هریک از ما ناخواسته و اتفاقی تبار تاریخی بیگانه و شناسه فردی ـ اجتماعی ـ جغرافیائی یگانه ای دارد؛ و بیرون از وزن، شکل و گسترهِ کمی و کیفی آن، اصولا حتی اگر قائم به ذات هم نباشد باز به دوری از دیگران متمایل بوده و هست، و توامان ویژگی ناگزیر ملی خود را اگرچه بی هوده، اما دلبخواه چسبیده و بارش را برکول می کشد و برایش نیز سخت کوشاست. او بی گمان دارای یک میدان دید، نسبت به هستی، و یک برگزیدگی سبک و نحوه زندگی برای خود و دیگر هم سانانش می باشد. در این نظم و نگاه بلند تاریخی، تجربی، تکراری، و مهمتر از همه سلیقه گرائی های فردی ـ جمعی که به باور و عادتِ ملی فراروئیده است، مجموعه ای از خوی، خواست و خصلت های دیرینه نیز حاکم شده، و رویدادهای فراوانی در تکوین چسانی حفظ علایق، به این تفاوت های فرهنگی ـ ملی، چنان جای پای محکمی یافته است، که می تواند چگونگی دوستی و دشمنی ها، مرزبندی ها، سمتگیری ها، ستیزه جوئی ها و چشم اندازهای مستقل ذهنی، عینی و آتی زندگی انسان ها (ملیت ها)را تعریف و در هرگوشه ای از این دنیا وظایف آنانرا روشن نموده و الزاما، بازتاب های خاص آنها را نیز دیکته کند و اغلب می کند. رودرروئی انسان با انسان بخاطر این دلبستگی های فرهنگی که همزمان مصیبت ستم سرمایه و دیکتارتورها را بر تارک همگان سوار دارد، سزاوارنیست و جز ویرانگری هولناک فردا نمی باشد، و بسود دشمنان همبستگی نوع انسانی می انجامد. و نه به ضرورت همسوئی مشترک خود توده های ملت های همدرد، و برابر مبارزه متحد طبقاتی و تبعیض ستیزانه و برابریخواهانه است.
بنا بر این پذیرش این ویژگی ها و استقلال خواهی های فرهنگی و داشتن اراده مستقل و آزاد آنها، کم هزینه تر و سازنده تر از رد جبری هرکدام است. زیرا بخش بزرگی از این برگزیدگی های سنتی، محصول تدریجی قرن ها اوج و فرودهای خاص زندگی "پیشینیانِ همرنگ" و متأثر از کنش و واکنش های آنان در یک جغرافیای فرهنگی سیاسی اقتصادی معین هویت یافته است. و بخشی نیز نتیجه مستقیم دریافت و ثمر عمر سپری شده ی خود امروزها می باشد که ناگزیر به آن وابسته اند و عادت، باور و دلبستگی آگاهانه، یا ناخودآگاهانه دارند که کندنشان ساده و کنارزدنشان مجاز نیست و طبعا ملیت ها اگر بتواند در برابر هرگونه تعدی به آداب و سنن و حقوق خویش با حساسیت تمام پاسخ می دهند و برای نگهداری و گستراندن مطلوب های شان، هریک برای خود تعهدهای ویژه ابا و اجدادی قائل هستند که نام عمومی هرکدام آنها می تواند نوعی جهانبینی، وصفی فرهنگی، دلبستگی موسیقائی و بی گمان تمایل آموزش به زبان خودی و یا در بدترین حالت، برای بخشی هم، فرصتی در جستجوی برتریجوئی، بدلیل تعلق خونی ـ یا تبختر نژادی باشد که تحقیربرانگیز و بسیار مخاطره آمیز است. نقطه مقابل آن در عرصه خردورزی نوعدوستانه اما، جای هیچ شکی ندارد که نام جهانی او همبستگی "نوع انسانی" می باشد که یکراست تابع جایگاه و منافع طبقاتی و لزوما فراملی ست.
بهررو جای گمان ندارد که دخالت، تحدید، تحقیر، و یا هرگونه تهدید و چشمپوشی بر نابرابری ها در این حوضه های مهم حقوقی حقیقی واقعی فردی جمعی ملی در یک کشور رنگین به هیچوجه روا نیست و می بایست آگاهانه از گزند دیگر گرایش های تمامیتخواه و تندروی ملیت های قوی که وزن عددی بالا دارند به یاری قوانین اساسی تفسیرناپذیر پرهیزداده شود. زیرا این ویژگی ها را آنگونه که هستند باید پذیرفت و "ناگزیری"چند و چون جغرافیائی تاریخی زبانی فرهنگی ملی ملیت را که قرن ها وجودداشته و هویت هرکدام از ملیت ها را در برابر دیگر ویژگی های فراوان ملی در کشورما از یکدیگر متمایز کرده و می کند آشکارا پاسداشت. و همه ی این گوناگونگی ها برای وابستگان شان ارزشمند و ستودنی ست؛ همانگونه که دیگران مشابه هم چنین وابستگی ها و دلبستگی هائی به مجموعه این و یا آن نوع دلبخواهی، برای خویش باوردارند. پس بایسته و شایسته است که علایق ملیت ها و آنگونگی هریک همواره مورد احترام متقابل قرارگیرد تا مگر فرهنگ انسانی و سیاست چندقطبی و مسالمت جویانه رنگین، راه دوستی فراملی و همبستگی طبقاتی را در بستر ساختارهای کثرتگرا و غیرمتمرکز بگشاید، و تشویق و تعمیق یکپارچه کند.
با این پیشگفتار کوتاه برگردم به پایه این نابرابری ها، ناخوانائی ها و نارسائی ها، و دعواهای تاریخی و کلی خواست اِعمال سلایق ملیت ها که منشأ بحق داشته و دارد، و زمینه ستیزناک آن، ناشی از سرکوب های تاکنونی شیخ و شاه بوده که خواست امروزین حق تعیین سرنوشت ملیت ها را ایجاب کرده و ناگزیر، مخالفت با آن پاسخی جز رودرروئی های ویرانگر و خونبار نداشته و نخواهدداشت. بایستی هرچه زودتر اهرم و ظرفی برای این عادت ها، باورها و خواسته های سرکوب شده کهنه یافت و مشتاقانه دست مهر به آنان داد و پذیرفت که بر حقوق شهروندی آنها ناگوار و نابرابرانه رفته است و دیگر با شیوه پیشین نمی توان همبستگی سراسری و آزادانه را اراده گرایانه تداوم داد. زیرا، شیوه های تاکنونی کارائی اندکی هم نداشته و ندارند و راهکار پیشگیر و هوشیار شایسته است راهبردی و سیاستی فراخ و فدرالیستی ( که باید پیرامونش دیالوگ غیرمتعصبانه داشت)برای خودمدیریتی ملیت ها در مسیر حق تعین سرنوشت آنها، آنهم توسط اراده ی مستقل و آزاد خود آنها بیابد و در آنصورت همبستگی ملیت ها را در چهارچوب کشور ایران، دلبخواهانه برانگیزاند تا آگاهانه و انتخابی هر ملیتی بتواند در کنار دیگر ملیت ها سنگر ایرانگرائی خویش را خود برگزیند. چراکه همبستگی با زور نه درست و نه کارآمد است. مگر با زور و اسلحه می توان ایرانی ماند؟ حق تعیین سرنوشت تا سرحد جدائی جزو حقوق پایه ی ملیت هاست؛ اگرچه آگاهی تاریخی مردمان ایران و جهان در راه مبارزه با بهره کشی انسان از انسان، بسوی همسوئی های فراملی و طبقاتی و جهان وطنی ست، و خود من نیز با جدائی و هرگونه تجزیه طلبی در ایران به صِرف خواست فرهنگی مخالفت سرسختانه دارم؛ چراکه هیچ ملیتی به تنهائی پیروز نمی شود و محکوم به شکست است؛ اما با سرکوب استقلال جویان نیز هرگز سر سازگاری ندارم.
