکار رژیم اسلامی چیست؟ آخوندی که حکم اعدام بیگناهان را صادر میکند؟ او قدرت دارد هر کار که میخواهد میکند، شما نیز چون قدرت سانسور دارید، افکار دیگران را در نطفه خفه میکنید. کار شما با تاسف بجائی رسیده که پیر مرد فحاش، کوچه بازاری و دیکتاتوری مثل..........، و یکی از مجیز گویان و چاپلوسان شاه الهی ست، برای فحش دادن به شخص من و دیگر خوانندگان، او را آزاد گذاشته اید، تا هر چه از ذهن........... بر میآید نثار افکار دمکراسی خواهان بکند.
جناب توکلی بر همگان روشن است که پان ایرانیستهای تمامیت خواه و نژاد پرستان شاه الهی و شیخ الهی بطور مستقیم و غیر مستقیم بر شما فشار میآورند، تا به یکی از این جوانب تمکین کنید. شما حتا برای بر پا نگهداشتن حقوق دمکراتیک در این سایت تلاش زیادی کردید و این قابل احترام است. کم و بیش سالهاست همه مان اینرا میدانیم. اکنون بنظر میرسد در قبال این فشارها و تحت شعار تکراری و ضد مردمی "ملت واحد، زبان واحد، و تمامیت ارضی" که جز اعمال دیکتاتوری زمان شاه، چیز دیگری نیست، همان شعاری که مردم ایران را یکصد سال به بردگی و سلاخی کشیده، بنظر میرسد در قبال این تهاجمات مقاومت تان رو به پایان است. آنها اراده تان را شکسته با خود همراه ساخته اند. من شخصا بعد از این از شما هیچ انتظاری نخواهم داشت.

چ., 17.04.2024 - 15:12 پیوند ثابت
ع.ب.تورک اوغلی

In reply to by کیانوش توکلی

عنوان مقاله
فقط بایدگفت عجب

سالام
عجب حرفی میزنی ،
راستی ،چطور ؟
من که درحال شاخ درآوردن هستم،
درموردشیمی وفیزیک نوشته؟
کی دراینجا درمورد فیزیک وشیمی مقاله
نوشته است؟
من کجا بابه طرفدران فدرال انتقادکرده ام؟
چه فدرالی؟
فدرال را باید درست معنی کرد.
کدام فدرال؟
توروخدا من تو سیاهم نکن
منو خدا سیاه آفریده است.

چ., 17.04.2024 - 10:28 پیوند ثابت
کیانوش توکلی

 جناب ع.ب.تورک اوغلی  گرامی / من بار ها شاهد بودم نویسنده راجع به فیزیک ؛ شیمی ویا یک موضوع اجتماعی  _سیاسی همچون حمله ایران به اسرائیل ویا .... ؛ شما کامنت نوشتید که هیج ربطی به موضوع مقاله ویا نوشته نداشته است ؛ جنابعالی در زیر کلیه نوشته ها عبارات زیر را می نویسید:

پان فارسی؛ ر.... پالانی و.....جنابعالی اصلن کاری هم به رژیم به قول تان رزیم  پان فارسی شیعه هم ندارید بعبارت دیگر کلیه کامنت های شما علیه بخشی از اپوزیسیون است که شامل هواداران سلطنت و جمهوریخواهان مرکز گرا ویا حتی جمهوریخواهان طرفدار سیستم فدرال و...است 

خوب ضدیت شما علیه این سه گروه که حداقل بخش اصلی اپوزیسیون است ؛ به چه معنی است ؟ شما بیائید مثلا مقاله ابوالفضل محققی را نقد  علمی کنید من ان را چاپ خواهم  کرد .

 

چ., 17.04.2024 - 08:15 پیوند ثابت
ع.ب.تورک اوغلی

In reply to by کیانوش توکلی

عنوان مقاله
والله چی بگم !!!

سالام.
ازبس نوشته های منو بلکل حذف کردید،
من راازانگیزه نوشتن در این سایت دلسرد
کرده اید.
اگر نوشته های بعضی از افراد را نگاه کنند
متوجه میشوند،
که این فحش نامه ها هرسری حتی دوبار
چاپ میشوند.
من دلیل شمارا قانع کننده نمی بینم
جناب توکلی بااینکه من با این نام مینویسم
فکرکنم ،این نام یک آلرژی زاست،
بهمین دلیل بیشتر زیر تیغ میروم.
ولی دوست عزیز،
قبلا هم نوشتم که اززمانیکه دست به نوشتن
زدم،حتی تورک زادگانی که باشما دراین سایت
بودند،آلرژی نشان می‌دادند
یادتان می آید،آقای ائلیار چه چیزهایی مینوشت؟
متاسفانه بعدا خودش هم موردهجمه های
مختلف توهینی قرارگرفت.
والان تشریف ندارند،
یا دیگران که الان سکوت میکنند،
عزیزدلم،
این نام من الان یک مد یا یک الگودربین نویسندگان وجوانان تورک شده است،
سعی کنیم با اسمها جنگ نکنیم،
باتفکرات غلط مبارزه مدنی داشته باشیم،
کسی که شمشیربدست گرفته.
بقول ما تورکان ،میگوید،دئدئم منه وور دئییب.
گئلئن گئدئنی وور دیییب ،
همه رامیزند،
من ده ها برابر مودب ترازایشان می نویسم،
ولی کل نوشته من را به قبرستان بقیح میفرستی.
انشالله که آقا بیایید،همه مارا نجات دهد.
من باتفکرات غلط که چاه های بعدی را
برایمان مهندسی شده مورد نقد قرار
میدهم،
مگر ما کنجگ مغز هستیم ،که اربابان حلقه
مارا ازاین شاخ به آن شاخ بپرانند؟

چ., 17.04.2024 - 05:39 پیوند ثابت
محسن کردی

In reply to by ناظر

عنوان مقاله
به ناظر ناشناس

  

از نگاه این آدم، دیکتاتور نبودن یعنی اجازه بدهید یک نفر پشت نام مستعار بنشیند و به دیگران توهین و بی احترامی کند. نام این دیکتاتوری نیست. این رویه در این سالها اشتباه بوده که به امثال شما آدم های بیکاره لغز گو اجازه داده میشد اینجا با نام مستعار لودگی کنید و به اشخاص حقیقی و حقوقی توهین کنید. اینجا در سالهایی که میدان برای شما باز بود، به ماهایی که با نام حقیقی مینویسیم توهین کردید و کار را به آنجا رساندید که بسیاری رغبت نوشتن در فضای آزاد این سایت را از دست دادند و به این ترتیب خدمت خوبی به رژیم اسلامی کردید. زمانی این سایت سومین سایت پربازدید به زبان فارسی در اینترنت بود. شماها کار را به جایی رساندید که آن موقعیت صدمه دید. علی خامنه ای به شما ارادت بسیار دارد. بسیار نامرد تشریف دارید که به ایران هم رفت و آمد دارید اگرنه .. دلیلی ندارد که پشت نام مستعار پنهان شوید. میتوان از نام مستعار استفاده کرد و تحلیل سیاسی کرد اما حق توهین و لودگی را ندارید یا دستکم با نام مستعار خودتان لودگی کنید و هزینه بدنامی اش را هم بپردازید. 

