معنی یک واژه :
ایرانیسم چیست: ناسیونالیسم ایرانی ست. مشخصات آن فارسیسم ، شوونیسم ، باستانگرایی و آریاگرایی و شاه گرایی و واحد گرایی ست در همه ی زمینه ها.
و از راسیسم فرهنگی و تبعیض و نابرابری تغذیه میکند. و به دنبال « قدرت گیری و اعمال سلطه» بردیگر خلقهاست.همچون کوروش، تخمه یشان.
**
در متنهای ترجمه شده از استوانه ی کوروش آنچه بیگانه است «حقوق بشری» بودن این متنهاست.
گویند « آزادسازی ده ها هزار برده توسط کورش بزرگ» انجام گرفته ؛ در صورتی که حتی به یک برده هم در این متنها اشاره نشده است.
شارلاتانیسم حدی ندارد.
در این متنها آنچه جلب توجه میکند اشغال سرزمین دیگران جهت استعمار و استثمار خلقهاست.
اصالت شئ باستانی:
1- از نظر کربن شناسی باید قدمت شئ آزمایش شود.
2- رونوشت تمامی متن اصلی باید با خود استوانه تطبیق داده شود.
3- محققین بی طرف و مورد اعتماد جهانی از نظر وجدان علمی، باید باستانی بودن و درستی ترجمه را گواهی کنند.
در دنیای جعل اسناد تاریخی و باستان شناسی جهت اهداف سیاسی و نفع مادی که مد روز است اصالت چنین چیزهایی همواره زیر سئوال است و تا تحقیقات جدیدی برای اثبات حقیقی بودن آنها صورت نگرفته باشد صحبت از اصالت آنها بی معنی ست.
با توجه به منابع زیر بدون توجه به اصالت شئ و سخن :
1- ترجمه موزه بریتانیا از منشور کوروش به زبان فارسی:
http://www.britishmuseum.org/PDF/cyrus_cylinder_tr...
2- ترجمه ی مرادی غیاث آبادی از منشور کوروش
http://ghiasabadi.com/manshur-02.html
3- منشور کوروش - ترجمه ی عبدالمجید ارفعی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/1...
4- ترجمه ی موزه ی بریتانیا به انگلیسی
http://www.britishmuseum.org/research/collection_o...
نشان میدهند:
-اصطلاح « حقوق بشر» به عصر جدید تعلق دارد و ربطی به دنیای قدیم ندارد.
-در دنیای باستان قانون حمورابی مترقی ترین قوانین بوده که بر پایه ی تمدنهای پیش از خود تنظیم کرده بود.
- با توجه به منابع چهارگانه ی بالا - به فرض اینکه آنها درست باشند- چیزی در مورد « حقوق بشر» ندارند
و نشان دهنده ی « منم-منم»-گویی های یک غالب است برمردمان مغلوب.
-که اصل « غالب و مغلوب» نشان دهنده ی یک حرکت ضد بشری و استعماری و استثماری می باشد.
-اساساً جهانگیران و شاهان و لشگرکشان با اعمال ضد انسانی که انجام داده اند و حداقل آن همین « پادشاه خوانیها و لشگرکشی ها و جنگ افروزیها و کشتارهاست جهت تسلط بر دیگر مردمان»، آنها را از دایره ی « رعایت حقوق انسان» و مردمان مختلف حذف میکند. کسی که معتقد به حقوق انسانی مردمان مختلف باشد « لشگر کشی» نمیکند، بل در صورت خطر از خود « دفاع» میکند.
---
گرایش به « کوروش و داریوش» برای « احیای قدرت ناسیونالیستهای باستان گرا» ست که از « اعراب- ترکها- و آخوندها» شکست سختی خورده اند و خود را نابود شده می بینند-مخصوصا که « حق تعیین سرنوشت توسط خلقهای تحت ستم مضاعف90 ساله» مطرح شده و از آینده ی تاریک خود وحشت میکنند.
اینان به فکر ایران نیستند که ممکن است به چند کشور تجزیه شود-بل به فکر «قدرت و نفت خوری» خودهستند که از دست رفته می بینند. و در تلاش اند با بهانه قراردادن نامهای « ایران و ایرانی و تاریخ ایران و منافع ملی و غیره» نیرو جمع کرده کسب « قدرت» کنند و از این رو نیز « قدرت گرایی نیچه ای و ماکیاولی» شعار آنهاست.
مردمان مختلف ایران از مرحله ی « شاه ایسم و آخوندیسم و ایرانیسم» گذشته اند، هرچند که
دوره ای در چنگال خونریز آنان گرفتار باشند.شکست دو انقلاب پیشین به سبب« عدم آمادگی ذهنی و سازمان یابی» جهت پاسخ به اهداف انقلاب بود.
این ضعف هنوز هم وجود دارد و میتواند انقلاب سوم را نیز به شکست بکشاند.
شرط پیروزی رفع این ضعف است.
اما با تمام زیگراگها سرانجام پیروزی از آن ستمکشان است و از این گریزی نیست.
در دوران انقلاب رسانه ای ، «شاه چی و اسلام چی و ایران چی» با عوام فریبی و تبلیغات کوروش پرستی، دیگر شانسی برای بقای ایده های خود ندارند.
ماهیت متن استوانه :
1- متن توسط فاتح نویسانده شده
2- نخست، قسمتی، مداحی ست ، در مورد کوروش ( که روشن است حامیان متجاوز- اعیان و اشراف- دارند مداحی او را میکنند).
3-متن فاتح نویسانده شده ، گوید شاه نبونید ظالم بود- و کوروش از ظلم نبونید همه را رهانید ( این هم برپایه ی حفظ منافع مداحان متجاوز صورت گرفته و قابل درک است)
4- در قسمت دوم که کوروش خود سخن میگوید، بعد از منم-منم گویی ها و تخمه ی خود پیش کشیدنها،باز خود مداحی میکند که نبونید ظالم بود و کوروش چنین و چنان کرد.
5- این متن فاتح نویسانده شده طبق اصل همیشگی، « فلانی بد است و من خوبم»، عرضه شده که باز روشن است ، وقتی تاریخ را فاتحان بنویسند حقیقت در کجای آن قرار میگیرد.
6- وای بر حال "خرد" کسانی که تاریخ را از زبان فاتحان می پذیرند. و حتی تبلیغ میکنند. براستی که اینان از خرد فارغ اند.
7- نبونید ظالم بود؟ تکلیف شاه ظالم -که فردی انتخاب شده بود- با خود همان مردم بود، که او را از قدرت کنار بزنند؛ تو آقای متجاوز آنجا چکار میکردی؟ به دنبال توسعه طلبی ارضی بودی،
و غارت و استعمار و استثمار؟ حتی با گرفتن « جوجه اردک و غاز و کبوتر»؟
8- عاقبت چنین استعمارگری همان میشود که شد . و جانش را در راه به بردگی کشیدن دیگرخلقها -اینجا ماساژت ها- از دست داد.
9- مردم ستمدیده ی بابل با « بوش» امروزی درگیر بودند و خود نمیدانستند.
منشور کوروش - ترجمه ی عبدالمجید ارفعی
منبع: http://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/1...
ارفعی بدون اینکه متن اصلی را بیاورد چنین ترجمه کرده:
1. .............................................................................................. [ بنا کرد ] (؟)
2. ............................................................................................. گوشه ی جهان.
3. .......................................... ناشایستی شگرف بر سروری [1]↓ کشورش چیره شده بود [2]↓
4. ............................................. (فرمود تا به زور) باج گندم و دهش رمه بر آنان بنهند [3]↓
5. (پرستشگاهی) همانند اَسنگیل Esangila [ بنا کر]د ... از برای او ur و دیگر جای های مقدس
6. با آیین هایی نه در خور ایشان، آیین پیش کشی قربانی ای نهاد که (پیش از آن) نبود. هر روز به گونه ای گستاخانه و خوار کننده سخن می گفت، و نیز با بدکرداری از بهر خوار کردن (خدایان)[4]↓
7. بردن نذورات را (به پرستشگاه ها) برانداخت. [ او (همچنین) در آیین ها (به گونه هایی ناروا) دست برد. اندوه و ناشادمانی ] را به (= در) شهرهای مقدس بپیوست. او پرستش مردوک Marduk پادشاه خدایان را از دل خویش بشست.
8. کسی که همواره به شهر وی (= شهر مردوک = بابل Bābilion) تباهکاری روا می داشت (و) هر روز [ به آزردن (آن) سرزمین دست (می یازید)، مردمانش ] را با یوغی بی آرام به نابودی می کشانید، همه ی آن ها را.
9. از شکوه های ایشان انلیل Enlil خدایان (= سرور خدایان = مردوک) سخت به خشم آمد. [ جای های مقدس رها شدند و یادنمای (آن) پرستشگاه ها (= آثار) به فراموشی سپرده شد ]. دیگر خدایان باشنده در میان ایشان (نیز) پرستشگاه های خویش را ترک کردند.
10. در (برابر) خشم وی (= مردوک) او (= نبونئید Nabūna'id) آنان (= پیکره های خدایان) را به بابل فرا برد. لیک مردوک، [ آن بلند پایه که آهنگ جنگ کرده بود ]، از بهر همه ی باشندگان روی زمین که جای های زندگیشان ویرانه گشته بود،
11. و (از بهر) مردم سرزمین های سومر Šumer و اکد Akkadî که (بسان) [ کالبد ] مردگان (بیجان) گشته بودند، او (= مردوک) از روی اراده و خواست خویش روی به سوی آنان باز گردانید و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود.
12. (مردوک) در میان همه ی سرزمین ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر،[5]↓ آنگونه که خواسته ی وی (= مردوک) باشد، شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت.[6]↓
13. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان Anšan را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه ی جهان.