بیایید اقرارکنیم که در سیاست تاکنونی کشور رنگین ما ستمگری مذهبی، ناسیونالیسم ایرانی و شوینیسم آن حرف آغاز و پایان را زده، و هرگز بازتاب اراده اجتماعیِ ملیت ها نبوده، و سنت مرسوم رواداری و حقوق شهروندی و چندپایه وجودنداشته، و ناچار فرصت قطب بندی های خودگردانی در گذشته و حال جای پای مدنی، قانونی و همه شمول نیافته است. زیرا قوانین در چهارچوب تنگ"فرهنگ ملی ایران"تمرکزداشته و اصولا همین شیوه به انکار رنگینی ملیِ ملیت ها برخواسته و بر برابری حقوقی آنها در قالب ایران یکدست سایه افکنده و به همین خاطر ستم، نابرابری و غیرستیزی های بسیار کهنه ای را به همبستگی آگاهانه و دلبخواهی ملیت های ما تحمیل شده است.
فدرالیسم، حقوق بشر و حق تعیین سرنوشت ملیت ها تا سرحدجدائی، بینش و دانش شگرف جوامع متمدن می باشد که ما ایرانی ها هنوز قادر به هضم آن نیستیم و نمی توانیم بردبارانه پا به میدان دیالوگ آزاد و سازنده آن یگذاریم و در نتیجه هنوز پی به علل خوب، بد و خطرناکی دادن حقوق مستقل ملت ها نبرده ایم. امروزه برجسته ترین اندیشه ورزان مترقی و نوعدوست، اغلب چپ اند، که دیریست آنها پی به راز مبارزه ی فراملی و نوع انسانی فکر و باور کرده و رودرروئی انسان با انسان را بخاطر سرکوب سلیقه ها و دلبستگی های فرهنگی جنایتکارانه دیده و می بینند؛ همانگونه که برابر راسیست ها، پانیست ها، ناسیونالیست ها و شوینیست ها هم بی هیچگونه سازشی ایستاده اند. فراموش نکنیم که پیدایش قلل قطبی طبقات، و فروریزی تمرکز قدرت تکقطبی، تقسیم قدرت سیاسی میان استان های کشور، تقویت و تعمیق و تعدد آزاد فرهنگ زبانی عقیدتیِ ملی در میان ملیت ها، و حقوق تعیین سرنوشت و... هرگز به یکپارچگی سراسری ما در صورت پاسخ درست بخواست ملیت ها، آسیب نمی زند؛ بل بیشتر تعهد و همبستگی مسئولانه آنها را بسود سیاست چندسویه تشویق می کند. و نه پایه های ناسیونالیسم و خردستیزی های ناسیونالیستی و پانیستی را!
حق آزاد و آگاهانه ملیت ها در ظرف کلان ایران نه با زور دادنی و نه ستاندنی ست. تازه یادمان نرود که تیغ بی رحم و تیز بهره کشی سرمایه که اصلا تابع منافع ملی نیست، قادرست پوست تک تک ملیت های منفرد را بسادگی توسط بورژوازی ملی و وابسته یکجا بکند و خردورزان آگاه ملیت ها هیچگاه تن به بندگی سرمایه سالاران داخلی و جهانی که هم پشت همدیگر هستند نمی دهند. برای من لرستانی آمال و اهداف خودم، با هرکدام از بلوچ ها و عرب ها و آذری ها و کردها و ترکمن ها و گیلانی و مازندرانی ها و... خواستی یکسان است و هیچکدام از آنانرا از خودم کمتر ایرانی نمی دانم. بگذارید یادبگیریم و بتوانیم با تقسیم برابر حق زندگی برای ملیت های زیر ستم، یگانگی انسانی را سازمان دهیم.
بهنام چنگائی 29 شهریور 1395
دیدگاهها
جناب مجددی سلام؛
دوست گرامی! از اینکه بجای بحث و تبادل دانش و بینش و آگاهیرسانی، مدام سردرگم یافتن کنایه و متلک گفتن بمن هستید و وقت خود و مرا میگیرید، جدا برایتان متاسفم.
در طول پانویش ها من سعی کردم که این نقطه ی ضعف شما را با بردباری و روشی اخلاقی و انسانی تشدید نکنم، ولی ظاهرا موثر نبوده است.
دوست من! بار پیشین با صمیمیت تمام گفتم که من بسیار مسرور و قدردانم که مسئولین سایت ایران گلوبال، این ظرف گسترده و بی قید و شرط را برای همگان مهیا ساخته اند تا مگر ما با دیدگاه های رنگین و سرکوب شده، در این فضای باز، باهم بیشتر آشنا شویم و هرچه بهتر در مسیر روشنگری و افشاگری جنایت های رژیم ستمگر شیعی و برای بیداری توده ها کار روزنامه نگاری متعهدانه کنیم.
من براستی نمی دانم که چرا شما از این اهرم ارزشمند موجود استفاده درست و سازنده نمی کنید و عکس آن، تنها به متلک پرانی مشغولید؟! تندرست باشید
جناب بشریت حیران هزار سال این
این رو خود شما در زندگی نامه
ایران بدون ترک و فارس باقی
http://iranglobal.info/node/56807
جناب اسامه مجددی سلام؛
برادر من چه شده که شما اینچنین یکباره عصبانی شده اید؟ قدری انصاف، چیز بدی نیست. من که شما را تحقیر و یا توهین نکرده ام که شما را برآشفته باشد! بلکه درست برعکس آن، من شما را همانطوریکه هستید و فکر می کنید پذیرفته و بسیار هم دوستانه با شما وارد گفتمان صمیمانه شده ام. بنا بر این براستی نمی دانم چه شده است که شما اینگونه دست به تندی زده و بر من تهاجم ناروا برده اید؟!
من تنها از شما خواستم که مواضع سیاسی خود را اگر خواستید برای "خوانندگانِ" پانویس های ما بازگو و تاحدی روشن کنید.
و اینک هم از شما انتظاردارم که نگذارید ما همدیگر را بخاطر عقاید و باورهای مان ملامت و سرزنش کنیم! این شما هستید که تصمیم گرفته و خواهیدگرفت با من دیالوگ داشته و یا نداشته باشید؛ اما احترام متقابل را نباید فراموش کنید.
دم آقای چنگائی گرم. شروع و
سلام جناب Anonymous؛
شما نوشته اید:
برای ایران فدرالیسم و هر گونه کاهش قدرت مرکزی سم است. حتی دموکراسی هم به شیوه فعلی بدرد ایران و سایر کشورهای خاورمیانه نمی خورد.
دوست گرامی! این نگاهِ محافظه کارانه ی شما به فدرالیسم، رد دمکراسی توده ای و بدبینی آشکار نسبت به تقسیم قدرت سیاسی نیز، در نوع و برای خود می تواند دلایلی داشته باشد، و دارد. ولی برای من جز جبرگرائی و سرنوشت پذیری مأیوسانه بیش نیست.
لطفا دیدگاه خود را بهتر بشکافید! و ایکاش برایمان بیشتر شرح می دادید که درک شما از فدرالیسم و حقوق شهروندی مردم و حق تعیین شرنوشت ملیت ها چیست؟
و سپس در پایان پانویس نیز چنین نوشته اید:
بساط دموکراسی فعلی در ایران هم باید هر چه سریهتر برچیده شود .