امیدوارم کیانوش توکلی با ادامه این سیاست سایت را دوباره به مکانی برای برخورد نظرات جدی تبدیل کند و در مقابل لغزها و متلک هایی مانند «سانسورچی» و دیکتاتور که فقط فحش و لغز و متلک است و بار و ارزش سیاسی ندارد تسلیم نشود. وقت جارو کردن آدم های بی مقداری که هرگز کسی از آنها چیزی یاد نگرفته و فقط خرمگس معرکه بوده اند رسیده است. روا نیست که ما هزینه تبعید و فعالیت سیاسی را بدهیم و این لغز گوها به ایران رفت و آمد داشته باشند و ما را اینجا دست بیاندازند و به ریش مان بخندند. تحملش واقعا سخت است. 

چ., 17.04.2024 - 05:39 پیوند ثابت
کیانوش توکلی

چرا سانسور می کنم: بارها نوشتم ؛ 1- کامنت هایی که ربطی به موضوع  مقاله  نداشته باشند2_ اسامی مستعار  که به اشخاص حقیقی  توهین می کنند 3- توهین و تهمت به اشخاص حقیقی ویا حقوقی (  احزاب ؛ سازمانهای سیاسی مخالف ویا اشخاص تیپبک  اپوزیسیون )

اگر می خواهید سانسور نشوید با عکس و نام واقعی  تان مقاله  ارسال کنید ؛  حتما  در بخش دیدگاهها درج  خواهد شد.

س., 16.04.2024 - 22:45 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
تحشیه ای مختصر

دروود بر کیانوش عزیز!

تصحیح و توضیح.

خطاب من در اصل به «جیلو عزیز» است. من وقتی نظرم را پست کردم، بعدش متوجّه شدم که نظر ارسالی از طرف «جیلو عزیز»، بوده است. اتّفاقا صحبت من در خصوص داستان «منطق الطّیر» است و پرندگان مختلف (= بخوان گرایشهای مختلف عقیدتی/سازمانی/حزبی/تشکیلاتی و غیره و ذالک) و سپس کشف و شناخت اینکه خودشان به ذات خودشان «سیمرغ» هستند؛ ولی در پایان پروسه جستجو برای  باهماد و همزیستی به «ملّت واحد=سیمرغ گسترده پر» تبدیل میشوند. در حقیقت  به اینگونه مسائل در نظریّه ادبیات و تفکّر فلسفی میگویند: «متامورفوز = اینهمانی موجود در چهره های متنوعّش با اصل گوهر خودش». که البته بحث آن خیلی تخصّصی و پیچیده است و من در اینجا، قصد بازشکافی آن را ندارم؛ زیرا توضیحش مفصّل میشود .  من فقط خواستم بگویم که «تعاریف مفهوم ملّت» که در زبان و قلم تحصیلکردگان و کنشگران ایرانی از عصر مشروطه تا امروز رواج پیدا کرده است، تعریفیست که از چشم انداز دیدگاههای پژوهشگران و متفکّران باختری ریشه گرفته و هیچ ربطی به مسائل تاریخ و فرهنگ و مردم ما ندارند. حتّا کلمه «ملّت» در زبان آخوندهای عصر مشروطه و هنوزم به معنای «شریعت اسلام» است. بنابر این استفاده از کلماتی که ماهیّت معنایی آنها برای مردم، دقیق روشن و شفّاف تعریف نشده اند، علّت اصلی کژفهمیها و کشمکشها خواهد شد؛ زیرا هر کسی، چیز دیگری از مفهوم رایج برداشت میکند و میفهمد.

شاد زی و دیر زی!

فرامرز حیدریان 

س., 16.04.2024 - 19:00 پیوند ثابت
ناظر

عنوان مقاله
کامنت ها را سانسور نکنید

آقای توکلی شما از چه چیزی میترسید؟ از دوستان خبر میرسد که جنابعالی کامنتهائی را که باب میلتان نیست سانسور میکنید. لطفا از این کار زشت و شیطانی دوری کنید. اگر شما نیز کامنت خوانندگان را سانسور کنید، چه فرقی بین شما و دیکتاتور ها خواهد بود؟

س., 16.04.2024 - 18:16 پیوند ثابت
کیانوش توکلی

دوست گرامی فرامرز حیدریان: خطاب کامنت شما ظاهرا من نیستم بلکه اقای محققی است  در ضمن او نوشت: "من در تمامی نوشته ها بر اصل اقوام  دقت داشتم " 

س., 16.04.2024 - 17:03 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
دیدن خود از پشت عینک بیگانگان!

درووود به کیانوش عزیز!

اندکی قیقاژ دادن در راهی که پر از دست انداز است!

پذیرش بی چون و چرا و بدون سنجشگری تعاریف جامعه شناسیک از «مفهوم ملّت» که بر شالوده نظریّات کلاسیک از دیدگاه پژوهشگران و متفکّران و فیلسوفان باختریست به معنای دقیقا همین «هرج و مرجهائیست» که در زبان و قلم تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی از عصر مشروطه تا امروز رواج داشته و ورد زبانها بوده است و هرگز نیز حلّ و فصل نخواهد شد؛ زیرا حضرات تحصیل کرده و کنشگران ایرانی اصلا و ابدا تاریخ و فرهنگ مردم ایران را در جامعیّت وجودی واقعا نمی شناسند و هیچ فهمی نیز از آن ندارند. این را حسب نوشته ها و دیدگاهها و گفتارها و مواضع نظری و پراکتیکی آنها میگویم؛ نه اینکه بخواهم اتّهامی بزنم.  تمام آنچه را که تحصیل کرده و کنشگر ایرانی در باره تاریخ و فرهنگ مردم ایران میداند، محصول جویده شده تلاشهای بیگانگان است که هیچ پیوند بی واسطه و تجربی با تاریخ و فرهنگ مردم ایران نداشته اند و ندارند.

فقر فکری تحصیل کرده و کنشگر ایرانی در این است که نیاموخته با استفاده از پژوهشهای باختر زمینیان یا به عبارت بهتر ابزار و آلات بیگانگان به کشف و شناخت «معدن بسیار غنی فرهنگ مردم خودش» دست یابد؛ برغم اینکه ابعاد فرهنگ غنی مردمش در بسیاری از متون ادبیات کلاسیک و زبانها و آداب و رسوم اقوام ایرانی پایدار و جاودان مانده اند و همچون الماس میدرخشند. فقدان آگاهی و دلیر نبودن برای جستجو و پرسشگری باعث شده است که تحصیل کرده و کنشگر ایرانی مدام خودش را از پشت عینک بیگانگان تماشا کند و همچون ملّانصرالدّین خیال کند که خودش را در آیینه دارد تماشا میکند!!.

