
بهزاد کریمی چهرهای با سابقه و شناخته شده نه تنها در حزب چپ ایران بلکه تقریبا در بین کلیه نیرو های چپ می باشد، او زاده تبریز و به مدت نیم قرن فعالیت سیاسی داشته و دارد و سه ماه گذشته 13 مقاله در ارتباط با خیزش انقلابی مردم ایران نوشته است.
1_ چگونه است که در ارتباط با همین توئیت 6 نفر در سال نومیلادی اصل وروح مطلب که همبستگی برای مبارزه با جمهوری اسلامی است را رها کرده اید وزیر عنوان حضور اقای رضا پهلوی این همبستگی را زیر سوال برده اید بقولی یکی به میخ ویکی به نغل ونهایت نفی آن؛ می شنویم ؛ ایا این برداشت درست است؟
2_ ایا با این نظر موافقید که اختلافاتمان را در پرانتز نگه داریم و روی اشتراکات تاکید کنیم، تلاش کنیم اقشار خاکستری بیشتری را جذب جنبش کنیم، سعی کنیم فضا را قطبی نکنیم و در باره بدنه حکومت نیز تا آنجا که میتوانیم افراد را جذب یا حداقل نسبت به جنبش خنثی کنیم تا هراسی از حذف ج.ا در آینده نداشته باشند
3- در باره سئوال شدذ که آیا این دو شعار/مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر. و شعار/ مرگ بر سه فاسد،ملا،چپی،مجاهد. هردو تفرقه افکنانه و به نفع جمهوی اسلامی است؟
هماهنگی دمکراتیک آری، آلترناتیو سازی از طریق حزب زدایی نه!

هر دم از این باغ بری میرسد.
روز اول سال ٢٠٢٣ چند چهرهی نام آشنای عرصههای مختلف سیاسی، مدنی، هنری، رسانهای و ورزشی کشور در یک اقدام برنامهریزی شده مشترکاً با توئیت متنی مبتنی بر لزوم گذر از جمهوری اسلامی، اعلام توافق سیاسی با هم کردند که تا سطح «ائتلاف سیاسی» هم تبلیغ میشود.
با نشر خبر توئیت مزبور، شعر «هر دم از این باغ بری میرسد / تازهتر از تازهتری میرسد» یاد آدمی میافتد، بی آنکه این طنز شعر بخواهد رخداد مربوطه را نفی و یا تماماً مثبت تفسیر کند. توئیت جمعی، شکل تازهای از ارایهی سیمای سیاسی مشترک به نمایش مینهد، حکایت از بروزات هر روز تازهی جنبش «زن – زندگی – آزادی» دارد و نیاز جنبش به همگراییها و ائتلافها را بازتاب میدهد.
مکمل این اقدام، در تلویزیونهای پربیننده هم رشته مصاحبههایی جریان یافت و به موازات آن، واکنشهای مثبت و منفی در این زمینه شبکههای اجتماعی را فراگرفت. از لابلای کلام مصاحبه شوندگان چنین معلوم میشود که مراجعات برنامهریزان برای جلب توافق سیاسی محدود به همین چند سرشناس نبوده بلکه دامنهی بیشتری را پوشش میداد. گرچه هنوز هم روشن نیست که کدام مراجعهشونده نتوانسته پیام ارسالی را دریافت کند تا کنار این چند تن قرار گیرد، چه کسانی درخواست را منتقدانه یا موضعگیرانه رد کردهاند و چه اشخاصی ترجیح بر اجتناب از تعجیل در شراکت داشتهاند. دو نکته اما در این میان محرز است: ١) وجود پروژهی معین ولی نه شفاف و ٢) شتاب در اعلام آن.
پدیدهی مثبت ورود سلبریتیها به صحنهی سیاست کلان
انتقادات و اعتراضات نوع مدنی با مضمون سیاسی در طول سالهای گذشته همواره جاری بوده و هیچگاه هم فروکش نداشته است. اما برآمدهای مستقیماً سیاسی چهرههای مدنی در سه ماه اخیر از ویژگیهای برجستهی جنبش «زن – زندگی – آزادی» و در زمره دستاوردهای آن به شمار میرود. پدیدهای که موجب شده تا با ورود سلبریتیهای نام آشنا و معترضان سرشناس مدنی به مبارزه علیه نظام، صحنهی سیاسی کشور رنگی تازه به خود گیرد.