دمکراسی؟! پس لطفا برای ما روشن کنید که کدامین بساط دمکراسی در ایران وجوددارد که باید برچیده شود؟
منتظر پاسخ شما خواهم ماند. باسپاس
جناب اقای چنگایی بحث درباره
شما دیگه عمرات گذشت برو این اخر کاری را خوش باش نمیخواد مثل خمینی تو 80 سالگی کشوری را به خاک سیاه بنشانی
این آقای چنگائی هم فقط با
جناب اسامه مجددی سلام؛
من در پانویس های پیشین تلاش کردم دیدگاه هایم را پیرامون سوژه ی مقاله و نقد شما، قدری بیشتر شکافته و تشریح کنم و کردم، و اینک نیازی بیشتر به تکرار آنها نیست.
حالا از شما می خواهم آنگونه که می خواهید برایمان روشن کنید که شما در این حوزه ها و چالش های گفتمان موجود، چه راهکارها و راهبردهائی دارید و به هریک از محورهای آنها چگونه پاسخ می دهید!؟
باسپاس
برای ایران فدرالیسم و هر گونه
یک اقتدارگرایی مرکزی سکولار مبتنی بر ایرانشهری و یک ملت سازی بر پایه یک ملت یک زبان یک پرچم باید برقرار شود.
جناب چنگایی باز هم متوجه
من از این صحبت میکردام که ایران یک کشور بی چیز و فقیر در فلان گوشه اقیانوس اطلس نیست که بیشتر مردم دنیا حتی اسم اش را هم نشنوند و ندانند
منظور من این بود که چه جمهوری اسلامی باشد یا نباشد تا زمانی که ایران یک قطره نفت یا گاز یا سایر منابع داشته باشد و به خاطر جایگاه ژئوپلتیکی ایران در اسیا امپریالیسم و استعمار نو دست از سر مردم ایران و کشور ایران بر نخواهند داشت
امروز حداقل بعضی از نیاز ها اولیه مثل امنیت فراهم است نمیتوان سر این داشته ها قمار کرد این را شما نمیتوانید درک کنید چون احتمالا در شرایطی مثل ما در همسایگی قومی ... ....
حالا اگر شما راه حلی داری که مردم چیزی از دست ندهند و پیشرفت کنند یعنی چیزی های دیگه ای به دست اورند نه اینکه همین را هم از دست بدهند برای همه بنویس
جناب اسامه مجددی سلام؛
کوتاه شده ی نقدهای شما این ها هستند:
فرمول هایی که حضرت عالی می پیچی برای ایران ناکارامد است به دلایل زیر
الف: ایران نه اروپا است و نه حتی کشوری در یک منطقه ارام، ایران در جایی قرار گرفته با نام خاورمیانه که الان نزدیک به 100 سال است رنگ ارامش را ندیده(تاکید میشود حتی یک ثانیه در این صد سال بی درگیری و جنگ نبوده)
ب: تکثر گرایی در جامعه جهان سومی ؟
پ- فدرالیسم در جهان سوم = عراق = سوریه = نیجریه
اگرچه شما ننوشته اید که جایگزین پیشنهادی شما برای ایران فردا چیست! اما می توانید در پانویس بعدی به آنها اشاره کنید.
دوست من! ایران اگرچه در خاورمیانه ی دیکتاتورهای لائیک و مذهبی، و سرسپردگان امپریالیسم آمریکا و یارانش قرارداشته، و پیگیر مبارزه های گسترده آزادی و استقلال طلبانه، ضداستبدادی و برابری جویانه اش سرکوب و نیروهای انقلابی و مردمی اش تار و مار شده اند ـ
سلام جناب اسامه مجددی؛
و نوشته ی شما:
جناب چنگایی مگر من چی نوشتم که شما لطف کرده برتابیدید
الف: چرا این مکتب کومونیست که شما داری براش بال بال میزنید خروجی هایی مثل کره شمالی -چین مائو-کوبا -رژیم خمر های سرخ داشته لطفا حرف اخوندی تکرار نکنید که نا در این 1400 سال اسلام ناب نبوده حالا من میخوام برای شما بیاورام
دوست گرامی پیش از همه خواهش دارم که به من حق انتخاب عقیده و وجدان آزاد را بدهید، تا خود شما نیز متقابلا شامل این حق انتخاب آزاد و داشتن عقیده مستقل باشید. آیا من تا بامروز مانع ابراز عقیده شما بوده و یا شده ام؟ اگر چنان بوده بگویید تا آنرا سریع به کنار نهم!
من بارها برایتان نوشته ام که ترجیح می دهم شما را به همفکری سالم و سازنده دعوت کنم، تا هرگونه مشاجره ی بی هوده و تعصب برانگیز! زیرا که برای هردومان و دیگر خوانندگان نوشته های ما، هرگز و هیچگونه سودی نخواهدداشت.
جناب چنگایی:
فرمول هایی که حضرت عالی می پیچی برای ایران ناکارامد است به دلایل زیر
الف: ایران نه اروپا است و نه حتی کشوری در یک منطقه ارام، ایران در جایی قرار گرفته با نام خاورمیانه که الان نزدیک به 100 سال است رنگ ارامش را ندیده(تاکید میشود حتی یک ثانیه در این صد سال بی درگیری و جنگ نبوده)
ب: تکثر گرایی در جامعه جهان سومی ؟؟؟؟ همین الان من اگر فرصت پیدا کنم با چند تا از این اقوام محترم تصویه حسابی میکنم در حد استالین(بدون شوخی برات نوشتم)
پ- فدرالیسم در جهان سوم = عراق = سوریه = نیجریه
شما در محیطی نشستی که مردام اش به بلوغی رسیدند که حتی نژادهای دیگر را هم تحمل کنند همان مردمی که هفتاد سال پیش برای هم کوره ادم سوزی میساختند پس لطفا این بحث ها را بگذار برای یک دویست سال دیگه که مردم ایران هم به این نقطه برسند غوره نشده کسی مویز نشده یک شبه هم کسی ملا نمیشه (نمونه تجربه شوروی )
سلام جناب تهرانلی؛
نوشته اید:
با تشکر از اسامه مجددی. من هم با صحبت ایشان موافقم. آقای چنگائی واقعا اگر کمونیست است، باید به چین یا کره شمالی برود. شترسواری دولا دولا نمیشود.
دوست گرامی! قدری به فضای نفرین شده سیاسی گذشته و حال کشورمان بنگرید و محصول آنرا درست بازنگری کنید، تا دریابید که چه بر همه ما بیرون از دیدگاه فردی و پایگاه طبقاتی و صف بندی اجتماعی مان رفته است.
و تنها آنگاه خواهیددید که شخصیت، تفکر و چشم اندازهای انسانی ـ آرمانی من و شما و اسامه مجددی محصول جامعه ای فقیر، ساختاری خودکامه و قوانینی بشدت یکسویه و خفقانی بوده است.
ساختارهائی بسته ای که هیچگاه در آن برای هیچکس، فرصت همفکری متمدنانه، دیالوگ بی تعصب و دادستد بدردبخور و اندیشه ورزانه ی آزاد وجودنداشته است.
