محمدرضاشاه پهلوی نزدیک به نیم قرن پیش از ایران رفت و ۴۴ سال پیش در تبعید درگذشت. با این حال در تمام آن سالها، جای مهمی در خاطره تاریخی ایرانیان و حضوری شگفتآور در مرکز زندگی سیاسی میهن ما داشته است. او در واقع معیاری است برای شناخت هویت فرهنگی-سیاسی ایرانیانی که میکوشند تا در سپهر اجتماعی ایران جایی به دست آورند، یا اگر جایی دارند، آن را حفظ کنند.
برای بسیاری از ایرانیان، محمدرضاشاه بزرگترین نماد یک دوران طلایی در تاریخ معاصر میهن ماست. برای بسیاری دیگر، او همچنان الگویی است برای بازسازی ایران بر اساس میراث فرهنگی-تاریخی خود. برای بعضی ایرانیان اما، محمدرضاشاه همچنان دشمن شماره یک و هدف اصلی مبارزه سیاسیــتبلیغاتی گروههایی است که هنوز نتوانستهاند تجربه شوم ۱۳۵۷ را پشت سر بگذارند.
در نخستین سالهای پس از روی کار آمدن آیتالله خمینی و موتلفان چپگرای او، تصور میکردیم که مخالفت با محمدرضاشاه محملی است برای تعریف هویت نظام اسلامیــمارکسیستی جدید. از آنجا که گردانندگان این نظام که با شتاب و در مدتی کوتاه سرهمبندی شده بود، نمیتوانستند الگوی مشخصی ارائه دهند، بهناچار با حمله به الگوی محمدرضاشاه، خود را معرفی میکردند.
آنچه «انقلاب اسلامی» خوانده میشود، در فقر مطلق فکری فلسفی و فرهنگی قرار داشت و دارد. انقلاب کبیر فرانسه در قرن هجدهم از گنجینه فلسفی، علمی، ادبی و فرهنگی اروپای غربی پس از رنسانس (نوزایی) فرانسوی، آثار آنسیکلوپدیستهای فرانسوی و در مقیاسی گستردهتر، تمدن یونانیــرومی باستان بهره میگرفت. انقلاب اسلامی اما چنین پشتوانهای نداشت. در قرآن مجید، مفاهیمی مانند سیاست، دولت، جامعه، قانون، آزادیهای فردی و اجتماعی، اداره کشور و حقوق بشر وجود ندارد. انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در نتیجه، متکی است به نهجالبلاغه منسوب به علیبنابیطالب و نامههایی به مالک اشتر و در سطحی پایینتر، جزوه «حکومت اسلامی» آقای خمینی و سخنرانیهای او. موتلفان چپگرای آقای خمینی نیز به ادبیات سوسیالیستی، کمونیستی و استالینیستی و مائوئیستی که خود را وارث آن میدانستند، دسترسی نداشتند. دانش آنان در این زمینه از چند مقاله و یکی دو کتاب بد یا نیمهکاره ترجمهشده فراتر نمیرفت.
در نتیجه آقای خمینی و موتلفان او نیازمند برگ انجیری بودند که برهنگی فلسفی آنان را بپوشاند. این برگ انجیر دشمنی با محمدرضاشاه بود. فعالان هوادار آقای خمینی در جریان ۱۳۵۷ شعار از «بگو مرگ بر شاه» به عنوان اسم رمز برای شناسایی خودی و غیرخودی بهره گرفتند. کافی بود بگویید «مرگ بر شاه» تا فردی «برادر» یا «رفیق» به حساب آیید. پس از آن لازم نبود که با مسائل دشواری مانند چگونگی اداره جامعه، مفهوم حاکمیت ملی و مشروعیت حکومتی، الگوی لازم برای توسعه اقتصادی، شیوههای مدیریت تضادهای اجتناب ناپذیر در جامعه و… روبرو شوید.
«مرگ بر شاه» کپسولی بود که با خوردن آن تبدیل میشدید به رهبر سیاسی. این طرز فکر کپسولی البته، ریشه در خود اسلام داشت که با فرمول «قل هو الله احد!» یعنی «بگو که او خدای واحد است!» مومنان را از غیرمومنان تمییز میدهد.
در طی سالها اما، بهانههایی که برای توجیه «مرگ بر شاه» به کار میرفت، بهتدریج پوچ از آب درآمد. گفتند شاه ۶ میلیارد دلار پول نقد کشور را به اضافه جواهرات سلطنتی با خود برده استــ دروغی که پس از نیم قرن قابل تکرار نیست. گفتند که محمدرضا شاه مستبد بود اما وقتی میپرسیم کدام کارش استبدادی، یعنی خارج از چارچوب اختیارات پادشاه در نظام مشروطه بود، جوابی نمیشنویم. گفتند شاه میخواست اسلام را از بین ببرد، اما وقتی یادآور شدیم که حتی یک مورد برای اثبات این ادعا وجود ندارد، صدایی از فرقه «مرگ بر شاه» برنخاست.