13. او (= مردوک) سرزمین گوتیان Qutî و تمامی سپاهیان مندَ Manda (= مادها)، [7]↓ را به فرمانبرداری از او (= کورش) واداشت.[8]↓ او (مردوک) - (واداشت تا) - مردم، سیاه سران،[9]↓ به دست کورش شکست داده شوند.
14. (در حالی که) او (= کورش) با راستی و داد پیوسته آنان را شبانی می کرد، خدای بزرگ، نگاهبان مردم خویش، با شادی به کردارهای نیک و دل (پر از) داد او ( = کورش) نگریست.
15. (پس) او را فرمود که به سوی شهر وی، بابل، پیش رود. (مردوک) او (= کورش) را برانگیخت تا راه بابل را در سپرد (و خود) همانند دوست و همراهی در کنار وی همواره گام برداشت.
16. (در حالی که) سپاهیان بی شمار او [10]↓ که همانند (قطره های) آب یک رود به شمارش درنمی آمدند،[11]↓ پوشیده در ساز و برگ جنگ،[12]↓ در کنار وی گام برمی داشتند.
17. او (= مردوک) بی هیچ کارزاری وی (= کورش) را به شهر خویش، بابل، فرا برد. (مردوک) بابل را از هر بدبختی برهانید (و) نبونئید را - پادشاهی که وی (= مردوک) را پرستش نمی کرد - به دست او (= کورش) سپرد.[13]↓
18. همه ی مردم بابل، همگی (مردم) سومر و اکد، (همه ی) شاهزادگان و فرمانروایان [14]↓ به وی (= کورش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهی اش شادمان گردیده، چهره ها درخشان کردند.
19. سروری که به یاری وی خدایان ِ(؟) در خطر مرگ (قرار گرفته) زندگی دوباره یافتند و از گزند و آسیب رها شدند، (و) همه ی خدایان (؟) به شادی او را همی ستودند و نامش را گرامی داشتند.
20. من، کورش، پادشاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه ی جهان،
21. پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوه ی [15]↓ کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبیره ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان،
22. از تخمه ی پادشاهی ای جاودانه، آن که پادشاهیش را خداوند [16]↓ (= مردوک) و نبو Nabû دوست می دارند و از بهر شادی دل خویش پادشاهی او را خواهانند.
آنگاه که من (= کورش) آشتی خواهان به بابل اندر شدم،[17]↓
23. با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشاده ام را که د[وستدار ] بابل است به خواست خود به [ خویشتن گروانید ] (پس) هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم.[18]↓
24. (و آنگاه که) سربازان بسیار [19]↓ من دوستانه اندر بابل گام برمی داشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمامی سرزمین های سومر و اکد ترساننده باشد.
25. من (شهر) بابل و همه ی (دیگر) شهرهای مقدس را در فراوانی نعمت پاس داشتم. درماندگان باشنده در بابل را که (نبونئید) ایشان را به رغم خواست خدایان یوغی [20]↓ داده بود (؟) نه در خور ایشان،
26. درماندگی هاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم.[21]↓
مردوک، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و
27. (آنگاه) مرا، کورش، پادشاهی که پرستنده ی وی است و کمبوجیه، فرزند ِزاده شده ی من و همگی سپاهیانم را
28. با بزرگواری، افزونی داد و ما به شادمانی، در آشتی تمام، کردارهایمان به چشم او زیبا جلوه کرد و والاترین پایه ی [22]↓ [ خدائیش ] را ستودیم. به فرمان او (= مردوک) همه ی شاهان بر اورنگ شاهی برنشسته
29. و همگی (شاهان) جهان [23]↓ از زبرین دریا (= دریای مدیترانه) تا زیرین دریا (= دریای پارس)، (همه ی) باشندگان سرزمین های دور دست، همه ی شاهان آموری شاهان Amurrû آموری،[24]↓ باشندگان در چادرها همه ی آن ها
30. باج و ساو بسیارشان [25]↓ را از بهر من؛ (= کورش) به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه دادند.
از ... تا (شهر) آشور Aššur و شوش MŬŠ. ERIN = Šusan
31. آگاده Agade، سرزمین اشنونا Ešnunna، (شهر) زمین مه - تورنو Mê - Turnu، دیر Dēr تا (پایان) نواحی سرزمین گوتیان و نیز (همه ی) شهرهای مقدس آن سوی دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود،[26]↓ (از نو باز ساختم).
32. (و نیز پیکره ی) خدایانی را که در میانه ی آن شهرها (= جای ها) به جای های نخستین بازگردانیدم و (همه ی آن پیکره ها را) تا به جاودان در جای (نخستین شان) بنشاندم (و) همگی آن مردم را (که پراکنده بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جایگاه های خویش بازگردانیم.
33. (و نیز پیکره ی) خدایان سومر و اکد را که نبونئید (بی بیم) از خشم سرور خدایان (= مردوک) با بابل اندر آورده بود، به فرمان مردوک، خدای بزرگ به شادی و خوشی
34. در نیایشگاه هایشان بنشاندم - جای هایی که دل آن ها شاد گردد -
باشد که خدایانی که من به جای های مقدس (نخستین شان) باز گردانیدم،
35. هر روز در برابر خداوند (= مردوک) و نبو زندگی دیریازی از بهر من بخواهند [27]↓ و هماره در پایمردی من سخن ها گویند، با واژه هایی نیک خواهانه باشد که به مردوک، خدای من، گویند که «به کورش، پادشاهی که (با بیم) تو را پرستنده است و کمبوجیه پسرش،
36. بی گمان باش، بهل تا آن زمان باز سازنده باشند ... با روزهایی بی هیچ گسستگی.» همگی مردم بابل پادشاهی را گرامی داشتند و من همه ی (مردم) سرزمین ها را در زیستگاهی آرام بنشانیدم.
37. [ ......................... یک ؟ غا]ز، دو اردک و ده قمری (فربه) بیش از (رسم ِمعمول ِدادن ِ) غازها، اردک ها و قمریان (معین کردم)
38. [...............بل]ند و بر آن ها بیفزودم. در استوار گردانیدن ب[نای ] باروی «ایمگور - انلیل Imgur - Enlil» باروی بزرگ شهر بابل کوشیدم [28]↓ و
39. [................] دیوار کناره ای (ساخته از) آجر را بر کنار خندق شهر که (یکی از) شاهان پیشین [ ساخته و (بنایش را) به انجام نرسانیده ] بود،
40. [ بدانسان که ] بر پیرامون [ شهر (به تمامی) برنیامده بود ]،[29]↓ آنچه را که هیچ از یک شاهان پیشین (با وجود) افراد به بیگاری گرفته شده ی [ کشورش ] در بابل نساخته بودند،
41. [ ..... از قیر ] و آجر از نو بار دیگر بساختم و [ بنایشا]ن [30]↓ [ را به انجام رسانیدم. ]
42. [ دروازه های بزرگ وسیع مر آن ها را بنهادم ....... و درهایی از چوب سدر ] با پوششی از مفرغ، با آستانه ها و پاشنه [هایی از مس ریخته شده ...... هر آن جایی که دروازه ها]یشان (یافت می شد)،
43. [ استوار گردانیدم .................................................................................. نو]شته ای لوحه ای (در بردارنده ی) نام آشور بانی پال Aššur - bāni - apli شاهی پیش [31]↓ از من [ در میان آن (= بنا) بدید]م.
44. ....................................................................................................
45. ....................................................................................... تا به روز جاودان.
-------
ترجمه ی مرادی غیاث آبادی از منشور کوروش با ذکر متن اصلی به حروف لاتین:
منشور کورش هخامنشی
متن کامل همراه با حرفنویسی
۱- «کورش» (در بابلی: ‹کو- رَ – آش›)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›، شاه «سـومـر» ‹شو- مـِ- ری› و «اَکَّـد» ‹اَک- کـَ- دی- ای›،
۱- [ì-nu x x x] /x\-ni-šu
سطر نخست بر اساس شواهد احتمالی و مقایسه با سطر بیستم بازسازی شده است.
۲- … همه جهان
۲- [x x x ki-i]b-ra-a-tì
از اینجا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان کورش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که میتواند نظر بزرگان و کاهنان بابل باشد، بازگو میشود.
۳- … مرد ناشایستی (منظور نبونید، آخرین شاه بابل) به فرمانروایی کشورش گمارده شده بود.
۳- [x x x] /x x\ GAL ma-tu-ú iš -šak-na a-na e-nu-tu ma-ti-šú
از این بند نیز میتوان دریافت که نبونید نه با زور و سلاح، که با گزینش و رأی بزرگان به عنوان شاه بابل انتخاب شده بود. سنت «شاه انتخابی» از زمان غلبه کورش از میان رفت و جای خود را به ولیعهد و «شاه انتصابی» داد.
۴- و … او یک ساختگی به جای آنها گذاشت.
۴- /ù?\ [x x x]-ši-li ú-ša-áš-ki-na se-ru-šu-un
۵- معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه» ‹اِ- سَگ- ایلَـه› … برای شهر «اور» ‹او- ریم› و دیگر شهرها ساخت.