اگر شما هم چنین می بینید؟! پس بیایید به همدیگر فرصت ابراز عقیده دهیم و دست از روش های منحط برداریم
آقای چنگائی، دوست گرامی بهتر
جناب چنگایی مگر من چی نوشتم
الف: چرا این مکتب کومونیست که شما داری براش بال بال میزنید خروجی هایی مثل کره شمالی -چین مائو-کوبا -رژیم خمر های سرخ داشته لطفا حرف اخوندی تکرار نکنید که نا در این 1400 سال اسلام ناب نبوده حالا من میخوام برای شما بیاورام
ب: فقط یک مورد نام ببر که مکتب کومونیسم کشوری یا ملتی را خوشبخت کرده باشد
پ: چرا شما که کومونیست هستی در یک کشور کومونیستی زندگی نمیکنی مانند کره شمالی یا کوبا چرا نشسته ای در یک کشور سرمایه داری و با استفاده از امکانات همین سرمایه داری زندگی کرده و بر علیه همان ها هم قلم بر کاغذ میسابی(ببخشید کیبورد فرسایی) خب بلند شو برو کوبا یا کره شمالی که کومونیستی اند زندگی کن اگر نمیخوای بری چرا نمیری ؟
ت: چرا رفیق پل پات و مائو و استالین بد و اخ هستند در صورتی که اندازه شما در کومونیسم به اندازه قوزک پای انها هم نمیرسد
با تشکر از اسامه مجددی. من هم
سلام جناب اسامه مجددی؛
دوست گرامی نه من و نه هیچ کس نمی خواست و اصولا دلبخواه نمی خواهد کشور خود را ترک کند و ساکن یک دیار بیگانه و غریب باشد. این اصل را لطفا هرگز فراموش نکنید و دست از کنایه های اینچنینی ناخوشایند بردارید.
با اینوجود، پاسخ من به نقد شما پیش از همه حرمت به دیدگاه کاملا مغایرتان با من است، که با همه اختلاف نگرشی که با شما دارم، آنرا برمی تابم.
اما این هرگز بدین مفهوم نیست که شما مرزهای اخلاقمند سیاسی اجتماعی را کنارگذارده و به میل خود مرا برچسب خمرسرخ بزنید و بنامید.
پس اگر علاقمند به چهارچوب محتوای سیاسی مورد نظر خود هستید و نسبت به آن متهد، و همزمان دیدگاه های مرا ناسازگار با آن اهداف می بینید. بهتر است بجای کنایه و سرزنش من و چشم اندازهایم، آنها را با دلایل مورد نظرتان به نقد بکشید تا سپس با هم همفکری سالم و سازنده داشته باشیم.
منتظر پاسخ هستم! تندرست باشید
جناب بهنام چنگایی که میخواهی
پیش از همه این ها توضیح بده چرا در کشور های اروپایی نشستی و زندگی میکنی و بر علیه همه چیز این کشور ها که از سرمایه داری و استعمار امده سخنرانی(ببخشید قلمرانی) میکنی
بلند شو برو کره شمالی و چین و کوبا زندگی کن
ان وقت ما باور میکنیم تو واقعا یک مارکسیست هستی حداقل از محیط ساخته مارکسیسم و رفقا فرار نمیکنی
لرستان!!!
در نقشه کردستان بزرگ پانکرد های تروریست لرستان جز کردستان هست اعتراض کنید سرتان را میبرند.
جناب سازاخ سلام؛
من بخودم اجازه نمی دهم که شما را به خاطر این بدبینی ها و چشم اندازهای تیره یتان ملامت کنم. اما اجازه می خواهم از شما درخواست که به توان توده ها باور بیاوریم و ( گل دوراخ و سازاخ)!
حقیقت را بخواهی من و رفیقم جناب جداری که شما اشاره کرده اید و دریغا که ایشان را من نمی شناسم و همه ی ما های همفکر در سطح ایران و جهان، تناسب و تعادل عقلی و عاطفی خودمان را با این اهرم های انسانی ـ مردمی حفظ می کنیم و بیاری چنین نگرش هائی روح و جان و اندیشه هایمان را به امید فردائی بهتر و انسانی تر برای هموندانمان جلا می دهیم.
البته در این راه توپ و تشرهای مخالفان را هم بجان می خریم اما تلاش ها بر سر اندکی دگرگونی اجتماعی بسوی انسانمداری ها را قطعا ادامه خواهیم داد، حتی اگر در زمان زندگی خود شاهد پیروزی مردم و اعِمال اراده ی آزاد و شکوفائی قدرت توده ها و ساختار مردمی آنها نباشیم.
باسپاس
جناب اقای تورک اوغلی اوغلو
جدیدا خیلی پر کار شده اید
این چند روز که رفیق ات یکنفر نیست با چند تا اسم کامنت میگذاری
تورک اوغلی- اتش -تهرانلی -تورک سرافراز - Anonymous
لطفا دیگه انکار نکن حتی نرم افزار نشا ن میده با احتمال 99.5 درصد همه این کامنت های با این نامها را شما نوشتید
بعد اعتراض هم میکنی به نحوه کامنت نویسی در تارنگار
جناب آتش سلام؛
پرسیده اید:
طرح عملی شما برای این اعتلاف فدرالی چه بوده ؟ و چه می تواند باشد ؟ و چه رلی به پتانسیل سازندۀ آذربایجان قائل هستید ؟
جناب آتش! اگرچه ائتلاف به معنی " به هم پیوستن، با هم پیوستن با هم شدن " است، ولی در این راستای که شما نوشته اید منظور نیست. زیرا فدرالیسم یک ساختار و شیوه قانونمنداری سیاسی ست که چگونگی آن تصویب می شود و طبق مصوبه های آن ایالت ها ناگزیر به اجراء هستند؛ و یا اختیارهائی طبق قانون اساسی دارند که مستقلا به پیش می برند و تابع مرکز نیستند.
اما فدرالیسم مورد نظر من چیست؟
شاید بتوان چنین کوتاه و مفید بیان کرد که این راهکار هرنامی می خواهد داشته باشد مهم نیست، اما یک اصل را می باید پیوسته تابلوی راهنمای خود و اهداف کوتاه و بلندش کند که هرگز " میان انسان ها و فرهنگ و عقاید آنها" هیچ نابرابری های را برنتابد و کاملا پشتوانه ی اراده اجتماعی باشد!
بهنام جان تصور می کنم، درک
آقای چنگائی سلام ، برای
طرح عملی شما برای این اعتلاف فدرالی چه بوده ؟ و چه می تواند باشد ؟ و چه رلی به پتانسیل سازندۀ آذربایجان قائل هستید ؟
سلام جناب شمار1
کاملا درست است پیرامون حق تعیین سرنوشت ملیت ها ایده ی برجسته ای بعنوان الگو وجود ندارد و اینجوری هم بهتر و مفید تراست. زیرا سمبول های فدرالیسم و اشکال جهانی آن، بیشتر محصول منطقه ای خود آنها بوده و ناگزیر ما هم ضروری، بایسته و سزاواراست برای قوانین انسامدارخویش و رنگین فرهنگ خود، چگونگی این ساختار فدرالیسم ایرانی پیداکنیم.