محمدرضاشاه که به اصطلاح «دشمن اسلام» بود، الهامگر و یکی از رهبران نخستین کنفرانس سران کشورهای مسلمان بودــ کنفرانسی که مبدل شد به سازمان همکاری اسلامی. همین «دشمن اسلام» با دیپلماسی خیرخواهانه خود از جنگ میان دو کشور مسلمان، افغانستان و پاکستان، جلوگیری کرد. دخالت همین «دشمن اسلام» مانع از آن شد که هند پیروز در جنگ ۱۹۷۱ پس از جدایی بنگلادش، کل پاکستان را تکهتکه کند. «دشمن اسلام» همچنین راه مصر و اسرائیل را به سوی صلح گشودــ روندی که هنوز به سوی صلح با همه کشورهای عرب جریان دارد. از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۷ میلادی، ایران شاهنشاهی بزرگترین کمکدهنده به کشورهای مسلمان فقیر بود.
بعضی دشمنان محمدرضاشاه او را به بهانه «حقنه کردن اسلام» به ملت ایران سرزنش میکنند. آنان مدعیاند که شاه ۸۰ هزار مسجد ساخت و از تخریب دهها هزار امامزاده جلوگیری کرد. اما اکنون همه میدانند که روزی که شاه از ایران رفت، کشور ما کمتر از هفت هزار مسجد و در حدود ۱۵۰۰ امامزاده یا آرامگاهی مربوط به یکی از انواع امام داشت.
به عبارت دیگر، محمدرضاشاه نه ضد اسلام بود و نه مبلغ اسلام. از دید او، برخلاف گردانندگان نظام خمینیگرا، فقط مصالح ملی ایران اوجب الواجبات به شمار میآمد.
محمدرضاشاه دیکتاتور؟ این را نیز طی سالها شنیدیم. جواب ما همیشه این بوده است: اگر دیکتهنویس نباشد، دیکتاتور هم نخواهد بود. از این گذشته، لطفا بفرمایید کدامیک از دیکتههای خیالی محمدرضا شاه بر خلاف منافع ملی ایران بود؟
در یک گفتوگوی اخیر در فضای مجازی، یکی از دشمنان حرفهای محمدرضاشاه گفت: هیچکس منکر خدمات محمدرضاشاه نیست، اما او شاه مشروطه نبود. کسی جرات نمیکرد حرفی مخالف حرف او بزند. (نقل به مضمون).
اما این چنین نیست. وقتی پرسیدیم در کدام مسئله و در چه زمانی شاه از اختیارات قانونی خود در چارچوب مشروطیت فراتر رفت، پاسخی نشنیدیم. اینکه کسی جرات نمیکرد که … نیز هم نادرست است و هم دور از انصاف. کافی است که روزنامهها و مجلات ۳۷ سال پادشاهی محمدرضاشاه را به صورت یک مجموعه بخوانید، تا تصویر دیگری در نظر شما نقش شود. شاهی که ظاهرا کسی جرات نمیکرد حرفی مخالف حرف او بزند، در عین حال دشمنانی داشت که لااقل سه بار کوشیدند تا او را به قتل برسانندــ دو بار در تهران و یک بار در آلمان. مطالعه گزارش جلسات مجلس شورای ملی از ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ نیز نشان میدهد که فصلالخطاب دانستن محمدرضا شاه در یک برهه زمانی سه ساله واقعیت نداشت.
تازهترین بهانه برای توجیه «مرگ بر شاه» را هم یک هممیهن چپگرای تبعیدی هفته پیش برایم فرستاد: من خدمات محمدرضاشاه را نادیده نمیگیرم، اما تاسفم از این است که او در سیاست خارجی دنبالهرو بیگانه بود!
هنوز فرصت نکردهام که از این دوست بپرسم منظورش کدام بیگانه است؟ سیاست خارجی دوران محمدرضاشاه دستکم بعد از ۱۳۳۵، سیاست مستقل ملی بود. ایران به بلوکهای شرق و غرب نپیوست و در کنفرانس کشورهای غیرمتعهد در باندونگ شرکت کرد (نماینده ایران جلال عبده، نایب رئیس کنفرانس بود). ایران نخست به پیمان بغداد و سپس به پیمان سنتو پیوست که در واقع ادامه پیمان سعدآباد برای امنیت منطقهای بود. ایالات متحده در پیمان سنتو بهعنوان هموند وابسته پذیرفته شد، زیرا ایران حاضر نبود که مقررات پیمان آتلانتیک شمالی را در سنتو بپذیرد. بر اساس آن مقررات، فرماندهی نیروهای نظامی کل کشورهای عضو با ایالات متحده استــ چیزی که قانون اساسی مشروطیت ایران اجازه نمیدهد.