۵- ta-am-ši-li É-SAG-ÍL i-te-[pu-uš-ma x x x t]ì? a-na ÚRIki ù si-it-ta-a-tì ma-ha-za
«اِسَـگیـلَـه/ اِزاگیلا» نام نیایشگاه بزرگ «مردوک» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با نام نیایشگاه «اِزَگین» در «اَرَتَـه» دارد که در حماسه سومری «اِنمِـرکار و فرمانروای اَرَته» بازگو شده است. جهانشاه درخشانی در آریاییان، مردم کاشی و دیگر ایرانیان (تهران، ۱۳۸۲، ص ۵۰۷)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» میداند. از سوی دیگر «کاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند بشمار میآوردند و «کاشّـو/ کاسّـو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژه «کاس» برای رنگ آبی در گویشهای محلی بکار میرود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی را «کـاس آقا» خطاب میکنند. همچنین برای آگاهی از پیوند اَرَتَـه با نواحی باستانی حاشیه هلیلرود در جنوب جیرفت بنگرید به: مجیدزاده، یوسف، جیرفت کهنترین تمدن شرق، تهران، ۱۳۸۲.
۶- مناسکی که شایسته آنان نبود، … یاوههای گستاخانه.
۶- pa-ra-as la si-ma-a-ti-šu-nu ta-[ak-li-im la-me-si x x x la] pa-lih u4-mi-šá-am-ma id-de-né-eb-bu-ub ù /ana ma-ag\-ri-tì
۷- او (نبونید) مانع مراسم قربانی میشد … در معابد برقرار کرد. او «مَــردوک» ‹اَمَـر- اوتو› شاه خدایان را نمیپرستید.
۷- sat-tuk-ku ú-šab-ti-li ú-l[a-ap-pi-it pél-lu-de-e x x x iš]-tak-ka-an qé-reb ma-ha-zi pa-la-ha dAMAR.UTU LUGAL DINGIRmeš i[g-m]ur kar-šu-uš-šu
گمان میرود نام «مردوک» با واژه اوستایی «اَمِـرِتات» (در فارسی «مرداد») به معنای «نمردنی» در پیوند باشد. اما ویژگیهای دیگر مردوک شباهتهایی با «اهورامزدا» دارد و همچون او در سیاره «مشتری» متجلی میشده است. همانگونه که مردوک را با نام «اَمَـر- اوتو» میشناختهاند؛ از او با نام کاشی/ کاسی «شوگورو» نیز یاد میکردهاند که به معنای «بزرگترین سرور/ بزرگترین خدایان» بوده و ظاهراً با معنای اهورامزدا در پیوند است.
۸- او در شهر آزار میرساند، هر روز … او نابودی آورد و مردم را به زیر یوغ برد.
۸- le-mu-ut-ti URU-šu [i-t]e-né-ep-pu-/uš\ u4-mi-ša-am-/ma x x\ [x x x ÙG]meš-šú i-na ab-ša-a-ni la ta-ap-šu-úh-tì ú-hal-li-iq kul-lat-si-in
۹- از نالههایشان، «اِنـلیل/ ایـلّیل» خدایان (= مردوک) ناراحت شد … همه خدایان معابد خود را ترک کردند.
۹- a-na ta-zi-im-ti-ši-na dEN.LÍL DINGIRmeš ez-zi-iš i-gu-ug-m[a x x x] ki-su-úr-šu-un DINGIRmeš a-ši-ib ŠÀ-bi-šu-nu i-zi-bu at-/ma\-an-šu-un
۱۰- او (نبونید) خدایان (مجسمه خدایان) را به بابل آورد. مردوک به سوی خانههای خدایان که ویران شده بود، بازگشت.
۱۰- i-na ug-ga-ti-ša ú-še-ri-bi a-na qé-reb ŠU.AN.NAki dAMAR.UTU t[i-iz-qa-rudEN.LÍL DINGIRm]eš us-sa-ah-ra a-na nap-har da-ád-mi šá in-na-du-ú šu-bat-su-un
۱۱- ساکنان سرزمین «سومر» و «اَکَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوک بسوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.
۱۱- ù ÙGmeš KUR šu-me-ri ù URIki ša i-mu-ú ša-lam-ta-áš ú-sa-/ah\-hi-ir ka-/bat\-[ta-áš] ir-ta-ši ta-a-a-ra kul-lat ma-ta-a-ta ka-li-ši-na i-hi-it ib-re-e-ma
۱۲- مردوک همه کشورها را جستجو کرد و آنگاه دست شاه واقعی و محبوب خودش را گرفت و نام «کورش» پادشاه «اَنْـشان» ‹اَن- شـَ- اَن› را برخواند. از او بنام پادشاه جهان یاد کرد.
۱۲- iš-te-‘e-e-ma ma-al-ki i-šá-ru bi-bil ŠÀ-bi-ša it-ta-ma-ah qa-tu-uš-šu mKu-ra-áš LUGAL URU an-ša-an it-ta-bi ni-bi-it-su a-na ma-li-ku-tì kul-la-ta nap-har iz-zak-ra šu-/um-šú\
۱۳- او (مردوک) خواست تا تمام سرزمین «گوتی» ‹کو- تی- ای› در برابر پاهای او (کورش) به خاک بیفتند. همچنین همه مردمان «ماد» ‹اوم- مـانمَـن- دَه› و همه مردم «سیاهسر» (سومریان یا عیلامیان) در حالیکه کورش با درستکاری به آنان نظاره میکرد.
۱۳- kurqu-ti-i gi-mir um-man-man-da ú-ka-an-ni-ša a-na še-pi-šu ÙGmeš sal-mat SAG.DU ša ú-ša-ak-ši-du qa-ta-a-šú
در تداول، نامِ بابلی «اومانمنده» را با «ماد» برابر میدانند. اما به نظر میآید که این نام بر همه یا یکی از اقوامی که از شرق بینالنهرین و غرب ایران امروزی در هزاره دوم پیش از میلاد به بینالنهرین مهاجرت کرده بودهاند، اطلاق میشده است.
۱۴- کسانی که (کورش) بر آنان غلبه کرده بود. مردوک، خدای بزرگ، با شادی به کارهای خوب و قلب صالح او نگریست.
۱۴- i-na ki-it-tì ù mi-šá-ru iš-te-né-‘e-e-ši-na-a-tì dAMAR.UTU EN GAL ta-ru-ú ÙGmeš-šú ep-še-e-ti-ša dam-qa-a-ta ù ŠÀ-ba-šu i-ša-ra ha-di-iš ip-pa-li-i[s]
۱۵- او (مردوک) کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمیداشت.
۱۵- a-na URU-šu KÁ.DINGIRmeš ki a-la-ak-šu iq-bi ú-ša-as-bi-it-su-ma har-ra-nu TIN.TIRki ki-ma ib-ri ù tap-pe-e it-tal-la-ka i-da-a-šu
ممکن است منظور دیده شدن سیاره مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره مشتری نماد آسمانی اهورامزدا/ مردوک بوده است. نک به: بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمه همایون صنعتیزاده، ۱۳۷۲. او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان آسمان میداند که غلوآمیز به نظر میرسد.
۱۶- لشکر پر شمار او (کورش) که همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگافزارها در کنار او ره میسپردند.
۱۶- um-ma-ni-šu rap-ša-a-tì ša ki-ma me-e ÍD la ú-ta-ad-du-ú ni-ba-šu-un gišTUKULmeš-šu-nu sa-an-du-ma i-ša-ad-di-ha i-da-a-šu
۱۷- مردوک مقدر کرد تا کورش بدون درگیری به شهر بابل وارد شود. مردوک بابل را از فاجعه رهانید. او «نَـبـونـید» ‹نـَ- بو- نـَ- اید› شاه را که از مردوک نمیترسید، به دست کورش سپرد.
۱۷- ba-lu qab-li ù ta-ha-zi ú-še-ri-ba-áš qé-reb ŠU.AN.NAki URU-šu KÁ.DINGIRmeš ki i-ti-ir i-na šap-ša-qí, mdNÀ.NÍ.TUKU LUGAL la pa-li-hi-šu ú-ma-al-la-a qa-tu-uš-šú
تصرف بابل بدون درگیری ناشی از تضعیف روحیه بابلیان به دلیل غلبههای قبلی کورش بر شهرهای دیگر و نیز محاصره بابل توسط قوای مسلح کورش و بستن رود فرات به روی مردم و تشنگی آنان بوده است. در متون بابلی همچون «سالنامه نبونید» و نیز در «تواریخ هرودوت» (کتاب یکم) به نبود جنگ و درگیری اشاره شده است. برای آگاهی از سالنامه نبونید نگاه کنید به: Hinnz, W., Darios und die Perser, I, 1976, p. 106.
۱۸- همه مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکَّـد و همه اشراف و فرمانداران در برابر کورش به سجده افتادند و پای او را بوسیدند. آنان از پادشاهی او شادمان شدند و چهرههایشان بدرخشید.
۱۸- ÙGmeš TIN.TIRkika-li-šu-nu nap-har KUR šu-me-ri u URIki ru-bé-e ù šak-ka-nak-ka ša-pal-šu ik-mi-sa ú-na-áš-ši-qu še-pu-uš-šu ih-du-ú a-na LUGAL-ú-ti-šú im-mi-ru pa-nu-uš-šú-un
۱۹- خداوند این مردگان متحرک را زندگی دوباره بخشید، آنان را از نابودی رهانید. آنان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.
۱۹- be-lu ša i-na tu-kul-ti-ša ú-bal-li-tu mi-tu-ta-an i-na pu-uš-qu ù ú-de-e ig-mi-lu kul-la-ta-an ta-bi-iš ik-ta-ar-ra-bu-šu iš-tam-ma-ru zi-ki-ir-šu
۲۰- منم «کورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
۲۰- a-na-ku mKu-ra-áš LUGAL kiš-šat LUGAL GAL LUGAL dan-nu LUGAL TIN.TIRki LUGAL KUR šu-me-ri ú ak-ka-di-i LUGAL kib-ra-a-ti er-bé-et-tì
از اینجا روایت به صیغه اول شخص و از زبان کورش بازگو میشود. استرابو نقل میکند که «کورش» نامی است که او پس از پادشاهی و با الهام از رود «کُـر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این، نام او «اَگـرَداتوس Agradatus» (اَگـرَداد/ اَگـراداد) بوده است. نک به: جغرافیای استرابو، ترجمه هـ. صنعتیزاده، ۱۳۸۲، ص. ۳۱۹.
