چيست اين اندوه مصرّانه ى لذت بخش در بطن تبريز؟ تبريزى كه به ناچار و تحت سلطه، جانش را به جاى پيشرفت در " لمس مدرنيته " به دستهاى ' نگرش مدرنيته " سپرده است. تبريزى كه در گريز از " فرهنگِ فرادستْ انگارِ سلطه " همچنان فروتنانه و با نزاكت دارد با استفاده از رموز ادبيات پسا استعمارى، بر مدار گسست مى چرخد.
تبريز با توركچولوكِ انسان محورش، " ديگرى دوستى " را به اندرونى همه ى اين اطلس آبى تزريق مى كند و ديگرى هاى تحت سلطه و ستم را به تخريب " صورتبندى هاى سركوب " دعوت مى كند.
چيست اين اورموى نازنين متلاطم كه در مواجهه با آخوندهاى استعمارگر و شاهنامه خوان هاى سركوبگر، نژادپرستان ارامنه و تروريست هاى كوه هاى غربى دارد با " فضابندى متهاجم سه گانه " از تسخير يگانگى خوبش جلوگيرى مى كند؟
مرگ درياچه ى اورمو مداخله ى " تهرانيّت نژادپرست" را در امور " ديگرىِ محروسه " به وضوح برملا كرد. راههايى كه به تهرانيّت تماميت خواه مى شتابند متن هاى استعمارگرى اند. اورمو دارد با سه گانه ى " نژادپرستىِ پنهان در وحدت ملى" دست و پنجه نرم مى كند و شايد به همين دليل شركت در انتخابات اورمو و شهرهاى غربى، كوك كردن ساعت به وقت آزربابجان باشد.
چيست اين پويايى اردبيلِ بلندى ها، اين " اصرار جغرافيايى ديگرى دوستى" در هاله اى از حزن مجادله؟
و استبداد دارد در كوير اين مجادله، بندرى مى رقصد. مثل رقص روحانى با " ارمنى باورىِ تهرانيت" كه درصدد تقرير يك پروژه ى متزلزل است. همانى كه محدويت هاى تبعيض مدارانه و ديگرى ستيز بر عليه " آزربايجانِ ديگرى نواز " را به خوبى انشاء مى كند.
و بدينسان، بالابلندِ همه ى " شهرهاى مجادله" را از شكم " كوتوله هاى فرودستِ سركوب" ( درونى و بيرونى ) بيرون خواهيم كشيد تا توركچولوك به مفهوم رهايى را بر مغزهايى كه " تلاقى گاه سركوبگرى "اند بنگاريم.
و از آنجا كه تثبيت " مداخله ى بى شعورى " در زواياى عقلانيتِ آزربايجانى يكى از " روايت نويسى هاى تماميت خواهى " است، رفتار تهاجمى و قلدر مآب بى شعورى را، گردن كلفتى و تهديد و تخريب و نفرت پراكنى را، منيّتِ لجام گسيخته كه برده ى سيستم هاى مسلط است را، دور زدن قانون به نفع سركوبگرى را تاب نخواهيم آورد. ( بى شعورى خاوير كرمنت مدنظرم است. )
و در نهايت تاييد " اوقات و مواقع استعمارى " به منزله ى " پيكر تراشىِ تسلط " است و ما را با خطابه هايى كه با وقت تهران همخوانى دارند كارى نيست. هر كارى كه ضامن عمر تسلط شود به منزله ى " به تاخير انداختن خويشتن " است.
دیدگاهها
موحدى عزيز
حداد عادل هم از رژيم است اما به شدت پانفارس
اين حرفهاى تو نتناقض است
ما با نژادپرستى مخالفيم حالا چه رژيم باشد چه شما
ببینید نگاه اینها که از
بخشی از متن مقاله : " اورموى ( ارومیه) نازنين متلاطم در مواجهه با شاهنامه خوان هاى سركوبگر، نژادپرستان ارامنه و تروريست هاى كوه هاى غربی ( جرات نام بردن از آنها را ندارد !) ... مرگ درياچه ى ارومیه ، مداخله ى " تهرانيّت نژادپرست" را در امور " ديگرىِ محروسه " به وضوح برملا كرد"
خبر ندارد که در صورت کاهش قدرت مرکزی همان مسلحان کوه های غربی و ارامنه و آشوری و ... معلوم نیست با شما چه خواهند کرد. ایران امروز مورد غضب همه هستند اما ارامنه مورد حمایت روسیه و غرب هستند و اروپا نیز بخاطر کینه و ترس اروپا از ترکیه قدرتمند و خاطرات تلخ عثمانی از کردها حمایت می کنند و به بهانه مبارزه با داعش آنها راآموزش و مسلح می کنند و معلوم است برای چه روزی! یعنی الان فحشش را به ایران و ایرانی مظلوم و بی زبان می دهی اما در آینده نزدیک
بهمن موحدى
حتماً حداد عادل فاشيست و پانفارس هم از حكومت ارتجاعى نيست و با شماها اياق است. ول كن اين ضد و نقيض گويى را.