کیانوش عزیز! بردار با حوصله، کتاب «منطق الطیر» را بخوان. به مکالمه پرندگان خوب دقّت کن. بعد ببین در آخرین وادی پی میبرند که خودشان «به ذات خودشان» همان «سیمرغ» هستند؛ یعنی آنچه را که جستجو میکردند در خودشان بالقوّه بود.
کثیری از ایرانیان حتّا اگر منطق الطیر را نخوانده باشند، دست کم داستان را شنیده اند . ولی هیچگاه در باره محتویات داستان نیندیشیده اند و خیال کرده اند که خب اینم یه قصّه ای است برای خواب کردن بچّه ها که اینقدر نق و جیق نزنند و بگیرند بخوابند!. اگر داستان منطق الطیر را از چارچوب «داستانی» بیرون بیاوریم – یعنی کاری که تمام متفکّران و فیلسوفان باختری در رویارویی با ادبیّات کلاسیک مردم خودشان و مردم یونان- کرده اند، آنگاه میتوان معنای «ملّت واحد» را از تجربه بی واسطه اقوام ایرانی در باهمادشان به آسانی تمییز و تشخیص داد: ملّت همان «سیمرغ» است که اقوام ایرانی در پروسه تاریخ باهمزیستی تجربه کرده اند و به آن یقین دارند. سیمرغ، همان چهره و آرمان ایده آلی تک تک اقوام ایرانیست که در تصویری واحد تبلور یافته است. بنابر این اندیشیدن در باره تصویر سیمرغ میتواند معنای گردآمد و همبستگی و دلیل دوام و پایداری اقوام ایرانی را در جغرافیای خاورمیانه توضیح دهد.
تا زمانی که کنشگران و تحصیل کردگان ایرانی از چارچوب مفاهیم باخترزمینییان به تاریخ و فرهنگ مردم ایران مینگرند، تنشها و کشمکشها و چه بسا درگیریهای خونین و فاجعه بار در ایران دوام خواهند آورد. هر وقت حضرات یاد گرفتند که اول از هر چیز خودشان را در مقام «ایرانی» کشف کنند و به دنبال کشف ریشه های خود بروند، آنگاه میتوان امیدوار بود که مسائل حادّی که ناشی از کاربست بدون سنجشگری و سرندکاری نکردن و انتقاد نشده مفاهیم بیگانه در انبوه قلمفرسودنها و لفّاظیهای شفاهی حضرات ایجاد شده اند، رنگ خود را خواهند باخت و واقعیّت اقوام ایرانی بدانسان که از اول بوده اند و هستند، به اصالت خودشان پایدار خواهند ماند بدون آنکه حقوق حقّه آنها پایمال شود.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
س., 16.04.2024 - 10:12 پیوند ثابت
ناشناس

عنوان مقاله
.دو نوع روشنفکر.

وضعیت اپوزیسیون و روشنفکران؛ معلول و ناشی از شرایط اجتماعی و تاریخی و فرهنگ چامعه از زمان انقلاب مشروطه است. مهمترین علت ضعف روشنفکران ناشی از دیکتاتوری زمان شاه و شیخ است. سلطه اسلام ارتجاعی در تعلیم و تربیت و آموزش و در فرهنگ نیز قوز بالا قوز شده است. کسروی میگفت سبک انشاء نویسی و زبان بازی های ادبی و غیرسیاسی و غیراجتماعی بخشی از قلم بدستان، عامل دیگر در عقب افتادگی و بی خیالی و آدرس غلط دادن روشنفکران لیبرال و غیرمردمی و سرگرم کننده و متظاهر است ؛که هم در زمان شاه و هم در زمان شیخ گاهی مزد خود را از طریق فروش تعداد کلمات بکاربرده در متن دریافت میکردند و هنوز میکنند.چپ ها وابستگی طبقاتی روشنفکر و نویسنده سیاسی و ادبی را عامل موضع گیری او در فضای فرهنگی و همت روشنگری مهم میدانند.