۲۱- پسر «کمبوجیه» ‹کـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کورش» (کورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیشپیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
۲۱- DUMU mKa-am-bu-zi-ia LUGAL GAL LUGAL URU an-ša-an DUMU DUMU mKu-ra-áš LUGAL GAL LUGA[L U]RU an-ša-an ŠÀ.BAL.BAL mši-iš-pi-iš LUGAL GAL LUGAL URU an-šá-an
۲۲- از دودمانی که همیشه شاه بودهاند و فرمانرواییاش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی میدارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که پیروزمندانه وارد بابل شدم؛
۲۲- NUMUN da-ru-ú ša LUGAL-ú-tu ša dEN u dNÀ ir-a-mu pa-la-a-šu a-na tu-ub ŠÀ-bi-šú-nu ih-ši-ha L[UGA]L-ut-su e-nu-ma a-n[a q]é-reb TIN.TIRkie-ru-bu sa-li-mi-iš
«نَـبـو» ایزد نویسندگی و دبیـری بـوده، و نیایشگاه او به نـام «اِزیـدَه» خوانده میشده است.
۲۳- من با لذت و شادی بر تخت پادشاهان بابل نشستم. آنگاه مردوک خدای بزرگ، قلب بابلیان را متوجه جبروت من کرد. چون من هر روز به خدمت او میرفتم (به نزد مجسمه مردوک).
۲۳- i-na ul-si ù ri-ša-a-tì i-na É.GAL ma-al-ki ar-ma-a šu-bat be-l
u-tìdAMAR.UTU EN GAL ŠÀ-bi ri-it-pa-šu ša ra-/im\ TIN.TIRki ši-m[a]/a-tiš\ /iš-ku?-na\-an-ni-ma u4-mi-šam a-še-‘a-a pa-la-/ah\-šú
۲۴- قوای مسلح من فارغبال در بابل حرکت میکردند. نگذاشتم کسی در همه سومر و اکد تهدیدی باشد.
۲۴- um-ma-ni-ia rap-ša-tì i-na qé-reb TIN.TIRki i-ša-ad-di-ha šú-ul-ma-niš nap-har KU[R šu-me-ri] /ù\ URIki mu-gal-[l]i-tì ul ú-šar-ši
۲۵- من شهر بابل و معابد مقدسش را سعادتمند کردم. برای اهالی بابل … برخلاف خواست خدایان یوغی نا درخور آورده بود،
۲۵- /URUki\ KÁ.DINGIR.RAki ù kul-lat ma-ha-zi-šu i-na ša-li-im-tì áš-te-‘e-e DUMUmeš TIN.TIR[ki x x x š]a ki-ma la ŠÀ-[bi DING]IR-ma ab-šá-a-ni la si-ma-ti-šú-nu šu-ziz-/zu!\
۲۶- برطرف شد. ویرانهها را پاک کردم. مردوک خدای بزرگ، از اعمال مؤمنانه من خشنود شد.
۲۶- an-hu-ut-su-un ú-pa-áš-ši-ha ú-ša-ap-ti-ir sa-ar-ma-šu-nu a-na ep-še-e-ti-[ia dam-qa-a-ti] dAMAR.UTU EN GA[L]-ú ih-de-e-ma
۲۷- او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،
۲۷- a-na ia-a-ti mKu-ra-áš LUGAL pa-li-ih-šu ù mKa-am-bu-zi-ia DUMU si-it ŠÀ-bi-[ia ù a-n]a nap-h[ar] um-ma-ni-ia
۲۸- برکتش را اعطا کرد. ما همگی در برابر او جایگاه والای خداییاش را ستودیم. همه شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشستهاند،
۲۸- da-am-qí-íš ik-ru-ub-ma i-na šá-lim-tì ma-har-ša ta-bi-iš ni-it-t[a-al-la-ak i-na qí-bi-ti-šú] sir-ti nap-har LUGAL a-ši-ib BÁRAmeš
۲۹- از همه چهار گوشه جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه آنان که در شهرها زندگی میکنند، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای› که در چادر زندگی میکنند،
۲۹- ša ka-li-iš kib-ra-a-ta iš-tu tam-tì e-li-tì a-di tam-tì šap-li-tì a-ši-ib n[a-gi-i né-su-tì] LUGALmeš KUR a-mur-ri-i a-ši-ib kuš-ta-ri ka-li-šú-un
۳۰- برای من باج سنگین آوردند. در بابل در جلوی پای من به زمین افتادند و بر پاهای من بوسه زدند. از بابل، از «آشور» ‹اَش- شور›، «شوش» ‹شو- شَن›.
۳۰- bi-lat-su-nu ka-bi-it-tì ú-bi-lu-nim-ma qé-er-ba ŠU.AN.NAki ú-na-áš-ši-qu še-pu-ú-a iš-tu [ŠU.AN.NAk]i a-di URU aš-šurki ù MÙŠ-ERENki
۳۱. از «آگادِه» ‹اَ- گـَ- دِه›، «اِشنونَه» ‹اِش- نو- نَک›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو» ‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، از سرزمین «گوتیان» تا شهرهای آنسوی «دجله» ‹ای- دیک- لَت›. و من خانههای خدایانی که به حال خود رها شده بودند،
۳۱- a-kà-dèki KUR èš-nu-nak URU za-am-ba-an URU me-túr-nu BÀD.DINGIRki a-di pa-at kurqu-ti-i ma-ha-z[a e-be]r-ti ídIDIGNA ša iš-tu pa!-na-ma na-du-ú šu-bat-su-un
۳۲- دوباره مجسمههای خدایانشان را بازگرداندم. همه آن خدایان را گرد آوردم و در منزلهای ابدی مستقر کردم.
۳۲- DINGIRmeš a-ši-ib ŠÀ-bi-šú-nu a-na áš-ri-šu-nu ú-tir-ma ú-šar-ma-a šu-bat da-rí-a-ta kul-lat ÙGmeš-šú-nu ú-pa-ah-hi-ra-am-ma ú-te-er da-ád-mi-šú-un
با اینکه کورش زرتشتی نبوده و در زمان او ظاهراً دین زرتشتی وجود نداشته، اما او برخلاف زرتشتیان تا حدودی باور کهن و مبتنی بر تکثر دینی مردمان ایران و شرق باستان را رعایت میکرده است. هر چند که در سطر هفتم منشور آشکارا نبونید به این دلیل مستحق تنبیه دانسته میشود که «مردوک، شاه خدایان را نمیپرستید». موبدان زرتشتی عصر ساسانی با سختگیری و خشونتهای بیشمار و اعمال سلیقههای شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایران آسیب زدند.
۳۳- و همچنین پیکره خدایان سومر و اَکد را که نبونید بدون واهمه از خشم خدای خدایان به بابل آورده بود؛ به فرمان مَردوک و برای خوشنودیاشان به معابد خود بازگرداندم.
۳۳- ù DINGIRmeš KUR šu-me-ri ù URIki ša mdNÀ.NÍ.TUKU a-na ug-ga-tì EN DINGIRmeš ú-še-ri-bi a-na qé-reb ŠU.AN.NAki i-na qí-bi-ti dAMAR.UTU EN GAL i-na ša-li-im-tì
اصرار کورش مبنی بر بازگرداندن پیکره خدایان به بتخانههایشان در تلافی آن است که نبونید بنا به علاقه شخصی به آثار باستانی، پیکرههای خدایان را بر موزه شخصی خود برده بود و پیکرههای نوساختهای بر جای آنان نهاده بود.
۳۴- بشود خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم، هر روز برای من دعا کنند،
۳۴- i-na maš-ta-ki-šu-nu ú-še-ši-ib šú-ba-at tu-ub ŠÀ-bi {ut} kul-la-ta DINGIRmeš ša ú-še-ri-bi a-na qé-er-bi ma-ha-zi-šu-un
گشایش و بازسازی نیایشگاهها به فرمان کورش، دستکم در یک متن دیگر شناخته شده است. بر این لوح چهار سطری که از «اَرَخ» در بینالنهرین کشف شده، آمده است: «منم کورش، پسر کمبوجیه، شاه توانمند، آنکه اِسَگیلَه و اِزیدَه را باز ساخت». برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به صفحه ۱۵۶ مقاله W. Eilers در کتابشناسی.
۳۵- در برابر بِل و نَبو برایم خواستار عمر طولانی باشند. بشود که شفاعت مرا کنند و به خدای من مَردوک بگویند: «کورش، پادشاهی که از تو میترسد و پسرش کمبوجیه».
۳۵- u4-mi-ša-am ma-har dEN ù dNÀ ša a-ra-ku U4meš-ia li-ta-mu-ú lit-taz-ka-ru a-ma-a-ta du-un-qí-ia ù a-na dAMAR.UTU EN-ia li-iq-bu-ú ša mKu-ra-áš {-áš} LUGAL pa-li-hi-ka u mKa-am-bu-zi-ia DUMU-šú
۳۶- بتوانند … خداییاشان … من همه آنان (خدایان) را در خانهای امن مستقر کردم.
۳۶- /x\ [x x x- i]b šu-nu lu-ú /x x x x x x x x\ ÙGmeš TIN.TIRki /ik-tar-ra-bu\ LUGAL-ú-tu KUR.KUR ka-li-ši-na šu-ub-ti né-eh-tì ú-še-ši-ib
۳۷- … غاز، دو اردک، ده کبوتر بیشتر از غازها، اردکها و کبوترانی که قبلاً قربانی میشد.