با مقایسه دست نوشته ها، معلوم
جناب بشریت شما همان خراسانی
جناب بشریت شما همان خراسانی سابق هستی که چند کامنت با همین مضمون دارد؟
دست بردار از این فدرال بازی ها. ایران قابل مقایسه با سوییس و کانادا یا انگلیس و اسکاتلند نیست. ما در اینجا صاحبخانه داریم و مهمان. مهمان حق تقسیم خانه مهمان را ندارد. فکر نکن کشور از هم بپاشد و کوچکتر شود مشکلات هم کوچکتر میشود. مملکت را تکه پاره می کنند در همان تکه های کوچک نیز همین تفرقه ها را درست می کنند. وضع کشور کوچکی مثل بحرین را ببینید یا ارمنستان و جمهوری باکو. رد قوم و قبیله ها یا بقول اینها ملیتها را بگیرید به زمان صفویه به بعد می رسد. این تازه واردان که کاری بجز تخریب تمدن ایرانی نداشتند امروز باید سربه زیر به حقوق شهروندی زیر سایه فرهنگ غالب ایرانی قناعت کنند. با قوانین تجاری ایران اگر آشنا باشید باید بگویم قومیتها حق سرقفلی ممکن است داشته باشند نه حق مالکیت
تمام کن این بحثها را ساده لوحی هم حدی دارد
این بهمن موحدی با افکار
از مختوای کامنت ها و نظرها
در میان استبداد و جدایی طلبی، راه حلی اس که نام های مختلف و جزئیات اندکی متفاوت ارائه می شود. مردم سالاری غیر متمرکز (فدرال دمکراسی). اما با وجود انواع بسیار موفق ان در ترایخ تاکنون، از سوئیس تا امریکا، همچنان برخی مدعیان دمکراسی خواهی و مدعیان حقوق اقلیت ها، حاضر به قبول این مدل رژیم سیاسی-حکومتی نیستند!
این نکته تاکید می کند، که در ایران مردمان این کشور، در دور باطل استبداد هزاران ساله شاهی و شبه شاهی مثل حکومت اخوندها و نظامیان مسلح، دچار عقب ماندگی فکری هستند که چنان در تاریکی زندگی کرده اند که عین الفکر المستضعف!
جناب تورک اوغلی سلام؛
دروست گرامی رفتار شما از دو حال بیرون نیست، یا شما دیدگاه های مرا نمی شناسید و نادانسته بر من و مواضع ام برچسب ناسیونالیستی ـ شوینیستی می زنید، و یا می شناسید ولی عمدتا ترجیح می دهید که من نیز آنگونه فکر کنم و حرف بزنم و بنویسم که انها متناسب با خواسته های مورد نظر شما باشد.
بنا بر این من با هردو حالت دچار سردرگمی و ناروشنی می شوم و از شما انتظاردارم که مرا و گفته ها و نوشته هایم را ابنداء درست بخوانید و آنها را چنان که هستند بازگو کنید.
مثلا شما بمن بگویید که من کجا از قوم حرف زده ام، که آنرا به پای من می بندید؟ این چه سبکی ست که شما دارید و می خواهید یک دیالوگ سالم را به میدان خودزنی دو همدرد تغییر دهید و همینک داده اید؟!
اگر می خواهید به اشتباه برداشت خود از من پی ببرید، لطفا تنها همین مقاله ی بالا و پانویس های آنرا دوباره بازخوانی کنید.
باسپاس
سلام-جناب چنگایی شمابالاخره
من به شخصه باتوجه به نظرات انسان دوستانه ایی که بیان میداشتید،ازته ذهنی شمایک کمی آشنابودم ومیدانستم که تفکرتمامیت خواهی شمامثل دیگرروشنفکران فارس روزی عریان خواهدشد.
من دراول آشنایی بااین سایت ودرفواصل مختلف اعلان کرده بودم که چپ های ایران بعلت تغذیه فکری ویادگرفته های خودبیشترازمنابع دولتی بوده وافکارناسیونالیستی آنهابرتفکرمارکسیستی شان غالبیت دارد.
من نوشته بودم که به هیچ روشنفکرفارس درایران اعتمادی نیست وآنهادردقیقه نودبه جنبش های دموکراسی خواهی خیانت میکنند.
ازنظرمن وهمفکرانمم روشنفکران تمامیت خواه ومخصوصن فارس هاجاده صاف کن های حکومت های توتالیترودرنهایت یاریرسان حاکمان شئونیسم جابرهستند.
ماسک های چپی ومارکسیستی
آقای چنگالی، تفکرات تجزیه
جنابان يوسف آذربايجان و
نوشته اید:
آقای بهنام عزیز! با سلام من با محتوای مقاله ات کاری ندارم. و حتا با تمام اشکالاتش نمی گویم که بد است. اما عزیزم. رفیق عزیز! بارها گفتیم بار دیگر به محضرت عرض میکنم؛ روی ملت تورک آزربایجان اسم نگذار.
دوستان گرامی! اینجا من ترجیح می دهم که همان نام را برای شما بخواهم و بگویم که خود شما می خواهید و می گوئید.
اما اگر توجه کرده باشید اینجا و برای من تنها رابطه وصف و موصوف است و نه بیشتر که در دستور زبان نیز چنین فراگرفته ایم
فردی که در آذربایجان بدنیا آمده است، وصف و موصوف او آذری است. همین!
حال دوستان من، شما حق مسلم دارید که خود را ترک بدانید و منهم آنرا می پذیرم. اما اصل موضوع برایم همچنان ثابت است بنا بر این هر زاده ی لرستان ـ لر هست و ... اما آیا می شود به شما که می گویید ترک هستید، مثلا ترکستانی گفت؟ قطعا فعلا نه!
جناب بهمن موحدی(بامدادان)
دوست گرامی! از شما انتظاردارم که دیدگاه های مرا آنچنان که هستند با بردباری بپذیرید، و همزمان این حق مسلم شما و دیگران است که آنها را به هرنحویکه برایتان مطلوب است رد و زیر نقد بکشید، تا مگر دیدگاه های ما با همفکرهای مسئولانه جمعی هرجه بیشتر و بهتر پالایش یافته، و روزی بتوانند در بررسی های آتی، و برای ساختن ساختاری انسانی و فضائی سالم و پویا بکار نوع بشر ایرانی درآیند.
و اما این نکته مورد نظر شما درست است و مرا نیز جدا نگران می کند که نوشته اید:
تجزیه طلبان در راه مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی اخلال ایجاد می کنند و در بین مردم و در بین نیروهای اپوزیسیون تفرقه ایجاد می کنند. این جماعت خائن و وطن فروش قصد دارند که مبارزات ضد رژیمی و آزادیخواهانۀ مردم ایران را به انحراف بکشانند و بزرگترین خدمت را به رژیم جنایتکار و چپاولگر جمهوری اسلامی می کنند.
مدیریت سایت
در کامنتی که فرستادم اشتباهی به جای دیار پهله آقای چنگائی را خطاب کردم. اگر ممکن است تصحیح فرمایید
مدیریت سایت
در کامنتی که فرستادم اشتباهی به جای دیار پهله آقای چنگائی را خطاب کردم. اگر ممکن است تصحیح فرمایید
جناب موحدی,
ممنون از توجه, منظور من از کامنت بر جمله جناب چنگائی بحث در باره " حق تعیین سرنوشت ملیت ها تا سرحد جدائی " بطور کلی ست نه دمیدن بر آتش گفتگوهای قوم گرایانه که منظور و مقصود دشمنان داخلی و خارجی ما و همدستان آنها میباشد. بهر حال چه لنین منشاء این موضوع باشد یا نه حق تعیین سرنوشت ملت ها در منشور جهانی حقوق بشر تصریح شده است.
منشور جهانی حقوق بشر ۷۱ سال پیش با فشار ایالات متحده امریکا به تصویب رسید. زمانی که به نماینده ایران دستور رسید که در جلسه تصویب شرکت کند خندید و گفت تمام این منشور بر ضد آن چیزی ست که در ایران اجرا میشود. به او دستور رسید که فضولی موقوف وهمانطور رای دهد که نماینده آمریکا رای میدهد.