ورود گستردهی سلبریتیها به صحنهی سیاسی در این ابعاد، به نوبهی خود موجب وسعتیابی دامنهی مبارزه علیه جمهوری اسلامی شده است. با این ورود، حامیان این سیلبریتیها در مبارزه علیه نظام دلگرمی و پشتگرمی یافتهاند و حتی قسماً تشویق به شرکت در اعتراضات شدهاند. ابتکارات و خلاقیتهای بعضی از این شخصیتها چنان در روند مبارزاتی موثر افتاده که گاه منجر به ثبت لحظات درخشانی همچون فراخوان کامیاب آقای حامد اسماعیلیون برای تظاهرات صد هزار نفره برلین شده است. در این توئیت هم، قرار گرفتن چند سلبریتی کنار هم و اعلام همبستگیشان با سال جنبشی شکوهمند ٢٠٢٢ برای ایران و آرزوی تداوم و سازماندهی آن در ٢٠٢٣ را شاهدیم که حرکتی مثبت است.
اما در همان حال، استقبال از ورود سلبریتیها به صحنهی سیاست، متقابلاً انتظار از آنها را در پی دارد تا موقعیت نقشآفرینی سیاسی خود را درست دریابند و بار سنگینی را که بر دوش دارند به سرمنزل برسانند. آنان بسته به چگونگی ایفای رل قرارگرفته از سوی تاریخ و جامعه بر عهدهشان، هم میتوانند در سرنوشت جنبش موثر بیفتند و هم در صورت دنبالهرویهای معیوب، آسیب ببینند و آسیب بزنند. آنها با وضعیت حساسی مواجهند همانگونه که سپهر سیاسی کشور با تصمیمات مهم روبروست.
پشت داستان این توئیت را هم باید خواند!
بر پایهی شواهد مشخص و به ویژه تصریحات برخی از مدافعان دست اندرکار این پروژه طی گفتگوی تلویزیونی، هدف عبارت است از تولید آلترناتیو سیاسی جمهوری اسلامی با ساختاری مبتنی بر افراد و چهرهها، و مرکزیت در آن نیز، بر عهدهی شخص آقای رضا پهلوی با حرکتی چراغ خاموش. توجیه فردمحوری پروژهی مزبور نیز اینکه، احزاب سیاسی نه تنها اهل ائتلاف و اتحاد نیستند بلکه مخل روند همگراییاند. این نیز نه چیزی مگر انگشت گذاشتن بر واقعیتهایی تلخ در اپوزیسیون متحزب فقط و فقط به منظور نیت سیاسی خاص و در خدمت اهداف معین.
بنا به همین نظریه پردازی، اگر وجود احزاب برای دورهی رقابت سیاسی پسا جمهوری اسلامی نیاز و حتی مفیدند، عاملیت آنها اما در فاز گذر از جمهوری اسلامی نه تنها نالازم که گویا جنبهی اخلال دارد! از پیش برندگان نقشهی مزبور به این پرسش هم که پس جای احزاب سیاسی موجود در این اجماع چه میشود، چنین جواب میدهند که حضور عضو غیر حزبگرای احزاب بمثابهی فرد در این جمع آغازگر پذیرفته و تضمین است! بدینترتیب، نقشهی سازمانگرایانه این اجماع اپوزیسیونی متوجه دورزدن احزاب است و این نیز با تئوریزه کردن لزوم حزبزدایی بخاطر «خطرات» حزبگرایی.
ارزیابی از این نقشه کدام؟
این پروژه که بر زمینهی روانشناسانهی واقعی «همه با هم» علیه جمهوری اسلامی سربر افراشته است، در پی گردآوردن سرشناسانی از طیفهای مختلف است که هر یک به گونهای دارای عقبهی اجتماعی نهایتاً به سود یک جریان و شخصیت هستند.
پیام توئیت مزبور مبنی بر آغاز «ائتلاف» که طبعاً جذبه بر می انگیزد، به نوبهی خود پرسش برانگیز هم است. زیرا اساس کار در آن، نه تشخص حزبیتی پاسخگو و سابقهی سیاسی قابل سنجش، بلکه نام و آوازهی کنونی دور هم گردآمدهها با محوریت فردی ویژه است. در چنین اجماعی، برابر حقوقی واقعی بی معنی است و وزن اصلی و نقش آفرینی عمده، طبعاً به آنی تعلق دارد که از امکانات جنبی و تزریقی برخوردار است. ثقل این منظومه طی مسیر گردشی آن، منطقاً و عملاً هر چه فزونتر در ستارهی قوی این سامانه جا میافتد. گردآمدن از این دست، بیشتر به درد جذب پشتوانههای اجتماعی مختلف به سود محور اصلی میخورد. این نوع «ائتلاف»، در ادامه «همه با من» در پی میآورد.