۳۷- [x x x KUR.]GImušen 2 UZ.TURmušen ù ۱۰ TU.GUR4mušen.meš e-li KUR.GImušen UZ.TURmušen.meš ù TU.GUR4mušen.meš
از سطر ۳۷ تا ۴۵ بخش نویافتهای است که در پیشگفتار به آن اشاره شد. این نُه سطر دنباله بلافصل سطرهای پیشین نیست.
۳۸- … باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را محکمتر کردم.
۳۸- [x x x u4-m]i-šam ú-ta-ah-hi-id BÀD im-gur-dEN.LÍL BÀD GAL-a ša TIN.TIRk[i ma-as-s]ar-/ta\-šú du-un-nu-nù áš-te-‘e-e-ma
۳۹- … دیوار آجری خندق شهر را که شاه قبلی شروع کرده و تمام نکرده بود،
۳۹- [x x x] ka-a-ri a-gur-ru šá GÚ ha-ri-si ša LUGAL mah-ri i-p[u-šu-ma la ú-ša]k-/li-lu\ ši-pi-ir-šu
۴۰- … کاری که هیچ شاه قبلی نکرده بود، با انبوه کارگران در بابل،
۴۰- [x x x la ú-ša-as-hi-ru URU] /a\-na ki-da-a-ni ša LUGAL ma-ah-ra la i-pu-šu um-man-ni-šu di-ku-u[t ma-ti-šu i-na (or: a-na) q]é-/reb\ ŠU.AN.NAki
۴۱- … با آجر باز ساختم.
۴۱- [x x x i-na ESIR.HÁD.RÁ]/A\ ù SIG4.AL.ÙR.RA eš-ši-iš e-pu-uš-ma [ú-šak-lil ši-pir-ši]-in
۴۲- … با روکش مفرغین و پاشنههای مسی.
۴۲- [x x x gišIGmeš gišEREN MAH]meš ta-ah-lu-up-tì ZABAR as-ku-up-pu ù nu-ku-š[e-e pi-ti-iq e-ri-i e-ma KÁmeš-š]i-na
۴۳- … دیدم کتیبهای از پادشاهی پیش از من به نام «آشوربانیپال» ‹آش- شور- با- نی- اَپ- لی›،
۴۳- [ú-ra-at-ti x x x š]i-ti-ir šu-mu šá mAN.ŠÁR-DÙ-IBILA LUGAL a-lik mah-ri-[ia šá qer-ba-šu ap-pa-a]l-sa!
۴۴- …
۴۴- [x x x]/x x x\[x x x]-x-tì
۴۵- … برای همیشه!
۴۵- [x x x]/x x x\[x x a-na d]a-rí-a-tì
سطر پایانی کتیبه همانند سطر پایانی کتیبه حمواربی است
ـــــــــــــــ
ترجمه موزه بریتانیا از منشور کوروش به زبان فارسی:
http://www.britishmuseum.org/PDF/cyrus_cylinder_tr...
اما چرا شونیستها به استوانه چسبیده اند؟
جامعه ی ایران از نظر ساختار اقتصادی-اجتماعی، و سیاسی در مرحله ی انقلاب دموکراتیک قرار دارد که خواسته های دو انقلاب ناکام مشروطیت و بهمن را بر اساس « رفع تبعیض-ایجاد دموکراسی و عدالت اجتماعی- و انتخاب سرنوشت جمعی با حق تعیین سرنوشت خلقها» جواب گوید. این روند ادامه خواهد داشت تا تحقق یابد هرچند که مسیر « با زیگزاکهایی» به همراه باشد.
در این مسیر جایی برای قدرت « شاه چی ها و اسلام چی ها و ناسیونالیستهای ایرانگرا» نیست.
اینان با بهانه ی ایران « قدرت نفت خوری» داشتند که باز به دنبال آنند.
اینان با بهانه ی اسلام به دنبال « قدرت نفت خوری» بودند که هستند.
اگر بر فرض باز هم « قدرت یابند» سرانجام با انقلاب مردمان تحت ستم سلب قدرت خواهند شد.
روند تکامل جامعه گذر از « شاه و آخوند و ایران چی» را دهه هاست کلید زده است.
گفتیم « شکست دو انقلاب پیشین به سبب« عدم آمادگی ذهنی و سازمان یابی» جهت پاسخ به اهداف انقلاب بود.
این ضعف هنوز هم وجود دارد و میتواند انقلاب سوم را نیز به شکست بکشاند.
شرط پیروزی رفع این ضعف است.»
شرط آمادگی ذهنی یعنی اینکه اکثریت مردم در مورد چگونگی « دموکراسی، عدم تبعیض، عدالت اجتماعی، اداره ی امور محلی خود» توافق داشته باشند .
« سازمان یابی» بدین معناست که بتوانند « ائتلافها و اتحاد ها و جبهه های» وسیع و بزرگ تشکیل بدهند.
در غیر اینصورت انقلاب رخ میدهد و آینده ی جامعه بستگی به « تصادفات» پیدا میکند. در تصادفات هم دیکتاتوری جای دیکتاتور قبلی را پر میکند.
تصادفاتی از نوع آلترناتیو سازی «خارجی-داخلی» مثل جریان خمینی، ربوده شدن قدرت توده توسط « یک گروه» و حذف نیروهای دیگر، بار مثل حرکت خمینی ستها، کودتا، جنگ داخلی مثل سوریه و غیره.
در همه ی این حرکات مقصر « خود مردم و افراد سیاسی» هستند که ضعف « ذهنی و سازمانی» را رفع نکرده میخواهد در جامعه تغییر مثبت ایجاد کنند. که کاری ست تصادفی.
خود افتاده را گریه نه شایاست.
دیدگاهها
جناب محمد یلا 41 اسم دیگه :
درسته کورش پدر فارس ها است
همان طور که پدر شجره ملعونه چنگیز خان و تیمور لنگ و طغرل میباشد
دوباره رفتی داخل جاده خاکی
هر وقت شما تورک ها و مغول زادگان را کسی ایرانی دانست انوقت شما بیا درباره ایران و مسائل مربوط به ان اظهار فیض بفرما
یک نگاه به تحقیقات ژنتیکی دکتر بناب بیانداز در تورکان عاظربایجان 40 درصد عرب خالص بقیه هم امیخته ای از عرب با کورد و مغول و کولی قره چی
اگر به من باشد نه به تورک و نه به تورکمن شناسنامه ایرانی نخواهم داد ان ها اجنبی اند مثل مردم سودان
شما ترکها نمره ای نیستید که
اصلا فرض کنیم کوروش خود خدا
ما از این فرد خوشمان نمی آید
و این جرثمه را نماد یکپارچگی ایران نمی دانیم
کوروش پدر فارس ها بوده است و ارتباطی به شجره طیبه ملت تورک ندارد
همچنین ارتباطی با بلوچ ها و اعراب ندارد .
ضمنا هیچ شاهی با اتکا به تولید و توان مالی داخلی نمی تواند باب حمله نظامی به سایر دول را باز کند .
یا ملت خود به استثمار کشیده یا ملل مغلوب را و هزینه آن را صرف جنگ افروزی و کشتار کرده است .
جناب peerooz
به اندازه سر سوزنی با عقیده شما درباره زندگی موافق نیستم . زندگی تا جایی زندگی است که استاندارد های ادمیزادی برای "یک تن" داشته باشد زندگی به هر قیمتی فایده ای ندارد .مرگ خیلی بهتر از بعضی زندگی کردن ها است
جناب اسامه مجددی,
عزیز, این " ربع " به اندازه ای که تصور کرده ای غلیظ نیست. پیاده شو برادر و با بقیه راه برو . به فکر سلامت خودت باش و گرنه با این جوش و خروش کار دست خودت میدهی. دنیا بی من و تو چرخیده, میچرخد و خواهد چرخید. دو روزه عمر را بر خود تلخ نکن. با من و تو و بی من و تو " این نیز بگذرد ".
آفتاب آمد دلیل آفتاب. همین
یکنفر قره چی :
....استمنای مغزی" که با گول زدن خودات خودات را ارضاع میکنی وشدیدا به ان مبتلا هستی و احتمالا زمانی که عضو مجاهدین خلق بودی به ان گرفتار شدی ....