در تمام دوران پادشاهی محمدرضاشاه، ایالات متحده هرگز یکی از پنج شریک بزرگ بازرگانی ایران نبود. بسیاری از کشورها از جمله اتحاد شوروی، فرانسه، بریتانیا، هلند و ژاپن در تاسیس بانکها و شرکتهای بیمه با ایران سهیم شدند. در حالی که ایالات متحده هرگز نشد. آلمان، فرانسه، ژاپن، بریتانیا ایتالیا، سوئد، تایوان و پس از آن جمهوری خلق چین، هند و کره جنوبی نیز در ایران سرمایهگذاری کردند و سرمایهگذاری ایران را در اقتصاد خود پذیرا شدند. ایالات متحده و کانادا، دو کشور صنعتی بزرگ، همچنان برکنار ماندند.
در سازمان ملل متحد رکورد آراء ایران در مجمع عمومی نشان میدهد که سیاست خارجی ایران بیشتر با کشورهای اروپایی بهویژه فرانسه، همگرایی داشت تا با ایالات متحده.
ایران برخلاف ترکیه، در جنگ کره در کنار ایالات متحده قرار نداشت و در جنگ ویتنام به جز وام دادن موقت چند فروند از فانتومهای خود به آمریکا و سپس اعزام یک هیئت نظارت بر آتشبس با ویتکونگ نقشی بر عهده نگرفت.
پرزیدنت جرالد فورد قرارداد ایران را با شرکت وستینگهاوس برای ساخت یک نیروگاه هستهای وتو کرد، زیرا شاه حاضر نبود محدودیتهایی را که آمریکا میخواست بپذیرد. در سفر ویلیام راجرز، وزیر خارجه ریچارد نیکسون، به تهران در کنفرانس مطبوعاتی از او پرسیدم: آیا در صورت جنگ میان ایران و عراق، ایالات متحده به کمک ایران خواهد آمد؟ راجرز کوشید تا از دادن پاسخی صریح بگریزد، اما بهخوبی آشکار بود که دو طرف هیچ تعهدی برای کمک نظامی متقابل در صورت جنگ با کشور سوم، ندارند.
آمریکاییان در ایران سرمایهگذاری نمیکردند، فقط نفت میخریدند (ایران چهارمین منبع نفت خام برای آنان بود) و کالاهای صنعتی، بهویژه هواپیماهای جنگی میفروختند. در سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ میلادی، شرکتهای آمریکایی سهم بزرگی از بازار ماشینهای خانگی در ایران را داشتند، اما آن سهم را نیز با پیدایش صنایع داخلی مانند ارج و آزمایش از دست دادند.
حزب دموکرات آمریکا همواره دیدی خصمانه نسبت به محمدرضاشاه داشت. در دیداری از واشینگتن در ۱۹۷۵ میلادی، حوصلهام از شنیدن نقنق و دروغ علیه شاه در ملاقات با رهبران آمریکاییــ از جمله چهار وزیر کابینه کارتر، رئیس کنگره تیپ اونیل و چهار سناتور دموکرات سر رفت.
جمهوریخواهان نیز که گاه دوست شاه تلقی میشوند، بهتر از این نبودند. ویلیام سایمون، وزیر خزانهداری ریچارد نیکسون، شاه را «دیوانه» خطاب کرد و مدعی شد که ایران میخواهد با افزایش سریع بهای نفت، اقتصاد آمریکا را به زانو درآورد.
در هر حال تمامی قراردادهای امضاشده در زمان شاه را میتوان، اگر آقای خامنهای اجازه بدهد، در آرشیو وزارت امور خارجه در تهران دید و خواند. پیش از ۵۷، من تعدادی از آنان را با اجازه عباسعلی خلعتبری، وزیر امور خارجه، در چارچوب پژوهشی روزنامهنگارانه درباره بعضی کشورها، مطالعه کردم. آنچه در تمامی آنها برجسته بود، حس عمیق میهنپرستی و سربلندی شاه و همکاران او بود.
برسیم به اصل موضوع. دشمنی با محمدرضاشاه که گاه باعث دشمنی با کل مشروطیت یا حتی کل موجودیت ایران بهعنوان یک ملتــکشور میشود، هیچ توجیه تاریخی واقعی ندارد و در نتیجه میبایستی نوعی بیماری روانی به شمار آید. دو استاد روانپزشکی از کمبریج در انگلستان و مریلند در آمریکا (هر دو هممیهناند) میگویند این بیماری یکی از انواع وسواس بیش از حد در یک مورد خاص است.