- روشنفکران، قشری اجتماعی میان بورژوازی و زحمتکشان هستند. روشنفکر انقلابی و مردمی با اراده گرایی ولنتاریستی و احساس گرایی پوپولیستی مرزبندی و اختلاف دارد.
او نحستین قدم برای پروسه شناخت را رجوع به عقل و خرد و فهم و هوش و تجربه میداند. روشنفکرگرایی بینشی تئوریک شناختی است که جنبه عقلگرایی در پروسه شناخت را مهم و عمده میداند. وی صاحب نیروی قضاوت و تفکر است. با انقلاب صنعتی و پیشرفت علم و تکنیک و رونق اقتصاد، تعداد روشن فکران سریع رشد نمود و در فضای فرهنگی و سیاسی اهمیت یافتند و ارزشمند شدند. بخشی از روشنفکران مردمی و مبارز برای: صلح، عدالت، دمکراسی، سکولاریسم، و رهایی ملی شرکت نمودند و متحد زحمتکشان شدند.
نوع و گروه روشنفکر لیبرال در نظام طبقاتی سرمایه داری اتحادی قوی با بورژوازی و دولت استثمارگر حاکم دارد و مشمول تمام تضادها و قوانین جامعه طبقاتی کاپیتالیستی است. روشن فکران طبقه نیستند بلکه یک قشراند، چون رابطه مشخصی نسبت به مالکیت وسایل تولید کلان ندارند و معمولا در در بخش غیرتولیدی اقتصاد به کار فکری یا به کار خلاق مشغول هستند. قشر روشنفکر جریانی است سیاسی که از طریق عقلگرایی به کار فکری مشغول است و معمولا تحصیلکرده و آموزش دیده است. روشنفکر در زبان لاتین به معنی صاحب اندیشه، فهم و هوش است که گاهی به شکل اغراق آمیزی روی تئوری و تفکر تاکید میکند. نوع اجتماعی و مبارز برخاسته از میان زحمتکشان و طبقه کرگر در جوامع عقب افتاده و طبقاتی کمتر دیده میشود چون کاپیتالیسم مانع ورود فرزندان زحمتکشان به مراکز آموزشی و آکادمیک میشود.
بخشی از روشنفکران طبقات و اقشار دیگر به طبقات کارگر و زحمتکشان می پیوندند چون سرمایه داری و امپریالیسم قادر به تهیه شغل خلاق و امکان فعالیت آزاد برای همه آنها نیست و خطر جنگ و تهدید بمب اتم و عوارض محیط زیست و احساس از خودبیگانگی مدام هستی شان را نیز زیر سئوال میبرد. سیستم های راسیونالیستی در فلسفه غرب تمایل شدیدی به روشنفکرگرایی دارند، دو نماینده روشنگری در فلسفه کلاسیک بورژوازی و لیبرال: هگل و لایبنیتس میباشند. جنبش چپ پیش بینی میکند که بعد از پیروزی سوسیالیسم بر نظام کاپیتایستی، در غالب کشورها روشنفکران مبارز و مردمی در آغاز از طریق شرکت در انقلاب فرهنگی، به نوزایی و تربیت انسان نوین در جامعه میپردازند، و سپس در کنار طبقه کارگر و طبقه تعاونی های دهقانی، برای وحدت روشنفکران و زحمتکشان خواهند کوشید.
سوسیالیستها بر این باورند که قشر روشنفکر در جامعه طبقاتی آنتاگونیستی بدلیل ضرورت تقسیم کار میان کار یدی و کار فکری بوجود می آید. تعداد انها از زمان رنسانس و در عصر جدید بدلایل نام برده در بالا افزایش یافته و به نقش اجتماعی شان اهمیت داده میشود. روشنفکر گرایی ناشی از پروسه عقلگرایی است و نه محصول: غرایز، اراده، انگیزههای ناخودآگاه، یا حواس و احساسات و تصورات. روشنفکر معمولا منتقد اجتماعی و مخالف دولت طبقاتی استثمارگر حاکم است. وی اغلب سکولار، عدالتخواه، آزاداندیش، ماتریالیست، و گاهی از جان گذشته و فدایی است. پیرامون تاریخ روشنفکری و روشنفکرگرایی به وجود متفکران گوناگونی اشاره میشود؛ از جمله به آلکساندر آفرودیس از یونان در قرن 3-2 میلادی که مفسر اثار ارسطو بود و میگفت تمان انسانها به اندازه مساوی و بشکل ذاتی دارای هوشمندی هستند. این نظر او را بعدا در سدههای میان دو متفکر عرب و ایرانی بنام ابن رشد و ابن سینا و متفکر مسیحی بنام آگوستین در فرهنگ غرب و شرق اشاعه دادند. آفرودیس و ارسطو انسان را موجودی عقلگرا بشمار می آوردند که محتوا و نتیجه اندیشگی اش بقول ابن رشد و ابن سینا؛ نه دین؛ بلکه علم و فلسفه است. ارسطو میگفت بردهها فاقد توانایی تفکر هستند.
ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی، روشنفکری را بخشی از عقلگرایی ماتریالیستی میدانست. تعریف روشنفکر و روشنفکرگرایی از قرن 18 میلادی در غرب مورد توجه فرهنگسازان قرار گرفت. سیستم های راسیونالیستی لیبرال تمایل شدیدی به فلسفه کلاسیک بورژوازی مخصوصا نظرات لایبنیتس و هگل داشتند. روشنفکران حامی بورژوازی در جامعه طبقاتی سرمایه داری اغلب از میان تحصیل کردگان طبقه متوسط و خزده بورژوازی عضوگیری میشوند. مارکسیست ها روشنفکران مبارز و مردمی را حلقه اتحاد میان: علم دوستان، رنسانس گرایان سکولار، و مخالفان سیستم فئودالیستی و کلیسا و شاه مطلقه خودسر، میدانند. آگاهی آنها از جمله دست آوردها و ارزش های عصر روشنگری است.