تنها یک چیز را فراموش نکن تورک برای فارس و بقیه ایرانی همان اندازه اجنبی و بیگانه هست که یک افریقایی کنگویی
بین تورک و فارس هم هیچ پیوندی نیست نه نسبی نه مذهبی فارس ها که رسما واژه تورک برایشان ناسزا محسوب میشود هیچ پیوندی با عرب زاده های قره چی اوغلی تورک زبان ندارند
در ضمن جناب یکنفر 40 درصد
من دو چیز نوشتم
یک موشک
دو ایستادن در صف پهن سهمیه ای کوپنی ساخت عاظربایجان(نمایندگی پهن اعلا )
مطمئن باش دومی را دیگه حتما اتفاق میافتد چون عاظربایجان اه ندارد که به تو سودا برسه اگر داره یک چند تا از معادن اش را برای ما نام ببر علی اقا تلاش بسیار کرد جز معدن مس سونگوز 4 تن طلا و کشک و پشم نتوانست چیزی پیدا کند
چون تو تا جایی که من شناختم ات با دروغ خودات را ارضاع میکنی کسی که همه چی برای خود ارضاعی اش برایش جعلی هست موشک 18 متری 20 تنی هم برایش حلبی پاره است یا مثلا یک دفعه بولان بلوچ یک مرتبه کشف میکند که جما نارویی فرزند جلیل خان نارویی هست یا یکمرتبه صادق عرب میشود دفعه بعد باوی کسی که با تقلب سعی میکند برای اتنیک های ایران نماینده بسازد ان هم به این شکل باید هم در فکر رویای بلوچستان مستقل بسوزد
به تخیلات ات ادامه بده
جناب یکنفر یا اتا زنگانلی
دوباره سگی لاشه ای گندیده پیدا کرد و عو عو کنان سگان ولگرد .... را جمع یک گند تازه گرد اورده
باید هم تشکر کنی
لاشه گندیده ای را که حتی روباه صفتان پان اسلامیست از ان فراری اند را با کمال میل نوش جان میکنند این سگان ولگرد چون در قاموس شان شدت سگ صفتی انها را به شکل کفتار دراورده که به بوی لاشه هار میشوند
جناب یکنفر یا اتا زنگانلی
اینجا کسی اهل جان دالر بازی هست که با 40 تا نام کامنت میگذارد
اقای زاهدانی استاد من بود و هست ایشان بود که از من خواست که در این سایت فعال باشم
من اگر بخواهم تقلب کنم مطمئن باش از تو بهتر بلدام خود من بودام که صوتی های فاحش ات را بهت یاد دادم
وگرنه کجا رفت کورد شورشی کجا رفت جم کجا رفت یکنفر و 40 تا اسم دیگه
دست شما درد نكنه ائليار گرامى
اما نظر اين حقير :
١- حق همه ملت هاى ايران از جمله فارسهاي مهاجر از استپ هاى روسيه است ، كه هر كه را كه مى خواهند بپرستند . شطان، ديو، كوروش ، هيتلر و هر كس ديگر را ، اما حق ندارند اين بت هاى خود تراشيده و بي أصل و نسب و نامشروع را به خورد ديگر ملت ها هم بدهند.
هر ملتى برأى خود سنبل ، تاريخ و ادبيات و زبان خاص خود را دارد. اگر نژاد پرستان فارس روزى سر عقل آمدند . و به فرهنگ زبان و آداب و رسوم و سنبل هاى ديگر ملت هاى ايران احترام گذاشتند. و جلوى رشد و آموزش زبان و فرهنگ ما را نگرفتند . آنروز ما هم بر داشته هاى هر چند مجهول و بى مايه آنها احترام خواهيم گذاشت . نه اينكه مشروعيت بدهيم.
٢- موضو لوح منتسب به كوروش و هر اثر
این شخص که خود را گاه اسامه
نمیدانم کامنت های این سایت
بو میدی تهرانلی...نوشته هات
این خانم و یا آقای ۴۵
آقای و یا خانم 45 سانتیمتر...
وقتی 45 سانتیمتر لوحه گلی و
با دشمن ایران و ایرانی ، با دشمن فرهنگ و تمدن ایرانی ، با دشمن زبان و ادبیات ایرانی ، فقط در میدان نبرد باید گلاویز شد تا آنان را برای همیشه نزد گور گمنام چنگیز بفرستیم . امید است اپوزیسیون درون و بیرون ایران آگاه به این وظیفه میهنی خود باشند و از هم اکنون اینها را شناسایی و افشا نموده تا روز موعود و نابودی ابدی دشمنان ایران و ایرانی و فارس و زبان فارسی.
چرا فاشیسم آذری مغول، نیاز
جناب یوسف نوشته ای:
منتظر بمانید روز انتقام این همه ظلم و ستم فرا میرسد و آنوقت خواهیم دید که یک من ماست چقدر کره دارد
این حرف ها را کسی میزند که ناموس و 20 درصد خاک کشوراش را به دست ارمنی ها نداده باشد و کوردها نصف قلمرواش را به توبره نکرده باشند
میزان کره ماست و دوغ را باید زمانی تعیین کرد که کلاهک های یک تن مواد منفجره موشکهای شهاب مثل باران به سر و کله تان فرود میاید زمانی که برای یک بار پهن جهت سگ لرز نزدندر صف ایستاده اید ان وقت میفهمی که چنگیز زاده بودن و مغول نسبی کسی را نجات نمیدهد رجز خواندن برای کسی اب و نان نمیشود
جناب یوسف چرا تورک ها
به همان دلیل من هم اذربایجان را عاظربایجان مینویسم
درمانده هم کسی هست که به جای دادن رفرنس از یک سایت دانشگاهی اویزان پورپیرار میشود که خوداش برای تورک ها تف سر بالا هست
شکست خورده کسی هست که به جای دادن پاسخ شروع میکند اخوند وار با مساله برخورد کردن و خود را به نشنیدن زدن و اثبات نکرده رجز خواندن
آقای بابک خرمدین......نادانی
کورش رسما به درجه پیغمبری
https://www.youtube.com/watch?v=6ECAS5uqZqs
آقای ائلیار امروز این نوشته
ایرانی آریایی و «حزب نازی ایران»، چالش نژادپرستی و تبعیض
کاوه صبور
سایتی دارند با رنگ غالب سرخ و سیاه، یادآور شکل و شمایل هواداران آلمان نازی در جنگ جهانی دوم و شبیه آنچه که در مستندهای تاریخی و فیلمهای سینمایی دیده میشود. کانال تلگرامیشان هم بالای ۲۶هزار عضو دارد. آنجا مطالبی منتشر میکنند حاوی ستایش از دستاوردهای آدولف هیتلر برای بشریت، عظمت نژاد آریایی و شکوه ایران باستان. همچنین انتقاد میکنند از «قدرتهای جهانی»، «لیبرال دموکراسی» و «رسانههای غربی». با اینحال میگویند موضوعیت و تخصص سیاسی ندارند و هدفشان تحقیق در تاریخ و ارائه روایتهای دست اول از حقیقت جنگ جهانی دوم است. هرچند علایق، نظرها و نگرانیهایشان چیز دیگری میگوید و میتوان آنها را هواداران ایرانی حزب نازی نامید.
نسل
منم بابک خرمدین ازآذربایجان :
جناب ائلیار نوشته ای"2- دسته
شما فکر نمیکنید که نباید علم باستان شناسی را با سیاست مخلوط کرد؟ اندیشه سیاسی درباره لوح گلی باستانی یعنی چه؟
شما از قماش همان هایی هستید که اسلام را با دموکراسی قاطی کرده و پارادوکسی با نام "مردم سالاری دینی" میسازند
نوشته ای:
پارسیان یعنی همه ی فارسی زبانان . من ندیده ام که کسی نوشته باشد « علت عقب ماندگی جامعه همه ی فارسی زبان هستند».
باید به شما بابت کشف کردن این موضوع تبریک گفت چون طبق کشف شما :
- مردم سیاهپوست انگلیسی زبان کنگو هم همان ملت انگلیس اند
مردم سرخپوست پرتقالی زبان برزیل هم از ملت پرتقال اند
مردم اسپانیایی زبان مکزیک هم جزو ملت اسپانیا هستند
من با راستی و نا درستی مقاله
آقای اسامه مجددی آیا وقتی
چرا تجزیه طلبان حسود عقده ای
آذری مغول تبار ،خلاف کرد و عرب و بلوج ، بجای برخورد به سیاست و دولت و آخوند ، بدلیل نادانی و ستون پنجم بودن و عقده بی هویتی اش، سوراخ دعا را گم کرده و عطش کینه و عقده و حسادتش را سعی میکند با رجوع به 2700 سال پیش ایران ارضا کند . آن زمان خودش در چین و اویغورستان و سیبریه و مغولستان بود چون از نژاد زرد آسیایی است و نه از مردن خاورمیانه و قفقاز و ایران و آسیای صغیر.
تنها راه برخورد با این گروه ، بحث و جدل نیست بلکه سرکوب و تارومارکردن و ترک زدایی و آسیمیلاسیون است چون اینها راسیست و ضد بشر و ضد فرهنگ و ضد تارخی و تمدن و حسود و کینه جو و انتقام دوست و سرگردان و آواره و بی پرنسیپ
آقای بابک خرمدین....... 1-
من هم عمیقا به این باور هستم
پاسخ به کامنتها
کامنتهای زیر این نوشته تقریبا و درکل چهار دسته اند که کوتاه به آنها اشاره میکنم:
1- دسته اول سپاسمندانه است . منهم از دوستانی که زحمت کشیده نوشته را مطالعه کرده اند تشکر میکنم.
2- دسته دوم نوشته های مخالفان است. متأسفانه در آنها « اندیشه ی سیاسی» وجود ندارد که بتوان روی آن صحبت و بحث کرد. کاش اینان به جای « جار و جنجال» اندیشه مطرح میکرد که از یکدیگر چیزی یاد میگرفتیم.
3- دسته ی سوم که خیلی کم اند مثل کامنت « خواننده» ی گرامی، میشود در موردش صحبت کرد و تبادل اندیشه نمود که در زیر به آن خواهم پرداخت.
4- دسته ی چهارم کامنتهای اطلاعات دهنده هستند که ممنونم از زحمت ارسال شان.
منم بابک خرمدین ازآذربایجان :
جناب یوسف عاظربایجان :
حالا که پور پیرار حقیقت گو شده یک چند تا از سخنان واقعیت شان را بشنو:
1000 سال حکومت تورکان دروغ است تورکان تنها 100 سال پیشینه در ایران دارند
زبان تورکی حتی یک واژه انتزاعی ندارد
تورکان هرگز تمدنی در تاریخ نداشتند و سومری بودن تورکان تنها یک دروغ سال است
تمام سلسله های تورکی از غزنوی تا قاجار همه دروغ حتی ناصرالدین شاه و مظفر الدین شاه هم دروغ
زبان تورکی نه زبان علم نه زبان نثر حتی زبان شعر هم نیست
سلسله های تورک مانند عثمانی همه دروغ است
لینک اخرین جوابیه و نظرات طیف روشنفکر اذربایجان را در ادامه برای شما میگذارم که ضمن مکیدن پورپیرار نظر سایر هم سنگر هات را درباره پورپیرار هم بدانی هم بخوانی
آنتی راسیزم عزیز، بله همه چیز
حکومت و شونیستها ، دانشگاهها و مدارس و انترنت را پرکرده اند از یاوه بافی های خود. اما در مقابل آثار فراوانی هم هست که میتوان با مطالعه ی آنها راست را از دروغ تشخیص داد. « متد نگاه انتقادی به همه چیز» به دنبال سند و دلیل و منطق بودن ما را از دام این فریبکاران میرهاند.