یکی از انواع این بیماری را «جیرون تاتیس» میخوانند به معنای افتادن در دایرهای از کینه و نفرت نسبت به یک شخص، یک جمع یا یک موضوع خاص. نوع دیگر این بیماری اودیومانیا خوانده میشود که عبارت است از بیزاری دیوانهوار از یک فرد یا یک شیوه زندگی.
نوعی از این بیماری را در فرهنگ و بهاصطلاح دین وودو (Voodoo) در هائیتی، دومینیکا، کوبا و اسپانیا، نتیجه مداخله ارواح و اجنه میدانند و برای علاج آن عروسکی را که شبیه شخص مورد کینه و نفرت است، به بیمار میدهند. بیمار با فرو کردن سوزن به آن عروسک، ظاهرا، اندکاندک درمان میشود و به حال عادی برمیگردد.
البته من تردید دارم که کسانی که دچار بیماری دشمن با محمدرضاشاه هستند و با هیچ بحث، منطق، استدلال و مدرکی درمان نمیشوند، با فرو کردن سوزن به عروسکی شبیه او سلامت روانی خود را بازیابند.
خوشبختانه بیماران اودیومانیایی ما اقلیت کوچکی را تشکیل میدهند و باز هم خوشبختانه بعضی آنان نشان دادهاند که درمان شدهاند، اما برای اینکه خود را از تکوتا نیندازند، گاهگاه سوزنی به عروسک شاه میزنندــ به یاد جوانیشان و سالهایی که زندگیشان را بر اساس دشمنی کور با یک مرد بنا کرده بودند.
آه، تا یادم نرفته: داستان تجاوز خرس ساواک به شاعر نوپرداز انقلابی را شنیدهاید؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
مومنت مومنت
خونخواران همگی دلقک هم هستند!
....تاريخ بشری تاکنون شاهد ظهور و سقوط و يا مرگ ديکتاتور های فراوانی بوده. چه ديکتاتور هايی که از آسيا و آفريقا برآمدند که خاستگاه بيشترين شمار آنها هم همين دو قاره بوده چه ديکتاتور های اروپايی و چه ديکتاتور هايی که از قارهء جديد برخاستند که در آن تکه از دنيا هم بيشتر آنان اهل آمريکای جنوبی و مرکزی بودند.
درست است که اين ديکتاتور ها از کشور هايی گوناگون برخاسته در زمان های متفاوتی زيسته و جناياتی ويژه خود را هم داشتند با اينهمه آنچه که همگی اين زباله های آفرينش را کاملآ بهم شبيه ميسازد مسخره بودن آنهاست
چنانچه بدقت ادا ها و سخنان استالين و هيتلر و خمينی و صدام و خامنه ای و چاوز و حتا همين نیکولاس مادورو.....که بزودی ناکام خواهد شد را با هم مقايسه کند بخوبی متوجه خواهد شد که صرف نظر از ادا ها و سخنان به ظاهر متفاوتی که هر يک از آنان داشتند و دارند ليکن در نهايت همگی انسانهايی تهی و مسخره ای بيش نبودند و نيستند که نه عقل درست و حسابی داشتند و دارند و نه اصلآ حتا زبان و نثر آنان چنگی به دل می زد و می زند.معمر القذافی ديکتاتور بنامی که در ليبی بدست مردم کشته شد فردی که در عين خونخواری اما تمامی ويژه گی های يک دلقک سيرک را هم داشت. دلقکی که هم به هر کشوری که سفر ميکرد بسان سيرک ها در آنجا برای خود چادری بزرگ در يک فضای باز برمیافراشت هم بسان دلقک های سيرک لباس های رنگی گل منگلی و اجق وجق بر تن ميکرد و هم اينکه در کشوری سخت مذهب زده و بدون زنی بی حجاب برای خود صد ها دختر باديگارد تربيت کرده بود.
مومنت مومنت
بترسيد از اين خيانت و جنايت تاريخی !
اگر کسانی خيال میکنند که جناح معروف به اصلاح طلبان پس از اصلاح اين رژيم فرش قرمز برای آنها پهن کرده و ايشان را نيز در قدرت سهيم خواهند کرد دردا که در جهل مرکب هستند...