در دوره فئودالیسم و در قرون وسطا گروهی از روحانیون مردمی، بخشی از روشنفکران جوامع غربی بشمار می آمدند. مدرسین اسکولاستیک متعصب ارتدکس در پایان سدههای میانه هنوز روشنفکری را احساسی فراطبیعی و ناشی از انوار الهی میدانستند. تمایل به روشنفکرگرایی حتی در بسیاری از سیستم های ایده آلیستی توسط عقلگرایان وجود دارد. در نظام ها و فرماسیون های اجتماعی مانند: برده داری، فئودالی، بورژوایی،و سرمایه داری نقش روشنفکر از نظر:قدرت، عظمت، ساختار، استعداد سیاسی، سطح ایئولوژیک، رابطه با مالکیت وسایل تولید، فرق میکند. روشنفکران در هیچ جامعه ای تشکیل طبقه خاصی نمیدهند چون در روابط تولید نقش مستقلی ندارند آنها از طبقات و اقشار گوناگون بوجود می آیند.
روشنفکر لیبرال معمولا متحد بورژوازی و همکار دولت حاکم است. روابط سرمایه داری او را وادار میکند که به طبقه حاکم و علیه خلق خود خدمت کند. روشنفکر در منابع چپ و در منابع لیبرال عنوانی است نسبتا جوان و دارای چند معنی. لیبرالها روشنفکر را به فردی هوشمند تجسم میکنند که شامل متخصصان میشود و ممکن است علاقه به مبارزه اجتماعی و کمک به زحمتکشان نداشته باشد. پیرامون تاریخ آن گفته میشود در قرن 18 میلادی که بحث حقیقت و شناخت واقعیت از زیر انحصار دین و کلیسا بیرون آمد، و به قدرت تشخیص عقل و تجربه طبیعی اهمیت داده شد، روشن فکران بعنوان قشری سکولار شناخته شدند که اغلب تحصیل کردههای دانشگاهی بودند و در زمینه های علوم انسانی و علوم اجتماعی فعال بودند.روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه، یک دمکرات مردمی آرامانگرا است.
بخشی از روشنفکران مردمی و مبارز برای: صلح، عدالت، دمکراسی، سکولاریسم، و رهایی ملی شرکت نمودند و متحد زحمتکشان شدند.
نوع و گروه روشنفکر لیبرال در نظام طبقاتی سرمایه داری اتحادی قوی با بورژوازی و دولت استثمارگر حاکم دارد و مشمول تمام تضادها و قوانین جامعه طبقاتی کاپیتالیستی است. روشن فکران طبقه نیستند بلکه یک قشراند، چون رابطه مشخصی نسبت به مالکیت وسایل تولید کلان ندارند و معمولا در در بخش غیرتولیدی اقتصاد به کار فکری یا به کار خلاق مشغول هستند. قشر روشنفکر جریانی است سیاسی که از طریق عقلگرایی به کار فکری مشغول است و معمولا تحصیلکرده و آموزش دیده است. روشنفکر در زبان لاتین به معنی صاحب اندیشه، فهم و هوش است که گاهی به شکل اغراق آمیزی روی تئوری و تفکر تاکید میکند. نوع اجتماعی و مبارز برخاسته از میان زحمتکشان و طبقه کرگر در جوامع عقب افتاده و طبقاتی کمتر دیده میشود چون کاپیتالیسم مانع ورود فرزندان زحمتکشان به مراکز آموزشی و اکادمیک است.
بخشی از روشنفکران طبقات و اقشار دیگر به طبقه کارگر و زحمتکشان می پیوندند چون سرمایه داری و امپریالیسم قادر به تهیه شغل خلاق و امکان فعالیت آزاد برای همه آنها نیست و خطر جنگ و تهدید بمب اتم و عوارض محیط زیست و احساس از خودبیگانگی مدام هستی شان را نیز زیر سئوال میبرد. سیستم های راسیونالیستی در فلسفه غرب تمایل شدیدی به روشنفکرگرایی دارند، دو نماینده روشنگری در فلسفه کلاسیک بورژوازی و لیبرال هگل و لایبنیتس میباشند. جنبش چپ پیش بینی میکند که بعد از پیروزی سوسیالیسم بر نظام کاپیتایستی، در غالب کشورها روشنفکران مبارز و مردمی در آغاز از طریق شرکت در انقلاب فرهنگی، به نوزایی و تربیت انسان نوین در جامعه میپردازند، و سپس در کنار طبقه کارگر و طبقه تعاونی های دهقانی، برای وحدت روشنفکران و زحمتکشان خواهند کوشید.
سوسیالیستها بر این باورند که قشر روشنفکر در جامعه طبقاتی آنتاگونیستی بدلیل ضرورت تقسیم کار میان کار یدی و کار فکری بوجود می آید. تعداد انها از زمان رنسانس و در عصر جدید بدلایل نام برده در بالا افزایش یافته و به نقش اجتماعی شان اهمیت داده میشود. روشنفکر گرایی ناشی از پروسه عقلگرایی است و نه محصول: غرایز، اراده، انگیزههای ناخودآگاه، یا حواس و احساسات و تصورات. روشنفکر معمولا منتقد اجتماعی و مخالف دولت طبقاتی استثمارگر حاکم است. وی اغلب سکولار، عدالتخواه، آزاداندیش، ماتریالیست، و گاهی از جان گذشته و فدایی است. پیرامون تاریخ روشنفکری و روشنفکرگرایی به وجود متفکران گوناگونی اشاره میشود؛ از جمله به آلکساندر آفریس یونان در قرن 3-2 میلادی که مفسر اثار ارسطو بود و میگفت تمان انسانها به اندازه مساوی و بشکل ذاتی دارای هوشمندی هستند. این نظر او را بعدا در سدههای میان دو متفکر عرب و ایرانی بنام ابن رشد و ابن سینا و متفکر مسیحی بنام آگوستین در فرهنگ غرب و شرق اشاغه دادند. آفرودیس و ارسطو انسان را موجودی عقلگرا بشمار می آوردند که محتوا و نتیجه اندیشگی اش بقول ابن رشد و ابن سینا؛ نه دین بلکه علم و فلسفه است. فلسفه کلاسیک بورژوازی مخصوصا نظرات لایبنیتس و هگل داشتند. روشنفکران حامی بورژوازی در جامعه طبقاتی سرمایه داری اغلب از میان تحصیل کردگان طبقه متوسط و هزده بورژوازی عضوگیری میشوند.

