انگلستان روزانه 3 میلیون دلار
اگر استوانه اصیل نیست چرا
یعنی استعمارعاشق چشم و ابروی خیلی خوشگل فارسهاست به این دلیل سالانه بابت استوانه کوروش اینها بیش از یک میلیارد هزینه می کند
۳ ملیون در روز ضربدر ۳۶۵ روز سال مساوی است۱۰۹۵ ملیون اهورا به پان فارس عقل و منطق بدهد
1- وقتی کاربری با نام « دکتر
او انتظار دارد هنگام پاسخ با همین نام مورد مخاطب قرار گیرد. ولی شما « با جعل اسم» اش جواب او را درج میکنید.
یعنی شما اینجا یک «جاعل» هستید، دو، «خیانتکار در امانت»-داری.
2- به جای تصحیح غلط کاری خود، آن را درستکاری «جلوه» میدهید با عبارت اینکه « معنی بدی ندارد».
اینجا عقیده ی خود را به دیگری «تحمیل» میکنید. و « حرمت نام دیگری» را ضایع میکنید. تربیت مدرن این است که
حرمت اسم طرف حفظ شود و همانطور که خود انتخاب کرده مورد مخاطب قرار گیرد. اما چه میشود که شما هنوز چیزی
به نام « حفظ حرمت نام طرف مقابل» در فرهنگ شخصی خود ندارید.
آ ائلیار عزیز.درباره کورش و
...ادامه...
اگــــــر ناراحـــــت شـــدی از خـــــواندن ایـــــن.......................
بــــجوش و میـــــــل بـــــفرمــــا چنــــــد رازیــــانـــه ........
در جواب دروغ سنج......
نــکردیــم هرگــز این استـــوانه را مـــا بهـــانه...................
بـــکردیـــم این ادعا را هـــر زمـــا نـــه...........................
اگـــر از زبـــان ســــو مـــر هـــم نوشتــــــیم...................
نـــوشتیــــم بـــا دلیـــل عاقلانــــه................................
تــو کــه هـــی مینــــویسی از داریوش و کـــورش..............
این همـــان کـــاری ببـــاشد جـــاهلانــــه.........................
اگـــر زهتـــابی و پیــــرار نوشـــــتند.............................
نشــــان دادنــــد حقــــایــــق را عــــادلانه........................
ولـــی ای دوســـت در پشـــت ایــــن سنــــگ..................
نشســـــته پیــــر استـــــعمار , اسمـــــش انگلســـــتانه ........ ( ادامه)
منم بابک خرمدین ازآذربایجان :
عاقلان دانند: به ساعات توجه
فرستاده شده توسط اسلم ریگی در د., 10/24/2016 - 14:09
فرستاده شده توسط اسلم ریگی در د., 10/24/2016 - 14:17
فرستاده شده توسط تهرانلی در د., 10/24/2016 - 14:41
فرستاده شده توسط يوسف آذربايجان در د., 10/24/2016 - 14:58
اقای ایلیار از "کم تربیتی" و
من نیز حق پرسش داریم .. که
جناب بولان اسلم یکنفر بامسی :
جناب یوسف عاظربایجان:
کسی کم اورده که اویزون دم رضا مرادی غیاث ابادی برای رفرنس شده است
شما هم خودات را زیاد تحویل نگیر....
چرا در این سایت اپوزیسیون
ما نیازی به این دروغهای روشنگری و تحقیقات مغولی شما نداریم.
بهتر است در سایتهای ترکی آذری اردغانی خود، هر چه دلتان خواست کشفیات 2 ریالی تحویل هم ولایتی های خود انجام دهید.
شما چون هیچ سابقه مبارزه و فعالیت روشنفکری و مخالفت با دو رژیم شاه و آخوند نداشته اید ، و اکنون وارد علی آباد شده اید، هر چه را می بینید و می خوانید و می شنوید ، فکر میکنید شما را از چنگال اسارت همسایه ها نجات میدهد .
تنها راه سعادت شما این است که ایران و قفقاز و آسیای صغیر و خاورمیانه را ترک کنید و به سرزمین اجدادی تان در شرق مغولستان و اویغورستان و سیبریه باز گردید . شما در منطفه خاورمیانه قومی بیگانه و مهاجم و ناسازگار با انسان ها و محیط اطرافتان هستید و نیازی نیست مثل کر و لال و صمن بکم ، فرهنگ و تمدن میزبان تان را انکار کنید چون 5 هزار سال باد و باران و آفتاب نتوانست
جناب تهرانلی که فرموده اید
سلام-من گئلمیشم سیزه قوناق
اصلا قبول میکنیم که این منشوریااستوانه گلی مربوط به کورش است وساخت ساستمداران انگلیس نیست.یااصلا همه دنیارافارس هابافرهنگ ومتمدن ساخته اند.اصلن یونان ورم وعیلامی وسومروماد واوراتور.ساکا.درمنطقه نبوده است.
اصلن فرض براین میگذاریم که چین وهند ومصرو..غیرنبوده ودرعصربوق یاقدیم هخامنشی هابنیانگذارتمدن وفرهنگ بوده اند.
خوب الان چی ؟الان درکجای این دنیای متمدن باروزی 5میلیون بشکه فروش نفت 60دلاری قرارگرفته ایم.عزیزان یک سال وپنج نفت رانفروخته اندیکصدسال است این منابع زیرزمینی رامی فروشند.ودراین یکصدسال هم فارس هادریدقدرت بوده وافسارفرهنگ وزبان وادبیات وسیاست هم بتوسط آنهازوری بوده ومیخواستندمارابه دنیای
دوستان عزیز، لطف کنید جو
کسانیکه جو صحبت را به « توهین » میالایند علاوه از اینکه مقررات سایت را نقض میکنند، موجب نقض آزادی بیان هم میشوند. مخصوصا که کامنتهای توهین دار منتشر میشود و در آن نام اشخاص را جهت توهین دگرگونه مینویسند. نام آقای انزابی را « عن زابی» یا نام مرا « علی یار» و یا به نام دیگران کامنت می نویسند. مسئول انتشار کامنتها هم در این « کم تربیتی ها و کم فرهنگی ها» همکاری میکند. در نتیجه جو دیالوگ مسموم میشود.
اگر کسی هم واقعا بخواهد نظرش را مطرح کند نمی تواند و امکان دیالوگ با دیگران را از دست میدهد.
حکومت ایران و عواملش در داخل و خارج، در سایتها و رسانه ها « خواهان تسلط همین جو مسموم» بردیالوگها هستند. حکومت نمیخواهد دیالوگ سالم صورت گیرد؛ میخواهد «جو مسموم و نفرت» در روابط حقیقی و مجازی حاکم شود.
این آقای اسامه مجددی زنده به
محقق گرامی ائلیارعزیز! با
اشپیگل آلمان: منشور حقوق بشر
هفته نامه ی بین المللی اشپیگل که از نشریات معتبر جهانی می باشد و به چندین زبان رایج بین المللی منتشر می گردد در شمارگان اخیر خود به بررسی و بازخوانی علمی برخی از ادعاهای تاریخدانان ایرانی پرداخته است. این نشریه در مصاحبه و تبادل اندیشه با اساتید تاریخ برخی از دانشگاه های آلمان به درج سلسله مطالبی با عنوان “شکستی برای یک پروپاگاندای[i] باستانی” مبادرت ورزیده است که تاکنون دو سری از آن منتشر شده است.
در نخستین شماره از این سلسله مطالب، این هفته نامه به بررسی ادعای ایرانیان مبنی بر این مورد که “کوروش” پادشاه باستانی ایران، پادشاهی عدالت گستر بوده است که دارای قدیمی ترین منشورحقوق بشر است پرداخته و به یافته های جالبی دست پیدا کرده است.
در ابتدای این مقاله، نویسنده ی مطلب به بیان تاریخچه ای از فخرفروشی های محمدرضا شاه پهلوی،
به گزارش پارسینه، محمد قائد
استوانه از گل پخته است (از جنس ظروف سفالی) و در قرن نوزدهم در بقايای شهر باستانی بابـِل، در عراق كنونی كه بخشی از مملكت عثمانی بود، به دست آمد. بخشی از آن كه زير خاك از بدنۀ اصلی كنده شده بود بعدها پيدا شد اما يك تكه همچنان مفقود است. نوشتههای خط ميخی اَكدی را (به فتح الف و تشديدی روی كاف كه گاه به دال منتقل میكنند) چند باستانشناس ترجمه كردهاند و به تحليل پيام، سبك زبان، اشارات، و لحن خطاب پرداختهاند. آنان معتقدند نه منشور است، نه قانون، نه فرمان؛ يكی از بسيار متونی است حاوی جملاتی رايج كه در شالودۀ بناها میگذاشتند.
اگر استوانه اصیل نیست چرا
دروغ و حسادت و بی حیایی فرندان چنگیز در مورد تاریخ فرهنگ و تمدن ایرانی باعث شد که گروهی از روشنفکران جانوطن پیشین نیز با افتخارات تاریخی میهن خود آشنا شوند و به صف ضد ترکی آذری های عقده ای تجزیه طلب به پیوندند .