«ائتلاف سیاسی» از نوع اتمیزه، منظومهای را میماند که سیارهها یا باید دور «خورشید تابان» بچرخند تا بمانند و یا با خروج از مدار، دچار سرگردانی در خلاء شوند. این «ائتلاف» فردمحور و در نفس خود بالقوه غیر دمکراتیک، آخرش عملاً به ضد دمکراتیسم میرسد. جامعهی سیاسی ایران یک بار این را تجربه کرده و نتایج تلخ و آسیبهای آن را با همهی وجود لمس کرده است. حال آنکه در گردآمدن مبتنی بر استخوانبندی تشکلها و قرارداد حقوقی میان تشکلها در آن، شخصیتها نیز از اطمینان خاطر بیشتری برای تاثیرگذاری از جایگاه خود برخور دار میشوند. دمکراسی را درست باید در مسیر نیل به هدف دمکراسی به تمرین نشست و یک آن نیز فراموش نکرد که پایهی دمکراسی تحزب است. فاصلهگیری از حزبیت با هر توجیه و یا تعویق آن ببعد با هر توضیحی، جز فردمحوری نیست و فردمحوری هم، آبستن دیکتاتوری است .
ایراد خود ما احزاب!
اما نیروی متحزب دمکرات اعم از چپ و لیبرال نه تنها نباید با گردآمدن افراد و سامانیابیشان برخورد منفی کند و یا دچار هراس از اعلام «ائتلاف» شود. برعکس باید ضمن استقبال مثبت از روح همبستگی و هماهنگیها در چنین رخدادهایی، هم نسبت به نوع و شکل آن مواجههی نقادانه داشته باشد و هم بر متن برخورد منتقدانه با آن به درسآموزی برای خود برخیزد.
لذا اپوزیسیون متحزب نمیتواند از بار سنگین مسئولیت خود در تاخیر شکلگیری ائتلافهای مبتنی بر تشکلها و شخصیتها شانه خالی کند. نه جامعه را میتوان مذمت کرد که چرا در پی همصدایی است و نه دیگرانی را به سرزنش برخاست که چرا پروژه تولید میکنند. مردم حاضر در میدان و آماده فداکاری و بیشترین ایثارها در راه رسیدن به سکولار دمکراسی، خواهان شکل گیری مرکزی هستند که بتواند پژواک صدای آنان برای گذر از جمهوری اسلامی با سمت و سوی دمکراتیک باشد.
بر همین پایه، اندیشه و اقدام ناظر بر «همه با هم» ضرورتی است برای مقابله با نظامی که علیه یک ملت عمل میکند. این صدا را باید شنید و مساوی دانستن گردآمدن بسیار فراگیر با «همه با من» را خطااندیشی محض دانست که انزوای ناگزیر به دنبال دارد. نیروی متحزب دمکرات بجای اینکه میدان را منحصر به آنانی کند که چه بسا بخواهند زیر ندای «همه با هم» نقشهی «همه با من» پیش ببرند، لازم است صفت دمکراتیک را بر «همه با هم» بیفزاید و با فرارفتن از لفظ، آن را شجاعانه در عمل سیاسی خود تجلی دهد. هدف عام سکولار دمکراسی، به «همه با هم دمکراتیک» نیاز دارد. بدون بسیج وسیع ترین نیرو و بدون ایجاد مرکزی که بتواند این کثرت را در شکل ائتلافی گسترده نمایندگی سیاسی کند، نه میتوان از جمهوری اسلامی گذشت و نه برای رسیدن به سکولار دمکراسی افق گشود.
تجربهی ملی و جهانی نشان میدهد که پیروزی دمکراسی و آزادی در جوامع، بستگی به هماهنگیها، همکاریها و ائتلاف گستردهی احزاب و سازمانهای صنفی و سیاسی اقشار و طبقات مختلف داشته است. در ایران امروز وظیفهی احزاب و تشکلهای موجود پیش از همه و بیش از همه به اینست که همراه با تلاش برای برطرف کردن موانع ائتلاف، برای سازمانیابی اپوزیسیون دمکراتیک بکوشند.
چه مواجهه با این نقشه؟
تلاش برای گردهم آمدن مفید است و جای استقبال دارد، اما همانگونه که اشاره شد اهمیت نوع اجماع کمتر از نفس آن نیست. گردآمدنی که بخواهد جنبهی ملی داشته باشد، باید بر اصل پایداری مبتنی شود و نه تصادفی و گذرا بودن ائتلاف. قوام و دوام دمکراسی به همین است و این نیز همانا از مسیر تشکل و تحزب میگذرد و نه از تحزب گریزی یا حزب زدایی و دور زدن احزاب سیاسی. راه، تجمیع انواع تشکلهای دمکراسی خواه در تشکل کلان دمکراتیک است که ظرفیت جذب شخصیتها و سلبریتیهای دلسوز مردم و سرنوشت کشور و متعهد به دمکراسی را دارند. اما جمعآمدی که عملاً بر نادیده انگاری احزاب باشد و تضعیف آنها از طریق سیاست جذب و دفع در قبال افراد احزاب را در پیش گیرد، نه فراگیر برای جنبش که تولید تفرقه در آنست. با گردآمدن اشخاص حول اهداف و دعاوی دمکراتیک نمیتوان و نباید مخالفت کرد و لازم هم است که به استقبال شتافت، مشروط به اینکه چنین جمعآمدهایی خود را محور نپندارند و در مقام آلترناتیو ننشانند که نیستند. لازمهی گذر دمکراتیک به هدف سکولار دمکراسی، شکل گیری تشکل کلان از تشکلها و شخصیتهای دارای پایگاه اجتماعی است و بس.