۷۱ سال زمانی دراز و برابر عمر اتحاد جماهیر شوروی یعنی اجرای عقاید کمونیستی بنا بر تفسیر لنین و استالین بوده است. هیچ قانونی بشری در دنیا ابدی نیست مضاف بر اینکه بسیاری
جناب چنگائی، شما ادعا دارید
آیا دانسته این دروغ را به خورد مردم می دهید یا ندانسته نوشته اید؟ چرا جدایی خواهان شرق کاناد ، سکاتلاند و یا بلژیک جنایتکاران جنگی نیستند ؟ آیا میدانید ک " جنایتکار جنگی" ربتی به استقلال طلبی ندراد و بلکه حاکمان و فرماندهان نیروهای مسلح و عاملان کشتارهای جمعی جناتکار جنگی هستند؟
آیا میدانید که حق تائین سرنوشت یکی از قوانین سازمان ملل برای ملل زیر ستم مثل ما ترکهای آذربایجان اجازه جدایی از ایران می دهد؟
لطفا به مفهوم واژه های زیر در اسناد سازمان ملل دقت فرمایید:
Self determination
War crimes
universal declaration of human rights
united nations declaration on the rights of minoritie
سلام-بازهم درساعت 12.34این
به هموطن گرامی peerooz
مارکس و انگلس و لنین، حق تعیین سرنوشت ملل را برای کشورهای الحاق شده و اشغال شده به دست استعمارگران و امپریالیستها به رسمیت می شناختند نه برای کشوری مثل ایران. یک عده اپورتونیست چپ نما از آموزه های این بزرگان سوء استفاده کرده وآنرا بد تفسیر کرده و به نفع خود مصادره کرده اند. از دیدگاه رهایی بخش مارکسیستی ، "حق تعیین سرنوشت ملل" هیچ تناسبی با موقعیت ساکنین ایران ندارد.
با درود به شما هموطن گرامی
هرچند می دانم که شما خواهان "خودمدیریتی" در ایران هستید و مخالف تجزیۀ ایران می باشید اما خواهش می کنم اینقدر ملیت ملیت نکنید، این ملیت گفتن شما آب به آسیاب ریختن این تجزیه طلبان بی همه چیزِ خائنِ وطن فروش است. ما یک ملتیم و یک خلقیم به نام ملت ایران و خلق ایران و آرمانمان سرنگونی رژیم جنایتکار وچپاولگر جمهوری اسلامی و آبادانی وپیشرفت ایران مان است. تجزیه طلبان خائن و بی همه چیز می گویند که ملتی به نام ملت ایران وجود خارجی ندارد؟؟!!! بلکه به طور مشخص ترک وکرد و فارس و عرب و گیلک و مازندرانی وجود دارد؛ با این حساب ملتی به نام آمریکا هم وجود خارجی ندارد بلکه نیویورکی و واشنگتنی و تگزاسی وجود دارد. پریشان ذهنی و پریشان حالی تا کجا؟
جناب چنگائی گرامی؛ بنده برعکس شما خواهان برخورد شدید و سرکوب تجزیه طلبان خائن وطن فروش می باشم و باید آنها را
جناب آقای مسئول کامنتها، لطفا
به علی : مثل این که شما هم
«گاندی ثابت کرد که امکانپذیر
آلبر کامو
ادعای افراد مثل من ب رهویت ثابت شدنی نیست مگر کسی از متن به باور برسد!من یک فارسی زبانم/ تا چند وقت پیش با حرارت و شدت بر تمامیت ارضی ایران تاکید می کردم. ولی با با اطلاع از اخبار فجایع افغانستان، عراق، سوریه و اخبارفجایع قبل تر مثل جنگ جهانی و روآندا و یوگسلاوی... نا امید شده ام. این متون و این وسال ها، بیشتر بیشتر نا امیدم کرده/ سالهاست این مبارزات رسانه ای است/چند گروه کوچک کرد بلوچ هم به اسم ملت و خلق کرد وبلوچ چند تیر و انفجار می کنند. ولی ما نسلمان سوخت و نه استبداد رفت، نه تجزیه ای صورت گرفت، و نه دمکراسی و حقوق بشر آمد!
ما ماندیم و عمر تلف شده/
میگویند اگر نمیدانی به کجا
آقای بهنام چنگائی حالا با این
جناب يوسف آذربايجان سلام؛
راستش را بگویم که من و دانش اجتماعیم از ملیت ها همان است که نوشته ام و بیایید به من لطف کرده و اجازه بدهید همانگونه بنویسم که آنها را در مجموع شناخته ام.
مثلا بلوچ ـ بلوچستان، کرد ـ کردستان، آذری ـ آذربایجان ـ لر ـ لرستان، گیلک ـ گیلان و... باسپاس
جناب دیار پهله سلام،
نوشته اید:
بد نیست بدانید تجزیه طلبی در حقوق بین الملل جنایت جنگی است که دولتها حق دارند آنرا حتی بشکل خشونت آمیز سرکوب کنند.
و یا:
قومیتی هم اگر در ایران داشته باشیم تنها حقوق شهروندی دارد نه حقوق قومی و یا مالکیت بر گوشه ای از این سرزمین. ایران ملک مشاع همه شهروندان است.کسی ناراضی است می تواند همانطور که آمدند بروند.
برخی از بهانه هایی مثل حق
آقای بهنام عزیز! با سلام من
سلام آ. ائلیار گوزلیم؛
من هم بسیار متاسفم که سرخوردگی از باور به اراده ی مقتدر مردم، چنین توهم واهی ای را در عده ای ایجادکرده و امید بستن آنها به دستآویز یکی از فاسدترین و مرتجع ترین ساختارهای منحط وهابی ـ سلفی آنهم فامیلی ـ جدا دردآوراست.
ستمگری رژیم اعدام و چپاول های میلیاردی ولائی و باندها و مافیاهایش باید تنها توسط خود توده ها و کارگران و زنان و جوانان و نوعدوستان و ملیت های ستمکشیده و بخاک نشسته ممکن و میسر شود و خواهدشد.
گذر از کلیت رژیم نه اهرم اش صادرکردنی ست و نه ابزار سرنگونی اش وارداتی ست. بلکه وظیفه اش تا بوده و بوده تنها برکول مردمانی کشیده شده ست که هماکنون نیمی از آنها بیکار و کرسنه و زمینگیر می باشند.
هرگونه دخالت خارجی بدون طمع تاکتیکی و هدف سوء استراتژیکی متصورنیست. خوشبینی و دست بردن به این فتیله ی انفجاری حتما می تواند تاوان سنگینی داشته باشد.
قادان آلم
جناب "ع.ب.تورک اوغلی" در جواب
آیا دست روی دست گذاشت استبداد ادامه یباد یا با این تفرقه، جنگ داخلی شود؟
تجزیه ایران غیر راه دمکراتیک و جلب نظر مردم دیگر، تنها با خون و جنگ و فرسایش منابع و عقب ماندگی ممکن است/ مگر اینکه ایارن به اشغال سریع و سنگین قوای خارجی در بیاد و ابرقدرت ها چنان نیورها بیاورند که هیچ نیوری داخلی قدرت مخالفت نداشته باشد که در این صورت باید ده برابر انچه که در افغانستان و عراق و سوریه نیرو وارد کردند وارد کنند. ایارن کشور بزرگی است و بعید است به یان راحتی تجزیه شود. فارس ها و اقوام هم پیمانشان بخصو لر و بختیار یو شمالی مقاومت سرسختی خواهند کرد.
این آقای ع.ب.تورک اوغلی خیلی
جناب چنگائی
بد نیست بدانید تجزیه طلبی در حقوق بین الملل جنایت جنگی است که دولتها حق دارند آنرا حتی بشکل خشونت آمیز سرکوب کنند.
تا خواستیم عمارتی بسازیم و دیواری بالا ببریم هنوز به کنگره آن عمارت نرسیده بودیم بیابانگردانی از راه رسیدند و نردبان را از زیر پای ما کشیدند و زدند و کشتند و غارت کردند. امروز نوادگان همان بیابانگردان شده اند ملیتها!