آيا در تيمارستانهای سراسر دنيا هم میتوان خردباخته آدمی را يافت که حاضر باشد مشتی آخوند و شبه آخوند متحجر و پسمانده با سياه ترين پيشينه را بر شخصيتی چون شاهزاده رضا پهلوی ترجيح دهد؟ من که خيال نمیکنيم. از اينروی هم براستی آرزو می کنم ای کاش که برخی از مثلآ روشنفکران بسيار آگاه و مترقی ما هم دستکم به اندازه همان ديوانگان بستری شده در تيمارستان ها خرد و هُشياری و دورانديشی و قلب و از مهم تر هم وجدان و رحم و مروت داشتند
کار کار انگلیساست
ای کاش اين ره به ترکستان بود !
اگر ما حتا اندکی هم هوشمندی می داشتيم دستکم حال ديگر میبايستی يک نيمچه بديل خردمند و هدفمندی در برابر اين ضحاک و ددان و ديوان حاکم بر ميهنمان میداشتيم که به جهانيان بگوييم آری ای مردم آزاده دنيا اين است آن سامانه بافرهنگ و پيشروی که ملت ريشه دار و بافرهنگ ايران شايسته ی داشتن آن است نه آن دستگاه دوزخی خلافت شرخران و راهزنان بی فرهنگ و ....
..بيتی در گلستان سعدی هست که مصرع دوم آن از سده ها پيش در ميان ما به شکل ضرب المثلی در آمده است که: اين ره که تو ميروی به ترکستان است اين سخن هم هماره در مقام هشدار به کسانی گفته میشود که به گمراهی اندرافتاده و راه نادرست میپيمايند. يعنی به انسان های جاهلی که میروند با نادانی و ندانمکاری های خويش هست و نيست خويشتن را برباد فنا دهند.
مراد از ترکستان در برابر کعبه هم در اين بيت که در ادبيات اسلام زده ما بيشتر با واژه آمال هم همنشين میگردد ـ يعنی کعبهء آمال ـ، می بايد ناکجا آبادی باشد بی در و دروازه ليکن از آنجا که انقلاب شکوهمند روشنفکری ـ روضه خوانی در کنار تمامی ويرانگری ها و مصيبت هايش اين نيمچه دستاورد را هم داشت که چشم مردم ما را به بسياری از راستی ها هم گشود اينک پس از تحمل نزديک به چهل و.....سال سياهی و تباهی چه بجا و خردمندانه خواهد بود که ما ديگر در همه چيز خود شک کنيم حتا در خودی خودمان در يک بازنگری ريشه ای احوال خويش هم بسياری از پندار ها و انگار های کهن و سنتی خويش را بدور افکنده و بگفته ی امروزيان روان و انديشه ی خود را کاملآ آپ تو ديت کنيم
... چون بيشترين ايرانيان حال دگر هم چهره ی راستين محمد ابن عبدالله و مولا علی اولین سوسياليسم عالم را بخوبی بازشناخته اند هم کعبه و هم فقه و هم فقيه و شيخ و م
را هم روشنفکری به سياق ايرانی و راه رشد غیر سرمایه داری انترناسیونالیسم را که در پسمانده گی و ايران ستيزی درست روی ديگر همان سکه ی آخونديسم تاريخی است و هم اصلآ حقيقت خودشان را. يعنی اين حقيقت را که اين باورهای سنتی در نزد ما که گويی ايرانی خيلی بافرهنگ و متمدن و بامعنويت و هشيار و حتا از همه ی ديگر ملت های اين جهان هم زيباتر باشد همگی از بيخ و بن دروغ بوده و ناشی از آن ناخوشی تاريخی همان ناخوشی مزمن و بدخيم ملی ما که نام آن هم نارسيسم يا خودشيفته گی است
در لینک زیر دختران بالای شهر…
در لینک زیر دختران بالای شهر تهرانی منتظر بازگشت شاهزاد رضا پهلوی و نظامیان مهاجر به قلب وطن مهربان هستند. با لباسهای مدرن و سکولار عهد ساسانی.
https://www.youtube.com/watch?v=BGTBNlFfxg8
این ....... بی فرهنگ تا کی…
این ....... بی فرهنگ تا کی بخواهند اسم انورخوجه و استالین و پل پوت و کازابلانکا و جزایر قانقاناریا و شهر نو و و تپه های اوین را بنویسند!مثل اینکه مدام به ترکها بگویند برو چنگیر را پیدا کن یا به اعراب بگویند برو عمرابن خطاب یا سعد وقاض را بفرست!
شاه الهی ها و سلطنت طلبان اگر دارای فرهنگ و هویت و تاریخ بودند که 4 تا آخوند لواط کار صیغه زاده آنها را به افسل السافلین نمی فرستادند تا بیایند درر لوس آنجلس ........................ درست کنند ،و یا با چتر پرچم ایران بروند مصر روی قبر رهبر دیکتاتور ........... که از خرید اسلحه برای کشور، پونتاژ و سونتاژ میگرفت. رضا پهلوی برای ورود به ایران باید میلیاردها دلار ............ را به صنوق ملی بازسازی مملکت بپردازد.وگرنه ساسمین پهلوی در ایالات نامتحد شعار : ملا. چپی. مجاهد. بدهد تا ترامپ یا نوادگانش او را از راه آبی به ایران بفرستد.