Intellektualismus.
روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق.
آرام بختیاری

روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا

- روشنفکران، قشری اجتماعی میان بورژوازی و زحمتکشان هستند. روشنفکر انقلابی و مردمی با اراده گرایی ولنتاریستی و احساس گرایی پوپولیستی مرزبندی و اختلاف دارد. او نحستین قدم برای پروسه شناخت را رجوع به عقل و خرد و فهم و هوش و تجربه میداند. روشنفکرگرایی بینشی تئوریک شناختی است که جنبه عقلگرایی در پروسه شناخت را مهم و عمده میداند. وی صاحب نیروی قضاوت و تفکر است. با انقلاب صنعتی و پیشرفت علم و تکنیک و رونق اقتصاد، تعداد روشن فکران سریع رشد نمود و در فضای فرهنگی و سیاسی اهمیت یافتند و ارزشمند شدند. بخشی از روشنفکران مردمی و مبارز برای: صلح، عدالت، دمکراسی، سکولاریسم، و رهایی ملی شرکت نمودند و متحد زحمتکشان شدند.
نوع و گروه روشنفکر لیبرال در نظام طبقاتی سرمایه داری اتحادی قوی با بورژوازی و دولت استثمارگر حاکم دارد و مشمول تمام تضادها و قوانین جامعه طبقاتی کاپیتالیستی است. روشن فکران طبقه نیستند بلکه یک قشراند، چون رابطه مشخصی نسبت به مالکیت وسایل تولید کلان ندارند و معمولا در در بخش غیرتولیدی اقتصاد به کار فکری یا به کار خلاق مشغول هستند. قشر روشنفکر جریانی است سیاسی که از طریق عقلگرایی به کار فکری مشغول است و معمولا تحصیلکرده و آموزش دیده است. روشنفکر در زبان لاتین به معنی صاحب اندیشه، فهم و هوش است که گاهی به شکل اغراق آمیزی روی تئوری و تفکر تاکید میکند. نوع اجتماعی و مبارز برخاسته از میان زحمتکشان و طبقه کرگر در جوامع عقب افتاده و طبقاتی کمتر دیده میشود چون کاپیتالیسم مانع ورود فرزندان زحمتکشان به مراکز آموزشی و آکادمیک میشود.
بخشی از روشنفکران طبقات و اقشار دیگر به طبقات کارگر و زحمتکشان می پیوندند چون سرمایه داری و امپریالیسم قادر به تهیه شغل خلاق و امکان فعالیت آزاد برای همه آنها نیست و خطر جنگ و تهدید بمب اتم و عوارض محیط زیست و احساس از خودبیگانگی مدام هستی شان را نیز زیر سئوال میبرد. سیستم های راسیونالیستی در فلسفه غرب تمایل شدیدی به روشنفکرگرایی دارند، دو نماینده روشنگری در فلسفه کلاسیک بورژوازی و لیبرال: هگل و لایبنیتس میباشند. جنبش چپ پیش بینی میکند که بعد از پیروزی سوسیالیسم بر نظام کاپیتایستی، در غالب کشورها روشنفکران مبارز و مردمی در آغاز از طریق شرکت در انقلاب فرهنگی، به نوزایی و تربیت انسان نوین در جامعه میپردازند، و سپس در کنار طبقه کارگر و طبقه تعاونی های دهقانی، برای وحدت روشنفکران و زحمتکشان خواهند کوشید.
سوسیالیستها بر این باورند که قشر روشنفکر در جامعه طبقاتی آنتاگونیستی بدلیل ضرورت تقسیم کار میان کار یدی و کار فکری بوجود می آید. تعداد انها از زمان رنسانس و در عصر جدید بدلایل نام برده در بالا افزایش یافته و به نقش اجتماعی شان اهمیت داده میشود. روشنفکر گرایی ناشی از پروسه عقلگرایی است و نه محصول: غرایز، اراده، انگیزههای ناخودآگاه، یا حواس و احساسات و تصورات. روشنفکر معمولا منتقد اجتماعی و مخالف دولت طبقاتی استثمارگر حاکم است. وی اغلب سکولار، عدالتخواه، آزاداندیش، ماتریالیست، و گاهی از جان گذشته و فدایی است. پیرامون تاریخ روشنفکری و روشنفکرگرایی به وجود متفکران گوناگونی اشاره میشود؛ از جمله به آلکساندر آفرودیس از یونان در قرن 3-2 میلادی که مفسر اثار ارسطو بود و میگفت تمان انسانها به اندازه مساوی و بشکل ذاتی دارای هوشمندی هستند. این نظر او را بعدا در سدههای میان دو متفکر عرب و ایرانی بنام ابن رشد و ابن سینا و متفکر مسیحی بنام آگوستین در فرهنگ غرب و شرق اشاعه دادند. آفرودیس و ارسطو انسان را موجودی عقلگرا بشمار می آوردند که محتوا و نتیجه اندیشگی اش بقول ابن رشد و ابن سینا؛ نه دین؛ بلکه علم و فلسفه است. ارسطو میگفت بردهها فاقد توانایی تفکر هستند.
ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی، روشنفکری را بخشی از عقلگرایی ماتریالیستی میدانست. تعریف روشنفکر و روشنفکرگرایی از قرن 18 میلادی در غرب مورد توجه فرهنگسازان قرار گرفت. سیستم های راسیونالیستی لیبرال تمایل شدیدی به فلسفه کلاسیک بورژوازی مخصوصا نظرات لایبنیتس و هگل داشتند. روشنفکران حامی بورژوازی در جامعه طبقاتی سرمایه داری اغلب از میان تحصیل کردگان طبقه متوسط و خزده بورژوازی عضوگیری میشوند. مارکسیست ها روشنفکران مبارز و مردمی را حلقه اتحاد میان: علم دوستان، رنسانس گرایان سکولار، و مخالفان سیستم فئودالیستی و کلیسا و شاه مطلقه خودسر، میدانند. آگاهی آنها از جمله دست آوردها و ارزش های عصر روشنگری است.
در دوره فئودالیسم و در قرون وسطا گروهی از روحانیون مردمی، بخشی از روشنفکران جوامع غربی بشمار می آمدند. مدرسین اسکولاستیک متعصب ارتدکس در پایان سدههای میانه هنوز روشنفکری را احساسی فراطبیعی و ناشی از انوار الهی میدانستند. تمایل به روشنفکرگرایی حتی در بسیاری از سیستم های ایده آلیستی توسط عقلگرایان وجود دارد. در نظام ها و فرماسیون های اجتماعی مانند: برده داری، فئودالی، بورژوایی،و سرمایه داری نقش روشنفکر از نظر:قدرت، عظمت، ساختار، استعداد سیاسی، سطح ایئولوژیک، رابطه با مالکیت وسایل تولید، فرق میکند. روشنفکران در هیچ جامعه ای تشکیل طبقه خاصی نمیدهند چون در روابط تولید نقش مستقلی ندارند آنها از طبقات و اقشار گوناگون بوجود می آیند.
روشنفکر لیبرال معمولا متحد بورژوازی و همکار دولت حاکم است. روابط سرمایه داری او را وادار میکند که به طبقه حاکم و علیه خلق خود خدمت کند. روشنفکر در منابع چپ و در منابع لیبرال عنوانی است نسبتا جوان و دارای چند معنی. لیبرالها روشنفکر را به فردی هوشمند تجسم میکنند که شامل متخصصان میشود و ممکن است علاقه به مبارزه اجتماعی و کمک به زحمتکشان نداشته باشد. پیرامون تاریخ آن گفته میشود در قرن 18 میلادی که بحث حقیقت و شناخت واقعیت از زیر انحصار دین و کلیسا بیرون آمد، و به قدرت تشخیص عقل و تجربه طبیعی اهمیت داده شد، روشن فکران بعنوان قشری سکولار شناخته شدند که اغلب تحصیل کردههای دانشگاهی بودند و در زمینه های علوم انسانی و علوم اجتماعی فعال بودند.
Intellektualismus.
روشنفکر از نظر رفقا و ما زحمتکشان سابق.
آرام بختیاری

روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا

- روشنفکران، قشری اجتماعی میان بورژوازی و زحمتکشان هستند. روشنفکر انقلابی و مردمی با اراده گرایی ولنتاریستی و احساس گرایی پوپولیستی مرزبندی و اختلاف دارد. او نحستین قدم برای پروسه شناخت را رجوع به عقل و خرد و فهم و هوش و تجربه میداند. روشنفکرگرایی بینشی تئوریک شناختی است که جنبه عقلگرایی در پروسه شناخت را مهم و عمده میداند. وی صاحب نیروی قضاوت و تفکر است. با انقلاب صنعتی و پیشرفت علم و تکنیک و رونق اقتصاد، تعداد روشن فکران سریع رشد نمود و در فضای فرهنگی و سیاسی اهمیت یافتند و ارزشمند شدند. بخشی از روشنفکران مردمی و مبارز برای: صلح، عدالت، دمکراسی، سکولاریسم، و رهایی ملی شرکت نمودند و متحد زحمتکشان شدند.
نوع و گروه روشنفکر لیبرال در نظام طبقاتی سرمایه داری اتحادی قوی با بورژوازی و دولت استثمارگر حاکم دارد و مشمول تمام تضادها و قوانین جامعه طبقاتی کاپیتالیستی است. روشن فکران طبقه نیستند بلکه یک قشراند، چون رابطه مشخصی نسبت به مالکیت وسایل تولید کلان ندارند و معمولا در در بخش غیرتولیدی اقتصاد به کار فکری یا به کار خلاق مشغول هستند. قشر روشنفکر جریانی است سیاسی که از طریق عقلگرایی به کار فکری مشغول است و معمولا تحصیلکرده و آموزش دیده است. روشنفکر در زبان لاتین به معنی صاحب اندیشه، فهم و هوش است که گاهی به شکل اغراق آمیزی روی تئوری و تفکر تاکید میکند. نوع اجتماعی و مبارز برخاسته از میان زحمتکشان و طبقه کرگر در جوامع عقب افتاده و طبقاتی کمتر دیده میشود چون کاپیتالیسم مانع ورود فرزندان زحمتکشان به مراکز آموزشی و اکادمیک است.
بخشی از روشنفکران طبقات و اقشار دیگر به طبقه کارگر و زحمتکشان می پیوندند چون سرمایه داری و امپریالیسم قادر به تهیه شغل خلاق و امکان فعالیت آزاد برای همه آنها نیست و خطر جنگ و تهدید بمب اتم و عوارض محیط زیست و احساس از خودبیگانگی مدام هستی شان را نیز زیر سئوال میبرد. سیستم های راسیونالیستی در فلسفه غرب تمایل شدیدی به روشنفکرگرایی دارند، دو نماینده روشنگری در فلسفه کلاسیک بورژوازی و لیبرال هگل و لایبنیتس میباشند. جنبش چپ پیش بینی میکند که بعد از پیروزی سوسیالیسم بر نظام کاپیتایستی، در غالب کشورها روشنفکران مبارز و مردمی در آغاز از طریق شرکت در انقلاب فرهنگی، به نوزایی و تربیت انسان نوین در جامعه میپردازند، و سپس در کنار طبقه کارگر و طبقه تعاونی های دهقانی، برای وحدت روشنفکران و زحمتکشان خواهند کوشید.
سوسیالیستها بر این باورند که قشر روشنفکر در جامعه طبقاتی آنتاگونیستی بدلیل ضرورت تقسیم کار میان کار یدی و کار فکری بوجود می آید. تعداد انها از زمان رنسانس و در عصر جدید بدلایل نام برده در بالا افزایش یافته و به نقش اجتماعی شان اهمیت داده میشود. روشنفکر گرایی ناشی از پروسه عقلگرایی است و نه محصول: غرایز، اراده، انگیزههای ناخودآگاه، یا حواس و احساسات و تصورات. روشنفکر معمولا منتقد اجتماعی و مخالف دولت طبقاتی استثمارگر حاکم است. وی اغلب سکولار، عدالتخواه، آزاداندیش، ماتریالیست، و گاهی از جان گذشته و فدایی است. پیرامون تاریخ روشنفکری و روشنفکرگرایی به وجود متفکران گوناگونی اشاره میشود؛ از جمله به آلکساندر آفریس یونان در قرن 3-2 میلادی که مفسر اثار ارسطو بود و میگفت تمان انسانها به اندازه مساوی و بشکل ذاتی دارای هوشمندی هستند. این نظر او را بعدا در سدههای میان دو متفکر عرب و ایرانی بنام ابن رشد و ابن سینا و متفکر مسیحی بنام آگوستین در فرهنگ غرب و شرق اشاغه دادند. آفرودیس و ارسطو انسان را موجودی عقلگرا بشمار می آوردند که محتوا و نتیجه اندیشگی اش بقول ابن رشد و ابن سینا؛ نه دین بلکه علم و فلسفه است. ارسطو میگفت بردهها فاقد توانایی تفکر هستند.
ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی، روشنفکری را بخشی از عقلگرایی ماتریالیستی میدانست. تعریف روشنفکر و روشنفکرگرایی از قرن 18 میلادی در غرب مورد توجه فرهنگسازان قرار گرفت. سیستم های راسیونالیستی لیبرال تمایل شدیدی به فلسفه کلاسیک بورژوازی مخصوصا نظرات لایبنیتس و هگل داشتند. روشنفکران حامی بورژوازی در جامعه طبقاتی سرمایه داری اغلب از میان تحصیل کردگان طبقه متوسط و هزده بورژوازی عضوگیری میشوند. مارکسیست ها روشنفکران مبارز و مردمی را حلقه اتحاد میان: علم دوستان، رنسانس گرایان سکولار، و مخالفان سیستم فئودالیستی و کلیسا و شاه مطلقه خودسر، میدانند. آگاهی آنها از جمله دست آوردها و ارزش های عصر روشنگری است.
در دوره فئودالیسم و در قرون وسطا گروهی از روحانیون مردمی، بخشی از روشنفکران جوامع غربی بشمار می آمدند. مدرسین اسکولاستیک متعصب ارتدکس در پایان سدههای میانه هنوز روشنفکری را احساسی فراطبیعی و ناشی از انوار الهی میدانستند. تمایل به روشنفکرگرایی حتی در بسیاری از سیستم های ایده آلیستی توسط عقلگرایان وجود دارد. در نظام ها و فرماسیون های اجتماعی مانند: برده داری، فئودالی، بورژوایی،و سرمایه داری نقش روشنفکر از نظر:قدرت، عظمت، ساختار، استعداد سیاسی، سطح ایئولوژیک، رابطه با مالکیت وسایل تولید، فرق میکند. روشنفکران در هیچ جامعه ای تشکیل طبقه خاصی نمیدهند چون در روابط تولید نقش مستقلی ندارند آنها از طبقات و اقشار گوناگون بوجود می آیند.
روشنفکر لیبرال معمولا متحد بورژوازی و همکار دولت حاکم است. روابط سرمایه داری او را وادار میکند که به طبقه حاکم و علیه خلق خود خدمت کند. روشنفکر در منابع چپ و در منابع لیبرال عنوانی است نسبتا جوان و دارای چند معنی. لیبرالها روشنفکر را به فردی هوشمند تجسم میکنند که شامل متخصصان میشود و ممکن است علاقه به مبارزه اجتماعی و کمک به زحمتکشان نداشته باشد. پیرامون تاریخ آن گفته میشود در قرن 18 میلادی که بحث حقیقت و شناخت واقعیت از زیر انحصار دین و کلیسا بیرون آمد، و به قدرت تشخیص عقل و تجربه طبیعی اهمیت داده شد، روشن فکران بعنوان قشری سکولار شناخته شدند که اغلب تحصیل کردههای دانشگاهی بودند و در زمینه های علوم انسانی و علوم اجتماعی فعال بودند.


در زیر تصاویر: لاینیتس و هگل آلمانی- و آفرودیس یونانی.

















س., 16.04.2024 - 09:58 پیوند ثابت
نظرات رسیده

اصغر جیلو : اگر ملت به مفهوم  معاصر آن  در نظر باشد ما فقط يك ملت داريم. ملتهاي ايران اصطلاحي نادرست و خطرناك است  و چنين است أقليتها ي ملي. 
پايه هاي نظري يك ملت بودن ساكنان ايران  طي تجربه تاريخي بعد از مشروطيت موضوع  مجادلات نظري  بي پايان بوده و هنوز هم  به سر انجام نرسبده  است. يك گرايش در اين مجادلات، حذف يا نديدن تفاوتهاي پر رنگ فرهنگي و  زباني بوده كه غالب هم بوده و به نوبه خود به ايجاد واكنش متقابلي به همان ميزان زيانمند گشته كه از درون اين نفاوتها  ملتهاي متفاوت را  بيرون كشيده است.
نظريه ايران واحد و دموكرات بايد با هر دو گرايش فوق
مرزي روشن و شفاف داشته باشد.  تا به امروز اپوزيسيون جمهوري اسلامي چه در داخل و چه خصوصا در خارج به يك فهم واحد  در اين  مورد دست نيافته است.
هيچ يك از پيشنهادات موجود نتوانسته به اين مشكل پاسخ روشن و قطعي بدهد.  نه فدراليسم قومي و نه نفي تفاوتها و عدم پاسخ به آنها كه در واقع نفي پاسخ به رفع تبعيض هست كه هر دو بسيار زيانبار براي يك وحدت ملي است.
فرمول حقوق واحد شهر وندي يكسان و همگاني   نيز قادر به حل همه پرسشها نيست ولي ميتواند و بايد .
كار پايه نظري وسياسي براي رسيدن به تعريفي واحد از مقوله رفع تبعيضاتي باشد كه رنگ قومي دارند.