در زمان ساسانیان یک جهانگرد رومی به ایران می آید و در بازگشت کتابی درباره ایرانیان می نویسد و می گوید پارسیان همه یک زبان و یک شاه دارند و حدود سرزمینشان چنین و چنان است ( همام مرزهای ساسانیان یعنی از فرات تا جیحون)
از زمان سقوط ساسانیان که 500 سال جلوی ورود هر بیگانه ای را گرفت مهاجران و مهاجمانی به جغرافیای ایران وارد شدند و گوشه ای را از چنگ ایرانیان درآوردند. در همین منطقه ما یعنی بروجرد و محالات آن که سابقا پهله نامیده میشد کمی پیش از صفویه
آقای بهنام چنگائی یک انتقاد
سلام-آقای بشریت پیشنهادخوبی
1-نقش تعیین تکلیف وهمدستی شئونیسم صدساله بااستعمارگران راکه شریک درآمدهای نفتی شده رانادیده گرفته اید.
2-همین شعاروحرف های شمارامردم درانقلاب مشروطه آزمایش کردندولی افساردردست انگلیس ونوچه آنهابودرانادیده گرفته ایی.
3-همین فرمایش شمارادرسال57مردم وگروه هاپیاده کردندورژیم ظلم وجنایت پهلوی رابیرون ولی خمینی ودارودسته اجانب مثل غرب همه رایکی یکی تارومارکردند.
4-چه کسی نعدازاین همه حقه وفریب بدون اینکه عهدوپیمان قدرتمندی داشته باشد،این کاررامیکند.بنظرشماچندتاشکارچی وماهی گیراین کارمیکند؟که مابازهم جانفشانی کنیم وهمان سودبران صدساله گل چینی کنند؟
دوست عزیزتمام صحبت هاییکه شمافرموده ایدمردم وملل درون ایران قبلاآزمایش کرده اند.
مشکل اهم فعالان حقوق اتنیکی
37 سال هم تلاش کردند و جز اختلاف و تفرقه بدست نیاوردند مخالف استبداد!
ایا لازم نیست یک بار همش ده به انتقاد از خود بپردازدی و لازم نیست جار بزنید/در خفا و پیش وجدان خود بنشینید و فکر کنید کجا شاتباه کرددی. اگر این راهی می روید درست است چرا 37 سال موفق نشدید!
پیشنهادهای من:
اما من هیچ شکی ندارم مسئول
معنای ان این است تلاش ما بیهوده است این شخص به نوشتن کامنت با نام دیگران ادامه خواهد داد پارتی گردن کلفتی در این سایت دارد
این شخص که از نام سایر
اگر مسئول کامنتها تا حالا نمی دانست حالا ما یخشه را گرفته ایم اگر راست می گوید تکلیف این شخص را مشخص کند
اقای چنگالی این شخص که
فقط هدفش برهم زدن نظم ایرانگلوبال است .
مقاله شما اقای چنگالی خیلی متمدانه و جوابگوی زمان و شرایط مکان است . دست شما درد نکند
بی شرم خودت هستی. تو عمدا با
در واقع دست راست و چپ خود را از نظر سیاسی نمی شناسی .یعنی بلد نیستی کامنتهایی که تو مخالف انها هستی با مرام خودت جواب دهی. حالا برو با دهها نام دیگر کامنت بگذار.
اینجا نه زمین تقسیم می کنند و نه پول پخش می کنند تا به تو زیاد برسد. اینجا یک تبادل نظر فکری است تو در هر مرام باشی موافق این تبادل نظر فکری نیستی یعنی تو را ازار می دهد بهمین خاطر سعی در بر هم زدن این گفتگوها داری
البته تربیت خانوادگی هم در این کارهای تو حتما نقش دارد چون هر کس نمی تواند از این کارها بکند
بهام جان،
این دوست عزبز من آقای چنگائی گاها مرا خیلی اذیت میکند، مثلا میرود به تئوریهایی می چسبد که مثل
خلقها تاریخ ده هزار ساله دارند
و مینویسد « ...پیروزی... تنها و تنها کار توده ها وکارگران است.»
آخه جانم مگر نمی بینید که « گروه گنگره ی ملیتهای ایران فدرال» با سفر حج خود، راه جدیدی کشف کرده که
« پیروزی تنها و تنها با شرکت در حج و همکاری باعربستان سعودی میسر است» ؟
البته ببخشید که
هنوز جرئت بیان سیاست « همکاری» را ندارند و با مغالطه خود را « مستقل» نشان میدهند، ولی دعوت رسمی عربستان
از این « گروه» در مصاحبه حسین بر، روشن شده. و شرکت اعضای گروه (از کرد و عرب و بلوچ و ترک» در عکسهای منتشر شده در همین سایت، آمده است. مطمئن باشید به زودی این گروه شجاعت خود را باز یافته و سیاست همکاری با سعودی، تنها راه نجات است، را، با توضیح تئوریک سکولار-موسکولار اعلام خواهدکرد.
با سلام دو باره بخدمت آقای
امیدوارم مرا درست فهمیده باشید.اولا جنگ اخلاقا عمل زشت و محکوم است چون تمامی قربانیها از بیگناهان هستند، شما فکر می کنی سربازان آمریکائی و یا روسی و.......که آدم می کشند و کشته می شوند بیگناه نیستند؟ شما فکر می کنی که آنها داوطلبانه برای جنگ می آیند ؟ البته که نه آنها خودشان قربانی هستند.می خواستم بگم که طراحان جنگ اصلا وجودا در جنگ طرف حساب نیستند ، پس هم چنین جنگی غیر اخلاقی و شدیدا محکوم هست.حالا جنگ سالارانی که به تور آنها می افتند و با آنها همکاری می کنند چه ؟
جناب A سلام؛
پرسیده اید:
باهم زیستن در ایرن رنگین بهتر است اما واقعا باور میکنید؟ با این فرهنگی که در جامعه فارس حاکم است و غیر خود ستیزی بیک شعور ملی فراگیر اورگانیزه شده است, بیک شعور همزیستی ایده آل تبدل شود
دوست گرامی! چرا نشود و اصولا چرا می بایست از بدبینی آغازکرد؟ نابرابری ها، خواسته ها و نیازهائی واقعی و تاریخی ای در ایران و در میان ملیت های ما وجود شکننده داشته و هنوز دارند که بیش از این جایزنیست تداوم یابند و شاه ها و شیخ های از خودراضی، قلدر و ریاکار را بپروراند. چرا نباید ملیت ها راه و رسم و نحوه ی زندگی شان را خود تعیین نکنند؟
پس الزامی و شایسته است برایشان راه حل های گسترده و کافی جست و توسط اهرم خودگردانی های منطقه ای و مستقل ابزار یافت و به آنها حق چگونگی آزاد در اعمال اراده برای سمت و سوی هدایت سنت ها و فرهنگ های شان، طبق قوانین اساسی فضا مهیاساخت.
باسپاس
با سلام مجدد به خدمت آقای
دوست عزیز باز جواب دو پهلوئی دادید . در جنگ تنها بازنده وجود دارد ! لطفا نمونه بیاورید جنگی که شما آنرا رامجاز می دانید.
و اما بعد از این همه افشاگری از توطعه های گوناگون کارخانه های سلاح سازی باز موج کوبانی را افسانه ای یاد می کنی ؟ باید از یک چپ متاسف باشم.