کار کار انگلیساست
جالب است که اشاره کنم كه در دوران نوجواني ما كمونيستهای وطني انور خوجه ديكتاتور كمونيست و ماليخوليايي آلباني را از جان و دل ميپرستيدند و او را بزرگترين رهبر كمونيست جهان می خواندند. يعنی همان مرد ديوانه و تبهکاری را كه سه دهه رهبري آلباني را بدست داشت و در اين مدت آن کشور را به عقب مانده ترين و فقير ترين كشور جهان بدل كرد.
او پس از بدست گرفتن قدرت دستور داد كه تمامي مساجد آلباني در شهر ها به توالت عمومي و در روستا ها به طويله مبدل شوند. اما پس از فرو پاشي كمونيسم مشخص شد كه اين سياست وی اثری يكصد و هشتاد درجه وارونه داشته. زيرا که امروزه متعصب ترين مذهبيون اروپا در آن كشور زندگي مي كنند. بويژه اقليت مسلمان آن كه حدود سي در صد جمعيت آنکشور را هم تشكيل ميدهند ، از عقب مانده ترين مسلمانان جهان هستند. بدان اندازه که هنوز هم در آن كشور نظام عشيره ای و مقررات خريد و فروش همسر (زن) و انتقام كشي قبيله ای رايج است. بلحاظ فرهنگي و اقتصادي هم که عقب مانده ترين كشور در كل اروپا است. حتا هنوز هم در پايتخت آنكشور از اسب و گاری و الاغ و قاطر بجاي تاكسي استفاده ميشود.
در حالی هم که خود مردم آلباني به نان شب خود محتاج بوده و بيش از پنجاه در صد جمعيت آنكشور اصلآ راديو نداشتند، راديوی حکومتی تيرانا، روزي چند ساعت برنامه بزبان فارسي بطرف ايران فرستاده و در کنار فحاشي به پادشاه فقيد ايران او را عامل امپرياليسم و نظام شاهنشاهي را هم ضد پرولتاريا مي خواند. پر واضح است كه آن گوينده شيرين سخن ..مانند خانبابا خان تهرانی که چهارسال از راديو پکن بطرف ميهنش ناسزا و دروغ و لجن مي پاشيد ـ يك توده ای خيلی روشنفکر! بود كه به اتفاق همسر نازنينش آن برنامه پر بار را تهيه و اجرا مي كرد
بی جیره و مواجب
این یه نفر سه نفر بی جیره و مواجب.. هرگز سخنی از او در مورد همکاری نیروها ندیده اید، هرگز درد او رژیم اشغالگر اسلامی نبوده هرگز سخنی در تشویق همبستگی نیروها نکرده. چرا؟ چون میداند همبستگی نیروها و سرنگونی جمهوری اسلامی بعدش مجلس موسسان روی کار خواهد آمد که خواسته های این خائن بیوطن عامل بیگانه محقق نخواهد شد. برای همین زیر هر مطلبی یک موضوع انحرافی مثل حکومت پیشه وری و حقوق ملل و این قبیل را می آورد که بحث به انحراف برود. خوشبختانه مردم ایران نگاه شان به این سایت کوچک و نویسندگان آن که ما باشیم و در فنجان توفان بپا می کنیم نیست. اما این که این آدم عقده ای مریض خودش را اینجا خالی می کند مایه تمسخر است. حاصل کل نوشته های او در اینجا: او یک نوکر بی جیره و مواجب خامنه ای است.
In reply to بی جیره و مواجب by محسن کردی
بابا آب داد.
ســـلام دوســلار..
کسانی که بجای طوفان , توفان در فنجان بپا میکنند , یا صبحانه هلیم خورده اند و یا حلیم. از کار برگرامی نورزهرا-بنت رضا هم تشکر بکنیم که ما را با لباسهای (( سکولار )) عهد ساسانی آشنا کردند. حتمآ عکاسان ایرانی در زمان ساسانیان چند هزار عکس از دختران و بانوان ایرانی که از مقابل جگر فروشی و ساندیویچ فروشی ایران باستان میگذشتند عکس برداشته و چاپ کرده اند و در کتاب خانه معروف ایرانیان که بعدآ توسط اعراب به آتش کشیده شد بایگانی کرده بودند که خوشبختانه چند صد از این عکس ها آتش نگرفت و برای نسلها آینده و مخصوصآ برای نسلهای سلطنت طلبان پهلوی به یادگار مانده است. آهورا مزدا پشت و پناه آریائیان باشد. آمین
این........... دوستدار احمد…
این........... دوستدار احمد صراختی، ............. معروف، که میگویند آنزمان در کودکستانهای فلکه گازو بودند، از کجا به دروازه تمدن بزرگ سلطنی رسیدند که مدام چرندیات علیه نیروهای مبارز مردمی اینجا قرار میدهند ! ؟
دانشگاه تهران بنای کهنسالی…
دانشگاه تهران بنای کهنسالی که نماد تحول عرصه فرهنگ و آموزش در ایران است ۹۰ساله شد.