س., 16.04.2024 - 09:42 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
آرزوی نابودی ایران و مردمش؛ زیرا عقاید فرقه ای مقدّسند!

درووود بر ابوالفضل عزیز!

باز هم بحثی مختصر برای تکیه نکردن به عصا و دوچرخه سواری کردن!

همانطور که تمام عشقهای صمیمی و اصیل با ناکامی روبرو شدند، عشق تو نیز کامیاب نخواهد شد و به تراژدیهای تاریخ خواهد پیوست. فراخوان را برای کسانی باید صادر کرد که «گوش طبیعی و گوش هوش» داشته باشند. کسانی که مادرزاد، «گوش هوش» نداشته اند و گوشهای طبیعی خود را با دست خودشان بریده اند، چگونه میتوانند بشنوند که آدم بخواهد برایشان فراخوانی نیز صادر کند؟.

بردار اگر وقت کردی یه نگاه تورقی به کتابهای من بینداز، سراسر آنها مملوّ از انتقادات گسترده به اخلاقیات ایرانیان است که خودم را نیز مشمول میشود با این تفاوت که من در جدال با خودم خیلی سرسخت و قیراطی رفتار کرده ام و از طرف دیگر در باره راهگشائیها و پیشنهادها و امکانهای اجرایی بحث کرده ام آنهم از بیست و هفت سال پیش تا امروز.  ولی هیچکس گوشش بدهکار این حرفها نبوده و نیست؛ زیرا همانطور که گفتم، حضرات مدّعو نه گوش هوش دارند، نه گوش طبیعی. اینهایی که تو و دیگران میشناسید، هیچگاه دور میز باهماندیشی و همبستگی و همپایی و همدردی و همگرایی جمع نخواهند شد؛ بلکه ترجیح میدهند آنهم با جان و دل که ایران و مردمش از روی کره زمین محو شوند تا قداست عقاید فرقه ای و گروهی و سازمانی و حزبیشان جاودان بماند. حقیقتهای کذّایی حضرات بر واقعیّت ایران و مردمش، اولویّت دارند. حضرات اگر واقعا ایران و مردمش را از جان و دل دوست میداشتند، محال بود که خلفای الله بتوانند چهل و پنج سال تمام بر ایران، گیوتندار اقتلویی بمانند و همچنان با بی شرمی تمام به کثافتکاریهای خودشان ادامه بدهند؛ ولو خودشان در باتلاق کثافتکاریهای خودشان سرانجام جمعا غرق شوند.

احتمالا خواهی پرسید پس چه باید کرد؟. اینطور که نمیشه. الان برایت توضیح میدهم.
سرنوشت ایران را در همان تواریخ رسمی که نگاهی بیفکنی از عصر ساسانیان تا امروز میتوانی تمییز و تشخیص دهد. میبینی که همواره «نیرویی مخرّب» از بیرون به قلمرو حُکّام وقت حمله کرده است و به دنبال حملاتشان، تغییراتی در سراسر ساختار اجتماعی و کشوری و فرهنگی مردم ایران ایجاد شده است. دو تا از بهترین منابعی که به حیث منابع تاریخی محسوب نمیشوند؛ ولی آیینه تمام نمای تحوّلات تاریخی ایران میتوانند باشند، کتاب زنده یاد «ملک الشعرای بهار» است به نام «سبک شناسی» و یکی دیگر نیز کتاب «تاریخ ادبیات ایران» از زنده یاد «ذبیح الله صفا» که یه تار گندیده موی او را من حاضر نیستم با تمام تاریخ نکبت بار اسلامیّت عوض کنم.
من با آنچه خودش را اتیکت بی مسمای «اپوزیسیون» زده است – مهم نیست چه کسانی هستند و چه هارت و پورتهایی میکنند – هیچ اعتقادی ندارم؛ زیرا بی مایه بودن و ناکارآمدی خودشان را مکرّر اندر مکرّر اثبات کرده اند و هر دفعه فقط توانسته اند به سرتا پای همدیگر با احترامات فائقه و واکنشهای چاله میدانی برینند و برینند. من به تنها نیرویی که امیدوار هستم، همان مردم ایران در داخل و نیروی جوانان و نوجوانان و بیدارفهمان و مسئولان و دلاوران و میهندوستان ایرانی در داخل است که احتمالا بتوانند کاری کارستان را پیش ببرند و موجب تحوبلات رضایتبخش در ایران شوند. سوای این امید میتوانم فقط چند چیز را احتمال نیز بدهم که باید منتظر بود و دید که روزگار به کدام گزینه اولویّت خواهد داد.
1- بیگانگان در معنای وسیع کلمه تصمیم خواهند گرفت که برای درو کردن خامنه ای و کندوی وابسته به او بر گرایش شاهزاده رضا پهلوی با شرط و شروطهای لازم سرمایه گذاری کنند و به مقاصد خود برسند که صد در صد از قبل چنین اقدامی خیلی از مسائل از لحاظ تئوریک حلّ خواهند شد؛ ولی ممکن است از لحاظ پراکتیک، عواقب وخیمی نیز داشته باشند.
2- یا اینکه اسرائیلیان کار را یکسره خواهند کرد و وارد جنگی ضربتی علیه بیت رهبری و ارگانهای تابعش خواهند شد و مردم نیز از فرصت استفاده خواهند کرد و سیستم فقاهتی را واژگون. پیامدهای چنین اقدامی نامعلومند و پیشاپیش نمیتوان گفت که چه خواهد شد.
3- یا اینکه مدّعیان «اپوزیسیون» بالاخره به «گوش هوش» مسلّح خواهند شد و گوشهای طبیعی خود را بازخواهند یافت و قبل از اینکه حوادثی ناگوار اتّفاق افتند، به سوی «همبسستگی با همان پرنسیپهایی که من سالیان سال است فریاد میزنم» پا پیش خواهند گذاشت و چرخ تحوّلات را به نفع ایرانیان و تمام مردم منطقه خاورمیانه تغییر خواهند داد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
س., 16.04.2024 - 09:32 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.