ما با كمپلت شما مشكل داريم از حكومتتان گرفته تا آن شاهزاده تان در لوس آنجلوس
رشد تمایلات تجزیه طلبانه در
دشمنی سران ایران ستیز جمهوری اسلامی با هویت و فرهنگ ایرانی شگفتآور است؛ بسیاری از آنان به صراحت به هویت ملی ایران توهین میکنند؛ مثلاً پاسدار علی لاریجانی، رئیس مجلس وحوش رژیم (ملاخونه)، ایرانیان پیش از اسلام
عاشق اين پاراگراف ها هستم:
<<< و بدينسان، بالابلندِ همه ى " شهرهاى مجادله" را از شكم " كوتوله هاى فرودستِ سركوب" ( درونى و بيرونى ) بيرون خواهيم كشيد تا توركچولوك به مفهوم رهايى را بر مغزهايى كه " تلاقى گاه سركوبگرى "اند بنگاريم.
و از آنجا كه تثبيت " مداخله ى بى شعورى " در زواياى عقلانيتِ آزربايجانى يكى از " روايت نويسى هاى تماميت خواهى " است، رفتار تهاجمى و قلدر مآب بى شعورى را، گردن كلفتى و تهديد و تخريب و نفرت پراكنى را، منيّتِ لجام گسيخته كه برده ى سيستم هاى مسلط است را، دور زدن قانون به نفع سركوبگرى را تاب نخواهيم آورد. ( بى شعورى خاوير كرمنت مدنظرم است. ) >>>
حرف اشتباه سیاسی را در قالب
جواد جون
رژيم ، لوايى را مى چسباند به شما، شما به رژيم، اون به اين، اين به اون...
مى دانى چرا؟
چون لوايى حرفى مى زند كه مختص يك ديدگاه جديد است و هيچكدامتان ازش خوشتان نمى آيد.
لوايى مانده دست همه تون. خخخخخ
لوایی عزیز، تو و رضا طالبی
با درود به آقای بهمن موحدی
موحدى جان
لوايى نوشته؛ << آخوندهاى استعمارگر >>
به نظر من بهترين نوع مبارزه با آنهاست. ببين، لوايى با يك تركيب ساده يك دنيا سخن مى گويد. تا كالا آخوندها داد و بيداد مى كردند كه استعمار بلاى جان اسلام و ايران است. لوايى مرض خود آخوندها را برملا مى كند كه استعمارگر واقعى هستند. مى خواهى ديگر چطور بگويد؟ درد لوايى اين فرهنگ مريض است كه آخوند و شاهدوست و مجاهدش را فرا گرفته
آرزو به دل ماندیم که آقای
ممد آقا! آیا به هم چسبیدن
این سطور روی اصل انسان
مدتی سیاست را کنار بگذار و به سفر برو تا ارامش خود را باز یابی .بر انقلاب اسلامی و رهبر ان لعنت ابدی که مردم ایران را گرفتار کرد ..دوست شما .
پان ترک مغول ، برای دشمن
گاهی ایرانی را - شاهنامه خوان . شعر دوست . فارس . فارسستان . زبان فارسی. آریا ... نیروی استعمار . ، تهرانیت .. خراسان بزرگ ،.. .و.....و....و مینامد.
اینها نشان میدهد که تجزیه طلبان .....تبار، فاقد زبان فرهنگ تاریخ تئوری منطق ادب هدف تاکتیک وحدت استراتژی... صداقت متحد ، پایه مردمی ، عرق ملی ...و....هستند.
وسرانجامی ، جز شکست و فرار ،و بدنامی در میان خلقهای متحد فلات ایران نخواهند داشت.
بجای زندگی در کشورهای خویشاوند ترکزبان آسیا، در امریکا و اروپا نشسته و به فریب خود و مردمشان میپردازند.