جناب حسن سلام؛
نوشته و پرسیده اید:
اگر ایران کشور ملیتهای تحت ستم است و این ملیتها میخواهند مستقل شوند ان سوسیالیسم مورد نظر چپ د رکجای انچه از ایران باقی خواهد ماند عملی خواهد شد ؟ اگر قرار است همه خلقها جدا شوند پس طبقه کارگر چه خلقی در کجا میخواهد ساختمان سوسیالیسم را پی ریزی کند ؟
جناب حسن گرامی! نقد پرسش شما تنها جائی می توانست بجا باشد، که درک از فدرالیسم و تعیین حق سرنوشت ملت ها بمنزله جدائی و تجزیه ی ملیت ها از ایران از آن برداشت و انگاشته شود. در حالیکه اصلا چنین نیست و این روند نه تنها به جدائی ملیت ها نخواهدانجامید، بلکه بسان اهرمی نیرومند است که بسیاری از کشورهای فدرال جهان توانسته ند به یاری راهبردهای آن یکپارچکی و همبستگی همه ی ملیت ها خویش را تأمین و تضمین کنند و در ایران ما هم فدرالیسم می تواند ما را یاری رساند.
سپس پرسیده اید:
مردم شریف ایران بدانند و
حالا معلوم میشود که کامنتهای
جناب آتش سلام؛
نوشته و پرسیده اید:
آیا شما جنگ مسلحانه را رد می کنی ؟ چون با جنگ دیگر دیالوگی وجود ندارد.اگر بلی شما جنگ مسلحانه ای که در ایران هست .در ترکیه هست . در سوریه و عراق هست را چگونه ارز یابی می کنی. لطفا بدون تعصب جواب داده و غلط های املائی مرا نیز تصحیح کنید.
جناب آتش من دگرگونی های بنیادی و یا انقلاب را تنها کار توده ها می دانم و از همان دوران شکست انقلاب 57 و ربوده شدنش توسط ملاها تاکنون، برهمین امر و اصل قابل اتکا پای می کوبم. و اگر جابجائی لازمی که همینک پیش روی ماست بخواهد شکل بگیرد و سرانجام سازنده ای در سراسر ایران بیابد، آن استعداد شگرف، سپس پیروزی و سرآخر نگهداریش نیز، تنها و تنها کار توده ها و کارگران است.
کامنت دوم " حق تعیین سرنوشت "
این سؤال را که حد و مرز " حق
جواب خود من اینست که " حق تعیین سرنوشت ملیت ها " بخلاف تصور, مطلبی سیاسی ست نه حقوقی و یا حقوق بشری. گمان من اینست که " حق تعیین سرنوشت ملیت ها " ابداع قدرت های ذینفع جهت تحمیق بی خبران است.
به عنوان مثال در جنگ داخلی امریکا برای استقلال ایالات جنوبی, تعداد تلفات احتمالا ۱,۰۰۰,۰۰۰ نفر بوده است. حتی اگر رقم حد اقل ۶۲۰,۰۰۰ محسوب شود با محاسبه جمعیت کنونی امریکا, این تلفات ۶,۲۰۰,۰۰۰ نفر خواهد بود. http://www.history.com/news/civil-war-deadlier-than-previously-thought
در روسیه و چین هم اوضاع بهتر از این نیست ولی امریکا و ناتو امروزه کشورها را مانند پنیر بریده و تقسیم میکنند. مرگ خوبست برای همسایه.
سلام-بعضی وقت هامیخواهم
میدانم که تفکرفکری ومهندسی شئونیسم فارس این عامل استعمارگربزرگ انگلیس رابهم ریخته ام .دراین چندسالی که باسایت ایرانگلوبال آشناشده ام پایه فکری عقلانیت ومبارزه مدنی وانتقاددراین سایت رابازنموده وازچپ وراست به فکرافتاده که چی میگوییم.
من تمام تلاش خودرادرآگاه سازی ملت های درزنجیرفارس راکرده وآنهاراازواردشدن به سازمانهای تمامیت خواهان برحذرداشته تاکاری نکننددوباره به دام سیاستمداران استعماری افتاده وحکومت هایی همچون رضاشاه ویاخمینی لرهندی رابرگرده ماسوارنمایند.
تمامیت خواهانی همچون مجاهدین خلق واصلاح طلبان وچپ های ناسیونالیست ازسیستم کنونی نیزبدتربوده وازهم اکنون برای دیگران این بی وجدانهاتکلیف تعیین میکنند.
بخاطراین نیروهایی ازحکومتی هاوتمامیت خواهان
مگر فقط نام شما علی است؟!
آقای چنگائی دستتان درد نکند.
شاید بی ربط به موضوع نوشته شما نباشد میخواهم لینک دو کتاب را خدمت دوستان معرفی کنم: یکی را دکتر علی رضا اصغر زاده که استاد دانشگاه در رشته جامعه شناسی در تورونتو کانادا است. و نام کتابش , ایران و چالش تنوع راسیزم آریانیستی و مبارزات دموکراتیک, که اخیرا توسط دانشجویان آزربایجانی از انگلیسی بفارسی ترجمه شده است:
http://oyrenci-sesi.info/site/wp-content/uploads/2013/05/iran-ve-chaleshe-tanavo.pdf
جناب علی سلام؛
دوباره نوشته اید:
باز هم مقاله ای گنگ و مبهم از آقای چنگائی. قبلا بارها عرض کردم که مقالات را با زبان ساده بنویسید.
جناب علی من سعی خودم را کرده ام اما شما همچنان ناراضی هستید. با اینوجود بیایید و به من لطف کنید و آن نکات گنگ و مبهم را زحمت کشیده و کوپی کرده و برایم در سایت روشن کنید تا با کمال میل ناروشنی های آنها را برایتان دوباره نویسی و یا تشریح کنم.
باسپاس
شخصی با سواستفاده از نام
بنظر این یک شوونیست فارس است . این عین این می ماند در قرن اتم کسی مزاحمت تلفنی برای دیگران ایجاد کند.
یعنی طرف کمبود سواد سیاسی، کمبود فرهنگ، کمبود شخصیت دارد و گرنه یک ادم نورمال همچین کاری را نمی کند بیاید با نام دیگران کامنت بگذارد. یعنی در واقع طرف خودش را هیچ چیزی بحساب نمی اورد و فکر می کند اسم خودش ارزش ندارد
در یک کلمه مریض بتمام معنا. من شخصا برای این مریض ارزوی سلامتی می کنم . امین
هنوز این پرسش تاریخی بی
باید به این کومونیستها که میخواهند هر خلقی کشور خود را داشته باشد افرین گفت که دو دستی کشور و طبقه کار گر را به مناسبات سرمایه داری امپریالیستی تقدیم میکنند . نه . فریب جپها و تجزیه طلبها را نباید خورد و راه بدون جنگ و خونریزی انتخابات ازاد در سراسر ایران و راه یافتن به مجلس است و
با تشکر از آقای چنگائی و
حقیقتا ملتهای ایران نیز مثل همۀ ملل جهان می توانند با هم دیالوگ داشته باشند، همین کار ایران گلوبال نشان می دهد که این مهم شدنی هست. و اما
آقای چنگائی، نگارش چنین مقاله
آقای چنگائی دست شما درد نکند!
باز هم مقاله ای گنگ و مبهم از
با تشکر از آقای چنگائی. ما در
" فدرالیسم، حقوق بشر و حق
با تشکر از جناب چنگایی جهت طرح مسئله. حد " سرحد جدائی ملیت " ها کجاست و کی آنرا تعیین میکند؟ آیا قوم ها و طایفه ها و دیگر " گروه ها " نیز صاحب چنین حقی هستند یا نه؟ اگر " نه " چرا ؟ و اگر " آری " آیا سرحد این " جدائی " " اتم " است؟