دانشگاه تهران به دلیل وسعت و تنوع دانشکدههایش، شهرت به «دانشگاه مادر» در ایران دارد.
همچنین به این دانشگاه «شهر کوچک دانش در دل پایتخت» هم میگویند. دانشگاه تهران نهتنها کماکان قلب تپنده ساختار آموزش عالی در ایران است که راوی لحظههای مهم تاریخی و جنبش دانشجویی است.
سال ۱۳۱۰ رضاشاه که به دنبال تبدیل ایران به کشوری توسعهیافته و مدرن بود، به وزیر دربار خود تیمورتاش دستور داد، صدیق اعلم راهی آمریکا شود تا از شیوه آموزش در این کشور گزارشی تهیه کند.
سال ۱۳۱۲ قرائت این گزارش در جلسه کابینه محمدعلی فروغی، ساخت دانشگاه در پایتخت ایران شد.
تخصیص بودجه ۲۵۰ هزارتومانی به وزارت معارف برای تهیه زمین مناسب، آغاز ساخت یکی تاریخسازترین بناهای پایتخت بود.
سام : طرح ایجاد دانشگاه تهران در ۲۲ اسفند ۱۳۱۲ به مجلس شورای ملی رفت و در هشتم خرداد ۱۳۱۳ به تصویب رسید.
در این طرح آمده بود دانشگاه تهران با شش دانشکده ادبیات، فلسفه و علوم تربیتی، علوم طبیعی و ریاضی، فنی، پزشکی و شعب و فروع آن از جمله آموزشگاه عالی مامایی و آموزشگاه پرستاری و آموزشگاه عالی بهداشت و بیمارستانهای تهران، حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی، معقول و منقول آغاز بکار خواهد کرد.
سه عنصر مخرب در ایران
تا سال 1327 مردم ایران در آرامش زندگی میکردند. ترور شاه توسط توده ای ها اوضاع را دگرگون کرد.
این گروه های ضد ملی ایران رانابود کردند.
1) توده ای ها
2) مسلمان های افراطی
3)خایه مالان ویادستمال بدستتان درباری که در سال 57 فرار کردند، وشاه را تنها گذاشتند.
همین آقای هویدا را در نظر بگیرید که 13 سال نخست وزیر بود و بهتر میدانست کشوربه کجا میرود
خودتان قضاوت کنید قانون اساسی چه نقشی دراداره کشور اشت؟
شادکام باشید.
دیکتاتوری جمهوری اسلامی ادامه دیکتاتوری پهلوی است
جنایتهای رضا میر پنجه و پسرش را با اسفالت کردن خیابانها و امثالهم نمیشود پوشاند ملت برای تجدد و آزادی انقلاب مشروطه کردند و قانون اساسی نوشته شد و این پدر و پسر با کودتا حکومت را بدست گرفتند و عاقبت دیکتاتوری و خفقان پهلوی باعث شد که مردم به آخوند ها روی آوردند و خمینی با دجالیت و دروغ تمام عیار بر موج اعتراضات مردم سوار شد یعنی دیکتاتوری جمهوری اسلامی ادامه دیکتاتوری پهلوی است و اگر ما آذربایجانی ها مخالف این جنایتکار ها هستیم بی علت نیست کافی است به تاریخچه قانون انجمن های ایالتی ولایتی نگاه کنید که ملت آذربایجان با چه مشقتی این قانون را در قانون اساسی جا دادند چرا که بیشترین مبارزه را برای آزادی و تجدد کرده بودند و یا جنایات محمد رضا پهلوی در ٢١ آذر در آذربایجان و یا کودتای ٢٨ مرداد. پس بنابرین مخالفت با دیکتاتوری عین شرافت انسانی است و برعکس حمایت از دیکتاتوری عین بی وجدانی .
سالام دوسلار... یک سوال…
سالام دوسلار...