این نادان های ضد ایرانی چگونه می خواهند دهها هزار آثاری که از 7 هزار سال پیش تاکمون در فلات ایران کشف شده را انکار کنند . چقدر آدم باید نادان و متعصب باشد که آبروی خود را برای همیشه میان ایرانیان و اپوزیسیون ایرانی و محافل علمی بین المللی ببرد .
از این مغول تباران باید پرسید شما خود چه دارید که تنها هنرتان نفی و انکار سابقه درخشان دیگران است . این ساده لوحی و .... شما توهینی به عقل و فهم دیگران نیست ؟
به این دلیل است که 100 میلیون ترک از هزاران
در برنامه "پرگار بی بی سی"
لعاب دروغین شونیسم فارس از
کرده ای این باراستوانه را
رو که نیست این سنگ قزوین زمانه
از زبان سومر و علم ژنتیک
تیر مفت است و اینترنت کمانه
بعد زهتابی و پورپیرار جاعل
کار دشمن خب همین است نصفش هم نهانه
هر چه تاریخ و علوم است مال ترکان
باقی نوع بشر هستند فسانه
ای گل قرمز ز خون خلق محروم
می شوی پژمرده و سوی فراموشی روانه
جناب علی تورکه :
جوابی را که درباره بیشینه بیسابقه عرب زاده های کولی قره چی مغول اغلان تورک زبان برای مورش فرستادم برای شما هم هست
بسیار عجیب هست کسی که 40 درصد عرب و بقیه هم کولی و مغول و کورد و ترکمان هست باز دوباره به دلیل زبان علیل صفوی اورده اش خوداش را تورک بداند
جناب مورش یادام رفت این را
امروز در اذربایجان :
اذربایجان غربی که دیگه در ان کار تورک ها تمام شده و تقریبا گکورد نشین است
در همدان و قزوین و زنجان و تهران کار زبان تورکی تمام شده و تورک دیگه یک ناسزا بیش نیست
در تبریز و حتی اردبیل الان دیگه کوردها بازار و جامعه کارگری را تشکیل میدهند و دیر نیست که همان را هم مثل ارومیه از چنگ تان دراوررند
خود بزرگوارتان نیز طبق تحقیقات ژنتیکی دکتر بناب 40 درصد عرب خالص و 30 درصد کولی قره چی و بقیه امیخته ای از مغول و کورد و ترکمان و سادات ....پیغمبر میباشید
جناب مورش یا یکنفر 40 نامه :
احوال پدر بزرگوارتان مرحوم جلیل خان نارویی چطور است
میتوانی از این پیشینه تورکی یک تکه چرم یا یک نوشته یا یک تکه میخ طویله از این تورک ها در ایران با قدمت بیشتر از 150 سال نشان ما بدهی که اثبات کند که تورک ها 1000 سال نه 200 سال پیش ساکن ایران بوده اند
میتوانی نشانی از غزنوی و سلجوقی جز در کتابهای مورخان فارس و عرب نشان بقیه دهی
این چجور فرمانروایی است که مردمان تورک اش نه یک تکه خشت ساخته اند و نه به اندازه یک کف دست نوشته دارند
جناب یوفس عاظربایجان:
کدام اسامی تورکی : یوسف -اذربایجان -انزابی علی - وووووو اینها یا فارسی اند یا عربی اگر همین اسامی را از تورکان و زبان علیل شان بگیرند تورکان بی نام میمانند چ.ن زبان عقیم تورکی توانایی ساخت نام را هم ندارد و نام برای گویشوران اش را از بقیه زبان ها گدایی میکند
ما از علیار بهتر میتوانیم مقاله بنویسیم چند بار هم از توکلی خواستم به من اکانت سایت را بدهد
حداقل شما تورکها ناگفته هایی دارید که که شنیدنی است
کسی که دارد ننه من غربیم بازی در می اورد انی است که دائم مینالد" وای ددیم دیلی" " وای ددیم اسیموله" و سعی میکند با اویزان شدن به یک مفلوکی مانند رضا مرادی غیاث ابادی که دیپلم هم ندارد و خط میخی را احتمالا در مکتب تبریز اموخته خوداش را دستمایه تمسخر کند که یا واقعا خوداش را مسخره کرده یا بقیه را دراز گوش فرض کرده
بعد از اینکه ما شاهد /منطق
اکنون شاهد سبک /تحقیقات ترکی/ در مورد تاریخ ایران هستیم .
غربیها قبلا ثابت کردند که قدم نخست ناسیونالیسم و شونیسم عفب افتاده /جعل و تحریف و دروغ و انکار و واژه سازی / باب میل خود است.
همانطور که قبلا پیش بینی شده بود ، دزدهای تئوریک آذری مغول تبار ، بزودی ثابت خواهند کرد که حضرت آدم و موسی یهودی و آبراهان لینکلن امریکایی ، نیز ترک و آذری و مغول بوده اند ،
چون در چند هزارسال پیش ، نژاد زرد مغول و اسکیمو از طریق تنگه هرلینگ ، در سیبریه و قطب شمال، به آنطرف کره زمین یعنی وارد امریکا و کانادا و امریکای لاتین شدند ، یعنی سرخپوستان قاره امریکا ریشه ترکی آذری مغولی اسکیمویی دارند . نتیجه اینکه این قاره بخشی از ترکستان بزرگ است .
و ایران در آینده ای نه چندان دور همسایه اسرائیل و امریکا خواهد شد و شروع جنگ جهانی
حضرات بهمن موحدی و اسامه
بگذار این فارسها دلشان با
تبریز توسعه یافته ترین شهر ایران و شهر بی افغانی است ( ورود و اشتغال مهاجر افغان و عراقی به آذربایجان و اردبیل و زنجان در سالهایی که جان و مال و ناموس و فرصتهای شغلی شهرهای فارسی به تاراج مهاجران عراقی و افغانی و پاکستانی می رفت ممنوع بوده و هست. یکی از این کوروشیان و رستمیان جرات اعتراض ندارد!) پاسارگار شهر کوروش در استان فارس بنا به آمار رسمی یک چهارم جمعیتش مهاجران خارجی هستند! اولاد کوروش هر چه داد و فغان از دست افغان سر می دهند حرفشان خریداری ندارد و توان خلاصی ندارند!
اینها به افغانستان دارند باج می دهند اما دلخوش به کورش و داریوش و نقاشیهای سرزمین وسیع هخامنش هستند( بندر چابهار را دادند تا افغانسان راه به دریا داشته باشد! اینها هنوز دغدغه اینرا دارند که روسها می خواهند از راه ایران به آبهای گرم
اقای محترم نویسنده مقاله
کاملا با این مقاله مخالفم.
نویسنده این مطلب که پیداست
گرگهای خاکستری به جای این که
در واقع کورشی در کار نبوده .
تورکها هزار سال به کل منطقه حکومت کرده بودند اما فارسها هیچ پشت زمینه ای نداشتند حتی یک ماه هم به شهری حکومت نکرده بودند به همین خاطر انگلیس مجبور بود به فارسها تاریخ بسازد تا نسبت به دیگر ملیتها در راس قرار دهد مثلا اسم فامیلی پهلوی را به رضا میرپنج پالانی هدیه داد و رضاشاه از بابت این اسم از انگلیس تشکر کرد.
به گمانم این گرگهای خاکستری
این خائنین وطن فروشِ تجزیه طلبِ پانترک برای دشمنی با کورش کبیر ، دلائل قانع کننده ای برای خود دارند. نخست آنکه کورش کبیر بنیانگذار امپراطوری ایران بوده است. او اولین کسی بوده است که با اتحاد اقوام آریائی کشور ایران را ایجاد کرد. خائنین پانترک که نمی توانند وجود ایران را تحمل کنند طبیعی است با بنیانگذار آن نیز دشمنی کنند. اما آنها دلیل مهمتری برای این دشمنی نیز دارند. تمام چهره های معروف و تاریخی که این پانترکها قبول دارند، چهره هایی خونخوار ، پست و حیوان صفت بوده اند و تمام جهانیان از آنان به عنوان ننگ تاریخ نام می برند. نام چنگیز ، آتیلا و تیمور برای تمام دنیا تداعی گر جنایتگری ، نابود گری و تمام حیوان صفتی ها و رذائل اخلاقی است. پان ترکها نمی توانند به این حیوانات درنده خو بنازند و وقتی می بینند از کورش کبیر نام نیکی به یاد مانده است و جهانیان
با سلام خدمت جناب علی یار
پس از اثبات محجزه وار و کرامت وار سومری بودن تورکان به شیوه مرید و مرادی که در ان فضولی موقوف است حالا اویزان دم رضا مرادی غیاث ابادی باستان اختر شناس از دانشگاه ناموجود شده ای که اثبات کنی منشور کوروش چنین و چنان
میخواستم حضرت عالی در یکی از همان دانشگاه هایی که این منشور را در موزه نگه داشته اند همین گفته ها را بر زبان اورده شاید به جای خنده نسبت به .... حضرت عالی اقدام کنند هرچند که دوای درد حسادت و کینه ان هم از نوع 40 درصد شتری عربی و 60 درصد مغولی به این راحتی امکان پذیر نمیباشد
پس تا ان زمان میتوانی هر اندازه که میخواهی بسوزی که غربی هایی که حضرت عالی و همه مجموعه و نظریات ات را به ....هم نمیخرند این گونه سند ها و مدارک را پایه اظهار نظر میدانند نه مشتی مضخرفات و خزعبلات .... تخیلی
عزیز آ ائلیار بی اللریز