بهزاد کریمی ١۴ دی ماه ١۴٠١ برابر با ۴ ژانویه ٢٠٢٣
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
دیدگاهها
آقای بهزاد کریمی محترم، من…
آقای بهزاد کریمی محترم، من هیچ گروه ،سازمان، حزب و یا ..... نمیشناسم که حاظر باشد با شما همکاری، وحدت یا هر کار دیگری بکند. شما نگران اینگونه موضوعات نباش
. چند سوال که البته جواب نخواهی داد.
"حزب چپ" مخفی یا علنی است؟
رهبران و راهبران شما چه کسانی هستند؟
رابطه شما یا تفاوت شما با سازمان اکثریت و حزب توده در چیست؟
رابطه شما با "اصلاح طلبان" حکومتی در چه مواردی هست؟
اگر شما همانطور که در مصاحبه با کیانوش در " حزب چپ" نه سر. پیاز و نه ته پیاز هستید، من برای عضویت در این "حزب" با چه کسی بابد تماس بگیرم. تفاوت شما با جمهمری اسلامی در رابطه با دمکراسی غربی که شما سال های بسیاری است که به آن پناه بردید در چیست؟ و هزار سوال دیگر.
من دوست دارم چهره های جوانتر…
من دوست دارم چهره های جوانتر. در اینده بیشتر صحبت کنند ، چون انها اینده را بهتر در حال می توانند بررسی کنند. و دوران جنگ جوان بودند . سختی از زندگی خوب و ارامش را به تلدیل شدن یک زندگی بدبختی را حس کردند .
حسن امانت بری: باعتقاد من…
حسن امانت بری:
باعتقاد من بهزاد با کلمات بازی میکند و سفسطه گرانه میخواهد بگوید زن زندگی ازادی با سکولاریسم دمکراسی در هم ادغام نیستند.
برداشت بنده اینست که زن زندگی ازادی نه تنها سکولار دمکراسی را در اغوش معنی خود دارد بلکه فراتر هم میرود اگر بان بپردازیم.
بهزاد کریمی از وحدت میترسد در گفتمانش هم در اول بحثش گفت اگر یکی از این افراد همدل قوی تر باشد بقیه دورش میچرخند.
ولی نگفت که با وحدت مخالفت کردن شانه خالی کردن از زیر مسولیت است. این پدیده را باید جهت داد تا بقیه دورش نچرخند.
اگر شما دنبال بحث اقناعی هستید باید مصمم باشید وارد میدان وحدت شوید و ان جمع را قویتر کنید که توازن قوا بوجود بیاید و از چرخیدن جلوگیری کنید.
من بهزاد را از کردستان میشناسم
ایشان همان زمان خودش درست اینکار را کرد سیاستهای تکروانه خودش بزرکترین اشتباهات تاریخی در کردستان بودحالا با توجه باین بجای اینکه از ان تجربه بگیرد به هشدار دادن اکتفا میکند. در صورتیکه کسی که مرتکب چنین اشتباهی قبلا شده باید بعد ۴۰ سال راه چاره ای برای این معضل سیاسی را پیدار کرده باشد و بجای فرار از وحدت وارد کارزار وحدت شود تا این دایره قدرت چرخشی ایجاد نشود.
بنظر من اعتماد بنفس نداشتن انسانهای سیاسی بخود باعث فرار انها از وحدت میشود و میخواهند دامن پاک و بی الایش سیاسی خود را نگهدارند که نکند اشتباهی رخ دهد و اتوریته سیاسیشان لکه دار شود.
انسانهای که بخود اعتماد دارند در همه جنبه های مبارزاتی اماده نبردند نه بفکر خود باشند باید باین بیاندیشند چگونه میتوانند یک قدم در مبارزه جنبش را جلو ببرند
مهران : شعار مرگ بر ستمگر ……
مهران :
شعار مرگ بر ستمگر … مورد سوتفاهم و سواستفاده قرار گرفته است. اين شعار كه بيش از پانزده سال پيش مطرح شد معطوف به نفى جمهورى اسلاميست و مقايسه آن با حكومت منسوخى بود كه جمهورى اسلامى با مخالفت با آن حكومت منسوخ خود را تعريف مى كند. اين شعار با سلطنت طلبان و پهلوى طلبان كارى نداشت. توك حمله اين شعار نفى جمهورى اسلامى و يكى دانستن آن با حكومت ستمگر قبلييست.
افزودن دیدگاه جدید