یک سوال داشتم... اگر کسانی که عقل دارند ولی بخاطر اختلالات روانی و عقلانی به تیمارستان فرستاده میشوند, ولی کسانی که اصلا عقل ندارند به کجا فرستاده میشوند؟ گودال زورخونه ها؟ …..
این سه نفر یکنفر
این سه نفر یکنفر موجودات خستگی ناپذیری هستند که فکر میکنم در سراسر ایران به تنهایی حریف کل سلطنت طلبان هستند. بجز این یکنفر سه نفر من کس دیگری را نمی شناسم تا این حد مخالف شاه باشند. من مطمئنم که این یک نفر سه نفر بالاخره رضاشاه و بعد از او محمدرضاشاه را سرنگون خواهند کرد و مشتی محکم به دهان یاوه گوی میلیونها ایرانی که از شاهان پهلوی به نیکی یاد می کنند خواهند زد. ضمنا اسامی هر سه نفر به شورای شهر تبریز برای رزرو جا در روانخانه فجر تبریز ارسال شد که در آینده به محض ورود به کشور به خرج شاهدوستان خیر نامبردگان روانه این تیمارستان خواهند شد. الله شفا ویرسن
در کلیپ زیر. بحث میان علی…
در کلیپ زیر.
بحث میان علی جوادی و کنگرلو. نشان از نبرد نهایی میدانی تن تن. میان کمونیسم و سلطنت طلبان خواهد بود.
دوستان رفقا برادران ! خود را آماده کنید.
بازندگان تاریخ اجازاه ندارند یکبار دیگر ایران را به دست بگیرند. وارثان آخوند آنها نشان دادند که ایران باید از یوغ این 2 فرقه ضاله برای همیشه رها شود.
https://www.youtube.com/watch?v=5tFU9v-6BtU
گدشته چراغ راه آینده
ســـالام دوســلار..
آقای امیر طاهری... نوشته بودید که (( وقتی پرسیدیم در کدام مسئله و در چه زمانی شاه از اختیارات قانونی خود در چارچوب مشروطیت فراتر رفت، پاسخی نشنیدیم))...
جواب سوال شما خیلی ساده است.
1- در کشور های بطور پادشاهی اداره میشوند مثل انگلستان, سوئد, و....., پادشاه و یا ملکه (( سلطنت )) می کند و وزیران و دولتمردان ((حـــــــکــــــومــــت )). در ایران محمد رضا شاه هم حکومت میکرد و هم صاحب اختیار و سلطنت بود که به تنها حرب رستاخیز منتهی شد. و همانطور که میدانید خدای خدایگان, سایه خدا بر زمین , شاه شاهان, بزرگ ارتش داراران فرمودند که هر کسی که به حزب رستاخیز وفادار نباشد پاسپورتش را بگیرد و گورش را از ایران کم کند.
2- در جواب سوال شما می توان گفت که اصلا خود حکومت (( پهلویان )) مشروعیت قانونی نداشتند.. حکومت های که به وسیله "" کودتا "" بر سر قدرت میرسند , نه مشروعیت قانونی دارند و نه دارای حقوق بین المللی. شما هر وقت توانستید دولت آگستو پینوشه را که با کودتا دولت ( آلنده ) را در شیلی بر انداخت و بر سر قدرت رسید, مشروعیت قانونی بدهید, آنوقت خواهید توانست که دولت پهلویان را که بوسیله رضا میر پنجه با کودتای سوم اسفند 1299 بر سر قدرت رسیدند, یک حکومت قانونی بدانید. و هیچ وقت فراموش نکنید که در زمان انقلاب مشروطیت و موقعی که تبریز بوسیله عین الدوله به مدت یک سال در محاصره بود , آقای رضا میر پنجه مسلسلچی عین الدوله بود که انقلابیون تبریز را به رگبار می بست. و بخاطر همین کشتار انقلابیون بود که ایشان به درجه سپهسالاری رسید . این همان شخصی است که بعد از کودتا , مجلس شورای ملی را (( طویله )) می خواند. البته کسی را که
از شغل مهتری به پاد شاهی برسانند, بیشتر از این نبایستی انتظار داشت.
سیز ساغ من سلامت
.ملا.چپی. مجاهد.
شما بجای اصرار و التماس و سفسطه و توجیه و ماستمالی، از خلق ایران بخاطر جنایتهای ممدرضا پهلوی عذر خواهی بکنید ! و .......... از همکاری با آن رژیم خودسر، و اکنون ادامه اعمال و ................. !
وجود شما، با پاسپورت فرانسه، در میان اپوزیسیون، ضعف تئوریک و تحلیلی صاحبنظران ایرانی را نشان میدهد. بقول شاعر:
چنان قحط سالی شد اندر دمشق/ که یاران فراموش کردند عشق !
............
افزودن دیدگاه جدید